Skip to main content

تحليل ها و پيام ها

Go Search
صفحه نخست
خبرونه
تحليل ها و پيام ها
آثار علمی و تحقیقی (حبیبه)
مرکز دیجیتال سازی کتب
مدیریت تحلیل ها و اخبار
قاموس کبیر افغانستان
  
افغان جرمن آنلاین > تحليل ها و پيام ها  

نظریات شما درمورد مطلب آتی:
  تبصرۀ شما در مورد مطالب نشر شده، سال 2013    نویسنده:  افغان جرمن آنلاین

 
اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 31.12.2013

دوستان محترم سلام و سال نوی عیسوی خوش و صحت برایتان آرزومندم!

گرچه چندین بار جلو خود را گرفتم که در مورد"سکوت مرموزحامد کرزی" نوشته آغای عباسی فکر خود را ننویسم اما آمده را ردی نیست.

1-آغای عباسی می نویسد:" دلیل تبارز دو طرز دید متضاد از یک مرجع ایران معلوم نیست، چرا سفیر ایران آنرا موضوع داخلی افغانستان خواند و سخنگوی وزارت خارجه مخالفت حکومت خودرا به عقد این پیمان اظهار نمود." به نظر بنده ایران نمی خواهد قطعه خود را نشان بدهد در موضوع. اما چیزی عیان بیان کار ندارد. از نظر طبیعت موضوع باید تما م همسایه ها و حتی کشور های منطقه مخالف باشند اما همه به یک شکلی با امریکا روابط اقتصادی و سیاسی دارند.

2- عباسی صاحب بعد از تبصره کوتاه می نویسد": به اصطلاح عامیانه سوز نمایی بچگانه به امریکا است،که اینجانب حامد کرزی رئیس جمهور خود مختار منتخب مردم افغانستان به کشور مخالف سیاسی امریکا سفر نموده مشورۀ اولیاء امور ایران را در مورد امضای توافقنامۀ امنیتی گرفته..." سفر کرزی جنبه جاسوسی به امریکا را داشت و به هدایت خود امریکایی ذیدخل در امور افغانستان صورت گرفته تا موضع جدی ایران را در موضوع معلوم کند. گپ از شاید و امکان دارد خارج است. امریکا هدف خود را تعقیب می کند و به آن هم می رسد به هر قیمتی شده.

3-"مداخلۀ نظامی و حضور نظامیان ایرانی تحت هر مؤافقتنامۀ که باشد مسلماً،اگر امریکا مخالفتی نکند، با مخالفت جدی پاکستان و ممالک عربی مواجه شده افغانستان میدان نبردی دیگری خواهد شد."
من به حیث یک فرد عادی علاقمند به سیاست و سیاست جهانی از نگاه روانشناسی سیاسی به عباسی صاحب اطمینان می دهم که ایران به این فکر نیست.

4- اگر ما سران مدبر در کشور می داشتیم به غیر از روابط عادی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ایران هیچ گاه در امور کشور ما مداخله کرده نمی توانست و اگر هم کرده به کمک خود افغان ها کرده نباید کور خود و بینای مردم باشیم.

5- هر کس که موقع را مناسب دید در امور دیگران مخصوصاٌ در مسایل سیاسی دخالت می کند. شما هم به یک شکلی با انتقاد از کرزی در امور وی دخالت می کنید. متاسفانه این پدیده را در اجتماع سیاسی انسان ها نمی شود از بین برد مگر خود انسان کافی قوی باشد که انرا دفع به انواع مختلف کند مخصوصاٌ صلح امیز.

6-از اینکه من در امور فکری شما دخالت کرده ام معذرت می خواهم و روی تان را می بوسم.

بسکه سر تا سر این بادیه خارستان است
دامنی نیست که بی گرد خراشش یابند

الله محمد


اسم: دوکتور محمد اکبر یوسفی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 30.12.2013

محترم عارف عزیز !
نخست سلام و احترام عرض است. با همین مشکل زمانی اینجانب هم بر خوردم. در آنزمان، «ورژن» ( (version، «ادوبه ریدر» ( Adobe Reader) مطابقت نداشت. از «انترنت» می توانید، جدید ترین را مجانی، «داونلود» کنید. بعد «انستلیشن» را انجام دهید. امید است، مشکل حل شود.

با احترام مکرر

یوسفی


اسم: عارف عزیز   محل سکونت: لیموژ فرانسه    تاریخ: 29.12.2013

سلام بر همه دوستان پورتال افغان جرمن
چندیست که من در تحلیل ها هیچ کدام فایل پی دی اف را نمی توانم بخوانم وقتی یک مقاله را باز میکنم صفحه سفید است و در بالا یک به آلمانی نوشته میکندforbiden 403 امیداست که انجنیرهای افغان جرمن در این مورد مرا مشوره دهند که آیا نقص از کامپیوتر من است و یا کدام مسئله تخنیکی دیگر.
منتظر هدایت شما دوستان هستم.
عارف عزیز


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشاان    تاریخ: 28.12.2013

سلام بر همه و تذکر تنها برای «فارو»
6جدی 1358 هجری شمسی برابر است با 27 دسمبر 1979 م نه 1980 طوری که در اعلامیه ایشان آمده است. این روز منحوس را نباید فراموش کرد.


اسم: Dr. S Sayedi    محل سکونت: انګلستان     تاریخ: 27.12.2013

د جدي شپږمه/ ششم جدی:
بد - بدتر - بدترین: خدا کفن کش سابقه خیر بته - قصهء خرکار و مُلي و زردک و اینکه شخص می ګفت عاقبت به خیر. مردم پرسیدند چرا ګفت درزیر این زردګ ها مُلی است. امید بقیهء قصه را خود بدانید.. کلمات و مقایسه های فوق به فکرم زمانی خطور کرد که نوشتهء سازمان فارو رادر ارتباط شش جدی درمتن افغان جرمن آنلاین خواندم.
اما واپس که کدام روز وکدام تجاوز سیه ترین تجاوز و بدترین تجاوز درتاریخ افغانستان است درین امر معیار چیست؟ به فکر من معیار باید تلفات و قربانی های باشد که متوجه مردم افغانستان وامر صلح شده. با امار و ارقام دست داشته معلوم میشود که روز های سیاه درتاریخ کشور ما و قربانی مردم ما در طول تاریخ و حاضر کم نبوده و نیست. تبصرهء ذیل درین مورد داشتم که آنرا از جای دیګر کاپی کرده وذیلاً اضافه میکنم:
تاريخ ښودلې او ثابته کړې چې په زور کلي نه کیږي. تاریخ ثابته کړې چې هغه به کیږي چې ملت يې غواړي. دخلکو زور او خواست د الله تعالی د هدایاتو سره سم هغه زور دی چې هیځ یو بل قدرت ورته تغییر نه شي ورکولای. د افغان ملت په عمل کې وښودله چې دهر متجاوز په مقابل کې ولاړ او جګړه يې وړې خو کله چې د میز خبرې او مذاکرو وخت راشي نو بیا ډیر ځلي يې په نامه مشرانو ورسره خیانت کړای دی. هغه رهبرانو اومشرانو چې خیانت نه دې منلای بیا په مشکلاتو مواجه شوي او بلوا ګانې پرې راپارولو شوي دي. د افغان ملت په خپله خاوره ټول تجاوزونه غندلي او سخت مقاومت ورسره کړای. شپږم د جدی هم په دې سلسله کې هغه اجرا شوی کار وه چې ډیر يي حیران کړل او دا ملت له یوه سره د امکاناتو په چوکاټ کې ورسره مبارزه کوله. الله تعالی دې ددې لارې ټول شهیدان غریق رحمت کړي. کورنیو ته دي ورته صبر جمیل او ټولو ته ددې درسونو نه عبرت پکار دی.


اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 26.12.2013

بعد از عرض سلام و تبریکی عید برادران و خواهران عیسوی ما به همه می خواهم سخنی چند در ارتباط مشاجره ادبی آغای عمر صاحب و انوری صاحب عرض کنم:
1- به نظر من ضرورت اصلی پیدایش زبان در اصل خود فهماندن است.
2-گرچه تفاوت در بعضی مسایل زبان و ادبیات فارسی، دری و یا هر نامی بالایش است موجود است اما واقعیت این است که قریب به صد فیصد هم زبانان این زبان در منطقه مطلب یکدیگر را می فهمند و یا می توانند یکدیکر را بفهمانند.
3- نظر به خصلت های منطقوی طرز تکلم و اصطلاحات خاص در هر منطقه ظهور کرده مانند لهجه ایرانی ، هزاره گی، تاجکی، هراتی، شمالی و غیره و غیره.
قسمیکه آغای انوری نوشته اند"دست شما درد نکناد" که به اساس فقره اول مطلب خود را به مخاطب فهما نده وآغای عمر هم مطلب را فهمیده و انتقاد کرده که ما "تشکر" می گویم.
4-آغای انوری صاحب هم کوچه بدل کرده و فقطه در قسمت "کناد" توجه آغای عمر را خواسته در حالیکه آغای عمر طرز تفهیم "تشکر" به قسم مردمان سر زمین دیگر به این زبان را خوش نکرده یعنی موضوع را سیاسی ساخته و یخن انوری صاحب را بی مورد قایم گرفته بود.

به سخن کشف معمای عدم ممکن نیست
خاموشی نیز نفهمید کلام دل ما را

الله محمد


اسم: غزنوی غلزی   محل سکونت: ویرجینیا - اضلاع متحده امریکا    تاریخ: 26.12.2013

حسین حقانی سفیر سابق پاکستان در امریکا در کتاب خود (اغفال باشکوه- Magnificent Delusions ) مطالب ارزنده در مورد افغانستان – پاکستان و امریکا نوشته است که مطالعه آن برای هر افغانی که به آینده افغانستان در سایه مطالعه علمی و عینی گذشته علاقه دارند ؛ ضرور است. در این کتاب جزئیات فریبکاری دولت و اردوی پاکستان و فریب خوردن متواتر و دائمی امریکا تشریح شده است. از همه مهمتر برای اولین بار از ترس پاکستان و نقشه ها و تخریب مداوم پاکستان برضد افغانستان و فریبدادن امریکا بصورت مستند تشریح شده است. برای جلب توجه هموطنان یک قسمت کوتاه و بسیار جالب این کتاب در ذیل ترجمه گردیده است:
حسین حقانی در آخر صفحه ۹۳ و اوایل صفحه ۹۴ کتاب (اغفال باشکوه- Magnificent Delusions مطالب جالب ذیل را نوشته است:
«جالبترین قسمت تبادل نظر بین رئیس جمهور امریکا و رهبر پاکستان ایوب خان در موقعی بود که ایوب خان گفت:” افغانها چندان مسلمان هم نیستند بلکه آنها زیاده تر از هر چیز فرصت طلب هستند.” ۶‍۰- این تذکر ایوب خان دریچه ای میباشد در مورد طرز تفکری که در پاکستان عرض وجود میکرد. چون که در حقیقت افغانها بسیار زیاد پیشتر از چندین قوم موجود در پاکستان مسلمان بودند. و یک قسمت بزرگ پاکستان کنونی تا سال ۱۸۹۳ قسمتی از خاک پادشاهی افغانستان بود که بعدا توسط انگلیسها غصب گردید. پاکستان در دوازده سال اخیر [در موقع این تبادل نظر ایزنهاور و ایوب خان] بوجود آمده بود در حالیکه افغانستان مملکتی بود که قرن ها در این منطقه وجود داشت. مگر در آن سال ۱۹۵۹ دیکتاتور عسکری پاکستان خیال میکرد که او میتواند همسایه شمالغربی خود را به عنوان فرصت طلب و مسلمانان نامکمل بی اهمیت نشان بدهد.»
معلومات در مورد کتاب و نقل قول نمره ۶۰ فوق از قرار ذیل میباشد:
Magnificent Delusions: Pakistan, the United States, and an Epic History of Misunderstanding Hardcover
by Husain Haqqani (Author)
• Hardcover: 432 pages
• Publisher: PublicAffairs (November 5, 2013)
• Language: English
• ISBN-10: 1610393171
• ISBN-13: 978-1610393171


اسم: حمید انوری   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 23.12.2013

هموطن محترم و گرامی آقای امان الله عمر سلام هایم را بپذیرید!
چه خشوقتم من که چند جملۀ مختصر و عرض سپاسی خدمت یک هموطن عالی قدرما، این همه توجه را جلب کرد. من البته که از همه هموطنان خود ، همیشه بسیار می آموزم. از شما هم یک دنیا تشکر که ذره ذره، و نه ( زره زره )، چند سطر مختصر این هموطن تان را مورد ارزیابی قرار دادید.
خدمت شما عاجزانه عرض کنم که استفاده از این طرز تحریر در ادبیات دری از اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری قمری رایج بوده است و هیچ ارتباطی با تقلید از فرآورده های صادراتی ایران ندارد.
به این شعر رابعۀ بلخی توجه کنید:
دعوت من بر تو آن شد، کایزدت عاشق کناد
بر یکی سنگین دل نا مهربان چون خویشتن
تابدانی درد عشق و داغ مهر و غم خوری
تا به هجر اندر بپیچی و بدانی قدر من
البته این شعر رابعۀ بلخی به گونه های اندک متفاوتی ذکر گردیده است که بر طرز درست آن متیقن نیستم و بر من ببخشائید.
یک مثال دیگر از منوچهری دامغانی شاعر قرن پنجم هجری قمری که در مدح سلطان مسعود غزنوی سروده است:
تا جهان باشد، خسرو به سلامت ماناد
ایزد از ملکت او چشم بدان دور کناد
تن او تازه جوان باد و دلش خرم و شاد
پیشۀ او طرب و مذهب او دانش و داد
دشمن و دوست به کام دل این خسرو باد
مرساناد خداوند به رویش تعبی
امیدوارم قناعت شما را فراهم کرده باشم، البته یک بار دیگر تکرار باید کرد که این هیچمدان، در ادبیات دری حتی در حد شاگرد ابتدائیه هم نیستم و هنوز از خم یک کوچه هم اندرین راه نگذشته ام. به اصطلاح وطنی ما و شما" قد بلندک" مرا با بزرگواری تان نادیده گیرید.
در خاتمه خدمت عرض شود که نه کدام اشتباه در کار بوده است و نه هم سخنی از اشتباه عمدی و غیر عمدی تواند بود. ممنون از توجه و محبت تان.


اسم: ف،هیرمند   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 23.12.2013

دوستان عالیقدر، ارجمند ولی نامهربان هریک جناب سراج وهاج و جناب
امان الله عمر سلام وارادت!
اولاً در دلهره ام که نکند، حرف و نقطه ای را تاحال اشتباه کرده باشم و یا بعد از این اشتباه کنم که برایم خواهید نوشت: « برادر اول نوشتن ته یاد بیگی باز بیا از ماگِله کو» مگر گلایۀ بنده این است که بعد از سال ها یک عزیز و نگارندۀ در سطح بلند و دانشور حمید انوری گرامی از من بیچاره تحسین و نوازشی به عمل آورد و شما دوستان نازنین نگذاشتید که به جانم بگیرد و آن را زهر و زقوم ام کردید،

مگر عزیزان اگر خواستید که حالا دستم درد کند، که فی گرفتن های شما عزیزان دست درد چه که سر دردی هم می آورد.
اما سروران من بیایید اینقدر هم سختگیر نباشیم، میدانم هر یک از شما گُل های سر سبد هم وطنان شریف من هستید و مجهز به فرهنگ تحمل، شکیبایی و انتقاد پذیر، من از هریک شما می آموزم و اگر گاهی تصحیح ام فرمایید، به آموختن ام می بالم که فرا گرفتم.

ولی اگر زبان - حال هر زبانی - عرصۀ لا محدود دارد، پس داشتن حیطه بر یک زبان نیز لا محدود خواهد بود، من فکر نمی کنم متخصص و زبان شناسی مدعی باشد که بر تمام قلمرو یک زبان حیطه دارد بناءَ فرصت و حق اشتباه کردن محدود و مدلل را برای همگان قائل باید بود. قربان شما اگر شوخی من ناراحت تان ساخته باشد از قبل پوزش می خواهم. زنده و کامگار باشید.


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 22.12.2013

قابل توجه هموطن عزیز، حمید انوری
شما در دریچه نظر خواهی خطاب به محترم ف هیرمند چنین نبشته اید، (دست شما درد نکناد)
در فرهنګ و تکلم روزمره ما افغانها این جمله چنین ګفته می شود، ممنون از شما، و یا تشکر از شما و غیره.

این طرز نوشته از جمله اصطلاحات مردم ایران است، که برای یک افغان اګاه قابل غور فرهنګی است، بدین معنی، ایران از طریق زبان و فرهنګ می خواهد، در فرهنګ غنی مردم افغانستان رخنه کنند که به طور نسبی کرده اند، نباید از همچو الفاظی که در ګفت و شنود روزمره ایرانیان تکلم می شود، استفاده شود، برای ادم ها دانا افغان ساز ګار نیست است که همچو جملات را در خور مردم دهند.
پورتال وزین و ملی افغان جرمن انلاین که در خدمت مردم افغانستان است، باید متوجه همچو اشتباهات عمدی و یا غیر عمدی شوند.
به عرض احترام


اسم: حمید انوری   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 22.12.2013

وهاج صاحب بزرگوار سلام های گرم و احترامات بی پایان مرا بپذیرید!
از اینکه چند سطر مختصر این کمترین مورد توجه شما قرار گرفت و با وجود مصروفیت های بیش از حد، ذره نوازی نموده و این حقیر فقیر سراپا تقصیر را متوجه اغلاط املائی و انشائی ام ساختید، یک جهان سپاس.
من همیشه از استادان و نویسندگان و بزرگوارانی چون شما و امثال شما می آموزم و اندر این راه هنوز در خم یک کوچه هم نیستم.
افتخار می بخشید تا با ذکر یکی دو مثال در مورد تفاوت بین ( جهان سپاس و جهانی سپاس)، اگر اندک فرصتی برای تان دست داد، مرا از تشویش در زمینه بدر سازید.
سپاسگزارم که با ذکر بیت زیبا، یک اشتباه املائی را در ذهن ما جاگزین ساختید تا در آینده از تکرار آن خودداری گردد.
بجواب بیت شما با اجازه این بیت تقدیم میشود.
ما نماز خود پیشین خوانده ایم
هرکه دیگر می گذارد، کافر است
با عرض احترامات فائقه


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 21.12.2013

به تأسی ازانتقاد ِ بجای محترم کاندید اکادمیسن، سیستانی صاحب ، بنده هم با استفاده از چند لحظه فراغت، ( فراغت از تراکم کارهای شاقه که خودم برای خود روا داشته ام)، توجه دوست عزیز آقای حمید انوری را به چند اشتباه املایی و انشایی که در چند سطر نوشتۀ شان به نظر می رسد، جلب می کنم.

اول - : از زره نوازی تان (از ذره نوازی تان).
دوم - : جهان سپاس ( جهانی سپاس - یا یک جهان سپاس).
سوم -: از لطف شما سپاسگذارم (از لطف شما سپاسگزارم... با حرفی که حمید جان نوشته است، چنین معنی می دهد: از لطف شما ممنون نیستم... سپاسی به لطف شما قایل نیستم)

یادداشت : متأسفانه بسیاری از نویسندگان عزیز، بین « سپاسگزار» و « سپاسگذار» فرقی قایل نبوده، غالبا ً یکی را بجای دیگر استعمال می کنند. بنا بران - اگر خواسته باشند – فورمولی را در قالب ِیک بیت، خدمت شان تقدیم می کنم؛ بیتی که خودم در جایی خوانده و از آن استفاده کرده ام:

نماز را بگزار (ادا کن)، نیاز را مگذار (ترک مکن)
هزار لعنت ِ حق باد بر نماز گذار (ترک کنندۀ نماز)


اسم: حمید انوری   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 20.12.2013

بزرگوار محترم جناب ف. هیرمند عرض سلام و ادب خدمت تان!
از زره نوازی تان جهان سپاس. من واقعاً از نوشته های پر محتوی حقوقی شما بسیار می آموزم. دست شما درد نکناد.
از همین نوشتۀ مختصر توضیحی تان به اصل مرام و مقصد پاراگراف متذکره، رسیدم. از لطف شما سپاسگذارم و متذکر میشوم که کوتاهی در درک مرام شما، تقصیر این کمترین بوده است.
صحتمند و سر فراز باشید


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 19.12.2013

از محترم داکتز صاحب کاظم دنیای سپاس و امتنان دارم که قبول زحمت فرموده یادی از رفته ای نیکو نام کشور مرحوم دانشمند محترم داکتر ولید حقوقی نمودند، و نگذاشتند که گذشت زمان نیکویی ها، سجایای اخلاقی، استعداد سرشار، صداقت، پاکی و خدمات ماندگار این فرزند صدیق وطن را از یاد ببرد. داکتر ولید حقوقی مرد صاحب فهم، دانش و درایت از معماران و مؤسسین اولین دموکراسی کشور بوده همانطوری که تذکر رفت برای نهاد قضاء وڅارنوالی کشور تهداب های محکم و اساسی گذاشتند و در ایجاد هر یک سهم بارز داشتند. با صداقت و امانت داری خدمت نمودند. مرحومی واقعاً از ستاره های تابناک دور خود بودند علاوه بر دانش مسلکی غاور بودن شان بر بیان و سلاست شان در تحریر برای شان برازندگی خاصی داده بود. روح شان شاد و فردوس برین جایگاه شان باد
چه نیکو خواهد بود که دانشمندان ما در پهلوی دیگر مصروفیت ها و مسؤولیت ها با پیروی از این روش از خدمتگاران صدیق و شریف جامعه با تحقیقاتی در مورد سوانح و گذشته های شان از آنها یاد نمایند و نگذارند که باد های تند زمان خاطرات شان را با خود ببرد و به فراموشی بسپارذ.


اسم: سیستانی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 19.12.2013

خواهر گرامی صالحه جان وهاب سلام!

نوشته ها وبخصوص اشعار شما لذت خاصی دارد، معلوم میشود زنی پر احساس وبا مطالعه ای هستی. داستان قصاص زنی درکابل در نیمه های یک شب سال1368 و شعر قهرمانان شما هوش از سر خواننده می پراند. خدا به تعداد شما زنان قلم بدست و آگاه در کشور ما بیفزاید. کاش در پهلوی شما زنان دری نویس خوب چند تا از خواهران پشتو نویس هم می داشتیم تا دیده میشد که خواهران ودختران ما هم دوش بدوش مردان برای خیر و بهبود امور وطن تلاش میورزند و در راه تربیت نسل جوان کشور از سعی وتلاش دریغ نمیورزند.

همانگونه که خود نوشته اید، پورتال افغان جرمن آنلاین واقعاً محل تبادل افکار و آموزش است ، خوانندگان نه تنها از دانش هموطنان خود بهره مند میشوند، بلکه از طریق نوشته های شان با شیوه وسبک و سطح نویسندگی و دانش وحتی املا وانشای همدیگر نیز آشنائی پیدا میکنند. در نوشته اخیر تان چند اشتباه املائی نظرم را جلب کرد که اگر یکی دو تا می بود، از آن در میگذشتم ولی چون به پنج شش تا رسید ودیدم که جناب دوست محمد بدخشانی تا هنوز صورت درست آنها را گوشنزد نفرموده اند، خواستم من اینکار انجام دهم تا در آینده متوجه شیوۀ درست نویسی آن کلمات باشید.

من کلمات نادرست را در قوس ناخنک میگذارم ودرست آن را در قوسین نشانی میکنم تا به آن توجه نمائید.

1-«حدالامکان»(حتی الامکان)،2-«قلب فراغ»(قلب فراخ )،3-«احذاب سیاسی»4-(احزاب سیاسی)،
5-«میانجگر»(میانجیگر)،6«حراس»(هراس)،6-«ثوق»(سوق)،7-«زجه های یک زن»( ضجه های یکزن)
امیدوارم تا از من به عنوان یک خواننده نوشته های تان آزرده خاطر نشوید.
با درود وحرمت فراوان برادرت سیستانی 19/ 12/ 2-13


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 19.12.2013

قابل توجه کمیته محترم فارو
نخست سلام خویش را تقدیم داشته، بعدآ به ابراز قدرداني از قطعنامه کنفرانس دسمبر ۲۰۱۴ کمیته فارو که نیاز مبرم و کنوني ماحول داخلي و خارجي کشور عزیز ما افغانستان بوده که همچو کنفرانس ها دایر تا روند محاکمه جنایتکاران پرچم و خلق میها شود، امید است افغانها مقیم افغانستان و امریکا با الهام از کنفرانس کمیته محترم فارو، ابتکار نمایند تا در همچو مسایل ملی و مبرم کنفرانس ها و اجلاس را دایر نموده، و رسالت وطنی خود را ادا نمایند.
بعدآ می خواهم به طور مختصر و دوستانه نظر خود را بشما چنین شریک سازم اینکه، در قطعنامه کنفرانس در مورد اقتصاد و شیوه فکري ان چنین امده است،
( نظام حاکم اقتصادی در کشور که برشیوۀ فکری نیولیبرالیسم برقرار میباشد
کشور را به لبۀ پرتگاه سوق داده است. روشهای اقتصادی بایستی به شکل خالق آن در جامعه افغانستان
عملی و تطبیق گردد. راه برونرفت از این بن بست میتواند در طرح ستراتیژی انکشاف ملی خالصه شود که
استوار برخودکفائی نسبی٬ سبد اموال٬ احتیاجات اولیه٬ تشویق صادرات عاری از تک محصولی صادراتی و
برنامه های تشویق صنایع با در نظرداشت جلوگیری نسبی از انتقال ارزش اضافی به خارج از کشورطرح
واجرا گردد. )
باید ګفت که مناسبات تولیدي و اقتصادی افغانستان روی کدام پلان مطروحه اقتصادی منسجم به پیش برده نمی شود، و شیوه تولید عقب مانده است.
روشهای اقتصادی به شکل خالق ان در افغانستان وقتی عملی شده می تواند که ما نظام دیموکراتیک داشته باشیم که بتواند سرمایه داري ملی را در کشور رشد بدهد، و این شیوه اقتصاد می تواند افغانستان را بسوی خود کفایی سوق دهد،در این راستا تشویق و رشد شیوه مدرن زراعتی و صنایع قابل یاداوری است، ما دیدیم که راه رشد غیر سرمایه داری در افغانستان نتیجه منفی ببار اورد، و اینک شیوه اقتصادی حاکم در شکل انحصاری ان به ضرر رشد و انکشاف کشور انجامیده است.


اسم: ف،هیرمند   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 18.12.2013

نوسندۀ متعهد و قلمبدست هدفمند، حمید انوری گرامی!
مطالعۀ مقالات با ماهیت و تحقیقی مانند مقالۀ جناب شما چشم دل را روشن میسازد، نگارش تان سطح آگاهی هر رسانۀ را صیقل میدهد.مسرورم که نوشتۀ ناچیز این حقیر افتخار نقد اصولی شما را دریافت میدارد، نشانه گیری شما در کوتاهی ادای مطلب وافادۀ موضوع در آن نگارش بنده کاملاً وارد است، ولی من می خواستم،متذکر شوم که:از جانب پاکستان نوازان در پارلمان کشور ما برای شاد کردن عناصر ضد هندو وضد سیک در پاکستان،(مخصوصاً احزاب آن کشور که در این خط وتمایل اند)نقض و پشت کردن به حقوق هندو ها وسیک های ما رنگ ضد هند نیز داده میشود نه انکه عملاً چنین واقعیتی وجود داشته و کدام رابطۀ میان هموطنان هندو و سیک های ما و هندوستان وجود داشته باشد
حرمت وادب نثار تان باد


اسم: داکتر خلیل الله قدیری   محل سکونت: بن، آلمان    تاریخ: 17.12.2013

مقاله جناب پروفیسور بشیر احمد زکریا " در صورت اخراج کلی قوای خارجی از افغانستان"

باقبول تشریح جناب شان پیشنهاد میکنم که:

پشک یا خدمت عسکری در وطن عزیز ما بایست دوباره برای همه افغانها دارای سن 22 سالگی قانونی شود یعنی عسکر افغان مربوط همه شودودیگر محدود به کدام قوم یا منطقه نباشد.

باسلام به جنابشان و گردانندگان سایت عالی افغان جرمن آنلاین


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: پاریس فرانسه    تاریخ: 17.12.2013

استاد گرانقدر جناب دوست محمد بدخشی!
عرض سلام و ارادت دارم.
خدا شما را از ما نویسندگان غافل از صرف عربی نگیرد. تصحیحات شما استاد ارجمند از خطاء های صرفی ما نه تنها افتخار آفرین برای ماست بلکه ارزش نگارش های ما را بیشتر می سازد. آرزوی ما اینست که تصحیحات لازمی صرفی و انشایی را از ما دریغ نفرمائید.
قلمرو زبان انتها ندارد، و دشوار است بگوئیم که شخصی بر تمام این قلمرو حیطه داشته باشد و بناءً کوتاهی ها در کار نوشتاری زبانی در آن عرصه های قلمرو زبان که حیطه موجود نیست روی میدهد. همین است که به مصحح های عالیقدر نظیر شما توسعه و شفافیت قاعده یی زبان نیاز میداشته باشد. شما زنده باشید. دوستدار همیشگی شما


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 17.12.2013

برادر محترم و گرامی آقای جلیل غنی!
شما با چند سطر از نوشتۀ خود بمن یک دنیا افتخار عنایت نموده اید. این حقیر ممنون از لطف تان بوده و احترامات بی شائبه خودرا بشما و اعضای خانوادۀ عزیز تان در عالم ناشناسی تقدیم مینمایم. سلامتی تان را از بارگاه خداوند عالمیان التجاء مینمایم. با محبت و احترامات فائقه مایار


اسم: جلیل غنی   محل سکونت: کالیفرنیا/ ایالات متحدۀ امریکا    تاریخ: 16.12.2013

دانشمندگرامی و نویسنده و پژوهشگر پر توان جناب مایار.
از مقالۀ پرمحتوا و روشنی که در مورد مقالۀ من در رابطه باقبر دسته جمعی شهدای هرات انداخته اید جهانی سپاس. گرامی داشت و یاد بود از شهدای گلگون کفن افغانستان در جریان سی و پنج سال گذشته و مستند نمودن این جنایات بشری وظیفۀ هر افغان با درد است. گشودن مباحث و ابراز نظر های عالمانه و بیطرفانه زمینۀ افشا گری های این جنایات و نشر حقایق را بیشتر میسر میسازد. از اینکه معلومات بیشتری در بارۀ این تراژیدی با تصویری از این قبر دسته جمعی نمودید جهان سپساس. خدمات ارزندۀ شما با مقالات عالمانه و تاریخی شما در بارۀ اوضاع افغانستان و پیشینۀ تاریخی برخی انکشافات روشنگر واقعیت های عینی افغانستان و رهنمای ملتی است که سر نوشت آن در دست کسانی است که جز به منافع شخصی و گروپی شان به منفعت دیگری و منافع و مصالح علیای کشور نه می اندیشند و نه هم توجه دارند ولی جای هیچ شک و شبۀ نیست که تاریخ با قضاوت های بیرحمانه اش پرده از روی آنها بر خواهد داشت . همین اکنون هم ملت افغانستان بیدار است و این چهره ها را خوب تشخیص کرده و یقین کامل است که دیگر نخواهد گذاشت که قبر های دسته جمعی دیگری حفر شود و عاملین این جنایات را به محاکمه خواهد کشانید. با محبت و احترام
جلیل غنی


اسم: تكسي ران از المان   محل سکونت: المان    تاریخ: 16.12.2013

نام گزاري جاده بنام قربانيان سه دهه:
هموطنان عزيز، قبل از همه ازتمام انهايكه تبصره ام را دراين مورد بيجا وگستاخي مي پندارند
پوزش ميخواهم.
نام گزاري جاده بنام قربانيان حماقت است، حقارت است ، جفا وازاردهنده است. اين راميگويند پوپوليسم ، ايره ميگن ساديسم ، به اي ميگن ريتو اليسم و بربريت.
اخر اين برانگيختن احساسات اقارب قربانيان است، كه حين گزشتن ازاين جاده حسادت، بغض ،
كينه وتنفر را بوجود اورده سبب إزار واذيت شان ميگر دد .
مشوره من به انهايكه چنين ابتكار را بخرچ داده اينست ، تا بخاطر ياد بود شان يامنار يادگاري
( همچون سپاهى گمنام ) ويا هم موزيم را اعمار نمايد .


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 13.12.2013

سلام بر خوانندگان محترم !
برخی کلمات دارای ریشه ء عربی در زبان های رسمی و ملی ما وجود دارد که نویسندگان صاحب نام و با تجربه هم در طرز نگارش درست آن کلمات ، اشتباه می کنند ؛ از جمله یکی هم کلمه « قریه» است که جمع آن «قری» می باشد یعنی به ضم قاف و حرف را مفتوح و بعد آن الف مقصوره . شهر مکه مکرمه را « ام القری» یعنی مادر قریه ها و روستاها می نامند؛ اما برخی از نویسندگان ما آن را به شکل« قراء» می نویسند که جمع قاری است به معنای خوانندگان ؛ نه به معنای قریه ها.


اسم: تكسي ران از المان   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 13.12.2013

ميگن ؛ باارزش ترين چيز درزندگي اين نيست كه چه چيزهايي را داريم ؛ بلكه اين است كه چه كساني را داريم .
اينجانب درحال حاضر،كه كشور بايد احياء مجدد شود قسماً مخالف سيستم جاري تعليم وتربيه ( بالخصوص تحصيلات عالي ) هستم.
چرا ؟
بخاطر اينكه فعلاً ما ضرورت اشد وعاجل به اشخاص مسلكي ومتخصص در رشته هاي بخصوص همچون
ولدنگ كاري، نل دواني ، رنگ مالي ، كاشي شاني ، قيرريزي ، لين دواني ، پيپ دواني ، درايوري ، ترميم كاري ،....................وصدها مسلك وتخصص خورد وريزه ديگر داريم واين رشته هاضرورت به تحصيلات عالي وحتى متوسط نه ، بلكه به كورس هاي مسلكي قصير المدت دارد.
هموطنان عزيز! المانهابعد ازجنگ عمومي دوم كه كشور شان به يك خرابه تمام عيار تبديل شده بود ازهمين رويش وميتود (ايجاد كورس هاي مسلكي قصير المدت Ausbildung ) كار گرفت ، كه توانست ظرف پانزده سال كشورشانرا احياء مجدد نمايد. نا گفته نماند كه همين سيستم تا الحال دوام دارد.
ضرب المثل پشتون هاست كه ميگويند ( تره كاني دبيزو كارنه دي ) دركشورما هر جنگ سالاريكه بقدرت رسيد قبل ازهمه دوادعا رامطرح ميسازد، اول اينكه ولسوالي اش بايد به ولايت ارتقا يابد . دوم حتماً داراي پوهنتون باشد ، بدون در نظر داشت اين واقيعت كه پوهنتون قبل ازهمه به استادان ماهر وباتجربه ضرورت دارد، پوهنتون به لابراتوارهاي مجهز و مواددرسي مدرن ضرورت دارد.
اقايون جنگسالاران! شما كه به ده هاپوهنتون را دراين وان كنج كشور اعمار نموده ايد ايا ميدانيد كه اين محصلين بايد روزي فارغ گردند؟ اخر دولت نميتواند به اين تعداد فارغ التحصيل راجزب نمايد، اينجاست كه بعد ازچند سال لشكري ازبيكاران جوان تحصيل كرده بوجود مي ايد واين يك فاجعه است .
هنوز كجا؛ اينها دركشوري كه شصت درصد ان نان خوردن نه دارند پوهنتون هاي را اعمار نمودند ، كه محصل بايد پول تحصيل را بپردازد، اينجاست كه سوال پيدا ميشود ، كدام محصل ؟ البته كه خويشاوند جنگسالار.
امروز ما شاهد صدها محصل ( افغان ) ازهمين جنس در كشورهاي پيشرفته جهان هستيم كه ازهمين پوهنتون ها از حساب خليفه (دولت)براي تحصيلات اعزام شده اند .
خلاصه اينكه افغانستان براي 15 -20 سال اينده به اين تعداد پوهنتون ها اصلاً ضرورت ندارد.
من دراين خصوص نظر نخبگان گرامي راارزومندم.


اسم: افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 30.11.2013

آقای عابد!
نوشتۀ تان را دریافت کردیم، چون نگارش تان به طور کلی با اخلاق رسانه یی این پورتال در تضاد قرارداشت ما نتواستیم آنرا به نشر بگذاریم، ما چنین تحریریه های را بد ست نشر نمی سپاریم.


اسم: عبد الله زرنج   محل سکونت: سندییگو، کلیفورنیا    تاریخ: 30.11.2013

سلام و ارادت به جناب شما وهاج صاحب محترم پیر کهن مطبوعات کشور!

با وصف آشوب های سر گران کننده و قیل و قال اهل مدراس سیاسی و ندانستن رموز ناز و کرشمۀ رئیس صاحب جمهور افغانستان و انتظار بیحد امریکا که می کوید« کرزی صاحب بالآخره ما باشیم یا برویم» مطرج کردن این چنین مباحث و توضیح صورت درست اشعار پیر خرابات تا چه حد دلچسپ و موزون است و خود برای مستان میخانۀ معنا تا چه حد جالب توجه است که در یک فرد مختصر دنیای رمز و معنی را می یابند و عمق فلسفۀ آنرا درک نموده که راستی خواننده را مبهوت ساخته و واقعیت آنرا قرن ها بعد در جوامع انسانی عملاً مشاهده می کنند . اگر روج حافظ بزرگوار را نیازرده باشم و دوستان حافظ شیراز را قهر نساخته باشم چنین می گویم:

ایزار تنگ غلامی که بیم رسوایی در آن درج است
پوشاک بس دلکش است ولی به درد ..... نمی ارزد


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 29.11.2013

نویسندۀ عزیز ، سید حمیدالله روغ!
بعد از عرض سلام مسنون ، توجه دقیقتر شما را به « فرد » مقبولی از غزلسرای معروف ( خواجه حافظ شیرازی) جلب می کنم ؛ فــردی که شما آن را در قسمت اول ِِبخش چهارم نوشتۀ تحقیقی خویش ( تحت ِعنوان : روایت های قومی افغانستان) منتشر ساخته اید .
ظاهرآ دلیل توجه شما به این فرد، استناد ِ بجا به یک اصل معتبر است تا ثابت شود که « در ادب دری، کلمۀ تاج به کلاهی اطلاق می شود که شاهان به سر می کرده اند »... ولی علت ِ این که آن فرد توجه بنده را جلب کرد ، نادرستیء وزن مصراع ِ دوم است که احساس می شود کمر بیتِ جذاب غزلسرا را به شدت شکسته است. ( اگر این نادرستی را شوخی آمیز بسازیم: خوب شد حافظ مرحوم که گویا حافظۀ قوی هم داشت، زنده نبود . اگر می بود ... یقینا بجای وزن ِشعر، خودشً« سکته» می کرد!)
این است فردی که شما اقتباس کرده اید:
شکوه تاج سلطانی که بیم موج درو درج است
کـلاهی خوش است ، لیکن به درد سر نمی ارزد

تنها عیب سکتگیء مصراع ِ دوم نیست که شاعر پـُرآوازۀ شیراز را( اگر زنده می بود ) شدیدا ً آزار می داد ، بلکه این فرد انتخابی شَما (روغ ِعزیز) ، به اساس کنجکاوی ها و تصحیحاتی که در حدود هفت سال قبل دردیوان حافظ صورت گرفت، دارای«هفت» عیب ِ روشن ِ دیگرهم است که این عیوب عبارت اند از: اول - « موج» ، دوم - « درو » ، سوم - « درد سر » ، چهارم - « کلاهی » ، پنجم - « خوش » ، ششم - « لیکن » ، هفـتم - « به درد »... که هیچ یک ازاین هفت کلمه به درد ِفرد ِمورد بحث نمی خورند .
فردی که در موزون ترین وکاملترین دیوان حافظ درج شده ، این است :

شکوه ِ تاج ِسلطانی که بیم ِ جان دران درج است
کـــلاه ِدلکـش است اما بـترک ِ سر نمی ارزد
***
فرد ِدیگری از لسان الغیب [ در قسمت ِ سوم نوشتۀ شما (محقق ِ عزیز) ] نیز بی عیب منتشر نشده است: یارب این نو دولتان را برخـر ِخودشان نشان - کاین همه ناز ازغلام ترک و استرمی کنند
صورت درست ( یا تصحیح شدۀ آن ) چنین است:
یارب این نو دولـتان را بر سر جاشان نشان
ناز ِ بیحد از غلام ِ ترک و استر میکنند


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشاان    تاریخ: 27.11.2013

داکتر صاحب سید حمید الله روغ ! السلام علیکم
نوشته های تحقیقی شما را به دقت و گاهی هم به تکرار می خوانم و واقعا حظ می برم و بهره ؛ و از اینکه همه حرف ها مستند اند ومآخذ و منابع را نیز یادآور می شوید ، اهمیت مقاله را دوچند بالا می برد؛ فقط یک پرسش کوتاه دارم اگر مختصر بیان فرمایید. چون در مقالهء تان از نقش ابو مسلم خراسانی و برمکی ها یادآور شده اید ، آیا امیر کرور هم در این افتخار آفرینی ها و مبارازات ملی ضد سلطهء خارجی نقشی داشته است و مهمتر از همه اینکه آیا نام امیر کرور در تواریخ گذشته به جز کتاب « پته خزانه» هم آمده است؟ شما سلامت باشید. با سلام و احترام دوباره


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 21.11.2013

محترم حمید انوری
شما تحریر داشته اید اینکه لوي جرګه و کوچني جرګه!
افغانها کوچني جرګه در همچو مسایل ملی نداشته اند، و لحن شما در مورد درست نبوده است.
در مورد لوي جرګه مشورتي که از نام ان پیدا است، صرف برای مشوره دهي دایر می شود و تصامیم و مشوره های ان الزامي نمی باشد.
اما شما سوال کرده اید که لوي جرګه های دیګر تحمیلی بوده و یا مشورتي؟
باید ګفت که ماهیت لوي جرګه و فصیله ان الزامي بوده اند و در تاریخ افغانستان هر چی لوي جرګه ها فصیله نموده اند، ملت و یا مردم افغانستان انرا در عمل اجرا کرده اند، که از لوي جرګه زمان احمدشاه بابا، و میروس نیکه باید ګفت که فصیله هر دو جرګه نزد افغانها الزامی و قابل اجرا بود.
تا نام افغانستان زنده است و یک افغان زنده است اصل لوي جرګه پا بر جا است، اینکه چی کسانی از ان سود می برند موضوع جداګانه است، پارلمان، جای لوي جرګه را ګرفته نمی تواند.
لوي جرګه اصل دموکراسی است که افغانها تجربه غنی در مورد دارند.
امید است ازرده نشده باشید.


اسم: A. Halim Hakimi   محل سکونت: USA    تاریخ: 18.11.2013

Jenny will be out of the lock box soon

Two days ago I was listening to president Karzia in one of his lion moment speech mode stating that “ we eliminated the sentence from Bilateral Security Agreement “ that he didn’t want it to be there further stating that “ the final draft are acceptable to both parties”. Let’s find out briefly what is in it for the two nations:

For the USA it provide an opportunity seeking since 1950’s to establish military bases not only to monitor the activities of Afghanistan’s neighbors such as China and Iran but ultimately access and re-rout huge underground energy resources from Central Asia to Indian Ocean not to mention the demand of energy poor billion people strong South Asians. Such an outcome will eliminate Russia’s Energy choke-hold on Europeans, change present political structure and status-quo with potential of huge earnings. It is worth mentioning that the political value of energy resources such as oil far exceeds the market value of oil as a commodity. The profit in that sector is not 5% or even 100% but more than 1000% and the demand is so huge that presently no nation can survive without it.

For Afghanistan - if it plays right – will not only become a strategic economical bridge between Central Asia and South Asia but need to be developed in order to transfer such a huge resources through it is territory. In Such outcome, Kabul will replace New Delhi and Islamabad as a hub of political and economical activities.

Bilateral Security Agreement between Afghanistan and USA will become public in just a few days and President Karzia signing it will be judged by Afghans at worst to get a safety green light building Presidential Palace for himself within the “Kingdom Arg” or at best to keep Afghanistan sovereignty and economical interest relatively intact.

My take is that Bilateral Security will be signed and will be a “codified” agreement in order to expand and broaden the interpretation of it and will be far short of “Mutual Defense “agreement. Furthermore, there is more than $4 billion a year on the balance sheet and none of the parties want to get their hand off of it.


اسم: نجیب الله نجیب   محل سکونت: از علاوالدین کابل    تاریخ: 17.11.2013

سخنان بیجا و اضافی واقعاً دلم را بد ساخت
در مورد تبصره بر شعر « افق گنگ» میرمن شیما غفوری

هموطن گرامی م، شیوا !
با عرض احترام و ادب خدمت شما، نوشتهٔ تند و احساساتی تان را خواندم و باور کنید نه تنها قناعتم را فراهم نتوانستید بلکه بیشتر مأیوس و دلگیرم ساختید. زیرا درین عصر دیموکراسی و آزادی عقیده وبیان، کسی که نظر شخصی خود و عده ای از رفقای خود را در مورد نوشته یا شعری صادقانه و بدون تکلف و غرض شخصی ابراز می دارد، نباید تا این حد با حملات شدید و این طور متعصبانه برایش جواب داده شود.

شما با جوابی که برای من تهیه نمودید مرا به این تشویش انداختید که شماها اهل دانش و اشخاص ادیب و ادب و فاضل کشور ما که در دنیای مرفه، در فضای امن و آرامش زندگی تان را بسر می برید، اگر اینگونه بیباکانه و قهر آمیز بر یک اظهار نظر دوستانهٔ هموطن تان حمله ور می شوید و با یک جواب تند و تخریش کننده تاخت و تاز می نمائید، نمی دانم دیگران را چگونه ملامت کنیم. .....

متن مکمل این مضمون را اینجا کلیک کنید و بخوانید...

اسم: شیما غفوری   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 13.11.2013

دوستان گرامی و معزز سلام.
میخواهم در مورد شعر"افق گنگ" تذکرات چندی خدمت تان تقدیم نمایم. من این شعر را خیلی دوست میدارم، زیرا توسط آن تصویر های را که در مخیله ام داشتم ترسیم نمودم. بعداً احساس کردم که هنوز بعضی پرداس های ضرورت دارد که این کار را هم نمودم.
ولی این شعر به طبع یکی از دوستان پورتال افغان جرمن موافقت نداشت، که ایشان نظر خود راهم نوشتند و در صفحۀ نظر خواهی به نشر رسید. متعاقباً دو نفر ازهموطنان هنر پرور به جواب ایشان پرداختند. من بدینوسیله از هر سه دوست عزیز که هیچ کدام شان را شخصاً نمیشناسم، اظهار سپاس مینمایم. زیرا هر سه مکثی در مورد سروده ام نموده و وقت گرانبهای شان را وقف آن نموده اند. از جناب شیوا صاحب و عابد صاحب ممنونم که در حق بنده خیلی الطاف نموده و سروده ام را ستوده اند.
باید خدمت عرض شود که من برداشت هایم را با صداقت تمام مینویسم. قلبم در قلمم است و عمر را کوتاه تر از آن میدانم تا چیزی بنویسم که با منافع انسان که من جز آنم ومصالح ملی کشورم، که بالایم دَین دارد، موافق نبوده و از روی عقده مندی به تحریر درآید. در تمام ملک خدا کسی را دشمن خود نمیدانم و اگر کسی به من با انگشت انتفاد اشاره کند، با صمیمیت میپذیرم و انتقاد را وزن مینمایم که آیا بجا و یا غیر آن است. در هرصورت از آن خوش میشوم، زیرا برایم صفحۀ دیگری از تفکر را باز مینماید. از اینرو از محترم نجیب از کابل گلایه ای ندارم، بر خلاف ممنون شان هستم، زیرا باعث سرودن شعر جدیدی در من شدند که امیدوارم این جاربیتی مورد قبول خاطر شان واقع گردد:

جسته از وابستگی ها خاک پای دل شدم
وه دلم نازم که در دربش سرم آسوده شد
از فراق خویش در خود، خانه ام آتش گرفت
آتشم نازم که از سوزش تنم آسوده شد

با حرمت و محبت خواهرانه
شیما غفوری


اسم: گل محمد عابد   محل سکونت: کابل/ افغانستان    تاریخ: 12.11.2013


قابل توجۀ جناب نجیب از کابل که مبتلا به بیماری حسادت می باشند هر آئینه خدا ایشان (را) را ازین بیماری بد رستگاری بخشاید.

دیدگاه قرآن در بارۀ (ی) حسودان:
حسود از نظر قرآن کسی است که آرزوی زوال (نابودی، کم شدن و از بین رفتن)نعمت دیگران را دارد.
قرآن، ریشۀ (ی) بسیارى از گناهان را «بغیاً» به معناى حسادت دانسته است؛ از جمله نفاق.
اولین قتلى که در زمین واقع شد به خاطر حسادت میان فرزندان آدم بود و اولین گناهى که در آسمان واقع شد، حسادت ابلیس به آدم بود.

کلمۀ (ی) حسد با مشتقاتش چهار بار در قرآن آمده است: فتح ۱5، فلق 5، بقرة 109، نساء 54
از نظر قرآن کریم حسد صفت زشتی است که هم به شخص و هم به جامعه ضرر می زند. خداوند خطاب به پیامبر اکرم (ص) می فرماید: “بگو از شرّ حسود آن گاه که حسد کند، به خدا پناه می برم” (فلق 5)
قرآن همچنین متذکر داستان های درس آموز خود؛ همانند حسادت قابیل به هابیل (آیات 27 تا 31 مائده) و حسادت برادران یوسف و پی آمد های آن شده است (سوره ی یوسف)
در آیۀ (ی) 54 سوره نساء نیز از مردمان می خواهد که نسبت به عطا و فضل الهی به دیگران حسادت را پیشه خویش نکنند و از حسدورزی نسبت به دیگری خودداری ورزند که امری ناپسند است؛ چرا که حسود، در مقابل ارادهۀ (‏ى) خدا قد علم مى‏ کند.
طبق این آیه شعلۀ (‏ى) حسادت، چنان خطرناک است که بعد از علم و آگاهى نیز فرو نمى‏ نشیند.
و در بعضی آیات از جمله آیۀ (ی) 90 بقره، بصورت غیر مستقیم به حسودان اشاره شده است: "بد معامله‌ای با خود کردند که به نعمت قرآن که خداوند بر آنها نازل کرد کافر شدند از روی حسد و ستمگری که چرا خدا فضل خود را مخصوص بعضی از بندگان گرداند


اسم: م، شیوا   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 11.11.2013

کسی نامعلومی بنام نجیب مینویسد که :
ارسال این پیام روی کدام عقده و یا ملاحظهٔ خاص صورت نگرفته بلکه فقط یک یاد آوری دوستانه است. ؟؟؟
گفته اند که زیاده گو حافظه ندارد ومی افزاید که از خواندن آن نه تنها چیزی نفهمیدم بلکه نشر این نوع اشعار غامض و واقعاً «گنگ» را در صفحات زیبای این پورتال بدنمود یافتم. فوران حسادت ودشمنی
در جواب باید عرض کرد که :

متن مکمل این مضمون را اینجا کلیک کنید و بخوانید...

اسم: نجیب    محل سکونت: کابل    تاریخ: 10.11.2013

دست اندرکاران معزز پورتال افغان جرمن آنلاین

سلام بر شما.

پورتال ملی و ارزشمند تان را همیشه می بینم و از خواندن تحلیل های بیطرفانه و جامع، خبر های تازه و هکذا از مطالب فرهنگی دلچسپ آن لذت می برم.

تشکر از تلاش های قابل قدر یک یک شما. ارسال این پیام روی کدام عقده و یا ملاحظهٔ خاص صورت نگرفته بلکه فقط یک یاد آوری دوستانه است.

در بخش کلتوری اخیراً شعری تحت عنوان «افق گنگ» به نشر رسیده. شاعر آن هم یک خواهر ماست که رتبهٔ علمی پوهندویی دارند که برای یک خانم سر زمین ما و برای همهٔ ما قابل افتخار هستند.
اما نمی دانم پای فهم و سواد من می لنگد یا اینکه این شعر نواقص دارد، خلاصه از خواندن آن نه تنها چیزی نفهمیدم بلکه نشر این نوع اشعار غامض و واقعاً «گنگ» را در صفحات زیبای این پورتال بدنمود یافتم.

امیدوارم خواهر عزیز ما آزرده نشوند و اشعار زیباتری را در آینده برای خوانندگان آماده نمایند. ممنون از توجه تان.


اسم: کبیر   محل سکونت: ننګرهار    تاریخ: 09.11.2013

زمانیه وروره!
مونږخوپه جلال ابادکی ورته کیراړه وایو.
نه پوهیږم چی دا کرهاله دچااختراع ده.


اسم: ع٠توخي   محل سکونت: sweden    تاریخ: 08.11.2013


محترم تفسيرخان ته

که د داکتر عبدالرحمن زمانی ليکنه په همدغه افغان جرمن آنلاين کي تر نظر تیره کړی هلته هم هغه دغه ځای په کرهاله سره نومولی دی او په ضمن کي پر يو خاورين دېوال باندي داسي ليکل سويدي ( دکرهالې د شهيدانو٠٠٠٠)
چي زه فکر کوم چي دغه دېوال به په کرهاله او ليکونکی به ئې هم د کرهالې اوسیدونکۍ وی چي دغه د محترم سیدعبدالله کاظم نظر هم داسي ؤ ، ما چي ستا مصممه او قاطع تبصره ولوستل (یوه خبره غواړم دلته یاده کړم هغه داچې ژمونږ ځینې هیوادوال که زده کړی وي اوکه نازده کړي پښتو نومونه هغسې یادوي چې یې زړه غواړي، نو ځکه یې ددغې غمیزې دپېښېدو ځای چې نوم یې کیراړه ده کراله لیکلې. ښه به وي چې تاسې یې کیراړه ولیکۍ، اوکه یې کیراله لیکۍ چې کیدای سی دکیراړې دری بڼه به وي نو بیا هرومرو په لیندۍ کې باید کیراړه ولیکې، چې په دې توګه به دټولو لپاره دغه نوم د پوهیدلو وړ سي. کرهاله چې ویاړلی استاد کاظم لیکلې فکر کوم هم له کومې داسې سرجینې څخه به یې اخیستې وي چې له پښتو سره به یې ستونزه لرله. ) داسي مي وانګیرل چي ستا خبره به مستنده وي، ولي اوس تر ډېره حده په کرهاله باندي باورمند سوم او غواړم چي پوه شم چي ستا د اطمناني نظر سرچشمه څه وه٠ په ډېره مينه


اسم: داکترخلیل الله قدیری   محل سکونت: بن، آلمان    تاریخ: 06.11.2013

به هیأت محترم اجرائیه فارو!

بتاریخ 27 اگست 2013 به سفیر کبیر جمهوریت اسلامی افغانستان در برلین پایتخت آلمان، جناب دکتور عبدلرحمن اشرف مکتوبی در مورد حق انتخاب ما افغانهای مقیم اروپا، مخصوصا" آلمان، فرستاده ام، تا جنابشان با مقامات ذیصلاح انتخابات در کابل به تماس شده این حق مسلم ما را از جانب ایشان تقاضاکنند و به قسمی به ما فرست بدهند تا در انتخابات مذکور اشتراک کرده بتوانیم.
به عقیدۀ من نبود بودجه برای این منظور بهانۀ بیش نیست.
باعرض حرمت مجدد به شما و سایت افغان جرمن آنلاین


اسم: صالح محمد   محل سکونت: کندهار    تاریخ: 31.10.2013


یارا دا ټول ببولالي دي چې کرزی ماما یې وایي.

هلکه ته بیا څوک یې چې امریکا ته وایې دا زما قانون ومنه او یا خپل عسکر زما رشوت خواره قاضی ته ودروه چې محاکمه یې کړي.
دا د تا د جیب نه شروع بیا د تا تر چپړاسي پورې دا ټولې پیسې د اوباما د جیب نه راځي او ته هم د ده لخوا دلته راغلی یې بیا اوس په ده حکم کوې.

هغه اوس ته او دا ملت یې د خوږ ګوتې نیولي چې که دا زما سند لاسلیک نشي نو زه بیا دا پیسې او نورې مرستې درباندې دروم.

دا په خپله یوه اخطاریه ده او هغه پوهیږي چې امریکا دلته داسې یو غلط نظام یې جوړ کړی چې که دی یې وغواړي نو په یوه شپه کې به ړنګ وي،
اول دلته په دې فقیر او کمزوري هیواد کې د اجیر اردو جوړونه یو ستره غلطی ده، ته په کومو پیسو دا چلوې بیا، خو چې دا نن دا پیسې درباندې بندې سي سبا ته به د تا یو عسکر هم په خپله فرقه کې نوي. ولې چې دوی خو خاص د معاش په خاطر عسکري کوي نو د یو مکلف شخص په توګه. او همداسې نور ټول ارګانونه دې.

بله خوا یوه جنګي الوتکه نلرې، ټانک نلرې، د یو هوایي برید په وړاندې هیڅ شی نلرې او هغه ښایسته ملي اردو مجاهد صاحبان ړنګه کړه او ټوله شتمنۍ یې خرڅه کړه نو ته اوس په کوم توان امریکا ته دا خبره کوې.


اسم: محمد آصف یوسف   محل سکونت: کابل ماتم سرا    تاریخ: 31.10.2013

محمدآصف یوسف از کابل ماتم سرا ۳۰ اکتوبر۲۰۱۳

ورق پاره ای از یاداداشت های گذشته

دوستان ارجمند!
صفحه ای از یادداشت های گذشته را ورق میزدم که آه دل خرا ش اشتری نظرم را جلب کرد و وقتی که خواستم شمارا هم در ماتم اشتر سهیم سازم، این شاه فرد:

در بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست *** یا سخن دانسته گو ای مرد دانا یا خموش

خودرا به رخم کشید تا لب بخموشی بزنم.
ولی محرکهٔ غیر مر ئیی که همیشه جلودار ذهنم است و محک ابراز واقعیت نکری ها، بازهم مرا وادار ساخت تا دست به کمپیوتر ببرم و شمارا غمشریک آن اشتر مهار شده سازم و این است آه نامهٔ آن اشتر بی زبان . بی دفاع.

البته به قلم شاعر توانائی که متأسفانه اسمش را نمیدانم ولی میدانم که ندای نعش وزارت های خارجه یی ها و بی آب و برق را بخوبی تمثیل میکند:

یکی کرد روزی ز اشتر سؤال *** که ای آهنین پیکر خوش خصال
ترا کشتی دشت خوانند از آن *** که داری تحـمل به بار گران
برندت به صحرا و کوه و کمر *** کشندت به هر وادی پر خـطـر
نمانند یک لحظه ات بی مهار *** بخوردت دهند بجای کنجاره خار
بگو با چنین خصلت مردمی *** بـه دل شکـوه داری از آدمی؟
بگــفتا ندارم شکایت از آن *** که بارم کنند بیشتر از توان
بر آرند از روز گارم دمار *** بخردم دهند بجای کنجاره خار
ولی شکوه دارم از آن بی هنر *** که بندد مهارم به دنبال خر
از آن است بر من هزاران جفا *** که خر پیش باشد و من از قفا!


اسم: Sayedi   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 28.10.2013

سلام مجدد خوانندهء عزیز و جناب هوشمند سلام دوباره!

امریکا بیش از ۸۰۰ پایګاه نظامی در جهان دارد. قانون اساسي امریکا محاکمهء متخلف نظامی درین پایګاه ها را تحت قضاي امریکا مطابق به قوانین حاکم نافذ در امریکا قرارداده.

آقای اوباما و جناب جان کیری صلاحیت تغیر (تغییر) و تخلف از آن را ندارند. جناب جان کیری ګفت یا شرط محاکمهء متخلف توسط محاکم امریکایی قبول میشود و یاهم موافقه و قرارداد نمی شود. صریح و صریح. لذا افاده های شما مبنی به مصؤنیت (مصونیت) قضایی مطرح نیست. آقای جان کیری هم این را در کابل ګفت که مصؤنیت (مصونیت)وجود ندارد متخلف محاکمه میشود. صرف کي و در کجا؟ جانب امریکایی ګفت و قانون امریکا میګوید در امریکا و توسط قاضی امریکايي.

در مورد جرایم مشخص مسأله محاکمه در افغانستان مطرح است مانند مسایل ترافیکی.
نمی دانم در صورتیکه این قواعد و مطالب کاملاً روشن است این ریش سفید وطن من که متولی و ارادتمند جناب حامد کرزی و به اساس من تورا کوتوالدار (کوته احوالدار) میګویم و تو مرا حوال دار بګو تا به جرګه دعوت شوي از موضوع چه خبر دارد. مسلماً که این کار متخصصین فن است.

جرګه و جرکه ها در قانون روشن شده و مراجع تصویب قانونی هم روشن اند. لذا مصارف بې جا و سوء استفاده از صلاحیت ها و تبلیغ است و همچو لویه جرګه که لویه جرګه نیست، قطعاً مردود است.
و ها در لویه جرګهء مشورتی قبلی این مسأله فیصله شده اما بعد جناب ح کرزی به اختیار خود این بخش امنیتی را بعد از لویه جرګهء قبلی از جمله کشید. اګر مشوره باشد مشوره داده شد و فیصله شده حتی در جرګهء قبلی. فیصله به مفهوم مشوره برای جناب رییس جمهور.

و ها یک ګپ دیګر: که اصل ګپ است و آن اینکه هست مواردیکه استدلال می شود وعدهء(عده ای) مخالف این توافقنامه اند و این به این ترتیب با چالاکی و فریب عمل مشابه صورت میګیرد وآن اینکه: متهم دستګیر، چیزی علیه وی از سرقت ثابت نیست. و مستنطق سوال(سؤال) میکند: خوب طلا و دستبند را که از خانه برداشتي از در(باب) خارج شدی و یا از کړکین (کلکین)؟ در حالیکه متهم تاحال صلاً (اصلاً) به چیزی اقرار نکرده و مستطنق سوال (سؤال) میکند که عمل انجام شده و متهم ګویا اقرار کرده و صرف مسایل تخنیکی مطرح است.

در عدالت چنین سؤال و جواب مجاز نیست. تا حال اصل مسأله یعنی سرقت ثابت نشده و شما از راه خارج شدن با مکاری و چالاکی سوال (سؤال) دارید. درین صورت به صورت قیاسی چالاکی قابل درک است.
فکر نمی کنم این کار درست و ضرورت باش (باشد). یا ما به متحدین قوی و توافقات خوب ضرورت داریم و یانه؟ باید چنه زنی داشت اما چنه زنی بی معنی که خطوط سرخ معلوم است. وآن عسکر امریکایی در ۸۰۰ پایګاه امریکایی توسط قاضی امریکایی محاکمه میشود. درین راستا چه چنه زنی وجود دارد؟

باشه ما همین نوشته خود مینویسم و خود میخوانیم و حوادث از کنار ما میګذرند و ما درآن نقش نداریم. ګوش کر و چشم بابینا(نابینای) حاکمیت عواقب بد خواهد داشت. جبروت های (هایی) ګذشت واین هم خواهد ګذشت.


اسم: Sayedi   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 28.10.2013

خوانندهء محترم معزز سلام! جناب احمد ذکي هوشمند (مأمور دفتر مطبوعاتی دفتر جناب محترم حامد کرزی) سلام
نوشتهء شما را تحت عنوان (لویه جرګه، بهترین انتخاب برای حل وفصل مسایل ملی!) خواندم متأثر شدم. دوستانه سفارش میکنم لطفا قانون اساسي کشور را بخوانید تا مفهوم و تعریف لویه جرګه ایکه در نظام حقوقی ما مفهوم وجایګاه دارد بدانید. لطفا کشور وعنعنه های های کشور را با فریب و خدعه خلط و مزج نسازید. لویه جرګه تعریف شده درسیستم حقوقی ما ونبودن شورا های ولایتی و ولسوالی و .... و دیګر شرایط تدویر لویه جرګه با این لویه جرګه که خود آنها را مشورتي میخوانند مطابقت ندارد. لطفا جو و ګندم و سیاه دانه و زهر دانه راګډوود به خور خواننده نه دهید.
وها تعامل در قرار داد های بین المللی و بین الدول جنین است که طرح های دوجانبه برای قرار داد توسط متخصصین فن مسوده شده به مراجع رسمی داده میشود و متخصصین طرفین و با هم نشسته و برای امضای سران دول سند را اماده میکنند. سران دول بعد از امضاء به پارلمان های مربوط پیش کش میدارند و بعد از تصویب ثبت مراجع ملی و بین المللی شده و نهایی میشود. اینکه ما پولهای زیاد قرض ګرفته و مساعدت شدن وخیرات داده شده و مدیون و مرهون شده بدست اورده و به بانکهای اشخاص ریخت وکابل بانک غارت شد و بنا بر بی کفایتی صرف از کمپنی سویریم بیش از ۴ ملیارد دالر تکس ګرفته نه شده و حق السکوت های این حاکمیت بدست اورده و این کمپنی کماکان آزادانه ګشت و ګذار و رفت و امد میکند و ما (حاکمتی جناب حامد کرزی) مصروف این چیزهای اضافی و غیر ضروری بوده شما هم برای آن کار میکنید واین احساسات وطنی و تاریخ و.... را بکار میګیرید تأسف آور است. اما این همه فریب و دوکه و خدعه است. وشما و عدهء دیګر متعهد به نطام چون ..... تحت نوشتهء ...عنوان (بلاخره آقای .... خواسته های خویش را عملی کرد) به تبلیغات میپردازید اولاً کاری درست نیست ودوم کسې قبول نمی کند. بقیه اختیار به شما. دیموکراسی و آزادی بیان. اما سر باید به ګریبان کرد و کلاه خود را به پیش خود مانده قضاوت کنید.


اسم: زمری   محل سکونت: اروپا     تاریخ: 28.10.2013

نن می د افغان جرمن آنلاین په خبرونوکی د ښاغلی ذبیح الله مجاهد د طالبانو و د نطاق مصاحبه ولوستله ښاغلی مجاهد په سیاسی برخه کی د کرزی حکومت لاسپوڅی بولی که ریښتیا شی حقیقت وایی خو آیا د طالبانو او مجاهدینو دولت یو مذدور دولت نه وه؟ که چیرته د ربانی دولت ملی وه نو د آی.ایس.آی مشر حمید ګل بیا به ارګ کی ولی دفتر درلوده؟

د طالبانو په وخت کی خو ډیری صاحب منصبان بیا په پښتو او دری هم نه پوهیدل نو معنی دا وه چی پاکستان افغانستان اشغال کړی وه.اوس هم پاکستانی مقامات وایی چی طالبان زمونږ ستراتیژیکه ذخیره ده موږ ولای شو هروخت چی وغواړو هغوی د افغانستان او هند په مقابل کی استعمال کړو.

په سیاسی لحاظ صرف پاکستان، سعودی عربستان، او کویت په رسمیت پیژانده نور دنیا حتی مسلمانان د هغوی کړو وړ حیران کړی وه.

عرب ترورستان یی زموږ په خاوره را ګډ کړل چی د دی سبب شوامریکا دلته راشی.

ښاغلی مجاهد ادعا لری چی دامریکی سره امنیتی قرار داد د افغانستان په سیاست باندی بده اغیزه لری هلته چی امریکایان وی څوک ورسره سیاسی علاقه نه ښه یی خو مجاهد صاحب باید پوه وی چی په جرمنی، جاپان، کوریا، عربی عماراتو کی د امریکا پوځی اډی شته او دغه هیوادونه غښتلی اقتصادی قدرتونه هم دی

د کلتور په برخه کی د طالبانو رژیم هغه افغان مړی چی په بهر کی حق ته رسیدل او هیواد ته د شخیدو د پاره راوړل کیدل په تورخم کی طالبانو د هغوی طابوت کاته کی چیرته ژیره یی خرولی وه بیا یی مړی په دورو واهه.دمعیت خپلوانو به ژړل او ویل به یی د هغه په ځای ما ووهی

د طابانو رژیم د پردیو په حُکم په بامیانو کی د افغنستان د عظمتونو ویاړ په خاورو سره یو کړل. خلک یی او په سل ها نور کلتوری شتمنۍ یی بربادی کړی. او تر ټولو مهم داچی په جوماتو کی په بمی حملو خلک ووژل چی د الله عبادت ته راغلی وو.

د بیا رغونی په برخه کی طالبان تل د هغه عام ګتو پروژو حمله کوی چی بهرنی هیوادونه یی نه غواړی لکه په پکتیا کی د مچغلو بند، د سلما بند، د کجکی بند د پُلونو او پلچکونو ورانول د عادی غریبو کارګرانو وژل او داسی نور.


نو دغه د طالبان يوه ډیره ناچیزه بیګه وه.



اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 25.10.2013

کرزی میگوید که بعد از 2014 امریکایی ها فقط در توافق و همکاری با جانب قوای افغان عملیات نظامی انجام دهند

کرزی میگوید که قوای امریکا نباید به تلاشی خانه های افغانها ، عملیات خود سرانه و بمبارد های کورکورانه قرا و دهات افغان متوسل شوند.

کرزی میگوید که سر از همین اکنون ولی بخصوص بعداز 2014 تمام مسؤولیت های امنیتی ، تلاشی خانه ها ، عملیات نظامی، محاربوی و تصفیوی به قوای افغان سپرده شود تا هم ظرفیت ها و قابلیت های محاربوی- نظامی شان بالا رود هم به پای خود ایستاده شوند و هم به مردم این احساس را دهند که قوای خود شان از برکت دوستان بین المللی شان آماده دفاع از خاک و نوامیس ملی افغانها اند.

کرزی میگوید که تعریف تجاوز باید معلوم شود . اینکه نظامیان تور پنجاب سی کیلومتر داخل خاک افغانستان پیش آمده و قوای توپچی آن از دو سال بدینسو خاک ما را بمبارد میکنند و امریکا برایشان چک چک میکند برای افغانها غیر قابل قبول است

کرزی میگوید که امریکایی ها خود میگویند که جنگ آنها برعلیه القاعده است . پس اگر واقعا ً چنین است در مورد مراکز ، پناهگاه ها ، حامیان ، کمپ های تربیوی و مدارس دینی که در پشتونخواه و بلوچستان اشغالی تحت نظر کامل نظامیان تور پنجاب قرار داشته و تروریست تربیه و برای عملیات به افغانستان صادر میکنند موقف شانرا مشخص سازند. چرا القاعده که تعداد شان در افغانستان به صد نفر هم نمیرسد برای امریکا معضله بزرگ است که به خاطر شان هزاران هزار افغان بیگناه ، قرا و قصبات شان وحشیانه بمبارد میشود ولی القاعده که تعداد شان به هزاران هزار در آنسوی خط تحمیلی دیورند میرسد و تمام رهبران و مراکز شان در آنجا قراردارند، نادیده گرفته شده- فقط برای نمایش هر ماه یکبار با طیارات بی پیلوت آنهم آن طالبان که «تروریست بد» اند و به اشاره تورپنجاب، هدف قرار میگیرند؟ (واشنگتن پست دیروز افشا کرد که تمام حملات طیارات بی پیلوت به موافقت نظامیان پنجاب و بر اساس معلومات که آنها به امریکایی ها میدهند صورت میگیرد).


این لیست طولانی است . منظور من این است تا از آن هموطنانی که از هیچ موقع برای انتقاد و محکوم کردن ولسمشر کرزی دریغ نمیورزند بپرسم که کدام یکی از پیشنهادات فوق به نفع شخص کرزی است و کدام شان بر ضد منافع ملی افغانها ؟

من میگویم اگر نمایندگان لویه جرگه و هر دو جرگۀ شورای ملی با در نظرداشت این واقعیت که امریکا به قرارداد ستراتیژیک که لویه جرگه مشورتی و ولسی و مشرانو جرگه آنرا تایید کرده بود به اندازه کاغذ تشناب هم اهمیت قابل نشدند باز هم این قرارداد امنیتی را بدون در نظرداشت خواست های که ولسمشر با درایت ، با درنظرداشت منافع ملت و با قاطعیت بیان داشته است تصویب کنند، آنها شرمسار تاریخ شده و به نام غلامان ترسو و خاین ثبت خواهند شد.

با اغتنام از فرصت میخواهم ضمن تشکر از شاغلی محترم جناب هاتف به خاطر مقالۀ نهایت عالی شان عرض کنم که طالبان واقعاً چیزی دیگری جز « سربازان ریزرفی اردوی پاکستان» نیستند. یکی از رهبران بلوچ پسر رهبر بزرگ بلوچستان اشغالی نواب خیربخش مری هم مانند ایشان در مورد طالبان ابراز نظر کرده اند که لینک گفته های شانرا در ذیل برای مطالعه شما و دیگر هموطنان احترامانه تقدیم میکنم.


متن مکمل این مضمون را اینجا کلیک کنید و بخوانید...

اسم: کریم پوپل   محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 25.10.2013

سلام دوستان: گرچه بنده آرزو ندارد در مورد سیاست جهان که یک چیز یده میشود ودیگر چیز ی براید نمی خواهم بنویسم . ولی ضرورت شد نوشتم خدا نکند که کسی خفه شود.

اخیراً آقای کرزی انتقادات خودرا در موجودیت قطعات امنیتی ناتو ابراز داشته است. طوریکه دیده میشود امتیاز طلبان در دور رئیس جمهور جمع شده چنین موافقتنامه را بمنظور بدست آوردن امتیازات شخصی خود معطل قرار داده است. معطل نمودن موافقتنامه امنیتی افغانستان به یک تشویش بین المللی تبدیل شده است. بنده با مایکل تافت یکی از ژورنالست دنمارکی که در مورد افغانستان تجربه کافی دارد مصاحبه نموده سوال نمودم که اگر موافقتنامه امنیتی بین دولت افغانستان و امریکا به امضا نرسد چه واقعه رخ خواهد داد .
*او گفت امریکا به افغانستان نیاز ندارد بلکه افغانستان به جهان نیاز دارد. الی ورود ناتو در افغانستان این کشور از جمله بی امن ترین کشور ضیف ترین دولت بشمار می آمد که توانائی کوچکترین پروژه حیاتی را نداشت.. امضا ننمودن موافقتنامه با این معنی است که دولت افغانستان با طالبان در حال اتحاد است. امضا ننمودن چنین موافقتنامه به یک فاجعه بزرگ برای افغانستان کشوررهای آسیای میانه بلاخره اروپا خواهد بود. تندروان از جوانان مسلمان که در اروپا زندگی دارد استفاده نا جائیز خواهد نمود. و امکان انتحار زیاد خواهد بود. دولت های اروپا مجبوراً بالای مسلمانان فشار وارد خواهد نمود. تا آنها را در کنترول داشته باشند. امکان آن میرود که دروازه غرب بروی مسلمانان نو وارد مسدود خواهد شد. ما به مسلمانان هیچ نیاز نداریم بلکه آنان به ما نیاز دارند. کنون گروه زیادی مسلمانان در جهان فقد وحشت و جنایت و اختناق را بر پا داشته است. ناتو بر پایه این اساس به هر کشور ومحل که برای جهانیان ایحاد خطر نماید حمله خواهد نمود. اگر دولت افغانستان هم نظر با ناتو و واشنگتن عمل نکند و مردم افغانستان دوباره برای جهانیان خطر وارد کند . ناتو دوباره با یک دست آویز بزرگ به افغانستان حمله خواهد نمود. شاید دیگر برای سالها در افغانستان کدام دولت وجود نخواهد داشت. واین کشور در کنترول ناتو قرار خواهد گرفت. وچنین نظریه سر زبانها سیاستمداران غرب وقرار دارد.***
بتاریخ 23 اکتبر وزرای دفاع ناتو در بروکسل گردهم آمده‌اند تا بر سر آمادگی‌ها برای خروج نیروهای پیمان ناتو از افغانستان در پایان سال 2014 گفت‌وگو کنند. ناتو در نظر دارد تا پس از ختم خروج قوا در پایان سال ۲۰۱۴، نقش آموزشی و مشورتی برای نیروهای امنیتی افغانستان داشته باشد اما بحث بر سر این نقش جدید ناتو در افغانستان نیز به دلیل گفت‌وگوهای دشوار کابل و واشنگتن برای امضای موافقتنامه امنیتی به تاخیر افتاده است. حامد کرزی در نزدیک شدن پایان کارش مطالب را از واشنگتن میخواهد مانند اینکه امریکا در افغانستان مجبوریت شدید داشته واز افغانستان قزضدار است. واشنگتن در نظر دارد در افغانستان 9 پایگاه نظامی بسته را ایجاد نماید . اردو افغانستان را مجهز با سلاح خفیفه و خود مجهز با سلاح ثقیله باشد. درین صورت خروج قطعات خارجی نمیتواند برای افغانستان بی امنی را ببار آورد. بدین منوال از شدت جنگ کاسته خواهد شد. واردوی افغانستان بتدریج قوی شده توانائی آنرا می یابد که از کشور خود دفاع کند. اردو افغانستان تا یک مدت زیادی از تنگناه ها خواهد گذشت و بودن قطعات ناتو در عقب آن ضروری است. زیرا با بودن پایگاه ناتو حملات دسته جمع به شهرها وجود نخواهد داشت. کار وفعالیت که در طی دوازده سال شده است در حفاظت قرار خواهد گرفت. از قرارداد مس عینک ، معدن آهن حاجیگک و تیل کنار دریای آمو معلوم میشود که امریکا به منابع طبعی افغانستان علاقمند نبوده در صورت عدم موافقتنامه مانند عراق خارج خواهد شد. تمام فلاکت وتشویش بالای افغانها به یک بار خواهد آمد. و اولین قربانی کرزی صاحب خواهد بود.


اسم: محمد   محل سکونت: اروپا    تاریخ: 24.10.2013

قابل توجه هاتف ایمان!
برادرم هاتف جان ایمان مقاله شما را که از طالبان خیلی دلخور بوده اید خواندم، به همین ترتیب خیلی ها وشخصاً نیز از طالبان سوالاتی دارم ،ولی دیګر افغانستان از اکتوبر سال ۲۰۰۱ میلادی بدین سو در دست ایالات متحدهء امریکا ومتحدین اش اداره میشود واولیای امور دولتی در تمام عرصه ها اعم از امور ملکی، نظامی، سیاسی، اقتصادی واجتماعی وهمه وهمه در دست ادارهء ایالات متحدهء امریکا و شرکا است و اینکه چند تن از افراد وابستهء خودرا که از ګذشته ها در زرخرید خود داشتند به توظیف ظاهری امور دولتی پوشالی مهر زدند و جامعهء غافل و بیچارهء ما را از اینکه به مرض اصلی بدبختی جامعه پۍ ببرند مشغول و مصروف انتقاد های بی مورد و بیجا بر کسانی که در ردیف فرعیات قرار میګیرند میسازند، چنانچه توقعاتی از طالبان که از سیزده سال بدین سو دیګر از سمت ادارهء کشور محروم اند، و غول سرمایه و قدرت نظامی واقتصادی جهان با تمام شرکایش در افغانستان حضور باالقوهء نظامی واستخباراتی دارند که در تاریخ کرهء زمین نظیرش دیده نشده، ولی با آنهم در این سیزده سال آرامش به کشور باز نمی ګردد برعکس روز تا روز بر هجم جنایات، چور، چپاول و غارت دارایی عامه،غصب نزدیک به دو ملیون جریب زمین های دولتی، قاچاق هزارها تُن مواد مخدر از افغانستان، قتل های نسل کُشی، اختطاف های افراد، رشوه های آزاد، تعرض بر نوامیس مردم، نفوذ روز افزون فرهنګ بازاری و بی ارزش آخوند های ایرانی بر جای فرهنګ اصیل دری افغانی، و خطرناکتر از همه تشویق نسل جوان کشور برای جاسوسی استخبارات کشورهای دیګر در برابر دالر، و همچنان تشویق جامعه برای بیګانه پرستی وده ها ده ها خیانت و جنایت دیګری که بر هر یک از آنها میشود کتابی نوشت، که همهء این بدبختی ها در تحت حاکمیت این رژیم پوشالی که پشتوانهء جهانی استعمار ایالات متحدهء امریکا و شرکاء را دارد، بر مردم ما و کشور ما روا داشته شده است و سبب اصلی بدبختی و همهء نا بسامانی از این رژیم بدبخت بر سر این ملت بیچاره نازل ګردیده است، ولی ما عوض اینکه علت اصلی مرض را در ریشه جستجو کنیم، مصروف ملاحظه در برګ های درخت هستیم که این امر جز بر ادامهء حیات این طفیلی های حاکمیت نامیمون و پوشالی ثمر دیګر ندارد!

در صورتی که حاکمیت پوشالی افغانستان با داشتن یک دولت در قلمرو جغرافیایی معین نمی تواند برای مردم خود مثمر ثمر واقع شود، و از خود ارده ای برای تأمین منافع ملی کشور و مرمش ندارد و از جانبی همه ساز و برګ یک دولت را در خود می بیند ولی عوض اینکه برای منافع ملی خود بیندیشند، بلی ګوی منافع کشور های بیګانه است و بدتر اینکه جامعه را نیز بدان جهت سوق میدهد که تبلیغات علیه طالبان نیز نمی تواند جز این دسیسه ها نباشد!

با وسف اینکه شخصاً با طالبان سر سازګاری ندارم و سخت مورد سؤالم اند! بناءً عوض اینکه در جزیات و فرعیات مصروف شویم چرا به تبدیل مقامات کلیدی و رهبری دولت پوشالی را با افراد سالم و تونمند جامعه که تا کنون در هیچ یکی از جنایات و خیانت های دخیل نبوده اند مصروف نشویم؟

من در شرایط کنونی با حضور امریکایی ها موافقم ولی ملاحضاتی هم دارم که در چند سطر نمی توانم همه را خلاصه کنم ولی صرف اشارتاً یاد آور می شوم که این امر در وجود این حاکمیت پوشالی که از کرزی تا والی هایش سراسر جاسوس خارجی اند و نمیتوانند ممثل حاکمیت مردم افغانستان باشند کذا در وجود این ها هر توافقنامه ای طبعاً بر ضد منافع ملی خواهد بود!


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 24.10.2013

قابل توجه امان الله جان عمر !

چه فایده که قلم بدستان افغان در مورد جنایات تور پنجاب و آخوند ها بنویسند وقتیکه « دوستان امریکایی» شما به نظامیان پنجاب و کشور مصنوعی و تروریستی پاکستان میلیارد ها دالر کمک نظامی و مالی میکند ؟

و این کمک ها به چه معنی است ؟

مگر باز هم ولسمشر کرزی را تقدیر نکنیم که گفته بود « امریکا دست به دست با تروریستان کار میکند» و «در عرصه امنيت، تمام عملکرد ناتو باعث رنج افغانستان شد، جان‌هاي بسياري از دست رفت و هيچ دستاوردي حاصل نشد زيرا افغانستان از امنيت برخوردار نيست.»؟

آیا کمک های میلیارد دالری نظامی و مالی امریکا که طی سفر صدراعظم تور پنجاب اعلان شده و اوباما آنکشور تروریستی را متحد قوی امریکا خوانده است همکاری با تروریستان و شراکت در جرم معنی نمیدهد؟

هر زمانی که « دوستان امریکایی» شما صداقت شانرا در امر مبارزه بر علیه تروریزم ثابت کردند من به شما اطمینان میدهم که همان لحظه مداخلات تور پنجاب و آخوند های شیاد به صفر می رسد و به بسیار آسانی عقیم خواهد شد.

وسلام


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا     تاریخ: 24.10.2013

قابل توجه قلم بدستان افغانستان
اکثرآ قلم بدستان ما از مداخلات پاکستان و دستګاه ای اس ای در امور افغانستان متذکر و در این راستا معلومات کافی ارایه شده است و این کار خوب و برجا است.
لیکن قلم بدستان برجسته افغان از مداخلات ایرانیان و پاسداران بی رحم و جنایت کار در امور افغانستان به اندازه کافی متذکر نشده اند و این وضع در مورد مداخلات دستګاه استخباراتی قدس که یک اداره جنایتکار و قاتل است، به نفع افغانستان نبوده است،یک عده به بهانه اینکه علیه مداخلات دستګاه جنایتکار قدس قرار ګرفته به تاسف به حکومت شیطانی ایران ، بنام اخوندیها ایران یاداوری می نمایند که این خود در توصیف نظام فاسد که خمینی قاتل بیناد انرا ګذاشته بوده می تواند،
دستګاه فاسد و جنایتکار قدس تحت عناوین مختلف از جمله کمیته خیریه خمینی قاتل در افغانستان باعث کشتار مردم بی ګناه ما شده و این جریان ادامه دارد، دستګاه جنایتکار قدس و پاسداران ایران به بی شرمی و فریبکاری تروریستها را تریبه و به افغانستان غرض کشتار مردم بی ګناه افغانستان سوق داده، و در این راستا قدس در داخل افغانستان نشرات تصویری و چاپی نیز در اختیار دارد، و توسط جاسوسان ایرانی در ساحه فرهنګ مداخلات به حد رسیده که قابل لمس است.
مردم افغانستان از دانشمندان و قلم بدستان می خواهند علیه جاسوسان ایرانی در افغانستان و بیرون از افغانستان قلم زنی نمایند و برای جوانان ګوشزد شود که ایران در طول تاریخ دوست مردم افغانستان نبوده و نستند.
کسانی هستند که در خارج از افغانستان به نفع ایران قلم می زنند و در سیعی اند تا مردم افغانستان را علیه غرب تشویق نمایند اینها جاسوان ایرانی هستند که ګاهی بنام قوم و زبان و ګاهی علیه روشفنکران ملی ما قدعلم می نمایند.
باید توجه جدی داشت
ایا در طول این ۱۱ سال ایران و دستګاه جنایتکار قدس باعث شهادت هزارها و ده هزار افغان بی ګناه نشده اند؟
دستګاه فاسد و جنایتکار قدس تنها در بند سلما صدها کارګر، پولیس و انجنیر را به شهادت نه رسانده اند؟
چرا باید خاموش بود و همه توجه را به طرف دیګر معطوف داشت؟


اسم: عبداله   محل سکونت: کالیفرنیا    تاریخ: 21.10.2013

آقای اشرف غنی احمدزی در انتخابات گذشته عبدالرشید دوستم را جنایتکار خطاب نمود. اما کسی به آن توجه ننموده و احمدزی 2.8 فبصد آرا را بدست آورد. و با حمایت دوستم کرزی صاحب برنده گردید. و قدرت دوستم زیادتر گردیده رفت.

لذاانتخاب دوستم به حیث معاون متأسفانه واقیعتی از شرایط فعلی افغانستان بوده که احمدزی بالاخره آنرادرک نموده اینکه چقدر از آن استفاده به نفع مردم می گردد منتظر به آینده باشبم.

امید است با استفاده از یک جابتکار نفوذ جناینکاران دیگر کاسته شده برود.


اسم: حنیف رهیاب رحیمی   محل سکونت: ولایت کندهار    تاریخ: 20.10.2013

جناب محترم حمید انوری، سلام بر شما.
نوشتهٔ پرمحتوای تان تحت «عنوان ناقضین حقوق بشر و خواب ریاست جمهوری» را خواندم. بی انصافی دانستم که از تحلیل همه جانبهٔ تان قدردانی و تمجید ننمایم. شما در مورد این مجاهدین راه قدرت و شهرت، این آدمهای خودخواه و جاه طلب، آنچه را که هر هموطن درد کشیده و بلا دیدهٔ ما میخواست فریاد کند، به زیبایی به قلم کشیده اید. بخصوص این موش مُرده اسماعیل را که به گفتهٔ شما اگر شهر به همین گونه شغالی شده برود، دیر نخواهد بود که با شکل و شمایل عجیب و غریب خودرا برای احراز کرسی ریاست جمهوری این مُلک بی صاحب، کاندید نکند، به نحو لازم معرفی نموده اید. قلم تان رساباد.


اسم: خان الله محمد خان   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 20.10.2013

برادر محترم زرنج صاحب اول سلام بعد کلام و بعد هم خاطر نشانی ذیل:
اگر جان را در آینده بنامم آویزان می کردید لطفاٌ آنرا بعد از محمد یعنی "خان الله محمدجان خان" و یا "خان جان الله محمد خان" بنوسید در غیر آن نام اصلی ام دو تکه می شود که رشخند است.

عنوان ها مغلق نیست زمانیکه شما مفهوم هر کلمه را با هم وصل بدهید از آن منظور فهمیده می شود. شما درست می گویید این نا رسایی فهم تان است اگر یک کمی خود را زحمت بدهید و چورت بزنید فهم تان می رسد. مظمون برادر ما بسار پخته است که باید ادامه آنرا هم تفدیم کند با وجودیکه شما آنرا مشوره نداده اید.

من نه دانشمند فهیم و نه دراک هستم اما چیزی را زندگی و طبعیت برایم آموختانده مانند دیگران در اینجا به شراکت می گذارم. قصه آن ملا بود که غرق می شد و یک برادر برایش می گفت دستت را بده که نجاتت دهم اما ملا در آب شتنگ می زد و عکس العمل نشان نمی داد بلاخره یک نفر دیگر پیدا شد و گفت ملا صاحب بگیر دستم را که ملا فوراٌ این کار را کرد و نجات پیدا کرد. ملا را نگو بده بگو بگیر.

یعنی من نمی خواهم مانند ملا عمل کنم. این پورتال برایم زیاد فهم داده و همیشه طرف استفاده من مجانی بوده که با بعضی نظریاتم حق خود را ادا می کنم و بس.

اگر خودت بتوانی تیلیفونت را بدهی من همرایت تماس می گیرم.

گر نیست حضور چمنت دسترسم
یادیست هما ن مونس کنج قفسم
زنار وفا که دل به گردن دارد
پیداست ز پیچ و تاب تار نفسم

با احترام
خان جان الله محمد خان


اسم: عبد الله زرنج   محل سکونت: سندییگو، کلیفورنیا    تاریخ: 19.10.2013

جناب محترم هموطن عزیز خان الله جان محمد خان!

درین شکی نیست که سطح دانش اشخاص متفاوت است، پی نبردن به پینج عنوان مغلق طرج شده حتماً نارسایی فهم من است، خداوند شما دانشمندان فهیم و دراک را از سر ما نگیرد. اگر نمرۀ تلفون تان دستگیری کرد بدون زحمت دادن این دریچه سوالات خودرا درین مورد با شما مطرج نمایم.


اسم: خان الله محمد خان   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 19.10.2013

برادر محترم عبداالله جان زرنج سلام!
من مقاله را سراپا فهمیدم و قسمیکه من از نوشته شما فهمیدم بر عکس آن است.

حالا باید شما مشخص یک دو سوال طرح کنید در ارتباط مقاله تا روشن شود چه فهمیده نشده تا در اینجا داکتر انصاری و در صورت لزوم من فعال شوم اگر هدف شما فهمیدن است در غیر آن دایر کردن کورس من فکر می کنم غیر ممکن است با این فاصله ها که از هم داریم.

کوتاه ترین فاصله برای کورس همین دریچه است.

بی نقطه نشد معنی بی رنگ نمودار
جایی که پری مایل اظهار بر آمد

خان الله محمد خان


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 19.10.2013

جناب داکتر صاحب عبداله کاظم
احترامات بنده را بپذیرید
شما و امثال شما بزرګان و قلم بدستان افغانستان عزیز بوده اید و مردم کشور از شما و از قلم بدستان مخلص می طلبند تا در مورد اوضاع جاری ذهنیت جوانان و مردم افغانستان را روحآ تقویه نماید و راه بیرون رفت را ګوشزد نموده و مردم افغانستان را بسوی یک اینده درخشان رهنمود نماید.
من از نوشتار علمی و سیاسی تان به طور کل الهام ګرفته، و در این راستا از شما و دیګران می خواهم تا از روی لطف و وطن دوستی ذهن ما را برای یک اینده مطمین رهنمود نماید، اکنون انتخابات نزدیک است و در این راستا کسانیکه به طور نسبی می توانند این وطن را نجات دهند نظریات شما و دیګر قلم به دستان برای جوانان و ما مفید است، امروز در بین دو نامزد اصلی اینده افغانستان رقم می خورد و در این بخش نظریات شمایان مردم افغانستان را نوید داده می تواند، نباید خاموش سیل بین باشیم، من از محترم اسدالله مایار صاحب که ګفته اګر رای من در کار باشد من به داکتر لودین رای می دهیم من انرا استقبال می نمایم و لیکن خوب است که نظر خود را به مردم افغانستان شریک ساخته اند و لیکن ما می دانیم که جریان از چه قرار است، بین دو انتخاب ما روشنفکران قرار داریم، یکی از دوستان من که در کنار داکتر صاحب لودین در پوهنتون کابل قرار دارد مشوره دادم که باید از سیاست کار ګرفت و سیاست خود هنر است، هر ان سیاست که به نفع افغانستان باشد باید ما انرا درک کنیم و ګر نی این کشور بسوی تجزیه خواهد رفت.


اسم: عبد الله زرنج   محل سکونت: سندییگو، کلیفورنیا    تاریخ: 18.10.2013

داکتر صاحب غلام جان انصاری!

ای کاش شرائط برای تدویر یک کورس توسط شما مساعد می بود که ما هیچ مدان ها در آن شامل شده بعد خواندن هر سطر این نوشتۀ فلسفی و پنجل پاوو سر اپا حکمت دست عجز بالا نموده توضیح می خواستیم.
غلام جان! بسر هر کسی که دوست داری ما را سر گردان نساز و چیزی بنویس که محتوایی داشته ما قادر به فهمیدن آن باشیم. اگر در مقالۀ اول برک بزنی و از ادامه بگذری ثواب دارین کمایی کردی، حوصلۀ تحمل اینقدر ظلم نیست.


اسم: خان الله محمد خان   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 18.10.2013

بعد از عرض سلام و احترامات خاص به آغای داکتر انصاری به عرض میرسانم که:
از مطالعۀ مضمون تان تحت عنوان "پنج قدم در جهت تغییر و تکامل توسط شعور آگاه" بی نهایت لذت بردم بسیار تشکر از این ملهم پر ارزش روحی تان.

متأسفانه مایان زیاد و یا کم همه بندی خود هستیم که نوشتۀ شما لااقل زنجیر های من را بعد از خواندن پراند که امید است موفق شوم که دو باره یکجا نشوند.

بدین سپاس که مجلس منور است به دوست
گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز

خان الله محمد خان


اسم: صوفیه عمر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 18.10.2013

هموطن گرامی سلام و احترام تقدیمت
آیا انتخابات و کاندیدهایی که دستان شان تا شانه در خون ملت آغشته است میتوانند مصدر خدمتی شوند؟ امریکا زیر عنوان مبارزه با تروریزم و احیای دیموکراسی و حقوق زن به کمک ائتلاف شمال و عده ای از فروخته شدهگان سیاسی بر حریم کشور حمله ور شدند و تا امروز به کمک رهبران فروخته شدۀ ائتلاف نامیمون و منحوس شمال و عده ای انگشت شمار از روشنفکران دیوانۀ قدرت و پول حلقۀ اسارت افغانستان را تنگتر ساخته میروند!!
آیا بیگانگان و اشغالگران به ما استقلال و آزادی عرضه میدارند؟ آیا ادامۀ اشغال و حضور نظامی به ما همت بلند، امنیت و افتخار ملی به ارمغان میاورد؟ یا ذلت و بردگی؟
ملت نجیب ما خوب میداند عدۀ وطنفروش و رهزن باز دست و آستین برزده و پلان بدبختی ملت را زیر عنوان نجات ملت رقم میزنند و قمار های سیاسی شان را دوباره تکرار میکنند!! چون میدانند ضرری به ایشان نمیرسد !! این ملت است که باز غرقه در خون میشود و باجان و مال و خون فرزندش، برد و باخت قمار های این شیاطین و شیادان را میپردازد. ممکن در جمع کاندید ها یک عدۀ بسیار محدود از مردم نمایندگی کنند که با کمال تأسف اگر کاندید خوب است معاون اول و یا دومش قابل اعتماد نیست و اگر یکی از معاونین خوب است، خود کاندید قابل اعتماد نیست، خلاصه برای ملت ما بسیار مشکل است که با اطمینان خاطر رأی دهند. چنانیکه یک تعداد از مداحان آمدن و ازدواج سیاسی داکتر اشرف غنی و قصاب معروف جنگسالار عبدالرشید دوستم ( گلم جم) را علامت مؤفقیت و درایت اشرف غنی میدانند!! مگر همه میدانیم ابن خوشبینی ها جز وایه سرائی و توهین به شهدای وطن و مردم ما چیز دیگری نیست!! مردم و تاریخ این سازش ناجوانمردانه را هرگز نخواهد بخشید.
هموطن بزرگوار: لطفاً به لینک های ذیل مراجعه نماید و جنایات جنایت پیشگان را تماشا و خود قضاوت فرمائید.
با عرض حرمت
خواهر تان /صوفیه عمر

متن مکمل این مضمون را اینجا کلیک کنید و بخوانید...

اسم: A. Halim Hakimi   محل سکونت: USA    تاریخ: 18.10.2013

Dear Mr. Bariz,

I hope this note find you at your best.
I have went through your previous subject writing once again and I still believe you were ahead of time naming heroes:

Based on Washington Post leak, the language of guaranteeing Afghanistan’s security from foreign invasion would be “codified”. And as such- if it is true- in a simple lexicon may mean that the interest of Pakistan need to be factored. You see the head is still under the blanket but you have already opened your bottle of “ sharbat “ a little too early.

In regard to your comment about pending US soldiers immunity provision, President Karzai has already accepted that when he was in Washington.As such he is just seeking either political cover or to ratify his decision. Therefore you were wrong there too.


اسم: محمد نعیم بارز   محل سکونت: پاریس    تاریخ: 18.10.2013


محترم عبدالحلیم حکیم سلام»!

از توجه تان به نوشته اینجانب ضمن اظهار تشکر می پرسم شما که توانسته اید به دری نوشته ام را بخوانید چرا تبصرۀ تانرا در آن باره به دری ننوشته اید؟ با اینحال خدمت تان بعرض رسانم که اگر کمی دقت فرموده بودید میدانستید که من گفته ام تا اینجا که موضوع رسیده یعنی همینکه رئیس جمهور کرزی با وزیر خارجه امریکا بر سر مسایل کلی قناعت نموده اند صرف روی یک ماده توافق نکرده اند، با آنهم لویه جرگه به آن تمکین خواهد نمود و بعد رؤسای جمهور دوکشور آنرا امضاء خواهند نمود.
بهر صورت من پیش بینی نموده ام و شما خواهید دید که در ظرف دوسه ماه سند مذکور به همین گونه که آقای کرزی و جان کری وزیر خارجۀ امریکا در کنفرانس مطبوعاتی از رسیدن به توافق روی مسایل کلی خبر داده اند، سند مذکور روال بعدی خود را خواهد پیمود و به مرحلۀ نهائی خواهد رسید لذا بهتر دیدم که از همین حالا اظهار خوش بینی نمایم تا بد بینی . تشکر


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 16.10.2013

با عذرخواهی از نداشتن ِ سعادت ِ « وقت کافی » برای عرض حال طولانی... ، سه دقیقه فرصتی را که برای « نفس کشیدن» تخصیص داده ام، وقف ابراز احساسات و توصیف ِ نوشتۀ اخیر آقای عبدالله زرنج می سازم تا بنویسم که: « بسیار بجا و خیلی عالی است » . با احترام.


اسم: داکتر سیدعبدالله کاظم    محل سکونت: کالیفورنیای    تاریخ: 16.10.2013


خدمت جناب آقای امان الله عمر باید عرض شود که هدف اصلی این ستون تبادل افکار است در هر مورد چه تأریخی و یا حالات موجود.

اگر کسانی میخواهند در بارۀ اوضاع جاری کشور نظر دهند، نه تنها این ستون بلکه صفحۀ تحلیل ها به روی شان باز است.

بگذارید به اصطلاح جدید «گفتمان» در این ستون آزاد باشد و مقید به حدود اوضاع جاری نگردد.

اینکه به ریشه کلمۀ «وزیر» تماس گرفتید، کاری خوبی کردید ولی بحث در مورد کاربرد این کلمه بود که در گذشته چه معنی را افاده میکرد، ولی بعداً به مفهوم عضو کابینه چه وقت متداول گردید. یقیین دارم که شما نیز از اینکه این کلمه در قانون اساسی زمان امانی رسماً بیک عضو کابینه اطلاق گردیده است، نیز آگاهی داشته اید.


اسم: A. Halim Hakimi   محل سکونت: USA    تاریخ: 16.10.2013

Dear Mr. Bariz,

I was searching everywhere to find something officially about the Status of Force Agreement but failed. Because there is none available yet. May I ask where did you get all of your information that enable you to present it in such a detail and positive note as if already have been signed and disclosed.

The heros of an action are usually named after the event but you seems to be in a hurry.

Are you an available Delores Mr. Bariz?


اسم: ع٠توخي   محل سکونت: sweden    تاریخ: 16.10.2013

د محترم نوري صاحب ليکنه ډېره په زړه پوري وه ، او رښتيا هم داسي ده که پر يو چا باندي څه ويل غواړو که ښه ويل وي او يا بد بايد د هغه شخص دعمل او کردار په اړه وي نه دا چي د چا زوی دی ، په کومه ژبه ږغيږي، او ياپه کوم قوم او يا د کوم ولايت دی، يو وخت يو چا په همدغه افغان جرمن آنلاين کي د کرزي د پاکۍ ، صداقت او شهامت لپاره داثبوت را وړاندې کړی ؤو چې زه کرزی پيژنم دا د عبدالاحد خان زوی دی ، د عبدالاحد خان زوی یعني څه؟
موږ شاته روان يو اما خوشحاله يو چې څومره مخته تللي يو ٠


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 15.10.2013


هموطنان عزیز سلام

در نوشتار بعضی صاحب نظران اکثراَ از وقایع صدها سال پیش یاداوری شده که اکثرآ در دادن القاب چنین و چنان چسپیده اند و یا اینکه ذات ملوکانه چه کرد و مرد اهنین چه ببار اورد، و حال اینکه وزیر و ناظر القاب که صد ها سال قبل مروج بود در ان حلاجی کردن درد مردم افغانستان را دوا کرده نمی تواند، وقتکه از وقایع کنوني عاجز شویم به عقب میرویم، این بدان معنی نیست که من نقش شخصیت را در تأریخ انکار می کنم و یا حوادث ګذشته را نا دیده می ګیرم. و لیکن امروز افغانها از صاحب نظران می طلبند تا راه های صلح، آرامش، ترقی و وحدت ملی و سراسري را ګوشزد نمایند نه اینکه در بت پرستي و کلمه وزیر و امثال ان جوانان خود را مشغول سازند.

اصلا اینها در مورد کلمۀ وزیر نګفته اند که از کدام کشور وارد افغانستان و یا خراسان شده است؟
دولت و وزیر کلمۀ دری نبوده است در زمان فتوعات عرب به این سر زمین داخل و کلمات عربی نیز بوده اند هر چند بحث در مورد بی جا است.


اسم: عبد الله زرنج   محل سکونت: سندییگو، کلیفورنیا    تاریخ: 15.10.2013


بارز صاحب محترم !

به شما مبارک باشد و خداوند قدومش را بر سر تان نیک بگرداند. خداوند این بزرگواران، دانشمندان دلسوز ملی گرا و چنین رهبر مهربان و با شهامت را از سر مردم وطن کم نکند و کاری شود که چنین دور خیزان و جستان و درخشان برای پنج سال دیگر تمدید شود انشاءالله تدبیر رهبر دانا سر انجام کاری کرده شما هواخواهان را نا امید نخواهد ساخت.


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 15.10.2013


تصحیحی یک موضوع مهم در حقیقیت ارائۀ معلومات دقیقتر و مؤثق تر پیرامون مطلب مورد بحث است نه خدای نا خواسته تحقیر و توهین نویسنده و یا مترجم اگر چنین لطفی در حق من صورت گیرد از صمیم قلب و صادقانه از منقد و یا مصحح اظهار امتنان می نمایم.

با نوشته و بیان در نهایت امر منظور خود خواهی و شهرت طلبی نبوده بلکه خدمت به مردم است.

ارائۀ معلومات درست و مستند مکمل این خدمت است بر افروختگی و شخصی تلقی کردن همچو همکاری ها از قلم بدستان آگاه توقع نمی رود.

هر هموطنی لطفی نموده دربارۀ مضمونی معلومات بیشتر پیشکش نموده و تصحیحاتی را بجا بیاورد قابل قدر بوده باید به دیدۀ احترام و قدر نگریسته شود.

با اغتنام از این فرصت عید سعید قربان را به هیأت محترم تحریریۀ پورتال وزین افغان جرمن آنلاین و همه هموطنان عزیز تبریک گفته برای سعادت و رفاه همه دعا نموده و مخصوصاً رهایی هموطنان عزیزم را در داخل کشور از زنجیر اسارت جنایتکاران و دشمنان علنی بشریت میخواهم.

باشد که مردم افغانستان اعیاد خودرا در فضای صلح و آرامش با مصونیت بدون هراس و دلهره با شادمانی تجلیل نمایند.


اسم: الف.فرمند   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 15.10.2013

امتنان از توضیحات داکترصاحب سیدعبدالله کاظم ودوست محمدبدخشانی

بدینوسیله از توضیحات استادانه دانشمند ممتاز کشور جناب سید عبدالله کاظم اظهار امتنان میکنم که با بزرگواری لطف کردند ونکات بسیار ارزنده را به ارتباط بکار گرفتن کلمات «وزیر» بجای «ناظر » در قانون اساسی عهدامانی از روی آن قانون اساسی اقتباس ودر اختیار ما خوانندگان قرار دادند. من آن نکات را برای خود کاپی گرفتم تا از آن یاد بگیرم ودر اینده بکار ببرم و برای جناب داکتر صاحب کاظم طول عمروصحت کامل آرزو میکنم ودر ضمن از آقای دوست محمدبدخشانی نیز که متوجه اشتباه نوشته من شده وکلمه سده را بجای کلمه هزاره تصحیح فرموده نیز سپاس گزاری مینمایم.اصلاً این سپاسگزاری را باید دیروز میگفتم ولی از آنجای که مقدمه وموخرۀ نوشته ام چنان اصلاح شده بود که مرا در حیرت فروبرد، بنابرین فراموش کردم دیروز به این نکته اشاره کنم. ختم


اسم: دوکتور محمداکبر یوسفی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 14.10.2013

آقای الف. فرمند از آلمان و یا سویدن!

بجواب شما در رابطه با «مترجم آگاه»

ترجمۀ یک مطلب، کار تحقیقاتی و تصحیحی متن اصلی نه، بلکه انتقال محتوای آن با حفظ امانتداری است. دیگر لازم نیست که با شما مکاتبه شود.ختم


اسم: داکتر سیدعبدالله کاظم    محل سکونت: کالیفورنیا    تاریخ: 14.10.2013

با تشکر از توضیحات جناب الف. فرمند و تصحیحات لازم جناب دوست محمد. فقط یک نکتۀ کوچک را میخواستم برنظر شان افزود نمایم اینکه:

لقب «وزیر» همانطوریکه گفته شده سابقۀ طولانی دارد، ولی مفهوم آن قبل از دوره امانی بیشتر به یک شخص صاحب قدرت اداری بعد از پادشاه اطلاق میگردید، در حالیکه در دوره امانی وقتی «نظامنامۀ اساسی دولت علیه افغانستان در لویه جرگه جلال آباد (1301) به تصویب رسید، لقب «ناظر» به «وزیر» تبدیل گردید، چنانکه در آن نظامنامه ادارۀ حکومت زیر عنوان «وزراء» از ماده 25 تا 35 توضیح شده واین اولین باریست که لقب «وزیر» به یک عضو کابینه اطلاق میگردد.
دراین نظامنامه که در حقیقت اولین قانون اساسی کشور محسوب میشود، در ماده 25 آمده است که: «در افغانستان وظیفۀ ادارۀ حکومت مفوض است به هیئت وزراء و ادارۀ مستقله. درحین اجتماع هیئت وزراء ریاست مجلس را ذات ملوکانه ایفا مینمایند و اگر ذات شاهانه تشریف نداشته باشند، صدراعظم بوظیفۀ ریاست میپردازد و اگر صدراعظم اثبات وجود نداشت، از جملۀ وزراء، وزیر وزارت اول وظیفه ریاست را اجراء میدارد». ماده 29 می افزاید: مجلس وزراء مرجع امور مهمۀ داخلی و خارجی دولت است، مذاکرات مجلس وزراء و قراردادهائیکه محتاج تصدیق میشوند، بعد از امضای اعلیحضرت همایونی در معرض اجراء گذاشته میشوند». ماده 35: «مقدار وزارات و تشکیلات دوائر و وظایف شان در نظامنامۀ تشکیلات اساسی توضیح یافته». (مقصد از «مقدار» همانا تعداد میباشدـ نویسنده) (برگرفته از: نظامنامۀ اساسی دولت علیه افغانستان، در مطبعۀ دائرۀ تحریرات مجلس وزراء طبع شد، مورخ 8 حمل 1302، طبع اول)
تبصره : البته این نظامنامه در لویه جرگه پغمان مجدداً مطرح بحث قرار گرفت و بتاریخ 8 دلو 1303 کلاً تائید گردید.


اسم: الف. فرمند   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 14.10.2013

برادرارجمند وآگاه دوست محمداز بدخشان سلام بحضور شما!

از توجه شما به نوشته ناچیزم سپاسگزارم و منظورم از مثالهای یاد شده، تفهیم نظام نامه اساسی به جای قانون اساسی به مترجم است.وبا تائید از نظرتان علاوه مینمایم که بلی کلمۀ وزیراز عهد سلطان حسین بایقرا هم سابقه دارتراست ولی نه به معنی وزیر امروزه، بلکه از لحاظ حیطۀ صلاحیت خود به مثابۀ صدراعظم امروزه بوده است. وزیرفتح خان ووزیراکبرخان هردو با آنکه به القاب وزیر یاد شده اند، ولی در واقع وظایف صدراعظمی داشته اند،هرچند که وزیرفتح خان به لقب اشرف الوزراء نامیده میشد ولی بیشتر به وزیر شهرت یافت. یعنی مقام وزارت بعد ازمقام پادشاه بود که امروزه آن وظایف از صلاحیت صدراعظم میباشد.
درعهد امیر حبیب الله خان به وزیر "امین " ودرعهد امانی بقول شما به "ناظر"تعویض شد. اعتماد الدوله باوجودیکه القابی بودکه از سوی شاه به افراد اعطا میگردید، ولی صلاحیت اعتمادالدوله در اداره کشور شبیه صلاحیت صدراعظم بود.سردار عبدلقدوس خان اعتماد الدوله عهد امیر عبدالرحمن خان وعهد امانی تقریباً از چینین صلاحیتی برخوردار بودهرچند که درنظام های مطلقه، صدراعظم حیثیت شلاق شاه را داشت ونه چیزی بیشتر.
شما سرفراز باشید.


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 13.10.2013

سلام به متصدیان پورتال افغان جرمن آنلاین و خوانندگان محترم آن!

سه ملاحظه بر نوشتهء آقای الف - فرمند
واقعا کابینه و شورای وزیران آن گونه که ما امروز از آن برداشت داریم، قبل از اعلیحضرت امان الله خان موجود نبوده است؛ اما کلمه «وزیر» لقب آشنا برای مردم افغانستان است و وزیر فتح خان، وزیر محمد اکبر خان و وزیر یار محمد خان نام های اشنایی در تأریخ افغانستان اند و قبل از ایشان نظام الملک و امیر علی شیر نوایی همین لقب را داشتند. شاهد دم نقد من کتاب «نوای معارک» تالیف میرزا عطامحمد خان است که در سال 1271 هجری قمری یعنی 164 سال قبل نوشته شده است و 61 سال قبل با مقدمۀ استاد احمد علی کهزاد از طرف انجمن تأریخ در کابل به چاپ رسیده است. در صفحۀ 18 کتاب یاد شده آمده است: « در بیان رفتن وزیر فتح خان در اندرون قلعۀ هرات به جهت خوردن ضیافت و ....» و لی اعتماد الدوله، به معنای صدر اعظم نبوده مثل عین الدوله و عضد الدوله و صنیع الدوله و ...القابی بود که پادشاه بر معتمدان خود عطا می کرد. در اوایل سلطنت امان الله خان عوض کلمه وزیر «ناظر» مروج بود. مثل ناظر امور خارجه که در مذاکرات محمود طرزی با دابس بار بار تکرار شده است.

آقای الف - فرمند دوبار از هزارۀ چهاردهم هجری خورشیدی، در نوشته شان یاد آور شده اند که بهتر است به سدۀ چهاردهم تصحیح گردد.

اما در سراسر نوشتۀ ایشان جمله ای که بایست اصلاح گردد، جملۀ ماقبل سطر آخر نوشته شان است؛ آنجایی که می فرمایند «...شاه امان الله فقید، شاهی که کمترین دست آوردش به مردم افغانستان « استقلال» بود...» به گمان من و شاید شمار زیاد هموطنان با من همنظر باشند که استقلال کمترین دستاورد شاه امان الله خان نه؛ بلکه بزرگترین و بالاترین دستاورد او بود؛ خدا کند این ملاحظات، به هدفی که نوشته شده است؛ به خواننده برسد.


اسم: الف. فرمند   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 13.10.2013

توقع آقای داکترصاحب کاظم از یک مترجم آگاه ومطلع بسیاربجا است که باید اشتباه نویسنده را با یک تذکر کوتاه تصحیح میکرد ولی وقتی مترجم خود نداند که متن اصلی ناقص است وخواننده را گمراه میکند، پس توقع اصلاح غلطی نویسنده مقاله از مترجمی که نداند، نخستین قانون اساسی افغانستان پس از حصوص استقلال کشور در 1919/1298ش، در نخستین سال آغازهزاره چهاردهم هجری خورشیدی به تاسی از قانون اساسی ترکیه بنام "نظام نامه اساسی دولت علیه افغانستان" تدوین ودر لویه جرگۀ جلال آباددر1301ش/1922 تصویب گردید ، توقعی خوش بینانه ای خواهد بود.

درعهد امیر حبیب الله وامیرعبدالرحمن خان برای اعضای کابینه کلمات صدراعظم و وزیربکارنمیرفت، به صدراعظم اعتماد الدوله و به وزیر کلمه «امین» گفته میشد، بعد ها در عهد امانی کلمات صدراعظم و وزیر بجای کلمات اعتماد الدوله و «امین" رایج گردید، همانگونه که نام های صاحب منصبان اردو درعهد شهید داود خان از تولی مشر وغند مشرولوا مشر وفرقه مشر به تورن ودگرمن ودگروال وبریدجنرال وتورن جنرال ودگر جنرال وغیره تغییر شکل یافت.درعهد نادرشاه فقط نام این وثیقۀ ملی تعویض شد وبجای نظامنامۀ اساسی ، قانون اساسی گفته و رایج شد.

بهتر است مترجم کمی بخود زحمت بدهد و کتب آنزمان بخصوص سراج التواریخ را مرور کند. یااگر سراج التواریخ را در اختیار ندارد، باری به تاریخ غبار، تاریخ فرهنگ، تاریخ جنبش مشروطیت درافغانستان ، اسلام وسیاست درافغانستان ازاستا اولسن(دانشمند دنمارکی) ومقالات متعدد داکتر حسن کاکر وداکتر صاحب کاظم وغیره نویسندگان داخلی وخارجی مراجعه کند تا بفهمد که نخستین قانون اساسی افغانستان در عهد امانی ودر 1922 از سوی لویه جرگه 700 نفری درجلال آباد تصویب گردید وبعد در لویه جرگۀ پغمان در1924 برخی مواد آن تعدیل شد.

چون در افغانستان لویه جرگه بزرگترین مرجع تصمیم گیری درمسایل کلان ملی شمرده میشود، بنابرین لویه جرگه حیثیت ومنزلت"مجلس مؤسسان" در کشورهای اروپائی منجمله فرانسه را دارا میباشد. کار برد اصطلاح «مجلس موسسان» نیز به نظرمترجم مقاله (انکشاف قانون اساسی درافغانستان) چیز عجیب وعریبی آمده ودر برابر کار برد آن از خود عکس العمل شدید نشان داده است که معلوم میشودبا ترمبنولوژی حقوق اساسی واصطلاحات قوانین اساسی آشنائی چندانی نداشته باشد.

بنابر تذکرات فوق، آنچه آقای داکتر کاظم در رابطه به نخستین قانون اساسی وصلاحیت لویه جرگه در افغانستان به مثابۀ مجلس موسسان تذکر داده اند، بنیاد علمی وتاریخی دارد وآنرا بخاطر «مریدی» و«پیروی » از شاه امان الله فقید، شاهی که کمترین دست آوردش به مردم افغانستان "استقلال" بود، ننوشته است، بلکه یک حقیقت تاریخی را بیان کرده است تا خواننده را از گمراهی نجات داده باشد. ختم


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 13.10.2013

قابل توجه هموطنان افغان
نوکران ایرانی و پاکستانی مقیم افغانستان ګویا ګفته اند که نیروهای امریکایی لطیف مسعود را به زور از دست منسوبین افغان ربوده اند، و این چرند ګویی نوکران ایرانی و پاکستانی بیرون مرزی ګویا اینکه خود را افغان یاد می نمایند در حقیقت مزدوران بیش نستند، و طوطی وار به نفع ایران و پاکستان علیه دوستان افغانستان قرار می ګیرند، و دور از حقیقت چرندګویی می نمایند، در این راستا مسولین افغان جرمن انلاین باید توجه ملی داشته باشند.
حقیقت موضوع این است که در ولایت لوګر منسوبین امنیت ملی افغانستان و سپیشل فورس امریکا مقیم افغانستان مشترکآ عملیات را انجام داده اند، و در نتیجه موصوف دستګیر شده، لطیف مسعود متهم به جنایات علیه قواوی امریکایی بوده و موصوف اکنون در بګرام تحت تحقیق قرار دارد.


اسم: عبد الله زرنج   محل سکونت: سندییگو، کلیفورنیا    تاریخ: 12.10.2013

بلی، همانگونه که روسیه آزادیخواهان چیچین را تروریست گفته به استفاده از مدهش ترین قوای هوایی و زمینی این نهظت را ازهم پاشید و یک ببرک مانندی را بر مردم چیچین جاگزین ساخت.
امریکا و اروپا که در اوائل مقاومت چیچنیا را مثل دیگر ایالات تحت استعمار شوروی مبارزۀ آزادی خواهی خواندند ولی بعداً برای کسب موافقه روسیه در حمله بر عراق از پشتی بانی این مقاومت منصرف شده در تروریست گفتن چیچنیایی با روسیه همنوا شدند.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 12.10.2013

«تروریست خوب و تروریست بد» و ثبوت دیگر در مورد بازی کثیف امریکا زیر نام «جنگ بر علیه تروریزم»

چند روز قبل وزیر خارجه روسیه سرگی لاوروف طی مصاحبۀ در شهر بالی اندونیزیا اظهار کرد که « در جهان این نظریه روز تا روز قوت میگیرد که « تروریست خوب و بد» وجود نداردو کشور ها در جنگ بر علیه تروریزم باید قوانین بین المللی را احترام بگذارند».

او اضافه کرد که « یکی از دلایل که ده سال به خاطر گفتگو های بی ثمر در مورد طرح فعالیت های ضد تررویستی مصرف شده و هنوز هم نتیجه نداده این است که بعضی ها به این عقیده اند که آنانی که از تروریزم برای دستیابی به مقاصد سیاسی استفاده میکنند نباید تروریست خطاب شوند زیرا آنها « مبارزان راه آزادی » به شمار میروند.»

به قول او این ضد و نقیض گویی ها در تاریخ نه چندان دور ما هم دیده شده است.« چند دهه قبل اصطلاح « مبارزان راه آزادی» برای توصیف مجاهدین در افغانستان و دیگر کشور ها به کار برده میشد و بعد این مبارزان راه آزادی به سازمانی مبدل شدن که اکنون ما آنرا القاعده خطاب میکنیم - آنکه 9/11 محصول دست شان است».


اما چرا از از مصاحبه لاوروف یاد کردم :

دیروز و امروز مطبوعات افغان و جهان خبر داده اند که لطیف مسعود یکی از رهبران به اصطلاح پاکستانی طالبان که از یکماه بدینسو در دست منسوبین ریاست امنیت ملی افغانستان بوده است با زور بوسیله قوای جنایتکار امریکایی مقیم در افغانستان ربوده شده است.

ریاست امنیت ملی میگوید که مسعود را برای شروع مذاکرات با طالبان آماده کرده بودن و این عمل امریکا یکبار دیگر پروسه صلح را بر هم میزند.

در حالیکه ما همه میدانیم که همین امریکایی ها در دوحه برای رهبران طالبان آرگاه و بارگاه آماده کرده و حتی بیرق و نام امارت شیطانی شانرا اجازه داده بودند پس گرفتاری و ربودن لطیف مسعود به چه معنی است ؟

بدون شک دیگر هیچ معنی ندارد به جز از اینکه بگوییم که هر طالب که خلاف اراده امریکا و غلام شان تور پنجاب عمل کند طالب بد یا « تروریست بد» است و آنانی که به دستور غلام امریکا یعنی تور پنجاب متعلم و معلم ، داکتر و نرس بیگناه ما را سر میبرند طالب خوب « تروریست خوب » اند که حتی برایشان در دوحه قصر به کرایه گرفته میشود.

هر چند مطمئن ام محترم ولسمشر کرزی عکس العمل شدید در مورد نشانداده و خواهند داد ولی از تمام افغانهای که هنوز هم به این بازی کثیف امریکا زیر نام « جنگ بر علیه تروریزم» پی نبرده اند میخواهم صدای شانرا بلند کنند والی برای چندین دهه دیگر زیر این بازی کثیف مردم و کشور ما آماج حیوانی ترین حملات و توطئه ها قرار خواهد داشت .

در ضمن باید سوال شود که با چنین یک کشوری که در زبان خود را متحد کشور دولت ما دانسته ولی اعمال شان در یازده سال گذشته از بدترین دشمن هم وحشی تر بوده چگونه میتوان قرارداد امنیتی امضا کرد و مفاد آن چه خواهد بود ؟

وسلام


اسم: دوست محمد    محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 12.10.2013

بزرگوار محترم جمیلی صاحب ! السلام علیکم:
خداوند شما را و داکتر صاحب روان فرهادی را سلامت و صحتمند داشته باشد و طول عمر با عزت عنایت فرمایاد!
اگر سوال من بیجا بوده و بر آیینهء قلب پاک تان به خاطر آن غباری نشسته باشد، پوزش می خواهم.
به برکت این ایام ذوالحجة الحرام، خداوند بر گذشتگان ما ببخشایاد و ما را اجر و شکیبایی نصیب کناد!اما پاسخ روشنگرانهء شما به نسل جوانی که آن مصیبت ها را ندیده اند، درس و تذکری است از آن جنایات ننگین .
مجددا برای شما سلامتی و عافیت تمنا می کنم.


اسم: عبدالجلیل جمیلی   محل سکونت: کلیفورنیا - امریکا    تاریخ: 11.10.2013

برادر محترمم آقای دوست محمد!

بعد از تقدیم سلام بشما-ازینکه چند روزی شما را منتظر نوشتن جوابم ساخته ام معذرت میخواهم و حال نوشتهٔ بسیار بی آلایشانه ام را برای شما ازین جا شروع میکنم که:

۱- به هدف اینکه در مورد سؤال اول شما جواب قناعت بخش و مطمئن داده باشم – با دوست گرامی ام جناب دکتور روان فرهادی تماس گرفته ام و منتظر نظر شان میباشم، که به محض حصول نظر شان، آنرا عیناً بشما ارائه میدارم.

۲- در مورد اینکه نوشته اید : <<اگر من مثل شما شارژدافیر می بودم در همان زمان تره کی و امین استعفی می دادم و هیچ گاه صبر نمی کردم تا روس ها بیایند و کارمل رئیس دولت شود و نجیب هم رئیس خاد و البته تقدیر همین بوده است!! خداوند اجر تکالیف زندان را نصیب کند. زندان برای مسلمان ریاضت است.>>
گر چه مطالب ترحم آمیز شمارا بکلی درک کردم و تشکر از آن! و اما بر مبنای دلیلی چند و رسیدن بر سر دو راهی که موضوع را یا مسکوت عنه و نادیده انگارم و در نتیجه لاجواب بمانم! و یا حداقل برویت تبصره های لطف کارانهٔ مسلسل تان چند جملهٔ بنویسم که شاید به مصداق این فرد:
( محمد(ص) دیده و موسی (ع) شنیده- شنیده کیَ بوَد مانند دیده)
قناعت شما را فراهم آورم که واقعیت نه آن است که شما تخمین کرده اید بدین لحاظ شمه ای از آن یادداشت های شخصی دیروزی (بطاق نسیان سپرده ام را) که مربوط به همان ایام اقامتم در صوفیه میباشد (مکلفیتاً برای روشن شدن ذهنیت شما واما نه برای ابرای ذمه)بشماارائه نموده شمارا بیش ازین چشم براه نگذارم!! که شاید مورد قبولیت تان واقع گردد.

زیرا ورق زدن مجدد و بروی نشر آوردن آنرا؛ بحیث یک افغان بیوطن بی توقعی که کوچکترین انتظاری برای شاباس شنیدن و کریدیت گرفتن هم ندارم خودم این تذکرات رااضافی می پنداشتم اما چه باید کرد؟
برادر گرامی ام! باارائهٔ جواب تذکرات دوستانهٔ با انتظار تان در حالی خموشی را شکسته و چند سطری نوشته و تقدیم میکنم که بذهن خودم باز یک بار دیگر خود و همسر و فرزندان معصومم را فکراً و ذکراً در شکنجه گاه تأریخ زدهٔ محاصره شده ٔما در شهر صوفیه و در حصار چوکات بندی کور دیپلوماتیک ِبظاهر آزاد ولی در زیر مراقبت شباروزی چشم و گوش های مترصد حتی در دفتر (سفارت ما!) تا محافل و دعوات و شب زنده داری ها و دق الباب های نیم شبانه بی خبر و شنیدن های هدایات و مکالمات بعد از نصف شب پرخاش گرانهٔ حلوا مانند زهر آلود و مباحثات و حتی بگو بگردان مستقیم دردآور پیوستهٔ مستقیم مؤظفین سفارت شوروی (با سرحدات مسدود بودهٔ کشور بلغاریه در برابر پاسپورت سیاسی افغانی ام!)که تنها خداوند توانا ممد روحیه و استقامت بخش ما و پاسداری مکلفیت های وطنی ام مخصوصاً در رابطه باآن عده محصلین بادیانت و وطن دوستی بوده که پیوسته شاهد جریانات زندگی مصیبت بار شان در مقابل دستگاه فروخته شدهٔ بلغاری و خاصتاً گروه محصل خلقیی بکلی دور از انسانیت و مسایل تحصیلی شان؛ بوده ام. سفارت ِبنام افغانستان را که در اواخر نه سفیر داشتم و نه اعضای همکار افغانی!و لزوماً و رسماً خودرا در حالی مرجع آمال شان می پنداشتم که همه شان زجر افغان مسلمان بودن و صداقت ملی را کشیده و اما تن به ذلت نمی دادند و من وجداناً خود را مکلف میدانستم که بصورت محرم و غیر محسوس در جریان روزگار شان قرار داشته باشم که با تجربهٔ گذشتهٔ کاری ام و درک ماهیت امتیاز و نازکی های پاسپورت خدمت رسمی شان؛ این ندا ها و رهنمائی های محرم شفاهی بدون اسنادی را منظماً بگوش شان می رسانیدم که تا فرصت دارند ازین موهبت استفاده کرده خودرا ازین مصیيت و کشور بردهٔ روس و ممکن زندان و حتی کشته شدن نجات بدهند که چنین هم کردند و البته کمک مالی ناچیزم قابل یادآری نیست.
و اگر شما به اروپای غرب و خاصتاً آلمان تشریف داشته باشید یا ارتباط، لطفاً از آن عده محصلین با شخصیت مهاجر شدۀ افغان از بلغاریه به آلمان – که تعداد شان محدود هم نیست - بپرسید امید است که شما شاهدَین شرعئ اضافی بکار نخواهید داشت. دوست بسیار نزدیکم، سابق محصل افغان در صوفیه در رشتهٔ سینماتوگرافی - جناب دکتور نظری که مدتی رئیس عمومی تلویزیون ملی افغانستان در کابل بودند و حال مشاور مسلکی آن وزارت چندی قبل با سفر رسمیی به واشنگتن دی سی برایم تلفون کرده و چقدر خوش شدم که بعد از سالیانی آن محصل جوان پاک سرشت از کوره بر آمدهٔ دیروز را با خاطرات همان ایامش شنیدم و روزیکه با حصار کشیدن سفارت – خانمم را رسماً با قوای پولیس؛ تا یونیورستی صوفیه بدرقه کردند تا دو فرزند بزرگم (محصل بوده در آن یونیورستی)را از جریان مطلع ساخته و به حصار سفارت افغانستان بیاورند و غریوی از جمعیت موجود محصلینی برآمد که فردای آن زمانیکه من و فامیلم را سکورت رسمی پولیس همراهی میکرد - جمعیتی از محصلین شجاعانه و بدون ترس در میدان هوائی ما را بدرقه کردند و شما باور کنید و حال از ایشان بپرسید و عرایضم را خواب و خیال نپندارید و نه افسانهٔ تا شمارا سرگرم سازم !
البته مایهٔ مغضوبیت بیشتر خودم و انتقال دادن تسلسلی خودم از طریق مسکو به خاد کابل که مسبب عدم همکاری و عدم اطاعت به وصایائ غمخوران شوروی! و فرار نا به هنگام تعداد محصلینی ( به اصطلاح شان غرب زده!) سؤالات کورگره شده بود که میخواستند زمر آنرا در ادارهٔ دکتر نجیب بر من باز کنند که نشد!
گرچه شما قضاوت تانرا به آغاز دور ببرکی حواله میکنید ولی خودم ماهیت آنها را خو ب می شناختم زیرا همهٔ آنهارا که مثلاً در سال ۱۳۳۲ دور تحصیل در پوهنحی حقوق و علوم سیاسیی که من به صنف دوم بودم و کارمل به صنف سوم و شاه محمد دوست به صنف اول؛ همدیگر را بدرستی می شناختیم (که بحث طولانی بکار دارد و ببرک در جریان انتخابات شورای ملی در ماه ثور همان سال به زندان رفت.

ولی همین قدر برای شما (که باور و قضاوت آزاد آنرا باز هم بشما مربوط میدانم!) می نویسم که باوجوداستواری شخصی باعزم خودم و درک کامل قدرت پاسپورت سیاسی شاژدافری ام در جمع کور دیپلوماتیک در بلغاریه که موضوع را لزوماً عندالموقع بخوبی تمثیل کرده بودم و مخصوصاً درک مشکل محصلین جوان وطنم مایهٔ همهٔ نحوست دفتر نجیب بود - اماامید است باور کنید که آن یک و نیم سال خفت بار ِدر بیگانه و بلغاریه را بمراتب بدتر و زجر دهنده تر از ایام کوته تحقیقی قفلی خاد در وطن را می پنداشتم و هنوز می پندارم زیرا باز هم مستنطقم بنام افغان و به لسان خودم جریان داشت!
برادرم! درین جا و قبل از ختم کلامم با شمااز آن ۵۰۰ جوان محصل نووارد وزارت زراعت و مخصوصاً قسمت بادیانت غیر حزبی پاک سرشتی قربان و ستمکش شان اشارهٔ بسیار مختصر ولی دل خراشی دارم که با تمام سبوعیتی که با رفتار می شد ولی آنها مردانه و استوار؛ و خودم و دوام ماموریت و مکلفیتم را بدان منسؤب میدانستم که یک عدهٔ چیز فهم و وطن دوست شان فدای گروه خلقی درنده خو نشوند و به لطف خداوند و جلب رضائیت مسالمت آمیز ایشان و مقامات بلغاری توانستم که با موافقت کابل ایشان را دوباره بکابل اعزام داریم

برادر هموطن گرامی ام!
اگر عواقب تصمیم چند ماه بعد از وزارت خارجهٔ حفیظ الله امین را- که مرحوم محمد گل جهانگیری مدیر شعبهٔ اول سیاسی را مستشار در لندن و محترم عبدالاحد ناصر ضیائی مدیر قلم مخصوص را مستشار در قاهره و مرحوم دکتور محمد رفیق شمعریز را مستشار در اسلام آباد و.و...و........خلاصتاً این جانب مدیر روابط اقتصادی را بحیث مستشار در بلغاری معرفی کردند– از قبل میدانستم یقین کنید که با قناعت کامل به مشی اللهی؛ بمراتب عواقب خراب اقامت در وطنم را؛ تا پذیرفتن این وظیفه ؛؛؛؛؛ با پیشانی باز استقبال میکردم.
لطفاَ با خواندن این مطالب اگر ممکن است! موضوع را خاتمه یافته و کانَ لم یکن حساب کرده و ممنون سازید زیرا آنچه را خودم متحمل شدم بسیار ناچیز و کوچکتر از آنست که فامیل شهید پرور ما چندین عضو نیک فامیلی خودرا در زیر تیغ جلادان روس و نوکرانش از دست داده و همچنان تا حال بیشتر از ده نفر دیگر از اعضای فامیلی بی وطن شده و سرگردان داخل و یا و خارج از وطن را (بشمول والدهٔ مرحومه و سه برادر جوان تر از خود و خواهر خواهر زاده را) به خانهٔ ابدیت و رضای خداوند سپرده ایم.
با تقدیم سلام مجدد و عرض حرمت بشما !


اسم: شبکه اطلاع رسانی افغانستان   محل سکونت: به خدا معلوم    تاریخ: 09.10.2013

اشرف غنی احمد زی کسی را به عنوان معاون اول خود برگزیده است که پیش از این وی را در مقاله ای قاتل شناخته شده نامیده بود.

به گزارش طلوع، اشرف غنی احمد زی در مقاله ای در انتخابات ریاست جمهوری گذشته در لندن تایمز به چاپ رسیده بود جنرال دوستم را یک قاتل گفته است و نیز از رییس جمهور کرزی انتقاد کرده بود که چرا جنرال دوستم را در حکومت جا داده است.

از سویی حزب جنبش ملی اسلامی می گوید: اشرف غنی احمد زی در آن زمان شناخت دقیقی از جنرال دوستم نداشت و اکنون که آقای غنی جنرال دوستم را خوب شناخته است وی را به عنوان معاون خود برگزیده است.

جنرال عبدالرشید دوستم از چهره های پر نفوذ کشور است و حضور وی در کنار یک نامزد ریاست جمهوری بسیار اثر گذار گفته می شود. در انتخابات سابقۀ ریاست جمهوری، آقای کرزی از پشتیبانی جنرال دوستم برخوردار بود.


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 05.10.2013

محترم جمیلی صاحب! السلام علیکم.وزارت اطلاعات و کلتور افغانستان در سال 1353 سیمیناری داشت تحت عنوان « د بلخی امیر خسرو د علمی او ادبی مقام د یادونی د مجلس په مناسبت» که تجلیل از مرور هفت قرن بر شاعری امیر خسرو بلخی بود. در سیمینار های آن وقت افغانستان معمولا کتاب های مفیدی چاپ می شد . در سیمینار یادشده نیز یک کتاب سه جلدی مفیدی به نام " گزیدهء آثار امیر خسرو بلخی» به کوشش داکتر صاحب روان فرهادی توسط انتشارات موسسه بیهقی به چاپ رسیده است که من در این اواخر جلد سوم آن را پیدا کرده ام. داکتر صاحب روان مثل همه محققان زبده، در آخر کتابش به مراجع خود و به بحث هایی که توسط دیگران در مورد ، صورت گرفته است،اشاره کرده اند ؛ در جمله نوشته اند : «دیوان های امیر خسر، از باسط موسی یف؛ مقاله تحقیقی بر محتویات دیوان های امیر خسرو . ارتباط غزل ها به دیوان ها - اصل مقاله به زبان روسی است. ترجمه دری آن توسط جلیل جمیلی در مجله ادب چاپ کابل دیده شود.1349» بناء احتمال آن وجود دارد که نوشته از شیون صاحب باشد و طوری که من از نوشته های جناب نوری صاحب در مورد شیون صاحب درک کرده ام رابطه اش با خاندان حاکم در افغانستان خوب نبود، شاید جهت استفاده هم میهنان گفته باشد که مقاله اش به نام شما چاپ شود. واالله اعلم. چون نام نوری صاحب ذکر شد، مقاله شان را در مورد 5000 شهید مطالعه کردم ، یاد آور شوم که « سکتاریست» اصطلاحی بود که از زبان تره کی و امین زیاد شنیده می شد و هدفش جریان محفل انتظار یا ستمی ها بود که یک گروه مارکسیست لنینیست است و رهبرانش طاهر بدخشی و بحرالدین باعث بودند و اشراف معمولا بر پرچمی ها اطلاق می گردید و مجاهدان هم نام شان اشرار بود. چون ذکری از مقالهء نوری صاحب و آن 5000 شهید شد خدا را شکر که شما از آن دوران و جنایات آگسا و کام نجات یافتید و تنها شنکنجه خاد را دیدید و تکایف طاقت فرسای زندان را. اگر من مثل شما شارژدافیر می بودم در همان زمان تره کی و امین استعفا می دادم و هیچ گاه صبر نمی کردم تا روس ها بیایند و کارمل رئیس دولت شود و نجیب هم رئیس خادو البته تقدیر همین بوده است !! خداوند اجر تکالیف زندان را نصیب کند. .زندان برای مسلمان ریاضت است.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 05.10.2013

هموطنان عزیر سلام و احترام تقدیم است !

دیروز باز هم یکی از آن روز های بود که شیر بچه های افغان بر لبان من و تمام مردم ما تبسم کاشتن و بیرق سه رنگ افغانستان را به اهتزار درآوردند.

آنها با موفقیت چشمگیر بر تیم ملی کریکت کینیا توانستند در کنار تیم های مقتدر جهان چون هند ، انگلستان ، افریقای جنوبی ، استرالیا و غیره به مسابقات جام جهانی 2015 راه یابند.

این موفقیت بزرگ را برای همه تبریک میگویم


اسم: عبدالجلیل جمیلی   محل سکونت: ۴ اکتوبر ۲۰۱۳    تاریخ: 05.10.2013

برادر گرامی و محترمم آقای دوست محمد ! باز هم با سلام بشما, در مورد سوال شما همین قدر بخاطر دارم و فکر میکنم که آن مقالات توسط من نه بلکه بوسیلهٔ دوست بزرگوار مرحومم سردار محمد رحیم شیون کابلی در مسکو ترجمه شده و قسماً نزد من هم بود ولی زما نیکه در دوران رژیم خلق و پرچم؛ مغضوباً از وظیفهٔ مستشاریت و شارژدافری سفارت افغانستان از بلغاریه ( سفیر ی هم نداشتم ) منفک و تحت الحفظ و زیر نظارت پولیس بلغاریه و شوروی از راه مسکو با فامیلم به کابل آورده شده و از میدان هوائی کابل خودم را راساً به زندان خاد صدارت ( ریاست دکتور نجَیب ) بردند؛ همه دار وندار و کتب واسنادم را بشمول کستهای موسیقی افغانی ؛ با تلاشی بکسها وکالاهای ما کامل بکلی ضبط کردند .
ازینرو با کمال تآسف از برآورده شدن خواهش شما معذرت میخواهم
و اگر احیاناً در آینده مقدور و میسر شد بازهم بخدمت شما و علاقه مندان میرسم . با سلام مجد د و تشکر


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 04.10.2013

جمیلی صاحب بزرگوار با سپاس از لطف همیشگی شما و درود بر شهیدان وطن .
جناب شما چهل و چند سال قبل راجع به سروده های امیر خسرو بلخی معروف به دهلوی، مقالتی از منابع روسی ترجمه نموده بودید، اگر آن مقاله را در اختیار داشته باشید، لطفا برای استفاده نسل جوان از فرهنگ پربار شان؛ از طریق صفحات افغان - جرمن آنلاین در اختیار علاقمندان بگذارید و ثواب کمایی کنید. با احترام بسیار زیاد و فراوان


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 04.10.2013


در روشنایی مقالۀ جناب محترم شاغلی میرعنایت الله سادات و نکاتی را که در مورد «سردرگمی» ما اظهار داشته اند عرض میکنم که دیروز مطابق اخبار نشر شده، وزارت امور داخلۀ افغانستان طی اعلامیۀ از قوای ناتو خواسته است تا «در مورد انتقال چند کانتینر "مشکوک" به ولایت ارزگان توضیح دهد».

این اولین بار نیست که قوای ناتو با نقل و انتقال موادوافراد به این یا آن منطقه کشور و یا هم به خارج باعث «سردرگمی» دولت و ملت میشوند.

رئیس جمهور کرزی چند سال قبل شجاعانه گفته بود که قوای انگلیس « بخش راه حل نه بلکه بخش پرابلم اند». او این سخنان را زمانی ابراز نمود که مردم و مقامات دولتی در شمال کشور از انتقال طالبان و سلاح و مهمات برای آنها توسط هلیکوپتر های انگلیسی اطلاع داده بودند.

آن سخنان همچنان زمانی ابراز شد که مشران و بعضی مقامات محلی در هلمند گفته بودند که از زمان که قوای خارجی بخصوص امریکایی و انگلیسی در هلمند ، ارزگان و قندهار جابجا شده اند کشت و زرع تریاک نه صد فیصد بلکه هزار فیصد رشد کرده است.

حالا مردم و دولت باید یکبار دیگر بپرسند که این کانتینر های مشکوک در ارزگان حاوی چه بود و به چه مقصدی ؟ افراد طالبان به مقصد زیر فشار قرار دادن کرزی برای امضای قرارداد امنیتی یا هیروئین ، چرس و تریاک؟

ما از « مثلث طلایی » بخصوص در زمان جنگ ویتنام و نقش سی آی ای در آن خوب آگاه هستیم. آنانی که آگایی ندارند لطفاً در گوگل به انگلیسی جمله ذیل را بنویسند و در مورد نقش دولت امریکا در تجارت مواد مخدر و تامین مالی گروه های جنگی از جمله جهادی های افغانستان در جریان حضور اردوی سرخ شوروی خود را باخبر سازند: The Golden Triangle and CIA drug trafficking

در کنار خبر کانتینر های مشکوک در همین دو یا سه روز گذشته و باز هم در رابطه با مسله قرارداد امینتی اظهارات نهایت طفلانۀ یکی از قومندانان امریکایی توجه آنانی را که ناظر بر اوضاع کشور اند جلب کرده است. این قومندان گفته است که تا زمانیکه القاعده در افغانستان است عملیات آنها هم ادامه دارد.

این گفته ها به علت طفلانه است که رئیس جمهور این قومندان چندی قبل با طمطراق اعلان کرد که القاعده در افغانستان شکست خورده است و از همینرو قوای امریکا در سال آینده میلادی افغانستان را ترک میکنند.

حالا با در نظر داشت اینکه یک طفل پنج ساله هم میداند که تور پنجاب به قول صدراعظم هند « مرکز ثقل تروریزم» است و پناهگاه ها ، مراکز و کمپ های گروه های تروریستی و رهبران شان از جمله القاعده در آن کشور تروریستی و مصنوعی قرار دارد این اظهارات این قومندان امریکایی را مردم ما باید به حیث توهین به هزاران هزار شهید ، زن ، طفل و فامیل های باید بدانیم که زیر نام این بازی کثیف امریکا یعنی « جنگ بر علیه تروریزم» جان هایشان را ، خانه و کاشانه ، اقارب و داشته و نداشته شانرا از دست داده اند.



اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 03.10.2013

جناب محترم عباسی صاحب !

کاش مسلۀ مربوط به سند تولد اوباما را مثال نمی آوردید. زیرا این مسله از همه بیشتر بوسیله اشخاصی مطرح و به حیث یک وسیله از آن کار گرفته شد که در سیاست و منطق نمیتوانستند با رئیس جمهور اوباما رقابت کنند.

افرادی چون پالین ، بچمن ، ترومپ که در همان امریکا به نام اشخاص نادان و احمق فکاهی روز اند یا کسانی که قانون بیمه صحی امریکا را که برای میلیون ها انسان بیچاره تضمین صحی فراهم میکند رد میکنند. در کنار اینها عیسویان افراطی ، نژادپرستان و گروه های چون تی پارتی ( جنبش اعتراضی چای) که فیصدی اندکی آرأ را هم نتوانستند در انتخابات از آن خود کنند و با دامن زدن به سند تولد ، مذهب و رنگ پوست اوباما خواستند به مقامی برسند.


از همینرو است که بنده حقیر با در نظرداشت اوضاع کنونی کشور که گروه های افراطی، نوکران بیگانه و جهادی های خون آشام که از یکسو داد از همنوع بودن و مسلمان بودن میزنند ولی از همه بیشتر به تضاد ها و مشکلات قومی و لسانی در کشور دامن زده اند خواهش کردم که به جای قوم و سمت عبدالله عبدالله به کار کرد های او به اینکه در کنار دو قصاب دیگر ( محمد خان و ملا محقق) در ویرانی کابل و قتل عام افشار، در نابودی داشته و نداشته مردم و وطن ما چه نقش داشت توجه کنیم.

وسلام


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 02.10.2013

آقای محترم بابر !

شاید بسیار موضوعات نزد شما فرق نداشته مهم نباشد ولی از جنبه های قانونی و حقوقی بسیار فرق می کند، بخاطر خواهید داشت که سند رسمی تولدی Birth Certificate اوباما چه سر و صدایی را در امریکا ایجاد نمود تا که حقیقت آشکار شد. در بسی اوراق رسمی امریکا موضوع نژاد و اصلیت ذکر شده، سفید، سیاه، آسیایی و یا هسپانوی الاصل( لاتین). اگر سیاهی بنویسد سفید است این یک تقلب شمرده شده بحیث جرم Felony تصنیف گردیده قابل مجازات شمرده می شود.
اگر فورمۀ مخصوص انتخابات ریاست جمهوری ستونی برای قومیت داشته باشد ارائۀ معلومات غلط تقلب شمرده شده جرم است. سلیقه ها شخصی نباید جاگزین اصول قانونی گردد. اگر سؤال ملیت باشد بلی همه پشتون، تاجک بلوچ، هزاره ازبک، ترکمن، ایماق، نورستانی افغان اند.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 02.10.2013

یک تبصره کوچک و یک تصحیح در مورد دو نوشتۀ شاغلی محترم استاد هاشمیان:

1: کاش به جای قومیت ، سمت و اینکه پدر واقعی داکتر عبدالله کی است بر اعمال ، کارروایی ها و جنایاتی که او در چوکات شورای نظار مرتکب شده است تاکید صورت گیرد. همانطوریکه خود محترم هاشمیان می فرمایند که همۀ ما افغان هستیم و هر افغان حق دارد و میتواند خود را به مقام ریاست جمهوری کاندید کند و هیچ فرقی بین اقوام با هم برابر و برادر افغان وجود ندارد.

اگر عبدالله یا هر شخص دیگر خود را پشتون، بلوچ، ترکمن، هزاره، پامیری و یا پشه ای معرفی کند برای من هیچ فرق ندارد حتی اگر به خاطر کسب محبوبیت در بین مردم هم باشد.

و بلاخره در فورمولی که جناب ایشان در این پورتال معرفی کرده اند به جای «چهار سال حکومت در کابل» باید پنج سال حکومت در کابل نوشته شود چون مطابق صلاحیت های مندرج در قانون اساسی برای رئیس جمهور یک افغان میتوند خود را برای پنج سال و فقط دو دوره به مقام ریاست چمهوری کاندید کند.


2:اگر اشتباه نکنم لقب قهرمان ملی به جنایتکار ملی مسعودوف هر چند در لویه جرگه قانون اساسی داده شده است ولی در قانون اساسی درج نیست. یگانه لقبی که در قانون اساسی درج است همانا لقب بابای ملت به مرحوم اعلیحضرت محمد ظاهر شاه است که گفته شده « مادام الحیات برای شان محفوظ میباشد» که متأسفانه باعث شده یکعده بگویند که با وفات ایشان دیگر این لقب برای آن شاه بزرگ نباید به کار برده شود.


اسم: مسعود    محل سکونت: آلمان    تاریخ: 01.10.2013

با تقدیم احترام به تمام ملت رنجدیدۀ افغانستان!
قبل از همه باید عرض شود که نباید در هر سلیقه و نوشته و خواست خویش، حضور مردم رنج دیده افغانستانرا نادیده گرفت.
اینکه شعر جناب لودین دور از وضع حضور مردم جاری میشود و شخصی را که در جاسوسی و وطنفروشی دست طولی دارد بخاطر بند نه انداختن شعر شان دشمن مردم را ارج میگزارند، دور از انصاف است.
جناب رهین که ادعای اختلاس کرده را خصلتا ً با اختلاس تازه رد میکنند جای تعجب دارد. توجه فرمائید که رسانه درجه اول کشور(تلویزیون ملی افغانستان ) که حیثیت وقار جامعه ومردم را ممثل باید باشد وبه تمام باشندگان یک کشور مربوط است، نباید دررفع جنایات شخصی کسی مورد استفاده قرار گیرد. بدبختانه جناب رهین این رسانه را شخصی دانسته با سؤ استفاده ازین ارزش والای مردم به نفع شخصی شان طولانی در خدمت میگیرند تا اختلاس شانرا مستور کرده باشند. این یک اختلاس آشکار و سؤ استفادۀ نابکارو زیر پاگذاشتن حق مردم، آشکار است. در تمام جهان دیده نشده که رسانه اول کشور به دفاع یک شخص طولانی در خدمت شخص باشد که مسؤلیت آنرا به عهده دارد. کلمه اختلاس در معنی کلی اش « ربودن و دزدیدن» از حق عامه است اینکه جناب ایشان بخش طولانی تلویزیون را به نفع شخصی شان دزدی میکنند و در اختیار قرار میدهند، خود اختلاس آشکار است.
این یک سؤ استفاده از حق عامه است. ضرب المثل عام است که تا نباشد چیزکی مردم نگوید چیز ها وقتی رهین میخواهند آلودگی هایش را پاک جلوه دهد، نباید حق عامه را در خدمت خود قراردهد و از آن سؤ استفاده کند.
همانطوریکه در تبصره های پاک نشان دادن شان، از طریق تلویزیون ملی که آنرا تلویزیون شخصی ساخته اند گفتند که این اخبار از جانب ارگ ریاست جمهوری ساخته شده است. این گفته نشان میدهد که پشتیبانان خارجی رهین به چه پیمانه ازوی حمایت و پشتیبانی میکنند که ارگ نشینان ریاست جمهوری (مقام اول کشور) در برابر او عاجز اند.
اگرارگ نشینان این خبر را بزرگواری کرده برای رفع مسؤلیت شان آفتابی ساخته اند. کاریست بسیار عالی که ازاز آنها سرزده است وسلام


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا، امریکا     تاریخ: 30.09.2013

برادرم دیپلوم انجنیر قیس کبیر!
شاید از نشر انتقادات شما در مورد دوست بسیار عزیزم، مرد شایسته و روشنفکر افغان، داکتر عزیزالله لودین ساعتی نگذشته باشد که شما توسط سکایپ با من تماس گرفته و در مورد نوشتۀ تان صحبت کردیم. بشما گفتم که دیشب بعد از نشر مصاحبۀ داکتر لودین چند نفر از دوستان و آشناها که از دوستی داکتر و من اطلاع دارند با من تلفونی تماس گرفتند و از بعضی نکات از گفتار داکتر لودین دربارۀ سید مخدوم رهین انتقاد نموده و در مورد معلومات خواستند. برای همه محترمان گفتم که من از مصاحبه اطلاع ندارم، زیرا دسترسی به چاینلهای تلویزیون افغانی ندارم. وعده سپردم که با داکتر لودین تماس میگیرم و گلایه شمارا بسمع وی میرسانم.
برادر محترم قیس جان! مختصر کلام با داکتر لودین تلفونی تماس گرفتم و موضوع را با وی مطرح نمودم.
خوشبختانه نوشتۀ دوست دانشمندم جناب داکتر سیدعبدالله کاظم که با داکتر لودین از چندین دهه سر دوستی دارد و در راه مبارزات شان زجر کمونیستهای لعنتی را در یک اطاق تنگ و تاریک پلچرخی باافتخار بی نهایت بزرگ برای و بنام قشر روشنفکر افغانستان گذشتانده است، بازگوی صحبتهای من با داکتر لودین را منعکس می بینم.
نوشتۀ دوست عزیز دیگرم جناب عباسی بیشتر بالای این مسئله روشنی انداخته و هرگونه شک و تردید را از بین برده است که هر جملۀ شانرا تأئید میکنم. و نوشتۀ امروز صبح جناب امان الله عمرکه متأسفانه افتخار آشنائی شان را ندارم، مختصر و با محتوی موضوع را تذکر داده است.
قیس جان عزیز! این قلم از سال 1981 م با داکتر لودین رشتۀ دوستی را سر کرده ام و منحیث یک افغان تعلیم یافته و اگر اجازه باشد گفته میتوانم روشنفکر بدوستی و پاکی و اخلاق نیک لودین خودرا خوشبخت میشمارم.
بیآئید باهم بشمریم که در افغانستان چندنفر مانند لودین داریم؟ من که حق رأی ندارم و اگر داشته باشم یک رأی دارم و انرا یقیناَ به داکتر لودین خواهم داد.
برادر نگذارید که ریشۀ ضعیف یک آینده، اگرآیندۀ وجود داشته باشد، افغانستان بنابر یک اشتباه در گفتار از همرزمی منبعث به خرابی روابط یک قشر پاک افغانستان گردد.
به لودین گفتم که اظهاراتش در مورد رهین باعث گلایه دوستان گردیده و من هم در آن زمره هستم بجوابم گفت: شعرم آمد دیگر بندش نماندم. مختصر بجوابش گفتم لطفاَ در اینده چنین شعری نه سرای! با عرض حرمت


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 30.09.2013

محترم قیس کبیر
یک دوست نزدیکم از کابل در مورد محترم داکتر عزیزالله لودین برایم ګفت که نامبرده همرا محترم مسکینیار در کابل همرای روشنفکران پوهنتون، استادان و علما و یک عده مردم در مورد اینکه می خواهد خود را برای چوکی ریاست جمهوری کاندید نماید مشوره نموده اند، و دوستم برایم ګفت که داکتر عزیزاله لودین یک شخص پاک و دوست داشتنی است.
اینکه چرا در مورد رهین چنین و چنان اظهار داشته، ممکن اصل موضوع چنان نباشد،و یا تحت شرایط کنونی که داکتر صاحب لودین در مشوره است تا اګر بتواند خود را کاندید ریاست جمهوری نماید.
ما نباید به عجله قضاوت کنیم.


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 29.09.2013

دوست عزیزم آقای قیس کبیر!

بعضی مصروفیت ها مجال تبصرۀ زودتر را روی نوشتۀ شما در مورد محترم داکتر عزیزالله لودین برایم نداد، خوشبخانه بیشترین گفتنی هایم به وجه بهتر توسط جناب داکتر صاحب سید عبدالله کاظم اظهار گردید.
داکتر لودین سوابق نهایت پاک توآم با صداقت، مناعت، عزت نفس، صراحت لهجه و شهامت داشته که حالا با کمال افتخار در برابر ملت افغانستان می ایستد و حساب میدهد.
برای مدت یک سال داکتر لودین درین وظیفه نبود نه تنها دوسیه آی ترتیب نگردید بلکه سوء استفاده هایی هم صورت گرفت. اما لودین در چوکات صلاحیت های قانونی خدمات بسیار ارزشمندی انجام داده است. آیا کسی جرأت داشت که دوسیۀ علیه مقتدر ترین جنگ سالار و وزیر بر حال یعنی امیر اسمعیل خان ترتیب و آنرا در رسانه ها به نشر بسپارد و یا دوسیه بروی اسناد برای وزیر مالیۀ بر حال ترتیب و بی هراس آنرا به اطلاع عامه برساند. اینکه دوسیه ها به علت فقدان اسناد و مدارک قوی از طرف څارنوالی حفظ گردید، دیگر تقصیر لودین نیست، صلاحیت های ادارۀ مبارزه با فساد اداری نظر به قانون ( که مرعی الاجرا نیست) تعیین گردیده و حق مداخله را در امور څارنوالی و قضاء ندارد.
داکترلودین بارها در مجالس بزرگ بحضور رئیس جمهور و اعضای دولت به صراحت گفته که در امر مبارزه با فساد ارادۀ قوی و لازم سیاسی، همکاری بین ارگان های دولت وجود ندارد.
اما موجودیت شخصی چون داکتر عزیزالله لودین درین موقف عامل مطلع شدن ما و شما با این نوع فساد های زور آوران گردید.
داکتر لودین از څارنوالی رسماً خواست که اسنادی که ضعیف پناشته شده برای غور مجدد و تکمیل دوباره به اداره اش فرستاده شود ولی څارنوالی به تقاضایش ولو که رسمی بوده وقعی قائل نشد و دوسیه ها را مسترد نکرد.

آقای قیس کبیر! اگر شما بجای داکتر لودین می بودید چه می کردید؟ بعضی اوقات موجودیت اشخاص پاک در ادارۀ ناپاک خوبی هایی دارد که در کنار رفتن و استعفی میسر نیست.
در مورد رهین با معلومات ارائه شده از طرف داکترلودین ولو که متعلق بهر که باشد بروی اسناد مؤافقم اما در مورد تعریف و توصیف رهین نظر شخصی داکتر لودین بوده به آن جداٌ مخالفم. این عضو قدیمۀ پرچم که در ایام تحصیل در ایران هنگام پخش اوراق تبلیغاتی حزب تودۀ ایران در زمان شاه دستگیر و توقیف گردیده بود فعلاً در فروش ارزش های فرهنگی افغانستان سهم مستقیم دارد و زمینۀ تجاوزات فرهنگی ایران را وسیله گردیده وفاداری سوگند خورده اش را به آنکشور نگه میدارد.


اسم: داکتر سیدعبدالله کاظم    محل سکونت: کالیفورنیا    تاریخ: 29.09.2013

محترم جناب آقای کبیر سلام
در مورد قضاوت شما دربارۀ جناب داکتر عزیز الله لودین میخواهم چند نکته را خدمت به عرض برسانم:
1 ـ من با داکترصاحب لودین از 50 سال بدینسو شناخت و دوستی بسیار نزدیک دارم. او یک انسان پاک، صادق، وطندوست، فداکار و دانشمند با دیانت است. کاش مثل او چند شخصیت پاک دیگر در حکومت می داشتیم.
2 ـ اینکه دوسیه های ترتیب داده شدۀ او ارزش پرکاهی را ندارد، نظر شما است ولی اگر همین دوسیه ها مطرح و مورد تحقیق قرار نمی گرفت، من و شما چطور از آن اگاهی پیدا میکردیم؟ این آگاهی و آشکار شدن موضوع و افشای آن نتیجۀ کارکرد و جرأت داکتر لودین است. اینکه کار چرا به تعقیب عدلی نرسیده، باید از جناب رئیس جمهور و لوی سارنوال آن پرسید، زیرا با تدقیق همین نوع قضایا و ارسال آن به مراجع مربوط کار ادارۀ مبارزه با فساد برطبق قانون پایان می یابد. اگر جناب شماو یا من هم بجای داکتر لودین می بودیم، در شرایط موجوداز این بیشتر کاری راانجام داده نمی توانستیم.
2 ـ اینکه داکتر لودین اهلیت «بیشتر ازیک مدیریت اوراق را ندارد»، گمان میکنم که این قضاوت شما سخت زیر تأثیر احساسات شما صورت گرفته است.
3 ـ آنچه در مورد داکتر رهین نوشته اید، کاملاً بجا و من موصوف را نیز ازمدتها بدینسو می شناسم و باچهرۀ صد گونۀ او شاید هم بیشتر از شما آشنا باشم و کارنامه های او نزد همه آشکار است.
4 ـ آنچه را شما از قول داکتر لودین در مورد داکتر رهین اقتباس کرده اید، متنی است که که به احتمال قوی توسط خبرنگار ترتیب شده است. تاجائیکه من مصاحبۀ داکتر لودین را شنیدم، او به سه نکته اشاره کرد: یکی مبلغ مورد بحث اختلاس نه یک ملیون دالر، بلکه برطبق اسناد بانک 229 هزار دالر بوده و از طریق بانک انتقال یافته است؛ دیگر صورت مصرف مبلغ مذکور مورد تدقیق هیئت موظف قرار دارد و باید منتظر نتیجۀ آن بود؛ در مورد شخصیت داکتر رهین گفته است که او را از زمان جهاد می شناسد، شخص پاک است و اکنون در یک اپارتمان دو اتاقه زندگی میکند و خانمش نیز سخت مریض است و اینکه رهین را یک شخصیت ملی نامیده است، من مثل شما با این نظر لودین موافق نیستم.
5 ـ کاش کسانیکه امروز خود را برای ریاست جمهوری کاندید میکنند، شمه ای از اوصاف ، دانش و شهامت داکتر لودین را داشته باشند. اینکه داکتر لودین پول و زور و سلاح و حامیان قومگرا ندارد، یک حقیقت مسلم است.
امید است این تبصره را دال بردوستی شخصی من با داکتر لودین ندانید، بلکه تا جائیکه شما از این کمینه شناخت دارید، با عقل قاصر خود برای دفاع از واقعیت هیچگاه کوتاهی نخواهم کرد. با عرض حرمت، این بود برداشت من


اسم: ق کبیر   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 28.09.2013


عزیز الله لودین رئیس مبارزه با فساد اداری زمانی اسمعیل خان وزیر آب و برق کنونی را به جرم غصب میلیون ها دالر جایداد مرحوم زابلی در هرات متهم کرد و قرار گفتۀ خودش دوسیۀ اسمعیل خان را به ستره محکمه فرستاده است، اما تا امروز هیچ کاری صورت نگرفت و هیچ قدرتی پیدا نشد که اسمعیل خان را حتی یکبار هم مورد سؤال و جواب قرار دهد.

جناب لودین همیشه داد از ترتیب نمودن دوسیه ها و سپردن به ستره محکمه می زند. کار و وظیفۀ ایمانی و وجدانی و میهنی لودین در همین جا خاتمه می یابد. دوسیه های ترتیب داده شده توسط لودین در واقعیت ارزش پرکاهی را هم ندارد. آقای لودین صرف به همان معاش دالری خوش است.

در این اواخر سر و صدای فساد اداری و اختلاس های بزرگ توسط سید مخدوم رهین بسیار داغ شده است و عاقبت رهین همه را رد نموده و تبلیغات مخالفین خواند و امروز دیده می شود که عزیز الله لودین نیز در صدد دفاع از مخدوم رهین برآمده و میگوید :

(دى د اطلاعاتو او فرهنګ وزير ته د صادق او هيواد پال شخص په توګه خطاب کوي او له ډله ييزو رسنيو څخه غواړي چې د ملي شخصيتونو له ترور څخه ډډه وکړي او د ډاکتر رهين په شان د صادقو او زړه سواندو اشخاصو تر څنګ و دريږي او د هغوى ملاتړ وکړي.)

سید مخدوم رهین یک گماشتۀ شناخته شدۀ دولت ایران است و زمانیکه در امریکا بود و باش داشت در همکاری بسیار نزدیک با اخبار (نا امید) به مدیریت قوی کوشان قلم می زد و ظاهر شاه و خانوادۀ شاهی را بد و بیراه می گفت و دشنام میداد و بعد که یک چپه گرمک شد، در خدمت کمیتۀ روم و ظاهر شاه قرار گرفت و به همان اساس به حکومت موجوده جذب شد.

در اولین دور وزارت خود آنقدر ایرانی بازی کرد که از طرف وکلای پارلمان بی صلاحیت تشخیص داده شده و سلب اعتماد گردید و به سفارت افغانستان در دهلی فرستاده شد.

در این بار دوم هم که نظر به معامله گری های ارگ بار دگر به وزارت اطلاعات و فرهنگ نصب گردید. جناب لودین که عمر ریاست مبارزه با فساد اداری خود را ختم شده می داند، در صدد دست و پا کردن چند متحد سیاسی است که اقلاً توانسته باشد در دورۀ بعدی یک چوکی کگ ریاست در یک گوشه و کنار برای خود دست و پا کند.
او خوب می داند که در هیچ صورت چانس و اهلیت بیشتر از یک مدیریت اوراق را ندارد، از این رو او در کلاه مخدوم رهین پر می زند و او را یک شخص صادق، وطن دوست و در جملۀ شخصیت های ملی کشور قلمداد می کند.

پیشنهاد کسانی که وی را به حیث کاندید ریاست جمهوری تشویق می نمایند واقعأ تعجب آور است.


اسم: عبداسلجلیل جمیلی    محل سکونت: ۲۷ سپتمبر ۲۰۱۳    تاریخ: 28.09.2013

هموطن ارجمند و گرامی ام آقآی دوست محمد ! با رسانیدن سلامم بشما از تبصرهٔ شما ممنونم وطرز قضاوت تانرا هم به دیده می پذیرم.ولی و اما کا ش درین روزگار پر تلا طم وطن و زندگی سر سام آور مردم بیچارهٔ ما؛ بعضیها تنور را داغ دیده؛ نان خودرا نپزندو یا عقده های قرابتی خودرا باز نکنند و یا متهم و مدافع راعوضی نگرفته؛ عادله و باانصاف قضاوت کرده و با تشخیص خوب از بد - بد را خوبترین گفته به کرسی ننشانند !
امروز که بدبختانه ، ما حواس بجا و گوش رسا نداریم - هرنغمهٔ را دل نشین شمرده با آن بوجد میا ئیم و به آن شاخ و برگها هم میدهیم. و وا حسرتا که با حوالهٔ تیشه به بنیاد افتخارات شخصیتهای تاریخی و تاریخ ساز خود! خود میخواهیم آنراخراب کنیم .

برادر جوانمردم ! همیشه موفق و مسعود باشید
اگر شما داستان را از آغاز دنبال کرده باشید به یقین و به خوبی درک میکنید که تقدیم آخرین اکلیل گلم بر مزار آن راد مرد شهید وطن! مفهوم ختم کلامم را با جنابانی دارد که شاید و ممکن ؟!؟! ورنه تا حیات دارم از تقدیم سلام و تحیات بر روح پاکش و تقدیم گلهای چون خون پاک افغانیتش بر مزار مبارکش هیچ وقت دریغ نمیکنم. دوستدار شما جوان منور و بادرک افغانستان عزیز و همقطاران پاک طینت تان ! عبدالجلیل جمیلی


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 26.09.2013

جناب محترم جمیلی صاحب ! السلام علیکم
تبصرهء تان در مورد موسس نخستین جمهوریت افغانستان و نخستین شهید مقاومت و جهاد افغانستان ، بسیار دلسوزانه و رقت انگیز بود؛ تنها عنوان آن مناسب نبود. بایست آن را تازه ترین اکلیل گل می خواندید، مثل اینکه از شاعری بپرسند که آخرین سروده ات را بخوان و یا نویسنده ای را بگویند که آخرین کتاب یا مقاله ات کدام است؟ حتما پاسخ روشن این خواهد بود که من تا کنون آخرین شعر خود را نسروده ام و نه هم آخرین مقاله خویش را نوشته ام؛ بلکه این تازه ترین شعرم است و این هم جدیدترین مقالهء من و آرزومندم که آن اکیل گل، از طرف شما تازه ترین اکلیل گل ، باشد و بار بار که به زیارت آرامگاه آن زعیم مقاوتگر می روید، گل های تازه نثارش کنید. روان پاک همه شهیدان خاک پاک افغانستان ما شاد باد.


اسم: داکترخلیل الله قدیری   محل سکونت: بن، آلمان    تاریخ: 25.09.2013

مضمون جناب هاشم انوری: افشای لست پنجهزار شهید گلگون کفن درزمان چپیها:
بر علاوۀ صدمات بیشمار جانی و مالی و ویرانیها توسط بالخصوص سران حزب کمونست با شاخۀ های خلقی و پرچمی اش، از اپریل 1978 به اینسو خسارات بیشمار دیگر نیز به افغانستان فعلی و آینده توسط آن گروهِ بیخرد رسیده اولین و مخربترینِ خسارات آنها به قدرت رسیدن اشخاص بعد از آنها بود واست که خودرا عقب نام مقدس مجاهدین پنهان کرده اند و کشتند، ویران کردند،آواره ساختند، دزدیدند و هزاران جنایات ایگر را مرتکب شدند. وقتیک فشارحس میکنند هنوز هم میگویند به کوه بالا میشوند. ایکاش به کوه بالا شوند و مردم ما را آرام بگزارند!!!
با احترام به شما و افغان جرمن آنلاین


اسم: عبدالکریم رحیم   محل سکونت: کابل    تاریخ: 24.09.2013

اقای هاشم انوری،
جنایت جنایت است صرفنظر از ینکه مرتکبین انها کیها اند. جرم یک جنایتکار نبایست سبب توجیه جرم مرتکبه توسط دیگری شود. این لیت چند ماه بعد از قتل تره کی توسط امین نشر شد. اما پنهان نگهداشتن ان تاحال سوال بر انگیز است. اما این افراد کشته شده اند، زنان این شهیدان بیوه اولاد شان یتیم شدند و یا والدین جوانان بقتل رسیده بدست جانیان بسوگ نشستند.

بعضی میتود های استدلال جز توجیه جنایت چیزی دیگری تعبیر شده نمیتواند. چپی ها برای کم اهمیت نشان دادن جرایم خود تنظیم های پیشوری یا تهرانی را سرزنش میکند و برعکس تنظیمی ها اذعان میدارند که کمونست ها چه ها بود که نکردند. هر دو مرتکب جنایت علیه بشریت شده اند و هردو باساس کنوانسیون جرایم علیه بشریت قابل محاکمه اند. و دعوی علیه شان در هر کشور جهان دایر شده میتواند و کشوریکه مجرم جرم علیه بشریت در ان زندگی میکند مکلف به سپردن ان به کشوریکه در ان علیه وی دعوی دایر شده میباشد.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 24.09.2013

بیایید در هشتم میزان شهدای واقعی ملت را ارج گذاشته و یاد کنیم

بعد از نشر لیست قربانیان سالهای ۵۷ و ۵۸ رئیس جمهور کشور شاغلی کرزی حکم صادر کرده است تا «به تاریخ ۸ میزان سال روان مراسم فاتحه‌خوانی به‌خاطر دعا به روان پاک این شهدا و سایر شهدای شناخته شده و گمنام کشور، در سرتاسر افغانستان برگزار گردیده، بیرق کشور به رسم عزا برای دور روز به حالت نیمه برافراشته در آورده شود.».

من در حالیکه این فیصله و اقدام رئیس جمهور را به جاه ، مناسب و قابل قدر میدانم به حیث یک تبعۀ افغان از تمام هموطنان میخواهم تا در سراسر کشور در روز هشتم میزان به روان پاک تمام شهدای بیگناۀ سه دهه اخیر بدون در نظرداشت اینکه بوسیله کدام گروپ ، کدام حزب، کدام باند یا کدام تنظیم به شهادت رسیده اند دعا کرده یاد شانرا گرامی بدارند و به بازماندگان شهدا و آنانی که از شکنجه ها ، محابس، سیاه چالها ، تجاوزات ، راکت پراگنی ها و بمباران وحشیانه جان به سلامت برده اند صبر جمیل و شکیبایی آروز میکنم. همۀ ما باید به یاد داشته باشیم که عفو و بخشایش یعنی « محو کردن کینه » است و محو کردن کینه باعث میگردد که حتی در اوج توانایی از انتقام گیری دست برداریم زیرا آنانی که کینه را به دل راه نمیدهند و برای اهداف و آمیال بزرگتر چون حب وطن از انتقام گیری ابا میورزند در ردیف « بهترین بندگان خداوند» قرار میداشته باشند. برعکس آنانی که از اعمال زشت گذشتۀ شان معذرت نخواسته و ابراز پشیمانی ندارند « نوعی احساس ندامت درونی و احساس گناۀ دایمی باعث میشود خود را همیشه شکست خورده، تحقیر شده و منزوی از جامعه بدانند و مملو از خشم و غضب باشند».

امیدوارم هموطنان ما در داخل و خارج از کشور با مراسم وسیع فاتحه خوانی از شهدای بیگناۀ کشور گرامیداشت به عمل آورده به روح پاک شان دعا کنند.

طوریکه در پیام های قبلی خویش عرض کرده ام بندۀ حقیر با در نظر داشت اوضاع کشور و جنایات خونین و وسیع که در کشور ما طی سه دهۀ گذشته صورت گرفته است در حالیکه مانند اکثریت مردمان این مرزبوم خواهان « عدالت انتقالی» هستم ولی این عدالت نباید به معنی انتقام گیری های فردی و سراسری شده که ما را به جای اعمار مجدد کشور برای صد ها سال دیگر مشغول کینه ورزی ، انتقام جویی و دشمنی سازد.

در اخیر میخواهم قسمتی از نوشتۀ نهایت عالی محترمه میرمن حسینه شیرجان را که چند روز قبل مطالعه کردم به امید اینکه برای همه ما بخصوص مرتکبین جنایات سه یا چهار دهۀ اخیر درسی باشد نقل کنم:

« افغان‌هایی که جنایاتی را در ۴۰ سال گذشته مرتکب شده‌اند یا بخشی از گروه‌هایی بوده‌اند که در فعالیت‌های جنایتکارانه دخیل بوده‌اند، باید با روند‌های سازنده همکاری کنند و برای گشودن دروازه‌ها به نسل بعدی و یک افغانستان مرفه، قربانی بدهند. این هدیه‌ای است که آن‌ها می‌توانند به مردم خودشان و کشوری که بسیار دوست دارند، عطا کنند. آن‌ها باید از موقف‌های خود استعفا داده و موافقه کنند تا دیگر هرگز در روندهای سیاسی یا فعالیت‌های جنایتکارانه، دخیل نشوند و خود را در امور اجتماعی یا تجاری که برای هزاران افغان، ایجاد کار کند، دخیل بسازند. خلاقیت، جرات می‌خواهد و اینک زمان آن است که از خود بگذریم تا یک زندگی پرمعناتر و شادتر را تجربه کنیم و مثالی باشیم برای نسل‌های بعدی».



اسم: ص سعیدی   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 24.09.2013

سلام به شما دوستان محترم در سازمان فارو وخوانندهء عزیز

پیام کمیتهً حقوق بشر سازمان فارو با که دوستان نزدیک من نیزدین سازمان از جملهء فعالین اند با اشتیاق کامل خواندم و مانند همیش موضع استوار، قاطع و پیګیر این سازمان برای الهام بحش حق ګوی و حق پسندی وعدالت بوده. از به سرعت واشتیاق این پیام را خواندم علت آن بود که اګر به یک سطر برسم که این سازمان از جنایات بعدی تا امروز کدام تذکر ولو غیر مستقیم داده باشد. متأسفانه لو یک جمله هم درین راستا نیافتم ومتأثر شدم. با به کجا رسیدیم. دیګران، میکارند، درومیکنند، میپزند و در بیشقاب ما می اندازند و بدست ما میدهند و ما همان میخوریم و خوشیم.
جنایت جنایت است ودادن هویت سمتی، قومی، حزبی، سازمانی، این و آن به آن درست نیست. به جنایت و تخلف باید مانند جنایت و تخلف نګاه کرد و هر متخلف باید معنقدشود که روز حساب است. وبد را باید بد ګفت. درین نوشته وپیام یک کلمه هم درمورد جنایات بعدی تذکر به عمل نه آمده واین برای خود این سازمان ووزن خود این سازمان خوب نیست. شاید بګویند ارتباط نداشت و این و آن. اما یک جمله اقلاً جای داشت. باشه ما ناظریم که آخر چه میکنند. و کی به کجا تنزل میکند و به کدام مدارج عدالت و حق پروری خویش را میرساند. هرزمان اګر کاری و نظر خویش را تصحیح کنیم بهتر است تا هیچ تصحیح نه کنیم. تشکر


اسم: Sayedi   محل سکونت: uk    تاریخ: 24.09.2013

سلام به شما
از تهوع را به ح حلو (تحوع) نوشتم ممکن ناخود آگاه ممکن شفارش شخص به نام مستعار علی سینا برمن تأثر کرده باشد که با استعمال مشترک کلیمه حلوا و تحوع همان خیال شیرینی را درحلق خواننده ایجاد کنم. اما ایکاش چنین میشد. وضعیت جاری و عواقب آن سخت پریشان کننده است. همسایه های طماع، نوکران حلق به ګوش معاش خورداخلی و ګروه های متعصب ضد افغانی با عمال دشمن شکست خوردهء دیروز همه دست به دست هم داده و به فرصت های مناسب دقیقه شماری میکنند. عدهء در خواب رسیدن به قدرت و عدهء در خوب بقای قدرت به هر خس وخاشاک دست میاندازند و چهرهء واقعی مردم و افغانستان شدیداً تحت تاثیراین امیال و حرص شان مغشوش ومدفون است. ترش دارم که با عدم باخبری و عدم جلب توجه به این وضع فلاکتبار ګناه است. اګر بینی که نابینا و چاه است ګر خاموش بنشینی ګناه است. الساکت عن الحق شیطان اخرس - الحدیث (ساکت شونده از کفتن حق به مانند شیطان ګنګ است.)
ظالم و مظلوم هردو درآتش اند - ظالم بخاطرظلمش و مظلوم بخاطر عدم مقاومت درمقابل ظلم ظالم و همچنان مطابق حدیث دیګر: انصر اخاک ظالماً او مظلوماً - مساعدت کن برادرت را که ظالم باشد یا مظلوم. پرسیدن. ظالم را چطور؟ جواب فرمودند اینکه از ظلم دستش را بازداری. از دست ما چیزی دیګری پوره نیست همین که حقایق ومنطق سخن را باید عام کرد ومشکل را ګفت و راه حل را پیشنهاد کردو همینکه درهرکجای ولو ارګ باشی مزهء مرګ را چشیدنی اید و امثال آن با نشست ها ودید و باز دیدها و مصاحبه ها و .... تلاش داریم که در راه حل ممد واقع شویم. ما به این باوریم که حق و حقایق تلخ پذیرفتن عذاب و زجر تصحیح را کم و تأثیرات منفی ان کم خواهد وبود و است. به این فهم وین فکر باید ادای رسالت کرد و خوشا به حال کسانی که مشکل را با راه حل به هدف خیر و خدمت پیشکش میکنند و درین راستا از دسایس رویاروی و عقبی و برنامه های متعدد فتنه ګر طرف انتقاد که حتی از کابل پرس ها و.... نیز استفاده می برند - حراس نداشته و بدون هیچ طمع و توقع شخصی ادای رسالت میکنند.مسلماً خوانندهء امروز کدام شخص از پشت کوه نیست که به هر جفن قناعت کند و از خود عقل ومنطق و قضاوت دارد و خوب، منطق و درست را از جفن به خوبی تمیز میتواند. لذا با قبول مسوولیت و قبول مراعات اعتدال عادل باید ما نند ابریشم محکم و استوار و قوی و قاطع بود. همه رانمی توان از خود خوش ساخت. آنهایکه چنین تصور میکنند که همه باید راضی باشند خطا میکنند. لذا فرصت ها از دست رفتنی است و فرصتهای خوب از دست رفته ووقت برای ضایع کردن وجود ندارد و مردم وکشور ما مراحل سخت دشوار اما با ارادهء متین با امید را درپیش دارد و مردم بیدار شده اند و باید بیشتر بیدار ساخته شوند که دیګر فریب نخورند. این راه و این را باید پیګیری کرد. این است محرک کار و این است انګیزه که مارا به نوشتن وامیدار و تلاش مانند قطره درین راه که صدها قلم بدست افغانی برای آن تلاش دارند و از امتیازات ممکن ګذرکرده اند و ثابت قدم خواهند رفت. افتخار به کار و تنویر ګری شان این منفی بافی و ذهنیت بد ایجاد کردن نیست. بلکی ادای رسالت است. والسلام. سعیدی لندن ۲۴/۹/۲۰۱۳


اسم: Sayedi   محل سکونت: uk    تاریخ: 24.09.2013

سلام به خوانندهء محترم و معزز
سایت افغان جرمن آنلاین واقعاً مرجع و مظهر به نمایش کشیدن و پیکش کننده نظریات مختلف از جوانب مختلف رسالتمند با حوصله مندي ادای رسالت میکند وجداً قابل قدر است.
این نظر زمانی درمن قوت ګرفت که حتی نظر دیدګاه حاکمیت کابل را نیز در ین سایت یافتم. مثال مشخص و صریح آن نوشتهء جناب علی سینا (۲۴/۹/۲۰۱۳ )تحت عنوان (به مردم نباید ذهنیت منفی داد).
وضع نامناسب وغیر قابل قبول را با وجود فرصت های طلایی غیر قابل تکرار عصر حاکمیت با سیاسیت کدری غلط، سیاسیت اقتصادی غلط(بدون بوجود آوردن بستر ها لازم حقوقی بودن موجودیت توانایی های رقابت ازاد، روابط مافیایی حاکم به تمام ساحات اقتصادی سیاسی و ...) مفاهیم غلط از مصالحه و مفاحمه سیاسی، فریب در انتخابات و دهها تخلف دیګر که وقت زیاد مردم افغانستان و جامعه جهانی ضایع و تراژیدی ادامه دارد و جناب شان فرمایش دارندد که زهر پراکنی ومنفی بافی ما نه کنیم و ګوش به فرمان بی کفایتی باشیم. شرم آور وتحوع اور است.


اسم: ایوب سایبان    محل سکونت: از هیوارد کالیفورنیا    تاریخ: 23.09.2013

خدمت گردانندگان محترم سایت افغان جرمن آنلاین !
با تقدیم احترام وسلام عرض شود که :
ضرب المثل مشهور و معروف است که اگر در خانه کس است فقط یک حرف بس است . خوانندگان محترم دیدند و دانستند که کی از این سایت به نفع شخصی برای شهرت سؤ استفاده میکند.

وسلام


اسم: عبدالجلیل جمیلی   محل سکونت: کلیفورنیا - امریکا    تاریخ: 23.09.2013

با عرض احترام بهمه هموطنان ارجمندی که بموضوع سفرنا میمون ۱۹۷۷ شهید محمد داود خان بمسکو!
علاقه گرفته وابراز نظر فرموده اند: همچنان با ادای احترام به گردانندگان گرامی پورتال وزین افغان جرمن آنلاین که اگر بمفهوم ختم کلام و(نه ابرای ذ مه! ) این مطلب مختصرم را به نشر برسانند، بدین وسیله آن را بشما هموطنان گرانقدرم پیکش میکنم :

۱- با اعتراف به یک حقیقت مُسلمی که ِسناً درجملهٔ بزرگ سالان وطنم بشمار میایم، وجداناً بشما اطمینان مید هم که خود را جسماً کاهل و فکراً معلول و احساساً دور از وطن و وطن داران هردم شهیدم ندانسته و البته در فواصل ایام و سالیان متعدد جاری با وجود ضعف مالی، سری بوطنم زده و میزنم . لطفاً بحرفم باور کنید!

۲- بحیث برادر مسلمان هموطن تان! که با مشیت اللهی و تعین سر نوشت انسانی که به ید قدرت خالق ماست عاجزانه اعتراف میکنم که هرگز هیچ نوع جانبداری و تعصبات خویشاوندی! و شخصیت پرستی و مقام طلبیی نداشته و به لطف خداوند بزرگ، بزرگان مرحوم قبل از خود و اکنون فرزندان و نواسه ها و دوَر و بَرم را از آن منزه میدانم .

۳-در هیچ یک از ادوار زندگیم – چه مکتب و چه پوهنتون و چه ماموریت و حتی مهاجرت با پا و عصای احدی راه نرفته ام و اساساً از چشیدن تلخی های زندان دور نوکران روس در وطن خاطره گکی هم دارم !

۴- اگر داستان سفر شهید محمد داود خان بمسکو بمطبوعات ما کشانیده شده ؛ نه قلم زن نه خیالباف و نه منحرف کنندهٔ آن بوده ام و تبصره های مکلفیتی ام را همه با حضور خالق توانا و بر بنیاد معلومات ثابت چشم دیدم ! و با مسئوولیت وجدانی ام نوشته ام که بازهم تا جهان است مسئوولیت آنرا میپذیرم و چون مدت سه سال مسئوولیت مدیریت مامورین آن وزارت را داشتم، میدانم که کی کیست و سوابق علمی شان چه بوده ؟ و هم سه سال پیشتر از آغاز کار مرحوم صمد غوث، با شهادت و هم دورهٔ کاری ام که تا ئید جناب دکتور عبدالغفور روان فرهادی از سال ۱۹۵۴م را دارم بازهم از بحث بر آن میگذرم
۵- و اگر هموطنانم چند صفحهٔ نوشتهٔ ناچیزم را می پذیرند و یا تنقید و حتی تقبیح میکنند ! و یا آن را به کهولت سن و خستگی دماغی ام و بالنتیجه عصبانی شدن یا طول کلامم توجیه می فرمایند هیچ حق تکدر و تنقید و تبصرهٔ ( خاصتاً بعد ازین همه جر و بحث ها اضا فی ) را خودم بخود نمیدهم .
با عرض حرمت ج . جمیلی


اسم: عبدالمنان کریم   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 23.09.2013

جناب محتر غوربندی از جرمنی!

شما حق دارید که از آزادی بیان، بخصوص که خود ترازوی توازن در دست دارید، استفاده نمائید. خوب شد، روشن شد که شما درین «پورتال» مقامی هستید، و من فرستندۀ مطالب خواندنی. بار دیگر برداشت نا درست را که گویا عبدالمنان کریم، در جواب خود به «شخصیت» آقای «قیس کبیر» «تعرض» کرده باشد. باز «نام او را بحیث مجرم» تکرار می کنید. هدف شما چیست؟ مقالات عبدالمنان کریم در تحت همین نام موجود است. امکان تعبیر اشتباه آمیز تانرا از نظر دور نداشته باشید. مقالات موجود است و در اختیار شماست. یقین داشته باشید که عبدالمنان کریم، هیچنوع علاقمندی خدمت و هم خاصیت و ضرورت «تعرض» بر کدام شص را ندارد. مقاله را می توانید دوباره بخوانید. اگر خود علاقمند به استخراج مفهوم دلخواه از آن باشید، در برابر چنین یک وضعیت ناتوان خواهم بود. فکر می کنم که کسانی هم موجود خواهند بود، که مقالات را بخوانند و معنی اصلی کلمات را در پیوند، بیابند، که شما و احتمالاً «آقای قیس کبیر» چه هدفی داشته بوده باشید.

با احترام

کریم


اسم: Sayedi   محل سکونت: UK    تاریخ: 23.09.2013

سلام به شما
مختصر:
محاکمهء اسدالله سروری فضیحت در تاریخ محاکمات بود. تیاتر بیش نبود و بی کفایتی محض مقامات عدلی وقضایی از ددها تخلف درین محاکمه یک تخلف اساس. سروری به اتهام مطالب محکوم شناخته شد که د اتهام اولی برایش ابلاغ نه شده بود. ګرفتن به یک اتهام و ابلاغ یک اتهام و محکوم کردن به اتهام دیګر از لحاظ حقوقی نادرست است. جریان محکمه با تیاتر میماند که از کار ګردان ګرفته تا بازی ګران همه ابتدایی و مسخره بود.

واما در بازی های استخباراتی، روابط این مراجع و علایق شان و درین مشکل را نمی ماند که به فرمایش که باید باشد. برداشت هردوی ما مشابه است اما منطق سخن نمی پذیرد که د ۱۳ سال ګپ چیزی نه شد وهمه متخلفین که نقل به استاد ماندن مشکل نبود و جنایت کار قهرمان شد اما اګر نقل نماند مورد سوال باقی ماند و در وقت مناسب به رویش کسې میکشد که خود از آن بدتر مرتکب شد. از هرلحاظ اخلاقی هردو مسول اند از لحاظ سیاسی و جنایی هردود مسول اند از لحاظ وجدانی مسوول اند. من و تو مسوولیم که ساکت ماندیم و بد را بد نه ګفتم و یا کف هم زدیم. این است اصل سخن. تراژیدیی ملت ادامه دارد.


اسم: غوربندی   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 23.09.2013

ښاغلی محترم پیر محمد بابر!
به نظر بنده سایت افغان جرمن آنلاین به آزادی بیان پا بند است و این خود نمایانگر سینهٔ فراخ آن است.
شما که خود این سایت را مطالعه میکنید، اگر متوجه شده باشید، محترم قیس کبیر از طرف ښاغلی «عبدالمنان کریم» مورد اهانت قرار گرفت. وبه شخصیت شان تعرض شد، این سایت مقاله و نظریات ښاغلی محترم «عبدالمنان کریم» را بدون کم و کاست نشر کرد.
همچنان محترم نبیل عزیزی یکی از همکاران پُر کار این پورتال که خدمات ایشان مثل اظهرمن الشمس ازچشمان پوشیده نیست مورد انتقاد شخصی قرار گرفت و پورتال آنرا نشر کرد.
عزیزی صاحب و دیگر دوستان که حق جواب را داشتند به آن پرداختند. پورتال افغان جرمن آنلاین همه را آنلاین ساخت.
بنده غوربندی که عضو ناچیز این پورتال استم، نه با شما دشمنی دارم و نه اودرزاده گی، آنچه جناب شما خواندید نظر شخصی خودم بود. من مثل بعضی ها مجهول الهویت هم نیستم.
خواهش این بندهٔ قاصر، هیچ مدان از جناب شما این است که یک مقاله را عمومی انتقاد نکنید جا های مورد تبصره را یاداشت کنید با دلایل روشن آنرا نقد و برسی کنید. تا موضوع به همه خوانندگان روشن شود.
همچنان خواهشمند است تا ایمیل یا شمارهٔ تیلفون تان را برای پورتال ارسال کنید تا عندالموقع حل مشکل گردد.
با عرض احترام


اسم: عبدالحکیم سامع   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 23.09.2013

بجواب یک «خوانندۀ شورشی» در عصر و زمان نو.

بتاریخ 19/09/2013 ، از جانب محترم «ایوب سایبان» از «هیوارد کالیفورنیاامریکه»، به این عنوان:« خدمت گردانندگان محترم سایت افغان جرمن آنلاین !»، مطلبی را مرور نمودم. درین متن در صف نویسندگان محترم دیگر نام «عبداحکیم سامع» (عبدالحکیم سامع) را هم یافتم. جناب ایشان بعد از ذکرچند نام می نویسد:«... با مطالب بسیار کم ارزش میخواهند برای اینکه نامشان بیشتر جلوه کند حق وناحق بقلم زنی می پردازند آرزومندم که این بی غم باشی ها وبی مسؤلیتی ها در سایت محترم شما، بلاخره بیک کشمکش تبدیل نشود که سبب از بین بردن این سایت گردد...». تا اکنون عدۀ ازهموطنان، جواب داده اند. چند روزی بعداز آن، منتظر قضاوت و عکس العمل «گردانندگان محترم پورتال افغان جرمن آنلاین» بودم. بدون نمایندگی از دیگر نویسندگان محترم، بعرض می رسانم که فقط بخاطر احترام عمیق به خوانندگان عزیز هموطن، به تهیۀ «مطالب» معلوماتی پرداخته م.

ازینکه تا اکنون، چه امتیازات و شهرت نصیب من شده باشد، نمی دانم. این کار راهم، بحساب «نویسندگی» آغاز ننموده ام. بعد ازین کلمات «خوانندۀ یاد شده»، یکبار دیگر، بر عناوین و فهرست مطالبی که تهیه شده است، مرور کردم. همه «مقالات» ازخلال اخبار ونشرات خارجی، عمدتاً در رابطه با «بحران» افغانستان، با یک شیوۀ متفاوت از بسیاری از دیگر نویسندگان محترم هموطن، بعضاً با «تصاویر» هم، به اجازۀ «پورتال» به چاپ رسیده است. در مدت قریب 15 ماه گذشته، بتعداد 72 مطلب، تهیه شده است. در بارۀ «کیفیت» خوب و خراب آن، حق قضاوت را به خوانندگان محترم می شناسم.

کاش ایشان اقلاً یک عنوان را یاد می نمودند، که در کجا، از دید ایشان، اشتباه و یا حرکت «حق و ناحق» در «قلم زنی» دیده شده است، تا می توانستم در آینده آنرا اصلاح کنم. درین عصر هیچ یکی از ما، از استعمال اتهامات و تخریب، مصوونیت نخواهد داشت. فقط بعضی قضاوتها، و حملات نا شایسته علیه «نویسندگان»، که در عین زمان برای «خوانندگان» هم می تواند مضر باشد، مربوط ساحۀ کنترول رهبری ادارۀ «پورتال» بوده می تواند.

با احترام

عبدالحکیم سامع


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 22.09.2013

نکات ذیل را احترامانه عرض میکنم:

1: در رابط با نوشتۀ ایوب سایبان اگر منظور جناب محترم شاغلی قدوسی را درست درک کرده باشم من هم تعجب میکنم که مسؤلین این سایت وزین چرا نوشته هائی اشخاصی را که به گمان اغلب زیر نامهای مختلف ظاهر شده و به جای بحث در مورد مطالب نشر شده و اوضاع کشور به نام علی و امین و کوهستانی و غوربندی ...یکبار به جان محترم دوکتور یوسفی میچسپند و یکبار به جان من میچسپند و گاهی هم به جان این و آن هموطن دیگر که اوضاع کشور را از دید و مطابق توانایی شان بررسی میکنند ؟

طوریکه قبلا ذکر کردم یا اینها اشخاصی اند که با یوسفی صاحب یا جناب قدوسی صاحب خصومت شخصی دارند یا وکلای مدافع دشمنان کشور اند و یا هم دلیل دیگر که در هر صورت قابل قبول نیست زیرا با این کار توجه از موضوعات مهم منحرف میشود.

2: نوشتۀ کوتاهی جناب محترم شاغلی سعیدی را در مورد لیست «قربانیان زمان امین ترکی» خواندم و تعجب کردم که لیست را څارنوالی کشور شاهی هالند به نشر رسانده ولی مقصر در همین مسله هم کرزی دانسته میشود.

اول خدمت ایشان احترامانه عرض میکنم که اسدالله سروی که اکنون به حیث یگانه محبوس از جمله رهبران دوران حاکمیت حزب دیموکراتیک خلق در پلچرخی کابل به سر میبرد رئیس ادارۀ اگسا بود نه خاد. زیرا بعد از اگسا آن اداره به کام و بعد از تجاوز روسها به خاد تغییر نام کرد. اسدالله سروری که هنوز رئیس برحال اگسا بود بوسیله مامورین کا جی بی نسبت اینکه امین میخواست او را مانند تره کی به دیار عدم بفرستد در داخل صندوق های سلاح همراه با گلابزوی و شیرجان مزدوریار مخفیانه به مسکو انتقال داده شد. بعد از برگشت به کابل او رئیس اگسا نه بلکه معاون وطنفروش کبیر کارملوف گردید.

دوم اینکه من هم در موردمقصداصلی و زمان نشر این لیست شک دارم و تعجب میکنم و بازی های استخباراتی را در عقب آن میبینم ولی نمیدانم که کرزی از این بازی و آنهم نشر لیست قربانیان زمان تره کی -امین چه سود خواهد برد ؟

آیا کدام خلقی امکان برد یا موفقیت در مقابل کدام کاندید مورد علاقه کرزی را دارد ؟ اگر چنین است لطف کرده بگویید که کیست در غیر آن چرا ما بدون دلیل انگش اتهام را همیش متوجه کرزی میسازیم ؟

برای معلومات شما باید عرض کنم که در انتخابات قبلی یکی از کادر های سابق حزب دیموکراتیک خلق به نام حبیب منگل خود را کاندید ریاست جمهوری کرده بود که حتی صفر اعشاریه یک فیصد آرأ را هم کمایی نکرد. هرچند در ختم انتخابات نسبت اختلافات بزرگ که بین گروه های مختلف جدا شده از پیکر آن حزب موجود است گفته میشد که یکی از علل این فیصدی ناچیز آن بود که جناب منگل یک جوان شناخته ناشده بنام محمد داوود راوش را که هم از لحاظ دانش و هم مسایل اخلاقی نهایت ضعییف میباشد به حیث معاون اول خود انتخاب کرده بود. ولی به هر دلیل که بود کرزی و تیم او خوب میدانند که در شرایط کنونی بدون نشر لیست قربانیان هم، اعضای حزب حاکم گذشته هیچ چانس موفقیت در مقابل کاندیدان مورد علاقۀ آنها را ندارند. یکی از علل هم همان مسله اختلافات نهایت شدید بین فراکسیون های جدا شده از بدنۀ حزب دیموکراتیک خلق است.

وسلام


اسم: ص سعیدی   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 22.09.2013

انا لله وانا الیه راجعون:
اعلام لست قربانیان زمان امین ترکی:
جنایت جنایت است و من به ګذشت به معنای فراموش کردن موافق نیستم و آنرا توهین به خون شهدا میدانم. اما این لست ها یګانه لستهای نیست و این قربانیان یګانه قربانی جنایات بشری در افغانستان نیستند. یک دومثال در دشت لیلی زنده به ګور کردن و تیرباران کردن طالبان اسیر جنایت است که صدمرتبه شنیع تر از آن جنایات. ویرانی کابل در جنګ های سالهای نود جنایات نه بخشودنی. این حاکمیت نه توانست رییس خاد واګساء (اسدالله سروری)را محاکمه کند. بمباردمان های روسها و امروزی.
لذا این بازی بازی استخباراتی وسیاسی حاکمیت جناب کرزی است و عدهء درخدمت قرار میګیرند. دقیقاً پلان شده وزمینه سازدستګیری کسانی که در انتخابات ریاست جمهوری آینده به فرمان حاکمیت ګوش نه کنند. به مجردوارد شدن به کابل درصورتیکه دولت حامد کرزی و برنامه های آن احساس خطر کنند دستګیر و باز هم از احساسات نیک مردم مافیای قدرت سوء استفاده خواهد کرد. بازی سیاسی است ونباید ساده شد. درین مورد نوشتهء مفصل داشتم میدانم سبب آشفتګی عدهء خواهد شد اما نمی دانم حین مراجعه دوباره به آن یکی از صفحه کمپیوترم مفقود شد باز نخواستم دوباره آنرا بنویسم.


اسم: عبدالرشید قدوسی    محل سکونت: آلمان    تاریخ: 21.09.2013

بجواب محترم « ایوب سایبان» از «هیوارد کالیفورنیا امریکه »!

میدیای جدید و امکان «تفتیش عقاید»!

اخیراً یکی از «خوانند گان» محترم بنام:« ایوب سایبان» از «هیوارد کالیفورنیا امریکه »، با ذکر نام بنده در صف نویسندگان محترم افغان، مدعی شده است، که گویا در ساحۀ نفوذ «صلاحیت های ایشان»، تلاش کسب «شهرت» و «منفعت» ازینطریق کرده باشم. وقتی خواستم تعداد نوشته هایم را که اگر در «پورتال» افغان جرمن آنلاین نشر شده باشد، دوباره بیابم، مؤفق نشدم، زیرا اسم خودم را در لیست نویسندگان پورتال نیافتم. به نسبت تخریب کمپیوتر و هم اینکه «روی «سی. دی.» نداشتم، مطمئن نیستم، که بر طبق ادعای انتقاد کننده، که می نویسد:«... مطالب بسیار کم ارزش میخواهند برای اینکه نامشان بیشتر جلوه کند حق وناحق بقلم زنی می پردازند آرزومندم که این بی غم باشی ها وبی مسؤلیتی ها در سایت محترم شما،.... »، چنین بوده باشد. وقتی حال خودم نمی توانم، تعداد نوشته هایم را حساب کنم و یا دوباره امکان خواندن آنرا نداشته باشم، پس چگونه محترم نویسنده، با این بد گمانی از نام من تذکر می دهد. از جانب دیگر، مسئولین «پورتال» چرا چنین مطلب تخریبی را نشر می کنند، در صورتیکه در صف آنها هم، افرادی باچنین ذهنیت وجود نداشته باشد. آنچه مرا متعجب می سازد، اینست که چگونه ممکن بوده است، که ایشان از جملۀ تعداد بی شمار، نویسندگان، نام این «بنده» را ذکر کرده است، که نه از نگاه استعداد نویسندگی و نه هم از نگاه تعداد «مقالات» با نویسندگان محترم دیگر همسری کرده می توانم. حال فقط یک احتمال می تواند در کار بوده باشد، که موضوعات نا چیز نوشته هایم، به طبع شخص برابر نبوده باشد. اگر در ساحۀ نفوذ و صلاحیت خود، حدس زده باشد، که ممکن ازین مقالات و اظهارات، روزی، مدال «افتخاری»مستحق شوم، از همین اکنون از قبول آن صرفنظر می نمام.

وقتی اگر ثابت شود که «کارکنان» این «پورتال» در همچو اظهارات نقش داشته باشند، لازم شمرده خواهد شد، تا از ارسال «مطلب» به آدرس آنها، خودداری نمایم.

با احترام

قدوسی


اسم: دوکتور محمداکبر یوسفی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 21.09.2013


بجواب هموطن محترم ایوب جان سایبان از هیوارد کلیفورنیا!

ازینکه اسم اینجانب را در صف عده ای از هموطنان محترمی که، مورد «انتقاد» شما قرار گرفته اند، تذکر داده اید، حتماً احساس جواب در ذهنم بوجود نیاورده است. پس از یک روز تأمل و بخصوص بعد از اینکه محترم عباسی صاحب، جواب صمیمانه و معقولی به شما ارائه داشته اند، با کمی تفاوت و تأئید از همه تذکرات پر ارزش و آموزندۀ ایشان، تحت تأثیر دو فرضیه خدمت خوانندگان محترم مختصراً و بالنوبه چند کلمه ای بعرض می رسانم.
در عصر و زمان «الکترونیکی» و امکان «مشاهدات» و «کنترول اطلاعاتی»، توسط «وسایل مودرن»، باید بخود حق دهیم، تا احتمال برداشت و حکم «تبلیغاتی» و تخریبی، سازمان ها و اورگان های «مرموز» را هم از احتمال خارج ندانیم.
در پرنسیپ تفاوت نمی بینم که آیا «حمله» از جانب یک «روبوتر» با استفاده از «پروگرام های کمپیوتری» صورت می گیرد و یا از جانب «موجودات گردن چرمی انسانی» مانند خود اینجانب، چه با نام «مستعار باشد» و یا با «نام اصلی»، فقط برای جلب توجه خوانندگان محترم، به این قضاوت شما همین یک مفهوم را خدمت بعرض می رسانم، که در نیات شخص خود، نه هدف شهرت داشته ام و نه هم از آن، منفعت مادی و معنوی داشته ام.
محترم شما خود می نویسید، که «نویسنده نیستم». اقلاً اگر به سوانح اینجانب و سوانح تعدادی از هموطنان که از آنها، با نام یاد نموده اید، درین «کبر سن»، توجه نمائید، در هیچ یک از آنها، از «مدرک» و عاید «نویسندگی» الی سن تقاعد، زندگی خود را تمویل ننموده اند. خیلی از احتمال مطالعۀ شما بدور بوده می تواند، که قضاوت خود را بعد از تدقیق و مطالعۀ متون مقالات، مستدل بیان داشته باشید. اینکه «کیفیت» مقالات اینجانب بطور نمونه، از دید شما ارزش ندارد، از روز نشر تا امروز، بدون تغییر در پورتال موجود است، شما می تواند خریدار، نباشید. اگر احیاناً این نام ها را بعد از طرح، «سؤال» از «داتا بیس» پورتال افغان جرمن آنلاین، و یا «سرور» دست داشتۀ ممکن خود تان، از روی شباهت کلمات در مقالات حاصل نموده باشید، لطفاً مسؤولین محترم افغان جرمن آنلاین و خوانندگان محترم را هم ازین حقیقت ممکن واقف سازید. اگر در جملۀ مفاهیم سؤال شده، موضوع انتقالات «پولی» را ازین مدرک، با «جوائز» ایکه نویسندگان مورد نظر شما، به آدرس های خود بدست آورده اند، تذکر دهید، خدمت اطلاعاتی شریفانه خواهد بود.

با احترام

یوسفی


آلمان


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 21.09.2013


هموطن محترم ایوب جان سایبان از هیوارد کلیفورنیا!

باید خاطر نشان ساخت که «ارزش» یک مفهوم نسبی بوده نه مطلق مثلاً فوتوی شب عروسی شما از ارزش خاصی که نزد شما برخوردار است برای دیگران حائز چنین ارزشی نیست.
قضاوت شما در مورد نوشته های بعضی همکاران بشمول این جانب بر معیار ارزش است که آنها را بی ارزش و یاکم ارزش خوانده اید. چون تنها از خود وکالت می نمایم من برای جلوه نمایی نام خود هرگز نمی نویسم، قلم شکسته و دانش محدودم و بلدیت اندک در نوشتن پناه گاهم است. در گوشۀ غربت و تسلی خاطرم در ناتوانی هایم در تغییر حالات بس ناگوار و یگانه وسیلۀ تبارز احساس راستینم است در برابر وطن محبوبم و مردم درد رسیده و رنج کشیده اش و بس، ور نه کلاه بی درد سر قناعت در سر دارم و سرگردان شهرت طلبی و هوس جاه و مقام نیم.

در نوشته ها بر بنیاد رسلت قلم بدستی و مسؤولیت های اخلاقی، ایمانی و ملی از جفاکاران، گنهکاران، خائنین، آدم کشان، خود فروختگان و وطن فروشان ذکری بعمل می آید که اگرً این گروه و یا هم بستگان شان فرصت خواندن آنرا می یابند مسلماً قضاوت شان همگون با قضاوت شما بوده از نظر ایشان نوشته را فاقد ارزش و یا کم ارزش میدانند.
اگر ما به هموطنی پیشنهاد می کنیم که در مباحثات اصول احترام و ادب را مراعات نمایند، خود خواهی خود شان و یا دلسوزان شان این حسن نیت را تعبیر سوء نموده اتهام بی ارزش بودن نوشته را وارد می سازند.

برادر ارجمند!ً
نویسندگی بحریست بیکران، هنریست بس زیبا، هیچ کس ادعای استیلای کامل را درین بحر و یا درین هنر کرده نمی تواند. اما در نوشتن در یک رسانه محتوا و مفهوم بیشتر حائز اهمیت است تا مهارت لازم در هنر زیبای نویسندگی،
چه خوب می بود که اگر مترادف با قضاوت های ارزشی تان چند مثال برازنده از بی محتوا بودن یک یا دو نوشتۀ من میدادید که مرا متوجه ساخته در پی اصلاح می برآمدم.

من علی الرغم ناتوانی ها و نارسایی ها می نویسم و بازهم خواهم نوشت و پورتال معزز و معتبر افغان جرمن آنلاین صلاحیت عام و تام در نشر نکردن آن دارند اگر آنرا فاقد ارزش و یا کم ارزش ارزیابی نمودند. این رسانۀ مستقل و ملی کدام دین داری و مکلفیت بخصوص در برابر من و هیچ نویسندۀ دیگر ندارد که هر نوشتۀ بی محتوا و بی ارزش و یا شعر غیر حاضر وزن و قافیه را نشر کند.

برای رهایی شما از رنج مطالعۀ نوشته هایم من پیشنهاد دارم که در آینده به مجرد دیدن نام من از آن نا خوانده بگذرید.

من بخاطری نوشتم که مبادا در دل شما نا امیدی پیدا شود که به تبصره شما کسی توجه نکرد.

با تقدیم تمنیات نیک و احترامات فایقه


اسم: ن. عزیزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 20.09.2013

دوست گرامی آقای سایبان
هدف از تهیه و نشر مطالب در این پورتال شهرت طلبی نیست بلکه خدمت چه از نگاه سیاسی و چه از نگاه فرهنگی است که هر هموطن نظر به توانای خویش مطلبی را تهیه می بیند. در اینجا نه کسی مزد میگیرد و نه کسی تشنۀ شهرت است.
لطف نمائید اولا" چند مطلب نوشته کنید تا باعث رفع زحمت دیگران شوید و نام مبارک شما هم در ردیف دیگر خدمت گذاران درج گردد.

به امید همکاری شما


اسم: جواد حسن زاده   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 20.09.2013


خدمت نویسندگان گرامی که نظر می دهند

وقت خود را وقف افغانستان کنید و از به روی کاغذ آوردن کینه ها و مشکلات شخصی کرده در ارتقاع هر چه بیشتر پورتال افغان جرمن آنلاین و دیگر پورتال های افغانی کوشش کنید. لطفاً یک انسان فعال و کوشا را به جای تشویق نکوبیده و این پورتال طوریکه با مفکوره افغان های متفکر و آزاد اندیش اداره می شود را محل کینه توزی نکنید.

در خدمت به بشریت کامیابی همه را آرزومندم
جواد حسن زاده


اسم: جواد حسن زاده   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 19.09.2013

سلام به خوانندگان محترم افغان جرمن پورتال

برای دسترسی به کتابها و فایل های صوتی برای ارتقاع سویه علمی افغانها به آدرس های ذیل مراجعه نمایید.

برای مواد حقوقی به سویه های مختلف و دسترسی به قوانین دولت افغانستان و کنوانسیون های بین المللی
به زبانهای پشتو، دری و فارسی به

http://www.afghan-german.com/tahLiLha/Lists/List5/AllItems.aspx

برای دسترسی به کتابهای تاریخی افغانستان که به شکل پی دی اف در انترنت قرار دارند مراجعه کنید به

http://afghanistandl.nyu.edu/

برای دسترسی به کتابهای قصه برای اطفال به زبانهای دری و پشتو مراجعه کنید به

http://moi.gov.af/fa/page/6791

برای شنیدن داستانهای (صوتی) جالب ترجمه شده در افغانستان که به زبانهای دری و پشتو استند مراجعه کنید به

http://www.mspa.org.af/site_2/play_d.php?na=Talking Books&didi=288


کلیه مواد ذکر شده بالا را می توانید دانلود کنید. اگر می خواهید تحفه با ارزشی به دیگران بدهید با مصرف مقدار 10 پوند می توانید یک حافظه فلش مموری 16 گیگابایتی خریده و با مصرف 10 پوند صد ها اثر ماندگار افغانستان را به دیگران هدیه کنید.

با پیسه یک کتاب صد ها کتاب را به افغانهای کتاب دوست هدیه کنید.

با آرزوی موفقیت
جواد حسن زاده


اسم: ایوب سایبان    محل سکونت: هیوارد کالیفورنیا امریکه     تاریخ: 19.09.2013

خدمت گردانندگان محترم سایت افغان جرمن آنلاین !
با تقدیم احترام وسلام عرض شود که :
افغان جرمن آنلاین در وقت بسیار کم بیک رسانه بیطرف و در عین حال رسانه ملی بین الافغانی عرض اندام نمود که چشم امید بسیاری مثل من به آن آرزومند بود واست . اما از قضا ی روزگار این رسانه مدتی شده است که در کنار یکی دو مقاله با ارزش دها مقالۀ بی ارزش عاری از محتوی و غرق در لفاظی را منحیث سیاهی لشکر بروی سنه اش می پذیرد که سبب نا امیدی ماشده است.
اول در قسمت « افغانانو کلتوری مرکز» باید عرض شود که شخص بنام « نبیل عزیزی» این صفحه را که در اول آن و مابین و آخر آن با نام خود مزین ساخته سر دل آدم میبارد که این شخص چرا عطش شهرت طلبی اش فرو نمی نشیند و تا جایکه امکان بوده برای نام ایشان این صفحه تخصیص داده شده است. وقت به محتوی مطلب ترتیب داده وی مراجعه میکنید همه ضرب المثل های است که حق ناحق آنها را ردیف کرده تا نام مبارکش را تا حد توان درین صفه بیشتر به نمایش گذارد.
همچنان در قسمت « تحلیل ها وپیامها » اشخاص بنام های عبداحکیم سامع، قدوسی محمد اکبریوسفی ، احسان الله مایار و عارف جان عباسی و چند تن دیگر که هم اکنون نامشان بفکر قاصر بنده نرسید با مطالب بسیار کم ارزش میخواهند برای اینکه نامشان بیشتر جلوه کند حق وناحق بقلم زنی می پردازند آرزومندم که این بی غم باشی ها وبی مسؤلیتی ها در سایت محترم شما، بلاخره بیک کشمکش تبدیل نشود که سبب از بین بردن این سایت گردد. این بود دغدغه و پریشانی من در برابر این سایت محترم و با ارزش بیشتر خود میدانید.
در آرزوی سنگینی قبلی تان نه وضعیت که هم اکنون دوامدار شده است . امید به نیت نیک بنده واقف شده باشید که جز کامیابی شما آنهم در راه افغانستان عزیز دیگر هیچ قصدی شومی ندارم. با اینکه نویسنده نیستم ولی از دل وجان دعا گوی شما میباشم . با احترامات و اخلاص دوستدارتان ایوب سایبان از هیوارد کالیفورنیا امریکه


اسم: پورتال افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 19.09.2013

خوانندهٔ گرانقدر پورتال افغان جرمن آنلاین ښاغلی زمریالی از جرمنی سلام،
تیم کاری پورتال افغان جرمن آنلاین از شما و دیگر خوانندگان خود که باچشمان باز کار های ما را مینگرند، با مشوره های نیک و سازندهٔ شان مارا یاری می رسانند، اظهار امتنان می نماید. در این مورد خاص، بر اساس مشکل تخنیکی مقالهٔ محترم مایار صاحب معنون به « امید است خانۀ زنبور را نشورانم »قابل دریافت نبود. نه تنها شخص مایار صاحب بلکه چند تن از خوانندگان ما هم تماس گرفتند. بدین منظور این مقاله یک بار دیگر برای خوانندگان گرامی آنلاین گردید. امید است که قناعت شما را حاصل کرده باشیم.


اسم: زمریالی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 19.09.2013

میخواهم دقیق تر باشم.به فکر من منظور خود را خوب فهمانده نتوانسته ام.منظور از نوشته ای جناب احسان الله مایار بود که هم به تاریخ سیزده نشر شده بود و هم به تاریخ هژده.

با احترام و منتظر جواب کارکنان سایت


اسم: سیدرحمن غوربندی   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 19.09.2013

منلی او قدرمن بابر صاحب سلامونه او نیکی هیلی!
تاسو محترم، د ښاغلی مُقبل کاراوان په مقاله خپل نظر څرګند کړ، دا د خوښی ځای دی. او د هر لوستونکی حق دی چی خپل نظر د نورو سره شریک کړی.
تاسو دا پورتال پدی متهم کړ چی د پنجابیانو په لودیسپکر بدل شوی دی. زما په اند چی دا خوشی اتهامات دی. که تاسو غواړی چی پدی هکله څه ولیکی نو لازمه بریښی چی په دی مقالی باندی په مستنده توګه خبری ویشی او هغه ځایونه را برسیره شی چی د تاسو ښاغلی په اند د پردیو په ګټه دی.
ما پدی مقاله کی هسی شی چی د وطن او خلکو په زیان دی، ونه لیدل.
زما نظر دا دی چی افغان جرمن آنلاین پورتال د هغه هنداری په شان وی چی ټول افغانان ځان پکښی ووینی. زه ریښتا هک او پک شوم، تاسو خو پدی ښه پوهیږی چی د افغانستان جنګ دوه خواوی لری چی یوه خوا یی په فساد ککړه د جنګی جنایتکارانو حکومت،امریکا او بل لوری ته طالبان د پردی ګوډاګیاندی. نو تاسی په کوم دلیل د کرزی پلوی کوی او نورو ته بدی ردی وایی.
همداسی چی تاسو خپل نظر څرګند وی کاروان صاحب یوبل صاحب ته هم اجازه ورکړی څه ولیکی، تر هغه پوری چی کاروان صاحب نوی لیکلی چی دغه ګوند، دغه خوځښت هغه هیواد ښه دی او زمونږ هیواد ملی چارو ته کوم خطر نوی باید چی په داسی الفاظو یی مخه وننیسو.
په هغه مقاله کی چی تاسو ګران او معزز ګوته نیولی په یو شخص باندی خبری کیږی چی په همدی ګړی کی مهم شوی شخصیت دی که چیری مونږ وغواړو یا ونه غواړو.
افغانستان یی غواړی، پاکستان یی نه پریږدی چی بهر ته ولاړشی ځکه د هغه سره ډیر رازونه شته بهرنی هیوادونه هم ورته تلوار لری چی د هغه څخه ګټه پورته کړی. نو پدی کی د افغان جرمن آنلاین لودیسپیکر کیدل چیرته دی؟
آیا د دغو معلوماتو، په لیکلو سره پورتال د طالبانو لودیسپیکر ښه؟ آیا تاسو چی د کرزی فاسد، د خلکو د شتمنی د لوټولو او غلو حکومت دی ویاند یاستی؟
دروند بابر صاحب! زما د ورور ولی مشوره دا ده چی یو مضمون ښه ولولی، البته د څو لوری بیا هغه ټکی چی تاسو ورته ګوته نیسی پری رُڼا وا چوی. چی نور ګران لوستونکی هم سر پری خلاص شی.
په ډیر درنښت


اسم: زمریالی   محل سکونت: المان    تاریخ: 19.09.2013

بعد از عرض سلام! در مورد (شور دادن خانه ای زنبور)، به فکر من اعضای مسول سایت خود به دسته خانه ای زنبور را شور می دهند تا تعداد مراجعین سایت را بیشتر سازند. ورنه چه ضرورت خواهد بود که نوشتهای یادشده را که به تاریخ سیزدهم همین ماه نشر شده استف باردیگر به تاریخ هژدهم نشر کنند. بی مسولیتی همین است.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 18.09.2013

مبارک باشه ! این سایت حالا به لودیسپیکر غلامان حلقه بگوش تور پنجاب هم مبدل شد مگر اینکه نوشته مقبل کاروان به حیث طنز یا فکاهی نهایت تراژیک قرن به نشر رسیده باشد.

امیر الشیاطین ملا عمر و ملا برادر شیطان را نباید حتی با خاین ملی مسعودوف و وطنفروش کبیر کارملوف مقایسه کرد. زیرا کارملوف و مسعودوف همینقدر غلام و خاین نبودند که « ملا صاحب» و « برادر بیچارۀ» جناب کاروان هستند.

امیر الشیاطین ملا عمر و طالبان بخصوص رهبران و قومندانان شانرا مدافع قوم پشتون خطاب کردن کاری است که تور پنجاب میخواهد در حالیکه آنها به خاطر برده کردن ، بیسواد ساختن ، در جهل و تاریکی نگهداشتن و بلاخره نابودی کامل قوم پشتون بوسیله تور پنجاب بخصوص نظامیان شان استعمال شده و میشوند.

اینکه ولسمشر حامد کرزی و دولت افغان میخواهند با این غلامان صلح کنند به خاطر این نیست که آنها نمایندگان قوم پشتون اند بلکه به خاطر این است که این غلامان حلقه بگوش را اگر قدری هم شده از زیر سایه و نفوذ نظامیان کشور مصنوعی و تروریستی تور پنجاب دور سازند.


من چندی قبل در رابطه با نوشتۀ وحید مژده که در آن هم تلاش مذبوحانه صورت گرفته بود تا طالبان وحشت و بربریت را نمایندگان قوم پشتون نشان دهد چیز های نوشته بودم که اینک از جناب مقبل کاروان هم خواهش میکنم آنرا بخوانند تا از خواب عمیق که به اثر گولی های خواب آور ساخت جنرال حمیدگل و سازمان تروریستی آی اس آی فرو رفته قدری بیدار شوند.

متن مکمل این مضمون را اینجا کلیک کنید و بخوانید...

اسم: ق کبیر   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 16.09.2013

در حقیقت باید یک موضوع دیگر را نیز از نظر دور نداشت و آن اینکه یک عدۀ قلیلی از افراد فروخته شده هستند که در خدمت آژانس های خبر رسانی خارجی قرار دارند و واقعیت های کشور ما را معکوس جلوه میدهند.
طور مثال بی بی سی که در آن یک عده افراد معلوم الحال مشغول تخریب افتخارات ملی ما هستند. این افراد اجیر شده با نوشته های ضد وحدت ملی و به دور از واقعیت های تاریخی کشور، گاهی کارنامه های افتخار آفرین غازی امان الله خان را مورد سوال قرار میدهند و گاهی هم از شهید داوود خان را و آب به آسیاب دشمن میریزند و به جز از تخریب افتخارات ملی ما و تحریف واقعیت های تاریخی افغانستان وظیفۀ دیگری ندارد و زمینۀ بحث و گفتگو و بعضاً هم جدال و کشمکش بین هموطنان ما را بوجود آورده و هموطنان ما را از پرداختن به مسائل مبرم روز و سرنوشت ساز کشور دور می سازند. ما نباید در این گونه دام ها که برای ما گذاشته میشوند، خود را اسیر سازیم.


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 16.09.2013

درینجا باید دو موضوع بکلی متفاوت را تفکیک نمود.

اول موضوع مذاکرات شهید محمد داؤد در کرملن با هیأت رهبری شوروی زمان، و عکس العمل رئیس حمهور افغانستان در برابر تبصره های دستور مآبانۀ صدر هیأت رئیسۀ اتحاد شوروی و گذارشات متفاوت در روش و شیوۀ عکس العمل محمد داؤد درین ملاقات.

دوم موضوعی که آیا این برخورد را بحیث یگانه عامل از بین رفتن حمهوریت افغانستان و برکناری شهید محمد داؤد خان بر شمرد، در واقعیت مستلزم غور همه جانبه بوده باید به اصل و ریشه و اندکی به عقب توجه مبذول داشت.
نزد طراحان کرملن مقدرات شخص محمد داؤد خان در بدو مرحله تعیین گردیده برای سرنگون ساختن نظام شاهی افغانستان در آن مرحلۀ مهم و حساس محمد داؤد خان بهترین و مناسب ترین شخص بوده ولی شوروی گذارۀ دائمی را با این چنین شخصیتی با احساسات برازندۀ ملی و استقلال اراده و تصمیم ناممکن دانسته جوزف تیتوی دیگری را در مستعمرۀ خیالی خود نمی خواستند.
قرار گرفتن احزاب چپ گرا به وساطت و نقش فعالانه، زیرکانه و محیلانۀ نزدیکترین و معتمد ترین مشاور کنار داؤد خان تطبیق تدریجی طرحی بود که باید داؤد خان بعد از ختم یک دوره کنار برده می شد. در واقعیت داؤد خان بحیث ناخدای کشتی مورد استفاده قرار گرفت که شوروی را بساحل آرزو هایش رسانیده و در آنجا نا خدا سر به نیست گردد.

شهید محمد داؤد خان از نظر شوروی به حیث پل عبوری بوده، و رهبر یک دور انتقالی قبول شده بود.
احتمالاً دستور لیونید برژنف درین ملاقات اخطاریه و تهدیدی برای داؤد خان در برابر تغییر سیاست و روش اش بوده باشد.

اینکه داؤد خان به چه شکل جلسه را ترک کرد جزئیات بی اهمیت است و اتکاء به روایات قید حافظه یک یا دو شخص مدار اعتبار نبوده و اصلاً در کل اهمیت موضوع که مستلزم تحقیق و بر رسی همه جانبه است این داستان ها حائز اهمیت نیست.


اسم: محمد انور بلوچ   محل سکونت: نیمروز    تاریخ: 15.09.2013


شاغلی محترم پیر محمد بابر:

شما خود مشکل خود را تبارز می دهید و می گوئید که: "من نوشته های جناب شان را مانند نوشته های جناب محترم داکتر صاحب کاظم چند بار خواندم و تا همین اکنون هم نمیدانم که لانجه بر سر چیست ؟"!

مشکل شما هم همین است که تا امروز نفهمیدید که "لانجه بر سر چیست"؟ خدا شما را بفهماند!

فهم از طرف این و آن شخص اعطا نمی گردد بلکه یک استعداد خدائی و ذاتیست. شما بایست از بخت شور خویش و سرنوشت خویش آنچه هستید شکایت کنید، نه از من و دیگران.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 15.09.2013


در رابطه با نوشتۀ جناب محترم شاغلی جمیلی :

قبل از همه می خواهم عرض کنم که من نوشته های جناب شان را مانند نوشته های جناب محترم داکتر صاحب کاظم چند بار خواندم و تا همین اکنون هم نمیدانم که لانجه بر سر چیست ؟ چون هر دو نوشته یا بهتر است بگویم نوشته های هر دو نویسنده و صاحب قلم تقریباَ در ماهیت یکی است. تفاوت نظر شاید در مورد نوع استفاده از کلمات باشد زیرا موضع هر دو مشر ما در مورد اصل موضوع یعنی شخصیت بزرگ و برجسته شهید سردار محمد داوود خان در مجموع از هم فرق ندارد.

موضوع تحت بحث اینجا همان سفر آخری سردار بزرگ به مسکو است که در همین زمینه هم بندۀ حقیر کدام اختلاف نظر قابل توجه در نوشته های هر دو شخصیت وطنپرست نمی بینم. طوریکه در فوق عرض کردم رنجش خاطر شاید به علت نحوه و چگونگی استعمال کلمات به میان آمده باشد که گاهگاهی هم جوانان خون گرم و هم مشران مو سفید ما را نسبت دلایل معلوم ولی مختلف احساساتی می سازد.

اما برگردیم باز هم به همان سفر معروف. برای شخص من بعد از مطالعۀ مقاله اول جناب محترم داکتر صاحب کاظم از همه مهمتر این است که آیا روسها فقط به خاطر همان جواب سردار شهید طرح و پلان کودتای خونین ثور را ریختند که بعضی ها هنوز هم به این عقیده اند یا طوریکه جناب محترم شاغلی کاظم فرموده اند روس ها حتی از زمان صدارت موسی شفیق از اوضاع شکل گرفته در افغانستان ناراض شده و منافع شانرا در خطر می دیدند؟

بندۀ حقیر طوریکه قبلا َ هم عرض کردم بر این عقیده ام که تصور اینکه روس ها فقط به خاطر همان یک ملاقات یا همان یک جواب تصمیم گرفته باشند نادرست و قدری دور از منطق به نظر می رسد.

در عین حال حین قضاوت در مورد جواب شهید محمد داوود خان آنچه بریژنف در آن ملاقات معروف اظهار کرده بود نه بلکه آنچه روس ها در مجموع می خواستند باید در نظر گرفته شود.

به نظر من آنچه بریژنف طی آن ملاقات معروف در قصر کریملین گفته بود تشریح موقف روس ها در برابر افغانستان در چند جمله مختصر بود که فقط به رهبر یک کشور نیمه مستعمره چنین کلمات باید گفته می شد. زیرا روس ها در حقیقت می خواستند که افغان ها و رهبران شان اگر در مسایل داخلی نظر روس ها را نمی گیرند ولی در مسایل خارجی و روابط با کشور های دیگر باید نظر و مشوره زمامداران کریملین را می گرفتند.

حالا گذشته از اینکه جواب سردار شهید در آن جلسۀ معروف چگونه بود و اینکه شاغلو محترم غوث و محترم جمیلی و دیگران چگونه آن جواب را ترسیم و بررسی کرده اند سؤال پیدا می شود که پس در مقابل چنین یک سیاست و موقف یک دولت خارجی، رهبر یک کشور مستقل و آزاد چگونه باید عکس العمل نشان میداد ؟

وسلام



اسم: محمد   محل سکونت: اروپا    تاریخ: 15.09.2013


در این روز ها موضوع اختلاس یک ملیون دالر ذریعۀ سید مخدوم رهین وزیر اطلاعات و کلتور به اصطلاح جمهوری اسلامی افغانستان که عملکرد این دولت ابداً به اسلامی نمی ماند، ولی به ذعم خود شان اسلامی که هر چه دل شان بخواهد انجام می دهند!

سوال من در اینجاست که یک رییس جمهور هنګامیکه فردی را در رأس ادارۀ یکی از قواء سه ګانه نصب می کند و یاهم حسب لزوم به ولسی جرګه غرض کسب رأی اعتماد معرفی می کند، در صورت اخذ رأی اعتماد و نصب این فرد در محل مورد نظر رییس جمهور بعد از مدتی به سوء استفاده از موقف وظیفوی ثابت می ګردد و در حالیکه این رقم نصب افراد فاسد متواتر متواتر و به کرات و کرات از یکی دو سه و چهار و پنج و شش حتی به ده ها میرسد، آیا رییس جمهور خود نباید مورد باز پرس قانونی قرار نګیرد که تمام افراد معرفی کرده اش فاسد و دزد از آب برآمدند، و این نسبت دزدی بخود رییس جمهور نیز نیست؟

چرا رییس جمهور در یک مملکت با این تأریخ کهن و سابقۀ درخشان و ملت غیور و مسلمان،هیچ افغان سالمی را نمی شناسد و تمام نشست و بر خواست اش با دزدان و فاسدین است؟
و این موضوع باید چګونه بررسی شود؟

میخواهم دوستانی که از لحاظ حقوقی وارد قضیه اند، روشنی انداخته منت ګذارند!


اسم: سیستانی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 14.09.2013

سلام به خوانندگان ارجمند!

در هفته ای که گذشت، دو نوشتۀ گلایه آمیز از دو هموطن با دانش و با تجربه که من در دنیای غربت با هر یک از طریق نوشته های شان آشنا شده ام، توجه ام را به خود جلب نمود و تا حدودی مایۀ ملال خاطرم گردید. در کشور ما گلایه از دوست رسم معمول و دیرین است و در زمانی اظهار میگردد که دوستی از دوستی توقع ابراز آن را نسبت به خود نمیداشته باشد و اغلب برای جلوگیری از تکرار آن صورت میگیرد.

از نظر من گلایه ها مورد بحث کدام اختلاف نظر عمیق در اصل موضوع را نشان نمیدهند، و گمان می برم که حساسیت و عکس العمل نشان دادن جدی به برخی کلمات یا جملات داکتر صاحب کاظم، ناشی از وضعیت روحی و جسمی باشد که معمولاً آدمی در پس پیری خیلی حساس و زود رنج میگردد و گاه، کاهی به نظرش مثل کوه بزرگ جلوه میکند. برخی از خورده گیری ها حتی به گلایه نمی ارزد تا چه رسد به اینکه آنرا در نوشته ای مطرح کرد و رسانه ای ساخت. آنچه به نظرم بی انصافی تلقی شد ،برحذر داشتن داکتر صاحب کاظم از نگارش مسائل تاریخی وتحلیل های سیاسی است، به این دلیل که رشتۀ اصلی او «اقصتاد» است نه تاریخ.

آقای داکتر کاظم در نوشته اخیرخود (به جواب یک دوست) چنین جواب میدهد:«3 ـ درست است که رشتۀ اصلی من «اقتصاد و علوم اجتماعی» میباشد، ولی من از مدتها بدینسو نظر به ارتباط مسلک و علاقمندی به تاریخ معاصر کشور درزمینه تدقیق و مطالعۀ کافی و وافی داشته و در طول هفتاد سال عمر حتی بیشتر از شما گرم و سرد حوادث کشور را شاهد و ناظر بوده ام، حتی وقتی شما هنوزهم مأمور عالیمقام وزارت خارجه بودید، من و دوستان همفکر من در زندان مخوف پلچرخی بسر می بردیم. چنانکه علاقۀ من به تدقیق در مسائل تاریخی کشورهمه در طول سالها درج کتب ، رسالات ، مقالات و مصاحبه هایم در رسانه های گردیده است وشاهد این مدعای من است. بهرحال تدقیق مسائل تاریخی فهم چندین جانبه میخواهد، به نظر بسیاری از دانشمندان یک اقتصاد دان میتواند یک تحلیل گر خوب سیاسی و تاریخی باشد، چون سیاست و تاریخ با اقتصاد پیوند بسیار قریب دارد و همه از یک ریشه آب میخورند. این موضوع را فقط برای آگاهی شما نوشتم و علاوه میدارم که بررسی مسائل تاریخی از محقق میخواهد تا حب و بغض ها و احساسات شخصی و وابستگی ها را کنار بگذارد و بکوشد تا به حقایق ولو تلخ باشد، دسترسی پیدا کند. محقق جبون که از تهدیدها بترسد و تاریخ را تحریف کند، محکوم به خیانت در کتمان حقایق و نیز در فن تدقیق است. »

به قول دانشمندان اقتصاد، اقتصادومناسبات اقتصادی دریک جامعه ، زیربنای آن جامعه را میسازد و مسایل فرهنگی از قبیل تاریخ، سیاست، حقوق وفلسفه وادبیات وغیره از جمله مسائل روبنائی جامعه اند . بنابرین کسی که عالم و متخصص اقتصاد باشد، میتواند هم تحلیل های سیاسی خوب بنویسد وهم مقالات تاریخی خوب وهم مسائل جامعه شناسی خوب ارائه دهد.

من تا کنون درنوشته ها وتحقیقات تاریخی وتحلیل های سیاسی داکتر صاحب کاظم از لحاظ میتود تاریخ نگاری کدام نقض وخلایی ندیده ام واگر میدیدم، ممکن خود از اولین کسانی می بودم که برآن انگشت انتقاد میگذاشتم. نوشته های تاریخی وتحلیل های سیاسی وجامعه شناسانۀ اقای داکتر کاظم در سطح عالی به نگارش آمده وخواننده پیام ومنظوراو را به آسانی در می یابد وبه همین لحاظ برای من همیشه دلچسپ و آموزنده بوده است ودیکران را به خواندن آن تشویق وتوصیه کرده ام، اما نوشته ها ،نقدها وتحقیقات تاریخی داکتر حسن کاکر،کسیکه در رشتۀ تاریخ از انگستان سند دکترا بدست دارد، هیچگاه بدلم چنگ نزده است،یعنی منطق واستدلالی که وی در نوشته های خویش بکار می برد هرگز نتوانسته قناعت مرا فراهم سازد. ختم



اسم: زهرا کوهدامنی   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 14.09.2013


سلام به همهٔ خوانندگان

من دو مقاله از دو شخص را در سایت افغان جرمن آنلاین خواندم یک تفاوت بسیار بزرگ را متوجه شدم.
من هر دو نفر را از نزدیک ندیده ام صرف از طریق مطبوعات به آثار شان آگاهی یافته ام.

اول از نوشتهٔ محترم جمیلی صاحب یاد می کنم. این مقاله با یک مقدمهٔ بسیار طولانی شروع شده که با دادن مثال هم منظور شان روشن نگردیده است.
به عقیدهٔ من هیچ افغان واقعی در مورد وطن دوستی سردار محمدداوود خان شکی ندارد، او یک شخص مدبر، با اراده، پاک نفس، بی آلایش و مغرور بود، (مغرور به معنی مثبت کلمه)اگر از واقعیت نگذریم سردار محمد داوود خان در تأریخ وطن ما بعد از احمد شاه بابا شخصیت دوم است. ولی نوشتهٔ جناب محترم جمیلی به شخصیت سردار صاحب صدمه می رساند.

جمیلی صاحب می نویسند: بین هیأت افغانی مشوره شد که این راز باید فاش نشود، ولی جناب سید عبدالله کاظم به نقل از یک کارمند وزارت خارجه نوشتند که هم چنین چیزی در مسکو اتفاق افتاده بود.
من زمانی یک فلم سینمایی را دیده بودم بنام تهران ۴۳ در یکی از دیالوک ها می گفت (اگر دو نفر در بارهٔ یک مسأله بدانند دیگر آن مسأله راز نیست.) پس اگر محترم جمیلی صاحب آنرا پنهان نگهداشته اند، لزوماً معنی آنرا که این راز افشاء نشده است. چی تضمینی وجود دارد که در بین این ۱۲ نفر افرادی از سازمان های جاسوسی وجود نداشته بوده باشند. من که صنف هشت مکتب بودم چیزی در این مورد شنیده بودم.

در مقالهٔ «چند تذکر و هم گلهٔ هموطنانهٔ از جناب دوکتور سید عبدالله کاظم!» می بینم که جناب جمیلی صاحب بدون عُرف و عادت افغانی بیک هموطن فهمیده و دانشمند خود خطوط فاصله را تعیین می کند.!
از نوشتهٔ جناب شان طوفان، رعد و برق، سیلی از بغض و کینه به وضاحت دیده می شود. در قسمت دیگر مقالهٔ شان به محترم داکتر صاحب کاظم هدایت میدهند که مسلک شما اقتصاد است به سیاست و تأریخ کاری نداشته باشید.!
محترم جمیلی صاحب با این تجارب کاری و تحصیل باید خوب میدانستند که سیاست و اقتصاد لازم و ملزوم یک دیگر اند. اقتصاد بدون سیاست معنی و مفهومی ندارد. اگر خود جمیلی صاحب متوجه شده باشند در یک وزارت سیاست خارجی مدیر اقتصادی بودند، این خود ثابت می سازد که سیاست و اقتصاد مثل خواهر دوگانگی با هم پیوند دارند، سیاستمداری که تأریخ، اقتصاد و جغرافیه نه داند سیاستمدار نیست، شخصیتی است که روز خود را در چهار دیواری پوهنتون گم کرده است. همین چند روز پیش یک فکاهی شندیدم در اینجا بی مورد نخواهد بود.
میگویند در قدیم ها حکومت برای اینکه از شر بعضی ها راحت شود، آنها را سفیر و کارمند سفارت مقرر می کردند.

از تصادف روزگار کدام شخص جدی در رأس وزارت خارجه مقرر شد و گفت که هر سفیر باید سیاست، کمی اقتصاد، تأریخ و جغرافیه بداند. شخصی را که تازه اگریمانش بحیث سفیر صادر شده بود خواست و پرسید سفیر صاحب شما میدانید که پیرو Peru کجا موقعیت دارد؟ سفیر که نصایح قسم محترم جمیلی صاحب را به مغز خود جا داده بود، فوراً جواب داد محترم وزیر صاحب منظور تان پیروی بچهٔ اَدی است یا پیروی بچی رنگمال.؟

در حقیقت موضوع اصلی مقالهٔ شان دو پراگراف هم نمی شد، از عصبانیت هر طرف تا توانسته، دوانده بود.
بر عکس آن جواب محترم سید عبدالله کاظم آرام، حساب شده با منطق و در کمال احترام نوشته شده است. که برای شخص اینجانب آموزنده می باشد.

با عرض حُرمت و احترام به هر دو جانب
زهرا کوهدامنی


اسم: ق کبیر   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 13.09.2013


با تأئید محترم عارف عباسی علاوه میکنم اینکه در کشور ما مشکل اساسی این است که هیچ افغان در هیچ مقطع ای از تأریخ به اشتباه خود اعتراف نکرده است و هرگز بیاد نداریم که یک افغان بعد از آنکه به اشتباه خود ملتفت شده باشد، شهامت معذرت خواستن داشته بوده باشد.

مشکل اساسی ما و یکی از مشکلات لاینحل کشور ما همین بوده است و این مشکل همچنان ادامه دارد. چه خوب خواهد بود که ما شهامت قبول اشتباه خود را پیدا کنیم.


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 13.09.2013


به تأئید نوشتۀ هموطن عزیزم محترم حسین افشاری از فرانسه، مضمون دور و دراز سر گیچ کن محترم آقای جمیلی برای من هم بی نهایت تأثر برانگیز و تعجب آور بود که توقع چنین عکس العمل خشونت بار را در برابر یک تحلیل واقع بینانه، عالمانه و بیطرفانه از مرد محاسن سفیدی مجرب، کاردان و قلم بدست چون جمیلی صاحب نداشتم.

جناب محترم داکتر سید عبدالله کاظم شخصیت محترم و شناخته شده در جامعه بوده حرمت کلام و احترام زیب و زینت بیان و از مشخصات برازندۀ اظهار نظریات شان است.

همیشه عاری از تعصب، بدبینی و خصومت و هتک حرمت نوشته اند در قضاوت های سالم شان بر دوران حکمروایی چهارده سالۀ حزب پرچم و خلق هرگز زجر و شکنجۀ زندان پل چرخی راه نداشته و مبتنی بر احساس شریفانۀ وطن دوستی شان و منافع ملی وطن بوده.

داکتر صاحب کاظم دین خودرا بحیث یک فرزند وفادار به افغانستان با زحمات زیاد در مهاجرت با قلم و قدم و گفتار در برابر وطن و هموطنان ایفا نموده ساحۀ دانش شان در محدودۀ چهار دیوار علم اقتصاد منحصر نمانده بلکه عالمانه ترین تحلیل های سیاسی را تهیه و به معرض استفادۀ هموطنان قرار داده، گسترش ساحۀ اطلاعات و کثرت منابع و مؤاخذ علمی برای هر جوینده ای فرصت آنرا میسر ساخته که با تدقیق، تحقیق و مطالعات افق نظر علمی خودرا وسعت بخشیده در یک بخش توقف نکنند.

آثار گرانهای شان در بخش مسائل تأریخی با ارزش و آموزنده است. پیچیدن به افسانه های جن و پری و روایات اساطیر پیشین کار یک محقق امروزی نیست. من افتخار ده ها مصاحبه را با ایشان در تلویزیون داشتم که در ساحات مختلف حیاتی افغانستان تهیه و مورد استقبال شایان بینندگان قرار گرفته بود.

البته ارائۀ نظر متفاوت و هم عقیده نبودن با شخصی و نشر آن در یک رسانه شیوه ها و طرق موزون تر محترمانه و مؤدبانه دارد، عدول از این اصل به موقف شخصی که خود را دانا و آگاه می شمارد سخت صدمه رسانده از اعتبار اجتماعی اش می کاهد.

در معذرت خواستن هیچ عیبی نیست بلکه نمودار بزرگی است.


اسم: حسین افشاری   محل سکونت: لیون فرانسه     تاریخ: 13.09.2013

یک دید :

با عرض احترامات
در مورد دو قلمدار با ارزش کشور یکی جناب سید عبدالله کاظم که در بخش ثلاثه ای جهانی و ملی که عبارت از سیاست اقتصاد و فرهنگ (اجتماعیات) باشد دست طولا و تبحر دارند هیچ شک در آن نیست.
همچنان جناب جمیلی که در بخش سیاسی به کتابت یکی از سفارتخانه ها رسیده بودند، بنده یکی از ارادتمندان شان بودم.
از قضا که همه واجب الخطاست ازینرو عرض شود که جناب جمیلی صاحب با چنین جوابی کم وزن خود به نمایش گذاشته اند. کاش چنین نمی کردند. زیرا جناب داکتر صاحب سید عبدالله کاظم دور از بغض و کینه در تشریح واقعیات پرداخته اند. ولی نمی دانم چرا حقیقت گویی برای بزرگانی مثل جمیلی صاحب اینقدر تلخ بود که بجای تشکر به پرخاشگری بی موجب و بی اساس برخاسته اند، از نظر قاصر بنده، این جواب بسیار دور از انصاف و بعید از شخصیت جناب جمیلی می باشد.

اگر چشم دید و برداشت ها از مسایل عمیق چنین سطحی باشد، آنهم از جناب جمیلی بسیار درد آور است. زیرا هر دو نوشتۀ موجود معرف شخصیت شان می باشند.

اگر انتقاد سالم را که انتقاد سالم در اصل تکامل جامعه و مردم را سبب می شود و جناب جمیلی صاحب عزیز و بزرگوار که سمت پدری دارند و از درک آن عاجز شده اند. پس از جوانان چه توقع باید داشت.
گفته اند که «کفر گر از کعبه خیزد ** کجا ماند مسلمانی». اگر سر سفیدان ما چنین باشند که حثیت معلم را در جامعه دارا می باشند و به چنین کوتاهی دست می زنند پس از جوانان چه توقع باید داشت.
من از جناب سید عبدالله کاظم در قدم اول منحیث یک افغان انسان دوست آنهم مثل داکتر صاحب سید عبدالله کاظم که در همه حال مسایل ملی را ارجگزار هستند احترام گزار هستم.
همچنان از جناب جمیلی صاحب که دور از انصاف قلم شانرا زحمت داده اند نیز با دل زخمی احترام می گزارم. و از کارکنان پورتال باعزت افغان جرمن آنلاین گله دارم که چرا چنین نوشته ایرا به نشر رسانیده اند.


اسم: ن.عزیزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 13.09.2013

فوتبال یک بازی از رسم کفار میباشد

قاری مجیب الرحمن یکی از مولوی‌های سرشناس هرات در مورد پیروزی تیم فوتبال افغانستان
قاری مجیب الرحمان خطیب مسجد جامع گازرگاه هرات، گفته است که: "فوتبال یک بازی کفری بوده از رسم کفار میباشد و برای از بین بردن اسلام رواج پیدا کرده که جوانان را بسوی فحشا و فساد می کشاند. و هرکسیکه از این بازی شیطانی پیروی کند، از جمله مسلمین نبوده و راهی جهنم خواهد شد. همچنان این نارواها و گمراه شدگان با پوشیدن لباس های کوتاه و غیر شرعی و همچنان با رنگ سرخ، نمایندگی از کمونست ها می نمایند و از جمله امت محمدی نیستند"

هموطنان عزیز قضاوت با خود شماست


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 12.09.2013


در لای شنیدن هزاران خبر غم انگیز که حاکی از کشت و خون ویرانی و طرح های خائنانه ای بربادی افغانستان است شنیدن خبر قهرمانی تیم ملی فتبال ما در مسابقات جنوب آسیا چه دلپسند، چه خوشگوار، چه فرحت بخش، چه امید آفرین و چه افتخار آمیز است. این پیروزی ولو که توپ را بگول یک بازیکن انداخته باشد مال «تیم» است که در آن جوانان هزاره، ازبک، تاجک و پشتون و غیره اقوام شامل اند. آری، همکاری دسته جمعی و اتحاد واقعی اقوام برای دنبال نمودن یک هدف مقدس بار آورندۀ چنین قهرمانی ها خواهد بود. این سبقی است آموختنی که هیچ نیرویی جلو عزم و ارادۀ یک ملت متحد و یک پارچه را برای رسیدن به قهرمانی ها گرفته نمی تواند.
من بحیث یک غریبۀ دیار بیگانه از شنیدن این خبر جلو اشک های سرور خودرا گرفته نتوانسته و به این پیروزی بزرگ تیم ملی فتبال وطن مباهات نمودم. این مؤفقیت را نه تنها به تیم فتبال بلکه به همه ملت قهرمان افغان تبریک می گویم. ایکاش در جمیع ساحات زندگی چنین همبستگی و روش همکاری همگانی Teamwork ایجاد گردد که ما شاهد قهرمانی های بزرگ ملت افغان در شکستن زنجیر اسارت مشت نابکار و دشمنان منافع و وحدت ملی افغانستان باشیم.


اسم: زهرا کوهدامنی   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 12.09.2013


جناب محترم دیپلوم انجنیر ق کبیر!

سلام برشما و همهٔ خوانندگان و کار کنان افغان جرمن آنلاین،
اگر من عضو تیم کاری تان می بودم به جای ف کبیر (ق کبیر) می نوشتم. اگر نی بمن چه دلتان سایت تان.
از این خوشحال هستم که جناب شما معلم نیستید. ورنه با این گونه سؤالات سخت و چندین بُعدی تان محال بود کسی کامیاب شود.!!!
هر کس را خدا یک استعداد داده است، همان طوری که شما انجنیر شدید، من و...هیچ! پس در همین هم یک حکمت است که خدا کرزی را بر سرنوشت ملتی حاکم ساخت که غیر از افسردگی چیزی ندارند.
شما فکر نکنید که جناب کرزی والی، وزیر و عضو ولسی جرګه را برطرف کرده نمی تواند؟!. میتواند ولی از خدا می ترسد. مثلاً قضیهٔ چور کابل بانک

یک- برادر خودشان اګر خدا ناخواسته مرد میراث به خودشان می ماند.
دو- برادر مارشل فهیم اگر برادر شان بندی شود، مارشل تَعنه خور خویش و قوم میشه و چون مرض پیشرفتهٔ شکر دارند، نشود که خون شان به گردن کرزی شود. برای کرزی صاحب فهیم از ملت کرده مهم است.
سه- حاجی ظاهر قدیر چون یتیم و از طرف دیگر در لانهٔ زنبور است پس برطرف کردنش کمی جنجالی است.
چهار- عطای نور والی بلخ، خیر است انقدر مهم هم نیست به عوض او دوستم والی جوزجان را برطرف کرد، اگر زور کرزی به قصاب نمی رسد دوستم ترکاری فروش را برطرف کرد چنانچه مردم کابل ګفته اند چی پیر چی آسای پیر دوستم هم درستیزوال کرزی است. جناب کرزی در دل هوشیار است این را میداند که حضرت الهی با همه قدرت و عظمتش باز هم جلو شیطان را آزاد گذاشته است.
روزی یک جنرال برطرف شده در راه کابل پروان آقای ثابت لوی څارنوال افغانستان را لت و کوب کرد ولی کرزی صاحب از حیا صدای خوده نکشید.
آقای شجاعی دماری از مردم ارزگان کشید. پتنگ صاحب وزیر داخلهٔ اسبق فکر میکرد که بال دارد شجاعی رابه عدالت خواهد سپُرد، اکنون خودشان بدون بال در وزیر مشاور دانی کرزی صاحب روز شماری خواهد کرد.

جناب محترم ف یا ق کبیر!
آقای کرزی اینطور یک شخصیت ضعیف بی درایت است اگر شما کاری کرده می توانید پس تغییر دهید قضا را.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 12.09.2013

"تیم پیروز"

نوشته: لینا روزبه

تیم پیروز، تیم ملی، فاتح افغانی ام
عشق میهن، شور ملت، مهر بر پیشانی ام

شیر میدان از تبار سنگ میبازد به من
این شعار قهرمانی خوب مینازد به من

گام هایم جوشش پولاد و آهن در وقار
غره هایم، صخره های کوه بابا در شعار

زاده ان خاک پاکم، کودک جنگ و تفنگ
مرد میدان گشتم از رنج زمان چون پور سنگ

مرد میدان ام و میدان شور میگیرد ز من
شور میگیرد ز شورم، نور میگیرد ز من

قهرمانم در صلابت، قهرمانم بس همین
هر که دارد تاب من، اید به میدان این چنین

گر ندانی غیرت افغانی و افغانی ام
چون به میدان امدی، میدانی ام، میدانی ام

*********************************

افتخار به تیم ملی فوتبال افغانستان و افتخار به این دخت افغان ( لینا روزبه) که جوانان هموطن اش را چنین با اشعارش تقدیر و تشویق میکند


اسم: حزب ودان افغانستان    محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 11.09.2013

ملت محروم اماسربلند افغانستان !
همۀ اعضای حزب ودان افغانستان این موفقیت بزرگ ملي را به هرافغان باشهامت تبریک میگوید !
این کارزار پر از شهامت ثابت میسازد که آنچه را مردم این کشور اراده نمایند، به آن می رسند. ما میتوانیم با همین اراده وشهامت همۀ امور اقتصادي، ملي وسیاسي خود مانرا بدست خود گرفته و سرخروی وسرافراز بدر آییم .
هموطنان عزیز !
بیایید دراین وهلۀ شادی آفرین باهم بگوییم که :
آرې ! مامی توانیم همیشه پیروز باشیم !

همیشه سرافراز باشید !


اسم: کمیسیون صلح وآزادی برای افغانستان   محل سکونت: آلمان     تاریخ: 11.09.2013

پیام تبریکی بمناسبت قهرمانی تیم ملی فتبال افغانستان 16 بجه و40 دقیقه بوقت آلمان 11.09.2013

کمیسیون صلح و آزادی برای افغانستان برنده شدن تیم ملی فوتبال افغانستان رادر کپ قهرمانی جنوب آسیا برای همه صلح دوستان وآزادی خواهان وطندوست تبریک گفته وآنرای برای موفقیت و پیگیری موفقانۀ روند صلحو آزادی بفال نیک میگیرد.

کمیسیون صلح وآزادی برای افغانستان

16 بجه و40 دقیقه بوقت آلمان 11.09.2013


اسم: عبدالمجید خوږیاڼی   محل سکونت: میدان    تاریخ: 11.09.2013

د مبارکۍ پيغام
د هېواد د فوټبال ملي لوبډلې د سترې او تاریخي بریا له امله چې نن یې د هندوستان په وړاندې په بای لوبه کې ترسره کړه،لومړی د دغه لوبډلې ټولو لوبغاړو،نندارچیانو،مینوالو او ټولو افغانانو ته وړاندې د زړه له کومې وړاندې کوم.
په رښتیا هم په داسې حال کې چې له افغانستان هره ورځ د بدبختیو او ناخوالو خبرونه نړیوال اوري او نن مو د دغه اتلې لوبډلې له امله ټوله نړۍ د قهرمانۍ،بریا او اتلولۍ خبر اوري،زموږ لپاره د ویاړ او فخر ځای دی .
زه یو ځل بیا د الله تعاله له درباره د دغه لوبډلې ترڅنګ دهېواد ټولو لوبډلو په خوا کې ټولو افغانانو ته په هر کار کې د بریا او لاسته راوړنې دعا کوم .
بیا هم د ننۍ بریا او زما د خوښۍ د احساساتو له امله ټولو افغانانو ته مبارکي وایم
هره ورځ مو په امن،هره ورځ مو بریا
په درنښت
د میدان وردګو والي
عبدالمجید خوږیاڼی


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 11.09.2013

نکات ذیل را احترامانه عرض میدارم :


1: آیا جنگ افغانستان جنگ داخلی است ؟

هر چند شاغلی ایمل فیضی جواب دندان شکن به این گفته نماینده خاص امریکا برای افغانستان داده است ولی برای ما افغانها مهم است تا معلوم کنیم چرا این اظهارات در این مقطع زمانی و در این اوضاع فعلی نظامی – سیاسی افغانستان صورت میگیرد.

امریکا و انگلستان یازده سال قبل به بهانۀ « جنگ بر علیه تروریزم » وارد افغانستان شدند و زمامداران امریکا بخصوص بوش به مردم شان وعده دادند که تروریستان و حامیان شانرا در هر جایی که باشند نابود میکنند.

اما واقعیت های یازده سال گذشته تصویر کاملا دیگر از آنچه گفته شده و وعده داده شده بود، میدهد. قوای امریکا به صورت وحشیانه قرأ و قصبات افغانهای بیگناه را بمبارد کرده ، هزاران هزار افغان بیگناه از جمله اطفال را به شهادت رسانده ، خانه و کاشانه حتی زمینهای زراغتی شانرا ویران کرده اند در حالیکه همه میدانند که پناهگاه ها ، مراکز تربیوی و حامیان تروریستان در آنسوی خط تحمیلی دیورند و تحت کنترول کامل سازمان تروریستی آی اس آی و نظامیان تور پنجاب قرار دارد.

همه میدانند که تمام رهبران گروه ها و شبکه های تروریستی از القاعده تا جهش محمد تا لشکر جنگوی تا طالبان و گروه حقانی و تا ده ها گروهی دیگر تروریستی که بوسیله کشور مصنوعی و تروریستی پاکستان برای اعمال تروریستی در هند تربیه و تجهیز میشودند در پاکستان زندگی و فعالیت داشته و از آنجا دساتیر و فرمان های شانرا به مناطق مختلف جهان از جمله کشور ما و هند صادر میکنند.

پس این بازی کثیف امریکا به خاطر چه است ؟ طالبان این مزدوران و غلامان حلقه بگوش بر اساس پلان های امریکا و انگریز و به کمک پولهای کثیف سعودی ها و با استفاده از غلام شان پاکستان ایجاد شده و تاکنون از آنها به حیث یک حربه استفاده میشود. باز کردن دفتر شان در دوحه قطر و اکنون آنها را به حیث یک گروۀ درگیر در جنگ داخلی معرفی کردن همه به خاطر آن است که به این حربه برای مقاصد آینده تصویر دیگر به مردم منطقه و جهان بخصوص مردم خود امریکا داده شود.

من همانطوریکه عکس العمل شدید دولت افغانستان بخصوص شاغلی محترم رئیس جمهور را در قبال افتتاح دفتر امارت شیطانی طالبان در قطر تایید میکنم عکس العمل شدید ریاست جمهوری را برای افشای بازی کثیف دیگر امریکا که در حقیقت یک بازی غیر انسانی دیگر امریکا بوده و از چندین دهه با سرنوشت کشور و مردم ما زیر نام « جهاد» « اسلام در خطر است» و غیره شعار های عوامفریبانه جریان دارد ، تقدیر میکنم و به رئیس جمهور آفرین میگویم که زیرکانه و بدون تاخیر در این مورد جواب دندان شکن داده است.

2: جنایت محترم شاغلی قیس کبیر !

هر چند جواب سوال شما را چندین بار داده ام ولی همینقدر باز هم عرض میکنم که وقتی در مورد رئیس جمهور کرزی قضاوت میکنیم زمان و شرایط ، صف بندی گروه ها و اوضاع منطقه و بلاخره مداخلاتی را که از بیرون صورت گرفته و میگیرد هم در نظر بگیریم.

وقتی او زمام امور را بدست گرفت کشور به ویرانه مبدل شده بود، هیچ چیز باقی نمانده بود. از اردو تا کانالهای آبرسانی همه نابود شده بودند. موجودیت افغانستان به حیث یک کشور دارای استقلال سیاسی و حاکمیت ملی زیر یک سوالیه خیلی بزرگ قرار داشت.

ولی کرزی با عذر و زاری و در جایی که میتوانست با قاطعیت و عزم و همچنان زیرکی از اوضاع استفاده کرده کشور را حفظ کرد. باور کنید اگر به جایی او کسی دیگر بود در کابل « سگ جنگی » های دهه 90 تکرار میشد. من از صومالیادر پیام های گذشته خود به خاطری ذکر کردم که یکعده میگویند که موجودیت یا ظهور امریکایی ها شاید به این « سگ جنگی » ها اجازه نمیداد.

در مورد سوال مشخص شما که چرا « به چوکی چسپیده است» عرض کنم که اگر استعفی هم میداد شاید همین شما و دیگران او را شخص ضعیف و بدون اراده خوانده و محکوم میکردید که با کنار رفتن اوضاع را وخیمتر ساخت و خلای قدرت به میان آورد.

در ضمن میخواهم به شما اطمینان بدهم که این تنها کرزی نیست که بندۀ حقیر به خاطر رعایت انصاف از او دفاع میکنم. طوریکه شما در پیام های قبلی من دیده اید من از ژورنالیست غوث زلمی تا شاعر نهایت ورزیده باختری و تا خلیلزاد به خاطر همان «انصاف » و در نظرداشت شرایط و اوضاع کشور دفاع کرده ام. زیرا به نظر من راهی دیگر به جز گذشت ، عفو و « کنار آمدن» نمی بینم.

وسلام


اسم: ف کبیر   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 11.09.2013

جناب محترم پیر محمد بابر، یک جهان تشکر از معلومات تان. سوًال که راجع میشود اینست که وقتی یک ریًس جمهور توانایی و صلاحیت دور کردن یک والی مملکت خود را نداشته باشد چرا آنقدر به آن چوکی چسپیده است؟


اسم: زهرا کوهدامنۍ   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 08.09.2013

محترم پیر محمد بابر!
بنده به شخصیت ملی شما عقیده داشتم و دارم هنوز،حدس و گمان شما کاملاً بجاست در جامعهٔ افغانستان زنان مجبور میشوند که برقع یا به گفتهٔ شما چادری سر کند. چون من هم در همین اجتماع زندگی میکنم برای اینکه رسوا نشوم باید همرنگ جماعت باشم.
من از جناب شما یک خواهش دارم. جناب شما، محترم عبدالمنان کریم و من میخواهیم که عکس و شمارهٔ تیلفون خود را به تیم کاری افغان جرمن آنلاین ارسال کنیم، تا رسوا شود هرکه در او غش باشد.
یک بار دیگر سوگند یاد می کنم که من نه آقای امین را می شناسم و نه هم جناب محترم عبدالرحیم رحیم را اعتبار کردن و یا نکردنش به شما تعلق دارد. و با استفاده از موقع می خواهم از جناب محترم عبدالرحیم رحیم تشکر کنم که وظیفهٔ اخلاقی خود را بجانموده از منی بینوا دفاع نموده اند.
باعرض سلام به همه
زهرا کوهدامنی


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 08.09.2013

نکات ذیل را احترامانه عرض میکنم:

1: جناب محترم شاغلی قیس کبیر !

هر چند دلیل نگارش پیام خود را در مورد اسماعیل خان در بخش دیگر احترامانه توضیح کرده ام ولی به پاس احترام به شما و شاغلی عباسی صاحب اینک نکات آتی را در مورد نظر شما در این بخش به عرض میرسانم:

قبل از همه باز هم تکرار میکنم که به نظر بنده و نظر به آنچه من مطالعه کرده و شنیده ام جناب رئیس جمهور در حوادث که قبل از برکناری اسماعیل خان از سمت والی در هرات رخ داده بود هیچگونه نقشی نداشت. در حقیقت او توانایی آنرا هم نداشت و ندارد. طوریکه گفتم این دست های قوی دیگری بودند که اختلافات بین او و تعدادی از قومندانان و همچنان اختلافات بین اشخاصی چون نائب زاده و پسرش میرویس را دامن زدند. کرزی تنها از حوادث پیش آمده استفاده موثر و خوب کرد، زیرا اسماعیل خان نه تنها در هرات بلکه در دیگر ولایات غربی حتی بادغیس و غور آرام آرام سیستم مافیایی خود را به کمک استخبارات ایران و دست های پرقدرت در حزب جمعیت ایجاد میکرد که اگر گذاشته میشد مانند مافیای عطا محمد نور که حکومت مرکزی را به اندازۀ یک توت هم اهمیت نمیدهد دور ساختن او غیر ممکن میشد. ولی دیدیم که دیگران از جمله انوری مانند والی های دیگر ولایات آمدند و رفتن و گذاشته نشدند آن سیستم مافیایی را در هرات برقرار کنند که در زمان اسماعیل خان ایجاد شده بود.

2: جناب محترم عبدالرحیم رحیم !

آیا شما مطمئن هستید که این جناب که زیر نام زهرا نوشته میکند واقعا یک خانم افغان است ؟ از روی پیام های ایشان شخص من چنین استنباط کرده ام که موصوف یکی از آن چادری پوشانی است که هر زمانی که واقعیت ها در مورد کشور مصنوعی و تروریستی پاکستان ذکر میشود و هر گاهی کسی از منافع کشور دفاع کند در آن وقت آنها زیر نامهای مختلف ظاهر شده عقده های شانرا زیر نامهای مختلف آشکار میکنند.

خدا کند من اشتباه کنم ولی یک دختر یا خانم افغان به هیچوجه کار را به جایی نمیرساند که حتی در مورد جنسیت او شک و تردید ایجاد شود . لطفا ً یکبار پیام های او را در همین صفحه بخوانید و در صورتیکه من غلط کرده باشم مرا رهنمایی کنید.

گذشته از این اگر شما واقعا شخص بیطرف هستید پس موضع چند نفری را که از این چند روز زیر نامهای مختلف به جان داکتر صاحب محترم شاغلی یوسفی چسپیده اند تحت سوال قرار دهید.


3: و بلاخره هم در مورد دختر شاه امان الله خان غازی بانی استقلال کشور.

من شخصاً با دیدن ایشان در محفل که به خاطر یک جنایتکار و خاین تشکیل شده بود تکان خوردم.

این امکان وجود دارد که او را به بهانۀ تجلیل از هفتۀ شهید دعوت کرده بودند تا از حضور او استفاده سیاسی شود.

ولی من به آنانی که این کار را کرده اند خطاب میکنم که استفاده سیاسی از نام امان الله غازی و دختر آن شاه کبیر که عمرش حالا زیاد ولی قلب اش نهایت بزرگ است ، بیشتر و بیشتر آنها را در نزد مردم افغانستان شرمنده و رسوا خواهد ساخت.



اسم: عبدالکریم رحیم   محل سکونت: کابل    تاریخ: 07.09.2013

من نه زهرا کوهدامنی (اگر اسم مستعار نباشد)و نه داکتر صاحب محمد اکبر خان یوسفی را می شناسم.
اما تذکرات اقای "داکتر" صاحب عالیقدر به زهرا کوهدامنی توهین مستقیم و دشنام دادن به یک زن افغان است که جرإات چلنج کردن یک داکتر صاحب را نموده.
اما در افغانستان هستند داکتر صاحبانی که خود را بزرگتر از انچه هستند می دانند و بخاطر داکتر بودن خویش حاضر به شنیدن حرفی از جانب هیچ کس نیستند چه خاصه "عاجزۀ" افغان.
قابل تذکراست که سایت افغان جرمن آنلاین چرا اجازه می دهد که به یک زن افغان چنین کلمات رکیک استعمال شود.


اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 06.09.2013

بعد از عرض سلام به محترمین این صفحه و خواننده گان آن !

از شما جداٌ خواهشمندم تا همان قسمت نوشته بنده را که در آن این ادعا:

" در این سایت وزین الله محمد جان قانون انتخابات و مطبوعات را که به تاسی از آن اعضای فامیل شاه باید از سیاست خود داری میکردند و امان الله جان عمر حتی آزای بیان و احزاب را اشتباه بزرگ شاه میدانند"

از طرف من شده باشد نشان بدهید.

الله محمد


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 06.09.2013

نکات ذیل را احترامانه عرض میکنم:

باز هم برکت به قلم توانای دانشمند محترم و دلسوز کشور شاغلی محترم کاندید اکادیمسین سیستانی که با نوشتۀ عالی شان روی آنانی را که بر اساس عقده و دستور اجانب مذبوحانه تلاش دارند تاریخ کشور را به ضم خودشان تحریف کنند سیاه کرده است.

این اکاذیب و دروغ های شاخدار که مانند همیشه بدون هیچگونه ماخذ، سند و مدرک ارائه میشود باید بوسیله تمام وطنپرستان کشور در اسرع وقت افشا شده تا چهره های گماشتگان بیگانه که زیر چادری های پشتون و غیر پشتون میخواهند در ضمن اختلافات لسانی ، سمتی و قومی را دامن زنند، رسوا شود.

در عین حال به حیث یک افغان از روشنفکران کشور میخواهم که نباید بدون سند و مدرک آنچه را که دشمنان وطن و قومپرستان لعنت شده که منافع لسانی و قومی را بر منافع ملت ترجیع میدهند، تبلیغ میشود یدون آگاهی از واقعیت ها طوطیوار تکرار کنند.

چند روز قبل با اشاره به چند مقاله عرض کردم که اوضاع سه دهه کشور بدبختانه چنان حالتی را به میان آورده است که اگر متوجه نباشیم و زیرکانه عمل نکنیم دشمنان کشور زیر نامهای مختلف ما را خواهند توانست برای صد سال دیگر مصروف انتقام گیری و دشمنی سازند.

حالا باز هم میخواهم از یک مقالۀ دیگر یاد کنم که هرچند بوسیله یک نویسنده نهایت وطنپرست کشور نوشته شده است ولی متاسفانه در آن تاثیر همان اکاذیب و درغ پراگنی های لمس میشود که جناب نهایت محترم سیستانی صاحب از آن در مقاله عالی شان یاد کرده اند.

در آن مقاله که نام نویسنده آنرا نمیگیرم به خواننده چنان یک تصویر داده میشود که گویا سردار شهید محمد داود خان تمام دساتیر را از پرچمی ها میگرفت. در مقاله حتی ادعا شده که بیانیه آن شیهد را دو رهبر جناح پرچم میر اکبر خیبر و وطنفروش کبیر کارملوف نوشته بودند. نویسنده هیچ ماخذ یا سندی ارائه نکرده که این معلومات را از کجا گرفته ؟ آیا خودشان با جناح پرچم ارتباط داشتند و در زمان نگارش آن بیانیه حاضر بودند ؟ یا اینکه شهید داود خان ، یا خیبر یا کارملوف برایشان این موضوع را گفته است ؟

مسله فوق فقط یک مثال است که نشان میدهد حتی نویسندگان وطنپرست افغان بعضا ً بدون در نظرداشت واقعیت ها کاری میکنند که همانا تکرار چیزی است که دشمنان کشور میخواهند ما طوطیوار انجام دهیم.

در این سایت وزین الله محمد جان قانون انتخابات و مطبوعات را که به تاسی از آن اعضای فامیل شاه باید از سیاست خود داری میکردند و امان الله جان عمر حتی آزای بیان و احزاب را اشتباه بزرگ شاه میدانند در حالیکه در جوامع متمدن اینها اقدامات نهایت انسانی و دیموکراتیک در راهی احترام به حقوق و آزادی های اتباع یک کشور به شمار میرود. این نظر ایشان است و قابل احترام زیرا خوشبختانه ایشان نمیگویند که درج این آزادی ها و حقوق اتباع در قانون اساسی بوسیله کارمل یا تره کی یا امین به بابای ملت سفارش شده بود. ولی وقتی حرف به اکاذیب و تکرار آن بدون ارائه سند و مدرک بوسیله روشنفکران کشور میرسد انگاه سرحد بین اشتباه و جعلکاری از بین میرود و در حقیقت ما خواسته یا ناخواسته آب به آسیاب دشمن میریزیم.

وسلام


اسم: دوکتور محمد اکبر یوسفی    محل سکونت: آلمان    تاریخ: 05.09.2013

محترمه زهرا کوهدامنی!

طوریکه در نوشتۀ «جوابیۀ» اخیر اشاره نمودم، نمی خواهم با شما مکاتبه داشته باشم. شما بمیل خود کسی دیگری را بیابید. چون یک خانم هستید، احترامانه بعرض رسانیدم.
با احترام
یوسفی


اسم: زهرا کوهدامنی   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 05.09.2013

محترم یوسفی صاحب عرض سلام و احترام!
یوسفی صاحب باور کنید من با شما کدام عداوت وکینهٔ ندارم. همان طور ساده و آسان که شما مقالات را می خوانید و آنرا نقد می کنید من هم به خود این حق را داده ام. شما می نویسید: در طول زندگی، با اساسات علوم طبیعی و اجتماعی سروکار داشته ام. «بیدل»، «جامی» و «خوشحال ختک» و غیره را نخوانده ام. «ژورنالیست» و «رومان نویس» نیستم.
مشکل اساسی همین اعتراف یک سطر شما محترم است که نخوانده اید، مسأیل حاد و مهم تاریخی، ادبی و فرهنگی را نقد می کنید به کدام صلاحیت؟ نقد یعنی سره و خشره کردن یا به اصطلاح جدید سنگین و سبک کردن یک نوشته و اثر. حالا زیاد دور نمی رویم (مکثی کوتاه بر « قرار دادن ظاهر شاه و داودخان..») را می بینیم، من از نوشتهٔ جناب شما تا آخر نه فهمیدم که آیا محترم بارز صاحب مسئله را درست ارزیابی کرده اند یا غلط؟ لازم بود شما نیز مثل محترم بارز صاحب روشن، صریح بدون اگر و مگر می نوشتید. مخصوصاً موضوعات تاریخی را بدون صلاحیت نقد کردن اذهان مردم را مخشوش می سازید.
جناب یوسفی صاحب! می خواهم یک مثال ساده خدمت عرض کنم، اگر اشتباه نکرده باشم جناب محترم سید عبدالله کاظم هم در آلمان تحصیل کرده اند و دوکتورا دارند نوشته های شان به مساحت بحر بزرگ است که واقیعاً از مطالعهٔ انسان حظ و فیض می برد
بر عکس آن نوشته های شما مثلیکه د ر چاه عمیق باشد با دوله هرچه کوشش شود چیزی دستگیری نمی کند.
در مورد شخصیت خود عرض کنم من زهرا استم. این حق را از شما نمیگرم که مرا مرد ، زن، طفل خطاب می کنید ویا باکسی دیگر اشتباه می میگیرید. ولی من سوگند یاد می کنم که امین را نمی شناسم صرف نوشتهٔ شان بر اساس یک واقیعیت استوار بود.
یوسفی صاحب گرامی! شما که ار نوشهٔ چند سطری من، جنسیت، جهان بینی سیاسی، مرام و منظور مرا درک می کنید، پس مهدی آخر زمان جناب شما استید. حالا دانستم که چرا گفته اند(کاسهٔ چینی که صدا می کند ــــــ صفت خویش ادا می کند)
در اخیر اگرمن جای شما بودم در نوشته هایم احتیاط میکردم زیرا دولت آلمان به جمع آوری القاب دوکتورا شروع کرده، نشود که این قرعه بنام محترم شما هم براید.
با عرض احترام
زهرا کوهدامنی


اسم: دوکتور محمد اکبر یوسفی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 04.09.2013

محترمه یا محترم «زهرا کوهدامنی»!

سلام و احترام متقابل مرا هم بپذیرید. این نوشتۀ شما، واقعاً اطمینان کامل را از من ربود، که آیا با یک خانم محترمه و یا یا با یک مرد محترم با قدرت درین مکاتبه روبرو شده ام. اگر راست گفتن درین لحظه دشمنی خلق نکند، برایتان احتراماً بعرض می رسانم، که برای اینجانب، تفاوت ندارد که شما سؤال و اعتراض تانرا با نام «مستعار» مطرح می کنید و یا با نام اصلی، همچنان بی تفاوت است، که از کجا، مکاتبه می کنید. شما یک زندگینامۀ اینجانب را می بینید و من تا اکنون در مورد صلاحیت و علاقمندی شما چیزی نمی دانم. در طول زندگی، با اساسات علوم طبیعی و اجتماعی سروکار داشته ام. «بیدل»، «جامی» و «خوشحال ختک» و غیره را نخوانده ام. «ژورنالیست» و «رومان نویس» نیستم. جالب است در آغاز همین نوشتۀ تان علاوه می کنید: «شما هر قدر می نویسید، بنویسید من کدام اعتراضی ندارم وهیچگونه بدبینی هم نسبت به شما وجود ندارد. این ناشی از حس بد بینی شما است.». تشکر ازین «اجازۀ شما». از مناقشه و «اظهارات پولیمیک» صرفنظر می کنم. در مورد اینکه در نوشتۀ قبلی گفته بودم که:« بدبینی هم از خود حد خواهد داشت»، یک مفهوم عام هدف بوده است. اولاً حمله بر نوشته و نام اینجانب از طرف دوست شما صورت گرفت، که در ارتباط به جواب اینجانب، شما در دفاع او «پرداختید». در حالیکه برای همه خوانندگان، نوشتم که این «مطالب» را از کدام سال و کدام منابع نوشتم، اگر می دانستم که «آقای امین»، سرلشکر «زهرا کوهدامنی» را در عقب دارند، هیچگاه از «پنجاه سال قبل» مطلبی تهیه نمی کردم. زیرا چنین خطر را می توانستم حس کنم، که ذکر نام «پادشاه» و «زمامداران» این دوره، شاید یک «جرم» تلقی شود. وقتی «قضاوت» شما را در بارۀ، «ستایل» نوشته های اینجانب و محتوای مضامین می خوانم، از روی «عادت»، چنین شک ایجاد شده می تواند، که شما یا خود یک «مرد» «علاقه کش» و «قلع و قمع کننده» هستید، که با اهداف مشخص «سیاسی»، که ممکن می خواهید، رهنمود های «میتودیک» و «جهان بینی خاصی» را پخش کنید. چنین نیست که من هرچه بخواهم، بنویسم. اینجانب، نه هدف «شهرت» دارم و نه «عمرم» برای «مشهور شدن» مطابقت می کند. حال وظیفۀ مقامات محترم ادارۀ «افغان جرمن آنلاین» است، تا در برابراین رویه، «سلیقه» و طرح «شروط» شما موقف خود را روشن سازند. اگر خود شما، در رأس امور هستید، می توانید، بر مطالب اینجانب «مهر» «منع نشر» بکوبید. امید است، این آخرین مکاتبۀ با شما باشد.

بااحترام


اسم: زهرا کوهدامنی   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 04.09.2013

محترم یوسفی صاحب سلام و احترام!
یوسفی صاحب محترم شما هر قدر می نویسید، بنویسید من کدام اعتراضی ندارم وهیچگونه بدبینی هم نسبت به شما وجود ندارد. این ناشی از حس بد بینی شما است.
من می خواستم مضمون شما را از ابعاد دیگر نیز روش سازم و نیت و مراد شما را توضیح کنم، ولی چون در سر زمین افغان...جنگ داخلی جریان دارد نخواستم هیزم کش این جنگ باشم.
عنوان مقالات تان جوره ندارد، ولی در پرورش مقاله سلسله از پیش تان می گسلد. این را چندین نویسنده خدمت تان گوشزد نموده اند. از آنجمله نامش درست به خاطرم نیست، احتمالاً دورانی یا درانی نقد شان بی نقص و بدون کینه توزی بود. یا نوشتهٔ محترم ف هیرمند را از نظر بگذرانید که با کمال ادب، علمی،دوستانه مضمون شان را تجزیه و تحلیل نموده اند.
ایدی تان در مورد چهل یا پنجاه سال قبل در همین روزجالب است، چون شما به افغان جرمن آنلاین نزدیک استید لطفاً برای شان بگوید که یک درچهٔ نو تحت همین عنوان باز کنند ممکن هموطنان ما نیز در زمینه کمک کنند.
به نظر من اگر خبر این طور نوشته میشد.(چهل سال قبل در این روز زلزلهٔ شدید ولایت غور را تکان داد.اخبار میرساند که مردم تلفات جانی ومالی زیادی را متحمل شده اند. المتوکل علی الله اعلیحضرت معظم همایونی سر قومندان اعلی اردو پدر معنوی ملت محمد ظاهر شاه، به شهزادهٔ افخم رئیس افتخاری وبانی جمیعت افغانی سره میاشت احمد شاه جان هدایت دادند تابه محل رفته از زلزله زدگان و قحطی زدگان دلجویی نمایند.
شهزاده احمد شاه در حالیکه به انگلستان جهت سالگرهٔ ولیعد انگلستان دعوت شده بود، به چخچران مرکز ولایت غور سفر کرد. مقدار کافی مواد خوراکی و البسه را به مردم مستحق توزیع نمودند.
خبرنگاران گزارش میدهند که از هر گوشه و کنار شنیده میشد «عمر دی ډیرښه پاچا»
ولهذا هم مراد حاصل میشد به قول معروف هم سیب بدست می آمد و هم یار خوش میشد.
با احترام
زهرا کوهدامنی


اسم: دوکتور محمد اکبر یوسفی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 03.09.2013

محترمه «زهرا کوهدامنی»!

صرفنظر ازینکه شما در کابل افغانستان باشید و یا نه در مورد، ضرب المثل آلمانی شما، که با این «مهارت» داستان نویسی تمثیل نموده اید، باید بگویم که با موضوع نوشته های هموطنان در چنین شرایط ربطی نداشته قابل استدلال نمیدانم. نمی دانم شما چه می خواهید. بدبینی هم از خود حد خواهد داشت. اگر از کدام مقطع تأریخی از روی نشرات، مطلبی را می یابم، برای این منظور جمع آوری می کنم، تا هموطنانی که احیاناً به این زبان و یا منبع دسترسی ندارند، هم فرصت باخبر شدن را داشته باشند. شما که از همه چیز با خبر هستید، انتظار داشتم تا بگوئید، که چه گناه درین کار نهفته است. درین نوشتۀ کوتاه گنجایش ندارد، که به ارتباط ضرب المثل شما، مراحل مختلف «انکشاف» جامعۀ آلمان تشریح گردد، که در «چه» زمانی، به «جامعۀ مصرفی» مبدل گردیده و در کدام مرحلۀ «معین» فروشندگان تلاش نموده اند، تا از طریق اعلان، ضرورت و تشویق ماهرانه به مصرف را در مشتری تحریک نمایند و مشتری را «پادشاه بخوانند».....

این صفحه همان ماهیت فروشگاه کالا ها را نخواهد داشت. اگر شما چنین شباهت می دهید، این اختیارشماست. شما اصلاً خود آلمانی می دانید، ولی متن را جالب می سازید. اینجانب بر خلاف دوست شما، واقعات پنجاه سال قبل را «خبر جدید» نگفته ام، و یا برای شما «جالب» فرض ننموده ام. این عنوان را طوریکه در جواب قبلی نیز ذکر شده است، در یک رساله دیدم که «خبر های کوتاه» تحریر نموده بود. ازینکه در یکی از شماره ها، «رأی» اعتماد به یک «صدراعظم» غیر از مربوطات «خاندان سلطنتی» گزارش یافته بود، نمونه هایی از مناسبات خارجی افغانستان را دیدم، که در همه موارد، همین شخصیت نقش داشته است و بلاخره، بمقام صدارت رسیده است. از دید خودم همه این رویداد ها، پارچه های کوچک از «رویداد های» تأریخی است، اینکه خوش داشته باشیم یا نداشته باشیم، بر اساس همین رساله قسمتی از گذشتۀ پنجاه سال تأریخ ماست. درینجا دروغ گفته نشده، هدف حمایت و تخریب کس نبوده است. از جانب دیگر اینجانب فقط به پورتال فرستاده ام، خود صلاحیت نشر آنرا ندارم. البته وقتی «پورتال» به نشر سپرده است، تشکر می کنم.
به احترام شما، این چندجمله را نوشتم. از جانب دیگر در ضمیمه «چهار لینک» از مقالات دیگر هم، جهت تسهیلات در همان مقاله تقدیم گردیده است. خواننده ها «مشتری های» اینجانب نه، بلکه مشوق و رهنما در کارم شده می توانند.....

با احترام

یوسفی


اسم: داکتر نبی مصداق   محل سکونت: واشننګتن    تاریخ: 03.09.2013

از محترم فرید افغانیار متشکرم که با محبت فراوان منظور شان را، که دانستن زبان های ملی رهبر یک مملکت، دلالت به فضیلت شان نمی کند، که منظور شان دانستن پشتو، دری، اردو و انګلیسی است که ښاغلی کرزی به آنها مکالمه میکند. افغانیار می فرمایند زیرا دیگر رهبرهای ما هم برعلاوه پشتو و دری، چندین زبان خارجی را میدانستند و علاوه میکند که مثال های انرا در مضمون خود تحریر نموده است.

برادر و دوست ګرامی، عبدالرشید قدوسی، مثل هر افغان وطن دوست، که میخواهد راه مرور به صلحه و آرامی، از هر منبع که ممکن باشد باید با آنها همدست شویم تا وطن و مردم غمزده خودرا از این بحران نجات بدهیم. محترم قدوسی میفمایند:

«امید اینست که درین وضع کشور ویران و «بحرانی»، از «خوردگیری ها» و استعمال کلمات «تخریبی» و «تخریشی» اقلاً علیه «کارکنان» این پورتال، که بسوی «ایجاد فضای دیالوگ ملی»، تلاش می ورزند کمتر بمصرف برسانید. در منابع دیگر با همین نام محترم شما درج کلمۀ «اکادیمیک داکتر» هم دیده شده است.لطفاً موضوعات «علمی- فرهنگی» را از اهداف سیاسی و تبلیغاتی و دشمنی با اشخاص، جدا در نظر بگیرید!»

برادر محترم، من در ترکیه و یک دو جای در اروپا در سفر بودم و از یک کامپیوتر زبان خارجی یک پارګرام مختصر را توانستم بنویسم و گفتم که پورتال وزین جرمن افغان، کلمات «تخریشیئ» را که راجع به کرزی و بزادرانش نوشته شده باشد حذف ویا تغیر میدهد و مثال چنین کلمات را از قول استاد بزرگوار، پوهاند هاشمیان، نوشتم و هم گفتم شاید مانند مضامین من این پارگراف مختصر را هم نشر نکنند.

شمابدون اینکه جویای گله من از پورتال شوید به طرفداری آنها بنده را متهم ساختید و توصیه کردید که: « موضوعات «علمی- فرهنگی» را از اهداف سیاسی و تبلیغاتی و دشمنی با اشخاص، جدا در نظر بگیرید!»

من اخیرآ دو مضمون به این پورتال فرستادم و برخلاف مضامین قبلیم نشر نه شد. یک مضمون را جع به تشکیل یک حکومت انتقالی بود که چطور ممکن است صلاحیت را از آدمکشهای موجوده در قدم اول به جوانهای تعلیم یافته خود همین ګرو ها، که باعث خون ریزی و خانمانسوزی مملکت ما شده اند، نقل بدهیم تا زمینه نسبتآ دیمکراتیک بعد از سه الی چهار سال از طریق انتخابات بوجود بییاید. زیرا در شرایط موجوده انتخابات سال آینده مانند دو انتخاب ګذشته مشکلات ما را علاوه خواهد کرد. مضمون دوم من راجع به سوختاندن شش جلد خاطرات شاه سابق توسط سردار عبدالولی بود. من که چهار بار با ظاهرشاه فقید در روم دیدم . در یکی از این دیدار ها اعلیحضرت را در حضور بچه های ککایش، سردار ولی و سلطتان محمود غازی و چند جوان دیکر فامیل تشویق کردم تا مانند عبدالرحمن خان خاطرات خود را برای ملت به طور تحفه و یک اثر بینظیر تقدیم بکنند زیرا هیچ شاه افغانستان بیش از دوره چهل سالی شان زیاد تر در افغانستان حکومت نکرده است...

شما بدون معلومات این پسمنظر گله مرا «دشمنی» خواندید. در اخیر نوشته اید که « در منابع دیگر با همین نام محترم شما درج کلمۀ «اکادیمیک داکتر» هم دیده شده است.» بلی من از چهار پوهنتون مشهور انګلستان چهار شهادتنامه به شمول دوکتورا دارم. که بیش از ۱۵۰۰کتابخانه ومراکزعلمی در امریکا و انګلستانAfghanistan, Political Frailty and External Interference کتاباخیرمن را خریداری نموده و حالا هم از طریق انترنت توسط مطبعه انګلیس در لندن و نیویارک چاپ میشود. من که در همین سفر چند روز در کوپن هاگن دنمارک بودم به یکی از کتاب خانه های محلی رفتم و دیدم که کتاب مرا نه داشتند ولی فورآ سه کتابخانه دیگر شهر را نام ګرفتند که کتاب بنده را داشتند. به همین ترتیب من یقین کامل دارم که دیگر کتابخانه های ممالک اروپای هم کتاب فوق را دارند. من که چهل سال اخیر زندګی خودرا وقف خدمت وطن و مردم افغانستان نموده ام و شما هم با نام من آشنایی دارید از یک پورتال که نظریات علما و قلم به دست های مارا برای بیرون رفت از این تونل تاریک نشر میکند توقع نداشاشته باشم که چرا دو مضمون فوق بنده را که از موضعات داغ روز ما است به نشر نه رساندند؟ موضوع «دشمنی» هیچ مطرح بحث نیست.

وسلام


اسم: حنیف رهیاب رحیمی   محل سکونت: ملبورن آسترالیا    تاریخ: 03.09.2013

از تصحیح دوست عزیز عبدالله زرنج جهانی سپاس. من طوریکه ذکر کرده ام شاید این قصه را سی و پنج سال قبل در جایی خوانده باشم. دیگر اینکه فعلاً نظر به خصوصیت و شرایط موجود کارم، به هیچ نوع ریفرنس دسترسی ندارم و آنچه را مینویسم صرف از حافظه ام مدد میجویم.
باردیگر از تذکر دوستانهٔ تان اظهار سپاس میکنم.


اسم: زهرا کوهدامنی   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 03.09.2013

جناب محترم یوسفی صاحب !
یک زمانی یک خانم، دوست من زبان آلمانی یاداشت وبرایم گفته بود، آلمان ها چه ضرب المثل خوبی دارند. «مشتری به مثابهٔ پادشاه است» وقتی جواب شما محترم را به محترم امین خواندم . این ضرب المثل یادم آمد، دری آنرا نوشته کردم به ترجمان گوگل دادم این نوشته برایم آمد( Der Kunde ist König)
با در نظر داشت آنچه گفته آمد سایت افغان جرمن عرضه کننده است و خوانندگان سایت مشتری. پس مشتری نباید با این الفاظ رنجانده شود(در آینده هر چه بنویسید، چشم بینا و گوش شنوا، برای شما نخواهم داشت)
من ژورنالیست و نویسنده نیستم ولی گمان می کنم که جناب امین صاحب حق به جانب استند.
خبری که از چهل سال قبل امروز چاپ می شود باید زیاد مهم بوده باشد. تا امروز تازگی و پیام خود را داشته بوده باشد.
در غیر آن دید و باز دید شاه و صدراعظم و وزیر امروز جالب نیست مگر آنکه این اخبار تأثیری بر واقعات امروزی داشته باشد.
اگر جناب شما بدین وسیله سایت را می خواهید پُر کنید سایت آنقدر بی مضمون هم نیست، مثل سیل مقاله، اخبار، مسائل کلتوری دارد.
این بود عرایض بنده دیگر جناب شما و پورتال افغان جرمن آنلاین مختارید.
با عرض احترام
زهرا کوهدامنی


اسم: دوکتور محمد اکبر یوسفی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 02.09.2013

محترم امین از آلمان!

امید است، کدام روزی هم خوش خوی باشید، که کم ما، با کرم شما مقابل شود. در لیست فرمایشات و «کارفرمایان» خود دیدم، متأسفانه اسم شما در لیست فرمایش دهندگان وجود نداشت، تا وظیفۀ خود را بر اساس «چک لیست شما» انجام می دادم.

آقای امین!

اگر متن را می خواندید، در آن کمبودی مواد را ذکر کرده بودم. اگر دوباره میل خواندن داشته باشید، می توانید دریابید، که از یک رسالۀ «رسمی»، که فقط چند «شمارۀ» پراکنده از طریق اقارب، یک دوست متوفی بدست آورده بودم، از عناوین «خبر های کوتاه» خدمت خوانندگان محترم، این چند مطلب را با عرض معذرت تقدیم نمودم. یک دوست خواننده، بزبان آلمانی طی «ایمیل» چنین نوشت:« herzlichen Dank. gefaellt mir gut.» (ترجمه: قلباً تشکر. خوب خوشم می آید.» اینکه خوش شما نیامده، تا اکنون در «فکر بیمۀ» رضایت خواننده نبوده ام. با «پورتال» هم کدام «تعهد»، بخاطر کمائی استقبال همه خوانندگان نداشته ام.

از بعضی آگاهان شنیده بودم که می گویند، تصویر، خود سخن می گوید. باز هم در همین مطلب کم، اخبار ذیل نهفته است:
- سفر رسمی معاون رئیس حکومت آلمان، به افغانستان. در عکس علاوه با جوانب دیگر که تفصیل خبر را در «لینک» می توانید، مطالعه نمائید.
- عودت وزیر خارجۀ وقت، از سفر رسمی به نیویارک، جهت اشتراک در جلسات سازمان ملل متحد.این وزیر خارجه برادر صدراعظم وقت و پسر کاکای پادشاه کشور بوده است.
- سفر رسمی « صدراعظم، سردار محمد داوود خان»، به لندن. درین عکس می بینید که مرحوم داکتر محمد یوسف خان، وزیر معادن و صنایع وقت، درین سفر همراه بوده اند.
- در سه «لینک» بعدی شامل همین مقاله، شما گزارش سفر صدراعظم وقت «سردار محمدداوود خان» را به انگلستان و آلمان، که درهر دو سفر مرحوم داکتر محمد یوسف خان، ایشان را همراهی می نموده اند، مطالعه می توانید.
- دیدار وزیر معادن و صنایع، زمان سلطنت، با هیأت ایتالوی.
- سفر رسمی رئیس جمهور هندوستان به افغانستان. درین زمان مرحوم داکتر محمد یوسف خان، طوریکه محل نشست ایشان در میز ضیافت، نشان می دهد، بمقام صدارت از حضور پادشاه، مؤظف گردیده بودند.
- از آنجائیکه در آنوقت «تلویزیون» وجود نداشته است، فکر می شود که برای «معرفی» به مردم افغانستان، تصویر ایشان را از جریان قطع «نوار» برای «افتتاح» تعمیر «میدان هوائی»، درین رساله، منتشر شده است.
- خبر دربارۀ «رأی اعتماد» به حکومت مرحوم داکتر محمد یوسف خان، و خلص متن منتشرۀ بیانیه، از زبان «آلمانی» ترجمه شده و درین مقاله می توانید، بخوانید.
- خبر از جریان سفر صدراعظم جدید بدون «لقب سردار» و یا «شهزاده» از ولایت قطغن.
- ملاقات صدراعظم جدید، با «میکویان» معاون صدراعظم اتحاد شوروی.
- نمی دانم چرا شما با من با چنین شیوه برخورد می کنید. من «امین» نام هائی را می شناختم که مورد احترام بنده بوده اند و از دیر زمان تا حال از ایشان نشنیده ام. این چند سطر را بخاطر احترام به خوانندگان محترم وطن نوشتم. در آینده هر چه بنویسید، چشم بینا و گوش شنوا، برای شما نخواهم داشت.
جنابعالی!
به آقای «عبدالمنان کریم»، که دوست من باشد و یا نباشد، می توانید، از همین طریق پورتال افغان جرمن آنلاین، تماس بگیرید، طوریکه تنفر خود را نسبت به من تبارز داده اید،از وسطاطت و خدمت برای شما، معذرت می خواهم.

با احترام

یوسفی


اسم: عبدالکریم رحیم   محل سکونت: کابل    تاریخ: 02.09.2013


عرضی به آقایون مباحثه کننده روی شخصیت مرحوم بابای ملت

مباحثۀ خیلی دلچسپی در مورد یک شخصیت محبوب، محبوب بخاطر انکه در زمان سلطنت اش پروگرام های وسیع سیاسی و اقتصادی-اجتماعی رویدست گرفته شد و در نتیجۀ آن افغانستان به کشور رو به انکشاف بمعنی واقعی ان مبدل شد.

زمانی که کمونیست ها کودتا نمودند اینجانب در یکی از ولسوالی های کابل څارنوال بودم و معاونی داشتم که تصادفاَ همصنفی ام هم بود. ولسوالی هم داشتم که بهترین نمونۀ جهالت و جنایت ان رژیم بود.

وی در هر محفلی که برای دفاع از رژیم دایر می شد از دست داشتن لارنس نام انگلیس در سقوط سلطنت امان الله خان صحبت می کرد. روزی معاون خدابیامرزم که دیگر ازین داستان خسته شده بود بمن گفت که تیپ ولسوال یک فیته دارد و در هر محفل آنرا می شنواند.

تیپ من هم مانند تیپ ان ولسوال یک فیته دارد (ولی خدا مرا از رسوائی وی نگهدارد). باین دلیل من به موضوعی که چندی قبل عرض کرده بودم توجه آقایون را معطوف می دارم:

آیا بحث بر سر اشخاص است یا بر سیستم دولت. اگر مطلب موضوع اول باشد پس ادامه دهید اما به نظر بنده نتیجه ای از آن بدست نمی آید.
هم بابای ملت و هم رئیس جمهور محمد داود به رحمت حق پیوسته اند. اما اگر موضوع بر سر سیستم های سیاسی است که آنها در رأس ان قرار داشتند پس بیائید که بر این موضوع دست بیک مناظرۀ جدی بزنیم.

اهمیت این موضوع از آن جهت است که کشور بیک بحران سیاسی بزرگی مواجه است. حال که بیش از یک ماه به تأریخ ثبت نام کاندید های ریاست جمهوری نمانده مردم عادی افغانستان نمی دانند که کاندیدان این مقام کی ها اند.
آیاطوریکه بعضی ها می گویند قحط الرجال است و یا نقیصۀ بزرگی در سیستم سیاسی افغانستان وجود دارد؟
آیا وقت ان نیست که بر سیستم سلطنت منحیث یک بدیل معقول و عملی نظام موجوده بحث شود. اگر براه غلط رفته ام، من و همفکرانم را مشوره دهید.

باغرض حرمت


اسم: عبد الله زرنج   محل سکونت: سندییگو، کلیفورنیا    تاریخ: 02.09.2013


نوشتۀ بسیار زیبای رهیاب رحیمی صاحب که با داستان دلچسپی در مورد فساد پهناور بحیث یک فرهنگ مروج در دستگاه دولت است مزین گردیده که همه واقعیت است.

رهیاب رحیمی صاحب از بعضی اشخاص به حیث خلفای اموی تذکر داده اند در حالی که این اشخاص خلفای « عباسی» بوده نه «اموی».


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 02.09.2013

باز هم چند نکته در مورد آنچه اشتباه بابای ملت مرحوم محمد ظاهر شاه تلقی میشود :

وقتی قانون انتخابات و قانون مطبوعات در قانون اساسی 1964 که یکی از مدرنترین و جامعترین قوانین اساسی به شمار میرفت شکل قانونی به خود میگرفت آن شاه بزرگ خوب میدانست که اقارب و خویشاوندان شاه در صورت انتخاب شدن یا انتخاب کردن از یک افغان عادی بیشتر تمایز و برتری خواهند داشت.

مثلا اگر یک عضو فامیل شاه خود را برای ولسی جرگه انتخاب کند بدون شک در مقابل یک افغان عادی که خود را از عین ناحیه یا ولایت یا شهر انتخاب میکند امتیازات و چانس بیشتر برای برد خواهد داشت. مقام ناحیه ،ولایت یا شهر نسبت قرابت او با فامیل سلطنتی خواهی نخواهی امکانات دولتی را در اختیاراش قرار خواهند داد ، برایش تبلیغ خواهند کرد و ده ها امتیاز دیگر .

چیزی که یک افغان عادی در اختیار نخواهد داشت. از همینرو شاه فیصله کرد تا اعضای فامیل اش مانند کشور های دیگر متمدن جهان که نظام شاهی مشروطه دارند از سیاست دوری ورزند. پیشنهاد داکتر محمد یوسف یک افغان عادی ولی تحصیلکرده که هیچ ارتباطی با فامیل شاه نداشت برای مقام صدارت به ولسی جرگه اولین قدم در راهی محدود کردن صلاحیت های شاه و فامیل اش به شمار میرفت که باید به حیث یک عمل نهایت وطنپرستانه و یک گذشت نهایت شجاعانه از قدرت تقدیر شود نه که اشتباه قلمداد شود.


در رابطه با عامل و نقش تعیین کننده قدرت های خارجی بخصوص ایالات متحده امریکا هر چند در پیام دو روز قبل خود چیز های نوشتم ولی با استناد به سخنان جناب محترم شاغلی بارز همینقدر اضافه میکنم که همانطوریکه بعد از لویه جرگه اضطراری یعنی بعد از سقوط رژیم طالبان همین عامل خارجی نقش و سهم شاه را تضییف و بی ارزش ساخت در سالهای حضور اردوی سرخ هم همین خارجی ها بخصوص ایالات متحده امریکا بود که به جای ظاهر شاه و اشخاص که واقعاً میتوانستند وطن را از بحران نجات داده و راه حل منطقی و شاید هم صلح آمیز برای وطن پیدا کنند بر افراطیون اسلامی و تروریستان تکیه کرده نه تنها از افغانستان بلکه از سراسر جهان آنها را زیر نام جهاد به خاطر اسلام جمع کرده و بدون کوچکترین توجه به سرنوشت کشور و مردم ما آنها و بخصوص دشمن درجه یک کشور ما تور پنجاب را در راس عملیات بر علیه روسها قرار دادند.

آنزمان ظاهر شاه حتی در فکر امریکا هم نبود بلکه بن لادن ، ربانی ، گلب الدین و غیره جهادی ها و تررویستان خون آشام به حیث متحدین دلبند و محبوب امریکا قدر شدند و به قصر سفید دعوت گردیدند در حالیکه در پشاور و کویته افغانهای وطنپرست از جمله هواخواهان شاه سابق که سیاست های تور پنجاب و سی ای ای را انتقاد کرده و آنرا برای آینده افغانستان ویرانگر میخواندن از طرف سازمان تروریستی آ اس آی و باند گلب الدین جنایتکار ترور میشدند. نه تنها این بلکه تمام جنایات پاکستان و تمام جنایات حکمتیار، ربانی و تروریستان خارجی - عرب و غیر عرب بر علیه مردم بیگناه ما، قتل عام مردم ما با راکت های کور و ماین های ضد پرسونل ساخت امریکا و ویرانی کشور نادیده گرفته میشد.

زیرا امریکا فقط به یک مسله می اندیشید و آن عبارت بود از شکست شوروی به هر قیمت که شده است. نتائیج آن سیاست های نادرست و غیر انسانی ، نتائیج استفاده از جنایتکاران و تروریستان بین المللی و بلاخره نتائیچ آن بی توجه ای به آینده افغانستان را ما تا امروز با گوشت و پوست خویش احساس میکنیم.


وسلام


اسم: امین    محل سکونت: آلمان    تاریخ: 02.09.2013

محترم آقای یوسفی!
نوشته شما تحت عنوان «خبرهای کوتاه» بیش از پنجاه سال قبل! توجه مرا به خود جلب نمود. لادرنگ آنرا باز نمودم تا از خبر های جدید "پنجاه سال قبل" با خبر شوم ، ولی کله بنده باز نشد که اخبار کجاست ؟ بجز از اینکه چندین عکس در این نوشته به نشر رسیده دیگر اثری از خبر نیست.
مانند همیشه عنوان با متن هیچ ارتباطء ندارد. اگر عکسها با معرفی اشخاص از این نوشته برداشته شود دیگر چیزی باقی نخواهد ماند.
احترامات مرا برای دوست گرامی تان عبدالکریم منان هم تقدیم نمائید.
با عرض حرمت


اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 01.09.2013

محترم آغای بابر سلام!

از جزای نا چیز تان تشکر.

سیاست و قانون دو چیز با هم متفاوت است.
ضمناٌ بحث مشخص بالای دو انسان بود که یکی آن دیگر را با وضع یک قانون غیر مدنی سلب حقوق کرد.
قوانین دیگر که ذکر آن رفته در مجموع نظم امور اجتماعی را عیار می کند.
باز هم اگر همان قانون اساسی و مطبوعات تطبیق عملی نداشته باشد ممکن اگر ملیون بار نی یکی دو بار بگویم نبودن آن بهتر بود.
برادر تان الله محمد


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 01.09.2013

هموطن محترم شاغلی الله محمد !

مقولات آزادی بیان ، آزادی مظاهرات و تجمعات ، قانون اساسی ، قانون مطبوعات و غیره هم مقولاتی اند که به کشور ما بار اول از همان جوامع پیشرفته یا متمدن اروپا وارد شده و اگر دقیق تر بگوییم بعد از استقلال افغانستان بوسیله شاه ترقییخواه امان الله و یاران اش چون طرزی زیب پلان های مردمی شان گردید.

پس این چگونه است که در یک مورد آنرا اشتباه محمد ظاهر شاه بدانیم و بگوییم که «سیاست های معمول در کشور های شاهی مشروطه در دنیای متمدن قسمیکه اشکارا نشان داد قابل تطبیق در کشور ما نبود» ولی در دیگر موارد آنرا اشتباه ندانیم ؟

نشود که یکروز بگویید که از بودن قانون اساسی و قانون مطبوعات نبودن آن «میلیون بار بهتر بود»؟ چون به ضم شما « قابل تطبیق در کشور ما» نیست ؟

وسلام


اسم: نظرمحمد مطمئن   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 01.09.2013

مکثی بر نوشته ج-ياور و تبصره ولي احمد نوري

څو ورځي وړاندي ( ۲۰۱۳/۰۸/۲۵ ) مې زما د يوې ليکنې (استاده ستا حافظه خرابه شوی که عقیده؟) اړوند د ښاغلي ج – یاور صاحب ليکنه (مکثی بر مضمون نظرمحمد مطمئن) دافغان جرمن آنلاين پر پاڼه وليدی، زما د همدې ليکنې اړوند ځينو نورو دوستانو هم ليکنې کړي وي، او ځينو ملګرو بيا پري خپل نظرونه او تبصرې کړي وي.
ج-یاور صاحب هم په دري ژبه ليکنه کړی وه، خو د ياور صاحب ليکنې زما موضوع پر بل مخ څيړلې وه، ددې له پاره چې د افغان جرمن آنلاين د لوستونکو له پاره سوالونه حل شوي وي او د قدرمن ياور صاحب زړه ډاډه شي، ښه ګڼم چې په لنډ ډول څو کرښي وليکم

ولي احمد نوري هم په همدې پاڼه کې زما پر ليکنه خپل نظر ورکړی وو، ښاغلي ياور صاحب او نوري صاحب د سايټ له چلوونکو څخه هم ګيله من وو، چې ولي يې دغسي يوه ليکنه خپره کړي ده.
په پښتو کې يو مشهور متل دی، وايې چې: احمد له محمود څخه پوښتنه وکړه چې نوم دي څه دی، احمد وويل چې خدای...، محمود سمدستي ورته وويل چې کافر شوې، احمد ورته وويل چې ته خو مې تر داده پريږده؟ نوم مې خدايداد دی.
زه له دواړو وروڼو څخه مننه کوم او دا ددوی حق دی چې خپل نظر ښکاره کړي، خو ګيله مې داده چې کاشکې دوی ليکنه تر داده پوري پري ايښي وای، او ليکنه يې په تکرار سره بيا ځل لوستلی وای، حتمي وه چې بيا به په اشتباه کې نه واقع کېدل.
د دواړو ښاغلو خبره پر لاندي ليکو متمرکزه وه:
استاد سياف په يوه تاريخې وينا کې د ډيرو مجاهدينو او مهاجرينو په مخ کې ويلې چې! اي مجاهدينو اومهاجرينو! ظاهرشاه داسي کافر دی چې دهغه د مسلمان کېدو هيڅ امکان نشته، هغه په هيڅ ډول سره نشي مسلمان کېدلای.
او هرهغه څوک چې له ظاهرشاه سره يوځای شی، ظاهر شاه نه شي مسلمان کولای، بلکه هغه مسلمان به هم کافر کوي.
که تاسي واوريدل او چا وويل چې موږ سياف له ظاهر شاه سره يوځای وليدی، داسي فکر مه کوئ چې ظاهر شاه مسلمان شوی دی، پوه شئ چې سياف ورسره کافر شوی دی.
که پورته څو کرښو ته سړی ښه متوجه شي، نو دهرچا په ذهن کې پخواني پاچا ظاهر شاه ته د استاد سياف له خوا په پغمان کې شانداره ميلمستيا په ذهن کې ورګرځي، دامعنی چې استاده! ستا د پېښور خبره که ومنو نو اوس تاسي ته کوم لقب درکړو؟؟؟

او په پورته کرښو کې سپکاوی هم نه دی شوي، دا په رښتيا هم يوه تاريخې وينا وه او ده، ما غوښتل چې يواځي استاد ته ورياد کړم، چې ولي سياسي خلک افغان ولس غولوي، او ددوی حافظې ولي کمزوري دي چې پرونۍ خبرې يې نه دي په ياد.

که تاسي زما ليکنه په پوره غور سره ولولئ نو له هيچا سره دا سوال نه پيداکېږي چې دا ليکنه د استاد له پاره د انتخاباتو کمپاين وو.
حتی ځينو پښتنو ليکوالو او ژورنالستانو خو ويلې چې ليکنه هرو مرو د استاد پرکمپاين منفي تاثير لري.

کله چې ما دیاورصاحب ليکنه ولوستله، په لاندي ډول مې افغان جرمن آنلاين ته څو کرښي وليکلې او غوښتنه مې ورڅخه وکړه چې دغه کرښي د ياور صاحب بريښناليک ته هم واستوي


اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 31.08.2013


جناب محترم آغای پیر محمد بابر بعد از عرض سلام بدون اجازۀ تان فقط در یک نقطۀ نوشته تان که از آغای بارز یاری خواسته اید می خواهم ابراز نظر کنم که امید است عصبی نشوید و برادر تان را جزا ندهید.

شما می نوسید و یا بهتر بگویم چنین فکر می کنید در مورد مرحوم محمد ظاهر شاه:
"بابای ملت مرحوم محمد ظاهر شاه به تأسی از سیاست های معمول در کشور های شاهی مشروطه در دنیای متمدن می خواست عین کار را کرده و نه تنها صلاحیت های خود را آرام آرام محدود کند ( مقالۀ نهایت آموزندۀ میرمن هلینا ملکیار به حیث شاهدعینی قابل ملاحظه است) بلکه اعضای فامیل سلطنتی را از دخالت در دولتداری برحذر سازد. زیرا آن شاه بزرگ می دانست که قرابت و خویشاوندی شان با شاه می تواند باعث تفوق شان بر دیگران گردد."

فهم شاه به مزه شما بزرگ از سیاست های معمول در کشور های شاهی مشروطه در دنیای متمدن قسمیکه اشکارا نشان داد قابل تطبیق در کشور ما نبود و لهذا قرابت و خویشاوندی با شاه و تفوق شان بر دیگران ملیون ها بار بهتر بود از جریانات که بعدا واقع شده.

حق را به دلایل نتوان فهمیدن
در خانهً خورشید چراغ دیگرست

الله محمد


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 31.08.2013


نکات ذیل را احترامانه عرض میدارم:

بارز صاحب محترم !

قبل از همه میخواهم عرض کنم که اگر مسایل مهم مربوط به وطن واحد ما را همه مانند شما بیطرفانه و بدون در نظرداشت سلیقه های جناحی، قومی، لسانی و غیره بررسی کنند بلاخره ما به یک نتیجه هم خواهیم رسید.

از نوشته شما خیلی چیز ها را می توان آموخت اما در مورد چند مورد میخواهم نظریات خود را هم احترامانه عرض کنم تا باشد مرا در صورت عدم موافقت یاری رسانید.

در اکثر کشور های شاهی مشروطه اروپا اعضای فامیل ملکه یا شاه مطابق قانون از دخالت یا شرکت در مسایل سیاسی خودداری کرده بیطرفی شانرا حفظ میکنند. آنها حتی در رأی گیری هم سهم نمی گیرند.

بابای ملت مرحوم محمد ظاهر شاه به تأسی از سیاست های معمول در کشور های شاهی مشروطه در دنیای متمدن می خواست عین کار را کرده و نه تنها صلاحیت های خود را آرام آرام محدود کند ( مقالۀ نهایت آموزندۀ میرمن هلینا ملکیار به حیث شاهدعینی قابل ملاحظه است) بلکه اعضای فامیل سلطنتی را از دخالت در دولتداری برحذر سازد. زیرا آن شاه بزرگ می دانست که قرابت و خویشاوندی شان با شاه می تواند باعث تفوق شان بر دیگران گردد.

موضوع عدم توشیح قانون احزاب را اکثراً عدم پختگی جامعه، تقابل کهنه گرایان و نواندیشان در داخل سلطنت و سیاست های متناقض و متضادی میدانند که هم در اطراف شاه و هم در حکومت دیده می شد. به طور مثال در همان سال 1965 قانون انتخابات و مطبوعات توسط شاه امضا شد که عملا ً آزادی بیان را تضمین و به جراید احزاب و گروه های سیاسی اجازه نشر داده می شد ولی از طرف دیگر ظهور احزاب سیاسی در صحنه سیاست با وصف اینکه عملاً تشکیل و فعالیت داشتند به حیث عوامل تشدید هرج و مرج رد گردیده که حادثه خونین سوم عقرب 1344 (25 اکتبر 1965) به افرادی چون سردار ولی که فکر میکرد احزاب می توانند اساس سلطنت را در زمانی که هنوز جامعه به پختگی نرسیده بلرزاند، قوت بیشتر داده، توشیح آنرا باز هم به تأخیر انداخت.

در مورد نقش شاه سابق در زمان جهاد نظر این حقیر این است که بعد از سقوط اولین جمهوری تحت رهبری اولین رئیس جمهور افغانستان سردار شهید محمد داود خان در کشور ما عامل خارجی متأسفانه تعیین کننده شده است. اگر بحث های مرا با دوستان در بارۀ افغان امریکایی خلیلزاد تعقیب کرده باشید من از آنانی که نقش خلیلزاد را در بیرنگ کردن نقش بابای ملت نهایت مهم می شمارند در یک زمینه اختلاف دارم که یک شخص یعنی خلیلزاد نمی توانست بدون قدرت بزرگ امریکا این کار را کند.

عامل خارجی در زمان جهاد بر علیه اردوی سرخ بخصوص عامل و نقش تعیین کنندۀ امریکا در آن زمان نباید از یاد برده شود. این امریکا بود که به خاطر گرفتن انتقام شکست فضاحت بار در ویتنام و شکست کمونیزم جمع بلوک وارسا اعلان کرد که « اسلام در خطر است». در آن پروسه و موجودیت آن نوع شعار آیا جایی برای شاهی که معتقد به ازادی بیان، مطبوعات و کسی را که می توان تقریباً شاه سیکولار نامید باقی می ماند؟ یا افرادی چون گلب الدین، ربانی و دیگر نوکران تور پنجاب می توانستند هدف امریکا را با استفاده از اسلام و قران عملی کنند؟

در مورد دیگر مسایل بخصوص نقش ورزیده سردار شهید محمد داود خان در راه ترقی و اعتلای کشور چه در زمان صدارت و چه بعد از اعلان اولین جمهوری اگر وقت یاری کرد در روز های آینده خواهم نوشت. البته یک مسأله را میخواهم همین حالا خدمت شما هموطن محترم عرض کنم که به نظر این حقیر دورۀ آن شهید و شاه را در مقایسه با کشور های منطقه و دولت های بعد از آنها، شرایط اقتصادی و جغرافیایی افغانستان و موقعیتی که افغانستان فقیر متأسفانه به نسبت رقابت ابر قدرت ها ( اول انگریز – روس و بعد انگریز جمع امریکا – شوروی ) داشته باید بررسی کنیم.


یار زنده صحبت باقی


اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 31.08.2013


بعد از عرض سلام به آغای نعیم بارز و احترام به دیگر خوانندگان! مقالۀ بسیار عالی تان بنام "قرار دادن ظاهرشاه و داود خان در یک ردیف مخدوش کردن مرز بین دیموکراسی و دیکتاتوریست!" از نظرم گذشت از زحمات تان تشکر.

با ذکر مطلب پاهین (پایین)در مقالۀ تان: "در اینجا به سه مورد اشتباه مهم سیاسی ایشان اشاره میشود:

یک : با آنکه ظاهر شاه معتقد به آزادی و دیموکراسی بودند و خود نظام دیموکراسی را به مردم افغانستان پیش کش نمودند، اما در یک مورد بر خلاف اعتقاد خودش پسران کاکایش را در قانون اساسی از حق فعالیت سیاسی که مهم ترین حق اجتماعی انسان شمرده می شود و مشمول حال داود خان نیز می شد محروم نمودند، که اساساً همین مسأله زمینۀ تضاد داود خان را با شاه و نظام سلطنتی فراهم کرد و در نتیجه پیامد آن کودتای 36 (26)سرطان و سقوط نظام سلطنتی را به بار آورد و همه شاهدیم که پی آمد های شوم آن چه خونریزی ها و ویرانی های دیگری به همراه داشت که تا کنون کشور و مردم در بحران به سر برده واز پیکر ملت خون جاریست."

زمانیکه من در یکی از نوشته هایم مانند نوشته بالای تان بروز تشنجات بعدی را از آن نتیجه گرفتم یکی از نویسندگان به اصطلاح بر جسته این دریچه مرا محکوم به طفره رفتن نمود. با وجودیکه بنده جواب برادر ما را داده ام لاکن یک مطلب را به حیث یک ریش سفید تان باید عرض کنم که اگر شما ریش سفید ها زور تان به منطق یک نفر نرسید باید خاموشی اختیار کنید و زیاد تر خود را رسوا نکنید چونکه سن زیاد شد مانند آب جوش بعضا مغز کمی منگ پیدا می کند.

ز پا ننشست آتش تا نشد خاکستر اجزایش
بسعی نیستی هم غیرت کار این چنین باید

الله محمد


اسم: دوکتور سید خلیل الله هاشمیان   محل سکونت: مانکلیر اضلاع متحده امریکا    تاریخ: 31.08.2013

عرض تقدیر، تشکرو امتنان

به مناسبت نشر یک مقاله ام در این پورتال وزین، میخواهم مراتب امتنان و تشکرات خود را به متصدیان محترم پورتال وزین (افغان جرمن آنلاین)، خصوصآ جناب آقای ولی احمد نوری، تقدیم کنم که مقالۀ مرا بجواب آقای (فرید افغانیار) بعد از وقفۀ 22 روز عیناً و بدون تغییر و تصرف نشر نمودند. متصدیان محترم این پورتال با این تصمیم و عمل خود ثابت ساختند که انتقاد پذیر، حقیقت پذیر و هم مشوره پذیر می باشند، و این صفات صدق می کند با عنوان "یک اکادمی" که قبلاً این پورتال به آن متصف شده است.
وقتی همه باور داریم که ساحۀ آموزش "از گهواره تاگور" است، باید قبول کنیم که هیچ کدام "متکامل" نیستیم، بلکه هر روز از یکدیگر می آموزیم، و چه خوش فرصتی را این پورتال فراهم کرده تا از یکدیگر بیاموزیم، و هم باید بپذیریم که در آموختن شرم و خجالت و کم آمدن مطرح شده نمی تواند.

متصدیان محترم و مشترکین محترم این پورتال هر کدام تجاربی اندوخته اند و آنرا در صفحات این پورتال عرضه می کنند و برای هر کدام فرصتی درین پورتال میسر می شود تا از یکدیگر بیاموزند.

نگارش یک علم است و درین رشته تا درجۀ (پی. اچ. دی.) می توان تحصیل کرد. این علم اصول و فروعاتی دارد که هر شخص بقدر کفاف از آن آموخته است. در جملۀ اصول نگارش "سبک" و در جملۀ فروعات نگارش "سلیقه" شناخته و پذیرفته شده است. هر شخص در نگارش "سبک" متفاوت دارد، و "سبک شناسی" مانند "تایپستی" بحیث یک فن و مهارت در علم نگارش پذیرفته شده است. در فن تایپستی "سلیقه" دخیل است و هر تایپست سلیقۀ خاص مخصوص بخود را دارد و بکار می برد. من قبلا چند بار نوشته ام که تایپست کسیی و مسلکی نیستم، خصوصاً در تایپ بالای صقحۀ (وورد) در کامپیوتر بسیار مشکلات دارم، در حالیکه بالای تایپرایتر عادی مسلط می باشم و از 25 سال باینطرف یک مجلۀ ماهوار (آئینه افغانستان) را تایپ و توزیع کرده ام.

بهرحال، این نامه پیام مختصری است بیانگر تقدیر و امتنان من از نشر یک مقاله ام. اما پیرامون تفاوت های سلیقوی که جناب آقای ولی احمد نوری در مقاله مؤرخ 27 آگست شان انتقاداتی ابراز کرده اند، با تشکر و امتنان از راهنمایی های شان، به اساس روحیۀ آموزش متقابل و از یکدیگر، یادداشت علیحده تقدیم خواهد شد.

با عرض احترام – سید خلیل الله هاشمیان – جمعه 30 آگست 2013


اسم: صادق مرور    محل سکونت: کانادا    تاریخ: 31.08.2013

« استاده ستا حافظه خرابه شوې که عقیده؟ » لیکنی باندی یوه کتنه!

د محترم« نظر محمد مطمئن» د مقالی په باب.

د «آگست» د میاشتی په 22 نیټه، «افغان جرمن آنلاین» د محترم لیکوال «نظرمحمد مطمئن»، یوه لیکنه تر همدی سرلیک لاندی: « استاده ستا حافظه خرابه شوې که عقیده؟» چاپ کړه. دا «لیکنه» می څو ځلی ولوستله. که څه هم په لمړی شیبو کښی می نیت وو، چه یو څه ولیکم، خو تر ننی ورځی پوری می انتظار درلود، چه د وطن نور قوی لیکوالان او پوهان، پر دی موضوع باندی، غور وکړی او ددی لیکنی اصلی محتوا و څیړی. کله چه یو شمیر وطنوال خپلی نتیجګیری ولیکلی، او محترم «مطمئن»، خپل یو ځواب په دری ژبه، چه د «غلطیو» څخه خالی نه وو، ولیکل، نو ما ته هم دا جرأت را پیدا سو، چه که څه هم په پښتو، هسی چه خپله هیله لرم، نشم لیکلای، مګر بیا هم ترجیح ورکوم، تر څو چه، یو څو کرښی د محترم مطمئن د همدی مقالی په «باب»،ولیکم.

په لمړی شیبو کښی می دا فکر را سره وو، چه یو څه، «پراخه» او منطقی «بحث» ورباندی خلاص شی، خو کله چه می «ځینی» تبصری و لوستلی، چه یو شمیر لیکوالان، دی متن ته، په بل نظر ګوری، چه ما ته د منلو وړ ندی، نو داسی فکر را ته پیدا سو او د ځانه سره می ویل، چه دا به هم ممکنه وی، چه دوی به پدی دلیل، اهمیت ورکړی وی، چه په ډیرو «سایتونو» کښی، دا مقاله لیدل سوی. ما یواځی، د « افغان جرمن آنلاین په پورتال» کښی لیدلی، د نورو«سایتونو» سره «پیژندنه» نلرم. تر هر څه د مخه د « جدالی بحث » علاقه د هیڅ چا سره نلرم. پښتو می د وړکتوب څخه د پښتون په توګه زده کړی او دری ژبه هم زما د وړکتوب او د تعلیم او تحصیل ژبه ده. هیله ده چه محترم مطمئن ته دا شک پیدا نسی، چه زه به دده په کلماتو نه یم پوهیدلی.

که چیری محترم لیکونکی د «طالبانو په غورځنګ» پوری تړلی وی، زه ورسره د «مناقشی» میل نلرم. دا دده حق دی چه څنګه فکر کوی او د کومی «عقیدی» خاوند دی. دا چه «ځینی» داسی تصویر اخستی، چه ګواکی، دی «سیاف» افشاء کړی، ددی ادعا سره هم موافق نه یم، ځکه زه د یوی خوا، دیوه شخص د «رسوايی» سره کومه علاقه نلرم. ما ته د ټولنی سرنوشت مطرح ده. په بل عبارت، ما ته «سیاف» هم یوشخص دی، چه د «مذهب» تر «پردی» لاندی سیاست کوی. او «سیاست» ځانته بیل شرایط او «میتودونه» او محاسبی لری، چه د «قدرت» سره اړیکی ساتی، او پدی باب هم بحث ته دوام نه ورکوم. زه لمړی تر هر څه ددوی ددی سر لیک څخه شروع کوم.

لیکوال، د مقالی سرلیک د پوښتنی په شکل په «ګیمه» کښی نیولی. زه ښه پوه نسوم، چه دی، ددی کلماتو ترکیب، له کوم ځایه څخه را نقل کړی، چه تر ده د مخه بل چا داسی یوه ادعا، کړی وی او یا دا چه دا «ټول» د دوی «صنعت او هنر» دی. لمړی د «حافظی» «خرابیده» یادوی او بیا «عقیده». دی د «سیاف د حافظی» څخه، خپل په ذوق سره هغه څه، په یاد لری، چه د «سیاف» له خوا، پر مسلمان باندی د «تکفیر» حکم، سوی. پدی باب، باید ښه «غور» وسی. کله چه یو لیکوال یو مفهوم، را «نقل» کوی، باید د هغی مفهوم، د «حقیقت» په باب فکر وکړی. «اتهام» او «غلط» مفاهییم «نقل» کول، خپله یو نا سالم «عمل»، چه د «بیان د آزادی» سره سمون نلری. «آزادی» پدی معنی نده، چه سړی به د هری نا جائزیی کړنی اجازه ولری.

کیدای سی چه چا به، دبل په «باب» کوم «تور» لګولی وی، نو محترم مطمئن، چه د دین او عقیدی تر «کلماتو» لاندی، «غواړی» حقیقت ووایی او یا «سیاست» وکړی، باید، دی واقعیت ته پاملرنه کړی وای، چه سیاسی «معامله» او «عقیدوی» مطالب سره لوی «توپیر» لری. دی ممکن غوښتی وی، چه خپل «افسوس» و ښیی، چه ګویا، «سیاف»، پخوا «ښه ویلی وه» او اوس، دده له «نظره» غلط وایی او یا د خپلی «عقیدی» بر خلاف ولاړ دی. د «سیاف» عقیدوی تعریف هم، نه وړاندی کوی. مکن وښتی وی چه «سیاف» باید ټول عمر پر یوه موضعګیری ولاړ وای. په «حقیقت» کښی کیدای سی، چه یو «پټ» راز پکښی، «نغښتی» وی، چه «افراطی» وهابیانو ته که چیری، د «سیاف» د اوسنی، موضعګیری سره نا راضی ولری، داسی ور وپوهوی، چه «سیاف» اوس د سیاسی وضعی سره سم مجبور سوی دی، چه خپل پخوانی «موضعګیری» په خوله را نه وړی، خو خپل«پخوانی» عادات په باطن کښی ساتی.

پدی ډول ممکن محترم «مطمئن»، د خپل دوستانو د احتمالی محاسبی پر بنسټ، دا «نقل» او مقایسه شعوری کړی وی، چه که چیری، د متوفی «پاچا» پلویان پدی خبره خوا بدی کیږی، نو د «سیاف» افراطی او عوامفریبی اظهارات، د نورو «وهابیانو او اخوانیانو» په یاد راوړی. اوس هر څوک پوهیږی، چه په داسی «سیاسی – نظامی» کړنلارو کښی، څوک تصمم نیسی.

هغه څوک چه د «سیاف» او د هغه دکلونو د سیاسی» فعالیتونو سره «پیژندنه» لری، «عبدالرسول سیاف» چه د «عبدالرب رسول سیاف»، په نامه هم یادیږی، د اسلام تر نامه لاندی فعال دی، خو دی د «وهابی» په فرقی پوری تړلی سړی دی. دی او ټوله «ډله» یی د «سعودی عرب» د استخباراتو له خوا، دده د «غړیتوب» په نسبت، د همدی «وهابی دولت» له خوا، هر ډول مرستی، ددوی سره کیږی او د هغوی له خوا رهبری کیږی. اقلاْ د یوی پیښی یادونه لازمه ده، کله چه د «طالب» جنګیانو، د کابل د نیولو څخه وروسته، «ربانی - مسعود» او د هغو، دولتی متحدین، د کابل د شمال په لور تر تعقیب لاندی و نیول، او د «ګلبهار» په «سیمه» کښی، «سیاف» د «راډیوګانو» د راپورونو پر اساس، د «طالب د جنګیانو» له خوا ونیول سو، سمدستی د «سعودی دولت» او د «پاکستانیانو» په هدایت «خوشی» کړای سو.

که محترم مطمئن پخپله «وهابی» وی، همداسی «تکفیرونه»، چه «سیاف» پخوا «صادر کړی»، ده ته به په زړه پوری وی، که نه وای ده به د ځانه سره فکر کړی وای، چه پدی نړی کښی «زیات» تر ۱۳۰۰ میلیونه «مسلمانان» وجود لری. ټوله «وهابی» ندی. او «شیخ الحدیثان» هم په زرګونو، د اسلامی دنیا په «مدرسو» او «مسجدونو» کښی موجود دی. دی باید دا موضوع «څیړلی» وای او مخ کښی چه دا «نا روا حکم» ېې نقل کاوه، باید د غیر «وهابی» مسلمانانو او عالمانو څخه معلومات تر لاسه کړی وای. په سیاست کښی دا عادی «خبره ده»، چه نن یو څه ویل کیږی او وروسته کیدای سی، بل څه و ویل سی. داهم ډیر امکان لری چه «سیاف»، پخپله داسی یوه «ڼقشه» و لری، چه په «ځان» کښی د دا ډول «تغییر»، د خپلی «ډلی» له خوا پدی شکل تبلیغ کړی، تر څو چه دده په «سیاسی» اهدافو کښی د دا ډول «کاومپرومایز» تصنعی قابلیت، بڼه ورکړی.

پای


اسم: فرید افغانیار   محل سکونت: کندهار    تاریخ: 30.08.2013


دوست محترم نبی مصداق،

سلامهای بنده را پذیرا شوید. در ارتباط به نظر مختصر تان درین دریچه، خواستم چند سطری بنویسم تا بتوانم اشتباهی را که رخ داده برای تان واضح سازم.

من در نوشته ام هرگز ادعا نکردم که زبان های پښتو، دری و اردو زبان های زنده نیستند. بلکه بجواب آقای هاشمیان که در مورد آقای کرزی بطور مبالغه آمیز طمطراق نموده و نوشته بودند که با دانستن این زبانهای زنده بر زعما و رهبران قبلی فضیلت دارند. خواستم توجه شانرا به این نکته معطوف بدارم که این دیگر کدام فضیلت خاص کرزی شده نمی تواند که در چهار زبان زندهٔ دنیا که عبارت از پښتو. دری، اردو و انگلیسی است تکلم می نماید. در حالیکه تذکر دادم که زعمای قبلی هم به چندین زبان مهم دنیا بلد بودند و درین مورد بطور مفصل با ذکر نام آن بزرگان و رهبران و تعداد زبان هایی را که بلد بودند مثال ها دادم که فکر می کنم در اینجا لازم به تکرار آن نیست.

درین شکی نیست که هر لسانی که متکلم داشته باشد زبان زنده است. اما وقتی ما از علمیت و فضیلت یک شخص در خصوص دانستن چندین لسان صحبت می کنیم، آن شخص باید به لسان های بسیار معمول و مروج دنیا آشنا باشد. نه تنها به زبان های ملی کشور خود.

امروز در جهان بنا به دلایل متعدد دانستن زبان انگلیسی یک فضیلت یعنی برتریست زیرا شخصیکه بر این زبان مسلط باشد در هیچ نقطهٔ دنیا به مشکل افهام و تفهیم بر نمی خورد. در پهلوی این زبان ها بر اساس تعداد متکلمین آن درجه بندی شده که در دنیا در جملهٔ ده زبان در اول جدول زبان چینایی بعد بالترتیب: هسپانیایی، انگلیسی، هندی، عربی، پرتگالی، بنگالی، روسی، جاپانی و جاوایی قرار دارند.
قرار معلوم بهترین تحصیلکرده های افغان که در خارج رفته اند نسبت ندانستن یکی ازین زبان های معمول و مروج، یا به کارهای شاقهٔ بیرون از مسلک شان مصروف اند یا در مارکیت ها لباس می فروشند و یا در خانه بیکار نشسته اند. و دو دیگر بر هر افغان لازم است لا اقل دو زبان دری و پښتو را درست صحبت کرده بتواند و اردو را هم بیشتر افغان ها بخاطر مخلوط بودن با دری و پښتو در هندوستان و یا پاکستان به آسانی آموخته اند.

هدف من اینست که زبان های ما به هیچوجه زبان های مرده نیستند. در زمرهٔ زبان های غنی دنیا بحساب می آیند، قدامت تأریخی دارند ولی متأسفانه بجز افغانستان، ایران و تاجکستان، در دیگر اطراف و اکناف دنیا کسی آنرا نمی فهمد. اما دانستن این زبانها بخصوص برای یک رئیس دولت حتمی و لازمیست نه فضیلت و برتری. امیدوارم هدفم را از نوشته ام دانسته باشید. با عرض حرمت


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 30.08.2013

جناب محترم آقای نوری،
چند نکته را میخواهم خدمت تان ذیلاً به عرض برسانم، آنهم چون شما به من وبه نوشتۀ من در دریچۀ نظریات اشاره ای داشته ائید:
1 ـ ممنون از اینکه شما مرا "رفیق" خطاب نموده ائید. ولی شما، حداقل طی این ده سالی که با پورتال همکاری داشته ام، باید دانسته باشید که من هیچگاهی نمیتوانم غیر از خود رفیق کس دیگری باشم. در گذشته هم همینطور بوده است. اگر من رفیق باز میبودم، طی این همه سال حتماً با یکی از مسئولین پورتال، بخصوص با شما که شخص مقتدری در پورتال هستید و یکی دو بار فرمایشاتی هم از جانب شما بمن رسید که من با پرنسیپی که دارم نتوانستم آن ها را عملی کنم، رفیق میشدم! کسی که از انواع چپ و راست افراطی انتقاد میکند و به شرق و غرب ایراد میگیرد، نمیتواند رفیق کسی باشد. اگر فرض محال رفیق هم باشم، رفیق آن استاد جامعه شناسیی هستم که فعلاً در یکی از یونیورستی های امریکا تدریس میکند و در مورد مارکس میگفت:" تشخیص اش درست بود، اما تجویزش درست نبود."
برچسپ بازی ها، متأسفانه، در میان کسانی که توان بحث روی مسائل قابل بحث را ندارند، در کشور ما زیاد رواج پیدا کرده است. فکر نمیکردم که شما هم از جملۀ این انسان ها باشید. به هر حال، بحث پیرامون دورۀ چهل سالۀ حکومت محمدظاهرخان، بحثی یک ورق و دو ورق و یک روز و دو روز نیست. این بحث ابعاد گوناکونی دارد و خیلی وسیع است.
2ـ بیائید من و شما به عنوان دو انسان صاحب خرد و مسئول در برابر این ملت، نه به عنوان انسان های مسئول در برابر یک شخص یا یک گروه و نهضت و حرکت و حزب و ایدئولوژی و مکتب، به نقد ـ بررسی خوبی و بدی ـ دورۀ مورد نظر بپردازیم.
واقعیت این است که شما، و هیچ یک از آن هائی که برای شما قلم می زنند، نمیتوانید در برابر این حقایق و صدها حقیقت دیگر چیزی بگوئید و بنویسید. کسانی که آن حقایق را نپذیرند و بخواهند آن ها را نادرست ثابت کنند، باید، به اصطلاح، "پوست پشک را به روی شان بکشند."
شما هم بنویسید. من هم مینویسم. قضاوت را میگذاریم به مردم؛ به شرط اینکه شریفانه عمل شود و سانسور نباشد!!
شما میگوئید که معتقد به آزادی بیان هستید! بیائید این گفته را درعمل تثبیت کنید. به نوشته های سه ـ چهار هموطن در همین یکی دو روز در دریچۀ نظر خواهی نظر کنید. این ها از سانسور در افغان جرمن شکایت دارند! یکی ـ دو درجن انسان های دیگر، از آن جمله آقای هاشمیان، همینطور! نکند این سانسور ناشی از آموزه های مکتب دهه دموکراسی باشد!
پورتال نوشتۀ "هرکس که بت پرست شد کر و کور میشود" مرا که بتاریخ 26 همین ماه به پورتال ارسال نموده بودم، از ترس شما نشر نکرد. چرا؟ عیبی داشت؟ جواب بنویسید! تا من هم بدانم عیب آن در کجا بوده است!
3ـ نوشته میکنید که من با بیباکی مینویسم. این درست نیست. شما شفافیت را با بیباکی خلط میکنید. اگر از یک فیصدی بسیار ناچیز بگذریم، ما ملتی هستیم که زیاد ملاحظه کار هستیم. به شفافیت در سخن و تحلیل و داوری هیچ اهمیت قائل نیستیم. در آسیب شناسی عیوب یا بدی های یک ملت، نبود شفافیت یکی از مهم ترین کم و کسرها میباشد. بیائید از این تعریف ها و ملاحظات متقابل بگذرید و مانند یک انسان مسئول و محقق و خردمند و شفاف به کند و کاو پدیده ها و رویداد های تاریخی، علل و معلول و انگیزه ها و انگیخته ها به پردازید. صرف نظر نکنید. بگوئید تا مردم، خاصتاً جوانان ما، بدانند. به دیگران هم حق بدهید که نظر شان را بگویند.
4 ـ شما به آرامی و صلح و صفأ در دوران حکومت محمدظاهرخان اشاره نموده ائید. اگرچه هرسه مفهوم قابل بحث هستند، ولی اگر دورۀ محمد هاشم خان را که دوران استبداد عریان زعامت محمدظاهرخان بود، و غیر از شما هیچ انسانی نمیتواند آن را انکار کند، ازچهل سال تفریق کنیم، و متباقی را به قول شما دوران آرامی و صلح و صفأ بدانیم، درست به همین علت هم، قسمی که قبلاً هم آن را یاد کرده ام، باید شاه مزبور را مورد سئوال قرار داد که چرا در اینهمه سال هائیکه ملک و مردم، بقول شما در صفأ، یعنی در رونق و خوشی و خرمی، زندگی میکردند، کاری نکرد که حداقل مانند همسایه های دور و نزدیک سبب اعتلای کشور، رفاه واقعی مردم میشد، نه رفاه و صفای توهمی و تخیلی.
در پشاور، عقب مانده ترین مرکز ایالتی پاکستان بعد از کویته، در آن ایام تنها در پوهنتون دخترانۀ آن بیشتر از چهار هزار دختر تحصیل میکرد. در همین زمان در تمام افغانستان یک پوهنتون داشتیم که در آن دو هزار محصل اعم از دختر و پسر درس میخواندند. در پایتخت یک کشور! خوش هم هستیم و به خود حق دفاع هم میدهیم!!
5 ـ این مسئله بین من و شماست. مقالۀ من در همین پورتال هم نشر شده است. نادرست نیست، اگر در همین پورتال به جواب محتویات آن مقاله پرداخته شود؛ اگر قصد پرداختن به آن وجود دارد؟
بنابر دلائلی من نمی خواهم درجاهای دیگر به جواب شما بپردازم.
بهروز و سلامت باشید


اسم: محمد شاه سلیم    محل سکونت: از فرانسه    تاریخ: 30.08.2013

سلام به خوانندگان ایکه در این دریچۀ نظر خواهی سری میزنند و سلام به گردانندگان محترم پورتال وزین افغان – جرمن آنلاین!
من هرگاه روزانه فرصتی دست دهد، سری به سایت های مختلف میزنم و از اخبار و رویداد های کشورم و هم از نظرات مختلف هموطنانم خود را آگاه می سازم.من هیچ وقت شوق نویسندگی نکرده ام و شرایط زندگی من هم این فرصت و اجازه را برایم نمی دهد. این اولین بار است که به کمک یک دوست درد دلم را نوشتم.
هموطنی بنام ولی احمد نوری نظر خود را در مورد مقالات و تبصره ها در پورتال افغان – جرمن نوشته اند و از نظر اینکه هر انسان حق داشتن یک نظر را دارد، به نظریات شان احترام قایلم، اما ایشان کوشیده اند تا همه را مجبور به قبول نظرات خود کنند که بنظر من کار درستی نیست. ایشان حتی به همین پورتال خود هم تاخت و تاز کرده و هر سایت انترنتی و پورتال افغانها که مضمونی را خلاف نظرات سیاسی ایشان به نشر رسانده اند، چنان تاپه کاری کرده اند که قبلاً در هیچ سایت دیگری به چشم نخورده است. ایشان به افراد و اشخاص و سایت ها ایکه موافق نیستند چنین تاپه کاری نموده اند(ولی آقای مطمئن ماهرانه و مذورانه جملاتی را انتخاب نموده که این نوشتۀ مستهجن و بی معنی از خیرات اهانت به اعلیحضرت محمد ظاهر شاه از طرف یک عده زیاد سایت هایی که بدست اسلامیست ها، پرچمی ها، خلقی ها، افغان ملتی ها، ستمی ها، طالبی ها و شعله یی ها اداره می شوند چانس نشر یابد.)
چون نوشته ای مورد نظر شان بگفته ای خودشان در تعداد زیادی از سایت ها نشر شده، همه را به شمول پورتال افغان- جرمن، تاپه ای حزبی زده اند که این خود دور از انصاف است. اقلاً به همین پورتا افغان-جرمن این تاپه را باید نمی زد . اما چون اینکار را کرده است، پس باید ثابت کند که کدام افراد و یابگفتۀ خودشان ( آدم ها )در این پورتال حزبی استند و به کدام احزاب وابستهف در غیر آن در کشور ما هر کس که تحلیل و منطق اش از کار افتاد، شروع به تاپه زدن طرف مقابل میکند و جناب ولی احمد نوری هم همین کار را تکرار کرده اند.
یک مسالۀ دیگر را هم میخواهم تذکر دهم و آن اینکه در کشور ما در زمان شاهی، حدود 2فیصد باسواد و تحصیل یافته داشتیم و از آن 2 فیصد هم اکثرا به همین احزاب که جناب ولی احمد نوری تذکر داده اند، وابسته بودند و بقیه 98فیصد دیگر بیسواد بودند و فقط یاد گرفته بودند که ( عمر دی دیر شه پاچا).من بخاطر دارم که در وقت قدرت حزب دیموکراتیک خلق، مردم در ولایات و ولسوالی ها میگفتند که پاچا گردشی شده و نور محمد تره کی پادچا شده، پس نباید توقع داشت که اکثریت مردم افغانستان هوادار و طرفدار و کشته و مردۀ ظاهر شاه باشند. کیش شخصیت پرستی در بین تمام احزاب چپ و راست تا آخرین سطح خود رواج دارد و کیش شاه پرستی هم از آنها کمی ندارد، پس به تمام مردم باید حق داد که از احمد شاه مسعود و ربانی و حکمتیار و خلیلی و سیاف و مزاری و ببرک و نجیب و دیگران قهرمانان بسازند و به پرستش شان بپردازند. کور خود و بینای مردم بودن کار پسندیدۀ نیست. مرحوم ظاهر شاه اگر یک شاه مترقی و دلسوز و مهربان بود و یا برخلاف، بگذارید که روحش آرام و قرار گیرد، بعضی ها دیده به دانسته او را از قبر بیرون کرده و به زبانها می اندازند و اگر مردم انتقادی کردند و یا هم نارسائی ها او را بر شمردند، در آنصورت تاپه کاری میشوند و نوشته های شان سانسور گردیده و حق نشر هم از آنها گرفته میشود و قرار نوشتۀ محترم ولی احمد نوری، رفیق میشوند و هزار و یک تاپه هم نثار شان میگردد.
من که اندک پشتو میدانم و به یکی دو دوست پشتو زبان خود هم مراجعه کردم، نوشتۀ محترم نظر محمد مطمئن، کاملاً و صد فیصد جهت افشا نمودن سیاف است و به یادش می آورد که چه میگفت و چه کرد و این خود چلوصاف سیاف را از اب بیرون کرد. هر آنچه در مورد ظاهر شاه در نوشته تذکر داده شده است، از زبان سیاف نقل قول شده است. جنایات سیاف را تمکتم مردم افغانستان بخوبی میدانند و هرگز هم آن جنایات را فراموش نمی کنند، اما آنچه مطمئن به خاطر سیاف آورده است، شاید اکثریت مردم از آنها مثل من بیخبر بوده باشند. در هیچ کشور جهان ممکن نیست همه بصورت مطلق یک نفر را حمایت کنند چه شاه باشد یا رئیس جمهور یا امیر یا سلطان. در کشور ما هم همانگونه که ظاهر شاه طرفداران خود را دارد، مخالفین خود را هم دارد، پس نباید توقع کرد که همه به شاه احترام داشته و علاقمند باشند و هیچ کس حق ندارد انتقاد کند. این کار عملی نیست و نتیجۀ معکوس میدهد.
اگر این نوشته ای مرا نشر کنید، من جواب های هموطنان را تعقیب میکنم، اما قادر نخواهم بود که به جواب بپردازم، چون خودم کیبورد فارسی ندارم و تایپ را هم بلد نیستم. من و دوستم که این سطور را برایم تایپ کرد، بسیار کوشش کردیم که غلطی های املائی نداشته باشد، اگر غلطی هایم اصلاح شوند خوش میشوم. خداوند نگهدار


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 30.08.2013

قابل توجه محترم ولی احمد نوری
اینکه یک عده یک شخض و یا زعیم را قابل قدر میدانند، و عده دیګر همان زعیم و شخص مورد نظر را برعکس مورد انتقاد و نکوهش قرار می دهند،همچو مسایل بدین معني نیست، که ما کسی را بباک قلمداد نموده و یا مورد سرزنش قرار دهیم.شما که شخص مورد احترام هستید و در دریچه نظر خواهی ابراز داشته اید که عضو هیات تحریر افغان جرمن انلاین نیز هستید، در این صورت متوان از نزد شما سوال کرد که در همین دریچه نظرخواهی یک شخص موی سفید را ګویا بی باکانه نبشته کرده مورد سرزنش شدید قرار داده اید، که کار عاقلانه نیست.
باز هم نسبت به نشر یک مقاله یک نویسنده افغان در سایت وزین و ملي افغان جرمن انلاین تاسف کرده اید، در حالیکه شما یکی از صاحب نظران همین سایت می باشید، این تاسف شما برای بنده سوال برانګیز است.
از طرف دیګر شما متوجه شده اید که در مورد احزاب افغانستان چطور یک جانبه قضاوت نموده اید، در ذیل از نوشته شما نقل قول شده که عبارت از
سایت هایی که بدست اسلامیست ها، پرچمی ها، خلقی ها، افغان ملتی ها، ستمی ها، طالبی ها و شعله یی ها اداره می شوند چانس نشر یابد که مؤفق هم شد، چه اینها همه مریض گونه بر ضد پادشاه و سلطنت بوده اند و بر علاوه اینکه امروز نه آن سلطنت است و نه آن پادشاه و لیک هنوز هم با این خصومت بسر می برند.
در زمره جریان های سیاسی که شما در فوق از ان ذکر نموده اید، هستند کسانیکه در مقابل اشغال عساکر ظالم شوروی جنګیده اند و قربانی داده اند،و این قضاوت درست نبوده است که همه را در یک سنجش خاین معرفی نمود.
در وجود این جریان ها سیاسی هستند کسانیکه وطن خود را دوست دارند و مرتکب خیانت و جنایت نشده اند، چطور در مورد این عده به خود اجازه می دهید همچو یک قضاوت نماید.
همه احزاب و جریان سیاسی امروزی از وجود همین احزاب که شما از ان یاد اوری نموده اید، بوجود امده اند، اګر شما کدام جریان سیاسی را معرفت دارید که بدون اینها سرنوشت ساز باشد برای ما هم معرفی دارید تا از مزایای ان مستفید شویم تا در ان راستا به وطن خود افغانستان خدمت نمایم.
به عرض احترام، شما و یک عده دیګری در دریچه نظر خواهی به طور دایم از عناوین اشخاص چه خوب و یا بد نام برده اید، و در ستایش و یا سر زنش ان بر امده اید، که همچو مسایل ضایع وقت است و به درد نسل جوان نه می خورد.
ما باید به نسل جوان خود تحرک بیداری و راه برون رفت از وضع مبرم کنونی را نشان دهیم، کیها خوب اند و کهیا بد اند، امروز شعور سیاسی مردم افغانستان در ان حدودی است که میدانند، تنها پیشګامان ما راه را ګم کرده اند.
در دریچه نظرخواهي یک عده به شکل بت پرستی په پیش رفته اند که بت پرستی و شخص پرستی ګناه است.
چند نفر محدود در دریچه نظر خواهی یک دیګر خود را دانشمند و تحلیل ګر نامیده و خطاب می نامند و ګویاهمچو القاب که از روی نظر شخصی صورت ګرفته درد هموطن تانرا دوا کرده نه می تواند.
ما بایداز داخل افغانستان از روشنفکران خود بیاموزیم، و راه بیرون رفت از مشکل کنونی را در داخل جستجو نمایم.
امید است منحث یک خدمتګار وطن نبشته بنده را قبول نماید، در غیر ان به ګفته خودت شما از مسولین افغان جرمن انلاین هستید، اینکه چطور فکری دارید، ما به ان احترام داریم.


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: پاریس    تاریخ: 29.08.2013

مکثی بر مقالات منتشره و تبصره های پنجرۀ دیدگاه ها

سلام و حرمت به همه خوانندگان گرانقدر این دریچه،
باید به عرض برسانم که از اکثر نوشته های محترمانی که در این پنجره می نویسند و بر موضوعات کشور عزیز ما افغانستان سربلند تبصره میکنند می آموزم و حظ می برم بالخاصه از نظرات و تبصره های پر بار میرمن زهرا کوهدامنی، جناب پیر محمد بابر، جناب محمد نعیم بارز، جناب سید عبدالله کاظم، جناب محمد عارف عباسی، جناب دوست محمد بدخشی، و عده ای دیگری که به نسبت کهولت در همین لحظه همه نام ها بیادم نمی آید زیادتر می آموزم و بیشتر حظ می برم.
در این اواخر دو نوشته در سایت وزین افغان جرمن آنلاین مرا شدیداً ناراحت ساخت.
 یکی نوشته ای زیر عنوان «واقعیت ها را باید از زبان بینوایان بیدار ضمیر شنید» که به قلم توانای محترم رفیق سید هاشم سدید نوشته بود و بر دوران سلطنت اعلیحضرت محمد ظاهر شاه مرحوم سخت بیباکانه تاخته بود و بسیار غیر عادلانه قضاوت نموده بود. بسیار آرزو داشتم جواب مفصلی تهیه کنم و در یکی از سایت ها به نشر بسپارم ولی بالاخره از دادن جواب هم منصرف شدم چه به گفتۀ خود نویسنده، جناب سدید، "مردم بیدار ضمیر" و حق بین افغانستان به ارزش آن دورۀ آرامی و صلح و صفا خوب مستشعر اند.
دوم نوشته ای تحت عنوان «استاده ستا حافظه خرابه شوی که عقیده؟» باسم آدمی بنام نظر محمد مطمئن که بگمان اغلب از وابستگان حرکت طالبان کرام؟ میباشد و متأسفانه در سایت وزین افغان جرمن آنلاین نشر شده است که در این نوشته کوشش شده بسیار ماهرانه و مذورانه در ظاهر برای تخریب رسول سیاف(1) خروتی (پسر خاله یا عمۀ حفیظ الله امین) جلوه کند ولی ر حقیقت هدف اصلی و اساسی آن معرفی عبدالرسول سیاف است نه تخریب وی.
اگر منظور نویسنده در سدد تخریب سیاف می بود می بایست:
 از کشتار مردم بیگناه افشار کابل یاد میکرد که عبدالرسول سیاف به همدستی احمد شاه مسعود هزاران انسان این وطن را بیرحمانه به قتل رسانید.
 از تصمیم سیاف برای سوختاندن کابل گپ میزد که می خواست خاک کابل کشیده شود تا این شهر از گناه پاک شود.
 از تهدیدش به پادشاه افغانستان حرف میزد که وقتی در پیشاور و کویته و مناطق مهاجر نشین همه پرسی صورت گرفت محمد ظاهر شاه 72 فیصد رأی مردم را بدست آورد و 12 فیصد رأی بین هفت تنظیم جهادی تقسیم شد که شاغلی سیاف 2 یا 3 فیصد رأی را بدست آورده بود و از عصانیت به جراید جهادی و پاکستانی اعلان کرده بود که اگر ظاهر شاه می خواهد به افغانستان برگردد، چشمان خود را سرمه کند که من بدست خود قربانی اش کنم.
 از غصب زمین ها و خانه های مردم پغمان حرف می زد که این شمشیر زن از مردم و باشندگان پغمان و چندل بایی و بیک توت و اطراف پغمان به زور تفنگ و همدستی قوماندان وی شیر علم غصب نموده است.
ولی آقای مطمئن ماهرانه و مذورانه جملاتی را انتخاب نموده که این نوشتۀ مستهجن و بی معنی از خیرات اهانت به اعلیحضرت محمد ظاهر شاه از طرف یک عده زیاد سایت هایی که بدست اسلامیست ها، پرچمی ها، خلقی ها، افغان ملتی ها، ستمی ها، طالبی ها و شعله یی ها اداره می شوند چانس نشر یابد که مؤفق هم شد، چه اینها همه مریض گونه بر ضد پادشاه و سلطنت بوده اند و بر علاوه اینکه امروز نه آن سلطنت است و نه آن پادشاه و لیک هنوز هم با این خصومت بسر می برند. ولی نویسنده (مطمئن) با عقل قاصر خود فراموش نمود که عبدالرسول سیاف با اتهام کفر بر یک سلطان مسلمان که پدر و پدرکلان سیاف به او بیعت نموده بودند داخل گناه شده است و سزای این گناه خود را حتماً دادنی است. بلی حکم کفر کردن به هر مسلمان گناه نا بخشودنی است و به پادشاه عادل و مسلمانی که هر روز جمعه در نماز متبرک جمعه در هزاران مسجد در همه شهر ها، ولسوالی ها، قراء، دهات و همه اکناف افغانستان بنامش خطبه خوانده می شد و پشت همان امام اقتداء نموده و نماز خود را ادا می کردند. همان پادشاه مسلمانی که با چه شکوه و عزت به وطنش مراجعت نمود و با چه شکوه و عظمت به حاک سپرده شد و به هزاران هزار انسان این وطن برایش دعا کردند. گناه بزرگتر و نا بخشودنی ای که من مطمئنم آقای مطمئن با تکرار آن و با نوشتن مجدد آن مرتکب آن شده است و همه سایت هایی که اقل احترام به ارشادات اسلامی را مراعات نکرده آنرا نشر کرده اند مرتکب گناه شده و در زمرۀ گنهکاران اند.
یکی از ناشران این سایت ها با افتخار لیست طویلی از یک تعداد سایت ها را به من نوشت که این نوشتۀ مستهجن را به نشر رسانیده اند و ادعا نمود که آقای محمد ناظر مطمئن به پادشاه افغانستان توهین نکرده است. (پادشاه افغانستان من نوشتم این برادر ما وقتی از پادشاه افغانستان گپ میزند (ظاهر خان) میگوید که اگر آدم متوجه نشود فکر میکند از پیادۀ دفتر خود یا تحویلدار مؤسسه اش یا از دکاندار کنار منزلش گپ می زند.) من از همه خوانندگان این سطور دعوت میکنم که صادقانه بگویند که این جمله « د اتحاد اسلامی گوند مشر او د دعوت او جهاد پوهنتون رئیس شیخ الحدیث استاد عبدالرب رسول سیاف په یوه تاریخی وینا کی د دیرو مجاهدینو او مهاجرینو به مخ کی ویلی»: «ای مجاهدینو! ای مهاجرینو! ظاهر شاه داسی کافر دی چه د هغه د مسلمان کیدو هیچ امکان نشته، هغه په هیچ دول سره نشی مسلمان کیدلای. او هر هغه حوک چه له ظاهر شاه سره یو جای سی، ظاهر شاه نشی مسلمان کولای، بلکه هغه مسلمان هم به کافر کوی.»
ترجمه: « شیخ الحدیث استاد عبدالرب رسول سیاف رئیس پوهنتون دعوت و جهاد در یک خطابۀ تأریخی در برابر مجاهدین و مهاجرین گفت: "ای مجاهدین! ای مهاجرین! ظاهر شاه آنچنان کافریست که مسلمان ساختنش هیچ امکان ندارد، او را به هیچ صورت نمیتوان مسلمان کرد. هر آنکه با ظاهر شاه یکجا شود، ظاهر شاه را مسلمان کرده نمی تواند بلکه آن مسلمان را هم کافر می سازد.
من از روان پاک اعلیحضرت محمد ظاهر شاه بابای ملت و همه خانواده و بازماندگانش التجای بخشش میکنم که من از روی محبوریت برای اثبات قولم این لجن گویی را تکرار کرده ام.
دوستان ببینید که این نویسنده اول از سیاف با چه احترام و تکریم یاد میکند. یگانه چیزی را فرموش کرده است (علیه صلوات و السلام) است که بعد از نامش ننوشته.
جناب محمد ناظر مظمئن! شما که عبدالرسول سیاف را به عوض جنگسالار کبیر (شیخ الحدیث استاد سیاف) و به تکریم یاد می کنید آیا متوجه استید که شیخ الدحدیث چه که شاگرد حدیث هم نیست. زیرا در یک تعداد بی شمار احادیث نبوی تکفیر مسلمان را نه تنها جایز ندانسته بلکه گناه پنداشته و لغزش خطرناک محسوب کرده اند.
بر كسي پوشيده نيست كه يكي از خطرناكترين ابزارهاي ويرانگری و مانع اتحاد و نزديكي مسلمانان به يكديگر، "تكفير" و خارج كردن مسلماني از محدوده امت و بيرون راندن وي از حوزه قبله است.(2)
باید همه افغان های معتقد به اسلام بدانند که پديده غلو در تكفير - خطاها و خطرات اين گرايش ‌گناه ديني، خطاي علمي و اشتباه سياسي پذیرفته شده و مخالف سنت شريف نبوي است، و در بسا احادیث از ارتکاب تکفیر مسلمان جداً اجتناب توصیه شده.(3)

******************************

1- سیاف کلمۀ عربی است و به معنی (شمشیر زن یا شمشیر کش) میباشد. و سیف بمعنی (شمشیر) نام پسر معمرالقذافی «سیف الاسلام» بود یعنی شمشیر اسلام.
2- متن كتاب "مبادي في الحوار" و التقريب بين المذاهب الاسلاميه" اثر شيخ قرضاوي مترجم: سيدهادي خسروشاهي - قسمت سوم
3- به روایات احاديث "مالك" و "بخاري" و "مسلم" و ابوداود" و "ترمذي" مراجعه شود.



اسم: صبور   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 29.08.2013

دوستان گرامی پورتال افغان جرمن آنلاین!

من از سالها به اینطرف از مطالب آموزنده و جالب این پورتال ملی استفاده نموده و دیگر دوستانم را سفارش کردم تا مطالب خویش را برایتان ارسال نمایند، ولی اکثر مطالبشان به خاطر اینکه چندان دل خوش از زمان شاهی نداشتن نشر نشد بدون آنکه در نوشته های شان توهین به کسی شده باشد.

اگر به این روش خویش ادامه بدهید باور کنید به غیر از چند شخص دیگر کسی به این سایت علاقه نخواهد گرفت. در روش نشراتی از آزادی بیان ذکر شده ولی در عمل برعکس آن. باسانسور و قطع نمودن ها دل همه نویسندگان سیا میشود. امید که دوستان متوجه شوند و نگذارند که این پورتال فدا و قربانی علاقه های شخصی گردد.


اسم: عبدالرشید قدوسی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 29.08.2013

عبدالرشید قدوسی 29/08/2013

محترم «نبی مصداق از واشنگتن»!

نخست سلام و احترام تقدیم است. بحیث خوانندۀ «پورتال افغان جرمن آنلاین»، به نوشته شما، بتاریخ 29/08/2013م، که با «جملۀ» «استاد محترم و زبان شناس ...» آغاز نموده اید، متوجه شدم. با نام شما گوشم از سالها قبل آشناست. متأسفانه که با هیج یکی از زبان های دنیا از قبیل «پشتو، دری، انگلیسی، آلمانی، کمی بلوچی، اساسات عربی،وغیره...)، بر اساس اصول املا و انشاء «مهارت» لازم ندارم. درتعدادی ازین زبانها، موضوعات علمی را مطالعه مینمایم. وقتی در یک متن «چهار سطری» «فورمات» دریچۀ «نظر سنجی»این «پورتال»، در نوشتۀ شما متوجه شدم که جناب شما، بتعداد 13 اشتباه تایپی و انشائی را بخود اجازه داده اید، که «گردانندگان محترم پورتال افغان جرمن آنلاین»، صورت درست آنرا در قوس نوشته اند.
حضور شما بعرض می رسانم که از چند سال به اینطرف، مقالات نشر شدۀ هموطنان را درین «پورتال» به امید آموختن و یا دوباره به یاد آوردن صورت درست اصطلاحات و کلمات دری و پشتو، مطالعه می کنم. انصافاً متن «انتقادی» شما را که مدعی هستید، «تجربه (تجربۀ) من از این پورتال این است که همیشه مانع مقالات و اسطلاحات (اصطلاحات ) (ای) که بر رژیم موجوده بر هی (می) خورد مانع می ګردنند(گردند).»، شایستۀ نام و نشان شما ندانسته، متعجب هستم که شما، از «کجا» آغاز نموده و به کجا خاتمه بخشیده اید. حضور شما و حضور جناب «استاد محترم» شما بعرض می رسانم که دانش شما قابل قدر است، اما نباید انتظار داشته باشید، که کلمات و مفاهیمی را که از شما بعنوان مفاهیم علمی و فرهنگی می آموزیم، در بدل سپاسگذاری ، مطابق اهداف سیاسی و تبلیغاتی شما، از زبان چنین شاگردان استفاده شود. امید اینست که درین وضع کشور ویران و «بحرانی»، از «خوردگیری ها» و استعمال کلمات «تخریبی» و «تخریشی» اقلاً علیه «کارکنان» این پورتال، که بسوی «ایجاد فضای دیالوگ ملی»، تلاش می ورزند کمتر بمصرف برسانید. در منابع دیگر با همین نام محترم شما درج کلمۀ «اکادیمیک داکتر» هم دیده شده است.لطفاً موضوعات «علمی- فرهنگی» را از اهداف سیاسی و تبلیغاتی و دشمنی با اشخاص، جدا در نظر بگیرید!

با احترام
قدوسی


اسم: nabimisdaq   محل سکونت: واشنګتنWashington     تاریخ: 29.08.2013

نبی مصداق

استاد محترم و زبان شناس بر (پر)افتخار ما بوهاند(پوهاند) خلیل الله هشمیان(هاشمیان) در مقاله جوابیه خود که شخصی به نام افغانیار زبان های دری پشتو و اردو را زبان های مرده ګفته جواب هاس (های) معقول وعلمی ګفته ان (اند). من میخواهم فقط علاوه کنم که اګر زبان افغانیار که ممکن پشتو یا دری باشد مرده است خود شان چطور از زبان مرده که معنی از بین رفته وفاقد استعمال است مضمون می نویسد (نویسند). هشمیان از پورتال افغان جرمن هم شکایت میکند که بعضی کلمات که بر کرزی ویا بردانش (برادرانش) بر میخورد از مقاله شان حزف (حذف) شده است. تجربه من از این پورتال این است که همیشه مانع مقالات و اسطلاحات (اصطلاحات ) که بر رژیم موجوده بر هی (می) خورد مانع می ګردنند(گردند). شاید مانند مضامین من، این حرف کوتاه راهم نشر نکنند.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 29.08.2013


باز هم در مورد آریانا افغان هوایی شرکت :

فعالیت، کار کرد ها، بقا و بلاخره توانایی این شرکت ملی باید در دستور کار روز وزارت ترانسپورت قرار داشته و یکی از اجزای نهایت مهم کار آن وزارت محسوب شود. همانطوری که کار و فعالیت های رادیو تلویزیون ملی باید بخش مهم کار وزارت اطلاعات و کلتور بشمار آید.

متأسفانه طوریکه می بینیم همانگونه که نسبت عدم توانایی و توجه مسؤولان وزارت اطلاعات و کلتور، رادیو تلویزیون ملی در مقابل شبکه های شخصی که اکثراً بوسیله کشور های خارجی بخصوص کشور های مغرض تمویل مشوند روز تا روز حیثیت، کیفیت و اعتبار خود را از دست میدهد که برای وطن نگران کننده است. به عین شکل پایان آمدن کیفیت و توانایی های آریانا افغان هوائی شرکت و بخصوص با در نظرداشت سابقۀ تأریخی آن باید نگران کننده و زیان آور محسوب شود. اینها را من مسایل فرعی نه بلکه بخش مهم کار مسؤولان امر نه تنها در وزارتخانه های متذکره بلکه در مجموع دولت میدانم. سفر جناب محترم شاغلی کرزی برای من یک بهانه شد که توجه خوانندگان این سایت وزین را به این مسألۀ مهم جلب کنم که اکنون نوشتۀ شاغلی محترم عباسی بهانۀ دیگری بدست داد تا در مورد رادیو تلویزیون ملی، حیثیت و ضرورت رشد کیفیت آن مختصر یادآوری کنم.

در رابطه با روابط با پاکستان من چند هفته قبل در جواب به یکی از دوستان که رئیس جمهور را برای عدم برسمیت شناختن خط دیورند مورد انتقاد قرار داده بودند چیز های نوشته بودم که تیم نشراتی افغان جرمن انلاین لطف کرده آنرا به شکل یک مقاله در آورده بودند ولی حالا وقتی به بخش آرشیف نویسندگان میروم تا آن مقاله ناچیز خود را پیدا کنم و بالای (یا سایر نویسندگان) کلیک میکنم اجازه دخول به آن بخش برایم داده نمی شود. امید شاغلی محترم قیس کبیر در زمینه مرا کمک کنند.




اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 29.08.2013

میان تصرف و تصحیح باید فرق قائل شد. بعضی نوشته ها سهواً دارای اغلاط املایی می باشد، گاهی کلمات اشباهاً نا مکمل تایپ میگردد و یا در بعضی کلمات بعوض حرف صحیح حرف نادرست نوشته می شود که یکی از باریکی های زبان دری است. وظیفۀ مصحح در نشرات طباعتی ایجاب می کند که این اشتباهات را تصحیح کند که در حقیقت احترام به نویسنده بوده از روی حسن نیت و ایجابات وظیفوی صورت می گیرد. بعضاً نویسندگان از روی قهر و غضب کلمات نا مناسب را به جواب هموطنی در اظهار مطلبی بکار می برند که مغایر موازین یک نشریه است که باید حزف شود و یا بعضی ضرب الامثال و اصطلاحات متداول در نوشتن مناسب دیده نمی شود.
تصرف در یک نوشته زیاد ساختن و حزف نمودن مطالب است بهر دلیلی که باشد درینصورت قبل از نشر، همچو تصرفات به اطلاع نویسنده رسانده شده با ارائۀ ذلایل موجه قناعت و مؤافقۀ نویسنده حاصل گردد. که شکایات وارده را از این ناحیه رفع خواهد کرد


اسم: آرمان   محل سکونت: کاليفورنيا    تاریخ: 28.08.2013

قابل توجه جناب ولى احمد نورى،
جناب استاد خلیل الله هاشمیان تنها نويسندۀ نيست که از تغير و تبديل کلمات و جملات مضامين شان در پورتال وزين افغان جرمن آنلاين شکايت دارند. من از چند نويسندۀ محترم ديگر اين پورتال نيز شنيده ام که بنا بر همين علت همکارى قلمى شانرا با اين پورتال قطع نموده اند، که طور مثال ميتوان از آقاى پامير پيکار نامبرد.
جناب شما که در پاورقى هر مقاله مينويسيد که «یادونه: دلیکنې د لیکنیزې بڼې پازوالي د لیکوال په غاړه ده، ٌهيله من یو خپله ليکنه له رالیږلو مخکې په ځیر و لولـﺊ»، و هر نويسنده مسئوليت کامل نوشته هايش را دارد، پس چرا بدون اجازۀ نويسندگان در مقالات شان دستکارى ميکنيد؟
باحترام،
آرمان از کليفورنياى شمالى


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 28.08.2013

په همه سلام
من به نظر محترم عباسی صاحب هم نظر هستم که به اصل نه پرداخته بلکه به مسایل فرعی چسپیده ایم، به مسایل شخصی نباید اجازه داده شود تا نشر ګردد.
من قبل از سفر حامد کرزی به پاکستان تحت عنوان ( د کرزي شلمه تګ، ناکام دي) در سایت ملي ګران افغانستان مقاله به نشر رسیده که نکات مهم ان قرار ذیل است
۱- سیاست پاکستان تحت تاثیر منازعه کشمیر و دیورند از سوی اردو و ای اس اي پاکستان اتخاذ میګردد
۲- سیاست ملکی و دیموکراسی پاکستان تحت نفوذ و اداره ای اس ای کنترول میګردد
تجاوز راکتي اردو پاکستان بر کنړ قبل از سفر حامد کرزی به پاکستان خود دلیل ناکامی این سفر بود و حامد کرزی خود این را میدانست
۳- سفر اخیر حامد کرزی بالاخره خدا ناخواسته به اب فروشي نه انجامد
۴- در روز اول ګفته می شود برخورد شدید لفظی بین حامد کرزی و کیاني صورت ګرفته و روز دوم در مری، ابیټ اباد با حضور ریس ای اس ای و جنرال کیانی بار دوم حامد کرزی با الفاظ شدید تروریزم را زاده پاکستان نامیده است
۵- پاکستان افراطیت مذهبی را تحت چتر اردو تقویه نموده و از این ستراتیژی در مقابل هند و افغانستان کار ګرفته که این خود ګویا برای نجات پاکستان صورت ګرفته است
۶- صلح خوب است و لیکن پاکستان حضور امریکا را در افغانستان نمی خواهد و به این زودی صلح در افغانستان ممکن نیست


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 28.08.2013

نمیدانم سفر رئیس جمهور افغانستان به پاکستان توسط کدام طیاره و از کدام شرکت تا چه حد حائز اهمیت است. ما بیشتر اصل را نادیده گرفته به فرع چسپیده ایم.
این اولین دیدار جناب کرزی با گرگ باران دیدۀ پاکسانی نواز شریف است، حالا باید ما حصل این ملاقات در قبال موقف پاکستان مورد مطالعه قرار گیرد، دیده شود که در پناه دادن ، تسلیح و تجهیز و صدور دساتیر و تطبیق ستراتیژی های مطروحۀ حلقات ذی نفوذ پاکستانی توسط مخالفین مسلح چه انعطافی در روش پاکستان رو نما خواهد شد. خواسته های مشخص پاکستان از حکومت افغانستان برای همکاری غرض تأمین صلح چه خواهد بود.
جانب افغانی با بازنگری در سیاست خارجی خود با چه تدبیری توازن را بین دو رقیب منطقوی هند و پاکستان با مد نظر داشت واقعیت های سیاسی و اقتصادی برقرار خواهد ساخت.
نواز شریف دولتمرد نو واردی در دنیای سیاست پاکستان نیست این شخص در برابر افغانستان نظریات شخصی خود را دارد اما اینکه نفوذ اقتصادی، سیاسی و نظامی امریکا تا چه حد مسیر متفاوتی برای روش پاکستان در برابر افغانستان تعیین خواهد کرد معلوم نیست.
اگر این سفر مثل سفر های گذشته تشریفاتی توأم با قهر و غضب شکوه و شکایت ملامت کردن یکدیگرباشد پس همه ناله های جناب کرزی بی ثمر و بی اثر خواهد بود.
محک تغییر روش پاکستان را میتوان در دو اصل یافت:
اول - تقلیل ویا توقف فعالیت های دهشت افگنی در داخل خاک افغانستان.
دوم- صداقت پاکستان در تطبیق مؤافقتنامۀ ترانزیتی و حتی بروی حسن نیت امتیاز بخشیدن بیشتر برای تجار افغانی.
متأسفانه بخش نظر سنجی توسط منازعات گله و قصه های شخصی انحصار گردیده موضوعات حیاتی افغانستان کنار برده شده.
سفر اخیر رئیس جمهور و لو که به سواری شتر صورت گرفته باشد با نتایج، دست آورد ها و تأثیرات آن بالای سرنوشت سیاسی افغانستان باید مورد عطف توجه قرار گیرد تا بخوانیم و بدانیم.


اسم: زهرا کوهدامنی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 28.08.2013

بزرگوارمحترم ښاغلی بابر صاحب سلام!
باز هم خدمت عرض کنم من از نوشته های شما همیشه فیض میرم ولی نوشتهٔ آخر تان در مورد مقالهٔ نظر محمد مطمئین جناب محترم ج یاور و نوشته های جناب انوری مرا کمی تکان داد. دربارهٔ مقالهٔ جناب مطمئن زیاد «زیاد مطمئن» نیستم زیرا آنها را خوب نه خوانده ام از یاور صاحب را هم چنان نمی توانم ابراز نظر کنم، ولی نوشته های جناب انوری را در سایت افغان جرمن آنلاین خوانده ام به آن اندازهٔ که بد شما آمده بدهم نیست. اگر به جناب شما بد معرفی نشده باشد.

جناب محترم بابر!
راستی یک خواهشی از شما دارم، چون شما برادر تنی افغان جرمن آنلاین استید. مرا به عنوان خواهر اندر می بینند، لطفاً بپرسید که آقای انوری خودشان همکاری خود را با این سایت قطع کرد، یا هئیت تحریر همکاری شان را متوقف ساخت؟

بابر صاحب بزرگوار! در مطالب تان اشارهٔ به نوشتهٔ این هیچمدان داشتید. این مرا به یاد نوشتهٔ شادروان غبار انداخت، «که یک خان برادر خود را کشت و برای اینکه برادر زاده ها در آینده دعوای میراث نکنند، سر انها را زیر آب داخل میکرد تا بمیرند پسر خورد مقتول در حالیکه میلرزید، میگفت کاکا جان نوبت من چه وقت است؟»

بابر صاحب عزیز!
این را میدانم که جناب شما در انگلستان تشریف دارید، در آنجا کار هم فراوان است. پوند هم با ارزش، شما بهترین ها را نوش جان می کنید چشم بخیل کور بهترین برنج بسمتی، سیله، لاونگی وغیره و این را هم مطمئن استم که گوشت گوسفند نمی خورید، نه به خاطر آنکه پول ندارید، بلکه از چربی و بالا رفتن کالسترول خود میترسید. کوشش می کنید گوشت سُرخی بدون چربی و استخوان گوساله بخرید. ولی به مردم بی بضاعت ما کاش همان دال میسر میشد، برای آنها به مثابهٔ گوشت است.

همان وقتی که من در باری دالخور، تورپنجابی نظرم را باشما شریک کردم چهار روزبعد آن که دوم ماه مبارک رمضان بود در قسمت خبر های همین سایت یک زن پیر بیچاره از کمک های آقای بیات تشکر کرد و ګفت ( من دیروز روزه گرفتم ولی سحری نه خوردیم برای اینکه چیزی برای خوردن نداشتیم)به فکرم رسید کاش از این دال به آن زن هم میسر می بود حتماً به مزه مزه می خورد اګر همسایه اش او را دالخور هم صدا می زد.

با استفاده از موقع می خواهم از جناب محترم بارز صاحب تشکر کنم باوجود نظر مخالف من این بندهٔ ناتوان را مورد تفقد قرار داده اند، که این خود بزرګواری،حوصله مندی، فراخ بودن نظر و نیک پنداری شان را می نمایاند.
با احترام
زهرا کوهدامنی


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 28.08.2013

نکات ذیل را احترامانه عرض میکنم:

1: در مورد اعتراضیه نهاد های جامعه مدنی در مورد واقعهٔ ضد بشری اخیر در ولایت ارزگان که شاغلی محترم خوشحال روحی آنرا پست کرده اند:

من جریان آن محفل اعتراضی را در حضور بزرگان ولایت ارزگان از طریق تلویزیون های کشور مشاهده کردم و متوجه شخصی به نام فیض محمد ځلاند شدم که در صف اول ایستاده و شاید هم یکی از سخنرانان آن محفل بوده باشد.

این آقا چند روز قبل در میز مدور تودی خبری تلویزیون طلوع در حالیکه با حرارت از طالبان و غیر مستقیم از پاکستان دفاع میکرد ( به سخنان او از دقیقه 32:40 توجه کنید) گفت که طالبان «در این تابستان خوب جنگیده و به قوای افغان و خارجی تلفات کافی وارد کرده است».

http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=EDRjtHz2_qI

دیروز همین طالبان که این جناب از آنها به خاطر جنگ خوب شان و رساندن تلفات کافی به قوای افغان و خارجی تمجید میکند 12 فرد ملکی از جمله شش انجنیر پروگرام همبستگی ملی را به وحشیانه ترین شکل به شهادت رسانده اند.

این را هم فراموش نکنیم که ملل متحد و تمام سازمانهای حقوق بشر میگویند که مسؤول 80 تا 85 فیصد قربانیان ملکی طالبان اند. طالبان تنها در چند ماه اخیر تا 100 معلم و کارمند معارف را به شهادت رسانده و اکنون به قتل زنان و اطفال در هدیره ها شروع کرده اند . (95 فیصد قربانیان در مناطق پشتون نشین کشور) ولی این آقا آنها را به حیث جنگ خوب طالبان و ضربه به قوای دولت و امریکا تعریف و تمجید میکند.
حالا شما خود فکر کنید که وقتی یک داکتر که نمیدانم داکتری خود را از کدام مدرسه تور پنجاب گرفته طالبان را با این شیوه تقدیر میکند پس آیا این خود برائت دادن به وحشیان و جنایتکارانی چون شجاعی نیست ؟


2: شاغلی محترم قاسم قاسمی از جرمنی !

لطفاً از کلمات توهین آمیز خودداری کنید. اینجا هیچکس یخن کسی را نگرفته است. ما مشغول بحث های دوستانه و وطنی هستیم و میخواهیم از یکدیگر بیاموزیم.

اگر من به جای شما بودم از پیر محمد «بابر» تشکر میکردم که این موضوع را حداقل به سمع خوانندگان این سایت رسانده والی شاید کسی حتی متوجه این موضوع هم نمیشد که رئیس جمهور به جای آریانا افغان هوایی شرکت با طیاره ای پرواز کرده است که به قول شاغلی قیس کبیر مربوط به یک جنگ سالار است.

در مورد حرفهای دیگر تان دیروز نوشته ام و تکرار شانرا لازم نمی بینیم.

جور و سلامت باشید.


اسم: ج . یاور    محل سکونت: ایالات متحده    تاریخ: 28.08.2013

سلام جناب نظر محمد مطمئن
از حسن نظر و بر خورد محترمانۀ شما در برابر نوشتۀ اینجانب سپاسگزارم. باید عرض کنم که زبان پشتو را خوب میدانم و محتوای نوشتۀ شمارا هم خوب درک کردم. بیشتر تبصرۀ من بر محتوای نوشتۀ شما و تعریفهای که ازاقای سیاف و کار کرد های او کرده بودید متمرکز بود نه بر نتیجه گیری شمادر پایان این نوشته. بهتر این بود که شما هم نوشتۀ خویش رااز نتیجه گیری تان آغاز میکردید تاخواننده از همان اول مطلب را درک می کرد.

من و شما در یک قسمت مهم این بحث هم عقیده ایم وآن دروغبافی های گذشتۀ این قصر نشینان پاکستان و ایران و خود نمائی های آنها دران زمان برای چپاول و غارت هر چه بیشتر حق یتیم زادگان جهاد و مجاهدین راستین قیام ملی علیه متجاوزین و نوکران شان بود و امروز چهرۀ دیگری برای بدست آوردن مال و منال و مقام به خود میگیرند.

باز هم با شما هم عقیده ام که هیچ گروهی نه تنها به سیاف بلکه به دیگر هم سلکان او هم اعتماد نمی کند که بار دیگر با در نظر داشت تجربۀ که از سالهای حکومت تنظیمی در افغانستان دارند مقدرات و سر نوشت این ملت بلا کشیده را بار دیگر بدست آنانی دهند که ملت و کشور را به این روز سیاه کشانیده اند. امید است افشا گریی های بیشتری از شما در آینده برای معرفی چهره های واقعی ریا کاران به بینیم. به امید مؤفقیت های بیشتر شما. اگر سؤ تفاهمی رخ داده باشد امید است رفع شده باشد


اسم: قاسم قاسمی   محل سکونت: Germany    تاریخ: 28.08.2013

جناب پیر محمد بابر سلام!
در کشور های پسشرفته و انکشاف یافته و مستقل، روئسای دولت ها طیارات مخصوص جهت مسافرت های خارجی میداشته باشند که افغانستان در شرایط کنونی، فاقد آن است. بگفتۀ شما " دال خور ها و تورپنجابی ها "، هر بار ایکه به کشور ما می آیند، از طیارات مخصوص خطوط هوائی بین المللی پاکستان " PIA " استفاده میکنند.
از نقطۀ نظر دپلوماسی، سفر یک رئیس جمهور حتی اگر کرزی هم باشد، ماها و هفته ها قبل طرح ریزی شده و برنامه های سفری و دید و بازدید های شان و روز های رفت و برگشت شان حتی ساعت و دقیقۀ آن هفته ها قبل برنامه ریزی شده و آمادگی گرفته میشود. طیارات آریانا افغان هوائی شرکت هم به یقین میتوانستد جهت سفر رئیس جمهور آماده شوند و ضروت به کرایه گرفتن طیاره از یک شرکت شخصی باقی نمی ماند تا هم پرستیژ رئیس جمهور را به زمین بزند و هم از مملکت را و هم مسافرین عادی طیاره دچار مشکلات گردیده و در میدان های هوائی داخل و خارج کشور در انتظار بسر برند.
اگر قبول کنیم که کرزی مجبور و مکلف ساخته میشود تا اشخاص و افراد مورد نظر خارجی ها را وزیر و سفیر بسازد، لااقل رئیس جمهور این صلاحیت را حتماً خواهد داشت که وزیر حج و اوقاف و یا ترانسپورت و یا اقلاً رئیس معارف یک ولسوالی را خود تعیین نماید. اکثر اوقات که کرزی از این صلاحیت محدود خود کار گرفته است، افراد بد نام، غیر مسلکی، بیسواد و جنگ سالار را مقرر کرده است. از گرفتن یخن نویسندگان، بهتر است سر به گریبان کرده و اعتراف کنیم که آب از سرچشمه خت است.


اسم: نظرمحمد مطمئن   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 28.08.2013

السلام عليکم ورحمة الله وبرکاته
محترما! امرزو در سايت وزين افغان جرمن مقاله محترم ج-یارو صاحب تحت عنواني مکثی بر مضمون نظر محمد مطمئن را ديدم.
هيچ تصورنمي کردم، که کسي به اين حد اشتباه کند، اغای یاورصاحب به فکر ما مقاله سر سري خوانده، يا اينکه همرای پښتو زيات بلديت نه دارد
مقاله ما بالکل سرچپه انعکاس شده هستند، ما ګفته بودم، که اين سياف چطور ميتوان که دروقت جهاد ميګفتند که درحکومت اسلامي يک کمونست قبول نه دارم، زيراکه صف مرا فاسد ميکند وا مرزو از جنرال طاقت کمک ميخواهد، اين به چه معني؟
ګفته بودم که او درباره ظاهرشاه ګفتند که کافر هست، ولي پسان مردم ديدند که در پغمان برای پاچا سابق مهماني مکند ویک جا عکس ها میګيرد
ګفته بودم که در اسلام آباد همرای بينظير بوتو ملاقات نمي کردند که زن نامحترم است، حال چه چيزي باعث شد که در پارلمان همرای زنها نزدیک ميشنه
ګفته بودم که جمعيت، حزب و ديګه احزاب سياسي ازان کمک نمي کند، واشرف غنی برایش پیام ارسال ميکند که ترا معاف ميکنم اګر ازګفهای پیشين تان نام جهاد پرهيز کنيد
نمی فهمم که هدف اقای ياور صاحب! هدف ازين مقاله سرچپه کردن چه بود، قصدا اين کار کرده يا خداناخواسته در اشتباه واقع شده
اګر لطف کنيد پيام ما برای استاد ګرامي ارسال شود، یا ايمیل ادرسش برای ما ارسال نمايد لطف تان است
و اميد است که ياور صاحب! درنظر ګرفتن اصول ژورنالستيکې اشتباه خود قبول او مقاله خودش تصحيح کرده، زيرا که دراين مقاله برعکس استاد سياف اګاه شده که نمي تواني رای مردم شريف افغانستان را ببريد.
به هرصورت اميد است که ياور صاحب دقيق مقاله ما مطالعه کند، اګر مشکل زبان پشتو دارد خوبترخواهد بود که ازکسي ديګر کمک خواسته شود، و مفهوم درست ارائيه شود

تشکر


اسم: ن. عزیزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 27.08.2013

طيارۀ مختص به مسافرين به خاطر انتقال رييس جمهور به کرايه داده شده است

طياره اى که قرار بود مسافرين را از دهلى به کابل انتقال بدهد، به خاطر انتقال رييس جمهور به کرايه داده شده و اين کار، باعث تاخير در پرواز مسافرين گرديده است.

يک منبع که نخواست نامش گرفته شود، با ذکر اين مطلب به آژانس خبرى پژواک گفت که اين طياره، ازسوى رييس "کام اير" به خاطر انتقال رييس جمهور، به کرايه داده شده است.

اين درحالى است که رييس جمهور حامد کرزى، صبح ديروز براى سفر يکروزه به پاکستان رفته و قرار بود که عصر آن روز به کشور برگردد؛ اما اين سفر نظر به تقاضاى نوازشريف صدراعظم پاکستان، يکروز ديگر تمديد گرديده است.

اما محمد يعقوب رسولى رييس بخش مُلکى ميدان هوايى بين المللى کابل ميگويد که تاخير در پروازها درتمام کشورها موضوع عادى است؛ دراين مسئله شرکت کام اير مقصرنيست و کارعمدى نبوده است.

وى به آژانس خبری پژواک گفت: "طيارۀ کام اير که مسووليت انتقال رييس جمهور وهيئت همراهش را به اسلام آباد به عهده داشت، مطابق تقسيم اوقات بايد ساعت ٦ شام ديروز به کابل ميرسيد؛ اما به علت اينکه سفررييس جمهور براى يکروز ديگرتمديد شد، طياره نتوانست پروازهاى امروز خود را نورمال انجام بدهد."

وى گفت که قرار است شرکت هوايى کام اير، مسافرين ميدان هوايى دهلى را شام امروز به کابل انتقال بدهد.

اما مسافرين شکايت ميکنند که به همين علت در ميدان هوايى دهلى، بى سرنوشت مانده اند و وقت پروازشان هر بار به تعويق مى افتد.


اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 27.08.2013

'امروز اما وقتی رئیس جمهور کشور شاغلی محترم کرزی را در میدان هوایی اسلام آباد دیدم که از طیاره شرکت هوایی کام ایر بیرون میشود باور کنید خجالت کشیدم'
پیر محمد بابر

به اساس نوشته بالای آغای بابر در این صفحه باید عکس که در ایمیل قبل از ان یاد کرده ام صحیح نباشد.

لطفا نوشته که را که قبل از این فرستاده ام نشر نکنید.

از زحمات تان در مجموع تشکر.
الله محمد


اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 27.08.2013

بعد از عرض سلام!
قسمیکه بنده در تصوریکه آغای کرزی را در میدان هوایی اسلام آباد (ولسمشر کرزى اسلام آباد ته ورسېد) در اخبار روز 26.08.2013 این صفحه نشان میدهد هواپیما ی که در عقب دیده می شود به صورت واضح از آریانا افغان هوایی شرکت است. یا اینکه چشم بیادر تان با وجودیکه عینک دارم درست نمی بیند. عکس هنوز هم در این سایت وجود دارد.

ویا این عکس کهنه است و معلومات شما نو.

این را فقط نوشتم که یا من شما را کمک کنم یا شما مرا زیرا در بدنه طیاره همان چیزی که آرزوی شماست نوشته شده.

با احترام
الله محمد


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 27.08.2013

جناب محترم شاغلی قیس کبیر سلام و احترام تقدیم و امید سفر تان خوش گذشته باشد.

خدمت شما عرض کنم که وقتی رئیس جمهور در داخل یا خارج کشور سفر میکند مطابق پروتوکول، ادارات مختلف وظیفه میگیرند تا زمینه سفر مناسب او را آماده سازند. این قوای امنیتی است که وظیفه امنیت او را تامین میکند، اگر سفر به خارج باشد وزارت خارجه چگونگی ملاقات ها و بازدید او را قبلا با کشور میزبان مطرح میکند و وزارت ترانسپورت یا در صورت که شرکت هوائی کشور مستقل باشد پرواز او را در طیاره معین فراهم میکند.

در بعضی کشور ها مثلا فرانسه و فکر میکنم جرمنی سفر رئیس دولت با طیاره مخصوص قوای هوایی انکشور ها به علت اینکه رئیس جمهور قومندان اعلی قوای مسلح است صورت میگیرد.

به خاطر هر کار رئیس جمهور را نباید ملامت کنیم. او نمیتواند هر کار را نظارت کند و حتی مسؤولیت عدم روشن شدن اشارات ترافیکی را هم به عهده گیرد.

وزارت ترانسپورت چون مسؤولیت آریانا افغان هوایی شرکت را دارد باید قبل از سفر رئیس جمهور طیاره آن شرکت را برای سفر اوشان مساعد میگردانید. کرزی نمیتواند در لحظه آخر سفر خود را کنسل کند زیرا وزارت ترانسپورت برایش اطلاع میدهد که طیاره آریانا افغان هوایی شرک به علت ترمیم یا مشکلات دیگر مساعد نیست.

بر علاوه اینها شاغلی صالحی که میگویند از کابل مینویسند باید از ما بیشتر اطلاع داشته باشند که آریانا افغان هوایی شرکت از مدتی زیادی است که گاهگاهی با مشکلات مالی و تخنیکی مواجه است. این مسله در جلسه وزرا چندین بار مطرح شده و مقامات وزارت ترانسپورت چند باری هم به جلسات سوال و جواب مشرانو جرگه و ولسی جرگه دعوت شدند ولی متاسفاله سفر دیروز کرزی صاحب نشان میدهد که آن وزارت نتوانسته تاکنون مسؤولیت ها و وظایف شانرا به شکل درست عملی کنند.


آنچه مربوط به نوشته های جناب حمید انوری میشود اگر یکبار دیگر آنچه را من نوشته ام بخوانید متوجه خواهید شد که من هم نگفته ام که ایشان خواهان به دار آویختن افراد شده اند. آنچه را نوشته ام نمیخواهم تکرار کنم ولی اگر شما سندی در دست دارید که شاغلی محترم غوث زلمی در جایی گفته باشد که به دوستم یا کار برای دوستم افتخار میکند ارایه کنید. در غیر آن هزاران و یا میلیونها انسان را از شاعری ورزیده ای چون باختری تا ژورنالیستی چون غوث زلمی و تا مامور عادی و غیره را فقط به خاطر کار در رژیم های گذشته نفی کردن و برای بدنامی شان مقاله نوشتن درد وطن را دوا نمیکند بلکه ما را برای صد ها سال دیگر مصروف انتقام گیری و تصفیه حساب میکند.

از همینرو من گفتم که در کشور های چون افغانستان ما به آشتی ،صلح ، مصالحه ، عفو و بخشش ضرورت داریم. شما به افریقای جنوبی سفر داشتید امید از کمیسیون حقیقت یاب آنکشور و چگونگی بررسی جرایم بعد از ختم دوره آپارتاید برای ما بنویسید تا مستفید شویم.

من همچنان عرض کردم که آنچه محترم حمید انوری و محترم مطمئن در مورد اسدالله خالد و سیاف و ترس سراسری در کشور نوشته اند به نظر این حقیر آزادی بیان نیست بلکه دانسته یا ندانسته، قصدی یا از روی تصادف آب ریختن به آسیاب دشمن است .

وسلام


اسم: ق کبیر   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 27.08.2013

نکات ذیل را احترامانه خدمت جناب بابر صاحب عرض میدارم!
1- من نظر شما را تائید میکنم که رئیس جمهور کشور باید در سفر های شان از طیارۀ آریانا افغان هوائی شرکت استفاده کنند که مربوط دولت است ، نه طیارات مربوط به شرکت مربوط به یک جنگ سالار. اشتباه از کرزی است که این درایت سیاسی را ندارد. اگر سردار محمد داوود خان بجای کرزی میبود، هرگز این اشتباه خجالت آور را مرتکب نمی شد . پیام تانرا به شخص رئیس جمهور و مشاورین بی حساب اش بفرستید بهتر است.
2- حمید انوری یکی از نویسندگان سابقه دار افغان- جرمن آنلاین بوده است که همیشه بر عکس یک تعداد دیگر هموطنان، نوشته هایش با نام اصلی خودش نشر شده است و هیچ وقت نگفته و نمی گوید که از الف تا یای احزاب چپی و راستی و میانه و طالب باید محکمه شوند و یا به دار آویخته شوند. به آرشیف نوشته هایش مراجعه کنید.
3- غوث زلمی افتخار داشت که مشاور مطبوعاتی رشید دوستم است. اگر آنچه حمید انوری در مورد او نوشته غلط است، میتواند خودش آنرا رد کند.
4- ما هرگز حق نداریم قاتلین مردم افغانستان و جنایتکاران جنگی راعفو و بخشش کنیم. این تنها حق مردم افغانستان است . اگر زنده مردۀ جنایتکاران جنگی محاکمه نشوند، سلسلۀ جنایت همچنان ادامه خواهد یافت . جنایتکاران جنگی در افغانستان باید مانند نازی های هیتلری به محکمۀ نورنبرگ سپرده شوند تا درسی باشد به نسل آینده.

5- دورۀ 12 سالۀ کرزی صاحب آنقدر دزد، رهزن و ... اضافه گی تولید کرد که فکاهی داکتر صاحب کاظم متأسفانه واقیعت سیاسی افغانستان را بیان میکند.

با احترام


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 27.08.2013

قابل توجه کارکنان و مدیر مسول
افغان جرمن انلاین
در این جای شک نیست که سایت های وزین و ملی در زمره سایت های افغانی که صبغه ملی دارند یکی سایت وزین و ملی ګران افغانستان است و دیګری سایت وزین و ملی افغان جرمن انلاین نیز است، که یک عده می خواهند در راه رشد و ترقی در این راستا کمک اخلاقی و قلمی نمایند، و برعکس یک عده با هوشیاری استخباراتی می خواهند در وجود این دو ویب سایت رخنه کرده و با نیرنګ های استخباراتی ارزو لطمه زدن را دارند، تا جایکه دیده می شود این سعی در جریان است، کارکنان این دو سایت ملی نباید اجازه همچو چرند ګویی را که منجر به تخریب یک سایت ګردد نه دهند، دیده می شود که هر دو سایت ملی در قبال ایران و پاکستان سیاست همګون را دنبال می نمایند و ایران و پاکستان این دو سایت ملی را دوست ندارند و انها در تلاش اند تا از داخل کاری نمایند که خدا ناخواسته روشنفکران ملی و مترقی ما را در انزوا سیاسی قرار دهند
اګر کسی ملاحضه به این دو سایت دارند لطف نموده به خود ان اداره و سایت در تماس شوند نه اینکه از یک سایت ملی در تخریب سایت دیګری که ان هم ملی است برایند .


اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 27.08.2013

به نوبه خود بعد از سلام از آغای هاشم انوری که با "نصایح کوتاه، اما بسیار سودمند" فلسفه واقعی زنده گی را از پیش چشم ام گذشتاند تشکر میکنم.انسان مانند نان و آب هر روز به همچو ملم و غذای های روحی در این دنیای پر از هر چیز ضرورت دارد.

انانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند بیرون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
الله محمد


اسم: عبدالروف صاالحی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 27.08.2013

جناب محترم پیر محمد بابر صاحب: از اینکه یک دعاگوی مثل شما جناب را با خود دارم از هیچ چیز ترس ندارم. خدا شما را جور و خوش داشته باشد. در حقیقت امر من باید در برابر هر نوع آفات و بلیات روزگار بیمه دائمی باشم و همه باید این را بدانند.

موضوع دوم اینکه من زنده با شما و معززان سیستانی و داکتر صاحب کاظم حرف می زنم ولی شما مرا به قرائت نوشته های شان توصیه می نمائید. وقتی که آب باشد تیمم روا نیست. جناب داکتر کاظم و سیستاتی بصورت زنده در دیالوگ می باشند. من چرا به نوشته های آن ها که قبلا صورت گرفته مراجعه داده شوم؟

موضوع سوم نظر بی نهایت جالب تان است. محترم کرزی رئیس جمهور جمهوری اسلامی افغانستان توسط طیاره شرکت "کام" به اسلام آباد رفت ولی ما باید وزیر ترانسپورت را نکوهش کنیم، نه شخص جناب کرزی را. این چه نوع استدلال است؟ لطف نموده بجای دعاگوئی کمی ذهن ما کند ذهن ها را در باره مسائل مهم کشور روشن سازید.

مرید تان صالحی از کابل


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 26.08.2013

نکات ذیل را احترامانه عرض میکنم:

1: آریانا افغان هوایی شرکت که در سال 1955 و اگر اشتباه نکنم در سال دوم صدارت شهید سردار محمد داود خان آغاز به کار کرده برای سالهای متوالی نام و نشان افغان و افغانستان را مانند یک سبمول وطن در آسمان کشور های مختلف به نمایش گذاشته است. این خط هوایی مربوط به تمام ملت افغان است که سابقه طولانی داشته و ما همه باید به آن افتخار کنیم

امروز اما وقتی رئیس جمهور کشور شاغلی محترم کرزی را در میدان هوایی اسلام آباد دیدم که از طیاره شرکت هوایی کام ایر بیرون میشود باور کنید خجالت کشیدم و با خود گفتم که این وزیر ترانسپورت و هوانوری چگونه میتواند با وجدان آرام در چوکی خود نشسته و بدون کوچکترین احساس خجالت معاش دولتی و صد ها امتیاز دیگر از موتر های ضد گلوله تا ده ها بادیگارد و غیره داشته باشد در حالیکه طی یازده سال نتوانسته حد اقل امکان سفر رئیس دولت کشور را با طیارات شرکت رسمی و ملی کشور فراهم کند؟

من همین پیام کوتاهی فوق را به یکتعداد وکلای ولسی جرگه هم خواهم فرستاد و از شما هم خواهش میکنم تا جاییکه میتوانید این مسله را به توجه مقامات دولتی برسانید.


2: مقاله شاغلی محترم ج. یاور را در مورد نوشتۀ شخصی به نام نظر محمد مطمئن خواندم. من آن مقاله را که جناب محترم باور در زمینه مکثی نموده اند و نوشتۀ دیگری از موصوف را در سایت گران افغانستان مطالعه کردم و تعجب کردم که کارکنان آن سایت وزین چگونه اجازه نشر چنین نوشته های غرض آلود را که فقط دشمنان وطن از آن سود میبرند داده اند. اما تعجب من زمانی بیشتر گردید که یکی از آن مقالات را در این سایت وزین هم مشاهده کردم.

اینکه ما به آزادی بیان احترام داریم نباید به معنی نشر جعلیات ، دروغ پراگنی ها و دفاع مستقیم و یا غیر مستقیم از مواضع دشمنان کشور باشد. در مقالۀ دیگری تحت عنوان «له ولسمشره تر ولسکشره؟!!! هيواد وال په ويره کې دي» این جناب همان تبلیغات دشمنان را به نشر سپرده و بدون هیچ سند، مدرک و ماخذ ادعا کرده که از رئیس دولت تا همه در ترس اند، وزرا ریش ساختگی میمانند و هیچکس بالای دیگری اعتماد ندارد و حرفهای دیگری که گلبدینی ها و وکلای مدافع تور پنجاب برای ایجاد رعب ، ترس و بی اعتمادی تبلیغ میکنند.

در همان سایت وزین گران افغانستان همچنان شخصی دیگری به نام حمید انوری دانسته و یا ندانسته با نوشته های خود کاری میکند که دشمنان افغانها آرزو دارند شاهد باشند. و آن عبارت است از ایجاد جو بی اعتمادی ، انتقام جویی ، پاشیدن تخم ضدیت و دشمنی بین افغانها برای صد ها سال دیگر.

ایشان از شاعر گرامی و ورزیده کشور واصف باختری تا ژورنالیست شناخته شده غوث زلمی ، تا رئیس ولسی جرگه و رئیس امنیت ملی جناب محترم اسدالله خالد همه را با مقالات و نوشته های طویل و به نظر خودش مستند تخریب و بدنام کرده ولی در مورد دشمنان اصلی و کنونی کشور یعنی کشور تروریستی و مصنوعی پاکستان و غلامان حلقه بگوش تورپنجاب یعنی طالبان ، درمورد سربریدن پرسونل قهرمان اردو ، پولیس ملی ، کارگران بیگناه ، پرسونل معارف و زنان و اطفال معصوم بوسیله آنها ، مین گذاری راه ها و جاده های کشور و حتی مین گذاری مزارع و تاکستانهای مردم بیگناهی ملکی که باعث شهادت هزاران هموطن ما میگردد حتی چند سطر کوتاه هم نمی نویسند.

بنده حقیر حتی دو سال قبل در همین سایت وزین عرض کردم که کشور ما مانند کشور های مشابه که دوران سیاهی جنگ ، خونریزی و برادر کشی را سپری کرده یا میکنند – چون کمبودیا ، افریقای جنوبی ، انگولا، یمن به گذشت ، عفو و بخشش ضرورت داریم . ما نمیتوانیم و این غیر ممکن و در ضمن غیر انسانی است که با هرکسی که با شورای نظار یا جمعیت، حزب اسلامی یا خلق و پرچم ، گلم جم و یا حزب وحدت کار کرده و یا هم در زمان رژیم های گذشته وظیفۀ داشته به نام جنایتکار و خاین برخورد کرده قتل ، زندانی کردن و یا نفی آنها را از هر نوع کار و سهم در دستگاه دولت و سازمانهای دیگر دولتی یا غیر دولتی تقاضا کنیم( این سخن به هیچوجه به این معنی نیست که همه را باید بخشید و عفو کرد ). ولی اگر من تمام اعضای جمعیت یا حزب اسلامی را جنایتکار و خاین گفته رد کنم و کسی که با حزب جمعیت و حزب اسلامی بوده تمام کسانی را که در دولتهای گذشته ایفای وظیفه میکردند خاین و جنایتکار بشمارد ، جمعیتی خلقی و پرچمی را ، شورای نظاری داودی و شاهی را و به این شکل تمام کسانی را که در زمان طالبان کاری داشته اند از ژورنالیست تا نویسنده و شاعر تا مامور دولت و غیره را رد کند و خواستار محکمه یا اعدام شان شود پس ما باید برای صد سال دیگر هیچ کاری نکنیم و مشغول تصفیه حساب و انتقام گیری باشیم. این همان چیزی است که تور پنجاب و آخوند های شیاد میخواهند که افغانها را به آن مصروف سازند.

حالا وقتی میبینیم که یکعده با چه حرارت و با چه انتقام جویی بر هر کس تاپه خاین و جنایتکار را زده و از ژورنالیست تا شاعر و تا ملا امام را به اتهام همکاری با رژیم های سه دهه اخیر از هر نوع حق محروم میسازند و حتی آرزوی نابودی رئیس جمهور کشور را میکنند پس نزد ما باید سوال پیدا شود که این همه آیا واقعا به خاطر وطن است یا به خاطر دشمن و یا هم از روی عقده ، بیخبری و یا هم نادانی ؟ به طور مثال جناب حمید انوری در مورد سؤ قصد به جان رئیس امنیت ملی افغانستان شاغلی خالد مقالۀ طویلی نگاشته و تمام آنچه را که دولت افغانستان در زمینه چگونگی آن حمله از طریق میدیا اعلان کرده رد نموده برعکس همان سناریوی را قصداً یا از روی تصاددف مورد تایید قرار داده که نظامیان پاکستان و طالبان غیر مستقیم تبلیغ میکنند. آیا نشر چنین مقاله که هیچ فرقی با سخنان حمید گل پنجابی و نطاق طالبان ( ای اس آی) ذبیح الله مجاهد ندارد آزادی بیان است ؟


من میگویم نخیر. این دانسته یا ندانسته آب ریختن به آسیاب دشمن نهایت بیرحم است که به خاطر ایجاد رعب ، وحشت وبی اعتمادی حتی از سر بریدن اطفال بیگناه هم دریغ نمیکند.
وسلام


اسم: ع٠توخي   محل سکونت: sweden    تاریخ: 26.08.2013

و محترم عبدالله کاظم ته
پسله ډيره وخته څخه يو طنز چي دخندا تر څنګ ئې ډېر ښه مفهوم اوپيغام د ځانه سره درلودې و مي لوستی او اوس هم ورته خاندم ٠
شاد بودن هنر است ، شادکردن هنروالاتر٠
تاسی ته ښه ژوند غواړم٠


اسم: A. Halim Hakimi   محل سکونت: USA    تاریخ: 26.08.2013

It is known fact that god blessed late Sardar Daud Khan was an Afghan nationalist and patriot made of self centered personality accepting second position to none.

During the cold war, all nations of the world - with the exception of China – were either members or sympathizers of the two opposing political and military camps headed by USA and the then USSR. Such divide include third world nations tilting toward one of the subject power blocks mostly in exchange for assistance.

Sardar Daud Khans’ foreign policy fatal mistake then bouncing rapidly between two ideological and economical opposing superpower foes, let the territory of Afghanistan to become the center of rivalry between them. During that era in order to avoid direct military conflict between the two superpower, both parties were enforcing worldwide policy of Dual Containment that speeded up the formation of right and left wing political parties in Afghanistan.

I think late Daud Khan’s policy of “lighting his American cigarette with the Russian match was a fatal mistake”.


اسم: سیدعبدالله کاظم   محل سکونت: کالیفورنیا    تاریخ: 26.08.2013

دوستان سلام
برای رفع خستگی دیروز دوستی به من حکایتی کرد که بسیار دلچسپ بود، بدین شرح: «در روزگاران دور، غریبی وقت آذان وارد قریۀ شد و برای نماز به مسجد رفت. امام جماعت را دید یک دست و یک پا که گوشش بریده بود و یک چشمش از کاسه برآمده. از پیر مردی علت را پرسید، پیرمرد لبخندی زد و گفت: راه خطا رفت، به حکم شرع پایش را قطع کردیم؛ دزدی کرد، دست راستش را بریدیم؛ گوش به خطا سپرد، گوشش را کندیم و چشم به نامحرم دوخت، چشمش را کاسه درآوردیم.
مرد غریبه طعنه زد: با این همه فضیلت، چطور امام جمعتش کردید؟
پیرمرد سری تکان داد و گفت: آخر، اگر جلوی چشم مان نبود، وقت نماز کفش های مار را می دزدید.»
اکنون که انتخابات ریاست جمهوری در کشور نزدیک است، بعضی ها لازم میدانند تا همچو مردی را به امامت برگزینند. البته باید گفت که در این مقام کاندیدها بسیار خواهند بود که برای رسیدن به آن مقام یکی در رقابت با دیگر سر و کله خواهند شکست.
(این حکایت با موضوع نظر دهی هیچ ربطی ندارد و فقط به حیث یک طنز سیاسی که خنده دار است، تقدیم گردید)


اسم: Dr. Sal Sayedi   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 25.08.2013

خوانندﮤ معزز، کارکنان محترم افغان جرمن آنلاین و دانشمند معزز و افتخار کشور جناب داکتر سید خلیل الله هاشمیان اسلام علیکم.
نوشتـﮥ تحت عنوان «پیرامون نوشتـﮥ آقای فرید افغانیار» مؤرخ ۷ آگست ۲۰۱۳ م شما را به نسبت مسافرت ها بتاریخ ۱۵/۸/۲۰۱۳ دقیقاً مطالعه نموده وازآن جداً مستفید شدم. تشکر از شما، برای شما طول عمر با عافیت و پُر ثمربیشتر خواهانم.
من به این باورم که افغان جرمن آنلاین مانند خدمتگار و تریبیون تنویری خوب افغانها مدافع اهداف خیر و خوب افغانی بوده، مجبوریت ها، امکانات، جوانب ملحوظات قابل درک خویش را دارند که تا حدی قابل قبول اند. اینکه کدام مطالب را نشر کنند وکدام را نه؟ ودرین راستا باید چنین یادداشت های درمورد نوشتـﮥ جناب شما داکتر صاحب هاشمیان را اصلاً نشر نمی کردند. باید بگویم که من موافق شما نیستم. دید و طرح ها و اعتراضات درنظراول وجود داشت که قابل نشر بوده و شما جناب داکتر هاشمیان باچنان قوت و وضاحت به توضیحات لازم پرداخته اید که من خواننده از آن دقیقا لذت بردم و مستفید شدم. درموارد یکه عوض مساعدت به امر خیر دوستان وهمکاران (داوطلبان!!!) در افغان جرمن آنلاین مسایل را از لحاظ مفهومی تغیرداده اند قابل قبول نیست وباید درمورد نوشته های مرجعی مانند نوشتـﮥ جناب داکتر هاشمیان باید دقت واحتیاط بیشتر شود. جناب شما یک مرتبه تقریباً یک سال قبل این مسأله را با من نیز درمیان گذاشته بودند که درموارد چنین تغیر درنوشته های شان وارد میشود. که باید صورت نه گیرد. من نیز درمورد نوشته های شخصیت مرجعی مانند جناب هاشمیان همعقیده ام ودرکل از تغیر مفهومی درمسایل نویسندګان موافق نیستم. درین راستا افغان جرمن آنلاین دردها مورد املایی که قابل پذیرش است مساعدت کرده اند اما درمورد تغیر مفهوم ارایه شده درنوشتـﮥ دیګران را نمی پذیرم.
تریبیون افغان جرمن آنلاین که درآن نظریات هموطنان وصاحب نظران منعکس شده و درموراد اندیشه های و نظریات غیر موجه اما قابل توجیه نیز انعکاس یافته و منجر به همچو تبادل نظر های میگردد و خواننده برداشت و موضع خود را از آن داشته و دارد، مستفید میشود، تریبیون مولد و قابل استفاده خوب بوده و فرسخها از تریبیون ها بذله گو و مفسد موجود درمیدیا الکترونی، فاصله دارد و قابل افتخار است که جناب دوکتور هاشمیان نیز از ایشان قدر دانی نموده اند.
این تبادل نظر های موجود درین تریبیون را خوب و جداً مفید میدانم واجازه میخواهم از همـﮥ شما تشکر کنم.
دوکتور صلاح الدین سعیدی سعید افغاني – جرمنی شب ۱۵/۸/۲۰۱۳


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 25.08.2013

شاغلی محترم صالحی

بنده حقیر ضمن اینکه برای صحت و سلامتی شما دعا میکنم از شما خواهش میکنم که پیام های من و شاغلو سیستانی صاحب و محترم کاظم را یکبار دیگر بخوانید و اگر جواب آنچه را که باز هم خواسته اید بخصوص در مورد سفر سردار شهید محمد داود خان دریافت نکردید پس چنین معلوم میشود که این بحث هم مانند بحث های دیگر به جز از تکرار در تکرار که در انگلیسی آنرا دویدن در دایره یا دویدن حلقوی میگوید نتیجه نخواهد داد.

جور و سلامت باشید.



اسم: عبدالروف صالحی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 25.08.2013

استاد کرامی جناب داکتر صاحب کاظم. نظر شما را در مورد واقعه نگاری و تاریخ نویسی خواندم و آن را بسیار آموزنده یافتم. به شما اطمنان می دهم که این جانب همیشه با علاقمندی زاید الوصفی حرف های گهربار شما را چه در دوران تحصیلی و چه امروز دنبال می نمایم و با عقیده راسخ اعلام می دارم اگر سردار محمد داود این لطف را در حق خود و افغانستان می کرد در آن سفر شما جناب و امثال شما را که از قشر روشنفکران نمایندگی داشتید جزو همکاران هم سفر خویش می ساخت امروز مشکل ما با دوستان جلیلی و صمد غوث باین حد نمی بود!
ایراد بزرگ من بالای سردار محمد داود خان هم در همین است. در آن وقت شما شاهد بودید که حرف های یک پرچمی ولگرد و لاوبالی در صحن پوهنتون کابل حرف سردار صاحب بود و هر یک از دانشمندان مکرم این سرزمین از جمله شما در حاشیه قرار داشتید. آب رفته در جوی را برگردانده نمی توانیم.


اسم: عبدالروف صالحی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 25.08.2013

جناب محترم پیر محمد بابر صاحب. موضوع بحث بالای سفر سردار محمد داود خان به شوروی است. خواهشمندم در این مورد مستند و مدلل صحبت فرمائید. سائر موضوعات مطروحه شما برای تائید نظریات شما هیچ ربطی به موضوع ندارند. مثلا استقلال افغانستان برهبری شاه امان الله خان، استقلال هند، مسائل ایران ... و غیره. هر یک از این مسائل تحلیل مشخص خود را دارد. شما کوشش کنید از طرف خود با ثبوت قابل قبول بصورت مشخص به بحث ادامه دهید و چه لازم که در حضور جنابان سیستانی بحیث اکادمیسین بی بدیل کشور و داکتر کاظم، اقتصاد دان کبیر افغان زمین از آنها نمایندگی می کنید؟ آیا این شیوه بحث شما درست است؟ شما ثبوت ارائه کنید که جنابان سیستانی و داکتر کاظم شما را بحیث قائم مقام خویش تعیین فرموده اند.

ایراد من در مورد نظریات این دو جناب بسیار مشخص و دقیق است. هر یک از این دو شخصیت معظم نظریات خویش را ارائه می نمایند و خواندن نظریات آن ها برای من قابل قدر است ولی ما نمی توانیم تاریخ یک ملت را بر اساس نظریات اشخاص و افراد تعیین نمائیم. سفر سردار محمد داود خان به شوروی وقت امروز جزو تاریخ افغانستان است. قرار اظهار خود این دو جنابان طرف افغانی هیچ فیته ثبت شده از جریان مذاکرات را در اختیار ندارند و ارشیف وزارت خارجه روسیه اگر این فیته ثبت شده را در اختیار هم داشته باشد، در اختیار جناب سیستانی و داکتر صاحب کاظم قرار نداده است. از طرف دیگر نظریات جنابان جلیلی ترجمان روسی سردار محمد داود و صمد غوث مسئول یکی از ارکان های ارشد حکومت داود خان که همسفر داود خان بودند، سبب گمراهی و نفاق افگنی است و مشکلی را بر مشکل بی پایان افغان ها می افزاید.

بیا این بحث را از مسیر اصلی اش منحرف نسازیم. برای این منظور در قدم اول بیا یک نظری که مورد توافق تمام شاهدان عینی این سفر بودند و اکثر شان فعلا هم در قید حیات اند بدست آورده و بفهمیم که موضوع از چه قرار بود. سئوالی که بیشتر مرا رنج می دهد این است که وزارت خارجه افغانستان در آن وقت چرا جریان مذاکرات را ثبت نمی کرد؟ نظر شما در این مورد چیست؟


اسم: سیدعبدالله کاظم   محل سکونت: کالیفورنیا    تاریخ: 25.08.2013

برادر گرامی جناب صالحی صاحب پس از عرض ادب و احترام
در تبصرۀ خود نوشته اید: «تاریخ براساس اگر و مگرها و براساس وهم و خیالات نوشته نمیشود. تاریخ چیزی را که رخ داده درج میکند و نباید این واقعیت را نادیده گرفت.»
آنچه شما فرموده اید بیشتر مفهوم «واقعه نگاری» را افاده میکند تا مفهوم تاریخ را ، زیرا تاریخ در ارتباط با وقایع میکوشد سؤال «چرا» را جواب دهد یعنی چرا این واقعه رخ داده است؟ به عبارت دیگر تاریخ تحلیل و بررسی ریشه های واقعه است. وقتی شمامیخواهید سؤال چرا و چگونه را در ارتباط با یک واقعه جواب بگوئید، ناچار هستید مثل هرعلم دیگر « اگر ها و مگرها» را به به روی اسناد و منطق حوادث تحلیل کنید. این بود عرض مختصر این کمینه، درغیر آن شما اختیار دارید.

بااحترام


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 25.08.2013

شاغلی محترم صالحی

اگر از قهر و غضب کمتر استفاده کرده و جواب خود را دوستانه و خونسردانه ارایه میکردید باور کنید متوجه میشدید که شما نه تنها آن سخن معروف وطنی را ثابت کردید که « لیلی مرد بود یا زن » بلکه سخن دیگر افغانی را هم که « مرغ ما یک لنگ داره».

زیرا طوریکه در پیام قبلی عرض کردم شما اگر مقاله نهایت عالمانۀ محترم داکتر کاظم را دقیق و با اعصاب آرام مطالعه میکردید حداقل از تکرار ادعای تان مبنی بر جواب به قول شما عجولانه محمد داود خان صرف نظر میکردید و هرگز نمی گفتید که «در حالیکه جنابان صمد غوث و جلیلی زنده و حیات اند » چون از نوشته اوشان باید درک میکردید که دیپلمات شهیر کشور شاغلی غوث در قید حیات نیستند.

شاغلی محترم کاظم همچنان در مقاله شان اوضاع کشور و صف بندی و موقف گروه ها و احزاب مختلف را به شکل بسیار عالی توضیح کرده اند. و از همینرو من با تکرار حرف های اوشان پرداخته عرض کردم که این طفلانه خواهد بود اگر کسی ادعا کند که آن ملاقات معروف کریملین باعث تعین یا تغییر سیاست روسها در مورد رژیم سردار محمد اود خان گردیده باشد

اینکه شما اکنون ادعا های دیگر میکنید هم ناشی از همان یک دنده گی و « مرغ ما یک لنگ داره» است. چون کودتای سرطان را به خاطر موجودیت چند افسر جنای پرچم حزب دیموکراتیک خلق ، کودتای خلقی ها و پرچمی ها خواندن خود ثبوت « منطق عاری از لات و منات گوئی ها و اگر و مگر ها » است. این واقعیت نیست دوست عزیز بلکه خیالات شخصی است که حتی در این بحث دوستانه هم نمیتواند خونسردی خود را حفظ کند.

اینکه میگویید « جالبتر اینکه عین پرچمی های لاوبالی دیروز امروز مخالفین خود را که هیچ ربطی به موضوع ندارد پرچمی خطاب نموده و به کوبیدن آن ها می پردازند» منظور تانرا نفهمیدم امید وقتی خونسردی خود را باز یافتید به توضیح آن بپردازید.

بلاخره این بی انصافی است که گفته شود کودتای سرطان یا خواست مردم به تغییرات سریع و بنیادی فاجعه آفرید. اگر این چنین ادعای بی اساس داشته باشیم پس حصول استقلال کشور و اصلاحات شاه امان الله خان را هم باید فاجعه دانسته نتیجتاً بلوای حبیب الله بچه سقاو را برائت دهیم. به همین ترتیب هر اقدام نیک و مترقی را که به علت مداخلات بیگانگان و ارتجاع داخلی ناکام شده ، چه در افغانستان و چه در منطقه و جهان ( حکومت مصدق را در ایران، استقلال هند را به رهبری مهاتما گاندی در هند ، حکومت ناصر را در مصر ) آغاز فاجعه بدانیم. چون هند تقسیم شد، در ایران نظام استبدادی رضاخانی برقرار شد و مصر بدست رژیم های وابسته به غرب افتاد. امید منظور مرا درک کنید. زیرا در ایران هم کسانی مانند شما اند که میگویند اگر مصدق عجولانه برخورد نمیکرد شاید دیموکراسی و اصلاحات در ایران به شکل بهتر تر آن شکل گرفته امروز در ایران رژیم آخوندی بر قرار نمیشد.

و در هند همان هندو های متعصب که آن مردم بزرگ یعنی مهاتما گاندی را به قتل رساندن میگویند که اگر مهاتما درست عمل میکرد هند تجزیه نمیشد و فاجعه به بار نمی آمد یعنی کشوری مصنوعی و تروریستی مانند پاکستان ایجاد نمیگردید. ( تمام اینها جناب محترم صالحی «منطق عاری از لات و منات گویی ها و اگر و مگر» و خیالات اند نه آنچه ما میگوییم).

فاجعه زمانی آغاز شد که یکعده خاین به وطن چون بحران الدین ربانی ، گلب الدین جنایتکار و خاین ملی مسعودوف در خدمت دشمن اصلی افغانستان و سردار شهید داود خان قرار گرفته و تفنگ تور پنجاب را به شانه انداخته برعلیه وطن خودشان بلوا کردند. اگر این عمل را هم به خاطر موجودیت چند افسر پرچمی در رژیم سردار محمد داود خان توجیه میکنید پس من مطمئن هستم که هیچ اقدام ترقییخواهانه را نشاید که تایید کنید.





اسم: عبدالروف صالحی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 24.08.2013

محترم پیر محمد بابر صاحب، جور و بسلامت باشید و علاقمندی و سهمگیری فعال تان در بحث قابل قدر است. نظر به برداشت شما... "ولی طوریکه در بالا عرض کردم حین بررسی این سوال نباید این واقعیت را از یاد ببریم که اکثریت مردم خواهان تعییر و آن هم تغییر بنیادی و سریع بودند." واقعیت شما را هیچکسی از یاد برده نمی تواند و ضبط تاریخ است. ولی شما نیز نباید این واقعیت را از یاد ببرید که پاسخ عجولانه داود خان به تقاضای اکثریت مردم خواهان تغییر بنیادی و سریع فاجعه آفرید! چرا شما این واقعیت را نادیده می گیرید؟

پرچمی ها و خلقی ها همیشه شعار تغییر مسالمت آمیز و تغییر از طریق مبارزات پارلمانی سر می دادند ولی بتاریخ 26 سرطان 1352 این گروه منافق نا بکار بر همه شعارهای عوامفریبانه خویش خط بطلان کشید و برهبری سردار محمد داود خان شکل تحول را از شکل پارلمانتاریزم به کودتای نظامی تغییر داد! آیا شما چطور می توانید از این واقعیت تاریخی چشم پوشی کنید و با کدام منطق عاری از لات و منات گوئی ها و اگر و مگر ها این عمل را برهبری داود خان توجیه می توانید؟ جالبتر اینکه عین پرچمی های لاوبالی دیروز امروز مخالفین خود را که هیچ ربطی به موضوع ندارد پرچمی خطاب نموده و به کوبیدن آن ها می پردازند یا اینکه بدون هیچ دلیل و استنادی می گویند اگر سردار محمد داود خان چنین و چنان نمیکرد فلانی ها چنین و چنان می کردند. تاریخ بر اساس اگر و مگر ها و بر اساس وهم و خیالات نوشته نمی شود. تاریخ چیزی را که رخ داده درج می کند و شما نیز نباید این واقعیت را نادیده بگیرید.


اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 24.08.2013

جناب محترم آغای سیستانی بعد از عرض سلام توجه تان را به نکات ذیل معطوف می دارم:
1-معذرت تان قابل قبول نیست چونکه استنباط تان غلط است.فلهذامطمعین باشید که بنده بنده خدا و خودم هستم و بس و ضمنا غلام آزاد تمام مردمان خوب جهان هستم و با استقلال یعنی مستقل تا همین لحظه امورات زنده گی خود را پیش می برم. به این مفهوم که مستقل بودن عادت من شده و امکان ندارد انرا خلاف عادت به دالر و قدرت بفروشم چون قیمت افکار آزادم برابر به تمام جهان ارزش دارد و کس انرا خریده نمی تواند.

2- بعد از اینکه در نوشته تان می نوسید:"در آغاز تجاوز شوروی بر افغانستان، بسیاری مثل شما فکر میکردند". ادعا کردن اسان است لطفا بنوسید من در کجا این فکر را نوشته ام. بر عکس در آن زمان که بنده تحصیلات خود را در افغانستان نو به پایان رسانیده بودم احساس درونی ام می گفت که این آینده خوب ندارد و 5 ماه بعد از فراغت از وطنم مجبور به فرار شدم.

"ولی به همت و فداکاری مردم افغانستان، این اژدهای قدرت به زانو در آمد و سرانجام سرافگنده و خجالت زده از کشور خارج گردید." ای کاش در این جا از کمک های بی نهایت وسیع اقتصادی و سیاسی جهان غرب و دیگران به خاطر جنگ سرد هم یادی می رفت زیرا با دست و شگم خالی جنگ هم مشگل است.

2- به ادامه نوشته تان می نوسیدکه:"...آیا به نظر شما باید همینطور گذاشت تا پاکستان هر روز به تجاوز خود ادامه دهد.... آقای کرزی هم مثل شما فکر میکند و به نیروهای دفاعی کشور می گوید که زور ما به پاکستان نمی رسد... از شما می پرسم که اگر شهید داودخان زنده می بود، آیا پاکستان جرأت میکرد...". برادر محترم سیستانی صاحب ای کاش کرزی مانند من فکر می کرد و این قدرت فکری را میداشت که از روز اول کشور را به پای خودبا این خروار پول استاده می کرد و از روز اول مردم را راضی نگاه میداشت و بار بی کفایتی خود را بالای همسایه ها نمی انداخت تا روابط خراب نشود و جهان را نشان میداد که راه درست کدام است تا همه راضی باشند.

3-شما حتما مرا با کس دیگر به اشتباه گرفته ایت که این چنین نوشته ایت:" روحیه شما با روحیه پروفیسر ربانی بسیار شباهت دارد". من باید بی اندازه احتیاط کنم که جواب شما را با این طرز نوشتن به اساس فلسفه یهود ها ندهم بلکه به اساس فلسفه عیسوی ها که اگر کسی یک سیلی در رویت زد روی دیگر خود را هم بگیر که در آن هم بزند. شما آزاد هستید هر چه می نوسید انقدر هنوز هم احترام استادان را دارم.

4- در اخیر ذکر می کنید که:" به یاد داشته باش هموطن که زندگی در آزادگی وعدم وابستگی به بیگانه لذت بخش است نه در غلامی و کرنش کردن ها:" متاسفانه که هر دوی ما در ملک های بیگانه زنده گی می کنیم هموطن و بنده تجارب بد خود را کرده ام و میدانم که شما چه می گویید.
در خاتمه برایتان اطمینان میدهم که بنده از همان مردان است که آرزوی شماست.
مولانا صاحب می گوید: جای تعجب این نیست که هزاران کشتی در ابحار جای می گیرند بلکه این است که هزاران بحر در یک کشتی جای می گیرد.

طبع روشن ز غبار دو جهان آزاد است
تیرگی رخت تکلف نبرد سوی چراغ

با عرض احترام استاد و دانشمند محترم
الله محمد


اسم: سیستانی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 24.08.2013

هموطن گرامی الله محمد سلام!

معذرت میخواهم، از نوشته تان چنین استنباط می شود که شما بندگی و غلامی را بر آزادی و استقلال ترجیح می دهید. استقلال با کرنش کردن در برابر زورمندان و گردن پت و خمیده نگاهداشته نمی شود. هنگامی که شاه امان الله جنگ بخاطر استرداد استقلال کشور را با انگلیس اعلام نمود،اردوی افغانستان بیشتر از 60 هزار نفر نبود که با سلاح های کهنه که اکثراً آنرا از جنگ های اول و دوم باانگلیس بدست آورده بودند مجهز بود، اما انگلیس در مقابل اين سپاه اندک ابتدا ٣٢٠ هزار افسر و سرباز تعليم ديده که ١٨٥ هزارحيوان باربر در زير بار و بنه و تجهيزات نظامى کمر خم مي کرد با صدها طياره جنگى براى نبرد با افغانستان بسوى سرحدات جنوبى و جنوب غربى کشور سوق داد. بنابر برخی منابع تعداد سربازان انگلیس از آنچه تذکر داده شد هم بیشتر بود و به ٧٥٠ هزار افسر و سرباز که ٤٥٠ هزار حیوان بار بر تجهیزات آنها را حمل می کرد، رسید، ولی نتیجه چه شد؟ دشمن در برابر فداکاری و از جان گذشتگی افغانها با تجاربی که از جنگ های اول و دوم خود با افغانها داشت بالاخره وادار به قبول استقلال افغانستان گردید.

در آغاز تجاوز شوروی بر افغانستان، بسیاری مثل شما فکر میکردند که افغانستان در کام اژدهای سرخ فرو رفت و نجاتش ناممکن است و باید تسلیم زور شد، ولی به همت و فداکاری مردم افغانستان، این اژدهای قدرت به زانو در آمد و سرانجام سرافگنده و خجالت زده از کشور خارج گردید.

پاکستان هم کشوری است مجهز با سلاح اتومی و از چند سال است که ولایات شرقی و جنوبی کشور را را با راکت و توپخانه میکوبد و در برخی قسمت ها پوسته های ترصد و دیده بانی درست کرده است، آیا به نظر شما باید همینطور گذاشت تا پاکستان هر روز به تجاوز خود ادامه دهد و خاک های کشور را اشغال کند؟ آقای کرزی هم مثل شما فکر میکند و به نیروهای دفاعی کشور می گوید که زور ما به پاکستان نمی رسد بهتر است تا چپ خود را بگیریم و چند صباحی که بر سر قدرت هستیم باید بفکر جیب خود باشیم، ولی از شما می پرسم که اگر شهید داودخان زنده می بود، آیا پاکستان جرأت میکرد که با راکت و توپخانه ولایات سرحدی را بکوبد و در خاک افغانستان پوسته های سرحدی برپا نماید؟ هرگز نه.

روحیه شما با روحیه پروفیسر ربانی بسیار شباهت دارد که او در نخستین سفرش در رأس هیأت مجاهدین به مسکو از رئیس جمهور روسیه یلتسن، قدرت را گدائی کرد و از وی خواست که از داکتر نجیب الله قدرت را گرفته به او ببخشد، در مقابل او غرامات جنگی افغانستان را به روسیه می بخشد. رئیس جمهور روسیه نیز بخاطر منافع کشور خود این پیشنهاد را قبول کردو تمام کومک هایش را به رژیم نجیب قطع نمود و به نوکران خود در داخل حزب دیموکراتیک خلق هدایت داد تا پلان صلح ملل متحد را تخریب و ربانی – مسعود راروی کار آورند. ربانی روی کار آمد و همان طور که وعده داده بود غرامات جنگی را به روسیه بخشید.

ملل متحد میزان غرامات جنگی روسیه بر افغانستان را 88 میلیارد دالر تخمین کرده بود و ربانی این کمترین خون بها را در عوض قدرت به روسیه بخشید، در حالی که در مدت چهار سال ریاست جمهوری نامنهادش ، حتی چهار روز را هم در چوکی قدرت در ارگ کابل به ارامی سپری کرده نتوانست. و جغرافیای قدرتش از پل ارتل در غرب و پل خشتی در جنوب و پل مکروریان در شرق و از خیرخانه در شمال تجاوز نکرد. و دلش به این خوش بود که نامش رئیس جمهور دولت اسلامی است و روسیه برایش پول چاپ میکند و او آن پول ها را به دالر تبدیل کرده به بانک های خارج انتقال میدهد و سر انجام دیدیم که با چه شیوه ای از صحنه هستی نابود شد که باید درس عبرتی باشد به جانشینانش.

به یاد داشته باش هموطن که زندگی در آزادگی وعدم وابستگی به بیگانه لذت بخش است نه در غلامی و کرنش کردن ها:

در جهان نتوان اگر مردانه زیست
همچو مردان می توان مردانه مرد


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 24.08.2013


باز هم در مورد جواب سردار محمد داود خان شهید به حاکم کرملین برژنف:

با مطالعه پیام های تعدادی از دوستان همان سخن معروف وطنی به یاد می آید که « لیلی مرد بود یا زن ؟».

زیرا اگر دوستان مقالات شاغلو محترم سیستانی و داکتر صاحب کاظم را دقیق مطالعه میکردند من مطمئن هستم که متوجه می شدند که جواب سوالات شان داده شده و آن هم به شکل بسیار روشن و منطقی.

قسمت اصلی پیام دیروز من هم در حقیقت تکرار آنچه بود که شاغلی محترم داکتر صاحب کاظم در مقاله عالمانۀ شان نگاشته اند ولی چنین معلوم می شود که مانند موضوعات دیگر ما به جای دیدن واقعیت می خواهیم چیزی را ببینیم و بخوانیم که ما میخواهیم. به طور مثال اگر محترم صالحی با دقت مطالعه میکردند متوجه می شدند که دیپلومات مشهور کشور عبدالصمد غوث در قید حیات نیستند.

تکرار میکنم این طفلانه خواهد بود اگر گفته شود یا تصور شود که شوروی ها فقط به خاطر همان ملاقات معروف کریملین سیاست خود را در مورد افغانستان مشخص یا تغییر داده باشند. حتی اگر سخنان محترم جلیلی و دیپلومات و شخصیت معروف کشور عبدالرحمن پژواک را هم نادیده بگیریم.

طوریکه داکتر صاحب کاظم می نگارند روسها یا شوروی سابق از دیر زمانی میخواست افغانستان در سیاست خارجی خود باید مشوره روسها را بگیرد و در جای پای آنها قدم بگذارد.

پس داود خان چی میکرد؟ یا او قبول میکرد که در سیاست خارجی از روسها مشوره بگیرد که به معنی نیمه مستعمره بودن افغانستان بود یا اینکه همان سیاست را اتخاذ میکرد که آن شخصیت و رهبر بزرگ در نظر داشت. یعنی حفظ روابط قوی نظامی- سیاسی – اقتصادی با همسایه شمالی ولی در ضمن به حیث یک کشور مستقل حفظ حقوق افغانها برای تامین روابط باهر کشور دیگر جهان که به نظر شان به نفع افغانستان خواهد بود.

در مورد کودتای 26 سرطان و اینکه چرا به قول صالحی صاحب سردار محمد داود خان باعث سقوط دهه نیم بند دیموکراسی شد نوشته ها و بحث های زیاد صورت گرفته و بدون شک دراینجا هم در زمینه باید بحث جداگانه صورت گیرد ولی من فقط می خواهم بگویم که اگر اوضاع آنزمان به صورت دقیق ارزیابی شود درک خواهیم کرد که مظاهرات، اعتصابات و مارش های وسیع و سراسری احزاب و گروه های سیاسی از چپ تا راست از لیبرال تا ارتجاع برای یک هدف صورت میگرفت ، تغییر سریع و بنیادی.

از نوشته هایی که من خوانده ام چنین برداشت می شود که در حقیقت مسله کودتا نه بوسیله داود خان شهید بلکه بوسیله دیگران بخصوص آنانی که از انکشاف اوضاع نابسامان کشور و امکان هرج و مرج سراسری در کشور تشویش داشتند به آن سردار بزرگ پیشنهاد شده بود. زیرا دیگران بودند که او را یگانه شخصیت پذیرفته شده و ملی که مورد قبول اکثریت مردم قرار خواهد گرفت برای آن تغییر سریع و بنیادی و ختم نظامی شاهی در نظر داشتند.

آیا کودتا در آنزمان اشتباه بود یا نه؟ سوالی دیگری است. ولی طوریکه در بالا عرض کردم حین بررسی این سوال نباید این واقعیت را از یاد ببریم که اکثریت مردم خواهان تعییر و آن هم تغییر بنیادی و سریع بودند.




اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 24.08.2013

باعرض سلام!

داکتر صاحب کاظم می نوسید:"ولی کسانیکه بخواهند به هر دلیلی بار مسئولیت های بعدی این همه ویرانی و خونریزی ها را که بعد از 7 ثور صورت گرفت، به گردن داؤد خان بیندازند، در حقیقت میخواهند از نقش 7 ثوری ها در مصیبت طفره بروند و نیز دل جهادی ها را خوش بسازند".

بنده به صورت قطع به این فکر آمده نمی توانستم که داکتر صاحب نوشته اند از نقش 7 ثوری ها در مصیبت طفره بروندو نیز دل جهادی ها را خوش بسازند. آفرین به این سیاست مداری تان.

من فقط از واقعیت که بعدا دچار خرابی افغانستان شد ذکر نموده ام. اینکه 7 ثوری ها و جهادی ها چه کردن موضوع بحث نبود بلکه یک مقطع مشخص تاریخ کشور در ارتباط سفر داود خان در شوروی سابق.
شما می نویسد که:" داؤد خان نیز احتمالاً از این روش آگاه بود و اما فکر میکرد که شاید با بقدرت رسیدن خود پس از مدت کوتاه به نقش عمال شوروی پایان دهد و هدف اصلی خود را مبنی بر ایجاد یک نظام در «وسط شرق و غرب» در تبانی با«جنبش عدم انسلاک» پیش ببرد".

اولا اینکه در همچو یک مورد باید اطمینان داشت. احتمالا آگاه بودن و فکر کردن داود خان طرز فکر شما را می رساند که هیچ کس دیگر غیر از داود خان واقعیت این فکر را تصدیق کرده نمی تواند. باز هم قسمیکه معلوم شد داود خان غلط فکر کرده بود اگر درست فکر می کرد خود را وسیله نمی ساخت و شاه را در جریان می گذاشت. اگر این دلیل شما را قبول کنیم که روسها در هر صورت کار خود را می کردند پس به اساس منطق شما نباید طفره رفت چونکه چیزی که باید می شد شد نه داود خان، نه 7 ثوری ها و نه جهادی هادر قضیه افغانستان مقصر اند.

چون هیچ کدام اینها مقصر نیست پس کی باید مقصر باشد؟

مارکس آلمانی که مفکوره کمونیزم را همراه با دیگران در مقابل سرمایه داری انکشاف داده که قشری از مردم جهان برای رسیدن به اهداف سیاسی از آن استفاده بردند و باعث خرابی و کشتن مردم در نقاط مختلف جهان و افغانستان شدند.

داکتر صاحب خواهشمندم سر ما کتاب ننویسید.


معنی بلند من فهم تند می خواهد
سیر فکرم آسان نیست کوهم و کتل دارم

الله محمد


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 24.08.2013


هموطنان عزیز

په همه سلام
در دریچه نظریات طوریکه که دیده می شود، عده ای در ستایش دیګری کوشش می نمایند تا ګویا این خوب و ان بد است.

سر و کار روشنفکران ملی و مترقی بت پرستی نیست، اینکه کیها چه کردند و کارنامه آنها چه بوده، بګذار تاریخ چه می ګوید، امروز نسل جدید در تفکر دیکری بسر می برند و خواهان آن اند که چطور از مشکلات کنونی نجات یابند،
ما در عوض اینکه راه بیرون رفت از وضع موجود را نشان دهیم در ستایش این و ان وقت را تلف می نمایم، هدف من کم زدن دیګران نبوده است، بلکه نیاز مبرم کنونی از روشنفکران ملی و مترقی می طلبد تا راه بیرون رفت معضله افغانستان دوست داشتنی را ګوشزد نماییم و در خورد مردم خود چیزی را بدهیم که کمک برای حل موضوع افغانستان نماید، در دریچه نظر خواهی سایت ملی افغان جرمن انلاین عده ای در تلاش اند تا حرف خود را به کرسی نشانند، که ضایع وقت است،

بیایید از توهین و نفرت دست کشیده و برای حل مشکل افغانستان راه ملی و مترقی را جست و جو نماییم، هر بحث و مباحث بی نتیجه در این دریچه نظر خواهی باقی مانده و نسل جوان ما چه قضاوت خواهد کرد؟
دیده می شود یکی در پی آن است تا دیګری را دانشمند و خلاق معرفی نماید و در جواب آن دانشمند و تحلیل ګر آنرا شایسته و از آن قدر دانی نماید. آیا همچو پاس دادن ها مشکل کنونی افغانستان را حل می کند؟

امید است این عده آزرده نشده باشند و از بت پرستی و توهین اشخاض ولو بد هم باشند خود داری نمایند.


اسم: عبدالروف صالحی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 24.08.2013


برادر جلیل القدر جناب سیستانی صاحب:

از نوشته شما دانستگی حاصل شد. این است چند تبصره در مورد نظریات شما جناب جلیل القدر:

اول:
شما از چند کلمة کلیشه ای استفاده اعظمی برای به کرسی نشاندن نظریات تان می کنید: وطن دوستی، شهامت افغانی و غیرت ... و غیره که هیچ یک در قالب دیپلوماسی معاصر جای ندارد. با کمال اظهار ادب و احترام به شخصیت شما جناب عزیز من با این شیوه بحث شما موافق نیستم. شما می خواهید ثابت سازید که شما وطن دوست تر و افغان تر از دیگران هستید که نه تنها طرز فکر درست نیست بلکه منشاء اکثر مشکلات دیگر شده می تواند.

دوم:
افراد و اشخاصی از قبیل جناب سنگروال و جناب سکندری در بحث پرکار بی بی سی، صمد غوث، اعلیحضرت محمد ظاهر شاه و بابای ملت افغان، بحیث مشت نمونه خروار، نیز افغان های وطن دوست و با شهامت دارای غیرت و شهامت افغانی بودند و می باشند. جناب سنگروال وقتی می گوید که کودتای 26 سرطان 1352 سردار محمد داود شروع فجایع افغانستان بود وی این حرف را از روی وطن دوستی و شهامت افغانی می گوید. وقتی صمد غوث جریان مذاکرات سردار محمد داود با رهبران شوروی وقت را در کتاب خویش تسجیل نموده وی از روی شهامت و غیرت افغانی این کار را انجام داده است. اعلیحضرت مغفور مرحوم محمد ظاهر شاه طی مصاحبه ای با مینه بگتاس از بی بی سی بدون هیچ اگر و مگری در حالیکه صداقت و افغانیت سردار محمد داود را تائید می کند ولی او را بخاطر کودتای سفیدش به هیچ صورت نمی بخشد. شما باید متوجه باشید که وی این کار را از روی شهامت افغانی و وطن دوستی خویش ابراز می دارد نه بخاطر بغض نسبت به افغان و افغانستان. همچنان وقتی جناب مجید سکندری در برنامه پرگار بطور مستند سیاست غیر متوازن خارجی سردار محمد داود را توضیح می دهد، او نیز این کار را بر اساس حب وطن ابراز می دارد، نه بخاطر خصومت با افغان و افغانستان. حال من نمی فهمم که چطور شده می تواند ما سردار محمد داود را نسبت به سردار محمد ظاهر شاه وطن دوست تر قبول کنیم؟ ما چطور ممکن است جناب شما را نسبت به جناب سنگروال و جناب سکندری افغان تر بپذیریم؟

سوم:
هدف از طرح مسائل روشن شدن حقایق در مورد افغانستان است. یک چیزی که مرا رنج می دهد این است که ما چرا اصل واقعیت را درک نمی توانیم؟ در حالیکه جنابان صمد غوث و جلیلی زنده و حیات اند ما چرا در یک بحث زنده چشم دید زنده این دو شخصیت افغانی را شنیده و فهمیده نمی توانیم؟ اگر ما در مورد مرده ها و تأریخ خویش به موافقه نمی رسیم، چرا این مشکل در مورد شخصیت های زنده ما موجود است. بجای اینکه جناب شما و من که شاهد صحنه نبودیم پشت نخود سیاه بدویم چرا این دو شخصیت زنده افغان و سائر همسفران سردار محمد داود خان بر لب ها مهر نهاده اند؟ اگر ما خود وقایع کشور خود را بشکل واقعی بررسی کنیم چه جائی برای داریوش کریمی و دیگران از پورتال بی بی سی می ماند؟

چهارم:
جناب داریوش کریمی یک مجری موفق برنامه های بی سی سی می باشد. من جرات و شهامت وی را برای بحث بشکل عریان و بشکل نقد زنده می ستایم. تا بکی ما بجای پرده گرده ها را ترقانده بریم. بیائید بالای گرده های افغانی خویش رحم کنیم و پرده ها را بترقانیم تا این گرده های افغانی ما نفسی براحت بکشد. تا بکی خود سانسوری و تا بکی به لات و منات گوئی ها خود را فریب دهیم؟ بیائید خود را بشکل واقعی در چوکات اصول قبول شده جهانی به نقد بگیریم، نه در چوکات افغانیت و شهامت افغانی خویش. امروز جهان پیشرفت که پیشرفته می باشند، از برکت نقد و ارزیابی خود باین مقام رسیدند. تا بکی ما تمام کمی و کاستی خویش را بدوش دیگران بیاندازیم؟ آیا ما هم در ایجاد فجایع وطن خویش دست داشتیم یا تمام بدبختی های ما از خارج بالای ما تحمیل گشت؟ آیا نگفته که خود شناسی خدا شناسیست؟

نتیجه:
سردار محمد داود خان با سیاست های عجولانه خویش سبب سقوط نظام شاهی خاندان خویش بصورت عام و سقوط دهه دیموکراسی نیم بند بشکل خاص در افغانستان گردید در حالیکه وی بکرات و مرات سوگند وفاداری نسبت به آن نظام یاد کرده بود. سردار محمد داود خان با سیاست عجولانه خویش اول در دوستی با شوروی وقت و بعد با حرکات نا بخردانه خویش حین مذاکرات با رهبران شوروی بانی فجایع بعدی در افغانستان شد. به تأئید فرموده جناب مجید سکندری، سردار محمد داود خان می خواست قریه دار قریه باشد ولی شخص دوم مملکت نباشد. کجای این طرز فکر و سیاست وطن دوستی و شهامت افغانی داشت؟


اسم: سیدعیدالله کاظم   محل سکونت: کالیفورنیا    تاریخ: 24.08.2013

دوستان عزیز سلام و اما بعد ازسلام، خوشحالم که نوشتۀ استاد سیستانی موجب شد تا من نیز چند صفحۀ را به اصطلاح «سیاه» کنم.تغییر لحن بریژنف چنان غیر مترقب و غیر دپلماتیک بود که ترجمان رسمی شوروی نخواست آنرا به همان شکل ترجمه کند و اگر کسانی جواب شهید داؤد خان را دور از تعامل دپلماتیک میدانند و میگویند که باید داؤد خان جواب ملایم میداد، مثلاً چه جواب: آیا می گفت شما درست میگوئید و مادرباره فکر میکنیم و یا می گفت این حق ملت افغانستان است و یا می گفت آیا شما به من اجازه میدهید که از شما بخواهم متخصصین تانرا از فلان کشور افریقائی بیرون کنید و یا اینکه می گفت شما مطمئن باشید که ما متوجه فعالیتهای متخصصین ناتو هستیم تا ازاجرای امور وظیفوی شان پا فراتر نگذارندو یا همچو جوابهای دپلماتیک و نرم.

سؤال دراینجاست که آیا ارائه همجو پاسخ های نرم موجب رفع سوء ظن زمامدارن شوروی میگردید و آنها رااز نگرانی آینده شان در افغانستان بیرون میکرد؟ هرگز نه، زیرا مشکل در طرز ارائه جواب نبود که اگر به گفته شما اگر جواب «دپلماتیک» می بود، آیا کودتا یک سال بعدتر رخ نمیداد؟

اگر دوستان به جریانات آنوقت دقت نمایند، اساساً تحولات دورۀ شهید موسی شفیق روسها را واداشت به ادامه سلطنت پایان دهند . از آنجائیکه حزب دموکاتیک خلق در آن وقت به دو شاخۀ رقیب تقسیم شده بود و فاقد توانائی لازم در تغییر رژیم بود، طوریکه کودتا زیر قیادت آنهاانجام یابد و شوروی نیز نمیخواست در صورت ناکامی کودتا عمال افغان آنها کاملاً از صحنه محو شوند، لذا گماشتگان شوروی وظیفه گرفتند تا زیر قیادت یک شخص سرشناس و شناخته شده که درعین زمان علاقمند تغییر نظام بود، داخل عمل شوند. داؤد خان نیز احتمالاً از این روش آگاه بود و اما فکر میکرد که شاید با بقدرت رسیدن خود پس از مدت کوتاه به نقش عمال شوروی پایان دهد و هدف اصلی خود را مبنی بر ایجاد یک نظام در «وسط شرق و غرب» در تبانی با«جنبش عدم انسلاک» پیش ببرد. اینجاست که در سال دوم پس از کودتا تصفیه خلقی ها و پرچمی ها را آغاز کرد و متعاقباً روابط را با غرب، کشورهای اسلامی و دو کشورهمسایه بهبود بخشید . واضح است که عواقب این تغییر میتوانست منجر به سرنگونی داؤد خان گردد چنانکه به سرنگونی سلطنت انجامید.
مشکل عمده در جواب داؤد خان به بریژنف نبود، بلکه تعلل دراقدامات بعد از برگشت از شوروی بود. اگر دوستان کتاب «سقوط افغانستان» یکبار به دقت مطالعه نمایند و به جریانات بعد از برگشت و تدابیری که باید گرفته می شد، توجه نمایند، شاید خود بتوانند مشکلات را در راه تطبیق اقدامات پیشگیرانه از کودتا درک نمایند که چه عوامل مانع اقدامات فوری گردید. امید میکنم توانسته باشم قدری به موضوع روشنی انداخته باشم. ولی کسانیکه بخواهند به هردلیلی بار مسئولیت های بعدی این همه ویرانی و خونریزی ها را که بعد از 7 ثور صورت گرفت، به گردن داؤد خان بیندازند، در حقیقت میخواهند از نقش 7 ثوری ها در مصیبت طفره بروندو نیز دل جهادی ها را خوش بسازند، زیرا آنها نیز عین ادعا را دارند. بهرحال این موضوع مهم را نمیتوان با چند سطر معدود شرح داد و الله اعلم بالصواب


اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 23.08.2013

قابل توجه آغای سیستانی بعد از عرض سلام:
گرچه توجه نوشته تان طرف آغای صالحی است اما قسمیکه میدانید همه آنرا که داخل این دریچه می شوند خواهد خواند و بالای منطق نوشته فکر خواهد کرد. اگر با دانشی که دارید بنده را اجازه بدهید چند موضوع را تذکر بدهم بدون اینکه منطق شما را زیر سوال قرار داده باشم:
1- متاسفانه عواقب جواب زعیم وطن دوست و با شهامت قسمیکه تاریخ نشان داده و می دهید به قیمت جان ملیون ها انسان هموطنش هم تمام شده و خرابی مملکت را به جای بان.
2- اگراین اندرز شهنامه را "مرا مرگ بهتر ازآن زندگی که سالار باشم کنم بندگی" در نظر بگیریم برادر ما شهید داودخان خود را کشت که بنده گی نکند اما ملت را در اسارت دیوانه هاانداخت.
3- شما می نوسید که:"تصمیم به از میان بردن داودخان را شوروی زمانی گرفته بود که متوجه شد داودخان با تجدید نظر در سیاست داخلی وخارجی خود، دایرۀ روابط سیاسی خود را با غرب وکشورهای متحد امریکا در شرق میانه برای جلب کمک های اقتصادی در برنامه هفت ساله اش گسترش داده میرود".
در این منطق شما سوالاتی زیادی نهفته است که تبصره آن به درازها می کشد اما به صورت فشرده. همینکه شما می نوسید تجدید نظر در سیاست داخلی و خارجی و انهم به شکل رادیکال آن نماینده گی از یک اشتباه نیمه بزرگ می کند به این مفهوم که به خود رهبر وقت ما دشمن داخلی و خارجی خرید بدون اینکه قدرت به تعادل نگاه کردن انرا داشته باشد.همه می دانند که مفهوم کلمه دشمن مخصوصا در روابط سیاسی چه.
4-هیچ کس و شما هم هرگاه رفیق تان ضد تان شود ویا بخواهدشود روی خوش برایش نشان نمی دهید.

بلب حرف طلب دزدم بدل شور هوس سوزم
خیال خام من تا پختگی گیرد نفس سوزم

تمام


اسم: سیستانی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 23.08.2013

قابل توجه آقای عبدالرووف صالحی!

سوال شما از من از نوع همان سوالاتی است که دارویش کریمی ، در (برنامه پرکار) بخش فارسی بی بی سی از شاغلی سعید سرور وآقای سنگروال میکرد. وآن سوالات نیشدار ودو پهلو باعث نقد من برگزارش مرحوم صمد غوث در کتاب سقوط افغانستان غوث گردید.

جوابی را که زعیم وطن دوست وبا شهامت افغان با الفاظ متین واستوار و صریح به رهبر فرتوت شوروی وقت داده است، در گزارش آقای جمیلی شیوۀ نرم آن درج است ولحن تند تر ان در گزارش آقای صمد غوث بملاحظه میرسد و عواقب آنرا بجان خریده است. او مثل یک افغان وطندوست وسربلند این اندرز شهنامه را بخاطرداشت که:
(مرا مرگ بهتر ازآن زندگی که سالار باشم کنم بندگی )

تسلیم پذیری وکرنش کردن در برابر ارباب قدرت را آن رهبر پرشهامت افغان، مثل رهبران پوشالی بعد ازکودتای 7 ثور یاد نداشت .

تصمیم به از میان بردن داودخان را شوروی زمانی گرفته بود که متوجه شد داودخان با تجدید نظر در سیاست داخلی وخارجی خود، دایرۀ روابط سیاسی خود را با غرب وکشورهای متحد امریکا در شرق میانه برای جلب کمک های اقتصادی در برنامه هفت ساله اش گسترش داده میرود . اجنت های شوروی که همیشه در سفرهای رسمی داودخان به کشورهای ایران وکویت وعربستان سعودی ومصر با او همراه بودند گزارش ملاقاتها وتصمیم گیری های دولت افغانستان را بلاوقفه به اطلاع جانب شوروی میرسانیدند و شوروی گمان میکرد که تمایل داودخان به غرب،تمام سرمایه گذاری های چندین دهه اش را در افغانستان نقش براب کرده است. این نکات ونکات مهم دیگری که در مقالۀ پرمحتوای داکترصاحب کاظم وقسماً درنوشته آقای بابر دیده میشود، اگر بدقت خوانده شود، جایی برای سوالات غرضمند نوعی گزارشگربی بی سی باقی نمیماند.
ختم


اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 23.08.2013

برادران و خواهران محترم سلام:

به ارتباط مقاله آغای داکتر کاظم قابل ذکر است که زحمت زیاد کشیدن تا واقعیت که منجر به انکشافات سیاسی بعدی شده نمودار گردد.
یک نقطه که به نظر بنده فوق العاده از نظر روانشناسی سیاسی آن زمان مهم بود در بر خورد رییس جمهور وقت افغانستان محمد داود خان با رهبران وقت اتحادشوروی در نظر گرفته شده نتوانسته بود. قابل ذکری است که بعد از جنگ جهانی دوم در زمان زمامداری محمد داود جنگ سرد بین بلوک شرق و غرب به اوج خود رسیده بود که طرفین به سویه اتمی در مرکز اروپا با هم رویاروی بودن.

دیدگاهی سیاسی و اقتصادی هر دو بلوگ در ارتباط کشور های به اصطلاح جهان سوم فرق می کرد با دیدگاهی کشور های مثل افغانستان که رهبران آن غرض جلب کمک های اقتصادی به این کشور ها سفر می کردن چونکه خود شان کفایت لازم را غرض انکشاف اقتصادی کشور های شان با امکانات لازمه کشور نداشتند.

فلهذا سردار محمد داود خان غر به بررژنف را می توانست به انواع مختلف خنثی کند. افغانستان کشور مستقل و غیر منسلک بوده و ما به هیچ کس اجازه دخالت در امور خودرا و مخوصا از کشور خود به همسایه دیرینه خود را نداده و هر گاه متوجه این مطلب شویم آنها را اخراج خواهیم کرد.

با احترام

پیداست ز گل کردن اسرار چمن
کاین محشر رنگ و بو جنون می خواهد


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 23.08.2013

نتیجه گیری بندۀ حقیر بعد از مطالعه نوشته های نشر شده در این سایت وزین در مورد واقعیت « جواب داود خان به برژنف» :

این مسله که گویا سردار شهید محمد داود خان «با عصبانیت و بدون رعایت قواعد دیپلماتیک از جایش بلند شده و بسوی در خروجی روان » گردیده باشد نه تنها که نادرست است بلکه همانطوریکه از مقاله عالمانۀ جناب محترم کاظمی در میابیم این ادعا که گویا نحوۀ برخورد و فضای حاکم بر آن مذاکرات یا ملاقات در روابط آینده دو کشور تعیین کننده بوده نه تنها که غلط محض بلکه طفلانه هم باید به شمار آید. زیرا روسها از دیر زمانی میخواستند که یا افغانستان برای همیشه در مدار نفوذ آنها باقی مانده و از هرگونه تماس و رابطه با کشور های به ضم آنها غیر مطلوب خودداری کند و یا با دشمنی و عکس العمل شدید آنها مواجه شود.

در آن ملاقات معروف قصر کرملین روسها خواستند جانب افغان را از عکس العمل شدید شان اخطار دهند که چنین برخورد در مقابل یک کشور مستقل برای هیچ افغان وطنپرست قابل قبول نبوده و نخواهد بود.

اگر سردار شهید به قول شاعر، دانشمند و دیپلمات شهیر کشور عبدالرحمن پژواک در مقابل سخنان جاهلانه و تحریکات غلام تورپنجاب * جنرال ایوب خان توانست با متانت ، خون سردی و سنجش که کار یک رهبر و شخصیت سترگ است عمل کند پس هیچ دلیل دیده نمیشود که در مقابل سخنان شخصیت که او به خوبی میدانست که دیگر قوه فزیکی و روانی اش نهایت ضعیف شده( منظورم برژنف است) و برای همه واضح بود که حین ملاقات های رسمی تمام صحبت هایش را از روی نوشته ها و یادداشت های قبلاً آماده شده میخواند ، عکس العملی نشان دهد که یکعده ادعا دارند یا از کتاب دیپلومات بزرگ کشور شاغلی غوث برداشت کرده اند.

سردار شهید داود خان اعتلا و ترقی کشورش را از هر چیز دیگر در زندگی اش مهم میدانست . او به همین علت یعنی به خاطر اینکه مردم خواستار تغییرات سریع بودند زمام امور را بدست گرفته بود. ولی او رهبر ، دیپلمات و شخصیت آگاه بود. موقف افغانستان را به خوبی درک میکرد و از همینرو میخواست در صورت تغییر پالیسی افغانستان در قبال کشور های منطقه و جهان هم ، روابط حسنه و قوی اقتصادی –سیاسی – نظامی را با همسایه شمالی حفظ کند ولی چنین معلوم میشد که ااین مسله برای روسها یا شوروی سابق قابل قبول نبود. آنها میخواستند که افغانستان در روابط خارجی خود در جای پاه روسها قدم بگذارد و یا حداقل از اتخاذ هر گونه تصمیم در زمینه روابط با کشور های دیگر بخصوص ناتو بدون مشوره قبلی با شوروی ها ابا ورزد.


* کارکنان محترم سایت وزین افغان جرمن انلاین ، خواهش میکنم بر اساس سلیقه وکلای مدافع پاکستان که با شنیدن خط دیورند ، پشتونستان و بلوچستان اشغالی به اصطلاح وطنی
(جند شان میگیره) نوشته ها و کلمات را که من در نوشته های ناچیز خود به کار میبرم سانسور نکنید. من در مورد دالخور و تور پنجاب ( زبان تمثیلی ، استعاری یا سمبلیک) در موقع آن به تفصیل خواهم نوشت ولی برای فعلا شعر ذیل را هم بخوانید و در مورد آنچه در مورد کشور مصنوعی و تروریستی پاکستان گفته شده که گویا «قدرت های بزرگ دنیا را در انگشتان شان میرقصانند» به حیث فکاهی قرن یک خنده بلند هم کنید. وعده میدهم در جایش به این مسله هم تماس مفصل بگیرم.



«طالب په آی. اس. آی. باندې ټیکه سو د وجدان
په تور پنجاب یې خرڅ کړ، غیرتي افغانستان

کلداره د دین برخه سوه، ډالر سوچه ایمان
خلیج د خدای جنّت سو، او شیخان پیغمبران

کابل اسلام آباد سو، افغان خاوره پاکستان
طالب په آی. اس. آی. باندې ټیکه سو د وجدان»



او د جمهوری ریاست ویاند ښاغلی ایمل فیضي د امریکی غږ د آشنا تلویزیون سره ځانگړې مرکه کړیده چه د امنیتی تړون د نویو خبرو د پیل کیدو په هکله معلومات ورکړی ده . که تر اوسه نه مو اوریدلای نو تاسو ته يې د اوریدو بلنه درکوم

http://www.youtube.com/watch?v=72928Pl7kRI




اسم: عبدالرووف صالجی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 23.08.2013

قابل توجه جنابان سیستانی و کاظم:

سئوال:
"اکنون من از هر افغان با احساس می پرسم که در برابر همچو یک دستور آمرانه بایست خاموشی اختیار می شد و یا با کرنش جواب ارائه میگردید؟ آیا خاموشی و یا نا شنیده گرفتن، مشکل عمیق در روابط دوکشور را که تدریجاً از چند سال تراکم کرده بود، حل میکرد؟ ایا خاموشی انصراف از همه اقداماتی را که در راه انکشاف روابط با کشور های غربی، اسلامی و همسایه رویدست گرفته شده بود، معنی نمیداد؟ آیا با خاموشی و یا اطاعت از دستور بریژنف افغانستان برای همیشه در قید اطاعت از دستورشوروی باقی نمی ماند؟ اینها همه سؤال هائی اند که باید به آنها جواب گفت."

جواب:
خاموشی اختیار کردن، انصراف از انکشاف رابطه با غرب، اطاعت از شوروی ... هیچیک قبول نیست و هیچ شخصی عاقل و چیز فهم آن را نمی پذیرد ولی داود خان باید با استفاده از اصول دیپلماتیک که شایسته یک رهبر با درایت و دیپلمات کار کشته است با همچو مشکلات برخورد می کرد تا سبب تباهی خود و افغانستان نمی گردید. سئوال من از شما جنابان این است که آیا خودکشی و انتحار یگانه راه حل و شیوه برخورد با ناگواری های زندگیست؟ اگر جواب شما بلی است، پس دیپلماسی و شیوه حکومت داری چه است؟

حال نوبت شما جناب سیستانی است که باین سئوال پاسخ ارائه نمائید تا اصول دیالوگ مدنی در همچو بحث های داغ رعایت گردد.


اسم: پیکی   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 23.08.2013

نکتهً چند درمصاحبهً اخیرمحترم داکترعزیزالله لودین درتلویزیون آریانا توجهً بنده را جلب نمود بگذریم ازینکه مصاحبه کننده قبل ازآغازمصاحبه آنقدرتعریف وتوصیف نمود که فی المحل ایشان را در چوکی ریاست جمهوری نشانده سپس به سوالات خویش آغازنموده کاربینندگان را دشوارساخت . همچنان ازشاغلی مسکینیار سپاسگذاریهای بلندبالا ومکررکه قبلا متوجه رقیب وی بود بعمل آمد که مثلا باراول است مسکینیار یک کارخیروحیاتی نموده است. بهرحال، داکترلودین با استهزا به تاریخ پنج هزارساله فرمودند که چه تاریخی؟ درین مدت احمدبه قدرت آمد وپسرش اورا کشت ودیگریاورا ازبین برده به همین منوال سلطهً قدرتمندان دوام داشته ولی درجای دیگراز همین تاریخچهً طولانی توصیف مینماید.
هکذا فرمودند که مردم ما درانتخاب رهبرشان نه آگاهی کامل دارند ونه اهلیت آنرا. کسی ازمیان مردم میخیزدوبالای شان صدسال قیادت مینمایدوآنها هم اعتراضی ندارند. ولی چند دقیقه بعد این انتخاب را به عهدهً همین مردمی که به گفتهً ایشان هشتادوپنج فیصد توانایی خواندن ساده ترین اخباررا نداشته ومفهوم انتخاب زعیم برایشان قابل درک نبوده ورای شانرا دربدل یک وقت نان چاشت میفروشند میگذارد.
نحوهً برگذاری انتخابات وشیوهً دیموکراسی را نیزنظربه شرایط امنیتی واقتصادی جالب تشریح نموده اندکی ازین وقدری ازان را مخلوط ومعجون تازه یی اراهه نمودند که مثلا درمناطق امن وشهرهای بزرگ برای همهً ملت زعیم انتخاب گردد غافل ازینکه درهمین شهرهای بزرگ مانند غزنی، لوگر، هلمند که اکثراً قوم پشتون ساکن هستندشرایط انتخابات دشواربوده بنا بران ازاشتراک درانتخاب محروم گشته اگرکاندیدی هم داشته باشند بازنده خواهند بود وبازهم همان سلسلهً شمال وجنوب و دوام جنگ ومجادله بین اقوام و محلات را تضمین مینماید. کاش مراحل قدم به قدم دیموکراسی را که درذهن دارند بیشترتوضیح نمایند. تماس واتحادبا نسل جوان وآگاه رابه دیگران توصیه نموده سبب موفقیت میدانداما ازینکه خودش تا چه حد با این حلقه ها پیوند داشته واعتمادشانرا جلب نموده توضیح نشد. به انسجام ورهبریت آنها بیشترنیازاست تا به پول
داکترلودین چندباراین جمله را که به گفتهً خودش دررسانه های داخلی هم اظهارنموده مجدداً تکرارنمود که اگرمیدانست پس ازاشغال روسها مملکت به دست چند نفرمیافتد وبجای غلام روسها غلام یک عدهً دیگرمیگردد هرگزبا مجاهدین نمی پیوست. گویا ایشان به اشغال روسها بیشترراضی بودند وازشرکت درجهادپشیمان. ولی اندکی بعد شرکت درجهاد را که شاید به جبهه هم نرفته باشد درزمرهً اهلیتها وافتخاراتش قلمداد نموده دست آوردهایش را درگروپ مرحوم محمدی درخورتمجید شمرد. به مردم گفتند که «من سابقه دارم، سابقهً جهاددارم ولی پول ندارم»
به این گفتهً شان نیزمغشوش شدم که میخواهد ملت درامورحکومت وانتخابات دخیل باشند ولی ادعا دارند که انقلابات توسط گروپهای کوچک پایه گذاری وبنیادشده است. وهم فرمودند که درصورت انتخاب شان به ریاست جمهوری پنجاه شصت مشاورجمهوریت (درپهلوی وزیران وروسای موجوده) را به کارگماشته ایشان را ماموریت هایی بررسی مسایل میدهند. مگرهمین حالا کرزی صاحب بیشترازین تعداد مشاورین متخصص که معاش شان ازبودجهً کمک ها تامین میگردد ندارد؟ آیا همین مسله سبب انتقاد نبوده است؟
درمیان صحبت های احساساتی شان یادآورسفرشان دربامیان ومشاهدهً درهً شاه فولادی گردیده گفتند که حیف این دره که درافغانستان واقع شده چون اهمیت توریستی دارد. الله اکبر. مگرمردم نادار افغان شایستهً زیست دریک محل زیبا وخوش منظررا ندارند وهرچیزباید به معیاردرآمد مادی ارزیابی گردد. میتوانست بگوید که «حیف ازین منطقه استفادهً چنانی نمیشود ولی نباید آنرا ازلیاقت مردم به دوربداند».
رسانه ها واخبارداخلی ازافزود فساداداری، غصب وتاراج، رشوه و خیانت های برملا پرمیباشند ویشان فعالیت های شانرا درمحوچنین اعمال چشمگیروحتی بالاترازحدمعمول میدانند. هرچند درحین زمان ازضعف محاکم و قوهً اجراییه شکایت نموده مایوس میباشند.
تهاجمات گذشتهً بیگانگان درخاک وطن را تقبیح وشکست مذلت بارشانرا خاطرنشان میسازد ومثال ازحضورصدها شهدای اعراب که درزمان ترویج وانتشاردین اسلام واقع شده میزند. آنگاه ازمتدین بودن خودواجدادش ستایش بعمل میاورد.
من نیزمانند هزاران فرد افغان علاقه دارم ازشخصیت و خصوصیات کسی که ادعای رهبریت میکند واقف گردم چه درجواراهلیت ودانش وموفقیت درامورداشتن شخصیت مناسب نیزضروری میباشد. قرارمعلوم ایشان شایدبنا برخواستهً خودشان تصمیم به ازدواج نگرفته وازین امرصرفنظرنموده اند که انتخاب شان مورد احترام میباشد ولی این تصمیم کمبودیهایی را هم همراه دارد. بصورت عموم وبا موجودیت استثناهات، مردی که خانه وزندگی دارد مهربانتر، با مسولیت تروآینده نگرترمیباشد.
درمقام پدر، پدرکلان، خسر، یازنه ومدیرفامیل طرزدید و احساساتش اشکال متعدد ودلخواه میگیرد. فردی که برای نسل آینده اندیشمند میباشد میباید نخست به نسل آیندهً خودوخطراتی که تهدیشان مینماید نگران بوده برای رفع آنها جدی باشد. چون علت را نمیدانم نمیخواهم بیشترتبصره نمایم ولی اشاره به آن جهت شناسایی شخص فاقد اهمیت نمیباشد.
ودراخیر، داکترصاحب لودین معتقدند که باید ازتخلف کاران و مفسدین نامبرده شودو ازین امر هراسی ندارند ولی ما صرف اسم اسماعیل خان را که درهرات ومحل اقامت داکترلودین بیشتر شهرت داشتند مکرراً اززبان ایشان شنیده ایم چرا اسم ورسم ونحوهً فساد همه افشا نمیگردد. اگردیگران بنا براسناد ودلایل متهم شده اند لزومی ندارد منتظرحکم دادگاه و فیصلهً محکمه بود. دادگاه ومحکمه هم ازبیم تخطی ورسوایی داخل عمل شده دوسیه ها را قرارفرمودهً شان حفظ نخواهند کرد. هرانچه دردیگ است باید درکاسه ریخته شود تا همه طعم تلخ آنرا بچشند وعبرت گیرند ورنه همه درسطع ادعا واتهام باقی مینماند.


اسم: سیستانی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 22.08.2013

خوانندگان محترم پورتالافغان جرمن آنلاین:

یک باردیگر مثل همیشه داکترصاحب کاظم در تحلیل عالمانه شان برجواب داودخان به بریژنف، ثابت کردند که دانشمندی دقیق النظراند وآنچه را مینویسند ویا به تحلیل میگیرند، با دقت وتعمق به موضوع مینگرند . دراینجا نیزبه مقایسه ومقارنه دو روایت از سخنان زعمای کشورهای افغانستان واتحادشوروی پرداخته اند و علت یک چنین "جرقۀ سیاسی " را نتیجه نگرانی های دانسته اند که زمینه آن از دو سال قبل فراهم شده بود وبنابرین "مسلم بودکه تشدید نگرانی ها یک روز بایدعلنی می شد."

داکترصاحب سپس خطاب به آنهای که طرفدار پاسخ نرم ویا خموشی داودخان در برابر تحکم رهبر شوروی استند، می نویسد:
"اکنون من از هر افغان با احساس می پرسم که در برابر همچو یک دستور آمرانه بایست خاموشی اختیار می شد و یا با کرنش جواب ارائه میگردید؟ آیا خاموشی و یا نا شنیده گرفتن، مشکل عمیق در روابط دوکشور را که تدریجاً از چند سال تراکم کرده بود، حل میکرد؟ ایا خاموشی انصراف از همه اقداماتی را که در راه انکشاف روابط با کشور های غربی، اسلامی و همسایه رویدست گرفته شده بود، معنی نمیداد؟ آیا با خاموشی و یا اطاعت از دستور بریژنف افغانستان برای همیشه در قید اطاعت از دستورشوروی باقی نمی ماند؟ اینها همه سؤال هائی اند که باید به آنها جواب گفت."

داکتر صاحب کاظم درادامه این پرسشها می افزاید:
" تحول در سیاست خارجی افغانستان به معنی برگشت به توازن بین شرق و غرب و بهبود روابط با غرب، با کشورهای اسلامی و بخصوص کشورهای همسایه واضحاً مغایر به خواست شوروی بود، ولی حکومت افغانستان سعی داشت تا درعین زمان روابط دوستانه را با شوروی درفضای «حسن همجواری، اعتماد متقابل و عدم مداخله در امور یکدیگر» حفظ کند. این حق مسلم افغانستان به حیث یک کشور مستقل بود. اینکه جانب شوروی از این سیاست افغانستان ناراض و آنرا مغایر به اهداف کلی خود در منطقه میدانست، واضحاً ادامۀ اینکارهروقت که می بود منجر به برخورد منافع میگردید و به عین حالت منتهی می شد که سلطنت در اثر تحول در سیاست موسی شفیق به آن مواجه گردید."

این دیدگاه داکترصاحب کاظم باردیگر ما را به این صرافت میرساند که بگوئیم افتخار به وجود چنین دانشمندی که بدون حب وبغض شخصی مسایل را از چشم انداز روابط متساوی الحقوق میان کشورها با حفظ منافع ملی مردم افغانستان ارزیابی و به خوانندگان وجوانان ارائه میکند.
طول عمر وسلامتی چنین دانشمندانی بدون تردید آرزوی هرافغان با انصاف وخرد ورزمی باشد. ختم.


اسم: زهرا کوهدامنی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 21.08.2013

به تیم کاری افغان جرمن آنلاین و خوانندگان عزیز سلام،
من نوشته های زیادی را از ښاغلی محترم پیر محمد بابر می خوانم، ایشان واقیعاً یک شخصیت ملی و وطن دوست استند. ولی در نوشته های شان بعضی جملات و کلیمات می نویسند که شایستهٔ جناب شان نیست. مثلاً در مورد گلبدین حکمتیار چیز های نوشته اند که زیاد آن راست و حقیقت است، ولی خطاب کردن شان گلب الدین حکمتیار نوشتهٔ شان را صدمه می زند و خلاف نورم های ژورنالیزم ورسالت رسانه یی میباشد.
در جای دیگر می خوانیم تور پنجاب ( پنجاب سیاه) ولی همین (تور پنجابیان) صاحب بمب اتم استند، همین به گفتهٔ جناب شان دالخوران امروز قدرت های بزرگ دنیا را در انگشتان شان میرقصانند. و سالانه به صدها میلون دالر کمک های اقتصادی و نظامی دریافت می کنند. استدلال های که جناب محترم بابر صاحب می کنند کاملاً بجا است، پس در کنار آن جملات زشت ونامناسب لزومی ندارد.
با عرض حُرمت
زهرا کوهدامنی


اسم: پیر محمد بابر   محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 21.08.2013

از موفقیت تیم فوتبال افغانستان اشک در چشمان من هم حلقه زد. این شیر بچه های افغان ثابت کردند که با وصف مشکلات بزرگ اقتصادی - امنیتی و کمبود امکانات در رزم و بزم حماسه می آفرینند.

افتخار به فوتبالران تیم ملی کشور !


اسم: وحیدالله   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 20.08.2013

سلام،
خبرنگار افغان در تویتر مینویسد: اگر چه من علاقمند بازی فوتبال نیستم، ولی بعد از پیروزی تیم ملی افغانستان در مقابل پاکستان، قطره های اشک از چشمانم جاری شدند.
ځینی خلک د هغه وخت یادونه کوي، چه شهید داودخان لوبغاړو ته، د هغوئ کامیابی نه وروسته، د پیسو سوغات ورکړ او دوی یې تشویق کړل.

ژوندی دې وي افغانستان!


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 20.08.2013

در رابطه با مقالۀ شاغلی محترم هاتف ایمان «چهره در پرده زهد و دل از ايمان خالي» نکات ذیل را احترامانه عرض میکنم :

در اینکه گلب الدین حکمتیار در خیانت ، آدم کشی، قساوت، ابن الوقتی و استقاده از مسایل قومی و لسانی برای منافع شخصی بی همتا است هیچ شک و تردیدی نیست ولی جنایات و زندگی پر از شرم و ننگ او نباید باعث نادیده گرفتن واقعیت های کشور ما گردد.

ایالات متحده امریکا نه تنها امروز بلکه از چهار دهه بدینسو و اگر دقیق تر صحبت کنیم بخصوص بعد از اعلان اولین نظام جمهوری بوسیله اولین رئیس جمهور کشور سردار شهید محمد داود خان از طریق غلام شان تور پنجاب ( پنجاب سیاه ) و غلامان پنجاب زیر نام اسلام و قران وطن ما را هدف یک جنگ اعلان ناشده قرار داده و از برکت آنها است که امروز مسایل قومی ، لسانی و سمتی دامن زده میشود و کشور دی فاکتو به یک نظام ملوک الطوایفی مبدل گردیده که جنایتکاران با استفاده از جهاد مقدس افغانها کشور را مال شخصی شان ساخته اند.

مگر آیا در بلخ یک جنایتکار بیسواد که صنف دوازدهم را هم ختم نکرده ولی خود را با بیشرمی استاد میگوید سیستم مافیایی خود را ایجاد نکرده است ؟ آیا در همان ولایت و ولایات دیگر چون دایکندی ، جوزجان ، پنجشیر، بدخشان ، تخاز ..... دولت مرکزی از جمله رئیس جمهور منتخب میتواند کاری کند و یا بر خلاف خواست و میل قومندانان و حاکمان محلی عمل کند ؟

این جنایتکاران کسانی اند که بوسیله بی 52 های امریکایی از قبر بیرون شده و بر گرده های ملت ما تحمیل شده و تا هنوز هم به حیث متحدین امریکا خطاب میشوند.

هر زمانیکه یکی از راهیان خاین و جنایتکار ملی مسعودوف به نام حفیظ منصور را می بینم که با چه بیشرمی و با چه پر رویی تمام مقدسات افغانها و کشور ما و تمام شخصیت های افغانستان از اشرف غنی که در سطح جهانی احترام میشود و تا رهبران دیگر کشور را بر اساس سلیقه های قومی و لسانی توهین میکند و کسی هم نیست که به این فرومایه و دون صفت که باور کنید تا حالا حتی تعریف درست از نظامی فدارلی یا متمرکز را نمیداند بگوید که او باید اول الفبای نزاکت های اجتماعی و سیاسی را یاد گرفته بعد دهن خود را باز کند، با خود میگویم که اگر بی 52 های امریکایی نمیبود آیا این مالیخولیا و امثال او میتوانستند و حرئت میکردند با این گستاخی و با این بیشرمی غر بزنند ؟

ولسی جرگه و مشرانو جرگه افغانستان هم بهتر از ولایات کشور نیست. هر دو جرگه برای منافع جنایتکاران جهادی و تأمین منافع آنها ایجاد شده است. اکثر تصامیم این ولسی جرگه از قانون عفو عمومی برای جنایتکاران جنگی تا قانون انتخابات و جنگ و دعوا بر سر قانون تحصیلات عالی و احصائیه کشور و تا اعلان روز شهید به نام اجنت معلوم الحال روسها خاین ملی مسعودوف( که توهین به تمام شهدای کشور است ) همه نشاندهنده یک موضوع است که همین جنایتکاران حاکم بر کشور به گلب الدین جنایتکار و غلامان حلقه به گوش تور پنجاب یعنی طالبان موقع و شرایط مساعد میسازند که نظام را نه تنها مورد انتقاد و حمله قرار دهند بلکه مردم را هم در مقابل آن مورد استفاده قرار داده و تحریک کنند.


من یکبار دیگر آنچه را چندین بار نوشته ام باز هم تکرار میکنم که هر چند ما افغانها بر اساس دلایل معلوم به حضور نظامی جامعه جهانی بخصوص ایالات متحده امریکا ضرورت داریم ولی متاسفانه از حضور یازده ساله شان تاکنون فقط و فقط جنایتکاران جنگی ، مافیای مواد مخدر و زمین ، خاینان ملی ، کسانی که بدستور تور پنجاب ( پاکستان) و آخوند های ایران مسایل قومی ، سمتی و لسانی را دامن میزنند، تروریستها از جمله غلامان تور پنجاب طالبان و القاعده نفع برده و حاکمیت قدرت شانرا بر کشور مستحکم کرده اند. از همینرو است که من میگویم دولت و به خصوص رئیس منتخب کشور جناب محترم شاغلی کرزی در امضای سند و یا قرارداد نظامی با امریکا باید دقیق باشند، منافع کشور را در نظر بگیرند و از امریکا باید تعهد رسمی و کتبی کسب کنند که به این بازی کثیف دوگانه که از یکطرف از دیموکراسی و حقوق بشر ، دفاع از تمامیت و استقلال افغانستان حرف زده و از طرف دیگر با بدترین ناقضین حقوق بشر ، تروریستهای تور پنجاب و مافیای زمین و مواد مخدر همکاری کرده و آنها را متحدین شان خطاب میکنند پایان دهند.


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 20.08.2013

قابل توجه افغان جرمن انلاین

شما در مورد ایجاد دریچه نظر خواهی خوب ګفته اید، مګر اعتراف دارید که مباحث غیر منطقي در این دریچه نمایان است، انګشت انتقاد در قدم نخست بسوی شمایان مسولین سایت ملي افغان جرمن انلاین ګرفته می شود، بخاطریکه شما اجازه دلخوا تانرا داده اید تاهمچو مسایل را اشخاص و افراد مورد بحث قرار دهد که زیان ان په خود اداره افغان جرمن انلاین است.اینکه شما خود ګفته اید که دردهای کشور رابا همدیګر به افهام و تفهیم با هم شریک سازیم، و لیکن نګفته اید که چطور؟

اګر ما در انتظار این باشیم که می توانیم با افهام و تفهیم مشکلات عایده افغانستان را حل نمایم در اشتباه هستیم،برای حل معضله افغانستان، در شرایط مبرم کنونی ما به چه چیزی ضرورت داریم؟

خوب است که وطن خود را دوست داشته باشیم و لیکن ایا تنها به ان قناعت داشته باشیم؟، ایا انسانها دانسته و صاحب کمال که وطن خود را بنام افغانستان دوست دارند، نباید عملا برای ترقی و رفاه وطن دست به کار شوند، و ګرنی در حق وطن جفا است.


اسم: افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 19.08.2013

هموطنان گرامی،

هدف از ایجاد دریچۀ نظر خواهی این است که از اینطریق روی مشکلات و درد های کشور با همدیگر افهام وتفهیم صورت گیرد، نه اینکه این امکان موجب توهین همدیگر گردیده و با هم در جنگ و جدل باشیم.

پورتال افغان جرمن آنلاین آروز دارد تا با بحث های منطقی و دور از هرگونه نفاق قومی، زبانی و توهین به همدیگر در خدمت هموطنان قرار گیرد .

بیائید دست دوستی با هم بدهیم و وقت گرانبهای خویش را صرف خدمت به وطن نمائیم.

به امید همکاریهای مثبت شما
اداره پورتال


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 18.08.2013

محترم علی !

لطفا" قبل از اینکه تهمت ببندید هنر خواندن را یاد بگیرید.
شما نه تنها که بر جناب محترم شاغلی یوسفی تهمت بسته اید بلکه جمله او را هم تغییر داده اید .
یوسفی صاحب مینویسند :

(در عکس اعلیحضرت محمد ظاهر شاه، را در حال ایراد بیانیه بگمان غالب در تالار « ولسی جرگه » می بینید که سردار محمد داوود خان صدراعظم، در پهلوی « تربیون » با برادر ایشان محمد نعیم خان هم دیده می شوند).

ولی شما آنرا چنین تغییر میدهید:

(در عکس اعلیحضرت محمد ظاهرشاه٬ بیانیهٔ افتتاحیهٔ را٬ به ارتباط قانون اساسی جدید« لویه جرگه» ایراد می نمایند. سردار محمد داوودخان صدر اعظم با برادر ایشان٬ سردار محمد نعیم خان٬ در پهلوی « تریبیون » دیده می شوند).

در ضمن بگویید در کدام قسمت توضیح عکس او سنه 1343 را ذکر کرده است ؟ زیرا ایشان از سال 1961 صحبت میکنند شما از 1964.

اگر با یوسفی صاحب کدام خصومت شخصی دارید لطفا به یاد داشته باشید که اکثر اعضای این سایت وزین افغانهای حقیقت گو و حقیقت پسند اند و وجدان شانرا زیر پاه نمیکنند.

با استفاده از فرصت 94 مین سالگرد استقلال و آزادی کشور را به همه هموطنان عزیر مبارک گفته یاد سردار و بانی استقلال کشور شاه کبیر اامان الله خان غازی را شاد می خواهم.

امید مقالۀ نهایت عالی استاد محترم سیستانی صاحب را همه ما مطالعه کنیم.

وسلام


اسم: محمد اکبر یوسفی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 18.08.2013


محترم امین ازآلمان!

هر گاه عنوان را با کمی دقت می خواندید، اینجانب علامت سوألیه(؟) گذاشته ام. اگر حوصلۀ خواندن نداشته باشید و زود «گیچ» می شوید، پس نخوانید. موضوع پراگندۀ «تلویزیونی» را شنیده بودم، که جناب محترم سیستانی در قسمت مهم آن توضیح داده، پیشقدم شده بودند. ازین نوشتۀ ایشان صادقانه تقدیر نمودم. در عین زمان «فکت» های چندی را از وقایع کشور، به ارتباط موضوعات بحث برنامۀ تلویزیونی، ارائه داشتم. اگر قناعت شما را حاصل ننموده است، هیچ کاری کرده نمی توانم. مرا ناحق در قطار «دانشمندان» چون خود تان تصور نموده اید.

با احترام

محمد اکبر یوسفی


اسم: محمد اکبر یوسفی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 18.08.2013

هموطن گرامی علی از کابل!

باعرض سلام و احترام متشکرم که در نوشتۀ اینجانب اشتباه و یا غلطی را متوجه شده مرا متوجه ساختید. قبل از اینکه این سطر را حضور شما بنویسم، از مسؤولین محترم «پورتال افغان جرمن آنلاین» تقاضا نمودم، تا لطفاً اشتباه را مطابق خواهش تذکار یافته تصحیح نموده، ممنون سازند.

دوست گرامی!

چون خودم «آرشیف » اسناد کامل نداشتم، از یک دوست عکس لویه جرگه را طلب نمودم، ایشان همین عکس را برایم فرستاد. این اشتباه عمدی نبوده، سوأل شما بجاست معذرت می خواهم. از خورد ها لخشیدن و از بزرگان بخشیدن.

با حترام
یوسفی


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 18.08.2013


عزیزم آقای قیس کبیر!

با درنظرداشت این اصل که هر اظهار نظرشما ، درموارد مختلف، ( درنظر بنده) غالبا ً منطقی و دلچسپ بوده اند، باید دوستانه عرض کنم که استدلال اخیرشما ( در بارۀ « توهینات ِ نویسندگان») « چندان مره نگرفت» !... از شما انتظار نداشتم دراین مورد ِ خیلی حساس، به سهولت اعتراف کنید که:« ... باقبول ذهنیت افغانی ، به آنها ( یعنی توهین ها ) عادت کرده ام...و اکنون ( آن توهین ها ) باعث اذیتم نمی گردند ...این مبـاحثات بین الافغانی حالا به یک پدیدۀ مرسوم مبدل گشته است...».
چنین « اعتراف به شکست»، درموردی که تغییر و اصلاح عادات ناهنجارما ( یا به زعم شما « پدیدۀ مرسوم»)، مهمترین بخش مسؤولیت ِشمارا ( به حیث یکی از ناشران ِ افکار عامه»، تشکیل می دهد... دور از توقع و باور بنده است!... شکی نیست که ماخود، درموقع هیجانات، متوجه زشتیء کلام خود نمی شویم، ولی اگرشما نتوانید این گونه روش ِ نادرست را اصلاح کنید، ... چه کسی موفق خواهد شد؟
( این نکته هم باید روشن شود که مقابله با « وطن فروشان و- نوکران ییگانه» ، یا کسانی که علنا ً به وطن خیانت می کنند... با تبادل افکار و انتقادات ِ دوستانه در دریچه های نظرخواهی...، تفاوت کلی دارد که نمی توان آن را شامل بحث ِ امروز ساخت) .
اما درمورد کنترول نوشته ها و اظهارنظرهای سالمی که در دریچه های پورتال منتشر می گردد، همه می دانند که حق دارید پالیسیء نشراتی پورتال را تعیین کنید ومشخص سازید...
آیا تا به حال تعیین کرده اید؟ ... فکرمی کنم جواب شما باید « بلی» باشد. زیرا آن پالیسی مورد بحث ، درهمین روزها، درفــوق ِهمین دریجه ، به صورت سطرهای متحرک ( روان و دوان ) منتشرشده است، به این مضمون: « اکیدا ً به توجه ِ( نویسندگان) رسانده می شودکه : مطالب ِ مندرج اظهار نظر، نباید حاوی عبارات ِغیرقانونی، تخریش کننده، افتراء آمیز، توهین کننده، مخرب، مستهجن، خلافِ دین ومذهب، مسایل جنسی، تبعیض طلبی ویا بصورت کـُل، خارج چوکات کرامت ِانسانی، عفت قلم وعفت ِ کلام باشد. ورنه ازنشر می ماند.»
اگردراین مقرره یک نکتۀ دیگرهم اضافه میشد ، یقینا نوشته ها: بی خارترمی شدند وثمرآن هم بیشترازپیشتر .
یادداشت: (سبب ناکامی وشکست ِ مطلق آقای کرزی در امورکشور، آن است که وی در طول دوازده سال نتوانست یا نخواست از« قوانین» ، « قانون دانان» و قدرت های تطبیق کنندۀ قوانین ، استتفاده کند... از چنان شکست باید پند گرفت.)

با عرض حرمت


اسم: امین   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 17.08.2013

محترم آقای یوسفی
مقالۀ شما را تحت عنوان " ریشه بحران در افغانستان در کجا است" با علاقه باز نمودم فکر کردم بلاخره
یک دانشمند در جمع ما پیدا شد که ریشه های اصلی بحران در کشور را ارزیابی نموده.
اما با تاسف هیچ ارتباط عنوان با متن در این نوشته دیده نمیشود گاهی از ژورنالیست بی بی سی تذکرات رفته، گاهی از مقاله جناب سیتانی، گاهی از ظاهر خان و گاهی از سردار داود خان. نمی دانم که در کدام قسمت از بحران وچه رسد به ریشه در افغانستان معلوماتی در اختیار خواننده قرار گرفته؟
این اولین نوشته شما نیست که خواننده را به گفتۀ عوام گیچ می سازد. ضرور نیست که 10 صحفه را سیا نمود. بعضأ 2 سطر هم برای ارائه یک مطلب کافی است.


اسم: علی    محل سکونت: از کابل    تاریخ: 17.08.2013



به افغان جرمن آنلاین!

جناب داکتر یوسفی در مضمون خود ریشهٔ بحران افغانستان در کجاست؟ یک تصویر اعلیحضرت ظاهر شاه را با مرحوم داوود خان وبرادر شان در صفحهٔ دوم درج کرده و چنین توضیح می دهد: (در عکس اعلیحضرت محمد ظاهرشاه٬ بیانیهٔ افتتاحیهٔ را٬ به ارتباط قانون اساسی جدید« لویه جرگه» ایراد می نمایند. سردار محمد داوودخان صدر اعظم با برادر ایشان٬ سردار محمد نعیم خان٬ در پهلوی « تریبیون » دیده می شوند).

نوسینده باید چند سال داشته باشد که تأریخ را به فراموشی سپرده و تصور خود را به خورد خوانندگان می دهد. باید عرض کرد که در زمان افتتاح لویه جرگه در ارتباط به قانون اساسی سال ۱۳۴۳ هش صدر اعظم افغانستان دکتور محمد یوسف خان بود. داوو خان شهید سه سال قبل از آن از وظیفهٔ صدارت مستعفی شده و در خانهٔ خویش اقامت داشتند.

آیا این درست است که نویسنده محتوای غلط را به خواننده عرضه کند؟


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 16.08.2013

جناب نهایت محترم سیستانی صاحب !

از کلمات نیک شما به آدرس این بنده حقیر یکعالم تشکر. بدون شک که ما همه در این سایت از شما آموخته و خواهیم آموخت.

فقط همین دو مقاله اخیر شما در مورد « وجه تسمیۀ زابل یا زابلستان و موقعیت آن » و در دفاع از ابر مرد تاریخ معاصر افغانستان سردار محمد داود خان برای همه ما نه تنها که آموزنده و با ارزش اند بلکه صفحات ماندگار به شمار میروند.

باز هم از اینکه این بنده حقیر را با مهربانی های همیشگی تان تشویق کرده اید یکعالم تشکر.


اسم: ن. عزیزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 16.08.2013

دوست نهایت گرامی آقای ق. کبیر از موزمبیق
پیشنهاد بسیار خوب اما ارسال نمودن همچو از اسناد فکر نمیکنم جلو فساد را بگیرد ، چون این مرض مانند مرض سرطان در داخل سیستم ریشه دوانده و ریشه کندن کاریست بسا مشکل.
اگر وزیر صاحب داخله قبلی آقای جلالی آن زمان بگفتار خویش عمل میکرد و آن فاسدین را افشا میکرد شاید امروز در این
حالت نمیبودیم. اما چون اینها خود در این سیستم مافیای شامل اند خاموشی اختیار میکنند و عوام فریبی میکنند، فرار را بر قرار ترجیع میدهند.


اسم: سیستانی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 16.08.2013

هموطن با احساس وبا درک من آقای بابــــــر درود برشما!

از لطف وقدرشناسی تان نسبت به نوشتۀ اخیرم (برداشت نادرست از پاسخ شهیدداودخان به برژنف) سپاسگزارم. این تذکر شما درموردمحتوای مقالۀ ام، نه تنها مایۀ خوشحالی وخرسندی من گردید، بلکه نشانگر سهمگیری شما در بهبود مطالب نشرشده در پورتال وزین افغان جرمن نیز میباشد.
من متوجه هستم که شما در ماه های اخیر با فراخ نگری در بحث های روشنگرانه این پورتال سهم میگیرید ودیدگاه خود را بدون جهت گیرهای تعصب آمیز قومی وسمتی ودینی با کلام ومنطقی وپذیرفتنی با خوانندگان درمیان میگذارید. همه نوشته های تان دلجسپ ومملو از احساس وطن پرستی وقضاوت سالم است. برای شما توفیق مزید درراه روشنگری وافشای حقایق آرزو میکنم.

از جناب آریا صاحب دوست خوبم نیز متشکرم که سالها قبل کتاب سقوط افغانستان را(که ما تاهنوز ندیده ونخوانده ایم) خوانده وبه همان درکی رسیده اند که امروز ما به آن پی برده ودر صدد تردید آن برآمده ایم .جای خوشوقتی است که آریا صاحب نوشته هاومصاحبه های تلویزیونی محترم جمیلی صاحب را تعقیب کرده و مورد تائید عالمانه شان قرار گرفته است. برای آریا صاحب قلم پربار آرزو مینمایم.
با حرمت فراوان


اسم: آریا   محل سکونت: کاندا    تاریخ: 16.08.2013

محترم استاد سیستانی باعرض سلام خوشوقتم که صحت و سلامت استید!

عرض کنم که با شنیدن مصاحبه بی بی سي که لینک آنرا در پورتال افغان جرمن آنلاین دریافتم عین همین سوالات در ذهنم خطور کرد خاصتا اینکه مصاحبه چي بي بي سي با زرنگي و مهارت منحصر به فرد خود از طریق سوالات تخریبی خود که در لابلای کلمات محسوس آنرا پیچانیده بود و به ذهن شنونده عین پیام را می رساند.

کتاب سقوط افغانستان را در کابل خوانده بودم و مقالات اخیر جناب جمیلی صاحب را دو سه بار متداوم در سایت خواندم و نیز به دو سه مصاحبه شان در تلویزیونهای افغان گوش فرا داده بودم. توضیحات جناب جمیلی صاحب را باید منحیث یک منبع بااعتبار از لحاظ ارزش تأریخی آن مطمح نظر قرار داد ،بخصوص اینکه اوشان بزبان روسی بلدیت مطلق دارند و دریک مقطع خاص و حساس توانستند به ابعاد تاریک قضیه روشنی دقیق تر بیاندازد. صادقانه باید عرض کنم زمانیکه نو جوانی بیش نه بودم و کتاب سقوط افغانستان بدستم رسید درست بعد از خواندن همیشه در ذهنم این سوال خطور میکرد که چرا شهید سردار محمد داؤود خان دست به چنین یک حرکت غیر دیپلوماتیک و خشمانه زدند و در واقع همین عکس العمل را منحیث یک تازه جوان بی خبر از حالات عامل شعله ور شدن و اشتعال هیزم جنگ در کشور می پنداشتم و این سوال تا زمانی ما فی الضمیرم را آزار میداد که جواب و تفصیل قضیه را از زبان جناب جمیلی صاحب شنیدم و قناعت کردم.

شاید آقای صمد غوث در آنزمان خواسته باشند تا با در نظرداشت حالات جنگ این نوشته شان بالای احساسات مردم اثر مطلوب بجاخواهد گذاشت ولی از نتیجه حاصله تأریخی آن و پس منظر آن آگاهی نداشت و تا اندازه در کوبیدن شخصیت آن مرحوم چه خواسته و چه ناخواسته اثر گذاشت. خوشبختانه اینک شما توانستید هر دو نظر را با هم توحید و استنتاج خویش را منحیث یگانه مؤرخ مورد اعتماد کشور بدان اضافه نمایید و پیشنهاد اخیر تان به رسانه هاو تلویزیونها بهترین پیشنهادیست که میتواند درتغییر دادن ذهنیت مردم و پی بردن به اصل واقعیت کمک کند. همانگونه که اشاره فرموده اید صمد غوث تهداب را کج گذاشت و کجی این تهداب بسیاری ذهنیت ها را تا سال های سال تخدیر و مخدوش ساخته بود. به قلم توانای تان برکت و سایه پر بار تانرا از سر این ملت در به در کم نه سازد.
.ارادتمند تان /رحمت آریا


اسم: ق کبیر   محل سکونت: افریقای جنوبی    تاریخ: 16.08.2013

دوست نهایت گرامی محترم جانباز صاحب، بعد خواندن مقالهً تحقیقی و معلوماتی تان

هانگ کانگ یک زمانی فاسد ترین نقطۀ دنیا بود
راز موفقیت هانگ کانگ در چیست؟

پیشنهاد ذیل را مطرح کرده و از هموطنان گرامی خواهشمندم تا درین باره نظریات خود را اراعه نمایند.

چون "گام اول" تحت سیستم کاری جناب کرزی قابل تطبیق نیست و در "گام دوم" محترم لودین صاحب تا حال موًفق نشدند که یک نفر را به جرم فساد اداری به محکمه بکشند و براینکه سوال پیدا نشود که آیا معاش های دالری رول عمده را بازی میکند که کار های بدون نتیجه تا به آخرین لحظه دوام داده میشوند، چطور است که از "گام سوم" استفاده نموده که "کمیسیون مستقل مبارزه با فساد اداری" به ریاست محترم لودین صاحب یک کاپی اسناد را در ستره محکمه مفود الاثر میشوند جهت آرشیف نمودن برای پورتال افغان جرمن آنلاین بفرستند تا حد اقل در دسترس هموطنان قرار گیرند.

*************
محترم بهرام صاحب،
چون هدف اصلی این دریچه تفاهم بین الافغانی و نه پافشاری بر حق داشتن است، من جمله نگاشته شدهً خود را:
حالا نواسهٔ چنین یک شخصیت، در زیری سلطهً "شورای نظار" سیاست پردازی میکند.

را اینطور تغیر میدهم:
ا
حالا نواسهٔ چنین یک شخصیت، در زیری سلطهً کسانی که در خلع پدر کلان شان رول بسزای را بازی کردند، سیاست پردازی میکند


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 15.08.2013


جناب محترم شاغلی قیس کبیر ! از لطف و مرحمت شما یکعالم تشکر.

طوریکه در این مقالۀ میرمن پروین پژواک می بینیم حتی محترم عبدالرحمن پژواک اعتراف میکند که او هم در مورد طبعیت سردار شهید اشتباه کرده بود.

او میگوید « در عین زمان درسی آموختم و هم در شناختن شخصیت وی کشفی نو دست داد. نظریۀ اکثر مردم را که من هم مایل بودم به آن صحت قایل شوم، غلط یافتم که می گفتند "سردار مردی احساساتی و عصبی است". اما معلوم شد که مرد بی سنجش نبود و اگر اظهار عصبیت می کرد، آن را نیز سنجیده به کار می بست و احساسات او (اقلا با خارجیان)در مذاکرات مهم در اختیار و زیر کنترول او بود»

با استفاده از موقع همینقدر میگویم که محمد داود خان آن سردار بزرگی بود که ما قدرش را ندانستیم.

رهبران ما به جای قدر آن انسان بزرگ که در پرهیزگاری ، تقوا، وطنپرستی ، انضباط و عشق بیحد و حصر به ترقی و اعتلای کشورش بی نظیر بود به دشمنان افغانستان رجوع کردند. از غلام پنجابی ها نصیر الله بابر و سفارت شوروی در کابل نظر و مشوره گرفتند که در مقابل آن مردم بزرگ چه موقف اختیار کنند.

زمان آن است که هم رهبران جبهه راست و هم چپ اعتراف کنند و بگویند که بعد از امان الله کبیر یک امکان بزرگ دیگر را با قرار گرفتن بر علیه آن مرد بزرگ جهت اعتلا و ترقی کشور از دست دادیم.


اسم: ق کبیر   محل سکونت: Southafrica    تاریخ: 15.08.2013

برای معلومات بیشتری محترم پیر محمد بابر:

سفر شان به پاکستان با شهید سردار محمد داود خان

متن مکمل این مضمون را اینجا کلیک کنید و بخوانید...

اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 15.08.2013

برکت به قلم توانای دانشمند بزرگ افغان جناب محترم کاندید اکادمیسن سیستانی صاحب.

من آن مصاحبه بی بی سی را در مورد شهید سردار محمد داود خان با سه تحلیلگر کشور در همین سایت وزین افغان جرمن انلاین شنیدم و تاسف کردم که تعداد زیاد ما این عادت کهنه را شاید هرگز از دست ندهیم که همینکه یک مسله را شنیدیم بدون اینکه جوانب آنرا در نظر بگیریم و بدون اینکه به اسناد و حقایق نظر اندازیم آنرا طوطی وار تکرار میکنیم.

در بحث بی بی سی هم شاهد تکرار همان حرفهای بودیم که یکعده از روی احترام و یا هم از روی بدبینی در مورد آن شهید بزرگ ابراز نموده اند.

من کوشیدم تا مقالۀ میرمن پروین پژواک را در مورد خاطرات پدرکلان شان ، دانشمند ، شاعر و دیپلمات شهیر کشور شاغلی محترم عبدالرحمن پژواک از سفر شان به پاکستان با شهید سردار محمد داود خان که چندی قبل در همین سایت وزین به نشر سپرده شده بود پیدا کنم ولی متاسفانه که موفق نگردیدم . زیرا در آن مقاله هم بیان همان واقعیت است که آن سردار بزرگ برخلاف آنچه مخالفین او در مور مزاج تند او تبلیغات میکنند چگونه در مقابل سخنان و موضع گیری های تحریک آمیز پنجابی ها و غلامان شان با متانت ، حوصله مندی و با رعایت قواعد و اصول دیپلماتیک برخورد نموده بودند.

از همین رور در پیام مورخ 06.08.2013 خود که در همین صفحه قابل مطالعه است به آن عده از هموطنان ما که رهبران افغانستان را بدون در نظرداشت واقعیت ها و اسناد با بی انصافی به نام های ناشایسته یاد میکنند عرض کردم که این کار دشمنان افغانستان است که رهبران وطنپرست کشور را که در تاریخ خدمات بزرگ انجام داده اند و حتی آن هایی را که در مقاطع دشوار حداقل خدمت به مام وطن کرده اند به نام های مختلف بدنام کنند


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 13.08.2013

عزیزی صاحب محترم و عزیز!
ما و شما سرنشینان یک کشتی شکسته و مسافرین یک کاروان گم کرده راهیم روانۀ سر منزل نا معلوم، اگر می گوییم و می نویسیم وجه مشترک آلام و مصایب همان وطن ورشکسته و مردم بیچاره و بی پناه آن است. شما خدای ناخواسته گستاخی نکرده اید که ایجاب معذرت خواهی کند. بعضاً سوء تفاهمات در تبادل نظریات ایجاد میگردد که باید طرفین بخاطر بزرگی غم ها ودرد های وطن آنرا اغماض کند. وطن من و شما دوران بحرانی را میگذارند حالش سخت پریشان است و آینده اش بی نهایت هراس برانگیز . اگر ما به این جزئیات بچسپیم از هدف اصلی و مهم دوری نموده ایم. لعنت خدا بر آنانی که رنگ میزنند و آتش جنگ می افروزند.
از نوشته و توضیح شما ممنون به امید دوام همکاری های مفید شما


اسم: ن. عزیزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 13.08.2013

محترم آقای عباسی
با یک مصرع شعری زیبا و با مفهوم از شادروان رازق فانی مباحثه با شما را خاتمه میبخشم.

همه جا دکان رنگ است همه رنگ ميفروشند
دل من به شيشه سوزد همه سنگ ميفروشند

اگر کدام گستاخی در جریان بحث با جناب شما از طرف من رخ داده باشد معذرت

به آرزوی صحتمندی شما


اسم: عبدالمنان کریم   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 12.08.2013


حضور محترم «ق کبیر» سلام عرض می کنم

از نوشتۀ مؤرخ 12/8/2013 شما،و مرور کوتاه بر عکس العمل اخیر تان، چنین نتیجه گرفته می شود، که شما متأسفانه باز هم، خلاف هدف و محتوای مقالۀ اولی اینجانب موقف گرفته اید، که مورد توجه اینجانب، آنطوریکه شما برداشت می کنید، نبوده است.

آنچه نیات صادقانۀ اینجانب را تشکشیل می دهد، جمع آوری معلومات و تقدیم به خوانندگان این «پورتال» است. ممکن نیات نیک باشد. وقتی در قسمتی از روابط و مناسبات «دیپلوماتیک»، افغانستان در زمان سلطنت اعلیحضرت محمد ظاهر شاه و استعداد خاص ایشان در «دیپلوماسی»، معلومات تأریخی تقدیم نموده بودم، شما با عبارات منتشره در «رد» آن با شیوۀ «خاص» انتقادی پرداخته بودید، که به تکرار آن نیازمندی دیده نمی شود.

در بسیاری از موارد، که شما تماس گرفته اید، برای اینجانب «جالب» نیست. هدف اینجانب این نیست و نبوده است، که در رابطه با «مهارت کس»، چه لسانی باشد و چه علمی، اعتراضی داشته باشم. هدف باید در آن نهفته باشد، که هر یک در جریان «ارتباط» یا «کمیونکیشن» برخود زحمت دهد، تا «جانب» مقابل را طوری درک نماید، که «ابراز» نظر می کند.

هدف در «جواب بر (نقد....)» شما در رابطه با نوشتۀ قبلی این نبوده است، که در برابر «طرز تفکر و موقف سیاسی» شما بنویسم، درست است که از تخنیک «امروز» نام گرفته شده است، اما هدف این نبوده است، که به موقف شما که « انقلابی » هستید و یا نه، تچ شده باشد. اینکه با کدام زبان صحبت می کنید، هدف نبوده است. در تذکر کلمۀ « ترجمان »، یکنوع اشارۀ غیر مستقیم بوده است، که « کافی » نیست انسان با یک زبان بلدیت داشته باشد، بلکه تفاهم با دیگران هم مهم است، که به آن « زبان » دیگری هم توجه نماید، که انسان را به هدف اصلی می رساند. زبان ها مختلف است، حتی بعضاً از زبان «جسم» نام می برند. تفصیلی که شما در بارۀ شناخت لسانی تان یاد نموده اید، برای اینجانب نو است.
باز هم تأکید می نمایم، که هدف از « ترجمان » در ترجمۀ کلمات نه، بلکه هدف از « مفهوم » بوده است. همچنان در رابط با موقف شما در برابر دیگر حلقات « سیاسی »، کاری نداشته ام و ندارم.

اگر « انقلابی » باشید و یا «غیر انقلابی»، بر اینجانب اثر ندارد. فقط در اینجا « سرعت » پخش معلومات از طرق « تخنیک » فعلی بوده است. تسریع حوادث « تونس »، « مصر »، « لیبیا »، « سوریه » و غیره را بعضاً از برکت همین رسانه ها می دانند. این هم یک « انقلاب » شمرده شده می تواند.

عبدالمنان کریم از طریق همین جمله بار دیگر نظر خود را در بارۀ مقالات تهیه شده در بارۀ خدمات اعلیحضرت محمد ظاهر شاه، ابراز می دارد که خدمات، آگاهی سیاسی و استعداد دیپلوماتیک ایشان، هیچ ربطی به بازماندگان و موقف سیاسی آنها، نداشته و ندارد. استعداد را به نسل و نژاد رابطۀ علمی داده نمی توانم. اینکه شما، بار دیگر ذکر می کنید:
« محترم عبدالمنان کریم! نوشتهٔ شما در مورد سفر اعلیحضرت محمد ظاهر شاه به ایالات متحدۀ امریکا بسیار خوب و بی مانند است. ولی جای افسوس است که حالا نواسهٔ چنین یک شخصیت، در زیری(زیر)سلطهً "شورای نظار" سیاست پردازی میکند.»

با این چنین افسوس و یا پشتیبانی که حق شماست، هیچ غرض ندارم. زیرا در رابطه با سیاست امروز، که در مهاجرت بسر می برم و دارای کدام موقف خاص در برابر این و آن نیستم، فقط به آرزوی ختم جنگ و برقراری صلح برای هموطنان در انتظارم.

با احترام

عبدالمنان کریم


اسم: Arman Amani   محل سکونت: EU    تاریخ: 12.08.2013


آقای بهرام در مقاله شان بیطرفانه قضاوت نکرده اند زیرا گلب الدین از ۴۰ سال بدینسو در اختیار سیا (سی. آی. ای.) یا سازمان اطلاعات امریکا است. آنچه او میگوید یا از طرف ‍ (آی. اس. آی.) یا از طرف امریکا برایش دیکته شده است. اگر امریکا در تجزیه افغانستان علاقمند نیست پس چرا جنایات ۱۶ ساله طالبان یعنی از سال ۱۹۹۶ را تاکنون به نام جنایت برعلیه بشریت نمی شناسد؟
امریکایی ها در تجزیه ‍‍‍‍ کوریا و عراق بین سنی ، کورد و شعیه صرفه نکردند و در تجزیه افغانستان هم نخواهند کرد البته اگر گلب الدین و طالب بتوانند که برایشان این کار را کنند.

اگر آقای قیس کبیر به جای سفر به افریقا به کابل مسافرت میکرد من ۱۰۰ فیصد اطمینان دارم که سخنان پاکستانی ها را به ما زمزمه نمیکرد. این پالیسی پاکستان است که دولت افغانستان را دولت شورای نظار یا تاجیکها معرفی کند تا بلوسیله اقوام دیگر بخصوص پشتونها را برعلیه آن و در دفاع از طالب ترغیب کند.
این سخن شان را میتوان آب به آسیاب دالخور ها تفسیر کرد. در دولت کابل نواقص زیاد است که باید اصلاح شود نه اینکه بیخ دولت کنده شود. پی اچ دی در دست کسی که فطرتاً گدا و غلام بار آمده بی ارزش است از آن هرگز برای کار خیر استفاده نخواهد شد.


اسم: ق کبیر   محل سکونت: Mosambique    تاریخ: 12.08.2013

محترم وهاج!
تشکر از توجه شما در مورد توهین ها. باید گفت ضمن اینکه با قبول ذهنیت افغانی به آنها عادت کرده ام ولی اکنون باعث اذیتم نمی گردند. حین مباحثات بین الافغانی حال این بیک پدیدﮤ مرسوم مبدل گشته است که در صورت بسته شدن درب منطق حریف حتماً سراغ نقاط ضعیف جانب مقابل می برآید و آنرا سخاوتمندانه بخاطر کسر شان احاله می کنند مانند کلمات (کور٬ لنگ، دالخورها وغیره ). در حالیکه این دالخوران با صدها "پی اِچ دی" از بهترین پوهنتون های جهان٬ دست می یابند و قادراند غرب را برای مقاصد منافع ملی خود استعمال کنند.
نوشتهٔ محترم عبدالمنان کریم علیه من٬ در همین دریچه جای داشت نه در تحلیلها. جواب من در برابر تذکرات وی در مورد معلومات ناقص من در زبان دری و این ادعا که من از تکنولوژی جدید برای "مقاصد انقلابی" سوء استفاده می کنم٬ چنین است:
۱ـ درست است که معلومات من در قسمت زبان های دری و پشتو کافی نیست. لیکن برای کسیکه بیشتر از ۳/۲ بخش حیات خود را در خارج کشورش سپری کرده باشد عیب بزرگ نیست٬ خاصتا ً اگر در برابر آن توانائی های دیگر وجود داشته باشد تا همان خلا را حد اقل پُر کرده بتواند. آنچه از قلم من تا حال به نشر سپرده شده است امور تخنیکی بوده که من به لسان آلمانی تحریر و از طرف دوستان و همکاران پورتال افغان جرمن آنلاین خصوصأ دو بزرگواری که اگر زحمات شبانه روزی ایشان نمی بود، بخش افغانی آن به این فورم ومؤفقیت وجود نمی داشت که آنرا به دری سچهٔ کشور ما ترجمه نموده و ضمن معلومات کافی ترتیب و تنظیم گردیده است.
۲ـ من هیچگاه انقلابی نبوده ام وهیچ نوع ارزشی هم برای انقلابی های غیرواقعی قایل نیستم که در دامن گرم غرب بسر برده، پر افغانستان باندې ډزی کوي. انقلابی های واقعی کسانی بودند که غرب را به سوی افغانستان برای پذیرائی و همکاری روسهای مهاجم ترک گفتند.....
محترم عبدالمنان کریم!
نوشتهٔ شما در مورد سفر اعلیحضرت محمد ظاهر شاه به ایالات متحده امریکا بسیار خوب و بی مانند است. ولی جای افسوس است که حالا نواسهٔ چنین یک شخصیت، در زیری سلطهً "شورای نظار" سیاست پردازی میکند


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 11.08.2013

جناب محترم دوست عزیزم عزیزی صاحب!

به مقایسۀ سائر مضامین نوشتن طنز کمتر مروج است. یقیناً گردانندگان پورتال قصد جلوگیری از تبارز استعداد ها را در هر رشتۀ که باشد ندارند، اما اصول و موازین نشراتی خودرا دارند که اگر طنز نویس و یا تحلیل گر سیاسی از آن عدول کرد از نشر آن معذرت بخواهند. منظور همۀ ما و شما بیان حقیقت بهر زبان و بهر شیوۀ که اظهار شود است . تنوع در گفتار و نوشتن از یک نواختی کاسته و باعث فزونی مؤثریت می گردد . طنز خود یک مکتب ویک سبک قبول شدۀ ادبیات است و زیبایی ها و تأثیرات خود را دارد. من هم از هر دو شیوه در بیان واقعیت ها استفاده نموده ام.
شما خود یک عضو فعال هیأت تحریریۀ پورتال افغان جرمن آنلاین استید البته که پیشنهادات شما در بهبود امور مورد احترام و اجرا قرار می گیرد.
استغفرا الله هیچ کسی انسان محترم با تجربه وطن دوستی چون شما را که از لحاظ سن و فهم به پختگی رسیده اید خدای نا خواسته طفل بشمارد و قصد توهین شمارا داشته باشد.
عید شما مبارک بصحت و بسلامت باشید.


اسم: ن. عزیزی   محل سکونت: آلمان     تاریخ: 11.08.2013

محترم آقای عباسی!
از اینکه اداره محترم پورتال می نوسید "به آنعده از علاقمندان و بینندگان سایت که میخواهند استعداد خود را در بخش طنز نویسی تبارز بدهند، متأسفانه کدام بخش تا به حال پیشبینی نگردیده است"
مسله به نظر من روشن است گویا ما طنز ها را نشر نمیکنیم. از این جهت انتقاد روی طنز بی نظیر شما نبوده بلکه صحبت روی نشر یا عدم نشر طنز ها است.
از طرف دیگر اگر مسله صداقت در میان باشد پس چرا کنایه آمیز مینوسید "شما خود بحیث یک نویسندۀ توانا با زیبایی که همیشه می نویسید اگر نظر خاص، تبصره و یا نقدی بر طنزی که من نوشته ام دارید لطفاً قلم رنجه فرموده بنویسید"
من طفل خورد نیستم که هدف شما راکه به جز از توهین و کم زدن است درک نکنم. نه من نویسنده هستم و نه کدام اثری دارم که کنایه آمیز مرا در جمع نویسندگان شامل می نماید.

با عرض حرمت


اسم: عبدالکریم رحیم   محل سکونت: اکسفوردشایر    تاریخ: 11.08.2013

چندی پیش مقالۀ اقای وحید مژده تحت عنوان "یکی از انتخاب ها برای حل مساله [افغانستان] باز گردانیدن خانوادۀ شاه سابق به قدرت است" در پورتال افغان جرمن نشر شد و در باره نظریات مخالف و موافق ابراز گردید و به تبادلات ناخوشایند منجر شد.

استنباط این جانب از اکثریت تبصره های قارئین افغان جرمن انلاین این بود که موضوع سلطنت حالا هم مطرح است و بایست منحیث یک بدیل مهم برای نظامیکه امریکا در سال 2002 بر افغانستان تحمیل نمود تلقی شود. اعلیحضرت محمد ظاهر شاه به رحمت حق پیوسته و صحبت در بارۀ او بیمورد است. اما موضوع سلطنت بر جای خود است و در کشور سنتی چون افغانستان مباحثه بر اعادۀ ان لهو گفتن نیست. ما اشکال مختلف جمهوریت ها را در 40 سال گذشته تجربه نموده ایم و بر اساس ان به نتیجۀ رسیده خواهیم بود. مردم عادی کشور که به نام عوام الناس یاد میشوند و بیشتر از 99 در صد نفوس کشور را تشکیل میدهد سلطنت را بر جمهوریت مرجح میدانند. بناء صرفنظر از افراد و یا خانوادۀ بر این موضوع منحیث الترناتیف نظام موجوده بایست مناظره و مباحثه صورت گیرد. تا اگر موسسۀ سلطنت مشروطه برای افغانستان مفید باشد و قرار فرمودۀ اقای مژده راه "حل مسالۀ" افغانستان باشد برای اعادۀ ان کار شود. این مباحثه بایست باساس منافع ملی ما صورت گیرد نه ملحوظات ایدیولوژیک و اتنیکی.

فراموش نباید کرد که نظامهای دارای بهترین سیستم عدالت اجتماعی کشور های اروپائی دارای نظام شاهی میباشد (سویدن، ناروی، دنمارک و هالند). عدۀ را عقیده بر این است که در خانوادۀ سلطنت کسی نیست که مردم تحت رهبری انها جمع شوند. عرض بنده در اینمورد اینست که فعال و غیر فعال بودن بازماندگان اعلیضرت ظاهر شاه مهم نیست بلکه موسسۀ سلطنت مهم است. وقتیکه توافق بر مفیدیت ان حاصل شد یافتن پادشاه کار دشواری نخواهد بود.


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 11.08.2013

آقای ن. عزیزی!
من طنز هموطن محترم آقای امین الله نوری را نخوانده و به محتویات آن آگاهی ندارم. جواب پورتال افغان جرمن آنلاین مشخصاً پیرامون طنز ارسالی آقای نوری است و تذکری در مورد نشر نکردن طنز ها بصورت عموم در پورتال نرفته. من به پالیسی نشراتی پورتال و تصامیم شان بخود حق مداخله نمی دهم. منظور شما از نشر شدن طنز در برگزیده ها توضیح طلب است. اصلاً هدف شما چیست؟ شما خود بحیث یک نویسندۀ توانا با زیبایی که همیشه می نویسید اگر نظر خاص، تبصره و یا نقدی بر طنزی که من نوشته ام دارید لطفاً قلم رنجه فرموده بنویسید که ما هم بیاموزیم و فیض ببریم.
طنز از مکاتب ریالیزم هنر های زیبا است که تاریخچۀ طولانی دارد و با هنر درامه و تیاتر پیوند خورده در لفافه کنایات با معنی ظاهراً خنده دار در بیداری جوامع اروپایی برای اصلاحات اجتماعی نقش بسزا داشته است. در دوران معاصر هنر سینما این شیوه را در آثار کمیدی بکار می برند.
بنابر قیودات گوناگون و محدودیت ها این هنر در وطن ما انکشاف ننموده و مردم به آن بیگانه اند.


اسم: امین الله نوری   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 10.08.2013

این جواب شما قناعت بخش نیست یا اینکه شما هم یکی از شانه مالهای شاه هستید زیرا طنز هنریست در سطح عالی که هرکس نمیتواند طنز را بنویسد ولی از آنجایکه شما***دروغ می گوئید زیرا طنز در برگزیده های شما در قدم اول جای دارد وشما **** خبر ندارید.

لطفا خود را معرفی کنید تا بدانیم که شما به مفهوم والای طنز نمی دانید ولی دیگران میدانند که طنز آقای عباسی را برای رد دروغ شما بنشر رسانده اند.

لطفا مثل یک رسانه دار جواب بنگارید نه مثل یک ** ولی زیر نام مقبول افغان جرمن.

با احترام امین الله نوری


اسم: ن. عزیزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 10.08.2013

دوستان گرامی
طوریکه در جواب برای آقای امین الله به خاطر نشر طنزها تذکر رفته، به نظر بنده قناعت بخش نیست, چونکه همین حالا طنزی در برگزیده ها نشر گردیده.


اسم: افغان جرمن آنلاین    محل سکونت: جرمنی     تاریخ: 09.08.2013


برادر عزیز امین الله نوری از فرانسه، طنز فرستادۀ شما از نشر باز ماند.

لطفأ کوشش نکنید مسائل مهم و تاریخی کشور عزیز ما را با طنز و چرندیات به مسخره بگیرید. پورتال افغان جرمن آنلاین برداشت جدی از طرح مسائل در رابطه به کشور عزیز ما افغانستان دارد. به آنعده از علاقمندان و بینندگان سایت که میخواهند استعداد خود را در بخش طنز نویسی تبارز بدهند، متأسفانه کدام بخش تا به حال پیشبینی نگردیده است. امید معذرت ما را در عدم نشر پیام شما دوستانه بپذیرید.

به آرزوی صحتمندی شما
اداره


اسم: Hashem   محل سکونت: deutschland    تاریخ: 09.08.2013


حکمتیار حق دارد چنین بگوید:
بخاطر که پکتیا, پکتیکا, قندهار, هلمند, ننگرهار, وردک .... تمام مقام های محلی اش تاجک هزاره و ازبک است. شما خود قضاوت کنید که شیطان شاخ دارد یا دوم.
هاشم جرمنی


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 08.08.2013

مرور صاحب
سلامونه او نیکی هیلی ومنی
با ابراز تشکر از سایت ملی افغان جرمن انلاین.

مرور صاحب، شما از تندی کار گرفته اید، خوب است و از شما ممنون که به همچو الفاظ که در خور شخصیت تان نیست ذکر و بیان نموده اید.

هدف من خدمت به مردم مظلوم، دربدر و به خون آغشته ولیکن قهرمان افغانستان است، همچو که شما در مورد نورمحمد تره کی یاد اوری نموده اید من بشما هم نظر هستم، من در سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ یک مقاله تحت عنوان(د خلک دیموکراتیک گوند ظالمانه واکمنی) در جهارده بخش نوشته ام، در همین سایت ملی افغان جرمن انلاین و سایت ملی گران افغانستان نیز به نشر رسیده است، که ادعا شما در مورد اینکه گویا بنده وابسته حزب دیموکراتیک بوده ام، درست نیست، خودم علیه این مزدوران در جبهات گرم رزمیده ام و در مبارزه علیه مزدوران خلق ، پرچم و اشغالگران روسی اعضای نزدیک خانواده و قوم خود را از دست داده ام، به هر صورت بحث ما در مورد بابا ملت و قهرمان ملی است که هر دو روی فرمایش و روی ترکیب قومی به این القاب مفتخر شده اند، اگر جریان ان لوی جرگه را دنبال کرده باشید، قبل از روز اول جرگه اجندا چیزی دیگری بود و در روز اول اجندا تغیر می کند و برای حاضرین جرگه اوراق دیگر توزیع میگردد، آوردن شاه سابق برای مشروعیت نظام و مشروعت حامد کرزی صورت گرفته بود.

امید است با حوصله مندی مسایل را در ارتباط این مباحث ادامه دهید، تشکر از کلمات و الفاظ زیبای تان که در مورد من از آن کار گرفته اید.

من از کلمه افغان به حد خود نیز مفهوم گرفته ام، در دورانی و حاکمیت که هر روز در حدود ده هزار طفل جان می باخت، در دوران صلح که یک معدن هم استخراج نشد و بیکاری، بی سوادی، مرض و جهالت بیداد میکرد، چگونه قضاوت می کنید؟ من نو جوان بودم که مرحوم ظاهر شاه در ولایت ننگرهار در منطقه ما آمده بود، و من از نزدیک او را دیده ام، از روی باغ و قعله ما ظاهر شاه به یک گروه زنان و مردان که موتر ها خود را در روی سرک پارک نموده بودند سوار با اسپها که از قبل برای شان تدارک دیده شده بود گذشته و راهی تخت سنگی که بنام تخت امان الله خان در کوه پرچه مسمی بود، بودند، قبلا کسانیکه شاه را دیده بودند برای پدر کلانم گفتند که شاه ظاهر شاه بطرف قلعه ما در حرکت است و لیکن پدرکلانم در روی نامبرده نه برآمده و مانع پدرم که استاد بود نیز شد، که مورد استقبال ما و قوم نگردیده بود، به فردا ان از شهر جلال آباد بطرف قعله سید عبدالهز که در بخش دیگر ولایت قرار داشت ، شاه با گروه کوچک خود راهی آن طرف شده بود که از طرف سید عبدالله مورد استقبال گرم قرار گرفته و مهمان آن بود. در مورد سید عبدالله باید گفت که نامبرده سگهای آدمخور داشت که انسان را به سگهای خود به جنگ می انداخت، از تفصیل خود داری می نمایم این گفتار برای این بود که یک پاچاه در ۲۴ ساعت باید ۱۲ الی ۱۶ ساعت در دفتر کار خود باشد و لیکن پاچاه ما در ماه ها در دفتر کار خود نبود، این مشت نمونه خروار است که از روی حقایق بیان شد.

قضاوت بدست هموطنان گرامی


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 08.08.2013

مطالب ذیل را احترامانه عرض میکنم:

1: جناب محترم شاغلی زرنج !

قبل از همه حلول عید سعید فطر را برای شما ، کارکنان سایت وزین افغان جرمن انلاین و تمام هموطنان که این صفحه را باز میکنند مبارک میگویم.

توضیحات که شما در مورد گروه روم و جناب خلیلزاد و دیگر مسایل مربوط به این بحث داده اید کوتاه ولی منطقی و قابل ملاحظه اند که تشکر میکنم.

خدمت شما عرض میدارم که یگانه دلیل که من وارد این بحث در مورد بابای ملت و شاغلی محترم خلیلزاد شدم این است که تعداد زیاد تحلیلگران ،سیاستمداران و مطبوعات غرب از جمله امریکا تلاش دارند که تمام کوتاهی ، اشتباهات و جنایات شانرا به گردن کرزی و فامیل او ، بابای ملت و امریکایی افغان الاصل خلیلزاد انداخته و بدین ترتیب خود را برائت دهند. این نه تنها بی انصافی است بلکه غیر انسانی هم است.

حوادث یازده سال گذشته در کشور ما ثابت کرد که امریکا و غرب نه در مورد حقوق بشر و دیموکراسی و نه در مورد «جنگ بر علیه ترویزم » صادق بوده اند.

زیرا آنها در قدم اول بزرگترین ناقضین حقوق بشر را بر گرده های ملت ما تحمیل کردند و دوم به جای توجه به پناهگاه ها و مراکز تروریستها در کشور مصنوعی و تروریستی پاکستان در این یازده سال قرا و قصبات افغانهای بیگناه را بمبارد و ویران کرده هزاران هموطن بیگناه ما را به نام طالب و القاعده به شهادت رسانده اند. آخرین مورد آن هفته قبل بود که طیارات جت امریکایی ده ها پولیس افغان رادر ننگرهار به نام طالبان زخمی و به شهادت رسانده در حالیکه در نورستان و کنر ، پکتیکا و خوست صد ها تروریست خط دیورند را آزادانه عبور کرده و داخل افغانستان میشوند ولی قوای امریکا در مقابل آنها کور ، کر و بیخبر اند !!

این دو مسله یعنی تحمیل جنایتکاران جنگی و صدور تروریزم بوسیله نظامیان پنجاب به کشور ما بزرگترین و با بهتر است بگویم اساسی ترین مشکل مردم و کشور ما به شمار میرود که در موجودیت این دو فاکتور همانطوریکه جناب محترم کرزی و همفکران او نتوانستند به شکل لازم آن عمل کنند اگر بابای ملت و هر کسی دیگر زمام امور را بدست میگرفت هم با همین مشکلات که اکنون داریم مواجه میبود. زیرا در حضور جنایتکاران جنگی و هزاران تروریست و افراطی اسلامی که بدون هیچگونه مشکل از کشور مصنوعی و تروریستی پاکستان برای ویرانی شفاخانه ها ، مکاتب ، بند های برق ، فابریکه ها و سرکها ، قتل معلمین و پرسونل معارف صادر میشوند حتی فرشته آسمانی هم نمیتواند کشور را به سوی شگوفایی و ترقی رهبری کند.

عدم صلح و ثبات باعث گردیده که افغانها به آینده امیدوار نباشند و کارمند دولت از مامور عادی تا قاضی و رئیس فقط در فکر پر کردن جیب های شان گردد ، سرمایه دار و تاجر از سرمایه گذاری و حفظ پول شان در داخل کشور صرف نظر کنند و مهاجر افغان که سرمایه مادی و معنوی دارد نتواند یا نخواهد به کشور برگردد.

ولی مطبوعات و تحلیلگران امریکایی از جمله پیطر تامسن میخواهند که تمام ملامتی را به گردن کرزی یا خلیلزاد انداخته بگویند که امریکا هیچ اشتباهی نکرده و مرتکب هیچ جنایتی نشده است.


جالب است که همین هفته امریکایی های اعلان کردند که صحبت الظواهری را در پاکستان با معاون القاعده در شبه جزیره عرب ثبت نموده که بدنبال آن سفارت خانه های خود را در 12 کشور مسدود ساختند. بلی - ظواهری مانند بن لادن و مانند هزاران تروریست و ده ها سازامان تروریستی در پاکستان اند ولی امریکا کشور ما را بمبارد میکند و مردم بیگناه ما را به شهادت میرساند. اینرا کدام منطق و کدام شخص با ذره ای از احساس آدمی مبتواند قبول کند ؟


2: جناب محترم شاغلی مرور !

من در مورد امان الله عمر در پیام قبلی خود مطالب را به عرض رساندم . باور کنید که اگر محترم شاغلی زرنج و شما بر نوشته او تبصره نمیکردید من حرفهای او را در مورد بابای ملت مانند ادعا ها و اتهامات دیگر او از جمله در مورد اینکه گویا این و آن شخص در سایت ضد افغانی کابل پرس مسایل قومی را دامن میزند، نادیده میگرفتم. زیرا کسی که خود به آن سایت مقاله برای چاپ فرستاده و از آن سایت به خاطر چاپ آن تقدیر نموده در قاموس افغانها «***» خطاب میشود.

طوریکه قبلاً عرض کردم در سایت وزین گران افغانستان هموطنان گفتند به آقای عمر گفتند که مقالۀ را که او به سایت افغان دشمن کابل پرس فرستاده حتی از سویه یک متعلم صنف هشتم مکتب هم پایین است و یگانه دلیل که آن سایت آنرا به چاپ رسانیده به خاطری است که در آن یک رهبر افغانستان طفلانه توهین شده است.

ولی چند کلمه در مورد جناب شاغلی مصداق :

من باور کامل دارم که ایشان از جمله آن افغانهای اند که در مورد اوضاع افغانستان از مطبوعات غرب و صفحات فیسبوکی و سایت های انترنیتی معلومات کسب میکنند. در تعداد زیاد این سایت ها یکعده عقده ای و فروخته شده به خاطر تحریک و ایجاد درز بین افغانها مسایل قومی و لسانی را دامن میزنند تا افغانها در مقابل یکدیگر قرار بگیرند.

با در نظرداشت اینکه ایشان طالبان این غلامان فروخته شده و مزدوران پنجاب را در مصاحبه های شان نماینده قوم پشتون معرفی کرده و آنها را غیر مستقیم مقاومت ملی یاد میکند برای من جای شک باقی نمانده که ایشان یا تحریک شده و یا هم معلومات درست از وضع کشور ندارند.

در یکی از مصاحبه های که فکر میکنم تلویزیون انگلیسی زبان سی سی تی وی چین با محترم مصداق و یک هموطن دیگر ما داشت وقتی جناب ایشان در مورد وضع کشور و طالبان اظهار نظر نمودند آن هموطن دیگر ما بدون تاخیر گفت که آنچه آقای مصداق میگوید «حرفها و موضع پاکستانی ها است».

پس چنین افراد نباید جدی گرفته شوند.

وسلام


اسم: صادق مرور    محل سکونت: کانادا    تاریخ: 08.08.2013

هموطنان و خوانندگان عزتمند افغان جرمن آنلان!

از چند روز بدینسو، شخص نام نهاد «امان الله «عمر»»، با بلند پروازی های خاص، با استفاده از میدیای «الکترونیکی»، ادعاهای «عالم العلوم» و «شخصیت نخبه ما فوق» انسان های عادی این وطن جنگ زده را براه انداخته، خود را خود «نمایندۀ مردم» افغانستان و «حافظ منافع ملی»، می داند و «نوکران ایرانی و پاکستانی» را شناسائی نموده، بدون اینکه از آنها، نام ببرد. اما از ذکر کلمات «مثبت» از خلال خدمات 40 سال دولت «پادشاهی» افغانستان و مرحوم اعلیحضرت محمد ظاهر شاه، سخت «بخشم» آمده است.

تکیه کلام معروفی در بین دانشمندان برای تشخیص همچو «مهره ها» وجود دارد که می گویند: «بگو که کجا ایستاده هستی، بعد خواهم گفت که کی هستی!». جناب ایشان در یکی از نوشته های شان، در بارۀ پادشاه متوفی نزد شخصی بنام «داکتر نبی مصداق» مراجعه نموده، بزبان پشتو در بارۀ پادشاه، که گویا گفته است: «وایی، ما یو ځل پخواني پاچا نه پوښتنه وکړه چې ولې پښتو ېې نه ده زده؟ هغه وویل چې دري ېې هم ښه نه ده زده...» بعد تبصره های ذهنی طبق «دلخواه» خود را نموده، که از نگاه علمی و کلتور سخن گفتن، به تبصره نمی ارزد.

هموطنان می دانند، که این «آقا» و ناجی او درین بحث، «داکتر نبی مصداق»، «مهر» هواداری و پیرو «رهبر کبیر انقلاب ثور...»، نور محمد تره کی، «عاقل» و «عالم» و غیره را بر پیشانی دارند. رهبر آنها، با فراغت از صنف «چهارم مکتب ابتدائیۀ آنوقت «سورکلی» «مقر»، «شاگرد» اطاق «نشیمن» «عبدالمجید خان زابلی»، که بقول خودش، زبان «انگلیسی» را در هندوستان، در «پهلوی» کارش بحیث «کاتب» در «نمایندگی» «شرکت موسی خان قندهاری» »، «از چلمچی تا کاتب»، در کورس های «شبانه» آموخته بود، فقط با نوشتن چند «داستان» کوچک، چون «د بنگ مسافری»، و یک «ترجمه»، «رهبر «کبیر پرولتاریا»» و نابغۀ شرق شد، که کشور و مردم ما، تا اکنون در «آتش»، ناشی از افکار او می سوزد. خدا کند که «آقای امان الله عمر» از طریق «رهبر» خود، دانش لازم «اقتصدی» از «مرحوم عبدالمجید خان زابلی»، که سخت ادعای دانش «اقتصادی» می کند، فرا گرفته باشد. این شخص به تعلیم دوران طفولیت و نوجوانی،اعلیحضرت محمد ظاهرشاه در مکتب معتبر پاریس، پایتخت کشور اروپائی فرانسه، با بی «حرمتی» سخن میگوید.

حال بعد از فرا گرفتن اصول «مبارزۀ طبقاتی»، از اصول مبارزۀ «ملی» نام می گیرد، در ایالت «ویرجینیا»، در مجاورت پایتخت قدرت بزرگ جهانی با سطح زندگی راحت و مرفع، بسر می برد. ممکن در کدام «تیم» مشاوران «یک» کاندید مقام ریاست جمهوری آیندۀ افغانستان، چشم به دریافت «حق الزحمۀ» سخاوتمندانه دوخته باشد و «شانس» داشته باشد. اکثریت «مهاجرین» نویسنده درین کشور های غربی، در یک حالت «امنیت» نسبی زندگی دارند. هموطنان شریف توجه نمایند، که این «جناب» برای منحرف ساختن «اذهان» هموطنان خواننده، قبل از اینکه بر موضوع صحبت کند، کلمۀ «نام مستعار» را ذکر می کند، ممکن امید دریافت تبرئه از عدم قابلیت تحلیل و توضیح علمی داشته باشد.

در قدم اول همچنان لطفاً توجه نمائید که در «تخنیک فعلی»، برای خواننده دقیقاً ممکن نیست که فرق میان، «اسم «اصلی»» و «مستعار» را بسادگی شناخته بتواند. اما عده ای دیگر هم وجود دارند، قبل ازاینکه روی اصل موضوع صحبت کنند، توجه را بسوی «مستعار» منحرف می سازند. فرض کنیم که بد گمانی این شخص صدق کند، استفاده از نام «مستعار»، اگر این جناب عالی هم توجه نماید، معمول امروزی نیست. صرف نظر ازینکه این «آقا» و دیگران، توجه را از اصل موضوع، بسوی دریافت معلومات در بارۀ اشخاص منحرف می سازند، اگر کسی از «مستعار» استفاده نماید، معنی آنرا نخواهد داشت، که شخص، هدف «پوشاندن» اعمال نا سالم خود را داشته باشد. یقین است، کسانیکه دارای چنان فهم و استعداد نویسندگی باشند، خود می دانند، که در دوران «فیسبوک» و «تویتر» وغیره، حتماً چنین بدگمانی ها هم، نشر می شود، تا توجه خواننده را منحرف بسازد. این عنعنه در نزد «هیأت» تحریر «مجلات و اخبار»، در طی قرون وجود داشته است، هویت اصلی پوشیده نمی ماند.

هموطنان عزیز!

با تأسف که در سابق هم، نوشته های این «امان الله عمر» را در رابطه با «تأریخ» کشور و مفاهیم «ملی» دیده بودم. حال یقین دارم که «حتی» «ایشان» یا تعریف علمی و مناسب از مفهوم «ملت افغان» در کله ندارد و یا اینکه با «ویروس» نژاد پرستی و پیروی از «کیش شخصیت» چنان ملوث گردیده است، که ممکن هیچ حرف «مثبت» را در بارۀ شخص دیگر نپذیرد.
«ایشان» کلمات «صبغۀ ملی»، «قوم پرستان»، «طرفداران پاچا» وغیره و غیره را بشمول مفاهیم دیگر، چون «شایستۀ یک افغان»، بزبان می آورد. «کلتور سخن» و «محتوای سخنان» او قابل توجه است، اعتبار و اهمیت بحث را با چنین شخص پائین می آورد.

با احترام

صادق مرور

کانادا


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 08.08.2013

عبدالله زرنج،صادق مرور و دیګران که بنام مستعار ابراز نظر می دارند اصلا اینها نمی خواهند در مقابل مردم افغانستان طوریکه شایسته یک افغان است ظاهر شوند، بحث بابا ملت در دریچه افغان جرمن انلاین از طرف مسول این سایت مورد مباحثه قرار ګرفت که بنده از ان استقبال نمود، و لیکن سایت افغان جرمن انلاین نظریات همه را طوریکه لازم است به نشر نمی سپارند، روی همین ملحوظ این سایت صبغه ملی خود را از دست می دهد، این سایت در ګروه طرفداران پاچا و یک عده قوم پرستان نیز قرار دارد، و کاری را در اینده به پیش برده نمی توانند، که تقاضیا مبرم کنونی است، نوکران ایرانی و پاکستانی در این سایت نمایان است، و یک عده روشنفکران محدود که در خدمت مردم خود قرار دارند، بدون شک در این سایت قلم می زنند، اعلامیه می دهند، و اظهار می دارند، نوکران ایرانی در سعی اند تا سد دوستی ستراتیژیک مردم افغانستان به امریکا شوند، و این سایت و مسولین درجه یک ان این عده را دانشمند خطاب می نمایند به خاطریکه شورا نظار را ظاهرآ تخریب می نمایند، به هر صورت این نوشتار اګر به نشر رسد و یا خیر باک نیست تنها برای روشن کردن اذهان شمایان مسولین این سایت است، یک دوست بسیار نزدیک من به من ګفت که مسول این سایت از اشخاص اند که در مقابل مردم افغانستان تهعد راستی دارند و لیکن دیده می شود که شخص مسول در ګروه نابکار قرار دارد، به هر صورت مباحث بابا و قهرمان ملی باید روی یک نتیجه بررسی و برای مردم و روشنفکران پیشرو واضع ګردد، دیده می شود مباحث تنها روی کلمه بابا است نه قهرمان ملی.
شما حق دارید این نوشتار را نشر نکنید، و لیکن حق بشما نخواهد بود


اسم: عبد الله زرنج   محل سکونت: سندییگو، کلیفورنیا    تاریخ: 06.08.2013


هموطن محترم جناب پیر محمد بابر!

بنا بر ضیقی جای درین دریچه نمی توان موضوعات را به تفصیل لازم نوشت و اختصار مؤجد عدم شفافیت بعضی مسائل میگردد.

در مورد سؤال بند چهارم نوشتۀ شما باید بعرض برسانم و توضیح کنم که منظور من در روم موجودیت یک شخصی بنام اعلیحضرت محمد ظاهر شاه بود نه کدام سازمان و حرکت سیاسی بنام حرکت روم، که حتی مخالفین شاه که از همکران دور جمهوری بودند بروی واقع بینی و برداشت های ملی گرایانه از اعمال تنظیم ها و عدم پیدایش یک نیروی متحد ملی در امریکا، اروپا و کانادا( در پاکستان و ایران نا ممکن بود)، توجه خودرا به نقش پادشاه در آیندۀ افغانستان معطوف نمودند و درب آن قلعۀ کهنه و قلعه دار آنرا کوبیدن گرفتند.
اکثریت دانای غیر وابسته پادشاه سابق را با اعتبار و محبوبیتی که در میان مردم و جامۀ بین المللی داشتند وسیلۀ نجات افغانستان میدانستند.

بلی در دهۀ هشتاد در ایالت ورحینیای امریکا یک تعداد مأمورین بلند رتبۀ سابقۀ دولتی اعم از ملکی و نظامی، ادبا، نویسندگان و دپلومات ها همه دور مفکوره و نگرانی آیندۀ خطیر وطن بدون ایجاد یک تشکل و سازماندهی جمع شدند و میدانستند که اگر نظام کمونیستی سرنگون شود و قدرت بدست رؤسای تنظیم ها بیفتد در حالی که همه از خصومت های علنی شان علیه یکدیگر می دانستند پیش بینی آمدن یک دور خون بار حکمت خاص نمی خواست.

با درک نفوذ قوی امریکا در پیشبرد امور در پاکستان چند نفر از نمایندگان این تیم چند بار با خلیل زاد دیدن نمودند که امریکا ظاهر شاه را بحیث یک قوت بزرگ سیاسی برای تنظیم صلح آمیز آیندۀ افغانستان در نظر گرفته کمک نماید.

خلیل زاد مخالفت خودرا بهر نوع نقش پادشاه بصراحت و علنی ابراز نمود، همان طوری که عرض کردم دانسته نشد که این تبارز احساسات شخصی خلیل زاد بود و یا سیاست رسمی امریکا.

اگر در نوشتۀ قبلی من چنین انتباهی داده باشم که در سالهای 1980 در روم کدام حرکت سیاسی بنام حرکت روم موجود بود معذرت می خواهم ولی شاه در روم بود و نمایندگان اقوام و اشخاص نزد شان در رفت و آمد بوده فعالیت ها اگر بشکل سازمان یافته نبود اما جریان داشت.


اسم: الله محمد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 06.08.2013

خواننده گان محترم بعد از عرض سلام!

همه میدانند و اگر نمی دانند بدانند که محمد ظاهر شاه در اثر غوغای یک تعداد مخالفین داود خان پسر کاکای خود را از سیاست کشور دور نمود و در یک ماده ای از قانون اساسی وقت، منسوبین خاندان شاهی را از داشتن پوست های مهم دولتی مانند صدراعظم و غیره ممنوع و دور کرد.

آیا این درایت یک پادشاه است که حقوق معدنی (مدنی) یک فرد افغان را سلب کند ولو عضو خانواده پادشاه باشد. هر کس لیاقت داشته باشد می ت.امد به هر چا باشد برسد.

این همان سنگ بزرگ سیاسی بود که پادشاه از قلعه بلند لول داد که بعداَ داود خان را وادار به انتقام کرد و قصه های سیاسی بعد آنرا همه میدانند و هنوز هم می چشند.

اگر این دو هوشیار می بودند باید با هم اتفاق می کردند تا گپ به این جاها نمی رسید. عجب بابای خوبی!ا گر این دو اتفاق می کردند به اصطلاح پدر کس جرئت نمی کرد در مقابل شان بخیزد. داود خان راه را به اوباش ها صاف کرد. یک اشتباه می تواند تاریخ فرد، یک مملکت و جهان را تغییر بدهد. تاریخ دانان این را از نگاه روانشناسی و جامعه شناسی می دانند.

البته در این هیچ جای شک نیست که بعداَ هم بی خدایش و هم با خدایش به اصطلاح تا که توانست از نادانی و یا دانایی قبر مردم مظلم رابا همکاری دزدان بین المللی کشیدن و می کشند.

با احترام
الله محمد
آلمان


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا، امریکا     تاریخ: 06.08.2013

قابل توجه عاجل کارگردانان " افغان جرمن آنلاین"!

نوشتۀ محترم وحید زیر عنوان" د شهید سردار محمد داود خان په کابل کی دی" یکی از مهمترین نامه های است که در پورتال خوانده ام.

امروز تکنالوجی" تویت و فیسبوک" دنیا را در قید خود دارد و اقدامات بزرگی از این وسیله برای اجرای مسائل مهم سیاسی -اجتماعی و غیره و برای روشنی اذهان و دست اندرکار شدن مردم در سراسر جهان توسط آن صورت می گیرد.

ما بایست با دنیا همگام شویم و از وسائلی استفاده نمائیم تااگر بتوانیم برای اعادۀ حق فرد، چی فرد اول و یا یکی از اتباع یک جامعه باشد مبارزه کنیم.

پیشنهاد مشخص به برادر عزیزم آقای کریم عطائی، ولی احمد نوری و قیس کبیر می نمایم تا صفحۀ روی پورتال باز کنند و امضای مردم را برای محاکمه یک قاتل ثخیف مانند امام الدین جمع نموده و به مراجع مسؤول افغانی و مراکز دفاع از حقوق بشر در محافل خارجی بفرستند.

بیائید دست بهم بدهیم و یکبار ثابت نمائیم که ما در راه حق قدم می گذاریم و مصرانه عدل خواهی می نمائیم.

منتظز اقدام عملی چشم به راه هستم. در اخیر می خواهم از جناب وحید تشکر نمایم تا قدم اول در راه این اقدام سترگ ملی، "دفاع از حق" گذاشته اند.

با عرض حرمت. مایار


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 06.08.2013

نکات ذیل را احترامانه عرض میدارم :

1: بابای ملت مرحوم محمد ظاهر شاه را با کلمات چون بی جرئت و ترسو خطاب کردن نه تنها که بی انصافی است بلکه توهین به افغانستان و میلیونها افغان هم است. میلیونها افغان میگویند که در زمان شاه ما کم داشتیم ولی سرفراز و سر بلند بودیم، کم میخوردیم ولی خوش بودیم ، خانه ما دروازه نداشت و دیوار های آن فرو ریخته بود ولی چنان آسوده میخوابیدیم مثل اینکه یک فرقه عسکری امنیت خانه و مال و ناموس ما را گرفته باشد. میلیونها افغان میگویند که از روزیکه سایه آن بزرگ از سر ما دور شده افغانستان روز خوشی ندیده است. در پیام های قبلی در مورد دوره او حرفهای نوشته ام که در همین صفحه قابل مطالعه اند و نمیخواهم آنها را دوباره تکرار کنم.

ولی مسله جالب دیگر اینکه «کرزی بد ، خلیلزاد بد ، بابای ملت بی جرئت و ..... » پس کی خوب است ؟ شاید امیر الشیاطین ملا عمر یا گلب الدین جنایتکار بهترین رهبر باشند تا افغانستان را دو دسته به دالخور های پنجابی پاکستان تحفه دهند و خدای ناخواسته جنازه ای افغانستان را بگیرند؟

پاینده گل جان بابد بداند که تخریب رهبران و شخصیت های افغان از احمد شاه کبیر تا کرزی و خلیلزاد و هر شخصیت دیگری که حداقل خدمت به افغانستان نموده اند کار جواسیس پاکستان است پس دانسته یا ندانسته حرف های دشمنان افغانستان را نباید تکرار کنیم زیرا مفاد آن فقط به همان دشمن واقعی مردم ما یعنی پنجابی های دالخور کشور مصنوعی و تروریستی پاکستان میرسد. خلیلزاد اولین چهره رسمی امریکا بود که مسله پناهگاه های تروریستی و مراکز تربیوی تروریستها را در آنسوی سرحد تحمیلی دیورند مطرح کرد و از همان زمان نظامیان پنجاب بخصوص جنرال مشرف در هر ملاقات و هر تماس با مقامات امریکا از جمله بوش خواستار برکناری او از سفارت امریکا در کابل بودند. پس اگر هیچ کار دیگر او را قدر نمیکنیم حداقل همین کار او را قدر کنیم.

2: جناب نهایت محترم قیس کبیر از اینکه مصاحبه با میرمن خاتول مهمند را پست کردید یکعالم تشکر. امید آثار این نویسنده جوان و با استعداد کشور بدست ما برای مطالعه برسد یا انلاین شوند.
باز هم تشکر

3: شاغلی محترم عبدالکریم رحیم !

در پیام خود به جناب محترم شاغلی وهاج به خاطری از شما یاد کرده ام که در پیام مورخ 24.07.2013 خویش نگاشته اید که شاغلی محترم خلیلزاد بدون اطلاع دولت امریکا آن همه اقدامات را در رابط با بابای ملت انجام داده است ولی حالا که میگویید او بر اساس هدایت دولت امریکا انچام داده است پس خواهش میکنم بگویید که دولت امریکا چرا و به چه منظور «مردم افغانستان را نگذاشت که رهبری را که می خواستند خود انتخاب نمایند» ؟

4: شاغلی محترم زرنج !

آیا مطمئن هستید که سال که شما نوشته اید یعنی 1980 درست است؟ زیرا من فکر نمیکنم در آن سال هنور گروه یا حرکتی به نام روم ایجاد شده بوده باشد.

ولی در مورد مقایسه افغانستان با کمبودیا میخواهم عرض کنم که بین سالهای 1991 و 1992 سرمنشی آنوقت ملل متحد بوطرس بوطرس غالی پلان را که نماینده گان خاص او برای افغانستان بخصوص بین سیوان آماده کرده بودند به عنوان پلان پنج فقره ای صلح سرمنشی سازمان ملل متحد برای افغانستان امضا کرد و اگر آن پلان جنبه عملی به خود میگرفت و طرف های جنگی و درگیر به آن پلان احترام میگذاشتند امکان زیاد داشت که اوضاع افغانستان مانند کمبودیا و انگولا انکشاف کرده و تغییر مثبت یاید. زیرا هر دو کشور اوضاع مشابه به افغانستان داشته، کشور های خارجی قوا فرستاده بودند و سازمانهای چب و راست با هم در نزاع و جنگ بودند.

بخصوص کمبودیا که شاه سابق سهانوک به حیث سمبول وحدت و اتحاد دوباره به مسند شاهی تکیه نمود. ولی طوریکه در پیام مورخ 30.07.2013 عرض کردم گروه ها و افراد معین نگذاشتند آن پلان تطبیق گردد و بدستور روسها ، ایران و کشور تروریستی پاکستان از تمام امکانات برای ناکامی آن پلان استقاده بردند که نتیجه آن ویرانی کابل ، نابودی قوای مسلح و داشته و نداشته کشور شد.

و بلاخره از شاغلی محترم مرور تشکر میکنم که در مقابل خشم جناب محترم وهاج زبان منطق و برهان را پیشه کردند. ژوند ژوند ژوند.


اسم: صادق مرور    محل سکونت: کانادا    تاریخ: 06.08.2013

آقای سراج وهاج از کلیفورنیا!

ضرب المثلی داریم که می گویند:«چیزیکه در دیک است با کف گیر و یا ملاقه بیرون می آید.» وقتی عصبانیت و طرق حمله شما را انسان درین نوشته عمیق مطالعه نماید، می توان نتیجه گرفت که آن شهرت و هویتی که شما احتمالاً برای خود در تخیل ترسیم می کنید، خیلی آسیب پذیر خواهد بود.

شما با «هویت» خود جملاتی را رد هم ساخته بودید، که در حقیقت آن «لقب» را مانند آقای «پاینده گل جان» که یک نوع «رشوة» خوانده است، طرح همان چند فرد در «لویه جرگه» افاده نموده بودید. در قدم اول مسئله بر سر هویت و شهرت نویسنده نیست، بلکه مسئله بر سر موضوعی است، که مطرح می گردد. ازینکه آقای عبدالله زرنج، در جواب به «محترم پاینده گل جان چاریکاری»، واقعیت های دقیق را تحریر نموده اند، نمی خواهم بر آن چیزی علاوه نمایم.

از شما که نویسندۀ معروف و با هویت هستید، خواهانم که یکبار دیگر نوشته های قبلی را مطالعه نمائید و وقوع حوادث را، چون آغاز عملیات بتاریخ 7 اکتوبر 2001 میلادی، جلسۀ کشور های شش جمع دو، کنفرانس بن در اخیر «نومبر» الی 5 «دسمبر» 2001 میلادی، نقش و موقف «اتحاد شمال»، قبل و بعد از کنفرانس «بن»، موقف ایران و پاکستان وغیره را در نظر بگیرید. در مورد توجه شما را به این جملۀ محترم عبدالله زرنج که نوشته اند، مبذول می دارم:«... شرائط برای اعلیحضرت مرحوم محمد ظاهرشاه مثل شرائط کمبودیا از لحاظ داخلی و بین المللی میسر نبوده و تصامیم قبلاً اتخاذ گردیده بود...»

هرگاه باعث نا راحتی شما شده باشم معذرت می خواهم. از نوشتۀ شما آنچه راکه از شما انتظارنداشتم، انتباه گرفتم. تذکرات بعدی مفهوم سؤال را داشته است. نزد این نویسنده مسئله برین نبوده است، که «لقب بابای ملت»، برای ایشان رسمی داده شود و یا خیر. چنین هویت و احترام قبلاً در بین «مردم» ریشه داشته است. متأسفم ازینکه در وقت عصبانیت تان مجبور شده اید برکسی هم حمله کنید، که با ایشان و سابقۀ ایشان شناخت ندارم.

با احترام
صادق مرور
کانادا


اسم: قیوم واقعبین   محل سکونت: کابل    تاریخ: 06.08.2013

قابل توجه خوانندگان بزرگوار ومحترم ایندریچه!

به نظرم ظاهرشاه به هرلقب وهر نامی که شایسته است می ارزد وکسانی که در دورۀ سلطنت او زندگی کرده اند میدانند که دوران سلطنت ظاهرشاه دورۀ امنیت وانکشاف بطور بطی بود وآهسته آهسته کشور بسوی ترقی گام برمیداشت. سالهای اخیر حکومتش که بنام دوره دموکراسی نام گرفته بود، آزادی بیان ومطبوعات ونشرجراید وروزنامه های شخصی وسازمانهای حزبی چپ وراست درکشور رونق داشت وبازار مظاهرات خلقی وپرچمی وشعله ای وستمی وغیره هر روز گرم بود ودرس وتعلیم جایش را به مظاهرات داده بود. شاه مانع گفتن شعارهای مرده باد شاه وزنده باد خلق ،زنده بادمردم وکارگران جهان باهم متحد شوید وغیره وغیره نمیگردید.

بدون شک هریک ازعناصر چپی اعضای حزب خلق وپرچم وشعله وستمی در روزهای مظاهرات صدها بارشعار میدادند که مرده باد شاه!! ولی امروز برخی از همان عناصر نیز دراین بحث سهم گرفته در صف هواخواهان آن شاه دموکرات ونرم خوی قرار گرفته اند، برای من این سوال خلق میشود که چنین اناسانهای ابن الوقت و دو روی را به کدام نام وبکدام لقب باید نامید؟

اگر آنهای که دیروز به شاه مرده باد میگفتند وامروز دراین نظرگاه به تعریف از وی پرداخته اند، ذره ای وجدان داشته باشند، می باید دست از این روش نامردانه بگیرند وبا حضور ونفوذ خوداین بحث را زهرآگین نکنند، ما چنین عناصر ضعیف النفس را از روش نوشته وموضع گیری شان می شنایم وفریب کلمات احترام آمیزشان را درحق آن شاه بزرگوارهرگز نمیخوریم.من یکی ازاین عناصر را می شناسم که در این بحثها شرکت دارد واگر لازم باشد نام او را در نوشته بعدی خواهم برد.

قیوم واقعبین


اسم: عبد الله زرنج   محل سکونت: سندییگو، کلیفورنیا    تاریخ: 05.08.2013

هموطن محترم پاینده گل جان چاریکاری!
برای معلومات شما عرض کنم که شرائط برای اعلیحضرت مرحوم محمد ظاهرشاه مثل شرائط کمبودیا از لحاظ داخلی و بین المللی میسر نبوده و تصامیم قبلاً اتخاذ گردیده بود. اشتباه پادشاه در رفتن شان به افغانستان بدون داشتن تضمین بین المللی بود. حلقات فدرتمند یا توسط شخص خلیل زاد ویا بگفتۀ خودش به توصیۀ رمزفیلد و دک چینی ایجاد و برسمیت شناخته شده بودند، در بودن این حلقات و حمایۀ شان توسط امریکا شاه سابق یک نقش مؤثر را ایفا کرده نتوانسته مجبور می شد چون کرزی از در مصلحت پیش آمده منافع افغانستان را پامال کند. پا فشاری اعلیحضرت برای گرفتن قدرت خود خواهی و جاه طلبی بیش نمی بود. خموشی و کنار رفتن پادشاه سابق مظهر ضعف نبوده بلکه ممثل قوت منطق بود و نمی خواست بحیث نظاره گری یک موقف سمبولیک، تشریفاتی و نمایشی داشته باشد. فرمایشات شما مبتنی بر احساسات پاک شما است که بحیث یک فرزند افغان ابراز داشته اید فیصلۀ اعلیحضرت مرحوم بر مبنای تجربه، تعقل و درک واقعیت ها بوده نخواست در آخر عمر اعتبار خودرا فدای قدرت نموده و برای دشمنان خود زمینۀ تبلیغات سوء را فراهم نماید و بر معضلات افغانستان بیفزاید. این کنار رفتن بمراتب آبرومندانه تر از قبول مقام و موقف رسمی بود.
تشخیص تصامیم شخصی خلیل زاد و سیاست های رسمی حکومت امریکا در برابر افغانستان بسیار دشوار است . اما باساس معلومات دست داشته شخصی خودم در سالهای 1980 یکعده از منورین افغانستان بروی وجوه مشترک فکری با درک ناتونی های رؤسای تنظیمی برای ادارۀ افغانستان می خواستند یک حرکت قوی سیاسی را ایجاد نمایند. این اشخاص کدام سازمان متشکل ثبت شده نداشتند و می خواستند با پیشنهادات مشخص پای حرکت روم را در تعیین زعامت آیندۀ افغانستان بکشانند. با درک واقعیت نفوذ امریکا بالای اوضاع دوران جهاد خواستند از طریق خلیل زاد صدای خود را بگوش مقامات تصمیم گیرندۀ امریکا برسانند. اما خلیل زاد مخالفت صریح خودرا بهر نوع نقش اعلیحضرت ظاهر شاه در آیندۀ افغانستان ابراز نموده گفت سران مجاهدین نمایندگان مردم افغانستان بوده تعیین سرنوشت آیندۀ افغانستان مربوط ایشان است.
این که این موقف شخصی خلیل زاد بود ویا موقف رسمی حکومت امریکا فهمیدنش مشکل بود.


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 05.08.2013

آقای صادق ِ مرور (؟) ، ازکانادا (؟)
متأسفم که شما - بدون آن که ( دراین دریچه) از بنده حرف ناشایستی خوانده باشید- باچندجملۀ بی نهایت گستاخانه، بر من تاختید و شدیدا ً اهانت کردید ؛ اهانت به شیوۀ نایخردان که برای من درنوع خود بی سابقه بوده است.. . بنا بران، متوقع نباشید که قلم من دراین مورد خاص ، حرف های ملایمی رقم خواهد زد...، ملایم تر از زشتی های کلام انسان ِ بداخلاقی که ِظاهرا ً مجهول الهویه ( به واقعیت نزدیکتر خواهد بود اگر بنویسم: « مجعول الهویه» ) است.
یقین دارم شما ، با کدورت ِ حل نشده یی که دارید، بنده را خوب می شناسید ، بنا برآن خواسته اید با اسم مستعار ِ« صادق مرور»، با یک زمینه سازی کودکانه، به من دشنام بدهید. اگر مرا نمی شناختید ، ناممکن بود حرفی از ژورنالیزم به میان آورید واز « سطحی بودن ِ ارزیابی های ژورنالیستیکی » سخن برانید.
فکر کردم که شاید « سید مخدوم رهین» باشید که ایشان - با سویۀ که بیشتر ازشما نخواهد بود، ( درظاهر) از دوستی واخلاص واحترام ِ بیحد به ظاهرشاه... دم می زد، ولی درخفا ( درجمع چند بازاریء همفکر و هم پیاله ) شدید ترین دشنام ها را به آن جناب حواله می کرد... ولی بعد که بنده برای شناخت بهتر ِ شخصیت کاذبی بنام ِ« صادق مرور»، این دریچه را دقیتر مرور کردم، متوجه شدم که شما بر دو عزیز دیگر (آقای قیس کبیر و محترمه خانم صالحه وهاب) نیز به شدت تاخته اید... رهین درچنین حالات، مانند یک مهاجم ِ بی شعور که تازه از قفس رها شده باشد، در آن ِ واحد به همه حمله نمی کند.
من کهِ( بی خبر از حمله آوران) ، با استفاده از چند لحظۀ کوتاه ، خواستم با عجله چند سطری درباره لقب « بابای ملت » وشهکاری های آقای خلیلزاد را به دوستان یادآوری کنم ، یقین کامل داشتم که همه از ماجرا آگاه هستند ، ( من نه نوشم « خبر ندارید»، نوشتم [ درین دم] فراموش کرده اید) ... از سیاست ِ آقای بوش درقبال افغاستان، از رشوه دادن سی آی ای به سران تنظیم ها و شورای نظار، از مؤظف ساختن خلیلزاد برای آوردن ِ « شاه » و خلع کردن ِ او... کسی نیست که آگاه نباشد.


اسم: پاینده ګل   محل سکونت: چاریکار، افغانستان    تاریخ: 05.08.2013


هموطنان عزیز وگرامی اجازه بدهید من هم دراین نظرخواهی شرکت کنم وآنچه در دل دارم اظهار نمایم.

چیزیکه استاد سراج وهاج در مورد بابای ملت ابراز کرده اند، لب لباب موضوع را بیان کرده اند و من هم آنرا تائید میکنم. فقط یک چیز برای توضیح مزید برآن اضافه میکنم که اگر شاه از جرئت کار می گرفت و در حضور لویه جرگه خود را برای یک دورۀ عبوری حکومت به عنوان یک رهبر و یک مشر غمخوار ملت کاندید میکرد بدون تردید تمام اعضای لویه جرگه او را به حیث رهبر و مشر افغانستان می پذیرفتند و در آنصورت در برابر تصمیم لویه جرگه نه خلیلزاد چیزی کرده می توانست و نه قسیم فهیم و نه بحران الدین ربانی و شرکای جنایتکارش. البته حکومتی که اساس آنرا شاه میگذاشت، بدون تردید بهتر از حکومت سهامی و داره یی کرزی می بود که مرکب از جنایتکاران و مجرمین جنگی است. ولی متأسفانه که شاه از خطریکه خلیلزاد به او گوشزد کرده بود بر جان و حیات خود ترسید و مطابق دیکتۀ خلیلزاد کرزی را بحیث رئیس حکومت عبوری کاندید نمود و کرزی هم بر طبق پلان از قبل ترتیب شده وی را به حیث بابای ملت به لویه جرگه پیشنهاد نمود و از طرف لویه جرگه پذیرفته شد و جایش در ارگ تعیین گردید.

شاه با قبول لقب بابا که در حقیقت یک رشوت سیاسی از سوی خلیلزاد بود، سرنوشت ملت افغانستان را بدست گروهی از دزدان وقاچاقچیان و غاصبان ملکیت های دولتی و خصوصی گذاشت و مردم دیدند و می بینند زورگوئی و یکه تازی جنگسالاران ائتلاف شمال را که کشور را به لبۀ پرتگاه نیستی قرار داده اند.

با احترام


اسم: ق کبیر   محل سکونت: Mozsambique    تاریخ: 04.08.2013

برای معلومات بیشتری محترم پیر محمد بابر:

مصاحبه با خاتول مومند نویسندۀ «بازیچۀ شکسته»

متن مکمل این مضمون را اینجا کلیک کنید و بخوانید...

اسم: عبدالکریم رحیم   محل سکونت: اکسفورد    تاریخ: 04.08.2013


شاغلی بابر صاحب،

رسانه های عامۀ غرب بدون شک دارای عیوبی هست اما این واقعیت را باید بپذیریم که زمانیکه در مورد موضوع مهمی چون مداخلۀ یک دپلومات در امور داخلی یک کشور مینویسد معلومات ان توسط مقامات نزدیک به ان شخص و یا از جانب خود شخص به رسانه "لیک" میشود. معلوماتی که من در رسانه ها خوانده ام یا از جانب تیم شاه یا سفارت امریکا به رسانه لیک شده است زیرا کس دیگری از ان واقف بوده نمی تواند. و در این امر شکی نیست.

در مورد اینکه "او اینکار را بدون اطلاع دولت امریکا انجام نداده است" من با شما موافقم. وی سفیر و نمایندۀ خاص امریکا در افغانستان بود و هر عملی که میکرد باساس هدایت حکومت امریکا بود. ولی این موضوع اورا برائت نمی دهد. وی مردم افغانستان را نگذاشت که رهبری را که می خواستند خود انتخاب نمایند. باید این چنین میکرد زیرا وظیفه اش دفاع از منافع علیای امریکا بود. نویسندۀ "Bleeding Afghanistan" به اسم سونالی کولهاتکر که هندی الاصل است در بارۀ اقای خلیلزاد می نویسد:

"از مدت زیادی خلیلزاد یکی از حامیان تفوق جهانی امریکا است Khalilzad is a longstanding advocate of US global dominan." نویسنده علاوه می کند: "اما کمک به مردم افغانستان یا عراق با هدف واقعی خلیلزاد در توافق بود: ارتقای قدرت امریکا. but helping the people of Afghanistan or Iraq has always been incidental to Khalilzad's real goal: the promotion of US power." باساس این نظر خلیلزاد و امریکا یکی بودند. و ظاهر شاه را امریکائی ها به منفعت خود نمیدانستند. مشکلی که افغان ها حالا با خلیلزاد دارند اینست که او با استفاده از وابستگی اتنیکی خویش باافغانستان بمداخله در امور کشور ماادامه میدهد. در حالیکه او عملا بر ضد دیموکراسی در افغانستان عمل کرده است. و یکبار دیگر می خواهد تحت عنوان اجماع ملی جلو انتخابات آزاد را بگیرد.

من مشکلی دیگری هم با او دارم و ان اینکه وی نیولیبرال است و سیاست های نیو لیبرالها بعقیده برندگان جایزۀ نوبل چون ستیگلیتز و کروگمن دلیل اصلی بحران مالی موجود در جهان است. سیاست خلیلزاد برای افغانستان مفید نیست و بایست با ان مقابله شود. ما به سیاست سردار محمد داود خان با کمی تعدیلات ضرورت داریم نه محافظه کاران جدید.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 04.08.2013


نکات ذیل را احترامانه تقدیم میدارم:

1: نوشتۀ شاغلی محترم وهاج را خواندم و چنین برداشت کردم که ایشان از کسانی اند که از نزدیک شاهد حوادث بوده اند پس چه خوب که ما مردم بیخبر را در جریان قرار دهند. از جمله در مورد مسایل ذیل:

الف: آیا شاغلی محترم خلیلزاد « خلع » دومین مرتبۀ بابای ملت مرحوم محمد ظاهر شاه را به ابتکار خود عملی کرده یا موافقه دولت امریکا را هم با خود داشته بود ؟

شاغلی محترم عبدالکریم رحیم بر اساس نوشته سفیر سایق امریکا در امور مجاهدین افغان پیتر تامسن و دیگر مطبوعات غربی میگونید که او تمام این کار ها را بدون اطلاع دولت امریکا انجام داده است. با استقاده از فرصت میخواهم به آنچه چند روز قبل در مورد سفیر تامسن نوشته ام اضافه کنم که ایشان آنزمان یعنی در زمان وظیفه شان به حیث سفیر تمام مسایل را در مورد افغانستان از عینک پاکستانی ها میدید که متأسفانه تا کنون هم تعداد زیاد سیاستمداران و تحلیلگران غربی عین کار را میکنند ولی اکنون موضع او در مورد کشور مصنوعی و تروریستی پاکستان تغییر کرده است.

ب: او سفیر امریکا در افغانستان بود از « خلع» دومین مرتبۀ بابای ملت چه سود و یا نفع نصیب او گردیده است یا گردیده بود؟

پ: طوریکه شاغلی محترم مرور هم فرموده اند مگر فکر نمیکنید که غیر مستقیم بابای ملت راانسان ضعیف معرفی میکنیم که یک شخص که 2 فیصد تجربه و درایت او را ندارد یعنی خلیلزاد توانسته او را طی سه یا چهار ساعت وادار کند که از موضع خود عقب نشینی کند و به قول شما به ربانی و شاغلی محترم کرزی دستور دهد تا لقب بابای ملت را برای او بدهند؟

لطفاً همچنان ما را در صورت امکان از اینکه شاه سابق چه موقف را برای خود در نظر داشت واقف سازید ؟ میخواست دوباره شاه شود؟

و بلاخره یک تصحیح که لقب بابای ملت را ولسی جرگه افغانستان نه بلکه لویه جرگه اضطراری سال 1381 به شاه سابق مرحوم محمد ظاهر شاه اعطا نموده است.


2: نوشتۀ محترمه شیما غفوری را خواندم و باید بگویم که آنقدر زیبا نوشته شده است که اگر تا حالا 50 فیصد میخواستم که کتاب محترمه خانم مهمند را بخوانم بعد از خواندن نوشتۀ شان عزم راسخ پیدا کردم که همینکه کتاب بدستم برسد آنرا بدون معطلی بخوانم.

اما در مورد تاثر محترمه مهمند باید بگویم که ایشان باید بدانند که در دنیای مجازی انترنت بخصوص در فیسبوک هر کس میتواند زیر چندین نام خود را ثبت کند و نظر دهد. این توهین ها و دشنام ها در راستای مسایل قومی، لسانی و سمتی معمولا بوسیله کسانی صورت میگیرد که زیر چندین نام راجستر اند و یکبار یک قوم و بار دیگر قوم دیگر را توهین کرده فقط میخواهند بین افغانها درز ایجاد کنند. اینها معمولا اجنت های دو کشور همسایه ایران و بخصوص پاکستان اند و یا هم افرادی اند که زیر تاثیر یکعده عقده ای و فروخته شده قرار گرفته اند که خودشان زیر نامهای مستعار ظاهر میشوند ولی وظیفه شان تحریک یکعده بیخبر و چیز فهم است. پس از اینرو محترمه مهمند نباید چنین اشخاص را جدی بگیرند.


3: مقالۀ جناب محترم شاغلی عنایت شریف در مورد هندو ها و سکهه های افغان را نهایت جالب و در عین حال نهایت جگرخون کننده یافتم. جگر خون کننده به خاطر اینکه ظلم و بی عدالتی ایکه با این قشر و یا گروه قومی – مذهبی افغان صورت میگیرد باید برای همۀ ما هشدار باشد. زیرا جنایتکاران و غلامان بیگانه از هر موقع و هر وسیله کار میگیرند تا وحدت افغانها و روابط تأریخی بین مردمان ما را صدمه زنند.

در شورای ملی حاضر هم فقط یک خانم از هندو و سکهه مذهبان کشور نمایندگی میکند که میرمن انار کلی است و به حکم شاغلی محترم رئیس جمهور به حیث سناتور مردم سکهه و هندو به مشرانو جرگه معرفی گردید.

امید در این زمینه نمایندگی شان در شورای ملی نه فقط به خاطر هندو ها و سکهه های افغان بلکه هم به خاطر حفظ روابط نیک و هزار سالۀ که بین مردمان ما از اقشار، اقوام، قبایل و گروه های مختلف وجود داشته و دارد، تجدید صورت گیرد.


4: در مورد حادثه خونین دیروز در جلال آباد که منجر به شهادت و زخمی شدن 21 نفر اکثر شان اطفال گردیده میخواهم به غلامان پنجابی های پاکستان لعنت و نفرین بگویم و یکبار دیگر دولت امریکا و انگلستان را به خاطر سیاست غیر انسانی شان در افغانستان و عدم صداقت شان در «جنگ بر علیه تروریزم» محکوم کنم.

جان کیری وزیر خارجه امریکا و دیوید کامرون صدراعظم انگلستان در ظرف همین چند هفته پاکستان یعنی کشوری را که تروریست تربیه و برای قتل بیگناهان به هند و افغانستان میفرستد، کشوری را که باید به حیث حامی تروریزم شناخته شود و کشوری را که مرکز ثقل تروریزم جهانی گردیده به حیث متحد قوی امریکا و انگلستان اعلان کردند. دیوید کامروی یک قدم جلو تر رفته اظهار نمود که «دشمنان پاکستان دشمنان انگلستان اند» که خود نشاندهنده دست داشتن انگلستان در حمایت و استفاده از تروریزم برای مقاصد پنهان شان از طریق کشور غلام شان یعنی پاکستان است.

وسلام




اسم: صادق مرور   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 04.08.2013


جناب محترم سراج وهاج!
نخست سلام و احترام تقدیم می دارم.

در آوان طفولیت و نو جوانی از کلان سالان مجرب و با فرهنگ و نیکو کار می شنیدیم که می گفتند: «عقل که نباشد، جان در عذاب است.» عده ای از متفکرین هم می گویند، «وقتی چشم عقل و خرد و توان تحلیل علمی کور باشد»، چشم بینا هم قادر به دید روشن نمی باشد. زیرا رنگ های خارج از «طیف نوری» معین چشم انسان وجود دارد، که تجزیه و تحلیل آن اسباب دیگر می خواهد.

در حالیکه نوشته های پر محتوای محترم عبدالله زرنج بر اعتماد به خودم هم، اثرات عمیق آرامش و احساس افتخار به وجود همچو هموطن بخشید، که شایستۀ ادای احترام و تحسین هستند، حقایق انکار نا پذیر از گذشته و فرهنگ مردم وطن ما را با توضیح شما، کمی «مکدر» خواهد ساخت. با این سابقۀ آگاهی که شما از اجتماع و وطن خواهی داشت، با همه تجارب ممکن شما از زندگی در یک جامعۀ پیشرفته، چنین یک ارزیابی، خیلی سطحی و «ژورنالیستیکی»، حتی بدون کدام هدف محتمل نخواهد بود.

آنچه روشن نیست، انسان نمی تواند، نتیجه بگیرد که آیا هدف شما «شهرت بخشیدن» به آن شخص است، که از وی نام گرفته اید و یا اینکه می خواهید، به نام شهرت و نفوذ آن صدمه بزنید و به اصطلاح او را بزبان مردم بدهید.
شما ممکن آگاهانه و یا ناآگاهانه بکوشید، این « لقب» را محصول اقدام یک «شخص» و یا یک «جلسه» بدانید. سؤال اینجاست، که اگر همچو محبوبیت و یا این لقب به آدرس اعلیحضرت محمد ظاهر شاه، قبلاً در بین مردم وجود نمی داشت، آن شخصی را که شما نام می برید، چگونه به این کلمه متوجه شده است؟

آیا «اختراع خودش است و یا معلومات قبلی از جامعه؟». بهر صورت اینکه «محافل سیاسی» از آن چه بهره برداری را در «هدف» داشته اند، همان محافل می دانند. محافل سیاسی حتماً «رضایت» شخص اعلیحضرت را که گویا به این «اعلام رسمی» خوش خواهند شد، هدف نداشته اند، بلکه خواسته اند، تا موجب رضایت مردم و کسانی گردند که در 40 سال پادشاهی، لحظات آرامش و حیثیت و درک یکدیگر را بیاد داشته اند.
در افکار علما و دانشمندان، تکیه کلامی موجود است، که می گویند:
«دانش قدرت است.». اصطلاحات «ظاهر بابا»، «ظاهر شاه بابا»، «اعلیحضرت بابا»، «بابای ملت» در حافظۀ تاریخ بعنوان، سپاس انسانهای نیکو وطن افغانها و مرهون خدمات ممکن و فراموش نا شدنی آن مرد بزرگ، برای ابد باقی خواهد ماند. هزاران هزار افتخار به این نام ولقب، «بابای ملت»

با احترام

صادق مرور


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 04.08.2013


داکتر نبی مصداق وایی، ما یو ځل پخواني پاچا نه پوښتنه وکړه چې ولې پښتو ېې نه ده زده؟ هغه وویل چې دري ېې هم ښه نه ده زده.
ده زیاته کړه: ځکه چې ما مکتب په فرانسه کې شروع کړ، بیا کابل ته راغلو نو په فارسي مې هم، نه ښې خبرې کولی شوې او نه هم ليکل.
اوس هم څه چې لیکم نور مرسته را سره کوي.
پښتو زده کړې لپاره پلار او ترونو مو مونږ ته معلمان نیولی وو، خو مونږ سهلانکاري کوله او معلمانو به هم فشار را باندې نه کاوه.
ګرانو هیواد والو تاسو قضاوت وکړی چی یو پاچاه په خپله ژبه لیکل نشی کولی!

بیا زه وایم،
د نورو ژبه زده کول هنر دی مګر خپله ژبه هیرول بی هنری دی،
د ظاهر پاچا رسمی کار او بار ټول په دری او پښتو ولاړ وو او هغه په دواړه ژبه نه پوهیده، او په شخصی ژوند کی په میلو او مزو اخته ول، نو په کومو اوصافو یو چا ته یو لقب ورکول کیږی؟

د سلطنت، دربار او پاچاهی کارونه دده د ترونو په لاس پر مخ بیول کیده، دا تش په نوم یو سمبول وو.
د ګوتو په شمیر ناخبره روښنفکران چی حتی دوی نه پوهیږی چی په هغه وخت کی کوم اقتصادی نظام واکمن وو او د تولیدی له اړخه افغانستان په کومو حالاتو کی قرار درلود، دا شمیر کسانو سره بحث ښه نتیجه نشی درلودلی، ځکه دوی د قومی تعصب له مخی چلند کوی، او زه یی مردود ګڼم، ملی او دیموکراتیکو سازمانونو ، ګروپونو او کسانو د داسی یو اړخیز قضاوت څخه لیری دی.


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 04.08.2013

عزیزانی که درباره لقب اعزازی « بابای ملت» تبصره می کنند، - شاید ، یک واقعیت آشکار را که پس از ورود اعلیحضرت به کابل، دراین مورد کم ارزش منتشر شد، فراموش کرده اند:

آقای خلیلزاد که همه واقف هستند - بعد از لیت و لعلی که سه، چهارساعت طول کشید - توانست پادشاه سابق را ازادعای زعامت شان منصرف سازند، به استاد ربانی و اقای کرزی هدایت دادند تا به منظور اغفال دوستداران شاه، لقب « بابای ملت» را درنخستین جلسه ولسی جرگه رسما ً مطرح سازند وبرای پادشاه که گویی بار دوم به وسیله خلیلزاد« خلع » گردید، تصویب نمایند.
باعرض حرمت


اسم: عبدالله زرنج   محل سکونت: سندییگو، کلیفورنیا    تاریخ: 03.08.2013


بابای ملت !

توضیحات بابر صاحب محترم و جناب مرور صاحب روشنی کافی و عالمانه بر موضوع بود که نباید پاسخ به گفتار و نظریات آقای امان الله عمر پنداشته شود.
اصلاً نظریات آقای عمر در خم و پیچ چپ و راست راه خود گم کرده بود و محتوایی در نوشتۀ شان سراغ نمی شد که ایجاب جواب نوشتن را میکرد.

در مورد انسان ها قضاوت باید از دو نگاه صورت گیرد یکی زندگی شخصی و دیگر موقف رسمی، مسؤولیت های اجتماعی، در مقام زعامت و رهبری. هیچ انسانی در زندگی شخصی کاملاً منزه و عاری از عیب نیست، با درک این واقعیت باید این شحص را در موقف اجتماعی اش و یا بحیث یک زمامدار و زعیم مورد بحث قرار داد.
اعلیحضرت محمد ظاهر شاه یک زعیم واقعاً مدبر بود. بطائت در کارها را نباید غفلت و بی پروایی شمرد بلکه شناخت واقعی جامعه و با تمام مشخصات آن بود که تازه سر از توده های خاکستر یک دور سیاه و تاریک بلند کرده بود سطح دانش مردم، عنعنه پرستی، بقایای فئودالیزم نفوذ حلفات دینی و روحانی و ساختار اجتماع قبیلوی همه عواملی بود که با آموختن از گذشته ها مسیر اندیشه های اصلاحی ظاهر شاه را می ساخت. اعلیحضرت دور جوانی اش در اروپا گذرانیده بود اما با واقعیت های عینی وطنش می اندیشید، در تصامیم اش قوت منطق بیشتر نقش داشت تا احساسات و خیالپردازی ها. اعلیحضرت خودخواه، جاه طلب و خواهان تشریفات نبود.
موضوع مهم دیگر ارزیابی موقف سیاسی و توانمندی اقتصادی افغانستان است که فهم و دانش می خواهد و نمی شود به چهار کلمۀ بدون اساس و منطق برآن قضاوت نمود.

ظاهر شاه پیش از کنفرانس بن و لوی جرگه پلار، بابا و پدر بود حالا آقای عمر آن نسل را پیدا کرده و از هزاره، پشتون، ازبک تاجک، نورستانی و بلوچ بپرسند که بروی کدام اوصاف شما پادشاه را به این القاب یاد می کنید.

مردم هرات ما تکیه کلام دارند که « بهانۀ دل پر درد آرد جو» حالا چپ و راست کمونیست و اخوانی برای پوشاندن جنایات خود باید بهانۀ داشته باشند و یگانه هدف آسان اعلیحضرت ظاهر شاه است که حتی در زمان پادشاهی اش در حالی که خودش در عقب جلو موترش بود بگردن سگ لوحه انداخته نوشته بودند مرگ بر ظاهر شاه ولی این پادشاه مدبر با عقیدۀ راسخی که به دیمو کراسی و تکامل تدریجی نظام در شرائط مساعد آن داشت با حوصله مندی و تدبیر خاص این جریانات را تحمل میکرد ورنه اردو داشت، پولیس داشت، توپ و توپخانه و تانک داشت ولی هیج کدام را برای خفه کردن صدای مردم و محو دیموکراسی که به آن عقیدۀ راستین و راسخ داشت استعمال نکرد.


اسم: صادق مرور   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 03.08.2013


د ښاغلی هیوادوال امان الله عمر په ځواب!

زه صادق مرور، تر هر څه د مخه ستاسو حضور او لوستونکو ته خپل عذر وړاندی کوم، چه د لیکنی د اصول پر بنسټ، د دری ژبی په «پرتله»، په پښتو روان متن نسم لیکلای. دا چه تاسی د خپل پخوانی نظر په اړه، چه مو په دری ژبه لیکلی وه، او اوس په پښتو لیکلی، نو زه به هم هڅه وکړم، چه په پښتو یو لنډ ځواب درکړم. تاسی خپل لیک پدی «کلماتو» شروع کړی: « ما نه غوښت ستاسو په ځواب څه ولیکم ...»، مګر بیا هم لیکل سوی، خو ځینی نوی مطالب بیان سوی چه د تیر بحث سره، لکه څنګه چه لازمه وه، سمون نلری او په هغه لیکنه کښی مو نه وو بیان کړی. زه د محترم عبدالله زرنج سره پیژندنه نلرم، ګوندی دوی لکه ما غوندی، د پښتو ژبی په لیکنه کښی ستونزه و نلری، او که وغواړی خپله به دی هم، ځواب در کړی.

زه نه غواړم چه بحث اوږد کړم. فقط تاسو ته دا وړاندیز لرم، چه که چیری کوم وخت پر یوی موضوع باندی، څه لیکل غواړی، نو تر هرڅه د مخه، د مقابل د لوری لیکنه، په دقت سره ولولی. لمړی تر ټړلو هغه څه چه تاسی «... د بابا لقب په کومو اوصافو، ځانګړتیاوو، اخلاقیاتو او کارنامو...»، یاد کړی، تر اوسه پوری ما په هیڅ «لکسیکن» او «دکشنری» او هم دا چه د علمی اصطلاحاتو په لړ کښی دا ډول مشخص تعریف، سوی وی او په کوم علمی فرهنګ کښی وجود ولری، ندی لیدل. داسی یو تعریف ستاسی فکری او تصوری محصول دی، نه کوم «معیار» چه تاسی ورباندی مفتخر وسی. او بیا دا هیله ولری، چه هر وخت، دولتونه او یا سیاسی «ډلی» دا امکان ولری، چه داسی «القاب» چا ته لکه د نورو، القابو په شان ورکړی.

دا د «روشنفکرانو» فکری محصول ندی. ټولنی په هره سطحه چه «پر مختګ» کړی وی او یا نه وی کړی، نو پخبلو کښی ځینی «عادتونه» او «ارزښتونه» لری چه د ژوندانه په اوږدو کښی، په خپله اختراع کوی. «روشنفکر» به تاریخی اړیکی هم لولی.

تاسی په خپل لیک کښی « ... د لوی احمدشاه بابا نوم ...» یاد کړی. دا خو ما ندی رد کړی. اما دا هم درته وایم، چه ولی «میرویس خان هوتک» ته «میرویس نیکه» ویل کیده او اوس هم «ویل کیږی» دلته د تشریح ځای نسته، چه د پښتنو د ټولنی خصوصیات او په تیره بیا، د «درانی» او یا «ابدالی» او هم د «غلزیو» د قومونو، د داخلی عاداتو په باب درته ولیکم، خو دومره در ته وایم، چه که «درانی» وه او که «غلزی» د افغانستان د دولت تر جوړیدو مخ کښی، قومونو خپل خاص ټولنیز «جوړښت» درلودل. د «خانخیل» اصطلاح حتی د خارجی لیکنو کښی لیدل کیږی. کله چه «احمد شاه بابا» پدی «لقب» یاد سوی، دا هویت او لقب ده ته «خلګو» ورکړی او بیا په هغو «شرایطو» کښی، په رسمی محافلو کښی هم ورته احترام کیدل او اوس هم، زما او ستاسو له خوا، چه په امریکا او کاناډا کښی اوسیږو، په همدی هویت یادیږی. خو ددی څخه هم انکار نسی کیدای چه «مخالف» به هم ولری.

دلته پوښتنه هم کیدای سی چه، کله چه د «لوی احمد شاه بابا» لمسیان، د هغه د «امپراتوری» د ړنګیدو سبب و ګرځیدل، آیا دا به مجاز وی چه ددوی څخه، یعنی د «لوی احمد شاه بابا» څخه دا لقب واخستل سی. تاسی د داسی یوی لیکنی سره ځان لیوال ښودلی، چه په هخه متن کښی، د «بابای ملت» د «لمسی» او یا کورنی په باب تبصری سوی دی.

نو دا خو هم نده لیکل سوی، چه هر بل چا ته فقط د همداسی «خصوصیاتو» پر بنسټ، لکه څنګه چه تاسی تعریفوی، هم دا کلمه منسوب کړای سی. دلته، یواځی د «رسمی تشریفاتو» او «پروتوکولی» موضوع مطرح نده، دلته تاسی، «خلګو» ته پام واړوی، چه «روشنفکران» هم ندی. لطفاْ یو ځل بیا زما څو کرښی و لولی، چه په هغه کښی، ما د «پښتنو» د کلیوالو خلګو د خولی څخه، په تیره بیا د درانیو قومونو په کلیو کښی، زیات تر ۵۰ کاله د مخه اوریدلی وه، او فقط «ظاهر بابا» او «ظاهرشاه بابا» می د نمونی په توګه لیکلی، خو د «اعلیحضرت بابا» اصطلاح هم د دوی د خولی خبره ده.

ستاسی وروستی کرښی دومره «ټیټ» بولم، چه اصلاْ د بحث وړ نه بولم. دلته تاسی د «مودرنیزم» د اساساتو سره هم خپله دښمنی ښودلی او د انسان د آزادی او د «دیموکراسی» مفکوره خو لا پریږده، چه اعلیحضرت محمد ظاهر شاه، دا حقوق په اساسی قانون کښی ثبت کړی وه. نه پوهیږم چه تاسی د امریکی په ټولنه کښی خپل ژوند څنګه په مخ وړی؟ البته ستاسی حق دی. توضیح نه غواړم. تاسی پخپله د مخکنی لیک په متن کښی هم د کورنی، نوم یاد کړی. او له بلی خوا، د ۴۰ کلونو د پاچاهی «نیمګړ تیاوی» یادوی. خبره پر دی نده، چه فقط داسی یو «زمامدار» ته احترام وسی، چه دی د «ماورای طبیعی» داسی قدرت ولری، چه دده په «پړاو» کښی هیڅ نا راضی او کموالی وجود ونلری. خبره پدی نده. دلته هسی عقل او پوهه او «غوښتنه» پکار ده، چه په لومړی شیبه کښی و پوهیږی، چه څنګه یوه ټولنه لری، خلګ یی له کومی لاری څخه د ژوندانه اړتیاوی تر لاسه کوی او داسی نور. پدی لاره کښی د «بابای ملت» د ۴۰ کلونو د زعامت په دوره کښی، ډیر مثالونه سته چه د کورنی او بهرنی د ستونځو اونیمګړتیاو سره سره، داسی لاس ته راوړنی سوی چه د فخر و احترام وړ بولم. او د «بابای ملت» صفت یوه ډیره عادی او راحت کلمه ده.

پای


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 03.08.2013


در حالیکه امان الله دیگران را متهم به دامن زدن به مسایل قومی در سایت افغان دشمن کابل پرس میکند ولی اینقدر جرئت پیدا نمی کند که اعتراف کند که چرا خود او مقاله ای را که در مورد حزب دیموکراتیک خلق نوشته و در آن با بیرحمی و بی انصافی به بابای ملت اعلیحضرت محمد ظاهر شاه توهین و او را غیر مستقیم بر اساس نظریات افراطی که مشابه به اخوانی است مسؤول ایجاد گروه پرچم و رشد وطنفروش کبیر کارملوف دانسته، به همان سایت که در ضدیت و دشمنی با افغان و افغانستان معروف است برای نشر فرستاده بود؟

من و یکعدۀ دیگر از هموطنان در سایت وزین گران افغانستان از او خواستیم تا به خاطر توهین به آن شاه بزرگ که ناشی از بیخبری و افراطی گری اسلامی او می شود و همچنان به خاطر فرستادن آن به سایت ضد افغانی کابل پرس که بوسیله دشمنان افغانستان تمویل می شود معذرت بخواهد ولی او برعکس به جای معذرت از نشر مقاله اش از آن سایت تقدیر به عمل آورد.

نوشتۀ اخیر او می رساند که برای این گونه افراد که در غرب لمیده و از آزادی های غرب لذت می برند و با فامیل های شان در کنار «کلپ های 25 ساعته» ( که من نمیدانم این 25 ساعت مطابق کدام علم قابل قبول است) زندگی می کنند آزادی بیان و عقیده بی معنی است.

حرف های او به این معنی است که اگر آن شاه بزرگ به احزاب از جمله خلق و پرچم اجازه فعالیت نمیداد، آزادی های اتباع از جمله حق بیان، تظاهرات و اجتماعات را محدود میساخت و جامعه را برای مردم بر اساس افکار جنایتکاران اخوانی چون گلب الدین جنایتکار به محبس مبدل می ساخت بعدا ًبرای او قابل قبول می بود.

این گونه افراد همچنان وقتی در مورد دورۀ آن شاه بزرگ نظر می دهند یک لحظه هم شرایط کشور، موقعیت سیاسی و جغرافیایی آن و دیگر مسایل از جمله نقش قدرت های بزرگ در منطقه را که در رشد و انکشاف کشور های مشهور به جهان سوم نقش داشته و دارند، در نظر نمی گیرند.

دوره طلایی 40 ساله بابای ملت با رشد بطی ولی مداوم در تمام ساحات از اقتصاد تا حقوق زنان و آزادی های سیاسی، صلح و ثبات نهایت مستحکم گره خورده است. هیچکس ادعا هم نمی کند که آنچه صورت گرفت کافی بود و همین عدم کفایت دلیل آن گردید که مردم خواهان تغییر سریع گردند و شخصی را که به نظر اکثریت میتوانست آن تغییر را به میان آورده و رهبری کند سردار شهید محمد داود خان بود ( که موضوع دیگر برای بحث است). ولی دلایل معین را که در فوق عرض کردم از جمله موقعیت خاص افغانستان در رقابت بین قدرت های بزرگ، کشور فقیر، موقعیت جفرافیایی از جمله نداشتن راه های بحری و محاط به خشکه بودن آن و غیره برای عدم رشد و انکشاف مهمترین علل در زمان آن شاه بزرگ و دوره های بعد از سلطنت او به شمار می روند.

یک مسئله را اما هیچگاه نباید از یاد ببریم که بابای ملت از هیچ فرصت برای حفظ کشور و رشد و انکشاف آن دریغ نکرده است. تمام آنانی که از نزدیک با آن شاه بزرگ آشنایی داشتند از جمله محترمه میرمن هلینه ملکیار که چند روز قبل چشم دید های خود را از آن شاه بزرگ طی مقاله ای برای ما لطف کردند بر این عقیده اند که آن شاه بزرگ تا آخرین حد میخواست صلاحیت های خود را آهسته آهسته محدود کرده و تمام قدرت را به پارلمان و حکومت محول سازد تا راه های دسته جمعی برای رشد و شگوفایی افغانستان مساعد گردد.

پس او را بابای ملت خطاب کردن نه تنها که منصفانه است بلکه موجه و منطقی هم است.


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 03.08.2013


ګرانو هیوادوالو هر یو صادق مرور، عبدالله زرنج او نورو
سلامونه او نیکی چاری،

ما نه غوښت ستاسو په ځواب څه ولیکم، ځکه ستاسو په لیکنه کی د قلم سیپځلتیا ته هغسی چی بریښیده پاملرنه نه دی شوی، په هر صورت د بابا لقب په کومو اوصافو، ځانګړتیاوو،اخلاقیاتو او کارنامو چاته ورکول کیږی؟ لکه د هیواد د تاریخ په پاڼو کی د لوی احمدشاه بابا نوم د یادولو وړ بولم، هغه د ملی ځانګړتیاوو او اخلاقیاتو له مخی بابا نومول شوی وو، چی د هغه کارنامی د تاریم پخ پاڼو کی په زرینو کرښو لیکل شوی.

زه نه غواړم د چا شخصیت ته په سپکه وګورم، دوستانو د پادچاهی د ۴۰ کلن دوری څخه یادونه کړی چی سوله ټینګ وو، که په دی موده کی د اقتصادی او پرمختیګ له مخی افغانستان پرتله کړو نو قضاوت به مو اسانه شی، بیکاری، بیکوری او بی سوادی هغه څه دی چی د جاپان او افغانستان د خپلواکی له پیل څخه تر هغه مودی پوری چی پخوانی پاچاه واکمن وو، پرتله کولای شو، د ۴۰ کلن موده کی هره ورځ د شپیږو زرو نه نیولی تر اته زره ماشومان د روغتون او د داکتر د نه شتون له کبله مړي کیدی، په سیاسی اړخ کی د دربار په دننه کی اسلامی بنسټپالنه او د پرچم او خلق د ګروپونو وده او پراختیا هغه څه دی چی د تفصیل څخه ډډه کوم، د ثور کودتا او پخوانی شوروی یرغل یی محصول دی.
په ټولنیز برخه کی د ۲۵ ساعت کلپ (25 hours club) د کابل په نوی ښار کی د یادونی وړ دی.


اسم: مروارید سلطان   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 03.08.2013


داستان « قصاص زن گم نام» را که همشیرۀ عزیز ما صالحه وهاب واصل نوشته بودند خواندم مگر ندانستم که این یک ناول و قصۀ بود که بروی واقعیت های شرم آور گذشته نوشته شده بود و یا حکایت یک صحنۀ چشم دید واقعی. اگر حدس دومی درست باشد من به سوالات دانشمند محترم عباسی صاحب هم نظر استم اما با اضافۀ ملاحظات ذیل :

1- خواهر ما تاریخ واقعه را ماه جوزای سال 1368 هجری شمسی نوشته اند که مصادف است بسال 1989 عیسوی و در آن زمان آخرین سردمدار حزب غیر دیموکراتیک چند نفر،( نه خلق) فرزند وفادار مارکسیزم لیلینزم یعنی نجیب بر سر قدرت بود، ماهم در آن وقت در کابل زندگی میکردیم. انصافاً قیود شبگردی با تمام قوت آن سرتاسر شهر تطبیق میگردید. چون هر لحظه بیم حملۀ مجاهدین میرفت برای شهر کابل ترتیبات امنیتی خاص گرفته شده بود گزمه های سیار توسط موتر های زره دار در حرکت بوده باهم مخابره داشتند. تعجب می کنم که در تحت چنین شرایط چند نفر مرد توانسته باشند زنی را به قصد تجاوز و کشتن در یک پارک بیاورند. این خدا شرمانده های لعنتی می توانستند این جنایت وحشیانه را در جای امنی انجام دهند. اگر بحال زن بینوای بدبخت رحم نداشتند بخود رحم میکردند.

2- گمان نمی کنم که در آن وقت استفاده از انرجی آفتاب برای روشنی چراغ ها مورد استفاده بوده باشد. یک منطقه که برق نداشت سرک و پارک هایش هم برق داشته نمی توانست . خواهر ما در کدام روشنایی خیالی این واقعه را مشاهده کرده باشند.

3- در آن زمان حکومتی بود پولیس و امنیت بود چگونه با چنین جنایت برخورد سطحی صورت گرفته و نفر بلدیه جسد را بر میدارد، به گفتۀ عباسی صاحب آن نعش یک حیوان نبود. جسد خون چکان یک زن، یک بشر پاه و سینه بریده شده بود.

4- عمل قطع سینۀ زن و دیدن آن از فاصلۀ دور در شب نمی دانم چه بگویم؟ مگر این که این حنایت در زیر کلکین خانۀ خواهر ما صورت گرفته باشد.

5- اطلاق کلمۀ قصاص درینمورد غلط است و همه معنی و احکام قصاص را میدانیم باید عنوان دیگری برای این داستان انتخاب می شد.

گردانندگان افغان جرمن آنلاین باید مضامین را قبل از نشر بدقت خوانده تمام جوانب آنرا تحت غور قرار دهند.


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 02.08.2013


قابل توجه جناب محترم انجنیر صاحب مایار و قارئین محترم پورتال!

می خواهم یک اشتباه کوچک را که سهواً از روی لطف و شفقت رخ داده تصحیح نمایم. مایار صاحب به ارتباط تبصره بر بابای ملت سهواً نام مرا پهلوی نام محترم صادق مرور تذکر داده اند. نوشتۀ زیبا پر محتوا و عالی تحت عنوان «بابای ملت» از هموطن محترم و عزیز ما عبدالله زرنج است نه از من. صادقانه بگویم من با نظریات شان در مورد شخصیت، اخلاق و تواضع بزرگ مردی چون ظاهر شاه مرحوم مؤافقم.
این تصحیح را حتمی دانستم که نخواستم اعتبار یک کار خوب هموطنی دیگری را بگیرم


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا، امریکا     تاریخ: 02.08.2013


خدمت کارگردانان پورتال افغان جرمن انلاین!

بعد ار آنکه تبصرۀ کوچکم را قبلاَ در مورد اعلیحضرت محمد ظاهرشاه، پادشاه محبوب افغانستان، فرستادم یا مرور بعدی متوجه یک اشتباهم شدم. نوشته های مورد تائیدم از جنابان صادق مرور و عبدالله زرنج بوده نه اینکه از دوست عزیم عباسی صاحب یاد نموده ام. لطفاَ آنرا اصلاح نموده و بر ممنونیتم بافزائید. با عزض حرمت


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا، امریکا     تاریخ: 02.08.2013

برادران محترم و وطندوست افغان، جناب عارف عباسی و صادق مرور!

نوشته های پر محتوی شما یکی از موثقترین صفحه ای از تاریخ معاصر افغانستان و شخصیت یکی از بزرگترین پادشاهان قابل افتخار افغانستان، اغلیحضرت محمدظاهر شاه را باردیگر روشن میسازد.

خداوند را سپاسگزارم که شخصیتهای در بین ما وجود دارند که از حق و عدالت پسندی با مردانگی دفاع میکنند. هر جملۀ از نوشته های شما سندیست که آنرا نمیتوان از روی تاریخ وطن بدبخت ما زدود، بلکه به آن مباهات نمود.

با احترام


اسم: صادق مرور   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 02.08.2013

صادق مرور

قابل توجه محترمان «امان الله عمر» و «ق. کبیر»!

تعجب آور است، که بر اساس آگاهی کدام حقایق، آقای عمر را، بر آن داشته است، تا در توصیف و تأئید از نوشتۀ پر از ضد و نقیض «آقای ق کبیر»، که به وضاحت بوی عوام فریبی و تبلیغات و ضدیت با شخصیت ها، نشان می دهد، بشتابد. مطمئن نیستم که این دو هموطن ما در سنین معین در جامعۀ ما با فرهنگ مردمی در داخل کشور بزرگ شده باشند. سؤال مطرح شده می تواند، که آیا با فرهنگ، عادات و «تکیه کلام» های معمول در اطراف و اکناف وطن ما، از نزدیک تماس داشته اند؟ و یا خیر. مفهوم «بابای ملت»، اقلاً از پنجاه سال قبل در بین عوام در سراسر کشور با کلمات معادل چون «ظاهر بابا» و «ظاهر شاه بابا» ریشه داشته است.

اینکه بعد از عودت ایشان از مهاجرت در «روم»، طی چه «مراسم» چنین «لقب رسمی»، با این صورت نوشته نشر شده است، در اصل موضوع کدام تغییر کلی دیده نمی شود. نمی دانم، چرا این آقایان، چنین یک کلمه را که از دهه های طولانی بدینسو به زبان مردم، جای گرفته است، با «القاب دیگر»، طوریکه آقای عمر می نویسد.
«... مردم افغانستان و بخصوص روشنفکران در این مورد تفکر نمایند و از استعمال چنین القاب با پسوند و یا پیشوند با اسامی نامبردگان پرهیز نمایند....»، در یک قطار قرار می دهند. این «لقب» احترام آمیز با «القاب» دیگر چون «قهرمان»، «فاتح» و یا «داکتر»، «پرفیسر» «اکادیمیسین» وغیره، ربطی ندارد.
چنین القاب آخری ممکن است، به افراد داده شود و یا پس از آنها گرفته شود. اما وقتی مردم کسی را «بابا» گفته است، هیچگاه در برابر آن، بی حرمتی نمی کنند، مگر کدام فرزند، نا اهل شود.

جنابان!
ممکن است که رژیم سلطنتی و شخص پادشاه مخالفین خود را هم، داشته بوده باشد، چنانچه از طرف عضو «فامیل» سقوط داده شد، که جای تبصره نیست. اما شما باید فکر کنید که اصطلاح «بابا» را در صف مردم ما، تعداد بی شمار ذکر می نموده اند، بدون اینکه بسطح شما، به درجۀ «متفکر» شناخته شوند و به مقام «روشنفکری» شما رسیده باشند.

جناب محترم عمر!
آقای «ق. کبیر» اولین جملۀ را بدین کلمات آغاز می کند:

«مطمئناً درین جای شک نیست که عصر پادشاهی اعلیحضرت محمد ظاهر شاه، خاصتاً دهۀ ۶۰ (دهۀ دیموکراسی) در تأریخ کشور ما قابل ستایش می باشد.»
حال قضاوت کنید، کشوریکه در بیش از سه و نیم دهه در خاک و خون غلطیده، شب و روز در انتظار برگشت به زمان عدم جنګ «چهل سال پادشاهی»، همین «بابای ملت» اند، با همین اعتراف و ارزیابی «آقای کبیر» کافی نیست، که انسان افغان به ایشان «بابای ملت» گفته بتواند.

یک طرز دید مشترک بین شما دو هموطن دیده می شود، که بر افراد تمایل حمله و قضاوت دارید. عار می دانم که دیگر با این سطح پأئین قضاوت از هردوی شما «نقل» قول کنم. شما هم مسؤولیت را«بدوش فامیل» می اندازید، جناب «ق. کبیر» هم، به «کرسی» نشاندن حرف بی اعتبار خود، از «روابط فامیلی» خود، با یک شخصیت معروف و محترم متوفی وطن، که هنوز یک سال است، که صدای ایشان را از «رادیوها» نشنیده ایم، اسمای افراد را یاد می کند.

فرق میان این جانب با شما این است، که این جانب با اشخاص «پرابلم» ندارم، هر شخصیت را بنابر خصوصیات و عمل خودش می شناسم. باور کنید که استدلال ها و حرف های شما را شایستۀ جواب نمی دیدم ولی چون پای یک شخصیت محترم وطن در میان بود، که بیش از بیست سال جوانی و نو جوانی را در شرایط صلح و امنیت دورۀ حاکمیت ایشان، گذرانده ام، مرا بر آن داشت، تا این چند سطر را با هموطنانم، در میان بگذارم.

پایان




اسم: عارف عباسی   محل سکونت: انتا باربارا، کلیفورنیا     تاریخ: 02.08.2013

در رابطه به تبصرۀ هموطن عزیز ما صادق مرور بر داستان تکان دهنده و استخوان سوزندۀ خواهر ما صالحه وهاب واصل می خواهم به عرض برسانم که مانند این حکایه به هزاران جنایت وحشیانه تر و غیر قابل باور در گذشته های نه چندان دور در وطن ما و شما رخ داده، یکی بر دیگر چنین تاخته اند و دندان بهم سائیده اند که آشامیدن خون و ضجه های ناموس طرف مقابل هنوز هم خشم انتقام جویی طرفین را فرو ننشانده.

مردمی بر علیه یکدیگر صف آرایی نمودند که تا چند سال قبل متحدانه و هم بسته در سنگر های مشترک به حیث یک ملت واحد علیه غارتگران حریت خود رزمیدند و همدیگر را برادر خطاب می کردند و در زندگی مشکلی با همدیگر نداشتند و در یک منطقه چندین قوم سکونت داشته احترام و حفظ ناموس همدیگر را بالاترین وظیفۀ ایمانی و وجدانی خود می دانستند.
هر صفحۀ کتاب خاطرات آن چند سال سیاه مخصوصاً در شهر کابل مملو از این داستان های ننگین و شرم آور است، از حکایت خانم وهاب واصل کرده کار های به مراتب شنیعتر رخ داده که برشمردن هر کدام که توسط سازمان های مختلف حقوق بشر از هر گوشۀ شهر ثبت شده و بصورت مستند وجود دارد زخم های کهنه را تازه ساختن و یک دور جنایت و بربریت وحشت را بازگو کردن و خصومت هارا دوباره زنده ساختن ثمر دیگری ندارد، در حالی که تلاش همه صاحبان اندیشه و قلم بدستان درین مرحلۀ خطیر همبستگی و اتحاد همه اقوام افغانستان است.
با آمدن آرامی و یک حکومت مردمی باید یک روز بنام جنایات جنگ های کابل مسمی شده مسؤولین واقعی که مردم خوش قلب و ساده دل کابل را برای بقای خود علیه همدیگر قرار داده باعث ریختن خون، ویرانی کابل و پامال شدن عزت، آبرو و ناموس مردم گردید یاد آوری گردد.

امروز این جانیان از هراس آمدن چنین روزی در خفا در زد و بند اند و بازهم می خواهند اتحاد های نا مقدس را برای پوشاندن جنایات علیه بشریت خود ایجاد نمایند.
داستان خواهر ما که به اصطلاح انگلیسی گرافیک و برهنه بود، در حالی که به درستی آن شک ندارم ولی سؤالاتی را در ذهنم خلق نمود.
اول - نوشته شده که صدای اسپان و گزمۀ شب و پرسیدن نام شب بگوش می رسید. چگونه در موجودیت گزمه سواره نظام و قیود شب گردی چند نفری مؤفق شوند که زنی را کشان کشان در پارکی آورده زیر روشنی چراغ شاروالی چنین جنایت را انجام دهند؟ قرار این داستان متجاوزین یونیفورم پولیس و عسکر بتن نداشتند و با پیراهن و تنبان و کلاه های بافتگی بودند.
دوم - نویسنده می گوید برق نبود ولی بیرون روشن بود، اما نگفتند که کلکین خانۀ شان از محل حدوث واقعه به چه فاصلۀ بود، پنج متر، ده متر و یا چند صد متر؟ و آیا چشم توان بینایی یک واقعه را در پناه روشنی چراغ پایه در چنین فاصله که معلوم نیست خواهد داشت و گوش قدرت شنیدن صدا را خواهد داشت مگر اینکه فاصله از کلکین تا درخت بسیار کوتاه بوده باشد.
سوم - کسانی که مرتکب چنین اعمال می شوند جنایت خود را اعلان نکرده بخموشی و بی صدایی که فقط صدای گُرپ گُرُپ قلب خود را می شنوند. آیا چیغ و فریاد زن مظلوم توجه نویسنده را جلب کرد یا آواز بلند جانیان. چگونه نویسنده صدای بلند یکی را تشخیص دادند و کلمات اورا فهمیدند.
چهارم - آیا امکان هیچنوع کمک خواستن از همسایه ها وجود نداشته و یا طبعاً غلبۀ ترس چنین جرأت را سلب می نماید.
پنجم - چگونه نویسنده قطع پا های زن مظلوم و بدبخت را در آن تاریکی شب تشخیص دادند حتماً فروغ چراغ پایۀ برق شاروالی بسیار قوی بوده. اگر برق در یک منطقه نباشد امکان برق داشتن پایه های کنار سرک هم میسر نخواهد بود.
چند شب قبل در محل سکونت خود برق نداشتیم و چراغ های کنار سرک همراه با برق خانۀ ما خاموش گردید.
ششم- چگونه در صبحگاهان مردم از کنار چنین جسد خون بار بی تفاوت گذشتند. در حالی که کنجکاوی خصلت همۀ بشر است. در امریکا اگر تصادفی صورت می گرد همه ترافیک سرک آهسته شده می نگرند که چه اتفاق افتاده چه رسد به شرائط آنزمان کابل که باید دور جسد حد اقل صد دو صد نفری حلقه می زد باید در محل پولیسی برای مشاهدات می آمد و آن نعش جانوری نبود که عملۀ تنظیفات شاروالی آنر از پارک بردارد.
بازهم بگویم که جنایات بزرگتر و تجاوزات دسته جمعی یک فرقه بر ناموس فرقۀ دیگر بوقوع پیوسته، شاید نویسنده حدوث واقعه را با شرائط ماحول آن مورد توجه قرار نداده اند و داستان کمی سؤال بر انگیز شده.

پایان


اسم: عبد الله زرنج   محل سکونت: سندییگو، کلیفورنیا    تاریخ: 01.08.2013


بابای ملت

بعرض محترم امان الله عمر و جناب قیس کبیر ( که نوشتۀ خودشان نیست) برسانم که اعطای لقب بابای ملت به مرحوم، مغفور ارواح شاد اعلیحضرت محمد ظاهر شاه از کیسۀ خلیفه بخشیدن نبوده این لقب در زمان پادشاهی شان در بین اقوام افغانستان رائج بود ، در سفر شان در هزاره جات مردم به استقبال شان شتافته میگفتند بابا آمده.
دوستان! کی به مردم افغانستان موقع داد که احساسات خودرا در برابر شخصیتی که چهل سال در دوران پادشاهی شان آرام، با عزت با غرور و با شرافت زیسته اند تبارز دهند. نود فیصد گرد آمدگان آن جرگه تا آخرین لحظه فکر میکردند که اعلیحضرت ظاهر شاه بحیث سر پرست دورۀ مؤقت انتخاب میگردد، دسایس بمدیریت خلیل زاد و همکاری عناصر فرومایۀ خانواده مسیر را تغییر داد که طول و تفصیلش درین مختصر نمی گنجد.

تعجب میکنم که شما شخصیت محترم، صلحدوست عادل را پهلوی قهرمانان خون و آتش قرار میدهید.
در کمپ های مهاجرین افغان در پاکستان سروی مستقل و آزاد صورت گرفت ۷۲ فیصد مردم به طرفداری اعلیحضرت رأی دادند.

چهل سال سلطنت این مرد نیکو ، مدبر و فهیم سیاسی دور آرامش، صلح، امنیت افغانستان بود و اقوام مختلف افغانستان متدرجاً از محیط های معین زیست خود قدم فراتر نهاده باثر توسعۀ تجارت و تشبثات اقتصادی به مناطق دیگر وطن متوطن و ازدواج های بین القومی صورت گرفت . اصلاً جزء یکی دو موضوعی که منشأ اقتصادی داشت نزاعی در بین اقوام وجود نداشت. در سطح بین المللی زعامت ملی گرا بیطرفی مملکت را با فبول همه تعزیرات نگهداشت با وجود منزوی بودن و عدم توجه جهان، با امکانات دست داشته و تطبیق پلان های مؤثر اقتصادی انکشافات چشمگیری در جمیع ساحات اقتصادی و احتماعی رو نما شد. و سه بر چهار مصارف دو پلان پنجساله از منابع داخلی تمویل گردید.

پادشاه واقعاً سمبول وحدت ملی بود و با تدبیر خاص اقوام افغانستان را بحیث یک ملت دور هم جمع نموده بود. افسوس که دور دیمو کراسی توسط دست های مرموز پر قدرت پس پرده(درخت گفت اگر دستۀ تبر از خودم نباشد من پارچه نمی شدم) خانوادگی و عمال اجنبی بطور منظم تخریب گردید و موانع در راه تطبیق طرح های اصلاحاتی گردید. موسی شفیق مرجوم تصویب قانون احزاب را در نظر داشت ولی کودتا چیان برای بر آورده ساختن آرزوی بقدرت رسیدن یک شخص یک نظامی که بسوی بهبود و ترقی روان بود آنرانابود کرده تعویض سنجیده شدۀ هم طرج ریزی نشده بود.

پادشاه در بازگشت در سودای احیای نظام شاهی نبود و از جانبی با مطالعۀ اوضاع و تشخیص حلقات زورمند داخلی با پیوند های محکم بیرونی نخواست بر معضلات افغانستان افزوده جبهۀ دیگری را بگشاید. اعلیحضرت دریافت که نفوذ خارجی ابتکار عمل را از نزد افغانها ربوده و در تحت چنین شرائط کناره گیری خودرا به خیر و صلاح وطن دانست، به آرزوی خود رسید و در خاکش محترمانه و با افتخار دفن شد.

آقای عمر و آقای کبیر ای کاش شما هم مثل هلینه جان ملکیار موقع میداشتید که کنار آن مرد خردمند نشسته نظریات شان را در مورد نظام شاهی و تکامل تدریجی آن را به شکل یک نظام قابل قبول دیموکراتیک می شنیدید.

اگر چانس با شما هم یاری میکرد که لحظاتی در محضر بابای ملت می بودید و از افکار روشن، ملیگرایی، وطن پرستی، مردم دوستی و دانش شان می شنیدید امروز چنین بی احترامی به آن رحمت شده و ملت او نمی کردید.


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 01.08.2013


قابل توجه محترم ق کبیر
واقعآ درست فرموده اید
ای کاش همه افغان ها چنین طرز تفکر را به خود راه دهند، عناوین بابای ملت و قهرمان ملی از کیسه خلفیه بخشیده شده، مردم افغانستان و بخصوص روشنفکران در این دو مورد تفکر نمایند و از استعمال چنین القاب با پسوند و یا پشوند با اسامی نامبردګان پرهیز نمایند، جای مسرت است که در دریچه نظر خواهی افغان جرمن انلاین چنین تحول مترقی را مشاهده می نمایم، بیائید برای وحدت ملی از حقایق که روی داده چشم پوشی نکرده بلکی ګوشۀ تاریک تأریخ افغانستان که باعث عقب مانی ماشده آنرا با نور تابان روشن نمائیم.

جناب کبیر صاحب، در مورد کنار رفتن شاه سابق خانواده اش جوابګو است، خلیل زاد در مورد کنار رفتن شاه سابق کاری انجام نداده است، بلکی، وقتیکه لوی جرګه دایر شد، در کار بود شاه سابق اهداف خود را برای مردم بازګو نماید و با تأسف اینکه از عوض تابلیت های که روز مره از آن استفاده می نمود در روز اول جرګه تابلیت غیر خورانده شده بود، که توان سخنرانی را از ان سلب نموده بودند. که در این مورد محترم خلیل زاد کدام جرمی را مرتکب نشده اند که جوابګو باشند.

و این درست که فعلاً از نام و خانواده شاه سابق به ګفته شما دیګران استفاده غیر ملی می نمایند،


اسم: ق کبیر   محل سکونت: موزانبیق    تاریخ: 01.08.2013

نقدی بر مقالۀ محترم عبدالمنان کریم « پادشاهی که بدون خونریزی سقوط داده شد!»

مطمئنا ً در این جای شک نیست که عصر پادشاهی اعلیحضرت محمد ظاهرشاه٬ خاصتاً دههٔ ۶۰ (دههٔ دیموکراسی) در تاریخ کشور ما قابل ستایش می باشد. با آن هم نباید فراموش کرد٬ که مسأیلی را منتقدانه نیز باید از نظر بگذرانیم.

« بابای ملت»؟
عناوین "بابای ملت" و "قهرمان ملی" به حیث یک بازی سیاسی بین طرفین قضایا در چلند بود. یقین نیست که آیا خواست آنها نیز همین بود٬ ؟ که از طرف جرگه ای و نه از سوی مردم صاحب این القاب شوند، زیرا یا مردم افتخار آنرا می بخشند یا خیر. برای این منظور جرگه ای در کار نیست٬ خاصتا ً جرگه های مانند سه دههٔ گذشته.
میرویس خان نیکه و احمدشا بابا و یا امان الله خان غازی عناوین «نیکه، بابا و غازی» را از هیچ جرگه ای تحفه نگرفته بودند، بلکه ملت قدر شناس ما ایشان را چنین نامیدند. کسانی که با وجود آن به چنین عناوین اصرار دارند، باید بدانند که این عناوین ضمن بازی های سیاسی تحفه داده شده اند و در صورت استعمال آنها، نباید بین ذکر "بابای ملت" و "قهرمان ملی" تفاوت بگذارند.

دیپلومات دور اندیش؟
در این جا یک سؤال بی جواب می ماند. اگر پاد شاه چنین دیپلومات دور اندیش می بود که هلینا ملکیار توصیف می دارد تا یک دخترک ۶ ساله به مفاهیم پیچیدهٔ سیاسی پي ببرد٬ پس چرا جناب شان شهزادگان خود را چنین تربیه نکردند که اقلاً یک تن از آنها امروز از عهدهٔ وظایف مشکل کشورداری بدر شده می توانست؟

مطالب نا مطلوب راجع به باز ماندگان شاه از جانب افراد معلوم الحال(؟)
آوازهای منقدانه در برابر فعالیت های سیاسی "مصطفی ظاهر" از درد حق به جانب نویسندگان نشأت می کند که می بینند٬ او چطور از طرف حلقات مغرض مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
تا حال "مصطفی ظاهر" نتوانسته در افغانستان٬ نه در امور محیط زیست و نه در یک مورد دیگر٬ سنگی را به حرکت آوَرَد. سؤال این است که آیا او ملتفت نیست٬ از حضورش سوء استفاده صورت می گیرد و یا قضایای خاص در زمینه نقش دارند؟. اگر او صرف نوشته های دکتور عبدالله کاظم را مطالعه می کرد٬ کافی بود تااز جریانات سیاسی کشور اطلاع کافی حاصل کند.

اعلیحضرت محمد ظاهرشاه تصور نمی کرد که حامد کرزی در محاصرهٔ بنیاد گرایان قرار دارد(؟)
من به حیث یک تن از وابستگان نزدیک مرحوم دکتور صمد حامد می دانم که او قبل از سفر اعلیحضرت به کابل، ایشانرا هوشدار داده بودند. مرحوم دکتور حامد دقیقا ً از زمینه سازی های بعضی اعضای حلقهٔ روم مانند "همایون شاه آصفی"٬ "امین فرهنگ" و ...، برای "اتحاد شمال" و ضعف حامد کرزی در برابر اتحاد شمال٬ پوره می دانست. متأسفانه همهٔ آن هوشدار ها به حقیقت پیوست.

نقش نلسن مندیلا:(نظر بنده)
من اکنون در راه سفر از افریقای جنوبی به موزامبيق استم و همیش به این فکرمیباشم که پادشاه افغانستان می توانست عین نقش "نلسن مندیلا"را در افغانستان داشته باشد٬ اگر خلیل زاد مانع آن نمی شد. خلیلزد در عوض اینکه چانس تاریخی مادر وطن خویش را ملتفت باشد٬ به دنبال ناقضینٔ حقوق بشر رفت. وی این مسؤولیت تاریخی را تا ابد بر دوش خواهد داشت.


اسم: سیستانی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 31.07.2013

قابل توجه آقای نادر شاه سدوزی!

مقالۀ شما را در مورد کتاب «افغان نامه» نوشته محمودافشار یزدی خواندم. مقالۀ جالبی بود که از روی وطندوستی نوشته شده است. و بطور کل نکاتی را که شما برآن انگشت گذاشته بودید قابل تائید است، فقط دو نکته را می خواهم در اینجا خاطر نشان کنم یکی در مورد ذکر نام دو طایفه از اقوام ایرانی دچار اشتباه شده اید و آنها را شما بصورت "لرد" و "قشقابی" نام برده اید، که درست نیست و درست آن "لُــر" و"قشقائی" است.

دوم در جای دیگری متذکر شده اید که ولایت خراسان را شاه محمود سدوزی برادر زمانشاه بعد از کور کردن برادر خود به ایران واگذاشت، اما حقیقت چنین نیست بلکه شهزاده محمود قبل از رسیدن به سلطنت شاه ایران فتح علیشاه را تشویق نمود تا آنرا متصرف شود. النفستون می نویسد که « در بهار ۱۷۹۸ محمود (برادر شاه زمان)به کاشان و از آنجا به اصفهان رفت و تا بهار ۱۷۹۹ در اصفهان ماند و بعد در همان سال شاه ایران را در لشکر کشی به خراسان همراهی کرد.» (الفنستون، افغانان، ترجمه آصف فکرت، چاپ مشهد ایران، ص ۵11)

علت لشکرکشی شاه ایران به خراسان نامه ای بود که صدراعظم زمان شاه به صدراعظم ایران فرستاده بود. میر محمد صددیق فرهنگ متذکر می شود که صدراعظم زمان شاه (رحمت الله خان پوپلزائی ملقب به وفادارخان)در سال 1899 به حاجى ابراهيم صدراعظم فارس نامه ای با تحایفی فرستاد و نوشت که اگر شاه فارس دست از حمایت شهزاده محمود بردارد، زمان شاه ایالت خراسان را به فارس وامیگذارد. فرهنگ از قول سرجان ملکم، چنین مي نويسد:
« وقتى شاه قاجار قريه مزينان سبزوار را محاصره کرد يک نفر افغان از طرف وفادارخان وزير اعظم زمان شاه نامه اى با چند شال ظريف به عنوان خلعت براى حاجى ابراهيم وزير اعظم قاجار آورد. در اين نامه صدراعظم زمان شاه نوشته بود:
« اگر حکمران فارس (ایران)از حمايت شهزاده محمود دست بکشد و اطمينان بدهد که به متصرفات افغانستان حمله نخواهد کرد تا زمان شاه بتواند بدرستى نقشه اش را در کشور هندوستان تعقيب کند، زمان شاه از حمايت رؤساى خراسان (جعفر خان بيات والى خراسان و اﷲ يارخان از امراى طرفدار دولت درانى که بدست دولت ايران اسير شده بودند) خود دارى خواهد کرد و تمام ايالت را تا چند ميلى هرات رها خواهد کرد تا به تصرف شاه فارس در آيد.» (افغانستان در پنج قرن اخیر ، ج ١، ص ١٩2)

بدین سان یکی از خبط های سیاسی زمان شاه نه تنها تقرر رحمت الله خان بحیث صدراعظم بود، بلکه اشتباه دومش برطرف ساختن سرداران اقوام با نفوذ قندهاری منجمله سردار پاینده خان بارکزی به اثر شیطنت و شکایت وفادارخان از تمام مناصب دولتی و سپس اعدام آنها بود که منجر به عکس العمل در برابر زمان شاه شد. هنگامی که پسر بزرگ سردار پاینده خان فتح خان به قصد انتقام از زمان شاه عازم ایران گردید، شهزاده محمود در ناحیه بم کرمان آواره و سرگردان بود و دولت ایران که خراسان را متصرف شده بود حتی اطلاعی از وضعیت معیشتی وی در آن ناحیه نداشت. فتح خان با 50 سوار او را از بم به سیستان و از سیستان به فراه و بعد به هلمند آورد و سپس با پشتی بانی اقوام بارکزائی فراه و هلمند خود را آماده برای حمله بر شهر قندهار نمود. ختم


اسم: صادق مرور    محل سکونت: کانادا    تاریخ: 31.07.2013


شک در حقیقت داشتن «قصاص زن گمنام!»

نوشته ای را تحت این عنوان «قصاص زن گمنام!»، که از طرف یک «خانم» نویسنده، «صالحه وهاب واصل»، تهیه شده است، قسماً خواندم. اینکه استعداد نویسندگی دارند، جای شک نیست.
اینجانب «رُمان» خوان و «رُمان» نویس نیستم. هر شعر را هم از هر شاعر با اطمینان تعبیر نمی توانم. اما آنچه از دوستانم که در تمام سالهای 1978م الی 1992م، در کابل شنیده بودم، و آنچه ایشان، «تمثیل» می کنند، ده ها سؤال را مطرح می سازد. امید است، صحت ایشان خوب باشد. دوستانم می گفتند، که بعد از «اعلان» قیود شب «گردی»، «گزمه های» منظم وجود داشته است. بعد صفحۀ دوم این نوشته، که در هر قدم خلاهای منطقی محسوس بود، فقط ختم آنرا خواندم. بعد ازینکه یک لحظه با خود اندیشدم، حدس می زنم که «محترمه» شاید بیشتر متمایل به «رُمان نویس» شدن، باشند. البته بعضی از هموطنان ما، درین راه استعداد هم دارند. برای خانم توصیه می شود، که اگر می خواهند، «رُمان» نویس «مودرن» شوند، باید، «رُمان» و «کتب» و «داستان های جنائی» و «پولیسی» زیادتر بخوانند. هیچ ارزش نمیدهم که با چه «نفرت» در برابر «کارمندان» دولتی و «حزبی» های آنوقت، فکر می کنند، اما در آن «سیستم» که در جنگ سقوط کرد، انسان های باوجدان و وظیفه شناس هم وجود داشته اند، در طول سال ها «حاکمیت»، در جبهات کشته دادند، در شهر های کشور، با انجام وظایف آنها، برای شهر نشینان، خواب آرام نسبی را ممکن می ساختند. در پورتال جدی افغان «جرمن آنلاین»، چنین متن را شایسته نمی دانم.

پایان


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 31.07.2013

قابل توجه فرید افغانیار صاحب

نوشتار عالمانه تان قابل قدر است و کسانیکه از روی تعصب قلم زنی می نمایند، درد افغانستان را دوا کرده نمی توانند، اکنون رسم شده که یک عده روشنفکران به زعم خود شان از زبان و قوم خود در دفاع هستند، هر چند من بارها ګوشزد نموده ام که در همین دریچه نظر خواهی مزدوران ایران و پاکستان در جامه افغان سر بیرون اورده اند و افغان جرمن انلاین علاقه دارند تا در راستای دفاع از یک جهت قرار داشته باشند، به هر صورت یک ګیله دوستانه نیز از شما در مورد استعمال کلمه ( کوچنی جرګه) در نوشتار تان نیز قابل یاداوری است
ما لوی جرګه داریم و یاداوری کوچنی چندان خوب نیست


اسم: عبدالکریم رحیم   محل سکونت: کابل    تاریخ: 30.07.2013

آقای بابر صاحب،
من قطعا ادعا نکرده ام در جریان موضوعات بودم اماوقتیکه عرض میکنم که از جریانات سیاسی واقف هستم بدلیل انست که حقیر دوازده سال در بی بی سی مانیتورنگ کار کرده ام (فول تایم). خواندن کتاب و روزنامه و مجله و هر نوشتۀ دیگر هابی من است. در زمان کار خویش من علاوه بر مجلات وروزنامه ها به راپور های خبری 32 مملکت دسترس داشتم و حالا با استفاده از انترنت به دنیای از معلومات مانند سایر مردم دسترس دارم. من مسایل مطبوعات و روابط عامه را تا حدی میدانم. و همچنان از مردمانی نیستم که خواندن مرا سردرد سازد. برای معرفت با هم خوب خواهد بود اگر مناسب میبینید که با هم ملاقات نمائیم. من بتاریخ اول اگست به انگلستان میایم. من فکر میکنم وجوه مشترک دربین من و شما بیشتر از اختلاف نظر است. محل سکونت ام در اکسفوردشایر است.

ادرس ایمیل من: abdulkarim_rahim@yahoo.com .


اسم: پیرمحمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 30.07.2013

جناب نهایت محترم و گرامی شاغلی نوری صاحب !

از لطف شما یک عالم تشکر. بنده نه نویسنده هستم و نه تحلیلگر فقط اوضاع نا بسامان وطن مرا مانند میلیونها افغان دیگر واداشته که قلم بدست گرفته و در دنیای مهاجرت که بر همۀ ما به دلایل مختلف تحمیل شده درد دل های خود را با هموطنان شریک سازیم.

آنچه مربوط به سخنان شاغلی محترم عبدالکریم رحیم می شود احترامانه عرض میدارم که برای من جالب است چگونه به قول جناب ایشان یک شخص یعنی خلیلزاد آنهم بدون اطلاع دولت امریکا توانسته تمام آن پروسه را در مورد بابای ملت خنثی کند؟

دیگر اینکه ایشان در دو پیام خود به خواننده چنین تصویر داده اند که گویا خود شان شاهد حال تمام آن حوداث بوده اند که اکنون بامطالعه پیام سوم شان این مسئله برایم واضح گردید که اتکای آنها بر مطبوعات و نوشتۀ سفیر تامپسن است.

من در مورد تامپسن هم از روی کار کرد های او بخصوص در جریان جهاد افغان مطالعه کرده ام و میدانم که اگر تنها بر اساس سخنان او در مورد خلیلزاد قضاوت کرد کاریست نا مناسب. او خواسته تمام کوتاهی های دولت امریکا را به گردن خلیلزاد انداخته و دستهای دیگران را بشوید. این کار بوسیله یکعده اکنوند در مورد شاغلی محترم کرزی برای کتمان جنابات و قصور امریکا در یازده سال گذشته می شود که نهایت بی انصافی است.

از طرف دیگر سفیر تامپسن در کنار پنجابی ها، آخوند ها، روسیه و غلامان شان چون وطنفروش کبیر کارملوف و اجنت دیگر روسها مسعودوف، گلب الدین جنایتکار ، دوستم و مزاری یکی از مسببین تراژیدی دهه 90 است. زیرا او کسی است که نگذاشت پلان صلح ملل متحد مشهور به «پلان پنج فقره ای صلح سرمنشی ملل متحد برای افغانستان » که بوسیله بینن سیوان به دولت آنوقت کابل پیشکش شده بود سیر طبیعی خود را طی کند و به دولت امریکا پیشنهاد کرد که تا زمانیکه داکتر نجیب الله بدون قید و شرط از قدرت دور نشود باید به گروه های به اصطلاح مجاهدین کمک شود. این در حالی است که دکتور نجیب الله اگر خوش ما می اید یا بد ما ولی در همین زمینه شجاعانه بر اساس همان پلان طی بیانیه مورخ 28 حوت 1370 مواففت کامل خود را از کنار رفتن از قدرت اعلان کرد.

ولی سفیر تامپسن در حالیکه در جبل السراج جواسیس ایران و روسیه قبر این پلان را میکندند، در پشاور در حلقه جواسیس و افسران آی. اس. آی. و گلب الدین جنایتکار استعفی و دور شدن هر چه زود تر نجیب الله و دولت او را تقاضا میکرد. بینن سیوان از همینرو طی بیانیه و چندین کنفرانس مطبوعاتی این تقاضای سفیر تامپسن و دیگران را که باعث خلای قدرت خواهد شد غیر مستقیم نامناسب و خطرناک خوانده از تمام جوانب خواهش کرد که در زمانیکه مذاکرات با دولت داکتر نجیب الله مطابق پلان پنج فقره ای صلح ملل متحد پیش میرود از بیانات و اقدامات عجولانه و ناسنجیده، تحریک آمیز و غیر عاقلانه که باعث وخامت اوضاع میشود ابا ورزند.

ولی طوریکه در پیام مورخ 25 جولای در همین صفحه نوشته ام من با شما و شاغلی محترم عبدالکریم رحیم موافقم که هم شاغلی خلیلزاد و هم اقارب شاه، محترم کرزی و دیگران نسبت دلایلی که عرض کردم از موقف اولی شان عقب نشینی کردند. ولی تمام قصور را به گردن خلیلزاد انداختن را درست نمیدانم. مگر آیا خلیلزاد به حزب جمعیت و ربانی کفته بود که جلو استقبال شاندار از آن شاه بزرگ را بگیرند و طی مصاحبه او را تهدید کنند؟ و دیگر اینکه خلیلزاد از این معامله چه مفادی یا سودی برده است ؟ او که سفیر امریکا بود آیا مقام شایسته و مناسب برای بابای ملت را خطر برای خود میدید؟

این سوالاتی است که در ذهن این بنده حقیر موجود است و از شاغلی محترم رحیم خواستم آنها را برایم روشن سازند.

با تقدیم احترامات


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: پاریس    تاریخ: 30.07.2013

دانشمند گرانقدر و نویسندۀ برازندۀ افغان جناب شاغلی بابر.

بهترین سلام ها و عمیق ترین ارادتم را خدمت شما تقدیم میدارم. من از مطالعۀ نوشته های گهربار شما همیش حض مس برم و می آموزم. قلم تانرا همیشه برانتر و درخشان تر می خواهم.

در مورد سؤال جناب شما از آقای محترم عبدالکریم رحیم عرایضی دارم.

موضوع دیدار اجباری حضور اعلیحضرت با آقایون خلیلزاد - حامد کرزی - قاسم فاضلی و حمیدالله ناصرضیاء در شب قبل از لویه حرگۀ اضطراری و توطئۀ انصراف شان از کاندید شدن زعامت افغانستان در لویه جرگۀ اضطراری بکلی درست است.
قصۀ این حادثۀ غم انگیز دراز است و نوشتن آن در این پنجره (سر چوک) مشکل. اگر شما خواسته باشید می توانم توضیحات مکمل آنرا به شما به تلفون عرض کنم. نمبر تلفون خود را همین حالا به ایمیل شما می فرستم.

ولی موضوع کانفرانس مطبوعاتی فردی از شورای نظار به فرمایش خلیلزلد را خبر ندارم. ولی نام آن شخص را که جناب رحیم تذکر داده نیز به شما عرض خواهم کرد ولی خوب شد افغان جرمن آنلاین همچو یک نام کوچک را در سایت وزین خود نشر نکردند.

به امید گپ زدن زود.

ارادتمند شما ولی احمد نوری


اسم: عبدالکریم رحیم   محل سکونت: کابل    تاریخ: 29.07.2013


ښاغلی بابر صاحب،

زه هوایې خبرې نه کوم او نه پر چاتهمت کوم. زه چې څه وایم هغه ماپه غربې مطبوعاتو کې لوستي او د اکثرو راپورونو کټنګونه هم راسره شته. دهغه چا نوم چې ویلی وو چې که پادشاه د مشر په صفت بیرته راشي نو افغانستان به تجزیه شي ما په خپل تیر لیک کې یاد کړی و خو د افغان جرمن ایډیټر هغه ایډیټ کړي او زه د هغوی صلاحیت ته په درنه سترګه ګورم. ماد پیټر ټامسیڼ د کتاب (The Wars of Afghanistan)څو مخونه ددې موضوع په ارتباط ترجمه او افغان جرمن ته لیږلي چې امید د خپرولو په صورت کي به داابهام رفع شي. که څوک غواړي چې په دې مورد نور هم ولولي نو د پورتنی کتاب برسیره (Bleeding Afghanistan)یې بل ماخذ دی. یوعرض دلته باید وکړم چې دا خو نه شي کیدلی چې سړی دې خپل ماخذونه هر چیرته د ځانه سره یوسي او یا دې یې د یوې تحقیقی مقالې غوندی په هر لیک کې یاد کړې. زه یو غریب او بې نوم او نشانه سړی یم که څوک مې خبره مني ښه او که نه زه به څه هر چیر ته د خبلو اسنادو پیټي ګرځوم خو څه چې وایم هغه مستند دي او په خپله حافظه هم اعتماد لرم.


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 29.07.2013


به همه سلام

نوکران و جاسوسان ایرانی و پاکستانی در جامۀ افغانی به اشاره قدس و ای. اس. ای. ګویا خود را دوستان افغانستان قلمداد می نمایند.
-- ګاهی از کرزی حمایت می کنند و ګاهی با رد نظریات ان اکتفا می نمایند،
-- ګاهی از موجودیت قوای ناتو در افغانستان دفاع میکنند،
-- و ګاهی با رد ان می پردازند،
اینها دوستان افغانستان نبوده و نیستند.
در افغانستان لوی جرګه به غرض دوستی ستراتیژیک به امریکا قبلاً دعوت شده بود و اکنون نیاز مبرم آن دیده نمی شود، لوی جرګه موافقۀ خود را ابراز و اعلام نموده است، ضرورت به تکرار آن دیده نمی شود.

جاسوسان ایرانی و پاکستانی که در اروپا و لندن لمیده اند می دانند که در اطراف کرزی هستند کسانیکه از منافع ایران و پاکستان دفاع می نمایند و اینها کرزی را تشویق می نمایند تا سند همکاری امنیتی با امریکا با مشکلات مواجه شود.

باید برای این عده ګفت که این سند به نفع مردم افغانستان است و افغان ها ضرورت دارند تا همچو دوستان با قدرت داشته باشند تا که از نفوذ ایران و پاکستان در افغانستان به طور کلی جلوګیری شود.

موضوع طالبان و قطر با سند همکاری به امریکا رابط نداشته و این نوکران ایرانی و پاکستان بودند که کرزی را وادار کردند تا ګفت و ګو را به کندی مواجه سازند و لیکن باید ګفت همچو یک سند حتماً امضاء شدنی است، و این یګانه چارۀ مردم افغانستان است تا از شر ایران و پاکستان برای ابد در امان بماند، مسایلی که روی داده و یا در حال اتفاق افتادن است بدان معنی نیست که امریکا با مردم ما دشمنی دارد، بلکه هر دو کشور با هم نیاز دارند و باهم باید کنار بیایند.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 28.07.2013


جناب محترم شاغلی عبدالکریم رحیم !

از نوشته شما چنین برداشت کردم که شما یکی از کسانی هستید که از نزدیک شاهد حوادث و اتفاقات بسیار مهم دهۀ اخیر در افغانستان بودید.

پس لطف کرده قدری بیشتر معلومات دهید؟ این « یکی از وابستگان جمعیت» که شاغلی محترم خلیلزاد به او هدایت داده بودند که شاه را حین کنفرانس مطبوعاتی تهدید کند کی بود؟ این کنفرانس مطبوعاتی چه وقت دایر گردیده و چرا فقط شما از آن آگاهی دارید؟

شما از کجا میدانید که خلیلزاد تا ساعت سه صبح در اتاق شاه نشسته تا او را وادار سازد که کاندید نیست؟ آیا شما حضور داشتید؟

آیا فکر نمی کنید شما غیر مستقیم به آن شاه بزرگ که هرگز پرنیسب های خود را زیر پاه نمی کرد توهین می کنید؟ زیرا به قول شما شخصی چون خلیلزاد او را وادار ساخته که خود را کاندید نکند.

دیگر اینکه لطفاً بگویید که شاه اسبق خود را کاندید کدام مقام می ساخت که خلیلزاد مخالف آن بود؟

امیدوارم ما مردم بیخبر را از تمام قضایا و زوابای تاریک حوادث و اتفاقات که افتیده به حیث شخصی که از تمام وقایع آگاه هستید با خیر سازید.

با احترام


اسم: عبدالکریم رحیم   محل سکونت: کابل    تاریخ: 26.07.2013


درین شکی نیست که ایران و پاکستان بنابر بر دلایل خود شان از بر گشت اعلیحضرت پادشاه ترس داشتند و با وی مخالفت میکردند.
اما نقش خلیلزاد در ین معامله انکار پذیر نیست. او نه تنها اینکه در اطاق خواب پادشاه تا ساعت سه صبح نشسته بود تا او را وادار سازد که بگوید کاندید نیست بلکه او همچنان به یکی از وابستگان «جمعیت» هدایت داد تا کنفرانس مطبوعاتی دایر نمایند و تهدید کنند که اگر پادشاه خود را کاندید نماید افغانستان تجزیه خواهد شد.
نقش خلیلزاد در محروم ساختن مردم افغانستان از استفاده از حقوق دیموکراتیک شان اظهر من الشمس است.
و دفاع از او برای شخصی چون اینجانب که معلومات کافی در بارۀ جریانات افغانستان دارد قابل تعجب است. آفتاب به دو انگشت پنهان نمی شود.


اسم: پیر محمد    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 25.07.2013

در رابطه با سخنان شاغلی محترم عبدالکریم رحیم در مورد بابای ملت مرحوم محمد ظاهر شاه :

از ایشان خواهش میکنم قسمت اول مقاله نهایت عالی شاغلی محترم سید عـبد الله کاظم ( پی آمد های حملۀ امریکا بر افغانستان ) را که دیروز در همین سایت وزین به نشر رسیده مطالعه کنید زیرا در مورد بابای ملت کسانی دیگری بودند که بر اساس دشمنی شان با آن شاه خردمند و بزرگ و براساس پلانهای دو همسایه به نام مسلمان ما بخصوص آخوند های ایران مداخله کردند و نگذاشتند که شاه سابق آن موقف را که باید در افغانستان اتخاذ میکردند اتخاذ کند. ایران را به دلیل بخصوص میگویم که آخوند ها ترس داشتند که موقف شاندار به شاه سابق در افغانستان یا برقراری دوبارۀ شاهی مشروطه در افغانستان ملت ایران را به بازگشت پسر شاه در ایران ترغیب خواهد کرد.

در این زمینه برهان الدین ربانی ، حزب تحت رهبری او جمعیت و شورای نظار از همه نقش بازی کرده و حتی جلو آمدن هزاران هزار هموطن ما را که ازولایات برای استقبال از بابای ملت میخواستند وارد کابل شوند ، گرفتند.

بلی خلیلزاد ، امریکایی ها و دیگر غربی ها ، حتی کرزی و اقارب شاه وقتی دیدند که در آن مرحله حساس پاه فشاری بر موقف تعین کننده برای شاه در امور کشور ممکن باعث یکی سلسله بی نظمی ها و مخالفت ها از جانب گروه های معین که در آنزمان از برکت بی 52 های امریکایی دوباره به قدرت رسیده و تا دندان مسلح و تقریبا کنترول کابل را بدست گرفته بودند شود از موقف اولی شان عقب نشینی کردند. وسلام


اسم: محمد   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 25.07.2013

فضل الله واحدی صاحبه جاردی شمه په دی میړانه چی تا وښودله! تر اوسه خو داسی بل نر به افغانستان کی نشو پیدا او کرزی صاحب خو بیا د اخیستل شوی پیسو دپاره خوله خلاصولای نشوای، خدای دی وکړی چی تر پایه دمظلومو افغانانو سره ودریږې ! هسی هم یوه ورځ به له دی کاره ګوښۍ شې بهتره ده لکه نر غوندی لیری شه نه لکه کرزی صاحب غوند زنانه لیری نشې!
ملت درپسی ولار دی نوم بدی هم په میړنو کی ثبت شی ، بیا وایم د نر زوی یی شاباش دی برتا وی!


اسم: ع توخي   محل سکونت: sweden    تاریخ: 25.07.2013

د هرات د نوې والی وحيدي خبرداری چي د انسانخورو اخوندانو د قونسلګری و عملې ته ئې ورکړی دی چي دافغانانو
سره بايد سم او انساني چلند وکړي ډېر پرځای او د ستائېني وړ دی او هر افغان بايد د هغه څخه ملاتړ او حمايت وکړي
او محترم والي صاحب ته زه خبرداری ورکوم که چېري د ګرګين بچيانو په تورو کڅوڼو کې ډالر او يورو درته ډالی کړې چي شرافت، همت، او هغه افغاني غیرت دي در څخه رانيسي دنه قبلېدو سره سره بايد ټوله جهان ته ئې رسوا او برملا هم کړې ٠ او يو بله خبره که سپنتسماعېلکرز اعتراض درباندي وکړی چي ولي ددوی د اجازې پرته ګرګېنانو ته
اخطارونه ور کوې هغه هم دځانه سره مه ساته ټوله نړی په خبره کړه او زه تاته ډاډ درکوم چي هر کړېدلی او زورېدلی
افغان به دي حمايه کوي او څنګ ته به دې دريږی ٠ زه د هر هغه چا سره چي دغسي په ډاګه د افغانستان دښمنانو ته په افغاني غیرت او مړانه دريږي د تعظيم سر ور ته ټيټوم او لعنتونه ليږم هغو کسانو ته چي وطن او افغانيت په پیسو پلوري ، ستا په شان د نورو واليانو په هيله ٠


اسم: عبدالکریم رحیم   محل سکونت: کابل    تاریخ: 24.07.2013


باوجود اظهارات اعلیحضرت بابای ملت باید عرض شود که هیچ پادشاهی به کشور خود غیر از برگشت به اورنگ سلطنت خود بر نمی گردد.
این واقعیت در بارۀ بابای ملت هم صدق میکند. اما دسایس بین المللی خاصتاً زلمی خلیلزاد که بدون از اعتلای قدرت کشور متبوع خویش هدفی دیگری نداشت نه پادشاه را گذاشت که به تخت خود برگردد و نه مردم افغانستان را اجازه داد که رأی خویش را ازادانه ابراز دارند.

در نتیجه باوجوداینکه از 1600 عضو لویه جرگه 1200 نماینده میخواست که اعلیحضرت پادشاه دوباره قیادت ملت خود را بدست گیرد ملت از ابراز نظر ازاد خود محروم شد. زلمی خلیلزاد تا به ساعت 3 صبح همان روز تصمیم گیری در لویه جرگه در اطاق وی نشسته بود تا ویرا مجبور به آنچه نماید که نه خود می خواست و نه ملت.

اینبار ملت افغان بایست با تصمیم قاطع برپا خیزد و بگوید که نظام جمهوری بحال مردم افغانستان مفید نیست.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 24.07.2013

در رابطه با سلب صلاحیت وزیر امور داخله:

به قلم شاغلی محترم عبدالصبور صافی برکت که موضوع مهم روز را مطرح کرده اند.

سلب صلاحیت وزیر داخله یکبار دیگر ثابت کرد که اکثریت اعضای ولسی جرگه فقط و فقط در فکر منافع شخصی، پر کردن جیب های شان و بر آورده ساختن خواست های مافیای مواد مخدر، باداران خارجی شان، مافیای زمین و دیگر جنایتکاران اند که وزیر تحصیل کرده و مسلکی، صادق و با وجدان را مانع در مقابل خود می بینند.

هیچ کس نمی گوید که شاغلی محترم پتنگ تمام امور را آنچنان که باید انجام داده است ولی دلایل معین و معلوم هم برای عدم مؤفقیت آنچنان او هم موجود اند که یکی از آن عوامل همین وکلای به اصطلاح ملت در ولسی جرگه اند که وزیر را به جای تقدیر و مساعدت در امر تأمین امنیت و ثبات برعکس به خاطر عدم بر آورده ساختن خواهشات شخصی شان تحت فشار قرار داده و تهدید می کنند.

عین کار در مورد آقای محترم اسپنتا که از محدود شخصیت های باوجدان، صادق و وطنپرست در دستگاه دولت به شمار می رود در سال 2007 زمانی صورت گرفت که او مسئلۀ استفاده از آب های کشور ما و مداخلات دیگر ایران و اینکه كشور هاي خارجي در تصميم گيري هاي شوراي ملي تاثیر دارند را مطرح کرد.

آنزمان هم جناب محترم رئیس جمهور شاغلی کرزی هوشیارانه عمل کرده و نگذاشت که وکلای خائن و وابسته به رژیم آخوندی ایران و پاکستان با سرنوشت یکی از وزرای صادق کابینه او بازی کنند و موضوع را به ستره محکمه راجع کرد که باعث ابقای دوباره محترم اسپنتا گردید.



اسم: A. Halim Hakimi    محل سکونت: USA    تاریخ: 22.07.2013

Dear Prof. Hashimyan ,
What a cheap behind the computer attack on a large group of Afghans relating themselves to a region and ethnic group. Professor in exile knows or should have known that the movement of most of political actors in Afghanistan are directed from pay masters elsewhere, but he is unable or un-willing to touch such subject that may adverse affect his standard of living!!!
There are probably no more than 100 Afghan so called intellectuals such as Mr. Hashimyan, Mr. Kushan and the new kid on the block – Mullah with a bow and a tie – with uncontrollable ego and lack of much accomplishment in the vast opportunity of the west and in order to satisfy their uncontrollable ego, relieving their pain on faraway different Afghan ethnic groups for decades. God save Afghanistan from these type of intellectuals and very sad indeed.


اسم: زهرا کوهدامنی   محل سکونت: کابل     تاریخ: 22.07.2013

اگرچی میدانم که جناب محترم هاشمیان یک شخصیت ملی استند. آنچه تحت عنوان طبقهٔ اصناف به صیاف رای میدهند صرف طنز(مزاح) است. جناب شان خواسته اند با کلیماتی که شایان فهیم و صیاف است مطلب را به خواننده برساند، ولی کمی از نزد شان برهم و در هم شده که مطمئناً منظور شان توهین و تحقیر وطنداران زحمتکش ما به هیچ وجه نبوده است و سبب رنجش بعضی دوستان که حق به جانب هم استند گردیده است.

در شرایط فعلی این گونه طنز خنده نمی آورد. از همین سبب بزرگان ما گفته اند: آنچه نوشته میشود به حیث سند باقی می ماند لازم است که سندی گذاشته نشود که باعث شرم ساری گردد. مثلاً میشد به عوض القاب که به طبقهٔ زحمتکش ما داده شده به عوض آن اصناف قمار بازان، اصناف سگ جنگان، اصناف فساد پیشه گان، اصناف غاضبین زمین، جنگسالاران، رشوتخوران وغیره نام می برد.
امید است به صدها مقالهٔ خوب و ملی ایشان هموطنان ما این طنز شان را سخت نگیرند.

همچنان آرزومندم که باز جناب محترم تحلیلگر مجرب ښاغلی پیر محمد بابر صاحب ننویسند:(گاهی بنام زهرا، گاهی بنام زهرا کوهدامنی می نویسی که نه خلقی استی نه پرچمی استی نه شعله یی نه اخوانی استی نه شاه دوست نه جموری خوا صرف چلندیات نوشته می کنی)
باعرض محبت
میرمن زهرا کوهدامنی


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 21.07.2013

به ارتباط نوشتۀ دوست عزیزم میر عنایت الله آشفته!

اگر تصمیم ولسی جرگه مبنی بر لغو چوکی های هموطنان اهل هنود و سِک افغانستان نهایی بوده و تطبیق گردد، این عمل را جزء خیانت، جنایت و نقض حقوق مسلم و مدنی یک اقلیت چیز دیگر نمی توان گفت.
هندوان و سِک های هموطن ما فرزندان این میهن بوده، اگر در گذشته بنابر گسترش ظلمت جهل و نادانی تحت فشار ودر ترس و رعب میزیستند ولی بیش از صد سال باینطرف مطابق قوانین اساسی هر دوره اتباع قانونی این کشور شناخته شده بدون کمترین تبعیض از تمام حقوق مدنی افغانستان برخوردار بوده اند.
هردو قشر بحیث هموطنان آرام، صلحدوست و صادق در کلیه امور اقتصادی چون فروشندگی، تجارت، تبادلۀ اسعار و ادویه و طبابت نقش اساسی داشته اند. اهل هنود و سِک ها وکلای گذر و نمایندگان بلدی و وکلای شورا خودرا داشته اند. هیچ هندو وسِک افغان خودرا هندوستانی نمی شمرد ولو که روابط تجاری با آن کشور داشتند.
دو هموطن هندویم از ولایت قندهار در وزارت داخله بجرم کمک پولی به مجاهدین بنام ( اخوانی) با من محبوس بودند.
در دوران شاهی پرداخت رسم ناروای جزیه ملغی قرار گرفته اهل هنود و سِک ها خدمت زیر بیرق را میگذرانیدند.
جوانان تحصیل یافتۀ هردو قشر در شقوق طبابت و سیاست و اقتصاد صاحب موقف های بلند بودند و اکثریت تا زمان حکومت کمونستی به آسایش و رفاه می زیستند.
در دوران انارشی تنظیمی ها مخصوصاً مال و منال اهل هنود و سِک های هموطن ما مورد چپاول و تاراج قرار گرفت که موجب فرار شان از مملکت گردید.
اهل هنود و سِک ها بحیث اتباع قانونی مملکت و لو که اقلیت اند حق مشروع سهم داشتن در نهاد های دیموکراتیک چون شورای ولایتی، شورای ملی و مجلس سنا را از طریق انتخابات و گرفتن رأی دارند. اگر هموطن هندو سِک ما واجد همه شرائط بوده و شائستگی ها اهلیت و لیاقات زعامت را داشته خودرا کاندید ریاست جمهوری می نماید و رآی لازم را بدست می آورد هیچ مانعی در احراز این مقام در برابرش از لحاظ قانون وجود ندارد.
نهاد های مدنی و صیانت از حقوق بشر اگر راستی وجود دارد بنام دفاع از حقوق یک اقلیت موضوع را جدی گرفته احتجاج و اعتصاب را براه اندازند و وظیفۀ اهل خبره و منورین و مطبوعات است که صدای مخالفت خودرا در برابر سلب حق مشروع هموطنان اهل هنود و سِک ما بلند نمایند.


اسم: لمر جباری   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 21.07.2013


آقای هاشمیان واقعا مردم شمال کابل را شدیدا اهانت کرده است . فهم این نکته نخقیق یک هفته یی بکار ندارد با خواندن اولین جمله این مقاله ، ماهیت آن معلوم میشود . افرادی مانند اقای رها که هنوز هم در خواب خرګوش اند و توت فروشی ، یخ فروشی و ( قرار داشتن درین لین ) رابه ګفته خودش قابل شرم میداند ، شاید ماهیت چنین توهین را درک نکند .اما هر انسان عادی با خواندن این مقاله میداند که در آن به قوم و منطقه توهین شده است
با احترام


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 21.07.2013

من با تمام احترام که به جناب محترم هاشمیان دارم با مطالعه دو مقاله اخیر شان قدری سر در گم شده ام.

در مقاله اول شان اگر اشتباه نکنم کرزی در اول به حیث شخص مجرم شناخته شده و محکمه او تقاضا شده ولی بعد در لیست 100 تن از اعضای « کمیسیارات ملی» نام او یعنی به قول خود ایشان نام همان مجرم ذکر شده است.

در مقاله دوم جناب شان همانطوریکه جناب محترم غیاث الدین اشاره کرده اند زحمتکشان کشور چون توت فروشان، انگور فروشان، تلخان فروشان، کشمش فروشان، کچالو فروشان، در کنار وطنفروشان ذکر شده که نمیدانم این یک اشتباه تایپی است یا چه ولی امید محترم هاشمیان در زمینه قدر روشنایی انداخته ما را از مقصد شان آگاه سازند.

توت فروشی ، انگور فروشی ، کچالو فروشی و .. در کشور که اقتصاد آن ویران و مردم آن نان شب و روز شانرا به مشکل پیدا میکنند کسب و کار نهایت شرافتمندانه و انسانی است که باید قدر شوند نه اینکه در کنار وطنفروشان و خائینین چون محقق ، فهیم یا سیاف ذکر شوند یا با آنها مقایسه شوند. وسلام




اسم: رها   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 21.07.2013

به ارتباط غیاث الدین

برادر چرا از یک نوشته هنری اینقدر خفه استی. انسان های فهمیده وقتی نوشته ای را برای خود توهین آمیز می دانند در مقابل یک نوشته بهتر می نویسند. از نوشته شما بوی خون و جنگ می آید در حالیکه خلیل الله هاشمیان بسیار یک گپ خوب نوشته، خوب اگر خودت آدم معتبر استی و خود را با یخ فروشها و توت فروشها در یک لین قرار نمی دهی، چرا اینقدر خفه استی؟

از کی باید نوشته ها با قانون اساسی و حقوق بشر برابری داشته باشند؟ در غرب می توان نوشت که اوباما خر است. خر ها برای این گفته اعتراض نمی کنند.

کمی از لودگی محلی خود کم کن و به یک قلم بدست ماهر به این شکل حمله نکن، خودت را خراب می کنی برادر.


اسم: عادل   محل سکونت: اسکاتلند    تاریخ: 21.07.2013

نوشته جناب هاشمیان به ارتباط بجه بی ریش های شوره کش
زنده باشی هاشمیان صاحب در نوشتن طنز شما بسیار استعداد خوب دارید. خدا کند که بزودی از چنین طنز های پر معنی و محتوی شما را بیشتر بخوانیم.

شما یک ملت رنج دیده را با نوشته خود، با ترسیم جالب بدنام های تاریخ و بی خدایان خدا فروش را می خندانید.

بسیار تشکر


اسم: غیاث الدین   محل سکونت: خیرخانۀ کابل    تاریخ: 20.07.2013

گردانندگان محترم افغان جرمن آنلاین!
نوشتۀ سراپا اهانت و دشنام به تمام کارگران شریف وزحمتکش تمام شمالی ومخصوصاًمردم ستمدیدۀ پنجشیر را که بنام «طبقۀ اصناف به سیاف رای میدهد» به قلم **** سید خلیل الله هاشمیان را مطالعه کردم، در این مورد چند نکته را قابل توضیح واعتراض جدی واصولی میدانم:

-سید خلیل الله که نوشتۀ متذکره را استفراغ نموده است، مغایر تمام اصول مروج مندرج در قانون اساسی،حقوق بشر وحتی مناقض مندرجات اصول نشراتی خود شما ریخ زده است که قابل محکمه ومحکومیت میباشد.

-طبقۀ اصناف پنجشیر و شمالی برای سیاف جنایت کار وقاتل مردم کابل وپغمان قطعاً بیعت نمیکند،سید خلیل الله هاشمیان برای این جانی تبلیغ انتخاباتی میکند.

- سید خلیل الله هاشمیان **** ، توت فروش ها،کشمش فروش ها،انگور فروش ها و یخ فروشان شمالی و پنجشیر را همردیف وطنفروشان قرارداده است. این شخص باید در برابر محکمه ثابت کند که این ادعایش صحیح خواهد بود؟
واگر نه باید به زندان برود، اما او در آغوش مصون بادار خود سی. آی. ای. امریکا قرار دارد ًو بناءً تعقیب او ناممکن است اگر او مرد و صادق است یک بار به کابل بیاید تا دلیل بیاورد که به چه تمسکی تمام زحمتکشان شمالی و پنجشیر وطفروش و پیرو جانی هاست؟؟
من به حیث خوانندۀ دایمی پورتال شما، از شما جداً تقاضا می نمایم تا هر چه زودتر این نوشتۀ *** موصوف را از صفحۀ تان بردارید تا شما نیز در جملۀ همچو اشخاص قلمداد نشوید.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: لندن    تاریخ: 14.07.2013

مکثی بر مقالهٔ آقای وحید مژده

این مقاله به جای «یکی از انتخاب ها برای حل مسأله، بازگردانیدن خانوادهٔ شاه سابق به قدرت است» ، باید تلاش برای تمثیل طالبان به حیث مدافعان قوم پشتون و تمامیت ارضی افغانستان نام داده میشد. زیرا در مورد شاغلی محترم نادر نعیم نواسه برادر سردار شهید محمد داود خان فقط چهار جمله نوشته شده در حالیکه قسمت مهم و اصلی مقاله در مورد این است که گویا گروه مزدور و فروخته شده طالبان از حقوق پشتونها دفاع میکنند و بر ضد تجزیه افغانستان سلاح بدست گرفته اند.

متن مکمل این مضمون را اینجا کلیک کنید و بخوانید...

اسم: عبدالکریم رحیم   محل سکونت: کابل    تاریخ: 12.07.2013

در رابطه به نظر اقای مژده

این یک واقعیت مبرهن است که اعادۀ موسسۀ سلطنت در یک کشوری مانند افغانستان خیلی مهم است. اولاً به این دلیل که سلطنت در نزد همه اقوام افغانستان حامی و طرفدار دارد، بناءً می تواند که وحدت ملی را در افغانستان دوباره تأمین نماید.

به شهادت تأریخ سلطنت موازنۀ قومی را بشکل احسن در افغانستان تحقق بخشیده بود. ثانیاً در کشور های شرقی اصل ارثی بودن حتی در جمهوریت ها تعمیل شده مثلاً در پاکستان خانوادۀ بهتو، در هند فامیل نهرو، در اذربایجان الهام علییف، در سوریه بشار پسر حافظ اسد و غیره. به همین دلیل است که نظر اقای مژده بایست سطحی تلقی نشده جداً مورد غور و مداقه قرار داده شود.

سلطنت بهترین انتخاب برای افغانستان در شرایط موجود است.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 09.07.2013

از برای خدا این چه بیشرمی و چشم پاره گی است.

کسی که بر روی دختران وزنان معصوم افغان فقط به خاطر اینکه تشنه تحصیل و مکتب رفتن بودن تیزاب میپاشید

کسیکه از کتاب مقدس مسلمانها یعنی قران پاک بر اساس تعبیر که جنرال حمید گل ، نصیر الله بابر ، جنرال اختر و جنرال ضیا الحق کرده و میکنند برای ما نقل قول میکند و کسیکه ملا های پنجابی کشور مصنوعی پاکستان او را درس مذهب و اسلام داده اند

کسیکه در مورد زنان بیگناه و یگانه قانون که در سی سال گذشته به صورت نسبی میتواند آنها را از شکنچه، عذاب ، لت و کوب های وحشیانه ، ازدواج های اجباری در طفولیت و هزار رنچ و عذاب دیگر رهایی کند مقالات چندین صفحه ای مینویسد ولی در ظرف پنج سال قتل مردم بیگناه افغان بوسیله راکتباران نظامیان پنجابی و پیشروی شان در ننگرهار و کنر حتی دو جمله نوشته نکرده

کسیکه زندگی ننگین و شرم آور را در طبیله های آی اس آی به برگشت به وطن ترجیع میدهد

کسیکه هزاران زن معصوم را با راکتهای کور در کابل بی شوهر و هزاران دختر بیگناه را بی پدر و بی برادر ساخته

بر ضد قانون منع خشونت بر علیه زنان در فشانی !!؟؟ میکند و به خاطر آنکه بوی گند آن بلند نشود آنرا در زیر چادری اسلام و قران پنهان میکند

محترما !!!؟؟؟ مرگ میلیونها بار بر این زندگی که یک پنجابی دالخور ترا در طبیله خود نگهدارد شرف دارد.


اسم: حكمتيار   محل سکونت: xxxx    تاریخ: 07.07.2013

ښځه او حقوق ئې - لومړى برخه - حكمتيار

بسم الله الرحمن الرحيم

د قانون منع خشونت عليه زنان په ځواب کې
مقدمه
په دې وروستيو كي د (قانون منع خشونت عليه زنان) تر نامه لاندي يوه سپېره، كچه او زموږ د مؤمن ولس د معتقداتو ضد ليكنه په څو پاڼو او مادو كي ولسي جرگې ته د تصويب لپاره وړاندي شوه، دا ليكنه څلور كاله وړاندي په 1388كال كي د كابل حكومت جمهور رئيس له لوري د قانون په توگه توشيح شوې، اړوند ادارو ته د تعميل لپاره لېږل شوې، په تېرو څو كلونو كي د نافذ قانون په توگه مراعات شوې او له مخي ئې ځينو ته سزاگاني وركړى شوې!! د دې سپېرې ليكني گڼ شمېر مادې د اسلام د صريحو احكامو خلاف، د افغان ولس د غوره او منل شوو دودونو ضد او د هغه قانون مغاير دي چي د كابل امريكايي حكومت ئې د اساسي قانون په نامه يادوي!!
دا قانون نه يوازي د محتوى له پلوه ډېر ډېر پرېوتى او د افغان مسلمان ولس د معتقداتو، عنعناتو، دود دستور، او افغاني فرهنگ او كلتور مغاير دئ بلكي الفاط او د الفاظو تركيب ئې هم ركيك، غيرمعياري، كچه، د رسمي قاموس او ملي ترمينالوژي خلاف او وارداتي دي. گڼ شمېر مادې ئې په څرگنده توگه له صريحو اسلامي اصولو سره تضاد او تعارض لري. د جمهور رئيس له لوري د دې قانون توشيح ښيي چي د كابل لاس پوڅى حكومت څومره ذليل، پردى واك، د اسلام، ملي هويت او افغاني كلتور په وړاندي څومره بې باك او بې پروا او د خپلو حاميانو د ارضاء لپاره څنگه هر كار ته چمتو او لاس پر سينه ولاړ دئ!!
د هغو ناولو څېرو جسارت د حيرانتيا وړ دئ چي دا سپېرې پاڼي ئې د قانون په توگه وړاندي كړې دي، هغه ئې منلې دي، لاس ليك كړې ئې دي، او ځينو بې وزلو او مظلومانو ته ئې د دې قانون مطابق سزاگاني وركړې دي. د دې قانون په وړاندي د هغو څېرو سكوت او رضايت او په دې څلورو كلونو كي د هغه په ضد له څه ويلو ډډه كول هم د حيرانتيا وړ دئ چي ځان ته مسلمان وايي او د كابل مرتد لاس پوڅي امريكايي حكومت ته د اسلامي حكومت نوم وركوي!!
دا قانون په اصل كي د اسلام په ضد د صليبي ښكېلاك د كركجن پراخ فرهنگي او تبليغاتي جنگ يوه بله بېلگه ده، هدف ئې نه د ښځو د حقوقو تأمينول دئ، نه د دې مظلومي ټولني ژغورنه او نه د دوى په خلاف د تشدد مخنيوى، په دې سپېرو پاڼو سره ئې يوازي دا هڅه كړې چي د ښځو د ځينو اسلامي حقوقو او وجائبو او په دې اړه د اسلام د ځينو اصولو او لارښوونو په اړه پوښتني راولاړي كړي او هغه د ښځو د انساني حقوقو او عدالت خلاف وښيي، دا ئې د تشدد بارز او څرگند موارد گڼلي: نارينه ته تر يوې ښځي د زياتو نكاح كولو حق، د ښځي د پلار او بل ولي موافقه په نكاح كي ضروري گڼل، د نارينه قيموميت په كورنۍ كي، خاوند ته دا حق وركول چي خپله مېرمن د نشوز او اعراض په صورت كي وهلى شي، له كوره د مېرمني په وتلو كي د مېړه د موافقې لزوم، له نامحرم سره د مېرمني له خلوت او يوازي ليدلو ممانعت، د طلاق حق يوازي مېړه ته وركول،... په قانون منع خشونت عليه زنان كي نه يوازي دغو مواردو ته د جرم په سترگه كتل شوي بلكي عامل ئې د سزا مستحق گڼل شوى!!
د دې قانون مسوده د يوې امريكايي مېرمني له لوري وړاندي شوې او ژباړه ئې د يوه ايراني له لوري شوې، په ژباړي كي ئې گڼ شمېر داسي ايراني اصطلاحات راغلي چي زموږ د ملي ترمينالوژي خلاف دي، چي څو بېلگي ئې دا دي: استان کابل د ولايت كابل پر ځاى، دادستاني د څارنوالي پر ځاى، دادگاه د محكمې او قضاء پر ځاى، رئيس دادگاه اختصاصي خانواده د محكمه اختصاصي خانواده پر ځاى، معاون وزارت بهداشت د معين وزارت صحت پر ځاى، معاون وزارت دادگستري د معين وزارت عدليه پر ځاى، معاون وزارت امور کشور د معين وزارت داخله پر ځاى، معاون وزارت آموزش و پرورش د معين وزارت معارف پر ځاى، وظايف وزارت بهداشت عمومي د وظائف وزارت صحت عامه پر ځاى، وظايف وزارت کشور د وظائف وزارت داخله پر ځاى، وظايف وزارت دادگستري د وظائف وزارت عدليه پر ځاى، تدابير پيشگيرانه د تدابير احتياطي پر ځاى، کوتاه مدت د قصير المدت پر ځاى، مجلس نمايندگان د ولسي جرگې پر ځاى، به علاوه واگذاري د علاوه بر واگذارى پر ځاى او ډېر نور.... دا اصطلاحات په يوه قانون كي كارول خو آخوا ته پرېږدئ په مطبوعاتو كي د هغوى كارول هم د قانون خلاف عمل او د پردي فرهنگ تحميلولو شرمناكه هڅه ده. متأسفانه ځيني چي په خپله غولېدلي او د نورو غولولو هڅه كوي وايي: دا الفاظ په ايراني فارسي او افغاني دري كي شريك دي نو ځكه ئې كارول مانع نه لري، په داسي حال كي چي دا يوه مغالطه ده، استان يو ايرانى خاص نوم دئ چي د ولايت لپاره وضع شوى، وزارت كشور يو خاص ايراني نوم دئ چي د داخله وزارت لپاره وضع شوى او همداسي ټول نور اصطلاحات، پوښتنه دا ده چي تاسو له دې پرته چي ايراني فرهنگ رائج او ايرانيان ارضاء كړئ بله څه موخه درلودى شئ او كوم مجبوريت دې ته اړ كړي يئ؟ ولي مروج افغاني نومونه پرېږدئ او نامأنوس پردي نومونه كاروئ؟ كاش تاسو يوازي پښتو نومونه دري ته اړولى، تاسو خو ټولو افغانانو ته منلي او پېژندل شوي عربي الفاظ هم ايراني ته اړوئ!!
د 1392 كال د جوزا په مياشت كي دا سپېرې پاڼي ولسي جرگې ته د بحث او تصويب لپاره وړاندي شوې، ولي وړاندي شوې، چا وړاندي كړې، موخه ئې څه ده، دا هغه پوښتني دي چي ډېر ژر به ئې حقيقت جوت شي. د ولسي جرگې په غونډي كي هغو مېرمنو په ډېر جسارت سره له دې قانون دفاع كوله چي د يوناما د سوټي په زور ولسي جرگې ته رسول شوې دي، دوى ويل: دا قانون د جمهور رئيس له لوري توشيح شوى، عملاً نافذ دئ، او دې ته ضرورت نشته چي په ولسي جرگې كي تر بحث لاندي ونيول شي. ځينو ئې ويل: كه دا قانون لغو شي نو نه يوازي زموږ د تېرو دولسو كلونو لاسته راوړني به په اوبو لاهو شي بلكي د ټولو غربي هېوادو مرستي به هم بندي شي!! دا گواښ په لومړي سر كي د هغي امريكايي مېرمني له لوري په رسنيو كي څرگند شو چي د دغه قانون لومړنۍ مسوده د هغې له لوري وړاندي شوې او هغو افغاني مېرمنو ته سپارل شوې چي امريكايانو د ښځو د حقوقو د مدافعينو په نامه گمارلې دي، د ملگرو ملتونو سرمنشي بانكي مون هم د دې قانون ملاتړ وكړ او د كابل حكومت چارواكي ئې وگواښل چي د دې قانون د لغو په صورت كي به د مرستندويو هېوادو غبرگون سخت وي!! د ولسي جرگې دننه او بهر ځينو استازو، علماوو، خطيبانو، استادانو، ليكوالانو، مېرمنو، محصلينو او ځوانانو مثبت او منفي عكس العملونه درلودل، غربپالو څېرو، په غربي هېوادو پوري تړلو خبري او تصويري رسنيو د دې قانون په حمايت كي او د هغو كړيو د دريځ په رد كي پراخي تبصرې درلودې چي دا قانون ئې د اسلام خلاف گڼلى. ما د ځينو مؤيدينو او مخالفينو نظريات د رسنيو له لاري اورېدلي، د ځينو اسلامپالو شخصيتونو دريځ او غبرگون مي په زړه پوري او د قدر وړ موندلى، خو هغه مي كافي او شافي نه دئ انگېرلى، ښايي د هغو محدوديتونو له كبله چي پر دغو رسنيو لگول شوي او د دغو رسنيو د هغه مأموريت له مخي چي ورپه غاړه دئ د دې قانون د مخالفينو آراء په سمه او صحيح توگه نه دي منعكس شوي، دا راته ضروري وبرېښېده چي په دې اړه لږ تفصيلي بحث وشي. په مقدمه كي ئې څو عرائض لرم:


اسم: حسینه   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 06.07.2013

زن افغان زمین

بانوی آتش نشین

متن مکمل این مضمون را اینجا کلیک کنید و بخوانید...

اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 06.07.2013

ښاغلي نبی مصداق صاحب
سلامونه ومني
د اتیلافی حکومتونو د جوړولو هڅي د شاتګ په مانا وی، ستاسو عقلانه دریځ د ستایني وړ دی، د اوسني واکمني په دننه او بهر کی مدیریت مافیایی ځانګړتیاووی لری، چی شمالی ټلواله او نور سیاسی واکمنان چی په واکمني او اداره کی شریکان دی د افغان اولس د رهبری توان نه لری،هغه څه چی لرو هغه د ټاکني اوسنی بهیر او سیاسی چاپيیریال دی، د اتیلافي اداره د جوړیدلو له پاره چی تاسو د هغه څخه مو یادونه کړی، د سیمی د استخباراتو د مداخلی پر اړوند په اوسنی سیاسی کړکیچ کی مو څه نه دی ویلي هغه دا چی د پاکستان او ایران د ښکاره لاسووهنو په هکله ملی دریځ هغه څه دی چی افغانانو ته د منلو وړ کیدای شی.


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 01.07.2013

قابل توجه روشنفکران مترقی و ملی افغانستان

در این روزها برای تجزیه کشور ما معاملات پهنانی صورت ګرفته و لندن و اسلام اباد در تلاش اند، مناطق پشتون نشین را به پاکستان حواله نمایند، دیده می شود نوکران ایرانی که خود را افغان و وطن دوست قلمداد می نمایند به استفاده از وضع پیش امده به نفع ایران علیه امریکا تبلیغ می نمایند تا ایران در منطقه برنده شود، کسانیکه از یک جهت در دفاع قرار دارند با هوشیاری علیه منافع ستراتیژیک افغانستان سنګ اندازی می کنند، تا سند همکاری امنیتی با امریکا به مشکلات مواجه شود، دیده می شود که کرزی صاحب نه توانست از وضع پیش امده در سالها که کذشت استفاده نیک نماید ، موجودیت نوکران ایرانی و پاکستانی در دولت و حکومت باعث شد تا تجزیه کشور مورد بحث قرار ګیرد و این خود بی کفایتی مدیریت کنونی را نشان می دهد، باید متوجه بود که افغانستان بدون دوستان قوی در منطقه دوست نداشته و موجودیت افغانستان نیز از طرف ایران و پاکستان در خطر قرار دارد، افغانستان قوی و متمرکز به نفع همه دنیاه است .

ایران از ایجاد کردستان و پاکستان از الحاق پشتونها انسوی دیورند و ازادی بلوچستان در هراس اند، در این راستا افغانستان قوی ضرورت افغانها و جامعه جهانی نیز محسوب شده و نباید ما غافل از ان باشیم، کسانیکه در دریچه نظریات با نامها مستعار نمایان هستند اینها در کابل پرس نیز زمینه مباحث قومی را براه انداحته اند البته با نامها مختلف، باید هوشیار باشیم و منافع ستراتیژیک افغانستان را درک کنیم


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 01.07.2013

جناب محترم شاغلی مایار ! از لطف شما و همنوایی تان یکعالم تشکر. آنچه مربوط به معامله گری یا مصلحت گرایی های کرزی میشود من با در نظر داشت حوادث سه دهه گذشته و این واقعیت که او در زمان نهایت دشوار زمام امور را بدست گرفت باید بگویم که این معاملات و مصلحت ها همه بر اساس اقتضای زمان و شرایط کشور صورت گرفته و میگیرد.

وقتی او به ریاست اداره موقت بر اساس فیصله های بن اول انتخاب گردید وطن به ویرانه مبدل گردیده و گروه های به نام جهادی وطن را مال شخصی شان ساخته بود. اردو و تمام اساسات قوای مسلح و اقتصاد از بین رفته و گروه های به اصطلاح جهادی کشور را مانند مال شخصی بین خود تقسیم کرده بودند همسایگان به نام مسلمان از هیچ مداخله بیشرمانه ، غیر انسانی و غیر اسلامی بر علیه مردم و وطن ما دریغ نورزیده حتی تجزیه کشور را در سرلوحه مداخلات شان قرار داده بودند

جنایتکاران موجود در چوکات دولت بوسیله او نه بلکه بوسیله امریکایی ها و بر اساس معامله های که سی آی ای با ایشان داشته و دارند دو باره به قدرت رسانیده شده و بر گرده های ملت مظلوم ما تحمیل شدند.

در یازده سال گذشته از یکسو سیاست دوگانه و کثیف امریکا زیر نام مبارزه بر علیه تروریزم و جهادی هاییکه هر کدام خواهان قدرت بیشتر در دولت بوده و میباشند و ازطرف دیگر کشور تروریستی و مصنوعی پاکستان و غلامان شان هزار ها پرابلم برای او خلق کرده کشور را هدف وحشیانه ترین حملات قرار داده اند.
ولی کرزی تسلیم نشده و تا جاییکه توانست برای به پاه ایستاده کردن دوباره اقتصاد و اردوی کشور کوشید و در برابر بمباری های بیرحمانه امریکا ایستادگی کرد . او گفت که تروریستها در قرا و قصبات افغانها نه بلکه در پاکستان اند و اگر امریکا در امر مبارزه بر علیه تروریزم صادق است پس باید مراکز و پناهگاه های تروریستان را در آنسوی سرحد تحمیلی دیورند نابود کنند
.
او همچنان با مردانگی جلو سم پاشی مزارع افغانها را گرفته با شجاعت اعلان کرد که این خارجی ها اند که کشت و زرع کوکنار و تجارت مواد مخدر را رونق میدهند نه دهاقین بیگناه ما

اگر کسی دیگر در یازده سال گذشته با این هم موانع ، سد ها و مشکلات که برایش نیرو های شیطانی فوق الذکر خلق کرده اند میبود یا دیوانه میشد یا استعفی میداد و یا هم اوضاع مانند سالهای 90 یعنی سگ جنگی های تنظیمی آغاز میگردید. ولی او رزمید و مقاومت کرد و تاجاییکه توانست کار کرد و کوشید

بعضی ها میگویند که او باید مردانه استعفی میداد و بعضی هم میگویند که اگر کرزی مقاومت میکرد در حضور جامعه جهانی و قوای شان تکرار حوادث سالهای 90 امکان نداشت . ولی بیایید به یاد بیاوریم که در دهه 90 بر اساس فیصله سازمان ملل متحد مانند فیصله سال 2001 در مورد افغانستان، قوای بین المللی از جمله امریکا وارد کشور سومالیان شده و تلاش کردند تا دولت جدیدی را به میان آورده وصلح و ثبات را در آنکشور تامین کنند. ولی رهبر آنوقت سومالیا احمد فرح عیدید نتوانست بین گروه ها و تنظیم های مختلف آنکشور که از قبایل و اقوام مختلف سومالیا نمایندگی میکردند تفاهم ایجاد کند و جنگهای شدید باعث گردید تا قوای امریکایی که مورد حملات شدید گروه های معین از جمله عیدید قرار گرفته بودند آنکشور را ترک کنند.

باور کنید که اگر مصلحت جویی ها و حتی معامله گری های زیرکانه کرزی نمیبود سگهای به نام جهادی عین حالت سومالیا را در افغانستان به میان آورده و جامعه جهانی شاید در همان سال اول یا دوم افغانستان را ترک میکردند.

البته آنچه در فوق نوشتم به هیچوجه به این معنی نیست که کرزی هیچ نوع اشتباه نکرده است. نخیر او اشتباه کرده و خواهد کرد ولی در کشوری با مشکلات فوق الذکر کی و کدام رهبر پیدا خواهد شد که اشتباه نکند ؟

در زمینه مسایل دیگر هم وجود دارد که در صورت لزوم به بحث خواهیم گرفت ولی فقط لازم به تذکر میدانم که کرزی در چندین مورد استعفی و برکناری یکعده تحصیل کرده را بر خلاف آرزو و فشار کشور های همسایه ، گروه ها و تنظیم های معین و افراد وابسته به آنها در دستگاه دولت نپذیرفت که شاغلو اسپنتا ، رئیس ستره محکمه ، لوی څارنوال ، شاغلی لودین معین سیاسی وزارت امور که اصلا دو سال قبل زیر فشار استعفای خود را پیش کرده بود ، نماینده خاص افغان در ملل متحد ظاهر طنین .... را میتوان به حیث مثال ذکر کرد.


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا، امریکا     تاریخ: 30.06.2013

محترم آقای پیر محمد بابر! از نوشتۀ شما دردی که در راه وطن احساس می کنید بوضاحت لمس میشود. با شما همنوایم که این هر دو شخصیت، با جناب محترم یون از سال 2001باین طرف ضمن سفرم به افغانستان آشنائی دارم و همچنان نشانه های از خدمات محترم داکتر صبا را در سفر اخیرم بهرات بچشم سر دیده و تصدیق میکنم، از جمله کسانی هستند که در راه نجات وطن ما مستقیماَ قربانی می دهند.
افسوس که صدای شما بعنوان آقای کرزی انعکاسی نخواهد داشت، زیرا خودش در اعمار قدرت " فراکن شتاین" ها، مانند تورن اسمعیل نظر به معامله گریهایش، شریک هست و هنوز هم وی را امیر صاحب خطاب میکند. انتظار یک خدمت در راه ساختمان ملت با وحدت سالم و گماشتن خدمتگاران صادق در آجندای کرزی نمی گنجد واشتباه است.
اطمینان داشته باشید که یک تعداد بزرگ، لیک صامت افغان با شما همنوا است و بامید روزیکه حق و عدالت در جاهای خود قرار بگیرد ، چسم به راه است. با احترام احسان الله مایار


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 29.06.2013

هموطنان محترم ، دو روز قبل والی هرات شاغلی محترم داکتر داود شاه صبا به دلیل فشار های حلقات معین و اینکه « اشخاص و گروه هایی وجود دارند که همه چیز را برای خودشان خواسته و تحمل دیگران را با افکار مختلف حتی اگر به نفع وطن و مردم باشند، ندارند» از مقام خود استعفی داده است.

محترم صبا از محدود والیان است که دارای تحصیلات عالی بوده و به قول اکثریت مردم هرات با وصف سنگ اندازی های فراوان توانسته در مدت وظیفه اش در این پست خدمات قابل ملاحظۀ به آن ولایت انجام دهد.

بزرگترین سنگ اندازی در مقابل او بوسیله شورای به اصطلاح جهادی آن ولایت که مستقیما بوسیله ملا اسماعیل خان تمویل و اداره میشود در این چند سال صورت گرفته است. این همان ملا اسماعیل خان است که از برک او آب های شیرین ما سیل آسا به سوی ایران جریان دارد ولی ما از همان ایران برق وارد میکنیم. در حالیکه اگر یک بند برق بر روی این همه دریا و دریاچه ها در مدت وزارت موصوف احداث میشد ما اصلا ضرورت به برق ایران که از برکت آبهای ما تولید میشود نمیداشتیم.

استعفی محترم صبا درست چند روز بعداز استعفی شخصیت علمی و وطنپرست دیگر کشور محترم محمد اسماعیل یون اعلان میشود که گفته میشود تحت فشار های حلقات و افراد وابسته به شورای نظارصورت گرفته است.

دور شدن این شخصیت ها از دولت نشاندهنده یک واقعیت تلخ است که افراد تحصیل کرده و وطنپرست آهسته آهسته بر اساس خواست ، سلیقه و فشار که افراد پر قدرت وابسته به گروه های جهادی بر رئیس جمهور و اراکین عالیرتبه در افغانستان دارند یا از صحنه دور ساخته میشوند و یا باید هر چیز را که قومندانهای پر قدرت محلی و زورمندان جهادی میخواهند بپذیرند .

باید گفت که افراد وابسته به پاکستان و ایران در دستگاه دولت نهایت کوشش میکنند که کادر های فعال و وطنپرست کشور را که در خارج به دلایل معلوم پناه جسته و در سالهای جنگهای داخلی تابعیت کشور های مختلف را در اروپا ، امریکا و استرالیا کسب کرده اند، از برگشت به کشور و کار در دستگاه دولت به بهانه اینکه دو تابعیته اند یا اینکه وفادری شان به کشور دیگر بیشتر است از خدمت به کشور منع سازند که برای کشوری چون افغانستان که با قلت کادر مسلکی مواجه است نهایت وخیم و مضر به شمار میرود.

من در حالیکه تاثر ونگرانی عمیق خود را از دست دادن چنین افراد مسلکی ،تحصیلکرده و وطنپرست چون شاغلو صبا و یون ابراز میکنم آروز دارم تا جناب محترم رئیس جمهور تن به این فشار ها نداده و استعفی ایشان را قبول نکنند.


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 22.06.2013


جناب محترم عبدالعلی نور احراری !

شاید مایار صاحب شکسته نفسی نموده دانشی در دنیای شعر هم داشته باشند ولی این بینوا در صنف مدخل این دبستانم، در زمانهای پیش، قبل از صنف اول یک صنف آمادگی بنام مدخل بود، راستی راستی نه از شعر چیزی میدانم و نه از انواعش و نه از صنایع اش، ولی شیفته و عاشق شعرم، استعداد حفظ کردن شعر را هم ندارم ولی اشعار بزرگان ناموری چون مولانای بلخ، حضرت بیدل، حافظ شیراز و سعدی و جامی و همچنان شعرای متأخر که در بحر کلام و معنی آن غرق می گردم. نوشته های اخیر دانشمند گرانمایه محترم عبدالعلی نور احراری درب آموزندگی نوی را در مورد حضرت جامی برایم بکشود. واقعاً بسیار یاد گرفتم و مستفید شدم. خداوند این خبرگان مارا در پناه خود داشته هر کدام سرمایۀ معنوی ما اند و بوجود شان افتخار داریم.

صد حیف که این بزرگان و دانشمندان در داخل کشور به هزاران شاگرد می پرورانیدند ولی در گوشۀ غربت به حسرت فراق وطن اشک می ریزند.


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا، امریکا     تاریخ: 21.06.2013


دانشمند بزرگوار جناب عبدالعلی نور احراری!

هیچمدانی، مانند این قلم که نه از شعر و یا تصوف و یا عرفان چیزی میداند، مقالۀ شمارا زیر عنوان " سخنی در بارۀ مولانا عبدالرحمن جامی" با چنان ولع و تشنگی در راه دانستن آن مطالعه کردم که خودرا، باورکنید، فراموش کردم. در ختم آن گفتم کاش سند ناب آشنائی با بزرگ مرد جامی (رح) خاتمه نمی پذیرفت. با خود باز اندیشیدم و به یاد شهر زیبای هرات رفتم. زمانیکه پدرم در آنجا نائب الحکومه بود. از آلمان روزهای رخصتی خودرا به آنجا سپری میکردم. ازآن وقت تاامروز بیش از نیم قرن میگذرد، اما صحبتهای قو ماندان بهاءالدین خان در راه اوبه و مینار جام از یادم نمیرود. آخرین بار دو سال پیش، بعد از چند بار دیدن در گذشته ها، شهر زیبای هرات را باز بوسیدم و سر دوستی با شخصیتی بنام سید ضیاء الحق سخا برایم میسر گردید که وی چند رسالۀ از سروده های خودرا بمن اهداء کرد. در یکی از رساله های خود، " بی صدایی، صدای دریا هاست" زیر عنوان " چقدر هیچ؟ خدا! " در صفحۀ 149 مینگارد:
همیشه صبر و دگر هیچ، این چه بیکاریست ؟
و جبر و جبر و دگرهیچ، این چه جباریست ؟
همیشه زخم، همه داغ، تب، همه هذیان
همیشه درد و همه درد، این چه بیماریست؟
به زخم دیدۀ کسی تازیانه پیچیدن ؟!
چه مرهمی؟ چه دوائی؟ چه این دلداریست
توهم که جان مرا کندی ای نفس! بس کن
امان ز آمد ورفت تو، این چه تکراریست ؟
به روز هم، همه کابوس دیو زرد و سیاه ؟!
به خواب مرگ شوی چشم! این چه بیداریست؟
نه در، نه پنجره، نه روزنه، فقط دیوار
ببین چه ساختی معمار! این چه معماریست؟
طلایه هیچ، سحر هیچ، صبح و فردا هیچ
چقدر ظلم خدا! وه که چه بسیاریست
( هرات 10/6/1375)
زاد و بوم سخا شهر علم و دانشپرور هرات است و ما مردم افغان بایست افتخار به شخصیتهای ملت افغان در هر نقطۀ وطن رنج دیدۀ خود بنمائیم.
جناب نور احراری شما خوشبخت هستین که سر دوستی و شناخت با مرد بزرگ قرن پانزدهم میلادی دارید که مایۀ افتخار ملت افغان بوده ودر تأریخ نقش گذاشته اند..
بشما با اخلاص در عالم ناشناسی صحت و عافیت میخواهم و شادباش برایتان میگویم که در راه معرفی مولانای بزرگ زمان، ما هیچ مدان هارا یاری می نمائید. با احترام احسان الله مایار


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 20.06.2013

گران سلیمان اسد الله !
28 د چنگاش نه؛ بلکه 28 د غبرگولی


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 20.06.2013

فارانی صاحب محترم!

کمال امتنان از توضیح، لطف و مهربانی شما. به اشتباه خود معترفم . چنین پنداشتم که خلاق این پدیدۀ که با احساسم چسپید همان شاعر انگلیس است. اما چه خوب که دانستم که فرزند صاحب نظر و دلسوز وطن این شعر عالی را سروده اند، البته با معرفت با دیگر ساخته های نظم ونثر فارانی صاحب قریحه تعجب آفرین نیست، و با زهم میگویم آن فریاد و ندایی که پیامش وحدت باشد، هم بستگی و همدلی و هم فکری همگانی من خریدار اول در سر قطارم. و راستی که راه دیگری جزء این برای نجات پیدا نیست. بارک الله


اسم: مسعود فارانی    محل سکونت: آلمان    تاریخ: 19.06.2013

محترم جناب عباسی صاحب سلام!
امید است زندگی بمراد باشد.
از آنجایکه فقط یک مصرع نشانی شده آن شعر گونه، به شعر معروف بنام « وحشت » از تامس الیوت همخوانی داشت. مکلف شدم تا حرمت الیوت را ادا کرده باشم. ازینرونام ایشان را تذکردادم .
اینکه شما با بزرگواریتان لطف نموده شعر بنده را با حوصله مندی خواندید از شما صمیمیانه سپاسگزارم.
انگیزۀ این پیام مدتی بود که مرا وادار میکرد تا آنرا فریاد کنم وبرصفحه کاغذ بنشانم. گرچه بقول شاعر گفتن ناگفتنی ها مشکل است *** نیست این کار زبان کار دل است، با اینکه اینکار کار مشکل است ، بزرگواری شما نشان داد که تا جای توانسته ام پیامم را خدمت بزرگان وطنم برسانم. از توجه مبارک شما جهان تشکر.


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 19.06.2013

آخرین چاره

به به، فارانی صاحب انتخاب عالی، انصافاً چه شعر زیبا عالمی از معنی، مفهوم و محتوی، هر بندش احساس برانگیز و رسوا ساختن دروغ و حیله و مکر و تزویر است. و لو که شاعر انگلیس است ولی مفاهیم به حال وطن و مردم ما صدق می نماید.
مردم افغانستان هوشیارانه و آگاهانه دیگر فریب دروغ و ریا و مکر و حیله را نمی خورند کوره های آتشین روزگار بمردم افغانستان ولو که صدا ندارند پختگی خاصی بخشیده دیگر کسی یا گروهی مردم را به شعار های دروغین فریب داده نمیتواند.
ولی جزء همبستگی و یکی شدن و متحد شدن برای ما هم راه نجات نیست.


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 16.06.2013


قابل توجه دانشمندان افغان هر یک محترم داود موسی و عباسی صاحب،

در مورد مرګ مرحوم احمد ظاهر چنین ګفته شده است اینکه احمد ظاهر با مرحومه خالده عقد نکاع نموده و ګفته می شد که مرحوم احمد ظاهر با موصوفه علاقه بی نهایت زیاد داشته بود، خالده نام به اثر توطیه در دشت برچی به قتل می رسد و مرحوم احمد ظاهر بی ګناه در جرم قتل خانم دوست داشتنی خود در توقیف کابل زندانی می شود، که بعدا یکی از سرودهای که احمد ظاهر به یاد خانم دوست داشتنی خود ثبت نموده همان است که می ګوید( بوی تو خیزید از بسترم) با یاد خالده بما به یادګار مانده است. جان مطلب در این جا است که یک خواهر خالده در عقد نکاع سید داود تړون بوده، تړون و احمد ظاهر به هم باجه بودند، و در آنوقت ګفته می شد که احمد ظاهر به اشاره تړون به قتل رسیده، من نسبت حرمت با خانواده خالده از بحث و تفصیل خود داری می نمایم.
این بدین معنی نیست که حرف های دوستان قابل رد باشد.


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 14.06.2013


از این نوده پیوند کن!!

نوشته و روایت محترم داوود موسی را خواندم ولو که اظهارات شان بعد از یک خموشی طولانی صورت گرفته و چندین سال است که دوستداران هنر و شیفتگان آواز احمد ظاهر روز وفات اورا به احتفال میگیرند، باآنهم بحیث بیان یک داستانی که از قول مرحوم آصف ظاهر نقل شده قابل توجه است. گرچه در هر وجب این خاک خونی ریخته شده بسی ناموران، دانشمندان، منورین، سیاسیون، روحانیون، علمای دینی، دهقان و چوپان، مامور و منصبدار، گلکار و نجار و نانوا، آهنگر و مسگر و خیاط و شاگرد مکتب به هزار هزار کشته شده و البته مرگ هنرمندی به شایستگی های مرحوم احمد ظاهر قابل تأثر عمیق است.

من هم به این ارتباط داستان شنیدنی دارم که بدون کم و کاست به امانت داری خدمت تقدیم می نمایم.

در مکروریان با دو دوست بسیار نزدیک احمد ظاهر قبل از مرگش برخوردم این دو جوان به حساب از یاران شباروزی و عیاران خاص مرحوم احمد ظاهر بودند که هر دو به رحمت حق پیوسته اند، یکی با من قرابت خانودگی داشت و دیگری آشنایی و دوستی.

دوران پر اختناق حکمروایی نظام جاسوسی و استبدادی چپ گرایان بود هر جمعیتی بیشتر از دو سه نفر تحت نظارت قرار میگرفت و آنهم در مکروریان ها، ماهم بهمین ملاحظه گوشه ای رفتیم و ازهر جانب صحبت ها کردیم، یکی از جوانان گفت «خداوند خیر احمد ظاهر را پیش کند» فکر کردم از صراحت لهجه صحبت های بی باکانه و بی قید و بندش و فکاهیات پهلو دارش تشویش دارد که می خواستم بگویم که بحیث دوستانش برایش توصیۀ محتاط بودن را کنید که کشتن و بر بستن نزد این نظام کار دشوار نیست، مرحوم شهید فضل احمد نینواز هم عین تشویش را داشت. ولی نگرانی هر دو دوست به اساس اتفاق بسیار مهم و خطرناکی بود که ( بگفتۀ این دو جوان) چندی قبل اتفاق افتاده بود به این شرح:
دختر یک میر غضب سفاک و ستم سالار که نامزد پسر کاکای صاحب نفوذ و قدرتمند خود بود به یک دل نی بلکه بهزاران دل عاشق احمد ظاهر شده بود این عشق آتشین و این احساس جنون آفرین مقام و موقف پدر و زور و قدرت نامزد را نادیده گرفته برای اظهار این شیفتگی و دلباختگی دختر به منزل احمد ظاهر میرود. احمد ظاهر بروی تصادف خانه نبوده و همین برادر هوشیار و عاقبت اندیش (آصف ظاهر) با عذر و زاری و ننوات دختر دلباخته را از خانه محترمانه بیرون نموده و برایش می گوید که اگر اورا واقعاً دوست داری سبب نابودی او و خانواده اش مشو.

این داستانی بود که من از زبان ایندو جوان مرحوم و مغفور شنیدم و در مورد درستی و نا درستی آن حرفی ندارم. اگر حقیقت باشد آیا این واقعه مسبب قتل احمد ظاهر نبوده؟ .

الغیب و عندالله.
اما در موتر احمد ظاهر در روز حادثه علاوه بر دو دختر، جوانی دیگری از دوستان دیرینه و معتمد احمد ظاهر هم بوده، نامبرده فعلاً در شمال کلیفورنیا مصروف کار های هنری است ولو که شاهد عینی بوده اما افسانه اش خریدار ندارد

نوشتۀ دوست محترم آقای داوود موسی مرا واداشت که خاطره و شنیدگی خودرا خدمت عرض نمایم ولی به هیچوجه روایت مرحوم آصف ظاهر را که دوست محترم داوود موسی بوده رد نمی کنم.


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا، امریکا     تاریخ: 14.06.2013

خواهر گرامی و محترمه زهرا کوهدامنی!

شما در اصل و حقیقت نامه ام با درایت، دانش کامل . خاظتاَ انسان دوستی وارد شده اید. هر کلمه ایکه اضافه تر بنویسم بیجا خواهد بود صرف می خواهم توسط این چند سطر احترام خودرا بشما و خانوادۀ عزیز تان تقدیم نمایم و از بارگاه الهی مؤفقیت ها زیاد و خوشی های تان را التجا نمایم.
نوشتۀ این خانم که من حتی نمیخواهم نامش را به قلم آرم، متأسفانه بسیار بی سویه میباشد که نمی خواستم سطری هم به جوابش بنوبسم ولی شما محترم جوابش را بسیار نجیبانه داده اید. ممنون شما.
با عرض احترام ا، مایار


اسم: زهرا کوهدامنی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 14.06.2013

گرچه بنده بنابر جنجال های گذشته نمی خواستم نظر خود را در سایت افغان جرمن آنلاین شریک سازم، اما پس از خواند مضمون محترم مایار و نظر محترمه یلدا خواستم باز هم چند سطری بنویسم.
نظر نیک میرمن یلدا در مورد کمک به همچو افراد و اشخاص ساعی را ضروری می میدانم. ولی من این را ندانستم محترمه یلدا از کجا فهمیده که مایار صاحب همچو کاری نکرده باشد.؟
اگر محترم مایار نوشته می کرد که من خیلی متأثر گردیدم فوراْ دست به جیب برده چند دالر برایشان دادم،در آن صورت خود نمایی بود و از اهمیت نوشتهٔ شان کاسته می شد. همین که در کنار شان استاده شده جویای زندګی شان ګردیده، خود نمایانگر بسیار ګپ های نا گفته و نانوشته شده است
با عرض حُرمت
زهرا کوهدامی


اسم: یلدا   محل سکونت: جرمنی- مونشن    تاریخ: 12.06.2013

کاش نوشتۀ «کاش بیسواد می بودم» را نمیخواندم!

آقای مایار، نوشته شما را با ولع وحرص زیاد بازکردم وآنرا مطالعه نمودم، وآنجا که شما از نزدیک تانک شهرنوبعزم رفتن به کافی در آن حدود عبور میکردید وچشم تان به دو دخترک مکتبی نشسته برروی سرک درحال درس خواندن افتاده است که پیشروی یکی برس و رنگ بوت قرار داشت واز دیگری چندپوری ساجق و حلوای سانک دیده میشد.واضح بود که آنها هریک میخواستند لقمه نانی از این مدرک برای خانواده خود تهیه کنند.

وقتی شما با آن دو دخترک نزدیک شده اید وازشما خواهش نموده اند تا لطف کنید وبوتهای تان را رنگ کنید .مقصد شان این بوده تا آنها از این مدرک چندقرانی صاحب شوند، انتظار من وهرخواننده دراین جا این بود که شما ولو ضرورت هم نداشتید محض بخاطرکمک به آن دوکودک بوتهای خود را رنگ میکردید یا صافه میزدید وبعد اقلاً صرف یک دالر(پنجاه افغانی) در عوض به آن دحترک مکتب رو میدادید وسپس یک دالرهم از حلوای سانک میخریدی وبه کسی دیگر در آن حوالی میدادید تا آن دو کودک را حمایت وخوشحال ساخته می بودید، اما آنطورکه ازنوشته شما برمی اید شما به آن دو کودک مکتبی کمکی نکرده اید؟ می باید بخاطرانسانیت به آنها یکی را در بدل رنگ بوتها ودیگری را به بهانه خریداری حلوای سانک چند پولی مثلاً یک یک دالر میدادید تا این برخورد تان هم نشانه دور اندیشی و خیرخواهی می بود و هم قیافه شما به عنوان یک انسان متمدن در ذهن آن دو کودک مکتبی برای چندی روزی باقی میماند. ولی بادریغ شما این کار را نکرده اید ویا اگر کرده هم باشید ،از آن تذکری نداده اید،واین بزرگترین خلادر نوشته کوتاه شما بود وبا خود گفتم کاش این مضمون را نمیخواندم.
با حرمت.یلدا


اسم: داکترخلیل الله قدیری   محل سکونت: بن، آلمان    تاریخ: 12.06.2013


توضیحاتِ محترم جلیل غنی تحت عنوان: "بازهم تسلیم طلبی در برابر همسایگانِ متجاوز" بیشتر باعث می شود تا ما افغانها به سیاستِ خارجی فعلی حکومت عمیقتر تفکر کنیم و دو همسایهء وطن ما- پاکستان و ایران - را تنها دوستان بعضی از دولتمردان بدانیم و دشمنان کل مردم و خاک افغانستان.

مثلا"، اصلا" به عضیدۀ من، من و مانند من که در جرمنی زندگی می کنیم، نمی توانیم بالای یک کشور همسایه جرمنی به مسؤولیت خود حمله کنیم. مسؤول آن در برابر همه جهان خود جرمنی بحق شمرده خواهد شد.

همین طور حکومت پاکستان مسؤول حمله طالبان می باشد نه راسا" خود طالبان، زیرا آنها در حیطۀ جغرافیایی پاکستان مواضع امن دارند و بعضی از اسلحۀ طالبان از ایران به ضد افغانستان گرفته می شود.

به نظر من مخصوصا" حکومت افغاستان تا حال، " عقب نخود سیاه روان است" که حملۀ طالبان می گویداگر چه طالبان افغان هم باشند.

طالبان از پاکستان حمله ور می شوند و سابق در خفی و حالا طوریکه شنیده می شود آشکارا از طرف حکومتِ آخندی ایران هم مسلح می شوند.

باعرض حرمت به گردانندگان پرتال افغان جرمن آنلاین


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 09.06.2013

تبصره ای بر نوشتۀ میرمن فرزانه فارانی

دیشب نوشتۀ زیبا، عالی، پرمحتوا و مملو از آرزو ها را به قلم محترم میرمن فرزانه فارانی، زن آگاه و وطن پرست افغانستان تحت عنوان «سکوت شرم آور نهاد های مدافع حقوق بشر در برابر تحقیر علنی زن» خواندم و از احساس عالی و تذکرات بی همتای این هموطن گرانقدر خود افتخار کردم.
دوم از دیدن نوشته ای به قلم میرمن فرزانه فارانی همکار گرامی پورتال عزیز افغان جرمن آنلاین که مدت ها بود اثری از ایشان دیده نمی شد، مایۀ مسرت و خوشی بی پایان من گردید. امیدوارم منبعد خوانندگان این پورتال بصورت متواتر نوشته هایی از قلم ایشان را بخوانند و مستفید شوند. و دیگر از دوری ایشان زمزمه نکنند که :

دیــده ها در مقـــدمت شد فرش راه
ای گرامی گوهر دریای استغنی بیا

محترم فرزانه جان بر یک موضوع فوق العاده مهم انگشت گذاشته اند. امید است نه تنها مسؤولین تلویزیون آریانا که همه تلویزیون ها و رادیو های افغانی کوشش کنند در راه اعادۀ حیثیت زن بلخاصه زن افغان از نشر چنین کلمات مضحک و مزخرف مثل (خاوند) به عوض (میړنه) برای کلمۀ شوهر و (سیاه سر) به عوض (خانم) برای کلمۀ همسر و اعلاناتی از قبیل اعلانی که محترم فرزانه جان بر آن انگشت گذاشته اند، اجتناب نمایند.
هفته ها بود که من می خواستم بر این اعلان مضحک و خجالت بار تلویزیون آریانا و ترجمه های پشتوی سیریال های هندی و ترکی که حیثیت و عزت زن از نگاه استعمال همین کلمات ناموزون احترام نمی شود چیزی بنویسم ولی خوشحالم که یک زن روشنفکر افغان شمشیر قلم بر دست گرفتید و بر این موضوع دردناک تبصره نمودند.
امید است فریاد این میرمن دانشمند را در قدم اول وزارت اطلاعات و کلتور که مسؤول و جوابگوی درجه یک همه رسانه ها میباشد و سپس رسانه ها از هر نوعی که باشند احترام کنند و فعالانه در راع تعمیر این ویرانی اقدام عملی و عاجل نمایند.

هزار و یک سپاس و کور وډاني نثار قلم این میرمن افغان

با عرض حرمت

ولی احمد نوری


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا، امریکا     تاریخ: 08.06.2013


دوست گرامی ولی جان نوری!

چند روز قبل نوشتۀ پرمحتوی خودت را در رابطه با یکی از پادشاهان ممتاز و بزرگ افغانستان، امیر آهنین ضیاء الملت والدین امیر عبدالرحمن خان، که بمنظور تفهیم و ادراک واقعیت ها به عنوان آقای میر عنایت الله سادات نگاشته شده بود، با علاقۀ خاص خواندم. برای اینکه خوانندگان گرامی از علاقۀ من در قبال نوشتۀ یکی از نویسندگان توانای افغان، ولی احمد نوری، معلومات داشته باشند، می خواهم خدمت شان عرض کنم که ما مردم افغان یک طایفه و مخلوق با سرشت خاص هستیم که باید در هر مورد آنرا مدنظر داشته باشیم.

دو سال قبل به افغانستان سفری داشتم و در یکی از روزهای جمعه با چند نفر از دوستان تصمیم گرفتیم تا روز را کنار دریای سالنگ بگذارنیم. در جادۀ طرف کوتل خیرخانه دکاکین بی شمار به چشم می خورد که مشتری هر نوع متاع مورد ضرورت خودرا میتوان دستیاب نمود. مقابل دکان میوه فروشی برای خرید میوه همه پائین شدیم و قبل ازآنکه متوجه میوه های متنوع شویم عکس منتاژ شده ایکه در آن امیر امان الله خان و در پهلویش حبیب الله کلکانی با دستار شمله دار و لباس نظامی دیده میشود، نظر مارا جلب کرد. میوۀ خودرا خریدیم و در موتر هر کدام بالای آن عکس تبصره کردیم. نمی خواهم در مورد محتوی بحث ما صحبت کنم، زیرا ایجاب تبصره و صحبت را نمیکند. در جامعۀ امروز، ما افغانها بین انسانهای خوب و یک قدم پیشتر گذاشته بگوئیم، پادشاهان خوب و خراب تفاوت چشمگیر وجود ندارد. یکی از یک پادشاه دفاع میکند و دیگر ما از پادشاه دیگری و تا حال نخوانده و نشنیده ام که همه یکی را بد گوید و دیگرش را خوب. اما وجه مشترک اکثر پادشاهان افغانستان نوکر انگلیس بودن شان هست که ازاین بلای بی درمان یکی شان خلاص شدنی نیست.
بآئید بزعم آقای سادات و هواخواهانش قبول نمائیم که همۀ شان نوکر انگلیس بودند و یا کتلۀ نابکار دیگری نوکر روس بودند. چرا سؤال نکنیم که پادشاهان مورد نظر ما، نوکران انگلیس و قسمتی از رهبران سیاسی سه دهۀ اخیر که در خدمت روس بوده اند برای وطن خود مصدر کدام خدمات خود شدند.
در این مبحث که در اطراف شخصیت امیر عبدالرحمن خان میچرخد، بدون اینکه به مأخذ مراجعه نمایم بل از حافظۀ خود و مروری که از اسناد تأریخی نموده ام و در ذهنم باقی مانده، استمداد جوئیده و یادآور می شوم. سؤالم متوجه آقای میر عنایت الله سادات است که جواب خود را در نوشتۀ اخیر دانشمند گرامی جناب ولی احمد نوری به استناد اسناد قوی و استدلال دریافت نموده است، لیک این قلم نیز می خواهم بدانم که:
زمانیکه در سال 1880 م عبدالرحمن خان از تاشکند عزم سفر میکند با یک تعداد دوستان محدودش، کمتر از بیست نفر، از طریق بدخشان در ایام زمستان و کوتلهای پر از برف که شش نفر شان بشمول عبدالرحمن خان میتوانند از کوتل بگذرند، با سه صد هزار نفر در چاریکار مواصلت میکند و مانند شیر نر و غران خیمه خودرا بلند میکند. آیا همۀ شان در خدمت و کارگردانی انگلیس بوده اند؟
و یااینکه میتوان از درایت و توانمندی عبدالرحمن خان با افتخار یاد نمود؟
افغانستان آنوقت، پادشاه مدبرش، امیر شیرعلی خان در مزار شریف فوت کرده و امیر محمد یعقوب خان علیل، تازه از حبس رها شده و معاهدۀ گندمک بالایش به جبر امضاء شده، در خلای مطلق اداره و قدرت قرار داشت.
جنرال انگلیس، گمان میکنم اسمش رابرتس بود در کابل قدرت را بدست داشت و با عبدالرحمن خان در چاریکار تماس میگیرد و برایش مکتوبی فرستاده می نویسد و میگوید که ما میخواهیم امارت افغانستان را به شما تفویض کنیم و امیر بجوابش می نویسد:
اگر من پادشاه شوم به خواست و قوت مردم خود می شوم نه به زور انگلیس و با مردانگی مکتوب جنرال انگلیس را جواب رد میدهد.
مشکل یک تعداد از نویسندگان ما در آن نهفته است که ما از دید خود در سال 2013 بالای مطالب 1880 قضاوت می کنیم و فکر می کنیم که ما قاضی عادل بوده و همه اوامر ما باید از امروز به آن روز انتقال نماید و محکوم ما آنرا بپذیرد.
نخیر محترم چنین نیست.
در آنزمان افغانستان شکسته و ریخته که در شمال افغانستان توسط میرهای منطقه اداره می شد و هر منطقۀ افغانستان قدرتمندان محلی به امر پادشاه پیاز را هم پوست نمیکرد.
نمی دانم که ما گاهگاهی نقشۀ افغانستان را از نظر میگذرانیم و یا اینکه گمان میبریم افغانستان امروزی بهمین ابعاد امروزه همیشه روی اطلس جغرافیائی وجود داشته.
ساختمان امروزی افغانستان مرهون درایت و کفایت امیر عبدالرحمن خان بوده و بایست هر افغان در برابر مرقد وی در بوستان سرای کابل سر تعظیم فرود آورد، مانند بنده که از ویرجینای ایالات متحده امریکا، با مباهات این کار را میکنم.
بیشتر نمیخواهم در بارۀ این موضوع خاص ببیچم. تنها می گویم خیر ببینی ولی احمد نوری که از ارزش های واقعی وطن ما مردانه وار دفاع میکنی.

در اخیر می خواهم یاد کنم که تأریخ معاصر افغانستان نوکر های شوروی را خوب می شناسد و از کارروائی های شان پوره مستحضر است که حاجت به بیان ندارد. مقایسه این قشر ثخیف با امیر عبدالرحمن خان کار ابله هااست که در این نبشته گنجایش ندارد.

ختم


اسم: Ahmadullah Sahebzadeh   محل سکونت: Danmark    تاریخ: 06.06.2013

We shoud not give chance to anyone ,who is against our unity and independent.We Afghans need education, oconomic development ,peace and not politic, etnic conflict.political parties in Afghanistan are not useful and we donot need long article .


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 31.05.2013


پيشينه تاريخی کلمه افغان


كلمه «افغان» كه امروز از هر نګاه عنوان تمام مردم افغانستان است، نامی است كه به گفته علامه عبدالحی حبيبی،‏ نویسنده و مؤرخ نامدار افغانستان حداقل يك هزار و هفتصد سال پيشينه تأريخی دارد.
اسناد و مدارك بجا مانده از عهد باستان نيز اين نظر را تأئيد می ‏كند. چنانكه در دورۀ قبل از اسلام، دو سند هندی و چينی در بارۀ «افغان» موجود است و اين كلمه مكرر در متون مختلف عربی دورۀ اسلامی هم آمده است.

دانشمندان و محققان بر اين عقیده هستند كه قوم افغان به‌ شاخۀ نژاد آريايی تعلق دارد.

شايد نخستين ‏باری كه ذكری از كلمۀ «افغان» در آثار مكتوب آمده، عنوان «اسوه‏گانه» در زبان سانسكريت باشد كه در داستان حماسی مهابهاراته به‏صورت «اسواگا» به‏كار رفته است. معادل دری اين لغت «سواركار» است و هر دو گروه قومی پشتون و تاجيك را در بر می ‏گيرد.

در سانسكريت اوگهنه (Avaghna) و اوگهانه (Avaghâna) و اپگهنه (Apaghna) و اپگهانه (Apaghâna) باشد و به‏معنی افگننده و دفاع كننده و جنگنده وغيره است و برای مردم جنگجو و دلاور مانند افغانان اين نامی است شايسته.

خـوشــبـختانه در سـانسـكـريـت اوگـنـه (Avagana) به‏معنی «جدا گرديده از قبيله و قوم» آمده است.

و هرودوت، موّرخ يونان باستان، كه از قوم «افغان» به‏ نام «پَكْتُويه» نام برده،

« ملت افغانستان عبارت است از تمام افرادی كه تابعيت افغانستان را مطابق به احكام قانون دارا باشند. بر هر فرد از افراد مذكور كلمه «افغان» اطلاق می‏ شود.


اسم: Qasem   محل سکونت: Germany    تاریخ: 30.05.2013

Salam to all Afghans, I am totally agree with Mohtaram Pir M Babur

Give these slaves of Iran no chance. Kazai and his family sold AFG to every one

WS


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 28.05.2013

قابل توجه مورخین برجسته افغانستان
ایا کتاب سرودها اوستا را افغانها نوشته اند؟
قدامت تاریخی اوستا ان قدر است که ما کلمه افغان را اوستایی قلمدا نمایم؟
ریشه هر قوم و نژاد وابستګی خونی دارد، ما نباید به سادګی از اظهارت رقم زده استخبارات ایران در زمینه غافل باشیم،در هر دو حالت مباحث در همچو مسایل به نفغ ایران تمام خواهد شد.
قدامت کلمه افغان از اوستا بیشتر بوده و مربوط روابط خونی نسل اندر نسل بالاخره این کلمه بوجود امده است.
در شرایط کنونی نیاز مبرم مردم افغانستان همچو چرند ګویی ګویا یکی در دفاع و دیګر در ضدیت به همچو مسایل می پردازند، نیست.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 27.05.2013


نکات ذیل را احترامانه عرض میکنم:

1: دانشمند نهایت محترم جناب سیستانی صاحب قبل از همه میخواهم از شما به خاطر مطالعۀ نوشته ناچیز بنده یکعالم تشکر کنم. من مانند هزاران هموطن دیگر همیشه از نوشته ها و مقالات شما آموخته و درس گرفته ایم. یکی از دلایل که من نام شما را در مضمون مربوط به والی کابل ذکر کردم این بود که در مورد وجه تسمیه افغان مانند بسیاری از مسایل مورد بحث بین هموطنان ما مانند اتباع دیگر کشور ها اتفاق نظر وجود ندارد. افغان را از ریشه ارمنی ( اپلان ) تا آشوری و کلدانی تا بنی اسرائیل ، قبطیهای مصر تا اویغور و آریایی ( اپگان) و .... دانسته اند.

ولی من عرض کردم که بر اساس مطالعه اکثریت نوشته های که من به آنها دسترسی پیدا کرده ام که نام عده ای از دانشمندان را هم در پیام قبلی خود ذکر کردم به آن نتیجه رسیده ام که عرض داشتم.
من میدانم که پیام مورخ 23 می من مناسب نبود که من قلبا معذرت میخواهم . باور کامل دارم که نوشته های شما بر اساس « اشارات کوتاه وبلند منابع تاریخی در مورد توضیح وتشریح معانی این کلمات استوار» است.

تکرار میکنم آنچه را من در مورد افغان نوشته ام نتیجه گیری است که من کرده ام و هرگز قصد آنرا نداشتم که نظریات دیگر رابی ارزش بدانم.

به شما وعده میدهم که از این به بعد زغال را همیشه به « ز» بنویسم . در نوشتۀ قبلی من اشتباهات دیگر امشایی و املایی هم موجود اند که شما به بزرگواریتان مرا فقط متوجه یکی از آنها کردید که تشکر میکنم.

اما والی کابل، یعنی والی بر حال یک کشور آنهم والی مهمترین ولایت کشور که خلاف تمام موازین قانونی از جمله قانون اساسی کشور خود را « افغانستانی» صدا میزند آیا قابل سوال است ؟

یا اینکه او به افغانستان به حیث مادر وطن همه ما و قوانین جاری در آن ارزش قایل نیست و یا هم این والی آنقدر بی خبر است که باید انتصاب او به این سمت مورد سوال قرار گیرد.

2: در مورد اصطلاحات یا ترمینالوژی ملی کشور به اضافه آنچه در پیام قبلی خود که تیم نشراتی افغان جرمن انلاین آنرا لطف کرده به حیث یک مقاله در آورده اند میخواهم عرض کنم که در حفظ این اصطلاحات تمام هموطنان بخصوص وکلای ولسی جرگه افغانستان که به منافع ملی احترام دارند باید ایستادگی کنند. این اصطلاحات بیانگر خصوصیات منحصر به فرد جامعه افغانی است که ما را از دول و رژیم های استبدادی و جابر چون ایران تحت سلطه رضا خان و یا آخوند ها متمایز میسازد.
نوکران بیگانه این مسایل را بر اساس پلان های ترتیب شده بادراران خارجی شان دامن زده و یکعده دنباله رو یا از روی بیخبری یا بر اساس سلیقه های قومی و لسانی ، بدون درنظر داشت منافع علیای کشور به ساز شان میرقصند. اگر ما امروز در مورد اصطلاحات چون پوهنتون ، پوهنځی ، څارنوالی ، ستره محکمه خواست های شانرا بپذیریم فردا آنها اصطلاحات مروج در اردو و پولیس ملی افغانستان را هم زیر هم بهانه های کنونی تحت سوال قرار خواهند داد که در آنصورت باید جنازه اردوی متحد و واحد افغان را گرفت که عواقب نهایت ویرانگر برای وطن مشترک ما خواهد داشت. زیرا اگر افسر یا عسکر اردو بگوید که به جای دریش یا تورن یا جګتورن معادلات مروج در ایران را برای او به کار برند در اینصورت ما هرگز صاحب یک اردوی واحد نخواهیم شد که بتواند از وطن و منافع علیای کشور دفاع کند. پس بر هر یک ماست که بر علیه این اقدامات دشمنان بخصوص غلامان آخوند های شیاد ایران ایستادگی کنیم. این به هیچوجه به خاطر دری یا پشتو نیست زیرا طوریکه قبلا عرض کردم من و هر افغان باید هردو زبان را به شکل مساوی احترام و ارج بگذاریم . باور کنید که اگر این ترمینالوژی به زبان دری میبود و پشتو حیثیت را که امروز زبان دری در جامعه دارد میداشت موضع من به همین شکل کنونی قاطع میبود و من به خاطر حفظ شان همانگونه که اکنون برای حفظ مصطلاحات ملی به زبان پشتو موضع گرفته ام، موضع میگرفتم. وسلام


اسم: سیستانی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 27.05.2013


قابل توجه آقای بابر وخوانندگان محترم!

اینک با خوشوقتی مطلع می شویم که آقای بابر بنابر مطالعات ممتد خویش دریافته اند که کلمۀ "افغان" یک کلمۀ اوستائی است و به فرد فرد باشندگان افغانستان اطلاق می شود، نه به یک قوم معین. پس اگراین طور باشد که ایشان می گویند، جایی برای استعمال کلمۀ نا مقبول "افغانستانی" نمی ماند، زیرا که کلمه "افغان" شامل حال احاد افراد افغانستان می گردد؛ بشرطی که خراسان طلبان و مبلغین تفرقه اندازی، این تیزس آقای بابر را بپذیرند و آنرا به قوم مشخصی از اقوام افغانستان تعلیق نکنند و منبعد از چسپاندن کلمات دیگر در پسوند نام "افغان" خودداری ورزند.

البته توضیحات من در مورد کلمات "افغان" و "اوغان" بر اساس ذهنیت عمومی مردم افغانستان از این نام ها و نیز اشارات کوتاه و بلند منابع تأریخی در مورد توضیح و تشریح معانی این کلمات استوار بوده است، و آنجا که پای هویت ملی مردم افغانستان مطرح شده است، از بیان و ذکر این جمله از قول آقای معصوم هوتک (در صفحه 7) مقاله ام دریغ نکرده ام که:
«پشتون، افغان، پتهان، روهیله، نام های مختلف و جداگانۀ یک واحد اتنیکی است که از آن میان، کلمۀ افغان به پیمانۀ وسیع تری برای تمام اتباع افغانستان به عنوان هویت ملی قبول شده است و علاوه بر پشتون ها، بر تمام اقوام و اتنیک هایی که در ساحه جغرافیائی و سیاسی افغانستان زندگی می کنند، اطلاق می شود.»

من فکر می کنم که پراگراف فوق حق مطلب را برای اظهار یک پیام عمومی وطنی، مبنی بر هویت ملی ادا کرده است.
آقای بابر باید یک چیز را از یاد نبرند که مباحث تأریخی - تحلیلی را که ایجاب تشریح و تحقیق را می کند، نمی توان فدای مصلحت های سیاسی نمود. حقایق باید بر مبنای اسناد و مدارک و شواهد گفته شود، تا خواننده به ریشه و کُنهِ موضوع پی ببرد، بعد از درک و فهم حقیقت است که میتواند تصمیم بگیرد چه چیز را قبول کند، و چه چیز را رد نماید. در این جا نباید پای مسائل قومی را به میان کشید. همه اقوام افغانستان بنابر قوانین اساسی کشور، دارای حقوق و وجایب مساوی اند و هیچ کسی را بر کسی دیگر برتری نیست.

در اخیر از تذکر این نکته ناگزیرم و آن اینکه،آقای بابر به حوالۀ نوشتۀ اخیرم، داکتر لعلزاد را "انجنیر ذغال سنگ" یاد کرده اند، باید به عرض برسانم که کلمه "زغال" (چه زغال سنگ، چه زغال چوب و چه زغال روسیاهی داکتر مذکور باشد) همگی به (زاء) نوشته می شود و نه به (ذال) و من هم آنرا در نوشتۀ خود به (ز) نوشته ام.

با احترام


اسم: میرعنایت الله آشفته   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 26.05.2013

هموطنان عزیز، فرزندان صدیق، وارثین افغانستان واحد!

اگر هموطنان ما در اثر کار آگاهانه، مسؤلانه، مداوم، پیوسته و توضیحی ازعُمق توطئهء بیگانه گان، نسبت به کشور ما، آگاه ساخته شوند و بدانند که دوام افغانستانی گفتن ها به آسیاب دُشمن، آب ریختن است، تحقُق دستور حلقات مُزد بگیر بیگانه صفت و پلان تجزیۀ کشور مطرح بحث می باشد. یقین دارم که نتنها از بکار برد این اصطلاح نامأنوس، نا موزون، تفرقه افگنانه، زبان می بندند بلکه منحیث یک سرباز آگاه از نیات شوم و پلید دُشمنان وطن برای وحدت ملی آمادۀ هرنوع ایثار وجانبازی جهت تآمین منافع عُلیای کشور، مانند قاسم شیهد قهرمان واقعی در ولسوالی گوشتۀ ولایت ننگرهار نیز مى باشند.و به قیمت جان خود دُشمن متجاوز را عقب می راند!

هموطنان وطندوست وعاقبت اندیش!

با مطالعۀ دو مضمون نهایت ارزشمند و هوشدار دهنده از دوشخصیت محترم و دانشمندِ وطندوست، آگاه وخبیرآقایان جناب کاندید اکادمیسین اعظم سیستانی و جناب ولی احمد نوری در بخش تحلیل ها وپیام های پورتال وزین افغان جرمن آنلاین، لازم دانستم که لینک این دو مطلب با اهمیت را با شما هموطنان وطندوست و قلم بدست شریک سازم تا هریک ما به اهمیت این مسایل بیشتر دقت نموده و در حد توان جهت تحکیم همبستگی ملی کار سازنده نمائیم.

http://www.afghan-

german.net/upload/Tahlilha_PDF/a_sistani_afghanistani_goftan_narawast.pdf

http://www.afghan-german.net/upload/Tahlilha_PDF/walinouri_waali_kabul_wa_estelah_afghanrani_2.pdf

افغانستان د ټولو افغانانو گډ کور دى!

مخ په وړاندي د گډ کور د ژغورولو او ساتنى په لور!

ملی یوُوالي د گډ کور د ژغورولو او ساتنى ضامن دى!

نابود دى وي د يو موټي افغانستان کورني او بهرني دوښمنان!

نابود دى وي د هيواد د ژبني، سمتي، او مذهبي سیاسی دلالان!

د مذهبي لږگيو، هندوانو او مسلمانو خويندو او ورونو د برابرو حقوقو ملاتړ کوو!



با عرض حرمت

میرعنایت الله آشفته


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 26.05.2013

پیر محمد بابر - انگلستان

نکات ذیل را احترامانه تقدیم میکنم:

به جواب سوال شاغلی محترم احمد کبیر با احترام عرض کنم که نوشته مختصر قبلی من در ارتباط با مقاله اخیر جناب محترم سیستانی صاحب نه بلکه در مورد نوشتۀ چند هفته قبل شان تحت عنوان آیا «اوغان» معادل «افغان» نیست؟ نوشته شده است. نوشتۀ من گله مندی هم نه بلکه فقط ابراز سر درگمی من است که اگر نوشتۀ مرا یکبار دیگر بخوانید خواهید دید که در اخیر آن من خواسته ام تا بلاخره در مورد موضوع مطرح شده یعنی افغان باید به یک نتیجه برسیم.
من تکرار میکنم که اکثر نوشته ها و مقالات تحلیلی را که این بنده حقیر خوانده است دلالت بر آن میکند که افغان کلمه ای است که ریشه اوستایی داشته و با گذشت هزاران سال به شکل کنونی تغییر کرده است و باید به تمام اتباع کشور پر افتخار ما افغانستان عزیز خطاب شود.

پورتال افغان جرمن آنلاین با اظهار سپاس فروان از نوشتۀ ملی و وطن پرستانۀ جناب پیر محمد بابر همکار گرامی قلمی خود نوشتۀ عالی و ملی جناب شان را بصورت یک مقالۀ مستقل تحلیلی مهم در صفحۀ تحلیلات پورتال که مهمترین محل سیاسی و اجتماعی این رسانه است به نشر رساند که امید وار است با این نظر ما مؤافق باشند.

متن مکمل این مقالۀ عالی و پر محتوی را می توانید راساً ئر صفحۀ تحلیلات پورتابل مطالعه فرمائید و یا هم به کمک لینک آتی. لینک مدک.ر را از این جا کاپی نموده در براوزر اکلسپلورر خود نصب و آنرا باز فرمائید. تشکر

http://www.afghan-german.net/upload/Tahlilha_PDF/babor_p_m_droghgo_hafeza_nadarad.pdf




اسم: abdullah   محل سکونت: Fremont Calfornia    تاریخ: 25.05.2013

آقای سعیدی هنوز هم از حزب پرچم و خلق با تمام جنایاتش پشتیبانی نموده و همه ساله از سالگرد*** نجیب قاتل تجلیل می کنند اول محترم خود را اصلاح د بعد انتقاد از دیگران نمایند.


اسم: احمد كبير    محل سکونت: لندن    تاریخ: 25.05.2013

جناب پیر محمد بابر
لطف نموده بگوید از کدام قسمت نوشته آقای سیستانی شما گله مند هستید


اسم: Farhad   محل سکونت: Germany    تاریخ: 24.05.2013

سلا گرم و صمیمی خود را خدمت شما هموطنان محترم و گرامی و عزیز من تقدیم میکنم
عزیزان وقتیکه که من دیروز از این فاجعه تاسفبار که در شهر کابل رخ داد شنیده ام
بسیار بسیار ناراحت شده ام

روح و روان وقلب من بسوی هموطنان عزیز من در کابل است

خداوند این ناجوانمردان و از خدا نترسان را به غضب خودانشاالله گرفتار کند
این دعای است که مادرم همیشه سر سفره نان دعا میکند

خداوندا -ملت افغانستان را همیشه در پناه خود حفظ ودشمنانش را ریشه کن کن

شما را به خدای کریم و رحیم می سپارم.
انشاالله همیشه در هر عرصه زندگیتان موفق و پیروز و سر بلند باشید
آمین یا رب العالمین

.


اسم: پیر محمد بابر    محل سکونت: انگلستان     تاریخ: 23.05.2013


وقتی اکادمیسین و یک شخص دانشمند چون سیستانی صاحب که ما از او انتظار مشوره و نشان دادن راه نیک ، راه اتحاد و وحدت ملی را داریم با تمام قوت میکوشد کوشش های هموطنان دیگر ما از علامه کهزاد تامحترم سادات تا داکتر صاحب حمید روغ و تاافغانان چیز فهم چون این بنده حقیر را در زمینه اینکه افغان به همه اتباع کشور پر افتخار افغانستان اطلاق شده و معادل پشتون نیست به صفر ضرب کند پس چرا از والی کابل شکایت کنیم؟

من دو سال قبل در همین سایت وزین افغان جرمن انلاین بر اساس نوشته های سادات صاحب، تنویر صاحب و بزرگان دیگر چیز هایی را در این باره یکجا کرده و از آن مقالۀ مختصری آماده کردم و منظورم این بود تا بگویم که هر چند در این مورد نظریات مختلف ارائه شده ولی اکثریت بر این عقیده اند که افغان و پشتون معادل هم نیستند و افغان - اسوانا (اسوه گانا- سرودهای ویدی یعنی سوارکاران)، افگانا، اوغانا، اپگان، اوغان (بعد از ظهور اعراب در قرون وسطی – افغان) باید به تمام اتباع کشور پر افتخار ما افغانستان اطلاق شود ولی متأسفانه مقاله اخیر سیستانی صاحب مرا به این نتیجه رساند که حتی بزرگان ما هم نمیخواهند ما بلاخره به یک راه حل در این زمینه نایل شویم.


اسم: نگارگر   محل سکونت: برمنگهم    تاریخ: 23.05.2013


برادرِ دانشمند جناب احراری صاحب، از جامی بزرگوار دفاعی درخور شخصیتِ او نموده اید. جامی بزرگمردی است که شاعری او تجلیی کوچکی از شخصیتِ علمی او است. من فقط دو نکته را خدمت عرض میکنم و امیدوارم که لعل به بدخشان نبرده باشم. شعرِ

ای بادِ صبا بگو به جامی کای دُزدِ سخنورانِ نامـی
دُزدیدی اشعار کهنه و نو از سعدی وانوری و خُسرو
اکنون کـه سرِ حجاز داری واهنگِ حجــاز ساز داری
دیوانِ ظــهیر فــاریابی در مکه بدزد اگر بیابی

از شاعری درجه چهار و پنج به نام« دهکی خراسانی» که از هیچ نظر با حضرت جامی قابل مقایسه نیست و به گفتۀ ملک الشعراء بهار که در مورد قاری عبدالله خان ملک الشعرای اسبقِ افغانستان گفته است:

کـفش بـرداری کنم در مـحـضرِ"قــاری" اگر
به که در ایران "فروغی" جادهد بر سر مرا

«دهکی خراسانی» در محضر جامی حتی لیاقتِ کفش برداری را هم ندارد. انگیزۀ «دهکی خراسانی» در سرودن این شعر چیزی جُز حسادتِ کور نیست و اما تقسیمِ کلام موزون و مقفی به نظم و شعر کارِ ملک الشعراء بهار نیست هر چند او نیز این تفکیک را نموده است.

«شمس قیس رازی» درالمعجم خود هم گفته است که در شعر عنصر تخیل، تشبیه و استعاره اهمیت دارد. حال آنکه در نظم هدف اصلی آموزش و یاد دادن است به طور مثال سروده های نظیر نصاب صبیان یا

حـرفِ علت گفت صرفی واو، الف و یای را
هر که را دردی رسد ناچار گوید وای را

نظم است اگر چه از نظرِ موزون و مقفی بودن در تعریف کُلی شعر شامل است. اما شعرِ نو را از دیدگاه اینکه کلام مخیل است و هنر تشبیه و استعاره. سمبولیزم در آن وجود دارد میتوان شعر خواند هر چند در گذشته ها آنرا پارچۀ ادبی می خواندند.
این شعر حضرت جامی راکه در صنعت التزام است خدمت تان تقدیم می کنم که دیگر صنعت های التزام لطافت و زیبایی شعرِ جامی را ندارد:

حلقـۀ گوشِ تراهـر که بدین لطـف بدیـد
حلقـۀ بندگیی عشـق تـو در گـوش کشـید
حلقۀ گوش ترا تا شده ام حلقه به گـوش
حلقه سان کارِ مرا پا و سری نیست پدید
گوشـت ای سیمبـر از حلقۀ زر گشت گران
جای آن دارد اگر نالـــۀ مـارا نشنید
گـوش کن گـوش که از بارِ غــمِ فرقتِ تو
حلقه شـد قامتِ جامی و بـه گوشت نرسید

کلمات التزام شده در آن گوش و حلقه است و هنر جامی این است که در آن هیچ گونه تکلف دیده نمی شود و بسیار طبیعی است.


اسم: داکترخلیل الله قدیری   محل سکونت: بن، آلمان    تاریخ: 23.05.2013

مقاله جناب محترم آقای ولی احمد نوری، "والی کابل و اصطلاح
<< افغانستانی<<

فعلا" با تأسف زیاد >> نمک گندیده<< اما گندگی گفتار والی کابل هم انشأااالله جایی را نخواهد گرفت و افغانستان افغانان مابزودی برگزیده و سرفراز خواهند ماند.


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 22.05.2013

استیضاح یا افتضاح؟؟؟

تحلیل عالمانه وهمه جانبۀ محترم داکتر صاحب سید عبدالله کاظم را در موضوع فوق مثل دیگر نوشته های شان ،که برایم واقعاً آموزنده است، با علاقمندی و دلچسپی خاص خواندم. چون مدت ها قبل این قلم مضمون مبسوطی درین مورد خدمت هموطنان تقدیم نمودم، صرف به تذکر همین مختصر اکتفا می نمایم که افتضاح بالاتر از این وجود دارد که وزیری به اتهام بی کفایتی، نا اهلی و قوم پرستی توسط ولسی جرگه سلب اعتماد میگردد ولی ماه دیگر بحیث وزیر وزارت بمراتب مهمتر عزء تقرر حاصل نموده از همین خانۀ که اورا عزل نموده رأی اعتماد میگیرد که خود نمودار زور آزمایی پهلوان قسیم فهیم و دنائت و خود فروشی ولسی جرگه است. بنام خدا خود قضاوت کنید که در کدام کشور دنیا چنین دولت معامله گر بی حیثیت بی کرامت بی وجدان وجود دارد. چگونه این ملت بد بخت بینوا به آیندۀ نهایت تاریکی که پیشرو دارد امیدوار گردیده و به گفته های معامله سالار زمان حامد کرزی باور نموده و به این پارلمان هرزۀ مفسد سراپا غبن و خیانت اعتماد نماید.


اسم: لمر جباری   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 17.05.2013

سلام
شعر زیبای خانم حسنیه عثمان داود را زیر عنوان دیورند خواندم و به حیث یک پارچه دلنشین از آن لذت بردم ، یه استعداد و ذوق ادبی شان از صمیم قلب تبریک و تهنیت میګویم
اما نقشه ایکه در بالای شعر رسم شده بسیار خطرناک و ضد ملی است
ساحه پنجابی ها و سندی ها در پاکستان و ساحه تاجک ها در شمال افغانستان به رنګ سفید طوری ترسیم شده که از افغانستان جدا معلوم میشود و دو طرف خط دیورند تا هندوکش به حیث یک کشور جدا ګانه معلوم میشود
آیا معنی از بین بردن خط دیورند همین است
الهی چنین مباد


اسم: محمد نعیم بارز   محل سکونت: پاریس    تاریخ: 16.05.2013

محترم آقای الیاس لطفاً سلام و احترام مرا بپذیرید!

نوشته زیباه و پرمحتوای شما را خواندم، بسیار خوش شدم که شما به عمق مسایل می اندیشید و تمام جوانب و شرایط را محاسبه کرده ابراز نظر مینمائید .ولی هستند بسیار کسانی که بدنباله رویی از دیگران گوسفند وار پی رمه می روند و آنچه دیگران گفته یا نوشته اند با اندک تفاوت در جملات آنرا تکرار و نشخوار می نمایند، تشکر از داوری صادقانه تان نسبت به نوشته اینجانب نعیم بارز


اسم: الیاس   محل سکونت: کلوله پشته، کابل    تاریخ: 14.05.2013


من نظریات تُند و تیز بعضی هموطنان را در دریچۀ نظر خوامی خواندم چون مقالۀ جناب نعیم بارز را نخوانده بودم خواستم آنرا هم از نظر بگزرانم. واقعاً که بارز صاحب حق انصاف را مراعت کرده، در پهلوی بدی ها از هنر کرزی هم یاد نموده، مقالۀ شان تحلیلی بوده است.

آقای کرزی زمانی که از ایران پول گرفته بود قبل از واشنتن پوست، خودشان گفته بودند که ما از امریکا، برتانیه، جرمنی نیز پول گرفته ایم. این واشنتن پوست است که دیر تر بیدار شده است.
آقای کرزی در همان وقت ابراز نمودند که (افغانستان یک کشور جنگ زده است عایدات آن به صفر تقرب کرده در شرایط فعلی دوستان ما در پهلوی کمک های دیگر شان به ریاست جمهوری نیز کمک های نقدی نموده اند.)
بعضی دوستان کرزی را ملامت می کنند، هر انسان خالی از خطا نیست و کرزی هم انسان است ولی کشور های که با نظامیان شان داخل افغانستان هستند آگاهانه و یا ناآگاهانه از کرم های خزنده اژدهار ساختند که اکنون ولی نعمت های شان را تحدید می کنند.

ښاغلی کرزی به امید آنکه دستان خون پر پاکستان و ایران از افغانستان کوتاه شود پیمان ستراتیژیک را باقدرت های بزرگ امضا ٔ کرد ولی زمانیکه پاکستان ولایات شرقی افغانستان را هدف حملۀ راکتی قرار داد همین ناتو با تمام قدرت؟ خود قور گفت حتی پاکستان را لفظاً هم محکوم نکرد. پس کرزی مجبور است که طالب را برادر، پاکستان را برادر و دوست خطاب کند. کرزی نیک می داند که این دوستانی از راه دور شیوۀ دوستی ندارند. ور نه فیر چند راکت از بحیر|ۀ عرب به سوی پاکستان کافی بود که مردم افغانستان از شر طالب ، مجاهدین نما ها این قرآن خواران گرد مکه شبها آرام به خوابند.


اسم: ع٠توخي   محل سکونت: sweden    تاریخ: 14.05.2013


د انتخاباتو وخت رانږدې کيږې بارز صاحب د کرزي په ګټه او دخپل ځان په تاوان کمپاين شروع کړی مبارک دی وی.

دا نوې دوستي. زه بارز صاحب ته يوه خبره کوم چي دخلګو ذهنيت دکرزې په اړه دکرزې هغه کړني چې ده په دغه 12 کاله کي تر سره کړي دي تعينوي، نه دواشنګټن پوست او نيويارک ټايمز مقالي، ته چې داسي يوه فاسد رژيم ته کمپاين کوي حق لرې چه وئې کړې اما ماته پسله دغه څخه ته هم د يو مرموز انسان په حیث ښکاریږې په دې سبب چي فکري توا زون دي په ليکنو کي نور نسته، او داهم نه معلوميږي چې وکومی خواته روان ئې؟

په درناوی


اسم: ن. عزیزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 13.05.2013


هموطنان گرامی و خواندۀ گرامی،

نظر به ارزیابی و تحقیقات جناب آقای بارز، حامد کرزی صادقترین, شجاعترین و وطن پرست ترین رئیس جمهور افغانستان است.
در یک سخن به عقیدۀ جناب بارز باید پذیرفت که یگانه قهرمان ملی واقعی افغانستان جناب حامد کرزی میباشد!

وای به حال ما.


اسم: سادات   محل سکونت: انګلستان    تاریخ: 13.05.2013

حضور محترم نوری صاحب بزرګوار عرض سلام دارم،
فقط یک نظر کوتاه خدمت بزرګوار خویش به عرض میرسانم که همیشه خورسندم که تصحیح کردن و هدایات شما شامل حال بنده باشد، چون همیشه میګویند از بزرګان باید آموخت.
اما قابل توجه شان اینکه متن نوشته شده بنده دری نوشته نشده و در متن پشتو قسمی که از استادان ګرامر دیپارمنت زبان پشتو و هم تا سرحدات اکادمی علوم پرسیدم کاملأ کدام اشتباهی املائي در طرز نوشتن (صیب ) وجود ندارد. چون مثل این لغاتی زیادی فعلأ در زبان پشتو داریم که کاملأ نویسندګان مارا در شک می اندازد و اکثرأ با متن دری عوض میګیرندش.
به هر حال باز هم سپاس از رهنمود نیک تان و کوشش میکنم که در صفحه دوست داشتنی چون فرزند تان خیلی با احتیاط قدم ګذارم تا حتی از شرفهء دخول آنهم اذیتی به کسی خلق نکرده باشم .
یک چیز را کاملأ بوضاحت و کمی جسارت میخواهم بعرض برسانم که مسؤلیت نوشته های خود را هر کسی باید خودش داشته باشد نه سایت وزین پورتال افغان جرمن آنلاین.
با سپاس مجدد
مخلص شما سادات


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 11.05.2013

به توجه ښاغلی سادات!

سادات صاحب نه (صیب) در بارۀ نوشتۀ اخیر شما صرف در مورد پراگراف اول به شما یک عرض دارم و آن اینست که شما با وجوریکه می فرمائید نوشتۀ تانرا دوباره خوانده اید و اغلاط آنرا اصلاح نموده اید، من متوجه یک غلطی بسیار بزرگ شدم که امیدوارم از طرف شما یک عدم توجه بوده باشد نه عمدی و برای دشنام دادن و توهین کردن پورتال افغان جرمن آنلاین. چون پورتال معتبر افغان جرمن آنلاین را تنها و تنها دشمنان وطن و دشمنان پورتال (جرمن آنلین) می نویسند و بس.
من چون از بدو تولد این پورتال ملی و فرخندۀ افغان با آن بوده ام آنرا مانند اولاد خود دوست دارم و احترام میکنم و نه بخود و نه به دیگران اجازه میدهم که این پورتال را توهین نمایند و یا با آن مخاصمت ورزند.
متأسفانه به اثر استعمال همین نام توهین آمیز (جرمن آنلین) بقیه نوشته شما را نخواندم. هرگاه آنرا اصلاح نمودید ممکن متباقی را مطالعه کنم. با عرض سلام
ولی احمد نوری


اسم: سادات   محل سکونت: انګلستان    تاریخ: 10.05.2013

امان الله عمر ورور ته په ځواب کې (اصلاح شوې متن)
ډیر معزز او با درک ورور ښاغلې امان الله خان عمر او درنو لوستونکو ته د زړه له کومې نیکې هيلې او درناوې وړاندې کوم،
ګران او په هیواد مین عمرصیب ستاسی احساسات او ښه نیت کاملأ د ستایلو دې.
(((په ډیر معذرت سره چې پرونی لیک مې خپل د تیلفون د تایپي کیبورد نه په استفادې لیکلې وو چې فکر کوم ډیر ټایپي غلطي ګانې یې درلودل نو نن می [ې ولوست خپل تایپي غلطیو ته مې پام شو، په هر حال د ټولو لوستونکو او د جرمن آنلین د مسؤلینو نه یوځل بیا هم معذرت غواړم، او دا اصلاح شوې متن مې د نشر لپاره واستول. . .)))
زه د. سادات دلوړې جرګګی یا دعالی شورا د غړي په توګه او دعالی شورا په آستازیتوب ستاسی په ځواب کی غواړم داسی ولیکم :
د متعددو تاریخی شواهد پر بنیاد یعقوب خان چې پس له اوږدې مودې بند نه د روحي فشارونو له امله خپل حواس له لاسه ورکړې وو . د انګلیس په مرسته او تحت الحمایګی د ګندمک د لــیز یا ی اوږدې مودې کرایه یا اجارې قرار داد د برتانوي هند سره امضا کوي، چې د هغه په نتیجه کې دلوی افغانستان یو تعداد شرقی سیمی یا برخې عملأ د افغانستان د واکدارانو د صلاحیت نه وتلی دي.
د «ډیورند لاین» په واقعیت کښې د ګندمک دلیز یا اجارې تفاهم لیک ادامه ده، دهغی په نتیجه کښې دبرتانیه د خارجه چارو وزیر دهند لپاره او دافغانستان د انګلیس دتحت الحمایه امیر له خوا په داسی حال کی مطرح کیږي چې امیر عبدالرحمن خان د تمامو نړیوالو پروسیجرونو خلاف له یوې خوا په شخصی توګه د ملت نه پټ او له بلۍ خوا د برتانوي هند تر منځ په داسی حال کښې مطرح کیږي چې دا تپل شوې سند مخکی تر مخه د انګلیسانو له خوا جوړکړی شوې وو چې امیر ته یې وړاندې کړي .
د افغانستان په شرقی سیمو کښې آن تر هرات ولایت پورې عملأ تر ۳۰۰۰۰ پوری د انګلیسی پوځیانو شتون درلودل چې سرتیمار ډیورند کابل ته خپل د ډلی سره را رسیږي، او دڅلویښت ورځني خبرو په جریان کښې امیر عبدالرحمن خان ته موضوع مطرح کوي چې د تزاري روسیه په شغنان مناطقو او د آمو سیند په پورتنی غاړه کښې ارضی مطالبات لري چې د امیر د کاکا زامن یې په شمالي ولایتونواو سیموکې خپل یو شمیر خواستونه لرل،
اود قیام په حالت کښې دي او یو سلسله نور تهدیدات او تطمیع کولو سره امیر ته وايې چې یا به امضا کوې او یا دا چې فوجونه به خپل کار پیل کړي..
دا چې امیرته کوم انګلیسی متن وړاندې کړې شوې وو او کومه ضمیمه نقشه ورسره وه، دا هغه سوال دې چې بعضې محققین وایي چې امیر د سره کوم سند ندې امضا کړې، نو داسی ښکاري چې دې محققینو به هغه سند لیدلې وي چې د امیر امضاپری نشته اما ځیني نور بیا وایي چې امیر په یو انګلیسی متن کې د یوشمیر اصلاحاتواو مشخصاتو سره امضا کړې دې اما د الحاقیه نقشی په هکله په مستند ډول حد اقل په درې مواردو کې اعتراض کړې چې دا هغه نقشه نده چې سرمارتیمار ډیورند ماته ښودلې وو.
د یادولو وړ یې بولم چې د بی بی سی د فارسی پروګرام په وروستي پلان شوي ویدیویي راپورتاژ کې چې تیره هفته خپره شوې او د «ډیورند لاین» د تپل شوي تفاهم لیک په اړه یو نوع تبلیغاتي بڼه یې هم درلود په دوه دلایلو د منلو او باور وړ ندې چې له یوخوا یوه میاشت وروسته د تفاهم لیک د نیټې څخه څرنګه لندن ته راوړل شوې چې هلته لا د دی تفاهم لیک الحاقیه نقشه د ۱۸۹۳ نه تر ۱۸۹۷ کالونو پورې د نقطه ګذاری پر سر تکمیل شوې یا نهائی شوې نه وه او تر آخره پوری چې امیر ژوندې هم وو په اختلاف ټکي کوم توافق ونه شوه. د بلیخوا د بی بی سی د فارسي پروګرام نطاق یا راپورتاژ برابرونکي هڅه کوله چې پخپله مسؤلیت وانخلي او د ویدیو کمری مخه به یې کین او ښۍ لوري ته تاوولو او د لرې نه یو کتاب او یو متن ښودل چې د لیدلو یا لوستلو هیڅ وضاحت یې هم نه لرل، خو په یو نوع هڅه داسی روانه ده چې دا احساس په افغانانو کې مړه کړې شي، خو دا نا ممکنه او محال خبره ده ، او په ډیر تأسف سره باید ووایم چې حتې اوسنی یا نني انګریزانو هم نه هغه پخواني فکرونه لیا د سره ویستلي او نه هم په هیڅ صورت خپل ګټې زمونږ د ولسونه سره شریک کتلای شي، او د مختلفو لیارو د بدنامولو، تورونو او تهمتونو په لګولو به هیڅ څوک هم انشاالله په دې غیرتي او یوموټي ولس برې ونه مومي . . .!!!
یو ځل بیا ستاسی د پاک او ښه نیت ستاینه کوو او د یووالي او وحدت په هکله چې کومې سپارښتنی تاسی کړي مونږ ته د قدر وړ دي او مونږ هیڅ وختې د ملي داعیه پر سر د کوم مالکیت مدعیان نه یو او د هیڅ چا سره هم په دې نیک او برحقې مبارزې کې نه رقابت لرو او نه حسادت بلکې د هرچا د صداقت او فعالیت ستاینه کوو او د توان تر حده پورې به خامخا د هم آهنګې لیاره مو هم خپله کړې ده او په راتلونکي کښې هم په ټولو منفردو، یا جمعي ټولنو سیاسی ګوندونو او ټول ملي افکارو لرونکو باندې د یووالي او وحدت ږغ کوو چې وخت ډیر په چټک تیا سره روان دې او باید ترې مطمینأ د ولس په ګټه کار واخلو او د تنویری کارونو نه مخ عملي ګامونو ته واړوو .
زمونږ د خبرو د ثبوت لپاره لطف وکړې او یو ځل بیا د عالي شورا د اعلامیه وروستی برخه کې زمونږ خواست او نظر ولولی .

په ډیر درنښت
د. ســـادات - لندن ښار


اسم: سادات   محل سکونت: انګلستان    تاریخ: 09.05.2013

ډیر معزز او با درکه ورور ښاغلې امان الله خان عمر او درنو لوستونکو ته د زړه له کومې نیکې هيلې او درناوې وړاندې کوم،
ګران او په هیواد مین عمرصیب ستاسی احساسات او ښه نیت کاملأ د ستایلو دې.
زه د. سادات دلوړې چرګګی یا دعالی شورا د غړي په توګه او دعالی شورا په آستازیتوب ستاسی په ځواب کی غواړم داسی ولیکم :
نظر په متعددو تاریخی شواهد پر بنیاد یعقوبخان چې د روحي فشارونو له امله خپل حواس له لاسه ورکړې وو . د انګلیس په مرسته او تحت الحمایګی د ګندمک د لــیز یا یا اوږدې مودې کرایه یا حجارې قرار داد د برتانوي هند سره امضا کوي، چې د هغه په نتیجه کې دلوی افغانستان یو تعداد شرقی سیمی یا برخې عملأ د افغانستان د واکدارانو د صلاحیت نه وتلی دي.
«د ډیورند لاین» په واقعیت کښې د ګندمک دلیز یا حجارې تفاهم لیک ادامه ده، دهغی په نتیجه کښې دبرتانیه د خارجه چارو وزیر دهند لپاره او دافغانستان د انګلیس دتحت المایه احیر له خوا په داسی حال کی مطرح کیږي چې امیر عبدالرحمن خان په تمامو نړیوالو پروسیجرونو خلاف له یوې خوا په شخصی توګه د ملت نه پټ او له بلیخوا د برتانوی هند تر منځ په داسی حال کښې مطرح کیږي چې دا تپل شوې سند مخکی تر مخه د انګلیسانو له خوا جوړکوای شوې وو چې ایر ته یې کړاندې کړي .
د افغانستان په شرقی سیمو کښې آن تر هرات ولایت پورې عملأ او فزیکی تر ۳۰۰۰۰ پوری د انګلیسی فوزیانو شتون درلودل چې سرتیمار ډیورند کابل ته خپل د ډلی سره را رسیږي، او دڅلویښت وځني خبرو په جریان کښې امیر عبدالرحمن خان ته موضوع مطرح کوي چې د تزاري روسیه په شغنان مناطقو او د آمو سیند په پورتنی غاړه کښې ارضی مطالباط لري چې د امیر د کاکا زامن یې په شمالي ولایتونواو سیمو
د قیام په حالت کښې دي او یو سلسله نور تهدیدات او نطمیع کولو سره امیر ته وايې چې یا به امضا کوې او یا دا چې فوجونه به خپل کار پیل کړي.
دا چې امیرته کوم انګلیسی متن وړاندې کړې شوې وو او کومه ضمیمه نقشه ورسره وه، دا هغه سوال دې چې بعضې محققین وایي چې امیر د سره کوم سند ندې امضا کړې، الته دې محققینو به هغه سند لیدلې وي چې د امیر امضاپری نشته اما ځیني نور بیا وایي امیر په دې انګلیسی متن کې د یوشمیر اصلاحاتو سره کړې دي اما د الحاقیه نقشی په هکله په مستند ډول حد اقل په درې مواردو کې اعتراض کړې چې دا هغه نقشه نده چې سرمارتیمار ډیورند ماته ښودلې وو.
د یادولو وړ یې بولم چې د بی بی سی د فارسی پروګرام په وروستي پلان شوي ویدیویي راپورتاژ کې چې تیره هفته خپره شوې او د «ډیورند لاین» د تپل شوي تفاهم لیک په اړه یو نوع تبلیغاتي بڼه یې هم درلود په دوه منطقی دلایلو د منلو او باور وړ ندی چې له یوې خوا یوه میاشت وروسته د تفاهم لیک د نیټې څخه څرنګه لندن ته راوړل شوې چې هلته لا د دی تفاهم لیک الحاقیه نقشه د ۱۸۹۳ نه تر ۱۸۹۷ کالونو پورې د نقطه ګذاری پر سر تکمیل شوې یا نهائی شوې نه وه او تر آخره پوری چې امیر ژوندې هم وو په اختلاف ټکي کوم توافق ونه شوه. د بلیخوا د بی بی سی د فارسي پروګرام نطاق یا راپورتاژ برابرونکي هڅه کوله چې پخپله مؤلیت وانخلي او د ویدیو کمری مخه به یې کین او راست تاوولو او د لرې نه یو کتاب او یو متن ښودل چې د لیدلو یا لوستلو هیڅ وضاحت یې هم نه لرل، خو په یو نوع هڅه داسی روانه ده چې دا احساس په افغانانو کې مړه کړې شي خو دا نا ممکنه او محال خبره ده ، او په ډیر تأسف سره باید ووایم چې حتې اوسنی یا نني انګریزانو هم نه هغه پخواني فکرونه لیا د سره ویستلي او نه هم په هیڅ صورت خپل ګټې زمونږ د ولسونه سره شریک کتلای شي، او د مختلفو لیارو د بدنامولو، تورونو او تهمتونو په لګولو به هیڅ څوک هم انشاالله په دې غیرتي او یوموټي ولس برې ونه مومي . . .!!!
یو ځل بیا ستاسی د پاک او ښه نیت ستاینه کوو او د یووالي او وحدت په هکله چې کومې سپارښتنی تاسی کړي مونږ ته د قدر وړ دي او مونږ هیڅ وختې د ملي داعیه پر سر د کوم ذلیت او مالکیت مدعیان نه یو او د هیڅ چا سره هم په دې نیک او برحقې مبارزې کې نه رقابت لرو او نه حسادت بلکه د هرچا د صداقت او فعالیت ستاینه کوو او د توان تر حده پورې به خامخا د هم آهنګې لیاره مو هم خپله کړې ده او په راتلونکي کښې هم په ټولو منفردو، یا جمعي ټولنو سیاسی ګوندونو او ټول ملي افکارو لرونکو باندې د یووالي او وحدت ږغ کوو چې وخت ډیر په چټکتیا سره روان دې او باید ترې مطمینأ د ولس په ګټه کار واخلو او د تنویری کارونو نه مخ عملي ګامونو ته واړوو .
زمونږ د خبرو د ثبوت لپاره لطف وکړې او یو ځل بیا د عالي شورا د اعلامیه وروستی برخه کې زمونږ خواست او نظر ولولی .

په ډیر درنښت
د. ســـادات - لندن ښار


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 08.05.2013

د ډیورنډ لاین لانجې د حل دعالی شـورا
د ډیورنډ لاین لانجې د حل دعالی شـورا اعلامیه
ددی عالی شورا اعلامیه کی راغلی، چی شا شجاع د دیورند تړون ګواګی لاسلیک کړی،چی داسی نه دی لمړی باید نوموړی شورا د ګندمګ او د دیورند د تړون تر منځ توپیر ته پاملرنه وکړی او بیا د موضوع پر اړوند اعلامیه خپور کړی
دلته په امریکی متحده ایالتونو کی هم د دیورند د جرګی تر نامه لاندی یو شمیر کسان فعالیت لری، د واشنګټن د جرګی په درشل کی ماته هم بلنه ورکړی شوی وو، چی وروسته بیا پدی وتوانیدم چی د لندن او امریکی د دیورند د جرګي پر اړوند یو څه معلومات تر لاسه کړم، ګه چیری د دواړو جرګو موخه دیورند تپلی کرښی پر اړوند وی، نو بیا ولی سره جلا او د دواړو جرګو تر منځ بیلوالی شتون لری؟
که چیری سره یووالی وګړی بیا به ښه وی، او که چیری د ځانځانی په درشل د نوم د ګټلو او د مالی امکاناتو په لټه او یا هم د سیاسی ګټو پر بنسیټ او د شهرت په موخه وی او یوازی اعلامیي او تصویری خپرونی پر اساس د دیورند د کرښي د ګټلو په خاطر وی، نتیجه یی ښه نه دی، دا کار عملی بڼه نشی پیدا کولی، تر ځو چی د اولس په منځ کښي و نه اوسو، د ځو کسانو او روښنفکرانو پر هڅو بریالتیوب نه نشو رسیدلی، دا اوس یی ښه وخت دی ، ګه چیری په چانټه کی څه لرو باید ډګر ته راوباسو.
په درنښت


اسم: ناصر تیموری   محل سکونت: Germany    تاریخ: 04.05.2013

مقالۀ مشرح و پر محتوای ( آیندۀ نزدیک افغانستان) جناب محترم ظاھر عزیز را با کمال علاقہ
مطالعہ نمودم کہ از این نوشتہ می توان بہ مثابۀ خط مشی دولتی بھرہ گرفت چند سال قبل عالیقدر جناب سید عبداللہ کاظم نیز نوشتۀ ھمہ جانبہ ای خویشرا برای دولت افغانستان جھت مطالعہ در دسترس این پورتال وزین قرار دادند کہ برایم ھر دو نوشتہ بسیار بسیار آموزندہ بودہ و است و از ھر دو شخصیت اندیشمند ھموطنم صمیمانہ ابراز امتنان می نمایم ۰
با تأئید نظریات ھر دو اندیشمند می خواھم مکثی بالای دیموکراسی و جھاد داشتہ باشم چون بدون اجماع و وفاق ملی بالای طرز حکو متداری و چگونگی اعلان نمودن جھاد، وضع و حالت سیاسی و اجتماعی افغان ھا بھبود نخواھد یافت !
اول میراث امام شاطبی:
از فقیہ و محدث قرن ھشتم ھجری شمسی ( قرن چھاردہ میلادی) امام ابو اسحاق الشاطبی ساکن گرانادا در ھسپانیہ می آموزیم کہ دین مقدس اسلام برای تحقق و شکوفایی پنج ھدف کہ عبارتند از ” تأمین و ادامۀ حیات ، حراست و نیک داشتن بشر، توسل بہ عقلانیت، گسترش روابط خانوادہ و ایجاد رفاہ و آسایش” بر زمین نازل گردیدہ۰
با برشمردن آن پنج ھدف، امام شاطبی در حقیقت امر بہ روی اسلام راہ ھا و درھای میراث تمدن بشری و ارزش ھای جھانشمول را گشاده و باز کردہ۰
بنابراین با اتکا بہ ارشادات امام الشاطبی نظام دیموکراتیک و دیموکراسی می تواند وسیلہ و کمکی جھت تحقق بخشیدن بہ آن پنج اصل و ھدف دین مبین اسلام باشد، در اسلام کثرت گرایی اصل و روش حکومتداری است و ھیچ مسلمانی حق ندارد کہ از جانب خداوند سخن بگوید و از جانبی چون قرآن مجید در حقیقت یک متن است پس ھر مسلمان حق تفسیر و تعبیر از آن متن را دارد ۰
مرجع جھاد:
دروازۀ جھاد بہ روی مسلمان ھا بستہ نمی باشد ولی جھاد چہ است و آیا ھر مسلمان حق اعلان جھاد را با اتکا بہ برداشت خویش از متون قرآن را دارا می باشد؟
ھر فرد مسلمان حق تفسیر نمودن متن قرآن را دارد پس اگر چندین تفسیر و تعبیر وجود داشتہ باشد و مسلمان ھا ناچار باشند کہ بالای یک تفسیر تصمیم بگیرند در چنان حالتی روش آزمودہ شدہ در دیموکراسی می تواند کہ مسلمان ھا را کمک کند کہ بالای تفاسیر متفاوت بحث و تبادل نظر کردہ و در نتیجہ اکثریت شکل گرفتہ تصمیم نھایی را در رابطہ با جھاد اتخاذ نماید، روی این ملحوظ دیموکراسی با روحیۀ واقعی دین مقدس اسلام سازگار است و مسلمان ھا بدون بلی و نہ گفتن برای نیل بہ تفاھم و وحدت بہ دیموکراسی نیاز مبرم و حیاتی دارند۰


اسم: مسعود فارانی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 02.05.2013

از انصاف نگذریم

دوستان گرامی وخوانندگان محترم سلام!
نوشتۀ محققانه کاندید اکادمیسین اعظم سیستانی را که بنا به تقاضای محترم حمید روغ زیرنام "تاریخ چیست" به رشتۀ تحریر در آمده بود، دقیق خواندم، منصفانه باید بگویم که دلچسپ بود واز آن بقدرتوان آموختم. مقاله با وجودیکه مفصل بود، اما سبک نوشتار چنان روان وگیراست که وقتی انسان بخواندن آن آغاز کند عبارات و پراگرافها وجملات یکی پی دیگر چون جریان ملایم یک چشمۀ شفاف آب ،خواننده را با خود می برد و تا تمامش نکند، دلش نمیخواهد چشم از مطالعه بردارد. شیوه بیان و استدلال و تحلیل های نویسنده که استوار بر اسناد ونقل قولهایی از اشخاص اکسپیرت و متخصص در علم تاریخنگاری میباشد،میتوان گفت آنرا یکی از مقالات نادره در زمینه علم تاریخ شناسی ساخته است.
این مقاله نشان میدهد که استاد سیستانی از جمله اشخاصی است که هیچگاه از روی خودنمائی، تاریخ نگاری نکرده بلکه این شیوه را از روی عشق به این مسلک ظریف وظیفه خود دانسته با مسؤلیت و مجهز با میتودولوژی تاریخ نگاری، کارش را باصداقت به پیش برده است. تا جای که من با ایشان آشنایی نزدیک دارم، میدانم که ایشان بیشترین قسمت عمر خود را درین راه صرف کرده اند و بیشتر از نیم قرن فقط در عرصۀ تاریخ و تاریخنگاری طی طریق کرده اند. بدون شک این مدت طولانی سبب شده توانایی ها ومهارت های لازم را در کار تاریخنگاری کسب وتجربه کنند و به میتودولوژی تاریخ تسلط لازم را داشته باشند. کارایشان نشان میدهد که اسناد تاریخی را با شناخت ماهیت آن که با واقعیت همخوانی داشته باشد بر میگزینند وبا مسئولیت درج تاریخ مینمایند.
ناگفته نگذریم که علم تاریخنگاری را اگر خواسته باشیم دریک مقاله برجسته سازیم کار آسانی نیست ،زیرا این به آن میماند که بحر را در کوزه بگنجانیم. اما با اینهم استاد اعظم سیستانی در همین مقاله با نظر داشت مخاطبین و اجماع خبرگان، توانستند اشارات و نکات برجستۀ را که علم تاریخ را وضاحت بدهد، متکی به اسناد ودست آویز های معتبر تدوین کنند که مورد پسند آگاهان قرار گرفت. در این نوشته، برخلاف دیگران،از سرتمبگی وگفتن جملات بیمعنی وگنگ میان خالی و لفاظی که بیشتر فضل فروشانه و موعظانه باشد، شدیداً حذر شده و با توانایی سند وحجت را شفاف و روشن ارائه داده اند که سند ماندگار است. از صمیم قلب خدمت ایشانرا درین راه تبریک عرض میکنم.
استاد سیستانی معتقد اند که تاريخ نويسي بي طرفانه عملا نه ممکن است ونه سودمند. مورخ هرقدر هم سعی کندکه در تاریخ نویسی بیطرف بماند، بیطرف مانده نمیتواند.زیرا طرف مؤرخ از همان لحظه ای آغازمیشود ، که موضوعی را برای تحقیق برگزیده است. استاد سیستانی میگوید، نقش مورخ در گزينش اسناد تاريخ، هر متن تاريخي را به روايتي معاصر از تاريخ بدل مي کند. یک مؤرخ خوب باید تاريخ را به درون آرزوها و آرمان هاي کنوني بريزد و به آن شکل ببخشد تا تاریخ قابل پذیرش ارائه نماید. به عبارت دیگر،این همان سخن معروف کروچه،تاریخ نگارمعروف ایتالیائی است که مي گويد: "هر تاريخي، تاريخ معاصر است."
هر مورخ خواه بخواهد وخواه نخواهد طرف حقانیت وحقیقت را حتما ً باید داشته باشد تا تاریخ سالم دور از تحریف را بنگارد. ایشان صداقت مورخ را رکن اساسی علم تاریخنگاری میداند. جناب سیستانی در عصر حاضر بیشتراز دیگران از آنجهت در کار تاریخنگاری صائب نظراند که درین رشته شخص متجرب بوده و به راز ورمز تاریخنگاری از کسانیکه تازه مشق تاریخ نگاری میکنند بیشتر آشنا هستند.
ناگفته نماند که مقالۀ جناب دکتور سید خلیل الله هاشمیان که بیشتر موضوع را موشگافی کرده اند سند بسیار موثق ومحکم دراستواری کار محترم استاد سیستانی میباشد. زحمت ایشان قابل قدر بوده قلم ایشان همیشه پـُربار باد .
همچنان از توضیحات لازم، بجا، مستدل و متکی با منطق جناب استاد اسحاق نگارگر که در چنین موارد با مسؤلیت و دقت، نظر میدهند. بیشتر از بیش سنگینی مقاله جناب اعظم سیستانی وجناب هاشمیان را صحه میگذارد.
مقالۀ محترم ف، هیرمند که در زمینه به نکاتی مهمی اشاره کرده اند بسیار قابل قدر میباشد. یکی از نکات زیبای نوشته ایشان که بیشتر خوشم آمد، اینست که در کار تحقیقی وعلمی نباید صداقت وصفا را زیر پا گذاشت و از آن سؤ استفاده کرد. قلم ایشان تواناتر بادا!
در ذیل برای اثبات علم بودن تاریخ، شعری را که مرحوم علی اکبردهخدا در زمینه برگزیده اند خدمت خوانندگان محترم پیش کش میکنم.
چنین یاد دارم زاهل هنر
که علم خبر به ز درج درر

گر خطا چشم از درر حاصل است
بصیرت زعلم خبر کامل است

بر اخبار و آثار نو و کهن
زتاریخ واقف شوی بی سخن

گهی بازگوید زپیغمبران
گهی راز گوید زنام آوران

خبر گویدت گه زخیرالبشر
گه از حال شاهان نماید خبر

گهی از حکیمان حکایت کند
گهی از کریمان روایت کند

ندارد در این دیر روز از مدار
چون این علم، علم دگر اعتبار

نبینی که قرآن وافی الشرف
بود مشتمل بر حدیث سلف

زفعال درباب دین و دول
زاعمال اصحاب ملک و ملل

خبر می نماید کتاب مبین
به لفظ فصیح بلاغت قرین

چو تاریخ را این شرف حاصل است
پسندیدة مردم فاضل است

برگرفته شده از لینک ذیل
http://www.persianpersia.com/artandculture/adetails.php?articleid=13302&parentid=1&catid=16


اسم: وحیدالله   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 01.05.2013

اسلام علیکم،
د جنرال عبدالقادر بی حیا څرګندونو له بی.بی.سی سره ډیر حیران کړم. له یوه پلوه شهید داودخان صفت یې کولا، او له بله پلوه د وطن د خدمت ناری یې وهلې. خپل ځان یې هیڅ ملامت نه ګڼلا. او اوس په کابل کې چکرونه وهي.

http://www.bbc.co.uk/pashto/multimedia/2013/04/130428_ss-7-saur-revolution-daud-khan.shtml


اسم: سیستانی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 30.04.2013

استاد بزرگوار وگرامی جناب سید خلیل الله هاشمیان سلام وحرمت به شما!

الهی صد سال دیگر برعمر عزیزت علاوه کند تا چنین محققانه قضایای زبانشناسی وآنچه علم حکم میکند برای آگاهی نسل امروز وفردای کشورما افغانستان بنویسید وبا این نوشته های عالمانه ومسلکی خود ذهن وعقول جوانان ما را بسوی روشنی وحقیقت رهنمائی نمایید. مقالۀ عالمانه وبی ریای شما را در سایت دعوت وپورتال افغان جرمن آنلاین خواندم ، از آن نه تنها بخاطر تشویق بزرگوارانه تان در حق خود سپاسگزارم، بلکه بخاطر زحمتی که برخود قبول کرده اید وتیزس های جدید آقای داکتر روغ را (بدون درنظرداشت نسبت خودمانی) با مثالها وبراهین زبانشناسی که رشتۀ تخصصی تان است، بی اعتبارساخته اید، بشما صمیمانه تبریک می گویم. واقعاً نوشته شما یکی از مقالات آموزنده و بسیار مستدل واستوار براصول زبانشناسی و بالنتیجه دلچسپ و پذیرفتنی است. وثابت میسازد که شما دپلوم دکتری را مثل برخی دیگر از هموطنان ما، مفت بدست نیاورده اید و مفت مقام استادی را در پوهنتون کابل اشغال نکرده بودید.احسنت بر درایت وشایستگی واهلیت تخصصی شما.

در رابطه به ابدال کلمات در زبانهای اوستا وسانسکریت،خواستم یک نکته جالب دیگر را من خاطرنشان نمایم وآن اسم رودارغنداب است که در اوستا بشکل "هراخوواتی Haraxuaiti" آمده و درسنگ نوشته های هخامنشیان به صورت"هرا او واتی Harauvati" ذکرشده وظاهراً همین نام است که در سانسکریت بصورت "سراسواتیSarasauati" یاد شده و جناب داکترسیاه سنگ در مقالتی ممتع زیرعنوان"(نازنین گمشده درمیان هیمالیا وهیرمند" از رودخانه"سراسواتی" بحث رانده و متذکرمیشود که:"برخی از اينهـــم گـامــي فــراتر گذاشـــته و گـفته اند: ريشـــهء فرا /سـانسکــريتي اين نام "هـره وتي" اوســتايي و هـمانا رود "هيرمند" اســت، و افزوده شــده که در روزگار هخامنشــيان "هـــره هووتي" نام کهن درياي "ارغنداب" بود و ارغنداب پرترين آبراه هيرمند. " (ویب سایت کابل ناتهه، شماره ۵۹)

به هرحال برای صحتمندی وطول عمرشما دعا میکنم که خداوند شما تاسالهای زیادی برای افغانها زنده داشته باشد. ختم


اسم: سیستانی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 28.04.2013

جناب مایارصاحب عزیز سلام بشما!

از لطف تان که مقالات ناچیز اینجانب را در دوسیه ای علیحده میگذارید وبعد با خاطر ارام آنها را مطالعه میفرمائید، سپاسگزارم.
کسی که پیام تسلیم شدن داؤودخان را در صبح 8 ثور رودر روی به وی ابلاغ نموده است، افسری در سطح جگرن یا تورن بنام "امام الدین" بودکه بعد از کشتار داودخان وخانواده اش به رتبه جنرالی ارتقا نمود،وسخن داوودخان درآثار مطبوع از جمله در کتاب "وآن گلوله باران بامداد بهاری" تحقیق وتالیف داکتر سیاه سنگ ضبط وثبت است. چون امام الدین عضو حزب دموکراتیک خلق بوده است، از نظرداودخان کمونیست تلقی میشده است . اینکه نواسۀ سردار نعیم خان(نادرجان) از کسی بنام کمونیست نام نبرده است، حاکی از جبن وترس وی از کمونیستان خلق وپرچم است، او در آن روز در افغانستان نبوده و این جمله را که دیروز بیان کرده سخنی است که دیگران قالب کرده ودر دهن آن بیچاره گذاشته اند، سخن وی برای من سخن قابل اعتباری پنداشته نمیشود، ولی تحقیقات داکترسیاه سنگ ونوشته های آقای لبیب وتاریخ فرهنگ بیشتر مدار اعتبار استند. بازهم اگر شما خوش ندارید که نام کمونیستان دراین حادثه گرفته شود، شما نام شان را نگیرید،ولی آنچه را من ذکر کرده ام، از نوشته های داکتر سیاه سنگ برگرفته ام که در مقالۀ مفصل دیگرم به او حواله داده ام ومن همین عبارت را برای تاریخ ترجیح میدهم وثبت میکنم.
شما سرفرازباشید. ختم


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا، امریکا     تاریخ: 28.04.2013

دانشمند و مورخ گرانبهای ما افغانها، جناب سیستانی صاحب!
امروز نوشته های قلم بدستان نامدار و توانای پورتال ملی "افغان جرمن آنلاین" عزیز خودرا در رابطه با حوادث 7 ثور وقت که وطن مارا از محور تنومند چندصد سال اخیر بیرون کشید، با دقت مطالعه کردم و شکر خداوند بزرگ را بجا آوردم که هنوزهم در وطن بیچارۀ ما شخصیتهای محترمی وجود دارند که باحیاء و زنده نگهداشتن ارزشهای بزرگ کشور ما قلم می یازند و مردم مارا به صیانت آن گوشزد میکنند.
این قلم نه مورخ بوده و نه نویسنده بل با قلم شکسته ای یک انجنیر سعی مینمایم تا هر آنچه در دل دارم بدون حاشیه روی و در حدتوان و ادراک با نیت نیک و اخلاص روی صفحۀ تاریخ روزگار ثبت نمایم.
نوشتۀ شما از جمله نوشته هائیست که آنرا جداگانه در یک دوسیه زیر اسم شما ثبت نموده ام و هر کدام آنرا با خاطر راحت مطالعه مینمایم. چون عادت کرده ام در مطالعۀ نوشتهای مورد علاقه ام هر کلمۀ آنرا بخوانم لذا در جائیکه بعقیدۀ من ایجاب تعمق بیشتر را می نماید مکثی نموده و در باره تفحص بیشتر نمایم.
جناب شما در مقال امروزی خود زیر عنوان: درسی که داؤودخان درصبح٨ثور به افغانھا داد: "بجز خدا، ھرگز به کمونيستان تسليم نمی شوم"! نگاشته اید:
تا جائیکه بخاطر دارم و از کسانیکه شنیده ام سردار محمد داوود شهید به تورن و یا بریدمن ( نه جنرال)امام الدین جملۀ قبل از شهادت خودرا طوریکه برادرزاده اش، سردارمحمد نادرنعیم در اخبار امروز ازآن یاد نموده، درست بوده است.
وی در اخبار امروزی پخش شدۀ افغان جرمن آنلاین زیر عنوان " از سی و پنجمین سالروز شهادت سردار محمد داوودخان بزرگداشت به عمل آمد" قید گردیده که :" متعاقبآ سردارمحمد نادرنعیم یک تن ازاعضای خانواده شهید داوودخان دررابطه به خاطراتش ازسردارمحمد داوود خان معلومات داده گفت : هنگام که کودتا چیان درهفتم ثور1357 ازسردارمحمد داوود خان خواستند که تسلیم شود وی گفت که جزبه خداوند به هیچ کسی تسلیم نخواهد شد و بعدا وی را همراه با چند تن از اعضای خانوده اش به شهادت رسانیدند".
طوریکه ملاحظه می نمائید شما از کمونیستان نام برده اید و این قلم طوریکه گفته شد از هیچ کسی و امروز باردیگر از اظهارات اخیر پسر سردار محمدنعیم شهید بازهم هیچ کسی شنیده ام.
شما خود بهتر میدانید که درباره چی نظر دارید، مطلب من یک یاددهانی دوستانه بوده و بس. با احترام


اسم: نگارگر   محل سکونت: برمنگهم برتانیه    تاریخ: 28.04.2013

خوشبختانه استاد هاشمیان با نگارشِ خوددادِ مقصود افغان واوغان را داده اند ومن چیزی ندارم که برآن بیفزایم،فقط به عنوان یک تذکُرِ حاشیوی به عرض میرسانم که کلمۀ قطغن که آنرا همانند اتاق به صورت نادُرُست به(ط) مینویسندنامی بسیارقدیمی نیست وازاسم یکی از امرای ستمگر شیبانی مأخوذ است به نام قذغن که درگردکردن مال بسیار حریص بود وشاعری درباره اش گفته است:

هرجا که رسید سُم اسپِ قذغن
نی مُرده کفن دارد ونی زنده چپن

اسم قتغن یادگارِ اوست واما عربها چنانکه پارس را فارس وپارسی را فارسی ساخته اند اپگان واواگانا رانیزافغان ساخته اند ویک روایت این نیزاست که زایر معروف بودایی هیون تسانگ کلمه های اپوکین ودهوکین رابرای ساکنان سطوح مرتفع ووادی های همواربه کاربرد که اپوکین/اپوکان به افغان ودهوکین به دهگان ودیگان بدل شد که عربها آنرا دهقان ساختند.

برای من که بنی آدم فرزندان آدم استند و میدانم که درسیرهزاران سال نژادها چنان باهم مخلوط شده که نژادیاقوم خالص حکم سیمرغ وکیمیا رایافته است تفاوت ندارد که اصل کی چی بوده است ولی کسانی که با اقترانِ تصادفی کلمات که استاد هاشمیان خوب بطن موضوع راشکافته اند پشتون هارا به ترک یا یهود ارتباط میدهند میخواهم ازایشان بپرسم که اینان اگرترک بودند و در سرزمینِ امروزخودبه صورت فاتح آمدندقوم فاتح معمولاً زبانِ خودراازدست نمیدهدواگربه صورت مغلوب آمدند باز هم درجماعتِ خود زبان خودرا ازدست نمی دهندمگراینکه دولتی حاکم جبراً ایشان راواداردکه اززبان خود دست بکشند. ما درافغانستان دونوع هندو داریم. هندوان بومی افغانستان وهندوان مهاجراز هندوستان. بدبختانه اینان در افغانستان معروض به ستم های دینی وفرهنگی بوده اندولی نظر به محل زیستِ خود زبانهای پشتو یا دری را یاد گرفتهاند اما زبان مادری خودراازدست نداده اند چه پیش آمد که آن ترکان سرشار از غرور قومی که گاهی فکرمیکنند حتی آدم نیزپیش ازانکه آدم شودترک بوده است زبان آسانِ خودراکه درآن مذکر ومؤنث وجود ندارد ازدست دادندوزبانی را یادگرفتند که اسم،فعل وصفتِ آن نروماده دارد؟واگرخربوزه خوردی باید بگویی

خټکی خوږو واګر تربوز خوردی باید بګویی هندوانه خوږه وه واګر دودانه سیب خوردی بګویی مڼي خوږی وی وبرای دو خربوزه هم بګویی:
خټکی خواږه ول. متأسفانه این کارباعقل جور نمی آید. واما استاد هاشمیان بحث تقارن تصادفی زبانهارا بسیارخوب مطرح فرموده اند.درزبانهای جهان تعداد صداها محدود است بنابراین ممکن است دوکلمه دردوزبان ازعین صداها ترکیب شده باشدولی معنای شان ازیکدیگر بسیار دور باشد. به طورمثال میتوانیم کلمۀ(رِنگ زدنِ) دری را با کلمۀ (رِنگ) انگلیسی یعنی انگشتربه هم مربوط نماییم. والله اعلم بالصواب


اسم: سادات   محل سکونت: انګلستان    تاریخ: 27.04.2013

شهید داؤد خان ته
جام د کوثر که د شهید په شونډو پروت وي بیا هم
د خپل وطــــن د ازادۍ اوبو ارمــان کې به وو
خـــدای که په دې دنیا جنت وای پیدا کړی چیرې
زه په ایمان وایم چې ګران افغانستان کې به وو
دګــران وطن اصیل بچي چې داؤد خان وو ګـــورې
چې شهادت یې په سر واخیست نن ارمان یې کــوو
نشو پیدا بل داسې ټینګ یو ښه ریښتینې افــغان
چې راولاړ شوې واې د ده پرځای ارمان یې کــوو
نن په ګوشتې کې دروازه چې دښمنان لــــــګوي
نه وه آسانه که مولرل ملی سالار، ارمان یې کوو
مکړه(سادات) ډیرتشویش خدایږو پیدا خــو به شي
یـو با ایمانه ،کلک افغان، چې انتظار یې کـوو
د ثور د ۳۵ تور تلین په هکله
۷ ثور۱۳۹۲


اسم: نگارگر   محل سکونت: برمنگهم    تاریخ: 26.04.2013

برادرِ گرانقدرجناب وهاج صاحب، شما به حساب لطف وصفای ذاتی خود مرا استاد میخوانید ولی خوشبختانه من حدِ خودرا می شناسم.من با ایقان خدمت عرض میکنم که مراتبِ اخلاص وصمیمیتِ من نسبت به شما کاهش نیافته است ولی میدانم که شما بسیاردرگیرمشاغلِ خود استید ومن هم به دلیل انواع بیماری ها بسیارکم حوصله شده ام وبا ته ماندۀ حوصلۀ خویش بیشترمیخوانم وبسیارکم مینویسم وازشماچه پنهان گفته اند"مستمع صاحب سخن رابرسرِ کارآوَرَد"متأسفانه من وشما هردوی ما سر و کار ما با گوشهای سنگین افتاده است که جُز همان قصیدۀ یکنواختِ
نفاق به چیزی دیگر گوش نمیدهندو چون مستمع نیست من هم لب از سخن فرو بسته ام.آری "خموشی فیض هادارد که در گفتن نمی آید". باقی عمر تان دراز و خامۀ تان فیاض. نگارگر


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 26.04.2013

برادر گرامی، جناب استاد نگارگر!
از پاسخ عالمانه و پُر از لطف و محبت تان متشکرم . امید است این بحث ِ دوستانۀ « شاگرد و استاد»، وسیله شود برای تجدید روابط بسیار صمیمانه و پُر خاطرۀ چندسال قبل شما ومن...
بنده – نظر به تراکم کارهای اخیر که طبعا ً با برخی از گرفتاری های دورۀ جوانی متفاوت است - صرف رهنمایی شما به محترم آقای زمانی را خواندم که نوشته اید : « ... په اوله مصــرع کی د ( گسست ) په حای، ( گسیخت) صحیح ده ...» .
مزاحمت ِ فعلی من درمورد توضیح روشن شما ( این که فرمودید: « گسستن » ذووجهین است) این است که: مصدر« گسیختن » هم ذووجهین است . یعنی می تواند درهردو حال ( لازمی و متعدی) مورد استفاده قرار گیرد. اگر منظور شاعر« جدا کردن، قطع کردن» باشد یا « جدا شدن ، پاره شدن »...
چنان که سعدی می فرماید : « داعیۀ مهرنیست رفتن و باز آمدن - قاعدۀ شوق نیست بستن و بگسیختن »
با عرض حرمت . « وهاج »


اسم: نگارگر   محل سکونت: برمنگهم    تاریخ: 24.04.2013

جناب محترم وهاج صاحب، فرمایش جناب عالی کاملاً صحت دارد. هدفِ من از ذکر کلمۀ گسیخت نیز همین بود یعنی منظور علامه اقبال همین حالتِ لازمی فعل است: هنگامیکه پیوند فرد با ایامش گسیخت و از سوی دیگر قافیۀ شعر ایجابِ گسیخت را میکند و اما عرضِ دیگر من خدمت تان اینکه گسستن نیزذووجهین است یعنی هم به صورت لازمی به کار میرود وهم به صورت متعدی یعنی هم میتوان گفت: (رشتۀ گردنبند گسست) وهم میتوان گفت (او رشتۀ آشنایی مارا گسست)
به همه حال از توجه آن عزیزارجمند صمیمانه سپاسگزاری میکنم. نگارگر


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 23.04.2013


به جواب استاد نگارگر

بعد از عرض سلام و احترام به جناب استاد نگارگر، این شاگرد ِ نارسای شان( با عذرخواهی از گستاخی ها) عرض می کند که:
« گسستن» و « گسیختن » هر دو مصدر، هر دو صحیح و هر دو مروج هستند. منتها، « گسستن » مصدر متعدی است ولی « گسیختن » مصدر لازمی.
گسستگی: تفرق، پراگندگی (حاصل مصدراست)... اسم مفعول ِ گسستن هم وجود دارد: « گسسته » جدا شده یا پاره شده، پراگنده شده... فرخی دراین مورد چه زیبا گفته است : « آن آمدن ِ ابر گسسته نگر از دور - گویی ز کلنگان ِ پراگنده قطاریست » و درین سلسله، مصدر « گسلیدن » را هم داریم؛ « عهد گسل » عهد شکن ... گسلانیدن « مصدر متعدی »؛ بگسلان یا «جدا کن، قطع کن» منوچهری می فرماید: ( بیابان در نورد و کوه بگذار - منازل ها بکوب و راه بگسل).
« گسلیدن ِ میان » ( شکستن کمر). دراین مورد خسروی به معشوقۀ نمازخوان ِخود خطاب می کند: «ای نازکک میان وهم تن چو پرنیان – ترسم که در رکوع ترا بگسلد میان)

با عرض حرمت « وهاج »


اسم: عبدالرحمن زماني   محل سکونت: کاليفورنيا    تاریخ: 23.04.2013

پياوړي استاد نگارگر صاحب د سلام په وړاندې کولو سره مو د مصرع د سمولو څخه مننه کوم. بشپړه روغتيا او خوشالتيا مو غواړم.
عبدالرحمن زماني


اسم: نګارګر/ برمنګهم   محل سکونت: ۲۳/۰۴/۲۰۱۳    تاریخ: 23.04.2013

محترم زمانی صاحبُ داقبال ډیر ښکلی شعر دی رانقل کړی دی خو په اوله مصرع کی د (ګسست) په څای (ګسیخت) صحیح ده. نورنوستاسوخیر غواړم نګارګر


اسم: عبدالرحمن زمانى   محل سکونت: کاليفورنيا    تاریخ: 22.04.2013

تأريخ چيست؟
خواندن مضمون علمى و تحقيقى جالب «تأريخ چيست؟» يک شعر از داکتر اقبال لاهورى را بخاطرم آورد که ميخواهم آنرا خدمت خوانندگان محترم پورتال وزين افغان جرمن آنلاين تقديم کنم:

چیـست تأریـخ؟

فرد چون پـیوند ایامش ګسیخت
شـانه ادراک او دنـدانه ریخـت
قـوم روشـن از سـواد سـرگذشـت
خـود شـناس آمـد ز یاد سرگذشت
سرگـذشـت او گر از یادش رود
باز انـدر نـیـستی گم مي شود
نـسخـه ای بـود تـرا ای هوشمند
ربـط ایـام آمده شیرازه بند
رـط ایام اسـت ما را پیـرهـن
سوزنـش حـفـظ روایات کـهـن
چیست تأریخ ای ز خود بیگانه ئی
داسـتـانی قـصه ئی افـسانه ئی؟
ایـن تـــرا از خـویـش آگه کـند
آشـنای کــار و مــرد ره کــنـد
روح را سـرمـایه تـاب است ایـن
جسم ملت را چو اعصاب است این
هـمچـو خـنجـر بر فسانت میـزند
باز بـر روی جـهـانـت مـیـزنـد
وه چه سـاز جـان نـگار و دلپذیر
نـغـمه های رفته در تارش اسیر
شعله ای افـسرده در سـوزش نگـر
دوش در آغــوش امـروزش نـگـر
شمع او بخـت امـم را کوکـب اسـت
روشن از وی امشب و هم دیشب است
چـشم پـرکاری که بیند رفـته را
پـیـش تو باز آفریند رفتـه را
بادۀ صـد سـاله در مـیـنای او
مسـتی پـاریـنه در صهــبای او
صید گیری کو به دام اندر کشید
طایری کز بوستـان مـا پـریـد
ضـبط کن تأریخ را پاینده شـو
از نفسهای رمـیده زنـده شــو
دوش را پیوند بـا امروز کــن
زندگی را مـرغ دست آموز کن
رشتۀ ایام را آور بـه دسـت
ور نه گردی روز کور و شب پرست
سـرزنـد از ماضی تو حال تـو
خـیزد از حال تو استقبال تو
مشکـن ار خـواهی حیات لازوال
رشتۀ ماضی ز استـقبال و حال
موج ادراک تسلسل زندگی است
می کشان را شور غلغل زندگی است


اسم: N Temori   محل سکونت: Germany    تاریخ: 20.04.2013

نوشتۀ مورخہء ۲۰ اپریل عالیقدر محترم روغ و مقالات دیگر از عالیقدران محترم سیستانی و ھاشیمیان در ارتباط با اقوام و طایفہ ھا در کشور عزیز افغانستان را می توان بہ عنوان رہ گشائی در راستای تعمیق و گسترش ھر چہ بیشتر علایق میان مردم افغانستان پنداشت ۰
دو مقالہء بسیار پر محتوا از محترمین ف ھیرمند و کریم نیز برایم بسیار بسیار آموزندہ بود کہ نظریات ھر دو ھموطن گرانقدرم را صمیمانہ تائید و ستایش می نمایم۰
در رابطہ با کلمہء مغل و کلمہء تاتار بہ چندین مقالہ بہ لسان آلمانی برخوردم کہ نکات بر جستہ را بہ طور مختصر می نویسم و از جناب روغ صاحب و دیگر صاحب نظران می خواھم کہ در رابطہ با این ادعا ھا روشنی بیاندازند۰
منتقدین تاریخ نگاری کلاسیک ادعا می نمایند کہ تاتار ھا از جانب غرب بہ طرف شرق ھجوم آوردہ اند و از جانبی چون کلمہ تاتار معنی اردو را افادہ می نماید و مردم افغانستان نیز کلمۀ اردو را بکار می برند بنابراین فکر کردم کہ برای دانشمندان ما نیز مطالب آتی عاری از دلچسپی نباشد :

<< نتیجۀ تحقیقات ” N. A. Morosov ” و“Eugen Gabowitsch“ و دیگر منتقدان تاریخ >> :
تاتار ھای مغل و یا منگول از جانب غرب بہ طرف شرق ھجوم آوردہ بودند و محل بودوباش آن ھا مناطق اطراف کوہ ھای تاترا ” Tatra ” کہ در سلواکای و پولند موقعیت دارد ؛ می باشد کہ در جریان جنگ ھای صلیبی بہ تشویق و حمایت میسیونر ھای مذھبی و یا ” Orden”ھای عیسوی ای آلمانی جھت اشاعۀ مذھب کاتولیک ( بہ زبان آلمانی Orden و Ordnung و بہ لاتین Ordo ) بہ طرف اکرائین و روسیہ حرکت نمودند و آن مناطق را اشغال نمودند و از ھمین جھت است کہ کشور روسیہ فعلی را تا قرن ۱۶ میلادی بہ نام سرزمین تاتارای بزرگ یاد می کردند و اکنون نیز یک جمھوری بہ نام تاتارستان دارد کہ این تاتارھا بہ نام بلغارھای ولگا ویا ولگارھای قازان شھرت داشتند ھمانطوریکہ کشوری بہ نام مغولستان در قرن ۱۷ میلادی از طرف اروپایی ھا نامگذاری شد کہ حتی باشندہ ھای آن نمی دانستند کہ مغل میباشند و یا خیر ، بالای
بلغارھا نیز نام تاتار گذاشتہ شد بہ ھر حال در حال حاضر تاتار ھا و تاتارھای ترک تبار در آسیا و اروپا سکونت دارند ( تاتارھای کریمیہ، تاتارھای لیتوانیا و ۰ ۰ ۰ ) ۰

مغل و یا منگول بہ معنی بزرگ از کلمۀ یونانی ” megalion ” یعنی بزرگ گرفته شد.
واز جانبی کلمۀ تاتار زیاد تر بہ مفھوم اردو ی جنگی آمده و ارائہ شدہ و از طرفی ھمیشہ از تاتارھای مغل در هماهنگی با یکدیگر نام بردہ شدہ، مغل جدا از تاتار نیامده کہ مغل مترادف بہ بزرگ و تاتار مترادف بہ اردو و یا لشکر کہ معنی” اردوی بزرگ ” را بیان می دارد علت به کاربردن کلمۀ تاتار بہ عوض اردو آن بوده کہ در روسیہ و مناطق آسیایی از تاتارھای تزاری ، شھزادہ نشین ھای تاتاری و اردوھای طلایی و غیرہ تذکر بہ عمل آمدہ که در حقیقت همه ای آن ها قوت ها و اردو های نظامی بودند و این تاتار ھا از یک تبار مشخص نیز نبودہ اند و اختلاطی از تبار ھای متفاوت بودند کہ بعدھا در اختیار خانات متعدد قرار گرفتہ و در جنگ ھا بہ نفع این و یا آن خان شرکت کردہ و بی اندازہ خشن و خونریز بودند.

<< منتقدین روش ھای تاریخ نگاری کلاسیک دلایل خودرا اینکہ تارتارھای مغل (Mongol Tartar) از جانب غرب بہ طرف شرق ھجوم آوردہ بودند قرار آتی بیان می نمایند>>:

۱ ۔۔ مردم ” طوایف” مغولستان کنونی در درازنای تاریخ ھیچگاہ اصطلاح مغل را
برای شناختاندن خود بہ کار نبردہ و در قرون وسطی ھیچ طایفہ ای تحت نام مغل مطرح نبودہ کہ البتہ بعداً در قرن ھفدہ میلادی کشوری بہ نام مغولستان توسط اروپایی ھا نام گزاری گردید۰
۲ ۔۔ طوایف متعدد مغول در آن زمان از نقطۀ نظر تعداد و تراکم نفوس بہ آن توانمندی نہ رسیدہ بودند که از آن طوایف اردوی چند صد هزار نفری ای تشکیل
گردد ( تاریخ نگاران از موجودیت صدھا ھزار جنگجو گزارش می دھند ) ۰
۳ ۔۔ کوچی ھا و قبایل کوچی مغل از صنعت بھرہ مند نبودہ اند لھذا نمی
توانستند کہ سلاح ھای جنگی آنھم بہ آن کمیت و مقدار ز یاد تولید نمایند۰
۴ ۔۔ از ورای تاریخ قابل بازنگری نیز میتوان نتیجہ گرفت کہ ھرگز مردم کوچی و
مالدار در طول تاریخ قادر بہ اشغال شھری و سقوط دولتی نگردیدہ اند ولی
برخلاف مردمان کوچی از طرف دولت ھا تحت انقیاد و بردہ گی در آوردہ شدہ بودند لذا بسیار بعید است کہ قبایلی از جانب شرق با آن امکانات محدود تمام آسیا و نصف اروپا را اشغال نمایند۰
۵ ۔۔ مشخصۀ اردوی مغلی داشتن اسب زیاد بودہ کہ ھر جنگجو یک الی دو
اسب یدک و اضافی همرای خود داشت بناً اگر تعداد جنگجویان مغل بہ صدھا ھزار میرسید ، تعداد اسب ھا باید که چندین برابر می بود و این صدھا
ھزار اسپ بہ علوفہ و آب ضرورت داشتند و در جریان سفرھای جنگی و آنھم پیمودن ھزاران کیلومتر مسافہ از طریق دشت ھا و صحراھای بی آب و علف قراقروم ، سایبریا، آسیای میانہ و روسیۀ پر از برف کہ خواهی نخواهی باعث تلف شدن تعداد زیادی از اسپ ھا و حتی انسان ھا میگردید و از طرفی دسترسی کمتر به علفزارھا و چراگاہ ھا در مغلستان امروزی و یا آن روزی امکان پرورش آن ھمہ حیوانات را مساعد و میسر نمی ساخته ۰
۶ ۔۔ انھدام و تسخیر قلعہ ھا و شھرھای مستحکم با آن سرعت و مهارت بہ
تجارب جنگی آموختہ شدہ ای چند صد سالہ نیاز داشتہ، آیا کوچی ھای مغل بہ چنان تجارب جنگی دسترسی داشته اند ؟
۷ ۔۔ طوریکہ در تاریخ ھا تذکر بہ عمل آمدہ محاصرۀ اکثر شھرھا در روسیہ در
اوقات سرد زمستان اتفاق افتادہ پس آن قوت ھا به چی طریقی و از کجا برای اسپ ھا علوفہ تھیہ می نمودند۰
۸ ۔۔ مغل ھای بی دین و شامان ھای ایشان روی چہ عللی آن ھمہ مدا را در
مقابل کلیسای ارتودوکس روا داشتند کہ حتی بعد از تصرف شھر کیف کلیسا را دو باره بہ ھمان اسقف اعظم قبلی سپردن ؟
و در ادامہ می توان از دہ ھا دلایل مستند دیگر در رابطہ با پدیدہ یی بہ نام مغل تذکر بہ عمل آورد ۰
نکتۀ حایز اھمیت دیگر ، طرز تغذیہ ای تارتار ھا می باشد، تاتارها در حین
سفرھای رزمی گوشت خام رادر زیر زین اسپ ھا قرار دادہ تا بہ این وسیلہ گوشت حین دویدن اسب کوبیدہ و قیمہ گردد و بعداً آن گوشت قیمہ
شدہ را بہ صورت نا پختہ نوش جان نمایند کہ این روش تغذیہ با اصول پیشرفتہ تر و استفادہ زیاد از گوشت قیمہ از زمرہ ای عادات برجستہ ای مردمان امروزی مناطق بالکان و حتی آلمان است و آلمان ھا گوشت خالص قیمہ را تارتار می
نامند و بر طبق عادت از گذشتہ ھا گوشت قیمہ را بہ شکل خام نوش جان می نمایند.
بہ مرور زمان این تاتار ھا بہ علت بہ تحلیل رفتن تعداد و قوت شان در مناطق مفتو حہ در اقوام و طایفہ ھای دیگر ادغام وحل گردیدہ ولی راہ و روش آن ھا از جانب ترک ھا و دیگر طایفہ ھا دنبال گردید۰


اسم: عبدالله وهاب   محل سکونت: سندییگو، کلیفورنیا    تاریخ: 18.04.2013

وهاج صاحب محترم!

ما همه می دانیم که شما کمونیست نه بوده اید و نه هستید و نه خواهید بود، در حوانی که فریب این فهم و اخلاق نجیبانۀ، کسانی که از ایشان یاد فرمودید، نخوردید در پیری انشاءالله بیراه نخواهید شد.
در آن زمان روشنفکر افغانستان آزادی عقاید را با وصف مخالفت با بعضی قبول کرده بود و پابندی به مفکورای را حق مسلم و مشروع انسان می دانست اما کودتای هفت ثور طشت بدنامی نالایق ها، جوزجانی ها شفیعی ها، کشتمند ها، کارمل ها، امین ها و غیره و غیره را از لبۀ بام پائین انداخت و مردم دانستند که عقب این نقاب های فهم و دانش و رویه های نجیبانه چه چهره های حقیقی مزدور بیگانه و دشمن خلق افغانستان نهفته، مکتب سیاسی وسیلۀ بود برای تقدیم تحفۀ خون بهای دو ملیون انسان غیور این وطن بقدوم عساکر متجاوز شوروی
همین که کمونیست نبوده اید کافی است، ولی منظور شما را از تعریف و توصیف آشنایان قدیم تان نفهمیدم، شاید علامۀ کهن سالی باشد. لطفاٌ با قلم خوب تان بر زخم مردم نمک مپاشید.


اسم: احمد كبير    محل سکونت: لندن    تاریخ: 18.04.2013

جناب محترم سراج وهاج
لیستی را که اسمی شما ضمیمه آن است صرف به خاطر رد گفتار آقای "هلمندی " که گفته بود، چون از عبدالمنان کریم عکسی موجود نیست ایشان حتما از جمله کمونیست ها میباشد، چون آقای "هلمندی " از گفتار ایشان دلخور بود و چیزی در مقابل نداشت لذا تاپه را برداشته و مهری کمونیستی با ایشان حواله کردند، من از هر دو شخص "هلمندی" و "احمد " خواستم راجع به گفتار جناب عبدالمنان کریم نظر خود را بیان بدارند، مگر هردو ساکت شدند
بنده فکر نمیکنم کسی به جناب شما چنین تهمت ببندد، مگر اشخاص مثلی "هلمندی "


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 18.04.2013

با آن که کارهای من خیلی زیاد است، به حدی زیاد که « خدا گرفتارتانِ نسازه »... خواستم به بیکاران ِ ارجمند - که خوش به حال ِشان- اطمینان بدهم که من هرگز کمونیست نبوده ام ، نیستم و هرگز نخواهم بود !! حتی گاهی که دوستان عزیز خودرا با فهم واخلاق ِ نجیبانۀ شان به یاد می آورم، ( مانند آقایان سلیمان لایق، بارق شفیعی ، شرعی جوزجانی ...)، به شدت احساس می کنم که آنان نیز کمونیست نبوده اند.
علت فقدان ِ عکس ِ من درپورتال یا هرجای دیگر، شاید دوچیز باشد :
یک : عدم فرصت کافی برای تلاش و توجه به تهیۀ عکس...
دوم : چون محتویء ظرف جوانی ام را که باری تر وتازه بود ، فعلا ً « عکس گرفته است » ... نخواستم با عکس خود شمارا اذیت کنم .
با عرض حرمت « وهاج »


اسم: احمد كبير    محل سکونت: احمد كبير لندن    تاریخ: 16.04.2013


آقای "هلمندی "
این لیست همکاران دایمی که در آرشيف نويسندگان عکس ندارند، آیا همه کمونیست هستند ؟

سراج وهاج
محمد نادر عمر
محمد داوود موسی
حمید انوری
حمید عطاء
رحمت آریا
محمد اکبر خوشبین
فریار کهزاد
نفیسه رشید
عبدالحکیم سامع
عبدالاحد ناصرضیایی
صوفیه عمر
حمید سیماب
عبدالله نجات
محمد قاسم هاشمی
معصوم مشایع
نجیب – داوری
عبدالرحمن زمانی
انبيا ژمن
امید وحدت
سلام خان
شبیر کاکر
فرهاد لبیب
رحمت ربي زیرکیار
میرعنایت الله آشفته

آقایان "هلمندی و احمد"
آقای عبدالمنان کریم این موضوع مهم را در گفتار خویش تذکر داده اند، نظر شما در این رابطه چه است


" "در افغانستان «ملیت» هر تبعۀ افغانستان، افغان است، که به عنوان هويت رسمی و مساوی هر تبعه ياد می شود چون دولت واحد است، بناءً «ملیت »نیز واحد باشد اکر کسانی موجود باشند، که اصطلاح «ملیت»را «قوم»و«ايتنی»، يکی بدانند، اشتباه در درک مفهوم مرتکب می شوند در هرحالت، بايد تعهدات خود را دربخش همبستگی در برابر مکلفیت های مشترک فراموش ننمايند، بدين معنی که، بر حسب قانون اساسی، آنطوريکه هويت تعريف شدۀ هر تبعۀ کشور«افغان»تعريف گرديده است ،پیروی بعمل آيد آنچه بعضاً در تحت نام، دستاورد های «تأريخی» بنام «اقوام »و يا «دول » ياد می گردند، عمدتاً و اصلاً مربوط به همان «مرحله» بوده ونقش اساسی را همان«رهبران»سیستم های اجتماعی و سیاسی، به دوش می داشته باشند


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 15.04.2013

قابل توجه محترم محمد اکبر یوسفی
تشکر از دانشمند توانا افغان که در مورد نژاد پشتون ها ابراز نظر نموده اند ، باید تذکر داشت که در اوستا از جنګها ده ملک یاداوری شده که به نژاد اریایی منسوب شده اند و این ده ملک از قوم پشتون بوده و این نظر درست است که پشتون از نژاد اریایی بوده اند و دارای یک خون و رشته بوده اند.
اګر در مورد دانشمندان دلسوز وطن تحقیقات علمی نمایند جای مسرت برای افغانها خواهد بود
مقاله یوسفی صاحب را در سایتهای ( AFGHAN GERMAN ONLINE،< Aghanpolitics.com
به نشر رسیده که قابل قدر نیز بوده است


اسم: احمد   محل سکونت: هالند    تاریخ: 14.04.2013

قابل توجه خوانندگان محترم وآقای کبیراز لندن!

درمیان پرندگان، پرنده ایست بنام «شب پرک چرمی» که توان دیدن روشنائی را ندارد وفقط درتاریکی می پرد وبه شکارمی پردازد. برخی ازانسانها به شب پرک چرمی شباهت دارند که در روشنائی توان ظاهرشدن ندارند ودرتاریکی ابراز وجود میکنند و دنبال نقاط ضعف در نوشته های دیگران میگردندو وقتی چشم شان به چنین نقاطی بربخورد،تمام خوبی نوشته رانادیده میگیرند ومثل اینکه به کشف بزرگی دست یافته باشند، همان یک کلمه را با آب وتابی در لفافۀ کلمات واصطلاحات فیشنی بخورد خوانندگان میدهند!

آقای کبیرنیز در نوشته استاد سیستانی چشمش به اصطلاح «افغان غول» خورده وفکر کرده است که به کشف بزرگی دست یافته است ومیخواهد ازاین نقطه بر استاد سیستانی حمله ببرد وآنرا عیب بزرگ مقاله اش بشمار آورد. حالانکه استاد سیستانی خود پشتون تباراست وهر عیبی که از استعمال یک اصطلاح متوجه قوم پشتون باشد، قبل از هرکسی دیگر متوجه خود او نیز هست، وبنابرین او بقصد دفاع از هویت پشتونها زحمت نوشتن این مقاله را برخود هموار ساخته است. از حقیقت نباید چشم پوشید که هر افغان پشتون تباراین اصطلاح را در زندگی خود بارها از سوی مردم غیر پشتون بخصوص در کابل شنیده است، وهیچگاه خم برابروی خود نیاورده واز پهلوی آن بسادگی عبور کرده است،زیرا پشتونها نیز متوجه شده اند که در فرهنگ شهری همواره برخی خصوصیات خنده دار را به برخی از اقوام نسبت میدهند تا اهل مجلس راخندانده باشند ویقین است که گوینده قصد تحقیرویا توهین طرف سخن را ندارد. پس وقتی در یک بحث اکادمیک ومحققانه چنین اصطلاحی منحیث یک دلیل ویک برهان عینی بکار گرفته میشود نباید از آن بحیث حربه برضد نویسنده کارگرفت ،چه استاد سیستانی با توجه به باریکی موضوع ،پیشاپیش کاربرد این اصطلاح را درحد یک گستاخی تلقی نموده واز روی ضرورت آن را بکار برده است.

دراین مورد بایدخدمت آقای کبیر عرض شود که اولاً استعمال آن اصطلاح یکی از دلایل اثباتیه «اوغان» بجای «افغان» است، وثانیاً سواکردن وجدا نمودن سایر اتنیکها ازجنبۀ تمسخر یا تحقیری است که حین استعمال آن از سوی غیر پشتونها به پشتونها متوجه میشود . حال اگر شما یک پشتون تبار باشید، استعمال این اصطلاح و درکل مقاله استاد سیستانی برای اثبات هویت وجودی شما به حیث افغان = پشتون میباشد که بعضی ها شما را از نژاد ترک ومغول یا قوم یهود میدانند، واگر شما خود از نژاد مغول یا ترک باشید، باید بخودحق ندهید این اصطلاح را در حق پشتونها بکار ببرید،زیرا دراینصورت منظور تان توهین نمودن و تحقیرکردن افغان بمعنی پشتون خواهد بود نه شوخی با کدام افغان کارگر ویا رهگذر!
ختم


اسم: هلمندی   محل سکونت: لندن    تاریخ: 14.04.2013

جناب آقای کبیر!

شما هرکه باشید، معلوم میشود که با آقای کریم همفکر و سراز یک گریبان بیرون میکنید. ازمن پرسیده اید که چراعکس من در پورتال افغان جرمن وجودندارد؟ اینقدر باید میدانستید که پورتال عکس هر شخص وهرخواننده را درآرشیف خود نشرنمیکند بلکه صرف عکس وسرگذشت کسانی را که از همکاران دایمی اش باشد در بخش آرشیف نویسندگان حفظ میکند، نه از کسانی که تنها بخواندن مقالات بسنده میکند، من تا کنون توان نوشتن مقالۀ مستقل را در خود نیافته ام و اگر این امکان برایم میسرشد و سایت یا پورتال خواندنی افغان جرمن مقالۀ مرا به نشررساند، حتماً عکس خود را برای تان میفرستم ولی آقای عبدالمنان کریم در لست نویسندگان پورتال دیده میشود ولی کدام عکسی از وی دیده نمیشود، درمورد آنانی که خود را از جمله همکاران دایمی این پورتال میدانند ولی عکس خود را به پورتال نشان نمیدهند، من فکرمیکنم حتماً دارای مشکلات سوانح وسابقۀ کاری خود استند ودلیلی مهمی در پشت سرآن دیده میشود که شک وتردید خوانندگان را برمی انگیزاند که چرا از نشرعکس خویش در یک پورتال ملی وپرخواننده خود داری میکنند،ایا مگر آنانی که عکس خود را دراین پورتال به نشر گذاشته اند، آدم های معمولی ویا خودنمائی استند؟ نخیر اصولاً خوانندگان میخواهند که وقتی مقالۀ یک نویسنده را خواندند واز مقاله خوش شان آمد میخواهند با چهره وسیمای نویسنده نیز آشنا بشوند. ولی آنها که دلشان میخواهد که مقالات شان به نشر برسد وعکس شان وجود نداشته باشد حتماً ریگی در کشف خود دارند .
با احترام


اسم: احمد كبير    محل سکونت: لندن    تاریخ: 14.04.2013

آقای "هلمندی "

صرف نظر از گفته های دیگر تان ، در آخر چنین درفیشانی میکنید :

"قسم میخورم که شما یکی از وابستگان حزب منفورخلق هستید که اکنون جرئت ندارید حتی با نام وهویت اصلی خود درمقابل خوانندگان پورتال عظیم افغان جرمن آنلاین ظاهر شوید.من به آرشیف نویسندگان دراین پورتال مراجعه کردم تا عکسی از شما را ببینیم ولی متاسفانه شما جرئت ندارید تا عکس خود را در پورتال به خوانندگان نشان بدهید! علت اینکار با آنکه مدعی استید که در آلمان زندگی میکنید ودر این کشور هیچکسی توانائی ترور کسی را ندارد مگر بازهم شما در زیرچادری خود را پنهان میکنید واز زیرچادری به تخریب نویسندگان شجاع وباشهامت این پورتال دست می زنید و بانوشته های زهرآگین خود که خصلت انسانهای جبون وبدنام وهمدست باجنایت پیشه گان میباشد میخواهید از اهمیت نوشته های پراهمیت آقای سیستانی بکاهید، اما این تلاش های شما بجای نخواهد رسید وما دوستان این پورتال معززبدرستی فرق نوشته های خوب و بد را دراین پورتال میدانیم.

با احترام"

اول، لطف نموده دلیل قسم خوردن بی جا خود را به همه بیان بدارید تا ما هم دلیلش را بدانیم .

دوهم، من هم به آرشیف نویسندگان دراین پورتال مراجعه کردم تا عکسی از شما را ببینیم ولی متاسفانه بنام "هلمندی" چیزی نیافتم .

متاسفانه بازار مستعار نویسی و چتاقی به نام قوم مانندی "الکوزی " یا منطقه "هلمند "........زیاد شده، میدانیم بعضی هیچ علاقه با نوشته های جناب ندارند، اما اگر کدام گفتار شان به خواست شان باشد از آقای سیستانی تعریف های را مینویسند، ذکر مثال بیجا "اوغان غول " آقای سیستانی و بعضی دیگر مطالب دیگر دلیل عمده تعریف از آقای سیستانی میباشد.

اما چرا مخالفت مقابل آقای عبدالمنان کریم؟

دلیل عمده مخالفت آقای "هلمندی " با آقای عبدالمنان کریم این گفتار میباشد و اما آقای سیستانی را یک بهانه نموده ،

آقای عبدالمنان کریم چنین میگویند :


"در افغانستان «ملیت» هر تبعۀ افغانستان، افغان است، که به عنوان هويت رسمی و مساوی هر تبعه ياد می شود چون دولت واحد است، بناءً «ملیت »نیز واحد باشد اکر کسانی موجود باشند، که اصطلاح «ملیت»را «قوم»و«ايتنی»، يکی بدانند، اشتباه در درک مفهوم مرتکب می شوند در هرحالت، بايد تعهدات خود را دربخش همبستگی در برابر مکلفیت های مشترک فراموش ننمايند، بدين معنی که، بر حسب قانون اساسی، آنطوريکه هويت تعريف شدۀ هر تبعۀ کشور«افغان»تعريف گرديده است ،پیروی بعمل آيد آنچه بعضاً در تحت نام، دستاورد های «تأريخی» بنام «اقوام »و يا «دول » ياد می گردند، عمدتاً و اصلاً مربوط به همان «مرحله» بوده ونقش اساسی را همان«رهبران»سیستم های اجتماعی و سیاسی، به دوش می داشته باشند"


اسم: عبدالمنان کریم    محل سکونت: آلمان    تاریخ: 13.04.2013

آقای هلمندی!
13/04/2013

اینجانب با هویت شما علاقمند نیستم. آداب نوشتن شما با استعمال کلمات، عادت و تمام خصوصیات شما را افشاء می سازد، که ارزشی هم این افشاء نزد اینجانب ندارد. مرا فقط احترام به خوانندگان محترم «پورتال افغان جرمن آنلاین» بر آن داشت، تا خلاف میل، این چند سطر را بنویسم. اگر هدف شما از مقالۀ ««نژاد» پرستی بستر راحت تقویت «فاشیزم»!»، باشد، هدف ام نوشتۀ کسی نبوده است، که شما از او نام می برید. با این کلمات، لطفاً هیلمند بروید که «سیال و تربور شما» هم «مردی» شما را ببینند. در مقاله اگر از کلمۀ «افغان» نام برده شده است، هدف ام «ریشۀ تأریخی» کلمه نبوده است، بلکه مفهوم، از تعریف مندرج «قانون اساسی افغانستان»، گرفته شده است. اگر روی کلمات و اصطلاحات «نژاد پرستی» و یا «فاشیزم» نوشته ام، می دانستم و هم می دانم که هواداران این «آیدیالوژی» وجود دارند. در هیچ جای نام، کسانی را دریناله نمی توان یافت، که شما از «جنجال» بین آنها نام برده اید و فکر می کنید که البته کنایه به آنها بوده باشد. این ظلم را شما به دوستان خود روا می دارید، که مانند دیوار «نم کش» به راه اندیشۀ تان ضرر خواهی رساند. هیچ یکی ازین مقالات مورد نظر شما را ندیده ام و با نویسندگان «محبوب» شما هم کاری نداشته و ندارم. این جملات را پایان هر گونه بحث با شما اطلاع می دهم.
13/04/ 2013
عبدالمنان کریم


اسم: هلمندی   محل سکونت: لندن    تاریخ: 13.04.2013

آقای عبدالمنان کریم!

اگر شما بجای شف شف ، شفتالو میگفتید وراساً روی مقالۀ اخیراستاد سیستانی بحث میکردید و با انتخاب جملات یا کلماتی از مقالۀ ایشان ، ایشان را باصطلاح خودتان«تعنه»(طعنه) میزدید بهتر بود.فکرمیکنم که شما تا آخر مقالۀ استاد سیستانی را نخوانده اید،واگر خوانده باشید هدف آنرا درک نکرده اید. زیرا که مقالۀ استاد سیستانی دراطراف مقالۀ (اوغان معادل افغان نیست) منتشرۀ سایت آسمائی می چرخد وبه این پرسش ها جواب داده شده است که :

1- «اوغان» معادل«افغان» است.
2- اوغان وافغان، نام قدیم آذربایجان هم نبوده است.
3- آنجا که نویسنده مقاله نوشته است که تمام باشندگان کنونی افغانستان بشمول پشتونها،دارای «ژن» مغولی اند واین ژن در شکل بندی سروصورت وهیئت ظاهری افغانها نقش اساسی داشته است!!؟ واستاد سیستانی میگوید :این نظرتا هنوز مورد تائید زبانشناسان وبشرشناسان واقع نشده است،بنابرین سخن دقیقی نیست. زیرا اگر این نظر درست می بود میباید تمام مردم افغانستان دارای یک شکل ویک گونه چهره وقیافه می بودند که چنین نیست.

استاد سیستانی ، بنابرتقاضای داکتر هاشمیان که در رشتۀ زبان شناسی خود استاد استند ،موضوع را از لحاظ تاریخی بررسی کرده ومن در هیچ کجای نوشته ایشان لفظ برتری یک قوم برقوم دیگر را ندیدم؛نمیدانم شما در کجای مقاله شان کلمه یا جمله برتری قومی را کشف کردید وبعد برآن تبصره خود را شروع کرده اید؟اگر من خلاف میگویم لطفاً آن کلمه یا جمله را بما هم نشان بدهید تا آنرا بخوانیم وبعد باشما هم نظرشویم والا تاپۀ «نژاد» پرست زدن برپشت یک نویسنده شناخته شده کشور یک افترا وتهمت میان خالی و ناجوانمردانه و قابل بازخواست مقامات عدلی است.

استاد سیستانی که مثل اقای نوری وبرخی دیگرازهوادان بقای نام افغانستان، همواره خود را سپرتیر خراسان طلبن وافغان ستیزان ساخته است در انتخابات دوردوم ریاست جمهوری درحالی که خود به قوم کرزی منسوبست، ولی حمایت خود رااز آقای بشردوست اعلام نمود واین حمایت وی طی مقاله ای در همین پورتال هم نشر شده است.

من بخوبی متوجه هستم که هروقت آقای سیستانی در یک موضوع تاریخی برای تثبیت وتبیین هویت ملی ما افغانها چیزی نوشته است فوراً آتش بجان شما می افتد وچیزکی بطورگنگ وغیر مستند سرهمبندی میکنید وبا یک مشت اصطلاحات کهنه ومتروک سیاسی، میخواهید طوری وانمود کنید که شما یک انسان بکمال رسیده ومستثنی ازتعلقات قومی ونژادی وزبانی تشریف دارید ودیگران هرچه میگویند ومینویسند،از روی تعصب وبرتری جوئی وبیمورد مینویسند که بدرد جامعه ما نمیخورد، درحالی که شما آنطورکه مدعی هستید، خود نیستید.

قسم میخورم که شما یکی از وابستگان حزب منفورخلق هستید که اکنون جرئت ندارید حتی با نام وهویت اصلی خود درمقابل خوانندگان پورتال عظیم افغان جرمن آنلاین ظاهر شوید.من به آرشیف نویسندگان دراین پورتال مراجعه کردم تا عکسی از شما را ببینیم ولی متاسفانه شما جرئت ندارید تا عکس خود را در پورتال به خوانندگان نشان بدهید! علت اینکار با آنکه مدعی استید که در آلمان زندگی میکنید ودر این کشور هیچکسی توانائی ترور کسی را ندارد مگر بازهم شما در زیرچادری خود را پنهان میکنید واز زیرچادری به تخریب نویسندگان شجاع وباشهامت این پورتال دست می زنید و بانوشته های زهرآگین خود که خصلت انسانهای جبون وبدنام وهمدست باجنایت پیشه گان میباشد میخواهید از اهمیت نوشته های پراهمیت آقای سیستانی بکاهید، اما این تلاش های شما بجای نخواهد رسید وما دوستان این پورتال معززبدرستی فرق نوشته های خوب و بد را دراین پورتال میدانیم.
با احترام


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: ویرجینیا    تاریخ: 12.04.2013

قابل توجه معصوم هوتک
شما در نوشته اخیر تان چنین نبشته اید( این جانب مشابهت های زیادی بین تراکان و اقوام کوچی تره کی پشتون دریافته ام)
باز اضافه نموده اید پشتونها را عوض اینکه شاخه از تراکان بدانند)
اینکه من زبان شناس نستم و لیکن این قدر میدانم که پشتونها از یک پدر و مادر بوده اند، و در این جای شک و تردید دیده نمی شود و شما جناب کوشش کرده اید، تا پشتونها را از هم جدا قلمداد نماید که این از صلاحیت و قضاوت یک شخص بوده نمی تواند، و اثار و کتب که از منابع غیر به رشته تحریر در امده قابل فهم و مدرک قابل قبول به افغانها نبوده است، توجه داشته باشید که از دیر زمانی بدین سو کوشش روان است، تا این تفکیک ناجوانمردانه ای را ایجاد نمایند ،و دیده می شود که شما نا خود اګاه از کتب نوشته شده دیګران یاد نموده اید و انرا می خواهد به طور یک سند در اینده ترجمه نماید که ترجمه از زبان دیګر کار خوب و ارزنده است و لیکن کتب که اذهان افغانها را مغشوش می سازد نباید ترجمه شود
تا جای که من می دانم کوچی و غیر کوچی یک پشتون بوده و دارای یک خون و از یک نسل واحد بوجود امده است، که پدر و مادر ان یکی بوده، این ګفتار از صلاحیت شما نبوده است. و یک شخص جظور به خود اجازه می دهد تا همچو یک قضاوت نادرست را در خور مردم دهد؟
پشتونها مردمان مخلوط از دیګر اقوام نبوده اند و این مردم کهن ترین مردمان این دنیاه به حساب می ایند
اګر در مورد زبان شناسان، علما، و دانشمندان افغان بخصوص رشتین بابا، علامه الفت و دیګران اشاره نموده باشند اګاهان می توانند در مورد به ما معلومات دهند ، نوشتار دیګران قابل سند پنداشته شده نمی تواند.


اسم: الکوزی   محل سکونت: لندن    تاریخ: 12.04.2013

دوستان سلام:

اجماع ملی بهترین نظر است. در دنیا هیچ احمقی یافت نخواهد شد که بگوید اجماع ملی، وحدت ملی، استقلال .... بد است. پس تاکید (تأکید) بالای این اصول ضیاع وقت است و هیچ دردی را دوا نمی کند. هر قدر بالای این حرف ها تاکید (تأکید) گردد چیزی بیش از لفاظی و شعار دادن از طریق انترنت نیست. بیائید عملی بیاندیشیم و کار نمائیم.

شما دوستانیکه بالای کلمه از قبیل "دانشگاه" و "پوهنتون" جور آمد (آمده) نمی توانید، پس چطور می توانید بالای مفاهیم بالاتر از آن از جمله اجماع ملی به موافقه برسید؟ بصورت اخص جناب نوری طی مقالات خویش کسانی را که بجای کلمه ایزار کابلی از کلمه تنبان استفاده کنند، ایرانی قلمداد نموده و او را دشمن افغان و افغانستان می خواند پس با این دشمنان افغان و افغانستان چطور ممکن است اجماع ملی صورت گیرد؟ در اکثر نقاط افغانستان مردم کثیری کلمه تنبان را بکار برده و با کلمه ایزار کابلی ها نا آشنا اند.

همچنان دو زدن پرچمی و خلقی، مجاهدین ... و غیره چه دردی را دوا می کنند (میکند)؟ پیشنهاد عملی، نه شعاری شما، برای تامین (تأمین) وحدت ملی و اجماع ملی چیست؟ اگر ما جنگ را بالای شیوه (شیوۀ) صحبت مردم شروع کنیم مثلا (مثلا ً) مطالعه کردن را تائید و خوانش را رد کنیم در حقیقت علیه مفهوم اجماع ملی در شروع حرکت کرده ایم.


اسم: Sayedi   محل سکونت: uk    تاریخ: 12.04.2013

سلام به خواننده عزیز

طرح پلان بیست ساله (سالۀ)اعمار پروژه های تولید برق اسماعیل خان وزیر صیب (صاحب) و مصاحبه های جناب حامد کرزی رئیس جمهور دولت اسلامی افغانستان و پیام ویدویویی یا انتحاری درانتحار اخیر بزر‍ګ درولایت فراه و تلاشهای افغانی سازی و دشمنی با خارجی ها:
۱/ جناب اسماعیل خان شما را که ایران از دست طالب نجات داده شما هیچ‍ګاه کاری نه خواهید کرد که دوستان ایرانی تان خفه شوند وافغانها این صداقت را متأسفانه دارند. شما که حالا چیزی کرده نتوانستید و دوستان ایرانی شما زمینه (زمینۀ)این را برای شما مهیا کردند که برق را وارد کنید. به این برنامه های طویل المدت مردم را فریب ندهید. درآن بیست سال بعد شما نخواهید بود این یک فریب دیګر است.
۲/ شکوه های حاکمیت و زمامداران از وضع موجود:
اینهاخود عامل این همه نابسامانی اند و خود زمام بی کفایت امور را دارند و خود عامل او ادامه دهندهء آن اند. شکایت و شکوه را مردم حق دارد. اما دزد هم می‍ګوید نمان و صاحب خانه این قابل قبول نیست. این یک فریب دیګر است.
۳/آنچه را ویدویو شخص انتحاری به دقت شنیدم که از جهاد و فضیلت جهاد و خدمت در راه خدا (ج) قرآن و حدیث خواند و هیچ مسلمان مخالف آن شده نمی تواند اما صراحت آیهء دی‍ګران کریم را فراموش کرد: من قتل مومناً متعمداً فجزاه جهنم خالدا فیها الایه. کسیکه که مسلمان را به عمد بکشد جزایش جهم وابد درآن خواهد بود. شما که موجب قتل دهها مسلمان شدید وانهای (آنهایی)را هم به شهادت رسانیدید که اصلاً حتی به این حاکمیت ارتباط نداشتند این را به جهاد و خدمت به امر اسلام که شما آنرا قرائت کردید چه ربطی. کشتن انسان بی ‍ګناه حرام حرام حرام و شما به خطا رفتید. کسانی که شما را به این فهم از اسلام رسانیده اند جزای شدید درانتظار آن است. انچه (آنچه) ‍گفتید از جهاد و خدمت به امر الله مسلمان درآن تردید داشته نمی تواند اما این کشتن انسانهای بی ‍گناه مجوز شرعی ندارد و امر حرام است. کشتن دهها انسان در ولایت فراه حرام است. و یکی باریکی دیگر آیا دراسلام یگانه جزاء کشتن است؟ نه نیست واین را باید درست درک کرد.
۴/ اما دشمنی با خارجی ها وافغانی سازی:
این درست اما به نحوی که استفاده میشود: من همه چیز دراختیار دارم و خارجی ها مداخله نکند (نکنند). من تفنگ و تانک و سفارت و و وزارت در دست دارم و خارجی ها مداخله نکند(نکنند). نتیجه واضح است که کسې خواهد بود که تمام امکانات را در دست دارد. ما جز (جزء) جهانیم و با جهان باید روابط معقول و مشترک و در چوکات داشته باشیم. این سؤ _سوء) استفاده از اذهان ملی گرایی سؤ (سوء) استفاده از احساسات نیک و مضراست. باید درمورد دقت شود. تفصل میخواهد. تشکر سعیدی لندن


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: پاریس    تاریخ: 11.04.2013

کارکنان گرامی افغان جرمن آنلاین

این حقیر هم مانند جناب استاد سیستانی بزرگوار از مطالعۀ نوشتۀ ښاغلی حکیم روان در بارۀ (اجماع ملی) بسیار حظ بردم.

این نوشتۀ ملی و پر محتوا دارای پیام بس مهم و ارادۀ طرق رهائی و نجات افغانستان از حالت اسفناک موجوده و بحران خطیر فعلی می باشد، که از کودتا های پی درپی وابستگان باند های کمونیستی و بی وطن خلق و پرچم و ویرانی های سال های اخیر سردمداران تنظیم های به اصطلاح جهادی دامنگیر افغانستان شده است.
درخواست جناب سیستانی را پیرامون پیشنهاد گذاشتن این نوشته در دریچۀ نظر خواهی بسیار بجا میدانم و در پای این پیشنهاد ایشان امضاء می کنم.
واقعاً جا دارد به احساس عالی میهن دوستی و طـُرد گویی ښاغلی روان ارج گذاشته و پیشنهادات معقول ایشان را در بارۀ اجماع ملی و جست و جوی راه های برون رفت از بحران خطیر ملی که هست و بود افغانستان و تمامیت ارضی کشور ما را به مخاطره انداخته است تأمل جدی نمائیم. و جملات ذیل جناب حکیم روان را که روح نوشتۀ شان میدانم دو سه بار «««به خوانش بگیریم»»» ببخشید مطالعه نمائیم :

««« امر دفاع از کشور، ارزش های ملی و انسانی از ما افغان ها مي طلبد تا از تعصب، خود برتر بینی، خود محوری، تمامیت خواهی، تفوق طلبی قومی، زبانی، سمتی و مذهبی، دو رويی و منافقت، به سوی برادری و برابری، احترام و اعتماد متقابل، همکاری و تعاون، همنوائی و مدارا و تحمل يکديگر گذار نمائیم و در يک اجماع ملی همديگر را در آغوش بکشیم و صف واحد و خارائین را در برابر دشمنان وطن واحد ما افغانستان عزيز تشکیل دهیم و بامساعی مشترک در راه آبادانی و سربلندی کشور، سعادت و خوشبختی مردم غیور و صبور افغانستان متحدانه و برادرانه گام برداريم.»»»

امید وارم مقالات عالی و میهنی و ملی دیگر از قلم جناب حکیم روان در پورتال معتبر افغان جرمن آنلاین بخوانیم و لذت ببریم و در عملی نمودش فعال شویم.


اسم: سیستانی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 11.04.2013


سلام به خوانندگان ارجمند پورتال معظم افغان جرمن آنلاین!

امروز صبح از خواندن دو مقالۀ خوب در پورتال افغان جرمن بسیار لذت بردم، چون هر یکی بمنظور بیداری و بخود آمدن و از جاجنبیدن ما افغانها برشتۀ تحریر در آمده بود، هردو دارای پیام عالی وطندوستی و رهائیدن کشور از بدبختی ها و ناسازگاری هایی است که دامنگیر وطن شده است. یکی از این مقالات بقلم آقای مسعود فارانی (فرصت امروز ندامت فردا...)در تائید اندیشه های انجینیر قیس کبیر در باره جایگاه زبان دری در تکنولوژی اطلاعاتی معاصر است، و دیگری از قلم آقای حکیم روان، در باره اجماع ملی به نگارش آمده. آقای روان با ادبیات گیرا و روان و قلم توانای خویش هدف از اجماع ملی را برای آوردن صلح در کشور در لابلای چهار دلیل ذیل چنین بیان میکند:

« 1-اجماع ملی گام نخست و مؤثر در راه برآورده ساختن بزرگترين آرمان مردم ما در بارۀ صلح است. از نظر ما اجماع ملی متشکل و مرکب از تمام اقشار جامعۀ افغانی، تمام نیروهای ملی باوجود تفاوت های انديشه ای است. دعوت به اجماع ملی در حقیقت دعوت نیرو ها است برای طرد جنگ و خشونت، برای آغاز مذاکرات سازنده و صلح آمیز و برای رسیدن به توافق در بارۀ آينده کشور و مردم. سنگ بنای اجماع ملی، بازنگری بر مواضع قبلی، پذيرفتن واقعیت های جديد، آشتی پذيری، مسامحه، همنوائی، مدارا و تمايل به مصالحه ملی است.

2- اجماع ملی پیوندهای برادری و برابری اقوام ساکن افغانستان را که بنا بر توطئۀ دشمنان خارجی و همدستی فرزندان ناخلف کشور صدمه ديده است، التیام می بخشد.

3- اجماع ملی بدون استثنی جمله افغان ها را با حفظ تفاوت های فکری و سیاسی برای سهمگیری در تعیین سرنوشت کشور شان دعوت مي کند.

4- اجماع ملی، بدون در نظرداشت ملامت و سلامت در برگیرنده همه نیروهايی است که می خواهند تمام مراحل گذشتۀ تأريخ خويش را بازنگری نمايند. هر گروهی از جامعه را فرصت مي دهد تا مصالحی را که در برابر خود قرار داده است از نو بررسی نمايند. چپی ها و راستی ها کشور ما را به میدان بزکشی خارجی ها به نام انترناسیونالیزم و برادری اسلامی مبدل ساختند، در نتیجه جز ويرانی کشور و نفاق بین الافغانی چیزی نصیب افغان ها نشد. اين بود پايان همه ماجرا جويی های چپی و راستی.»

من به احساس عالی وطن دوستی و حقیقت گوئی آقای روان سر تعظیم فرود می آورم و پیشنهاد میکنم این مقاله مهم و دارای پیام بسیار عالی وطندوستانه در دریچۀ نظر خواهی گذاشته شود تا سایر هموطنان آنرا بخوانند و دیدگاه خود را پیرامون یک چنین موضوع خطیر ملی ابراز کنند.آقای روان بخاطر دفاع از تمامیت ارضی کشور چه بجا می نویسد:

«امر دفاع از کشور، ارزش های ملی و انسانی از ما افغان ها مي طلبد تا از تعصب، خود برتر بینی، خود محوری، تمامیت خواهی، تفوق طلبی قومی، زبانی، سمتی و مذهبی، دو رويی و منافقت، به سوی برادری و برابری، احترام و اعتماد متقابل، همکاری و تعاون، همنوائی و مدارا و تحمل يکديگر گذار نمائیم و در يک اجماع ملی همديگر را در آغوش بکشیم و صف واحد و خارائین را در برابر دشمنان وطن واحد ما افغانستان عزيز تشکیل دهیم و بامساعی مشترک در راه آبادانی و سربلندی کشور، سعادت و خوشبختی مردم غیور و صبور افغانستان متحدانه و برادرانه گام برداريم.»
به امید نوشتن مقالات خوب و خوبتر از این دست، از خامۀ آقای روان و آقای مسعود فارانی و سایر قلم بدستان ملیگرا.

ختم 11/4/ 2013


اسم: سیدهاشم   محل سکونت: سدید    تاریخ: 09.04.2013


محترم آقای جباری

هیچ کسی شما را مجبور نساخته است که نوشته ای را که مطابق میل شما نیست و شما را بنابر دلایلی آزار میدهد، بخوانید.
بخش نظریات مختص برای یک فرد نیست. هر کسی میتواند در آن نظر خود را ارسال بدارد؛ منتها با شرایطی که در بالا درج است.
از جانبی فکر نمی کنم که مجرای ورود نظریات با نوشتن نظریات یک یا دو نفر مسدود شود.
درست است که در مکتوب قبل از آخرین پیامم عنوانی آقای سعیدی نوشتم که این نوشته که آخرین نوشتۀ من در باب سعیدی است ...، اما موضوع اشتراک دوستان آقای سعیدی در آن نشست و فرستادن پیام خیر خود شان به دائر کنندگان آن جلسه بعد از آنهمه خشم و تغییر متواتر و شطاحی های شان نسبت به من چیزی نبود که مسکوت گذاشته شود. برخی ها بدون شک در این میان می خواهند که مردمان را، بخصوص آنهائی را که ادعا ها دارند، بشناسند.
طی این نامه ایشان خود دو روئی و بی پرنسیپی شان را تسجیل نموده اند. تذکر این موضوع برای کسانی که متوجه این سخن نشده باشند و از طرفی خواهان شناخت بیشتر این شخص هستند، از نظر من باوجود آن وعده ضروری بود.
گفتن موضوعی که سود آن متصور است، اگر ضرورت ایجاب کند، بی پرنسیپی نیست. بی پرنسیپی آن است که یک در خیمه به سوی غرب باز باشد و در دیگر آن به سوی شرق؛ هم یار علی باشی و هم بر سر خوان معاویه بنشینی؛ خود پیام خیر بجائی بفرستی و دیگری را بخاطر اشتراک کردن در آن جا، باوجودی که از مرگ خود هم خبر ندارد، به کفر و با باد ناسزا بگیری؛ یک اصل اخلاقی ـ دروغ گفتن، تهمت بستن، افترأ کردن، حق را ناحق و ناحق را حق گفتن،از اعتماد کسی سوءاستفاده کردن و ... ـ را نقض کنی؛ در یک زمان دارای دو اخلاق باشی و از دو فرهنگ پشتیبانی کنی؛ در یک جا از روی لچی حمایت کنی و در جای دیگر از چادری و دلاق؛ در یک جا از حکومت اسلامی حرف بزنی و در جائی دیگر از نظام سکولار؛ در یک جا از طالب پشتیبانی کنی و در جائی دیگر از همپیمانان امریکائ قوای ائتلاف!
گفتنی ها زیاد است، اما نمی خواهم خاطر تان را بیشتر از این مکدر بسازم.
ضمناً خدمت مسئولین امور پورتال محترم افغان جرمن آنلاین عرض شود که کلمۀ "متحلقین" همانگونه که تعریف آن بدنبال آن آمده است درست بود. متعلقین هم درست است، منتها با تعریفی که از کلمۀ متحلقین بدنبال آن آمده است، همخوانی ندارد.


اسم: لمر جباری   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 08.04.2013

خوانندگان و نویسندگان محترم جرمن افغان آن لاین

((( جناب جباری! نام پورتال شما {افغان جرمن آنلاین}} است نه {{ جرمن افغان آنلاین}} این اسم را تنها مخالفین و بد بینان این پورتال به ما می بندند که امیدواریم شما گرامی از زمرۀ آنها نباشید و این جبر و جباری را بر ما روا مدارید.))) هیآت تحریر افغان جرمن آنلاین

وقتی میگویید این نامۀ آخر من در فلان موضوع است، لطفلا ً آنرا واقعاً آخرین تامۀ خود در آن موضوع بشمارید و عملی کنید و دیگر مارا در همان موضوع مشحص آزار ندهید.
اکر میگویید آین آخرین نامه است ولی بعد پشیمان می شوید و نظر خود را تغییر می دهید و سپس یکی پشت دیگر در مورد همان موضوع به (((((افغان جرمن آنلاین))))) می نویسید و وقت ما را بهدر می دهید پس معلوم است که خود بک نظر مشخص و واضح ندارید و به تصمیم خود استوار نیستید از آن رو حق ندارید شکایت کنید که مثلاً ولسی جرکه چرا نظر خود را تغییر می دهد. اینرا یزرگان ما می گویند ««کور خود بینای مردم»» که چندان با داشتن پرنسیپ همنوا نمی باشد.
نشود خدای نخواسته شما هم از آن قماش بحساب آئید !! چه هر که حرفی بزند و عملی نکند از همین قماش محسوب می شود.
آحر ما هم حق داریم از وقت خود به صورت درست استفاده کنیم.
لطفاً این موضوع خسته کن میان سعید و سدید را پایان دهید.


اسم: Sayedi   محل سکونت: uk    تاریخ: 08.04.2013

خوانندهء معزز سلام. احترامات خاص به جناب ن عزیزي از آلمان.
ازجانب من این بحث به پایان رسید. تشکر.


اسم: ن. عزیزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 07.04.2013

تشکر از اینکه اداره محترم پیشنهاد بنده را قبول کردنند و به بحث آقای سعیدی و طرفین ادامه میدهند.
وای به حال ما


اسم: سیدهاشم   محل سکونت: سدید    تاریخ: 07.04.2013

آقای سعیدی،
بالاخره من نفهمیدم که اشتراک نمودن در جلسۀ مادرید کار شایسته و خوب بود یا کار بد و زشت؟
از محکمۀ خود بوسیلۀ شما قاضی درست کار و خداشناس، که برای تثبیت گفتار نابجای خود حتی پا روی اعتقادات دینی خویش گذاشته و به بهتان و دروغ متوسل می شوید و میگوید:"اطلا عات دقیق دست اول دارم. [که شما در آن جلسه اشتراک داشته اید]"، بازهم به این فکر شدم که مسلمانی انسان هائی مانند شما را که دروغ می گویند و با نظام های جابر و خون ریز و ضد ملی و ضد اسلامی همکاری می کنند، در کدام گونه ای از اسلام باید قرار داد؟ عقل من که از فتور و سستی زیاد قد نداد، شاید متعلقین تان ـ آنانیکه در اطراف تان حلقه میزنند ـ در زمینه مرا رهنمائی کنند!
مسئلۀ دیگر، دعوای رهنمائی مردم است. تعجب من این است که چنین انسان هائی شایق اغراق و دروغ و شیدای خود، با این خصائل مذموم، چگونه میتوانند مردم را براه راست و صراط مستقیم رهنمائی و آنگونه که مدعی اند روشنگری کنند و کار خیر انجام دهند.
مگر این ها نمی دانند که رهنمائی مردم براه راست و انجام کار خیر و روشنگری به صداقت در پندار و گفتار و کردار و داشتن فطرت نیک و انسانی نیاز دارد.
چون شما با آن دوعمل دعوای مسلمانی دارید، میخواهم حدیثی از پیامبری همان دینی که شما خود را بدان منسوب میدانید، برای تان نقل کنم:
"سه خصلت است که در هر کس باشد منافق است هر چند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند:
1- در امانت خیانت کند.
2- در سخن دروغ بگوید.
3- در وعده تخلف کند."
قضاوت در مورد خود تان را با در نظر داشت دروغ شاخدار تان و نظر به این حدیث به خود تان واگذار میکنم. ضمناً یادآور می شوم که اگر تمام انسان ها خواه مسلمان و خواه غیرمسلمان تنها همین سه خصلت را به رضا و رغبت خود زینت شخصیت خویش قرار بدهند، با اطمینان کامل میتوانم بگویم، که نامی از بدی و گناه و ستم و فقر در جهان باقی نخواهد ماند.
کدام دروغ پرداز دغلکار افترأ کننده در طول تاریخ قادر شده است که حقیقت احوال و صدق واقع را به مردم بنمایاند. شما با این همه عیوب چگونه میخواهید معایب موجود در جامعه و در فکر جامعۀ خویش را برملأ و مردم را به صفات نیک و بد شان ملتفت سازید؟ یا فکر می کنید تنها خود را مسلمان خواندن، از خداوند نام بردن و تسبیح و دعا و زاری و شیون کردن، آنهم با دل چرکین و نیت ناپاک، همه چیز را روبراه می کند؟ نه، جانم!
شما بارها گفته و میگوئید که شما مسلمان هستید. فعلاً بگذریم از این که مجوز همکاری شما با آن نظام از دید اسلام و خدا چه بوده است. شما هم نخواسته اید آن را بیان کنید؛ اما در مورد تملق و افترأ و دروغ باید بپرسم که آیا این ها در اسلام جایز هستند؟ قران در باب دروغ چه میگوید؟
میدانید چرا دعای شما (الهی من را(مرا) هدایت نیکی کن. دعای من در حق شما کاری نیافتاد.) پذیرفته نمی شود؟ برای اینکه خُلقاً و خَلقاً آدم درست کار و درست اندیش و درست پنداری نیستید؛ برای اینکه دروغگو، بنابر اعتقادات دینی، در دنیا و آخرت از رحمت الهی محروم است.
روان شناسان کسانی را که مانند شما عمداً دروغ می گویند در جملۀ شخصیت های ضداجتماعی طبقه بندی میکنند. توجه بکنید به این جمله: "افرادی که عامدانه و براي كسب منافع شخصي، دروغ مي گويند و اين كار را هم زياد و به صورت حرفه اي انجام مي دهند، جزو شخصيت هاي ضداجتماعي هستند."
شهرام شکیبا یا خسروی ـ یکی از این دو نویسند ـ درخصوص کسی که دروغ میگوید، مینویسد:" با فرض اين كه شخص دروغ گو از نظر رواني دچار مشكل حادي نيست، روان شناسان مي گويند كه دروغ گو به خاطر فقدان مهارت، دست به نوعي انتخاب اشتباه مي زند و از بين راست و دروغ، دروغ را انتخاب مي كند تا به زعم خودش، شرايط را به نحو مؤثری مديريت كرده باشد. دروغ گويي هاي بي خطر يا كم خطر نيز در بيشتر موارد، صرفا ريشه در يك تنبلي ذهني دارد و به شكل يك عادت غلط در روح و روان شخص دروغ گو رسوخ مي كند."
و شما، چنین شخصیتی که یک عادت غلط در روح و روان تان رسوخ نموده است، میخواهید به اجتماع افغانی خدمت کنید و پیشوا و قائد و رئیس جمهور این اجتماع گردید؟!
برگردیم به مسئلۀ جلسۀ مادرید! بازهم میپرسم که این نشست در نفس خود خوب بود یا بد؟ اگر خوب بود، چرا در مورد من، ناحق آن همه هنگامه را بر پا داشتید؟ و اگر بد بود، چرا بر برخی از تدویر کنندگان آن نشست که روابط خوبی هم با شما دارند چنان فریاد و غوغا و ماتم و واویلا را براه نینداختید که بر من! قرار نوشتۀ خود تان شما حتی پیام خیر نیز به این نشست فرستاده اید! اگر آن ها آنقدر بد اند، چرا شما به آن ها آن پیام خیر را فرستاده اید؟ مگر شما از قبل نمی دانستید که برخی ـ یا حداقل یکی ـ از کسانی که شما از و بد میبرید، از دائر کنندگان اصلی این نشست بوده است؟ آیا نمی دانستید که هدف اولیۀ این نشست چه بوده است؟ وقتی که شما آن پیام را فرستادید، نمی دانستید که "بعضی از ایشان با استفاده از هر وسیلهء مشروع و نامشروع حمله به هر فرد و کسیکه خارج از حلقهء شان است پیشهء خویش ساخته و هرکس را که دیده نمی توانند مورد تاخت وتاز قرار میدهند. دسیسه میکند و بی مورد و بی ارتباط بحث ها را به طرف (طرفی)میکشانند که عوامفریبانه است و تشنجات نادرست ایجاد میکنند."
من در آن نشست اشتراک کردم، بد کردم؛ ولی شما و دوستان تان خوب کاری کردید که پیام خیر فرستادید و هم در آن نشست اشتراک کردید. بلی، همانگونه که آقای انجینر قیس کبیر میگوید: داشتن پرنسیپ چیزی خوبی است! خدا کسی را بی پرنسیب نکند!!
چرا نمی گوئید که عدم توجه و اعتنای آن ها به شما جگر تان را آتش زده است و این درد آه شما را که خود را نسبت اختلال روان و شخصیت در زمرۀ مَلِکان بحساب میآورید، به ملکوت بلند کرده است!!
شما از نظر روانی دچار مشکل هستید! همین که شما در هر مورد و بلااستثنأ نظر میدهید خود نشان میدهد که شما دچار نرسیسم ـ خودشیفتگی ـ شده اید و خود را اندیشمندی در حدی رهنمود دادن برای همه میدانید.
بروید؛ یکبار نزد یک روان شناس بروید و مشکل تان را همین گونه که من بیان داشته ام با وی درمیان بگذارید؛ بعد ببینید که آن روان شناس چه میگوید!! اگر غلط گفته بودم بوت شما و فرق ما!!


اسم: دوکتور صلاح الدین سعیدی    محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 07.04.2013

سلام هموطن عزیز و خوانندهء معزز
نبض حوادث به شدت میتپد و فرصت ها ازدست میروند. آنقدر مطالب است که باید برآن نوشت، نظر و دیدگاه خویش را با شما شریک ساخت و یا جوانب دیگر عین قضیه را تفصل داد اما وقت محدود وکار ها زیاد. میخواستم درمورد و تحت عنوان (مفاهمات بین الافغانی با ترجمان پنجابی و یا عربي) مطلب بنویسم، میخواستم درمورد بحث بس جالب وخوبی جناب همراز کابلی تحت عنوان (پاکستان - گرگی در لباس چوپان) تبصره و نکات نظر داشته باشم. و با بجای اصطلاح گرگ کلمهء روبا و یا شغال به آدرس پاکستان استعمال نموده وموضوع را با شما شریک سازم، میخواستم درمورد (مقصر کیست؟) به بحث روی جوانب دیگراز قضایای کشور ومردم ام نوشته داشته باشم، میخواستم درمورد زندان بگرام و منطق کسانی که به باقی ماندن انسانها در زندان بدون مجوز قانونی استدلال دارند وخود را حق به جانب هم میدانند تفصیلات داشته باشم. راست همین موضوع اخیر را آغاز کردم وبخش از نوشته ام چنین بود:...در بیشتر ازیک دههء اخیر بعد از جنایات یازدهء سپتامبر ۲۰۰۱ م که موجب قتل وکشتار انسانهای بی ‍‍گناه شده به جانب دیگر بعد از سال 2001 در سیاسیت های انتقام جویانه ازملت که چنین جنایات رامرتکب نشده، موجب آنقدر تخلفات و جنایات شد که بشریت به نام آن باید شرم کند و شرم آورست. یکی ازین اقدامات،تخلفات و جنایات باقی گذاشتن و یا درتوقیف گذاشتن وتغذیب خلاف تمام موازین انسانی افراد مشکوک (ریش داره? بلی داره؟، ریش سیاه انبوه داره؟ بلی داره، به زبان معین ودرحالت ما اکثر پشتو صحبت میکند؟ بلی میکند، درمحل نامناسب دروقت نامناسب دستگیر شده؟ بلی، تفنگ داره؟ بلی داره . (تفنگیکه این ملت درطول تاریخ داشت و حال هم کسی امنیت دختر و خواهر و مالش را نمی گیرد ومجبور تفنگ داشته باشد)، مسلمان است؟ بلی است. پس خودش است و است همین است که ما میجُستیم و تروریست است. باید به زندان بماند. به اساس کدام حکم ومجوز قانونی؟ حکم اداری (ادمنستریتیف ډیتنشن). تاکدام زمان؟ تا وقت نامعین. به کدام جرم؟ خطرناک است. اما چه خطرناک؟ شاید طالب باشد. درزمان معین زندگی میکرد و ممکن همکار رژیم جنایت کار باشد. خوب عدالت به این ممکن ها و به این معیار های که بالا گفتم قایم شده میتواند؟ مهم نیست. مهم باید تولیرانس رابه صفر رسانید و احتیاط تام کرد. بابا انسان و آزادی انسان و کرامت اش را زیر پاکردي بلی همینکه تو اورا زندانی کرده توسط همانی که تو از عربستان سعودی به سودان آوردی و از سودان به پاکستان آوردی و سلاح دادي و پول دادی و تمرین دادي، همین که حالا تو زندانی غیر قانونی ساختی به آن شخص و آن حرکت اصلاً ارتباط شاید نداشته باشد و هست موارد که این را هم همان تروریست تو مورد آزار قرار داده و حالا تو آنرا بنابر عوامل که بالا بر شمردم تعذیب میکنی این مناسب است؟ بلی برای امنیت و ...
بلی میخواستم درمورد بالا بنویسم اما نه شد و وقت یاری نه کرد واین عنوان های نیم کاره درصفحات وآرشیف کمپیوترم باقم ماند. اما یک مختصر را به شما درمیان میگذارم و قضاوت خود کنید:
یک جمع یک دو است. برو برادر گپی ته قبول نداریم. تو همانی که سی سال قبل درقریه برادرم را کشتند و تو درهمان قریه مأمور زراعت بودی. نه تو نه بلکی کاکایت مدیر بود. بابا کاکایم مدیر بود بخاطریکه که مختصص بود و مدیر زراعت یگانه وخوب بود. ما آن کاکایت چیزی نه گفت که آن ظالم چرا برادرم را کُشت. اول اینکه زورم به ظالم برابر نبود. دوم گفتم اما قبول نه کرد. سوم ازمن نه پرسید اما من گفتم. چرا تفنگ نه گرفتی و ظالم را توقف ندادی؟ بابا من اولاً مرد تفنگ نیستم. به تفنگ دار کمک کردم. احمد، محمود وزاکر را گفتم برو با مقابل ظالم تفنگ بردار اما احتیاط کن که خود ظلم نه کني وبا ظالم دیگر یکجا نه شوی. بلی امکانات من همین بود. بلی عدهء دیگر را هم ظالم کشتن میخواست. آنها را نجات دادم. اما درست میفرماید کار کافی نه کردم وخودرا قسماً مقصر میدانم. نه مقصر نه خودت جنایت کاری. درعین عصر و در عین قریه با ظالم سلام دادی. بابا من همکار ظلم ظالم نبودم و نه این را نه مپذیرم. نه هستی. خوب حال که میگویم نیستم و تو تأکید میکنی که هستم. باشد. هستم. خوب دیگه چه؟ خوب حالا نمی پذیرم که شما گفتید که دو جمع دو چار است. اما دو جمع دو چار نیست. من از دهن تو هیچ را نمی پذیرم. چرا ؟ بخاطریکه خراب هست. بابا در بالا توضیح کردم من مقصر ایمانی و وجدانی واخلاقی خویش را به خاطر کار کافی برای دفع شر نه کرده ام و مقصرم اما من به کدام جنایت نه کسی راتشویق کرده ام، نه سهم دارم. من برعکس حتی با قبول ریسک و خطر همه حقایق را گفته ام. نه بدی. من قبول ندارم و این را هم قبول ندارم که گفتی که دو جمع دو مساوی چار است. بابا اینکه به گذشتهء که تو برایم تراشیدی ربط ندارد. سیاه سیاه است و سفید سفید و دو جمع دو چار است. نه این مهم نیست. من از دهن هرکس قبول ندارم. بابا گپ از من بشنو وبا خود قضاوت کن این گپ من را صرف مانند آغاز فکر بگیر. بقیه خود قضاوت وعقل سلیم ات را بکار بیانداز. نه من از هرکس قبول ندارم و خاصتاً از تو که بدی. بابا گفتم من آن نیستم که تو تصور میکنی. من توضیح کردم. با تمام حوصله مندی توضیح کردم. وقت خویش را باتمام صداقت درخدمت ات گذاشتم و برادر خواندم وسلام فرستادم و معذرت خواستم اگر چیزی را اضافه گویی کرده باشم اما خودت لجاجت میکنی. باشه. اگربه کاسه خیرات میدهی به غلبیل وچلوصاف بتی که تا خانه نه رسه. دستت خلاص. اینرا چه میگی؟ اما باید بدانی که به جواب اخیر خودت مجبورم کردی. بازهم دقت باید کرد وسازنده ووصل کننده باید بود نه سوزنده و نه فصل کننده. زخم ها تازه است و کسې ازار دیده و این را کسی رسانده که ضرورت است دلجویی کرد و با تمام عطوفت و ترحم حتی درمقابل مریضان روانی و روحی که از وضع متضرر شده اند واررسی و برخورد کرد. خدا کند که توان چنین حوصله مندی در خود پیداکنیم. دراخیر میگویند خیر است و ببخش وعفوه و گذشت و فراموش باید کرد و ... من عفوه وگذشت را در زمان معین از تثبیت جرم و مجرم (والصلاح خیر) میدانم. من تأمین عدالت واعتقاد دارم گذشت را به معنای فراموشی خیانت به خون شهدا میدانم. اما تحقیق در گذشته را برای تأمین عدالت حتمی میدانم. تطبیق جزا که صلاحیت افراد مشخص است صلح و عفورا سفارش دارم وهدف از تحقیق در گذشته را برای انتقام حتمی نمی دانم. اما عدالت باید تأمین و متخلف باید یقین حاصل کند که جرم و تخلف بازپرس میشودواین روحیه باید در جامعه تقویت شود تا جلو جرم دیگر جنایت کاران را درآیند گرفت. بحث طویل وعریض بدون خوانش دوباره تقدیم است. برزگواری همیشگی شما را در قسمت املا و انشاء خواهانم. تشکر سعیدی


اسم: ن. عزیزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 07.04.2013

سلام به همه دوستانیکه در بحث با آقای سعیدی درگیرهستند
از مدت چند هفته به اینطرف این بحث هاخواننده گان را مصروف خویش ساخته آیا یگانه مشکلات وطن آقای سعیدی و طرفین او میباشد؟
به نظر شما دوستان ادامه دادن به این گونه بحث ذایعه وقت نیست؟
از اداره محترم پورتال افغان جرمن آنلاین خواهشمندم که ختم این بحث را اعلان نمایند.


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 06.04.2013


فکر میکنم که «کی» گفت مهمتر از «چه» گفت است.

امروز بیان در قید محدویت ها نیست، هر که آزادانه می گوید، می نویسد و می سراید.
بدانیم که این نوا از کدام سرنا برخواسته، شخصیت معتبر اجتماعی، اخلاق و گذشته ها بذات خود مؤجد مؤثریت کلام است. بسی مرتکبین جنایات علنی منبر می روند و کلام خداوند و گفتار پیامبر را ابزار سیاسی خود قرار داده تبلیغ می نمایند و دیگرانی با دستان آغشته بخون و قهرمانان آدمکشی و ویرانی فریاد عدالت اجتماعی و دیموکراسی بلند می نمایند، یا زن هرزه و آلوده به انواع فساد از حق محترم زن دفاع می نماید، فریاد می کشد و یخن می درد.

پس بر ماست که به «چه» گفتن ها فریب نخورده به « کی گفتن ها زیاد توجه نموده دقیقانه بدانیم که این صدا از چگونه حنجرۀ بر می آید. حنجره ای که هورا گفته پاره شده و یا آنکه الله اکبر گویان به هزاران بندۀ خدا را بقتل رسانده.

در بر رسی گزارشات مملکت و صدور حکم محتاط بوده پا از قلمرو عواطف و احساسات بیرون نهاده در قضاوت خود حق ملیون ملیون بیصدای بینوا را پامال نسازیم


اسم: احمد كبير    محل سکونت: احمد كبير لندن    تاریخ: 06.04.2013

خانم "فيروزه غوربندي

از اينكه شما "پرويز بهمن" را منبع معلومات خود قرار داده ايد و قرار معلوم با طرز ديد شان آشنا هستيد، و قرار "توصيه شما بنده از "كي " صرف نظر كرده كه اين شخص كي هست، از «چی گفت» هاي اين شخص كه در مجموع چه ميگويد لطف نموده با چند سطر كوتاه تعريفى از ايشان به ما بنويسيد


اسم: Sayedi   محل سکونت: uk    تاریخ: 06.04.2013


سلام به خوانندهء محترم

1/ مادهء اول بحث و نوشتهء مؤرخ ۵/۴/۲۰۱۳ (آقای سدید)شما بحث بی ربط با موضوع است. ازآن نمی توان هیچ قانون مندی معین را بدست آورد بحث عبث.
۲/ بحث مادهء دوم تان بی ربط به موضوع بحث اساسی که ما نباید سبب تشنجات قومی شویم و خود دسته به تیشهء دشمن و مغرض بیاندازیم.
جنایتکاران این عصر و آن عصر که همه میدانیم به این بحث چه ربط دارد. من به این چه ربطی دارم؟ جنایات آلمان نازی را به این بحث ما چه ربطی؟ بحث عبث بی ربط.
۳/ بحث سوم تان هویت وعمق افکار تان را نشان میدهد. این عصر دید ومواضع وآشتی ناپذیری طبقاتی نیست. این عصر آشتی طبقاتی و تفاهم است. دیدطبقاتی وآشتی ناپذیری طبقاتی مأوو ومایوستی و همراهان ‍ګذشته و مارکسیستی ویا قبل ویا بعد آن را من معتقد نیستم. اینکه شما اولاً از آن دفاع میکند و باز درجمله بعدی می‍ګویید که نیستید. من (مرا) به یادی همادی کمیدی مرزا قلم انداخت. مرزا نامهء عاشقانه نوشته بود آما(اما) می‍‍ګفت که خط از وی است. اما بعد می‍ګفت که نیست. شما از اندیشه (ای) دفاع میکنید که حق شما است ام(اما) می‍ګویید که نه دفاع نمی کنید. اینکه از مواضع و دید طبقاتی دفاع مکنید کار خود تان. من چنین دید را دید درست نمی دانم.
دانش بشری از یک نسل به نسل دیګر داده شده و نسل های بعدی برآن میافزایند. اینکه قبل از مارکس اندیشه های دید طبقاتی وجود داشت اما ما درین {درین} بحث طویل وعریض همان فرد برجسته که جهان را با دید آشتی ناپذیری طبقاتی به تباهی کشانید یاد آوری کردم ودقت درافاده نشد. تشکر اینک یک چیز را خو از بحث بی ارتباط شما آموختیم.
۴/ مادهء چارم بحث شما: من جامع الکمالات نیستم و بحث مولانا و شعر و شاعر بحث (بحثی)است که باز هم از موضوع قوم و تبعیض قومی خارج. من در عدم ایجاد تشنج قومی و درین راستا آګاهانه و یا از روی احساسات نیک و یا عدم دقت داخل شدن را به بحث ګرفته ام. که متأسفانه درآن مورد اصلی بحث چیزی برای ګفتن ندارند. بازهم مادهء چارم بحث شما بی ربط و تقریباً ضیاع وقت.
۵/ نوشتهء اخیر شما شک من را به یقین مبدل کرد که از همان قماش اید (هستید) که من ‍ګفته ام. اینکه معلومات من دقیق نباشد و اینکه شما خود میګوید که نه رفته(نرفته) اید باشد. عدهء (عده ای) از دوستان من نیز به نام رسمی که مطرح شده بود رفتند وزیر (وزیر نه بلکه و زیر)کاسه نیم کاسه یافتند. این اساس نه خواهد (نخواهد)بود.
بخش (بخشی)از تدویر کنندګان این نشست (اجلاس) تصادفاً روابط خوب با من دارند ومن کدام مشکل در نفس نشست (کانفرانس)نمی بینم و حتی پیغام خیر نیز فرستادم ونکات نظر خویش را ‍ګفتم. هدف من از تلاش های عدهء (عده ای)از افراد (افرادی)است که درین آواخر (اواخر)سخت فعال شده اند و بعضی ایشان با استفاده از هر وسیلهء مشروع و نامشروع حمله به هر فرد وکسیکه خارج از حلقهء شان است پیشهء خویش ساخته و هرکس را که دیده نمی توانند مورد تاخت وتاز قرار میدهند. دسیسه میکند و بی مورد و بی ارتباط بحث ها را به طرف (طرفی)میکشانند که عوامفریبانه است و تشنجات نادرست ایجاد میکنند.
باز هم این موضوع به اصل موضوع مطرح ما که نباید به تشنجات و تفرقه های قومی و سمتی پرداخت و خود به تبر فتنه ‍ګران دسته نداد، ارتباط ندارد. باز هم بحث خارج از موضوع و بی مورد.
فکر میکنم که همان مثل معروف اروپایی تصادفی نیست. به پشک پیر نمی توان چیز های جدید آموخت. برای عدهء(عده ای) دی‍ګر اندیشی مشکل است. همان اصطلاحات اخوانی و همان چپ و راست دیروز و بس. این حدود واین ثغور دی‍ګر سقوط کرده. برای مسایل کشور باید قبل ازینکه سرحدات اخوانی و راستی و چپی را کشید. بهتراست مؤثریت و عدم مؤثریت اندیشه و نسخهء معین را مورد بحث قرار داد ونه خط کشی ها و آسان سازی های فوق ودیروز را.
الهی من را(مرا) هدایت نیکی کن. دعای من در حق شما کاری نیافتاد. تشکر. سعیدی


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 05.04.2013

به همه سلام،

می خواهم در این نوشته که آخرین نوشتۀ من در باب سعیدی است دو نکته را غرض آگاهی عموم و سه نکته را غرض آگاهی آقای سعیدی توضح کنم:
1ـ تحصیل و محل تحصیل در هر حالت و بلااستثنی سبب نمی شود که محصل افکار و اعتقادات آن محل ـ بخوانید کشور ـ را بخود بگیرد یا نگیرد. حفیظ الله امین در امریکا تحصیل نمود، اما دشمن سرسخت امریکا و سیستم اقتصادی، سیاسی و فلسفی آن کشور بود. تره کی و میثاق و اولین سفیر حاکمیت خلقی در پاکستان که اسمش را فراموش نموده ام، بطور مثال، اصلاً تحصیل کامل نداشتند و روی شوروی را هم ندیده بودند. از جانب دیگر داکتر حبیب سیر، انجینر حق پناه، انجینر هدایت و انجینر رحیم، امیدوارم اسمش را غلط نکرده باشم، که همه در یکی از ریاست های وزارت فواید عامه کار میکردند، بطور مثال، هیچ کدام تفکرات چپی، چه چینی چه روسی چه آلبانی چه گوبائی و چه یوگوسلاوی، نداشتند. اولی، هم به نعل می زد و هم به میخ و به نرخ روز مثل آقای سعیدی نان می خورد، دومی یکی از اخوانی های سرسخت بود، سومی شخص کاملاً غیر سیاسی و چهارمی هم از جملۀ طرفداران مرحوم داودخان بود. برادر خوردم در بلغاریا تحصیل کرده، ولی از جوانی تا همین اکنون یک وقت نمازش ترک نمی شود، حتی در طیاره و ترن و موتر با اشاره نمازش را ادا میکند. عضو هیچ حزبی هم نبوده است.
توقع من از راست اندیشان این است که این مسئله را همواره در صحبت های شان در نظر داشته باشند.
ـ ذکر عدد 12 بدان دلیل نیست که از میان مجرمین و جنایتکاران و خیانت پیشگان حاکمیت خلق ـ پرچم و حاکمیت های به اصطلاح مجاهدین و طالب، تنها 12، 12 نفر پاسخگوی جنایات و خیانت های دوران خود هستند.
بعد از شکست آلمان نازی تمام جنایت کاران قابل محکمه از کشور آلمان فرار نموده و در کشور های مختلف در سر تا سر جهان، خصوصاً در امریکای جنوبی، پنهان شدند. یک تعداد هم خودکشی کردند. اگر اینها هم بازداشت می شدند، یقیناً به پای میز محکمه کشانیده می شدند.
3ـ آقای سعیدی، شما که از اندیشه های سیاسی غرب آگاهی ندارید، چرا از آن حرف می زنید؟ یا فکر می کنید تنها با گرفتن نام چند فیلسوف و جامعه شناس و مؤرخ غربی انسان در جملۀ آگاهان سیاسی به حساب میروید!
واضع مفهوم و مقولۀ طبقات اجتماعی مارکس نیست. مؤرخین و جامعه شناسان و علمای علوم اجتماعی قبل از مارکس با این مقوله آشنا بودند و هم در مورد این مفهوم نظریاتی ارائه نموده اند. مارکس واضح اعلام نمود: "این خدمت از آن من نیست که طبقات را در جامعه معاصر یا مبارزۀ طبقاتی بین آنها را کشف کرده باشم..." بروید اول در یک مورد خود را ملا بسازید، بعد در آن مورد صحبت کنید. اینکار به شما اعتبار میبخشد و کاری که شما میکنید شما را نزد انسان های آگاه بی اعتبار میکند!
صرف نظر از این، آیا شما وجود طبقات و مبارزات اجتماعی را در گذشته و امروز در جوامع بشری قبول ندارید؟ پس به یکی از دایرة المعارف های بزرگ و معتبر یکی از مراکز بزرگ علمی انگلیس که محل اعتبار برای همه است مراجعه کرده لغت social class را پیدا نموده بخوانید تا بعد از این، حداقل در همین مورد، بی دلیل سخن نرانید. حیف که خط داری و سواد نداری!
نگوئید که من ضرورتی به این ندارم، زیرا اگر ضرورت نمی داشتید در این باره صحبت نمی کردید.
قصد من نشان دادن بیسوادی شماست، نه معرفی و دفاع و تبلیغ از مارکس! این نکته را بخصوص به مغز کودکانۀ تان فرو ببرید، چون فردا آنرا تمسک گرفته باز دهن لق تان را باز می کنید و هر چه دل تان خواست می گوئید.
4ـ نظر تان در مورد مولانای بلخ چیست؟ آیا او را در جملۀ کافران به حساب می آورید یا در جملۀ مسلمانان؟ حتماً با جدیت می گوئید: "او مسلمان بود و ..."
شعر زیر از مولاناست:
ای برادر تو همان اندیشه ای
مابقی تو استخوان و ریشه ای
بین آنچه من نوشته ام و مولانا گفته است چه فرق است که او را مسلمان میخوانی و مرا کفری میدانی؟! بگذریم!!
5ـ در برابر این گفتۀ من که شما یا یکی از دوستان تان مرا در جلسۀ مادرید دیده اید...؟ نوشته می کنید: "من شخصاً ضرورت ندارم به همچو محافل بروم اما اطلاعات دقیق دست اول دارم." واقعاً به حال تان تأسف میخورم، زیرا در آن روز ها، یعنی از 30.1.13 تا 21.2.13 من در آلمان در شفاخانه بستر بودم و خیلی از دوستان، به شمول برخی از مسؤولین و نویسندگان پورتال های افغان جرمن و افغانستان آزاد ـ آزاد افغانستان از این موضوع مطلع هستند.
آخر چرا حیا نمی کنید؟ چرا دل تان بخودتان و به دینی که دعوای داشتن آنرا دارید، نمی سوزد. چرا با این همه دروغ بازهم و بیش از پیش آبروی تان را میریزید؟
من با تدویر کنندگان آن اجلاس نه تنهاهیچ گونه مشترکاتی ندارم، که در بسیاری مسائل نظریات شان را قابل نقد هم می دانم.
در اخیر نوشتۀ تان عنوانی انجینر صاحب قیس کبیر نوشته میکنید: " الهی من را توان دهید (الهی مرا توان ده) که راه حق برای امر خیر مصدر خدمت شوم.(!)"
از من میشنوید دعا کنید که خداوند دروغ گفتن را از سر تان دور کند. شروع همه خوبی ها و ختم همه مفاسد ترک دروغ گفتن است!!


اسم: فیروزه غوربندی   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 05.04.2013

برادرمحترم آقای احمدکبیراز لندن

اینکه «پرویز بهمن» آدم خراب ویاخوب است، مورد بحث من نبوده، بلکه مقصد ومنظورمن رساندن پیامی است که همان «بهمن»از قول اقای انجنیر خلیل الله معروفی در بارۀ داکتر صلاح الدین سعیدی بازگو کرده است وچون منبع قابل استفاده من، مقالۀ در باره بیوگرافی دکتورسعید افغانی پدرداکتر صلاح الدین سعیدی بود من آنرا خواندم و از جمله همین قسمت را برای خوانندگان پورتال نازنین افغان جرمن برگزیدم واخلاقاً خود را مکلف میدانستم تا از روای اول ودوم این سوانح نام ببرم. بشما نیز توصیه میکنم که دنبال این سخن نگردید که «کی گفت؟»، دنبال آن بگردید که «چی گفت؟»
با احترام


اسم: Sayedi   محل سکونت: uk    تاریخ: 05.04.2013

خوانندهء معزز و برادر محترم قیس کبیر از آلمان سلام و احترامات تقدیم است.

اینکه روزانه ۱۲ ساعت کار میکنید و ۴ ساعت را در خدمت مردم در ویبسایت افغان جرمن آنلاین در تنویر و تبلیغ حقایق در خدمت هموطنان کرده اید افتخار آمیز است. نوشته های شما و اخیراً نوشته های شما مفید و استفاده بردیم. مشترکات داریم و تفاوت های نظر.

بخش (بخشی) از نظریات شما ناشی از عدم آگاهی شما از سیستم قضایی آن وقت بود. تصادفاً در آواخر (اواخر) سالهای ۸۰ قرن کذشته کارعلمی در اکادمی علوم کشور که تحصیل میکردم داشتم که عبارت بود از : ساختار های ارگانهای قدرت وادارهء دولتی در افغانستان - این کار علمی در نهایت در مسابقه علمی آخیر (اخیر)سال مفتخر به دیپلوم افتخاری اکادمی علوم آن کشور شد.

این ساختار ها را من نه ساخته بودم اما تحقیق پیرامون ان (آن) داشتم. بخش آنرا (بخشی از آنها را) خدمت شما بخاطر میاورم تا اشتباهات شما را رفع کرده باشم. و قبل ازین یک خاطره را که شخص (شخصی) برایم ۸ - ۹ قبل تیلفون زده بازګو (بازگو) میکنم: آن شخص آقای شینواری است که گردانندهء برنامه در تلویزیون آقای مسکنیار است. در جواب تیلفون ‍گفتم شما کی هستید؟ در جواب ‍گفت من شینوار (شنواری)گردانندهء برنامهء ... در تلویزیون مسکینار. سلام و علیک ... گفت افتخار دارم که پدر مرحومت من را از ۱۸ سال قید بخاطر دسیسهءدشمنان من (که) علیه من ساخته شده بود لله فی الله نجات داد و امر رهایی من را صادر کرد. و ....
و اما واپس به تشکیلات قضایی آن وقت: یکی محاکم نظامی وڅارنوالی (ځارنوالی) نظامی بود که (در) چوکات وزارت دفاع عمل میکرد و به جرایم نظامیان رسید‍گی میکرد (می نمود) از خود ریاست داشت و مستقل عمل میکرد به محاکم ملکی ربطی نداشت. دیگر محاکم انقلاقی بود که در راًس آن افراد خاص وقت وجود داشت (داشتند) و به مسایل تخلفات سیاسی و مطابق قوانین نظام حاکم و یا مطابق به مطالبات سیاسی وقت به مسایل رسید‍گی میکرد (میکردند) و یا مورد استفاده قرار میگرفت. دیگر محاکم ملکی بود. رئیس تمیز آن وقت که پدر مرحوم ام ریاست آن را برای مرحلهء معین داشت به مسایل ملکی به عهده داشت (مسایل ملکی را به عهده داشت)و به مسایل سیاسی و نظامی که مورد تشویش شما و هموطنان و خیرخواهان جهان است و قابل قبول هم است هیچ ربطی به هم درآن نظام نداشت. در چوکات محاکم ملکی محکمهء امنیت عامه به تخلفات مأمورین دولتی رسیدگی میکرد. اما محاکم در سه مرحله: مرحلهء ابتدایه، مرافعه- استئناف (استیناف)و مرحلهء اخیر تمیز بود.
باز می‍گویم ریاست تمیز که برای مدت معیین (معین) پدر مرحوم ام (مرحومم)ریاست آنرا به دوش داشت به مسایل سیاسی و نظامی اصلاً کاری نداشت. یکی از همکاران نزدیک شان(را) من حالا می شناسم و به دوستی شان افتخار دارند در پهلوی صدها شخصیت دی‍گر کشور قاضی حنیف ستره محکمه دولتی (دولت) اسلامی افغانستان است. یکی از استادان کریمنالتخنیک من داکتر عمر نام داشت که وی نیز عضو ستره محکمه دولت اسلام (اسلامی)افغانستان است. و دههاشخص دی‍گر. یکی قضاوت ها و برخورد های عجولانه و طفلانه و مریضانه عدهء (عده ای)از افراد است که قسماً در مورد مواضع رسا و روشن من در مورد مداخلات پاکستان و ایران درافغانستان هم ارتباط دارد و مسایل را رویاروی مطرح میکند (میکنند)و منابع استخباراتی دشمن و حاکم را علیه خویش فعال ساخته ام و دی‍گر طرح های مسایل و مطالب که مانند شما شخصیت خادم ملت برای رفع سوء تفاهمات میکنید. این حق شما و مشکل ندارم. بقیه تشکیلات دولتی افغانستان وقت از موضوع خارج بوده و ضرورت بحث آنرا نمی بینم. در روی سایت مینویسم امید مطلب را افاده کرده باشم و با بزرگواری همیشگی شما با وجود دقت (دقتی)که دارم از خطا های املایی معذورم دارید.

میگویند هر شخص باید در هر ۲۵ سال باید تغییر مسلک کند. من قصد دارم با زندانیان کار های سوسیال و خدماتی کنم این سبک من است. من در جای (جایی) خود را بهتر و خوبتر احساس میکنم که در آنجا بیشتر ضرورت باشم. شما می بیند (می بینید) که من اکثر مستقل نمی نویسم از دی‍گران میخوانم و مطلب (مطلبی)که من را ناراحت میکند در مورد مینویسم وتلاش دارم تشریح درست مسایل کنم این تضاد و مشکل و تشنج میافریند (می آفریند) و سبب مشکل و ایجاد مشکل برایم میشود که درنتیجه درحق اقاربم هم مشکل ایجاد میکنم واین من را(مرا) قلباً نا راحت میکند اما این منم چه کنم اما منظور جز خیر ندارم(اما جز خیر منظوری ندارم). الساکت عن الحق شیطان اخرس - ساکت از ‍گفتن حق شیطان گنگ است. بلی در کابل پرس زمانی برعلیه من نوشته شد من درمورد کابل بانک و تخلفات رئیس کابل بانک قبلی که در امریکا پناه خواسته ومردم را اغوا میکند که بی گناه است نوشتم. من تقریبا(تقریباً) درکار وکالت و ترجمه بیشتر از ۳۰۰ کمپنی تجارتی به مردم ساخته وامور آنرا از ابتدا تا اخیر به پیش برده ام میدانم درکابل بانک چه زرن‍گی ها وچه نوع دستبرد ها صورت گرفت و چه نوع فریب روی کار است و ... اما این همه را افشاکردن به مقامات برمیخورد وانها(آنها)امکانات مالی دارند و به مردم پول میدهند و سازمانهای فعال است و فتنه میکنند. من در مورد جلوگیری از اشتباهات قومی مینویسم که نباید تشنج ایجاد کرد و خود نباید آب به اسیاب (آسیاب)دشمن ریخت. ان دیګر (دیگر)میگوید تو حزبی بودی. این به موضوع بحث چه؟ اینجا مطالب دیگری است که تفاصیل میخواهد.

واما چرا درمورد مینویسم. من معتقدم که با کسانی بیشتر کرد(؟؟؟؟) که بیشتر ضرورت دارند. من به دری مینویسم. علت هم این است که بیشتر خواننده به دری بلد است. سایت خاوران و دیگر سایت های مشابه و ماهیت شان برای (برایم)معلوم است. درآن اعتراضات علیه مفسدین و فتنه گران مینویسم از ۱۰ یک را چاپ و به نشر میرسانند بقیه را نه. میدانم آنها مصروف چه کار اند اما من طور دیګر می اندیشم. عمر دو عمر بود یک عمر ابوجهل شد و دیگر عمر فاروق خلیفهء دوم اسلام. ما مسوول(مسؤول) بردن کس به جنت نیستم. این انتخاب هر کس است. اما درعالم اسباب برماست تا حقایق را با منطق اش به مردم رسانید. عدهء(عده ای) چرامخالف مصالحهء سیاسی که الترناتیف ندارد با طالبان اند؟ علت اینکه مصالحه سیاسی را معامله درغیاب ملت فکر میکنند و من میگویم مصالحهء سیاسی مدرن ساختن مبارزه بخاطر اهداف مطروحه است وملت انتخاب خویش را دارد. اما عدهء(عده ای) همینکه طالب گفتی و برایش حق اشتراک درصورت انتخاب ملت دادی خودت را عقب گرا و غیر مدرن میدانند و بس. در حالیکه باید تشریح شود. چطور مردم را از وسیله شدن از دست دشمن (ای اس ای) کشید؟ این را برای شما ضرورت به تشریخ (تشریح) ندارم. این را به خوانندهء سایت خاوران ضرورت به تشریح ندارم. همه آنکه به سایت خاوران میروند قصد دشمنی به افغانستان وملت ندارند. عدهء(عده ای) فریب خورده اند وبا این فریب خوردها(خورده ها) کي باید حقایق را برساند. تبر و تفنگ و مرمی کارمن نیست کار من تنویر وهر انسان درخود ملکهء خیر دارد و خواننده خاوران و هر حلقهء بد درخود افراد دارد که میتوان آنر (اورا)به حقایق فهماند. آنچه من مینویسم و طویل مینویسم و وقت خویش را مصروف میسازم(مصرف میکنم) هدفمند است. یکی میګوید خسته کننده است اما دهها ایمیل دارم که میگویند تشکر آموختیم. این مرا قوت میدهد.
دیموکراسی و اسلام بحث بسیار جنجال برانگیز است. عدهء (عده ای)در حرکت طالب میگوید که مردم چه کاره من عالم و روحانی از کتاب و سنت خبر دارم و من انتخاب میکنم و ملت باید قبول کند. این دیموکراسی به درد ما نمی خورد ومخالف اسلام است. اما من میدانم که این فهم خطا است. من میدانم که کنه اسلامی چنین نیست این را ضررورت دارم به سایت به فرستم (بفرستم) که آنر همین افراد با اعتقاد نادرست فوق میخواند. آن شخص به سایت افغان جرمن (افغان جرمن آنلاین)اصلاً سر نمی زند. این و دهها عامل وجود دارد که من قصد دارم با همه با خوب و خراب پیام خویش را برسانم. من در فهم خویش مراحل را دارم که به فهم دیروز ام در بخش مسایل تأسف میخورم. آنکه تفنګ گرفته و هموطن خویش را تحت نام مقدس میکوشد و خود را بر حق هم میداند و کسی به بس و سرویس بالا شده و بدون هیچ آگاهی و طرف بودن کشته میشود این عمل جرمی را کي کرد؟ باید با وی تنویر کرد. یکی کار ارگانهای امنیتی و تفنگ دار است ویکی کار من که الحمدلله از دین از قانون کشور و بخش (بخشی)از قوانین جهان و تجارب معیین (معین) کسب کرده ام باید چنین کنم این رسالت من است. من باید به همان که بدترین است درمیان گذارم که بابا این ره که تو میروی به ترکستان است و زندگی و حیات خود و دیگران را تباه مکن. این من تنها نیستم. شما و صدها روشنگر دیگر درمورد کار میکنند وادای رسالت میکنند. ...

من میدانم که شما پالیسی دارید نکات نظر شما را هم میدانم و جوانب (جوانبی)که شما مطرح میکنید تا حد (حدی) منطق آنرا نیز میدانم که صرف برای ما روان کنید که کسې درسایت ما بخواند قابل درک است اما منطق ودید من در بالا تشریح شد.

به بخش (بخشی)از سایت های چپ و راست و چرا درین و یا در آن. بخش (بخشی)از حساسیت ها را میدانم و میدانم که بخش (بخشی)از سایت های (ها) نشر میکنند که من خود نه تنها که به انها(آنها) کاری ندارم و چنین احساس را که شما میگویید و چنین حساسیت را که شما گفتید کاملاً درک میکنم اما کسی زنگ میزند برادر نوشتهء شما را در آنجا خواندم چرا برای ما ارسال نمی کنید. جواب: برادر شما هم بگیرید نشر کنید هدف روشگری (روشنگری) است. هستند کتلهء بزرگ (بزرگی)که هنوز هم به جامعه به دید طبقاتی نگاه میکنند، از طبقات ومبارزات طبقاتی در قرن آشتی طبقاتی معتقد اند، دولت را وسیلهء فشار یک طبقه بالای طبقهء دیگر پنداشته وبه مجرد رسیدن به قدرت سیاسی با درس گرفتن از کمون پاریس به کشتن طبقهء حاکم متعقدند، هنوز هم اندیشهای (اندیشه های) مایوستی و لینینیستی و مارک و انګلس (انگلز)و .... معتقدند و از تقسیم عادلانهءنعمات مادی و تنظیم دوبارهء روابط عادلانه با وسایل تولید و دهها افکار تاریخ (تأریخ)زده و مخالف رموز طبیعی معتقداند و ... اینها تعهد به بدی نه کرده (نکرده) اند. منطق سخن تا حال برای شان نه رسیده (نرسیده). با مارکس و انګلس قراردادنوکری (قرارداد نوکری) وخدمت ندارند. تا حال نه فهمیده(نفهمیده) اند که خطا میکنند وخطا رفته اند. این را بلاخره کي باید توضیح کند و منطق آنرا که این عقاید نادرست است برساند. این کار همه کسانی که به حقایق رسیده اند باشد (رسیه اند، می باشد). من درین راه یک قطره ام وآنرا ادای رسالت میدانم.
از طول کلام معذرت میخواهم اما این است اهداف من. با لعل زاد و افراد مشابه مشاجرات داشتم و دارم. اینکه انترناسیونالست (انترناسیولیست)هایی (های) دیروز با دید طبقاتی دیروز حالا جطور (چطور) به دامن سکتاریسم(سکتاریزم)و قوم ګرامی (گرایی) و منطقه وسمت پناه بردند و فتنه میکنند خبر دارم و به آنها مخالفم. متفاسم(متأسفم) که موی در سخنان جناب سیستانی یافتم این سبب خوشی من نیست. به ایشان افتخار دارم. اما حقایق را باید گفت و دوستا (دوستان) را باید به راه حق و متوجه ساخت و ادای رسالت کرد. برادر خوردم داکتر طب است در هالند دوسال قبل برای تیلفون زد (برایم تلفون کرد)به جناب سیستانی احترام خاص دارد لطفا(لطفاً) کار های فرهنگی را با جناب شان هماهنگ کن. من آن توصیه برادر خوردم را نیز در نظر دارم. اما تا حال نتوانسته ام چیزی زیادی بکنم اما تمایلات و سه چار ایمیل خدمت شما ارسال کردم اظهار احترام و ارادت کردم اما موفقیت کم بود. این است درد دل که با شما کردم برادر، زنده و سلامت باشید وامید این وسیله شود که هموطنان را از اهداف (اهدافی)که در در کنه و اعماق قلب و افکار خویش دارم برحذر کرده باشم (مطلع ساخته باشم). امید مردمان خیر اندیش دست به دست هم بدهند وبرای امر خیر کار بهتر کنند.
با استفاده از فرصت اگر آقای هاشم سدید هدفمند و آگاهانه و دستوری به تخلفات نپرداخته و اشتباه کرده که انرا(آنرا) خود میدانند درین صورت من هم کدام مشکل ندارم و درعمل ثابت خواهیم کرد که هدف خیر و خدمت داشتیم. ما انسانیم هرکس اشتباه میکند وی هم اشتباه کرده و موضع نادرست گرفته باشد که میشود در عمل درآیند(آینده) تصحیح کنند و مشکل حل شود.
آما (اما)اگر هدفمند وآگاهانه است باز اهداف من را در بالا بیشتر و {در} واضحتر فهمیدن و مبارزهء حق و باطل ادامه دارد. خانه بدون بیت الخلاء و زباله دانی خانه مکمل نیست و دنیای ما بدون موجودیت شیطان دنیا(دنیایِ) کامل نیست. این بخش های جزء تکمیل کنندهء بازی وامتحان دنیای فانی امروز است. الهی من را توان دهید (الهی مرا توان ده) که راه حق برای امر خیر مصدر خدمت شوم. آمین دوباره نه خواندم (نخواندم). با بزرګواری از خطا های املای عفوه کنید.


اسم: قیس کبیر   محل سکونت: آلمان     تاریخ: 05.04.2013

به توجه جناب سعیدی، شما اختیار دارید که بنام پدر مرحوم تان افتخار می نمائید و یا خیر، ولی اینرا هیچ وقت از خاطر نبرید که قضای افغانستان و خصوصاًً کسانی که در رأس آن قرار داشتند مسؤولیت هزاران افغان بیگناه وطن ما را که در زندان های آنجا سر به نیست شدند، به دوش دارند.

داشتن پرنسیپ یکی از صفات نیک و برجستۀ اروپایی ها خصوصاً از آلمان ها می باشد. چند سال قبل سالگرۀ نود سالگی یک هنرمند بزرگ را در یکی از تلویزیون های جرمنی تجلیل می کردند. در این سالگره پیام های تبریکی از سراسر دنیا بنام آن هنرمند معروف مواصلت کرده بود و گردانندۀ پروگرام هر یک از پیام ها را با ذکر مرجع ارسالس اش با آب و تاب می خواند. در اخیر نوبت سخن رانی به خود هنرمند رسید. ناگهان اشک از چشمان وی جاری شد، آهی کشید و اظهار کرد که از سراسر جهان پیام های تبریکی برایم مواصلت نمود ولی از زادگاهم «هالند» به خاطری کنسرتی که در زمان هیتلر در آلمان داده بودم هیچ پیامی دریافت نکردم.
(ببینید که مردم هالند نیم قرن بعد از جنگ جهانی دوم کانسرت دادن یک هموطن خود را به دشمن آن وقت فراموش نکرده اند و هیچ نوع پیامی جهت تبریکی برایش نفرستادند) .

شما جناب سعیدی وقتی نوشته های تان را در افغان جرمن آنلاین نشر می کنید و درعین زمان آنها را به وبسایت های پرچمی ها (کارملی ها) نظر به روابط گذشتۀ های تان و یا به وبسایت های مذهبی نظر به عقیدۀ کنونی تان می فرستید من آنرا درک کرده می توانم، ولی وقتی شما آن نوشته های تان را در عین زمان به وبسایت غیر ملی و قوم گرای خاوران که فقط خواب تجزیۀ افغانستان را می بیند، می فرستید معلوم می شود که بدبختانه و خدای نخواسته و با تأسف این کار شما نمایندگی از یک نوع بی پرنسیپی می نماید.
من شخصاً با انگشت گذاشتن شما بر جملۀ استفاده شده در مقالۀ جناب دانشمند سیستانی صاحب مؤافقم ولی ایکاش شما همین جرئت اخلاقی و ملی و ایمانی و افغانی را در برابر نویسندگان غیر ملی، قوم گرا و تجزیه طلب خاوران مانند دستگیر پنجشیری، لعلزاد، رسول رهین و تعداد دیگر می داشتید و اقلاً یک بار هم در طول زندگی تان صدای مخالفت خود خود را بنام (د حق لاره) بلند میکردید که نکردید!!

اینجانب منحیث یکی از متصدیان پورتال افغان جرمن آنلاین به خود اجازه می دهم تا پیشنهادی را خدمت شما تقدیم نمایم:
شما می باید بین وبسایت های غیر ملی مانند خاوران و پورتال ملی افغان جرمن آنلاین تفاوتی قایل شده یکی را انتخاب فرمائید.


اسم: احمد كبير    محل سکونت: لندن    تاریخ: 04.04.2013

خانم "فیروزه غوربندی"
شما در نوشته خود كه گفته ايد
"بالاخره معلوم شدکه آقای داکتر صلاح الدین سعیدی تحصیل کردۀ چکوسلواکیا است نه جامع الازهر مصر!" و شاهد شما "کسی بنام پرویز«بهمن»" است.

اين شخص كه اكثرآ در كابل پرس روي صفحه را با مضامين توهين آميز سياه ميكند، هر سخنش توهين به قوم پشتون اغاز و ختم ميشود و از دو شخص سر سختانه دفاع ميكند، اول كارمل و دوهم احمد شاه مسعود.
كارمل و جنايت اش قابل بحث نيست، در مورد مسعود، اگر قرار بعضي دوستان از ارتباط با كمو نست ها و گز پل ان باشد و يا جنايات روس ها، به همه معلوم است كه اقاي مسعود يگانه قومندان دوران جهاد بود كه با روس ها متاركه نمود در حاليكه شاه رگ اكمالات روس تونل سالنگ بود، تمام كشور با روس ميجنگيد، .....در 1992 با جنايت كاران دوستم و تيم نظامي و ملكي جناح پرچم يكجا شده 65000 كابلي شهيد و اكثر كابل تخريب شد.............اما فعلآ به حيث "قهرمان ملي" توسط دولت پوشالي كرزي و.....معرفي شده.

هدف بنده طرف واقع شدن و يا دفاع از آقاي سعيدي نيست، ايشان جواب گو خود هستند، اما شهادت دم گونه اشخاص مانند "پرويز بهمن" اين شخص مريض به مرض تبعيض (به انتهاي درجه) توهين به انسانيت و شرافت است، خدا كند با اين چند جمله كوتاه و مشكلات املاي هدف بنده را درك كرده باشيد

احمد كبير لندن


اسم: Sayedi   محل سکونت: uk    تاریخ: 04.04.2013

سلام خوانندهء عزیز و خانم فیروزه غوربندی
من درنوشته های قبلی نوشته بودم به سایت صلح و تفاهم نیک سیعدافغانی بروید و سایر جزئیات را دریابید. درآن معلومات کامل و برنامه های دی‍‍‍کر علمی و فرهن‍کی و معلوماتی وجود دارد. این کدام خبر داغ نیست. خواهر محترم این بلاخره را در آغاز نوشته ات نه فهمیدم. اما باشد تشکر درمورد من معلومات بدست آوردید. بقیه تفصیل را میتوانید از طریق دی‍‍کر هم به دست آورید:
به ‍کوکل و یا یاهو بنویسید:
Dr. Salahuddin Sayedi
سرچ کنید وافتخارات بیشتردرمورد من دریابید. تشكر از قدردانی شما از کسانی که زند‍کی خویش را وقف علم و تحصیل کرده اند.
ا‍کربسیار ضرورت نه پنداشتم این بحث را درهمین جا خاتمه خواهم داد.

با استفاده از فرصت بیایید این جر وبحث را به یک امر خیر نیز بکار کرفت:
دوپروژه علمی و فرهنکی روی دست دارم که هفت سال است بالای آن کار میکنم و تمام وقت فارغ را جناب سدید و ضایع کرد:
نام های افغانی وطریق نوشتن و تشریح آنها به زبان های دری/پشتو/عربی/ان‍کلیسی/چکی و طریق نوشتن آن به آلمانی. دربخش آلمانی برادر زاده ام کمک خواهد کرد.
قاموس ضخیم پشتو-دری-فارسی-چکی - عربی - ان‍‍کلیسی و ...
درقسمت نامهای افغانی مساعدت کار کارد که ریفرنس ومرجع شود برای عام و مراجع رسمی. تشکر


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 04.04.2013

هموطن عزیز، جناب عبدالمنان کریم،

سلام متقابل مرا بپذیرید

طرح دو مورد، یعنی مسئلۀ نژادپرستی و املأ و انشائی خوب و بد در صحبت ما، هیچ جا و موردی ندارد؛ زیرا، طوریکه می ینید، من اصلاً در این دو زمینه، نه در نوشته های قبل و نه در نوشته ای که عنوانی شما تحریر یافته، حتی با ایحأ و ایمأ چیزی نگفته ام. در زبان ما و شما ضرب المثلی است که هم خاستگاه انسانی، هم خاستگاه حقوقی و هم خاستگاه دینی دارد. این ضرب المثل را:" هر کسی را به گناه خودش گیرند" حتماً شنیده ائید. در روز قیامت هم کسی را به جرم گناه دیگری نمی گیرند: "ولاتزوا وازره ...". بی انصافی نکنید!!
گذشته از این من شخصاً در این خصوص به شما، و نه به کسی دیگری هیچگونه توصیه ای نکرده ام و هر هزگر به کسی چیزی توصیه نخواهم کرد. خواهش، چرا!
بازهم عرض می کنم که بزهکاری های سازمان یافتۀ دو نظام ـ اسلامی و غیر اسلامی ـ را هیچ کس نمی تواند منکر شود. آیا در این دو سیستم، از 1978 تا 2001، جرم و جنایت سازمان یافته به وسعت کشورـ جنایاتی که دولت ها در آن ها دست داشته اند ـ رخ نداده است؟
در وقوع این جنایات باید کسانی مستقیم یا غیر مستقیم دست داشته باشند. چه چیزی را می خواهم نادیده بگیریم. سی و پنج سال جنگ و کشتار و مسئولیت گریزی ها و توطئه ها و تجاوزات و مداخلات شرق و غرب و شمال و جنوب را یا آوارگی ها و محرومیت ها و هزار ها نوع مشکلات و دشواری های دیگر را؟ کسی یا کسانی باید مسئول این همه بدبختی ها و زجر و عذاب و بحران و هرج و مرج باشد؛ یا نه؟
من نمی گویم که من و شما و بیست و نه میلیون و نه صد و نود و نه هزار و هشت صد نفر دیگر ـ از سی میلیون نفری که جمعیت کشور تخمین شده است ـ کار پولیس و حارنوال و قاضی و ... را به عهده بگیریم و هر یک، چنانچه قبلاً هم یاد نمودم ـ مانند طالب محکمات صحرائی را براه بیاندازیم؛ اما این حق را هم ندارم که با طرح چنین تئوری های جذاب و ظاهراً قانوی ـ انسانی عرصۀ اعتراض و شکایت و دادخواهی مردم را تنگ بسازم. فراسوی کار و وظیفۀ پولیس، مردم قرار دارند. مردمی که شاکی هستند. مردم که عدالت میخواهند. مردمی که درد دارند. مردمی که عزیزان شان را از دست داده اند. مردمی که دارائی های شان تباه و غصب شده است. مردمی که آبر و حیثیت و شرافت شان به سخره گرفته شد و عزت زنان و دختران و پسران شان به دست غولانی انسان نمای دشمن کیش و بیگانه تر از بیگانه ها با لوش و لش یکی گردیده است.
پولیس و قاضی و محکمه هر وقتی که متوجه مسئولیت خود شد و خواست و صلاحیت کشاندن مجرمین آن سال ها را به محکمه پیدا کرد، کار خود را بکند. من هم با این حرف موافق هستم. اما این مسئله، یعنی مداخلۀ پولیس و دادگاه و ...، نباید در آن حدی برای مردم حیثیت "تقدس" را پیدا کند، که سخن گفتن در بارۀ درد ها و مصالبات شان به عنوان چیزی غیرقابل لمس و تابو برای شان بدل شود. داد دادخواهان را زمانی دادگران، بخصوص دادگر نما های مسئولیت گریز، خواهند داد که مردم برای گرفتن داد شان با قلم و قدم در سنگر دفاع از حقوق خویش قرار داشته باشند.
فراموش نکنید که سکوت، اگر طولانی شود، بر انسان چیره می شود!!
ما میخواهیم عدالت اجرا شود. تنها و تنها همین!
و اما اگر مردم را بر اساس معاش و کوپون شان بگیرید و ببندید، باید سرتاسر افغانستان را بگیرید و ببندید، که ما هرگز چنین چیزی نگفته ایم و نه میخواهیم. در محکمۀ نورنبورک ـ فکر میکنم ـ دوازه نفر، از همه دستگاه حکومت نازی ها محکمه شدند. فیصله ها هم متفاوت و متناسب با جرم بود. با وجود این تا امروز که شصت و هشت سال از ختم جنگ می گذرد هم دولت آلمان و هم مردم روشن ضمیر آن جنگ و عاملان آن را نفرین می کنند. کاری نادرستی صورت گرفت و مردم هم درد دارند؛ هم آنجا در افغانستان و هم اینجا در آلمان!!
آرزو نداشتم سخن با شما محترم تا اینجا برسد، ولی چه کنیم؟!
من نگرانی شما را درک می کنم امید شما هم نگرانی ما را درک کنید. انسان های معقول بالاخره در یک جائی با هم به توافق می رسند.
زنده و سلامت باشد


اسم: فیروزه غوربندی   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 04.04.2013

بالاخره معلوم شدکه آقای داکتر صلاح الدین سعیدی تحصیل کردۀ چکوسلواکیا است نه جامع الازهر مصر!

کسی بنام پرویز«بهمن» در مقالۀ ای که در باره دکتور سعید افغانی یعنی پدر داکترصلاح الدین سعیدی درکابل پرس نوشته است از قول انجییرخلیل الله معروفی دربارهء بیوگرافی داکتر صلاح الدین سعیدی چنین می نگارد:

محترم صلاح الدین سعیدی (سعیدافغانی) پسر مرحوم الحاج مولوی دکتور محمد سعید افغانی میباشد. تحصیلات ابتدائی خویش را در ولایت لغمان و تحصیلات متوسط و عالی خویش را تاصنف چهارده در مدرسـﮥ عالی امام ابوحنیفه (رح) در کابل به اتمام رسانیده. سپس به حیث معلم و بعد از اکمال کورس عالی قضات در چوکات وزارت عدلیـــﮥ وقت فرمان صلاحیت اجرای وظیفه قضا را دریافت. وی سپس به حیث عضو محکمــﮥ ده سبز ولسوالی کابل اجرای وظیفه مینمود. بعدا به خدمت عسکری رهسپار شد. در آواخر سال ۱۹۸۳ جهت تحصیلات عالی به چکوسلواکیا اعزام ګردید. در آن کشور در فاکولته حقوق پوهنتون چارلز به تحصیلات عالی پرداخت.

در سال تعلیمی ۱۹۹۱-۹۰ به کسب ماستری در حقوق بین الدول تحصیلا ت عالی خویش را به پایان رسانید. از سال ۱۹۸۶ مصروف کار ترجمانی رسمی زبانهای عربی، پشتو، دری/فارسی و چکی بوده واز سال ۱۹۹۴ به حیث ترجمان و متخصص حقوق خارجی و کشور های اسلامی ثبت میباشد. درسال ۱۹۹۱ به تحصیلات دوکتورای خویش در پوهنتون چارلز مصروف شده و به تهیه و پیش برد لکچرها ونوشته ادامه داد. درمدت کار خویش برای اخذ دوکتورا مدتی در پوهنتون ازهر جمهوری عربی مصر مصروف ستاژ بود. در عین حال نیز چهار سمستر فاکولته فلسفه پوهنتون چارلز را تکمیل نمود.

در سال ۱۹۹۴ به اخذ دکتورا در فاکولته حقوق پوهنتون چارلز مفتخر ګردید. وی در جمهوری چک ابتکارسهم ګیری به راه اندازی و جلسه های نمایندګان ادیان آسمانی را به منظور پیش برد دیالوګ بین الادیانی عهده دار بوده ااست.»


اسم: Dr. Sal Sayedi   محل سکونت: uk    تاریخ: 04.04.2013

خوانندهء عزیز سلام
آنچه آقای هـ. سدید مطابق نوشته از (اسم هاشم محل سکونت: سدید)مینویسد
سدید: دربارهء جناب سیستانی صاحب من شخصاً نمی خواهم نظر بدهم. زیرا فهم ودرایت آقای سیستانی بخصوص از تاریخ نسبت به فهم واگاهی من خیلی زیاد است....
سعیدی: موضوع وتاپیک همین بود شما چرا به طرف دیگر بحث را به بی راهه کشانده سوالات بی ربط میکنید که شما به کدام حزب بودید؟ این به موضوع چه ربط دارد واین بحث هم درمورد حزب وسوابق حزبی نبود نمی دانم چطور شما را بفهمانم؟ باید به هر قیمت گپ بزنید؟
اما اینکه به فهمیدن علم تاریخ وعدم فهمیدن علم تاریخ فهمیدن این ګپ چه ربط دارد؟
منطق سادهء سخن: کسې (آقای صباح ) به نام کسې (قومی) ویا بدون نام قوم به آدرس دیگران دشنام و توهین میفرستد ما به آن قوم که تصورمیکنیم کلمه نامناسب استعمال کنیم و تشنج و بی عدالتی را سبب شویم این درست است ویا نه؟ منطق ساده ضرورت است نه فهم علم تاریخ....
سدید:همکاری یک فرد مسلمان با یک رژیم ضد اسلامی ازدید.....
سعیدي: آفتاب روشن و شب تاریک است. مسوولیت اخلاقی، سیاسی، ایمانی و وجدانی و جزایی. این را چندین مرتبه تکرار کردم فهمانده نتوانستم باز میگویم: کسې به بدی کف زده اخلاقاً و وجداناً وایماناً مسؤول است. حزب مسؤولیت سیاسی داردو شخص فزیکی مسؤولیت جزایی مطرح است درصورت تخلف فرد. نظام های وحاکمیت ها درمراحل مختلف زندگی خویش پالیسی های مختلف داشتند و دارند و ازاول تا آخر همه را بدگفتن و همه کس که دریک عصر ودریک جای ویا دریک حزب افغانی بودند حتمی نیست خراب ویا خوب باشد. این صلاحیت و حق کسې نیست که تو درکدام حرکت بودی و درکدام حزب بودي؟ درعصر یکه قهرمان یکی جنایت کار دیگر وجنایت کار دیگر قهرمان آن دیگر است. آن جنایات که درچار دههء اخیر به شمول حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان صورت گرفته نه بخشودنی است و نه هم کسې آنرا پاک کرده میتواند. کسې آنرا مرتکب شده. برادر کسې، فرزند کسې ، دختر کسې و ...مفقود شده، کشته شده و جنایت صورت ګرفته این همه قابل درک و جنایت است. درزمان تمام حاکمیت های که احزاب مسلط بودند جمیعت، شورای نظار، حرکت طالب و حکومت فعلی مردم گریبان اینها را حق دارند بگیرند ومی گیرند درین شک نیست واما همه کسانی که درین حاکمیت امروزی وبرحال زندگی وکار میکنند ویاقبل از آن همه جنایت کار نیستند واین ادعا نادرست است.
همکاری برای بدی درهرنطام و هر شرایط بد واین به آن بحث جناب سیستانی و آقای صباح چه ارتباط دارد؟
من به آن بحث سیزوف و میزوف ته رفتم ومرور کردم...
سدید: اعمال صد بشریی دولت های چپ و راست واعمال آن ها طی سی و اند سال هیچ گاه کاری خصوصی و شخصی سردمداران آن رژیم ...
سعیدی: بلی آفتاب روشن است. این را چرا برای من میگویید. این که واضح است. به هرقیمت باید نوشت؟ واین به بحث مطرح آقای سیستانی و صباح چه ارتباط دارد؟
سدید: ...گپ شما هرمرتبه به قصهء جناب سیستانی و آقای صباح آغاز میشود..
سعیدی: بلی هر بار میگویم موضوع بحث این است اما شما که آنرا به خود نمی گیرید و نمی گیرید و درکاری خود غرقید و در بحث بی ارتباط خود. این من را به یادی قصه و سرگذشت واقعی می آورد: کسې درقریهء ما کسی (فتح محمد) را درمحضر عام به قفاق زده بود. قفاف زن گل احمد نام داشت. بعدها هرزمانیکه کسې با فتح محمد جنگ میکرد این فتح محمد قفاق خورده به حق همان گل احمد قفاق زن دشنام می فرستاد. مردم میگفتند که بابا جنگ ات با سلیم شاه است و تو دشنام به گل احمد میفرستی. این چه ربط دارد؟ اما قفاق خورده قبول نمی میکرد و همان گل احمد را مورد عتاب و دشنام قرار میداد.
فتح محمد عزیز بی ارتباط صحبت نه کن به موضوع بیا.
سدید: چرامارا به داده گاه نمی کشانید...
سعیدی: زیاد خودرا مهم احساس نه کنید. کاروان میگذرد. همین حالاهم وقت من را زیاد ضایع کردید.
سدید: شما درمقابل سوال تیر خود را آورده اید..
سعیدی: نه تنها که پشت ورق و روی ورق ووسط سطر را میخوانم. چنین سوال و جواب آنرا بخاطریکه از ادب خارج نه شوم احمقانه نمی گویم اما نادرست میدانم. حیف ام به تلویح آدم است که عین سوال را بار ها بدون داشتن حق و بی ارتباط وبدون مجوز تکرار میکند.
سعیدی : من را کاری به کار مرتد و خارج شده از دین نیست. اما تلویح شما من را مجبور کرد که افاده های شما را ارزیابی کنم: افاده های شما به اعتقاد درونی تان ناشې از کتب سرخ تان مبین همان اعتقادمادی وافاده های مادی پرستی است که اساس آنرا قبلا تشریح کردم. عقاید یکه ممکن قصد نداشته باشید اما نا خود اګاه تکرار میکنید. خوب که شما آنرا نا اگاهانه گفته اید خوب است. اما حال که فهمیدید بهتر است دیگر از همچو افاده های کفری پرهیز کنید.
سدید: خود را از قید و بند یک سلسله سخنانی که نادرستی آن را علم عملاً ثابت کرده و ما خلاف آن را با گوش و هوش شاهدیم، آزاد سازد. فهم برخی از گفته های من مستلزم آزاداندیشی و خود را به اصطلاح کانت از نابالغی رهانیدن است...
سعیدی: من درهمین نابالغی (اسلام و عقیدهء خویش ) خوشم و عقاید آزاداندیشی!؟ را به شما تبریک میگویم .
سدید: شما شخصاً مرا در کدام گردهمائی یا نشست و جلسه و فعالیت هائی گروهی ـ سیاسی گاهی دیده ائید؟
سعیدی: من شخصاً ضرورت ندارم به همچو محافل بروم اما اطلا عات دقیق دست اول دارم.

سعیدی – سدید: وارد کردن فشار بر انسان ها برای قبول یک دین، ایدئولوژی، باور، مسلک و نظام به هر شکل و به هر نام و بهانه ای که باشد کاری است مطرود. من به این باور هستم که هیچ فرد یا گروهی حق ندارد که به نام ایمان یا اخلاق یا وجدان و مسئولیت یا از این قبیل حرف ها فرد یا افرادی را مجبور به پذیرش آنچه او و گروهش میخواهد بسازد. نتیجۀ چنین فشار ها را ما هم در کشور خود و هم در کشورهای دیگر از جمله اتحاد شوروی سابق دیدیم.
سعیدی: خود را دیموکرات و آزاداندیش ګفته قبل از همه خود را از مریضی های روانی اختلالات به هر قیمت بحث کردن رهانیدن کار است. آزاداندیش به تفتیش عقاید وتلویحاً نمی پردازد. دیموکراسی را درست درک کردن درکار است. دیموکراسی ما را حق نمی دهد که پا فشاری کنیم و حتماً و بی ارتباط به توهین و خود کاشتن و خود درو کردن و خود بافتن و خود تنیدن بپردازیم. را بیرون کشیم. دیموکرات بودن اجازه نمی دهد همه را دریک عصر دریک جوال باندزیم و حکم کنیم.
خدا خوارت کند روز من ګُم کردی.
سعیدی: الهی من را هدایت نیکی کن که وقت خویشرا با مریضان روانی عقده مند دیگر بیش از حد ضایع نه کنم.

برادر محترم عبدالمنان کریم تشکر از ارادت نیک . وعلیک السلام و احترامات تقدیم است. تشکر سعیدی


اسم: عبدالمنان کریم   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 04.04.2013

نویسندۀ محترم آقای سدید سلام عرض می کنم!
من در نوشته های شما مهارت تبلیغ را در اندیشۀ سیاسی تان احساس می کنم. اینکه اینجانب از چه نکات حمایت کرده ام روشن است. از شما با این زاویۀ دید جواب نمی خواهم و به «پولیمیک» بخصوص با شما حاضر نیستم. حرف زدن ساده است، عمل دشوار. وقتی تمایلات «نژاد پرستی» را محکوم می کنم، به توصیۀ دیگران هم نیاز ندارم.
با طرح چنین سوالات که از جانب شما صورت می گیرد، بیم از آن محسوس است، که مبادا، افراد معینی بحیث «مهاجرین» سابقه دار و راحت از طریق «میدیای» الکترونیکی امروزی، به تمرین مقامات «پولیسی»، «سارنوال»، «قاضی»، «محقق تاریخ»، پولیس «انتر پول» و غیره، تلاش ننمایند. بعد بخود حق خواهند داد، هر کسی را که بخواهد تحت تحقیق و مورد سؤال قرار دهد. افترا و توهین به مخالفین فکری خود روا دارند. فرق میان مسئولیت سیاسی و جنائی نزد آنها جای نداشته باشد. تذکرات من با جلوگیری از محاکمۀ حریفان سیاسی شما که یاد نمودید ربطی ندارد.
در جملۀ چنین افراد سؤال کننده، ممکن کسانی هم موجود باشند، که در مدت سی سال، روی کشور را ندیده باشند، بدون اینکه یک لحظه هم فکر کنند، که اولاً باید جامعه به مرحلۀ صلح و حکومت «قانون» برسد، بعد موضوع توضیح «مرحلۀ» بحران غم انگیز توسط دانشمندان حرفوی قانون، و مواظبت از انسان وطن ما صورت گیرد. از همان آغاز «حادثۀ ثور» یا اپریل ۱۹۷۸م، مانند تمام کودتا های دیگر جهان، تا سال 1992م، لیست های «کابینه ها» و اسناد تقرر تمام کارمندان و مقامات «دولتی» از اجیر تا مأمور وجود دارد. فورمه های معاشات، با امضای مستحق معاش ونوع معاش، بامبلغ و مقدار معینه، مواد «کوپون» نیز نگهداری شده است. تپه های «شهدای» آنها هم مخفی نیست. تمام اخبار تصویری همه مراسم، که در آن مقامات مورد نظر اشتراک ورزیده اند، در آرشیف ها موجود است. نمیدانم، درتبصره های، قواعد گرامری لسان، املا و انشاء... این سوالات چه ربطی دارد. آیا سوال کننده، در مقام «سارنوال بین المللی» مقرر است؟ و یا کدام صلاحیت سیاسی – حقوقی دیکر دارد؟
پایان


اسم: سیدهاشم   محل سکونت: سدید    تاریخ: 03.04.2013

آقای عزیز جناب عبدالمنان کریم سلام،
با کمال احترام می خواهم دو نکته را خدمت تان به عرض برسانم؛ البته به اجازۀ شما! این دو نکته عبارت اند از:
یکی) تائید شما از سخنان سر بالای آقای سعیدی ـ به کس چه و ... ـ
و دیگر اینکه یک شخص تازمانی مجرم شناخته نمیشود که یک محکمۀ مستقل و معتبر حکم محکومیت وی را صادر نکند.
در خصوص موضوع اول ترس من این است که چنین جواب ها عمومیت پیدا نکند. بعید نیست که فردا آنانی که شهر کابل را با خاک یکسان ساختند یا پنجاه تا هفتاد هزار انسان را در یک هفته به قتل رساندند و هزار ها زن را بی سیرت ساختند و صد ها خانه را چور کردن و ... و سائرین مثل طالب، عین همین سخن را بر زبان برانند و بگویند که به کس چه که من آدم کشتم و چه و چه و چه کردم. و این خصلت بیش تر از پیش به فرهنگ زورگویان تبدیل شود.
من نمی دانم عمر شما چقدر است و آیا شما شاهد دوران حاکمیت حفیظ الله امین بوده اید یا خیر؟ گفته می شود که جناب سعید افغانی در این زمان این اجازه را از امین دریافت نموده بود که از منزل خود مستقیم به دفتر امین زنگ بزند و با وی صحبت نماید. باقی سخن را خود قیاس کنید. و ده ها سخن دیگر که اگر فرصت شد یکایک گفته خواهد شد.
در مورد جرم بعضی ها مانند سران حزب وحدت و حزب اتحاد اسلامی، مثلاً، که مسبب جنگ های خونین و بیشرمانۀ کارتۀ سخی و افشار و ... بودند، باید گفته شود که در زمان وقوع آن جنگ ها تمام شهر شاهد جنایات این ها بودند.
من فکر میکنم که اگر نظر شما را اساس قرار بدهیم، حق نداریم در خصوص جنایات سیاف و مزاری و خلیلی و ربانی و حکمتیار و مجددی و سائر همسلکان شان باوجودیکه یک شهر شاید جنگ ها و شرارت های اینها بود، سخنی بزنیم، چون حکم محکومیت شان بوسیلۀ یک محکمۀ باصلاحیت، مستقل، بیطرف و معتبر هنوز صادر نشده است. و هر کسی که تا حال در بارۀ اینها چیزی گفته و نوشته غیر قانونی عمل کرده است.
به فکر من محکمۀ مردم ـ نه اینکه حالی هر فرد مانند طالب بخیزد و بزند و ببندد و بکشد که ما حق محکمه داریم ـ بالاترین محاکم است و مردم این ها را محکوم می کنند.
بیائید و این موضوع را به نظر خواهی بگذارید. آنوقت خواهید دید که چند نفر از این ها دفاع خواهند کرد!
امیدوارم نوشتۀ مرا شخصی نگیرید. شما یک حرفی زدید، بعنوان یک نظر و ما هم حرفی زدیم بدون کدام قصد خاصی!!
خدا یار و یاور تان


اسم: سیدهاشم   محل سکونت: سدید    تاریخ: 03.04.2013

قابل توجۀ آقای سعیدی

میگویند وقتی ذهن انسانی در تضاد، آشفتگی و کشمکش دائم باشد، یا اینکه چنین انسانی به مرض خودبزرگ بینی یا برعکس دچار حس حسادت و حقارت یا منفی بافی دچار گردد، هر گونه کوششی برای توضیح و فهماندن حقایق برای دارندۀ چنین ذهنی بیهوده و بی ثمر است.

همانطوری که میدانید، من براساس نوشتۀ آقای احمد دو سؤال را به شما،آقای سعیدی، راجع ساختم. دلیل آن هم عمدتاً این بود که چون شما آنگونه که خودشما ادعا می کنید، از اسلام آگاهی وافر دارید. خواستم شما در باب همکاری یک فرد مسلمان با یک رژیم ضد اسلامی از دید اسلام توضیحاتی ارائه کنید. اما شما بجای دو کلمۀ کوتاه قصۀ سر مگسک را شروع کردید. چرا؟!

خوب، چون قضیه روشن است، می گذریم از تکرار این موضوع و می پردازیم به جواب پرسش ها و اتهامات تان که همه از روی بیچارگی و استیصال مطرح شده اند.

1ـ اول در بارۀ نوشتۀ جناب سیستانی صاحب من شخصاً نمی خواهم نظر بدهم. زیرا فهم و درایت آقای سیستانی بخصوص از تأریخ نسبت به فهم و آگاهی من خیلی زیاد است و در چنین همچندی ـ دو چیز را باهم برابر کردن ـ من بهتر دانستم که حرف بزرگان را که گفته اند: "سنگی را که زورت نمی رسد، سر جایش بگذار" بشنوم و خود را خیله خند عام و خاص نسازم.
انسان باید حد خود را بشناسد. گذشته از این خود استاد هم قلم دارند و هم علم. بنابراین فکر نکنم که جناب شان به پشتیبانی افرادی مثل من یا آقای سعیدی و کسانی دیگر ضرورت داشته باشد.
نوشتۀ آقای شما "هدف اساسی آقای صباح ..."، برخلاف آنچه در دریچۀ نظریات می نویسید، چیزی است که هم به میخ می زنید و هم به نعل. جناب سعیدی صاحب! بازهم برای تان می گویم که مردم بسیار هوشیار هستند. شما اگر خط را می خوانید، مردم نه تنها خط و سفیدی های میان خطوط را، که حتی پشت خط را هم می خوانند. لطفاًعقل تان را بکار بیندازید و ببینید که ما در کدام عصر و زمان زندگی می کنید.
زمانی در کتابی افسانه ای در بارۀ شخصی بنام "سیزیف" خوانده بودم. سیزیف مذکور هر صبح که از خواب بیدار می شد می کوشید تخته سنگی را به بالای کوه ببرد، اما سنگ، که کسی آن را طلسم کرده بود، پس از رسیدن به نزدیکی های قلۀ کوه فرو می غلطید و به جای اولش بر می گشت ـ چیزی شبیه داستان یأجوج و مأجوج و لیسیدن کوه قاف در ادبیات شفاهی و عامیانۀ ما.
کار شما هم در ارتباط نوشتۀ جناب استاد سیستانی مانند کار سیزیف بی چاره شده است. متوجه هستید که هر نوشتۀ شما با قصۀ آقای صباح و جناب سیستانی صاحب آغاز می شود. آیا شما از این کار تان خسته نشده اید. اگر نه کمی به خوانندگان بیچارۀ تان رحم کنید!!

2ـ اَعمال ضد بشری دولت های چپ و راست و اُعمال آنها طی سی و اند سال هیچ گاه کار های خصوصی و شخصی سردمداران آن رژیم ها و پیشکاران شان نیستند. وقتی شما کودک شش سالۀ تان را قرآن می آموزید یا یکی از کتاب های مارکس را، وی را به مکتب استقلال شامل می کنید یا به مکتب حبیبیه و امانی، دختر تان را چادر می پوشانید یا سربرهنه به مدرسه می فرستید، تلویزیون پیام افغان را تماشا می نمائید یا آریانای مسکینیار را، با احمد رفت و آمد می کنید یا با محمود و مقصود، حقوق می خوانید یا طب یا علوم سیاسی، برای دیدن فلم هندی می روید یا برای دیدن فلم امریکائی یا ایرانی، به سینما می روید یا به تئاتر، تابلوئی از فون کوخ را بدیوار سالون تان می آویزید یا تابلوئی از پیکاسو را، شوربا دوست دارید یا پلو و ... همه این کار ها در حیطۀ کار شخصی شما به حساب می آید. اما زمانی که در دفتری در برابر کاری از یکی از مراجعین تان تحفۀ مطالبه و دریافت می کنید، یا حق کسی را با استفاده از منصب و مقام ادارئی که دارید ضایع می سازید یا وسیلۀ بیداد نظام بیدادگری می شوید و مردم را به گونه های متعدد و مختلف می رنجانید، کار شما از حیطۀ کار خصوصی و شخصی شما خارج می شود. پیش کسوتان فکری جهان غرب به این اعتقاد هستند که "رفتار هر فرد مسؤولیت جهانی دارد و کوچکترین کار او در پهنۀ جهانی انعکاس می یابد." و شما حتی حاضر نیستید مسؤولیت های تان را در محدودۀ یک اداره و یک کشور بپذیرید؟؟ ببینید بین شما که هی دعوای هوش و عقل و روشنفکری می کنید و سارتر به عنوان یک متفکر چقدر تفاوت است!
اگر شما چنین پُستی را در آن نظامی که ملک و ملت را به تباهی کشاند، دارا بوده باشید، آیا آقای احمد و دوستش یا خانم غوربندی و یا هر کس دیگری حق ندارد، به عنوان یک افغان، با شما حرف دل شان را بزنند؟! در چنین صورتی محکمۀ هالند هم باید به کسانی که یک تعداد از کارمندان عالی رتبۀ دوران خلق و پرچم را به محکمه معرفی نموده اند، باید بگوید: شما را به این کار ها غرض نیست. این مسئلۀ خصوصی یا شخصی این ها است؛ بروید پی کار تان. اما می بینید که اینطور نیست. در عصر ما مسؤولیت ها از یک روستای کوچک شروع می شوند و تا گسترۀ جهانی وسعت می یابند. محکمات بین المللی برای چه بوجود آمده اند؟

3ـ اگر شما مطمئن هستید که من یا آقای احمد و دوستش یا خانم غوربندی با راجع ساختن آن سؤال به شما یا بحث در ارتباط کار شما ها در دوران حاکمیت خلق ـ پرچم به امور خصوصی شما تعرض نموده ایم، چرا ما را به دادگاه نمی کشانید؟؟ آنطوری که میگوئید شما یک حقوقدان هم هستید و همین حالا وکیل دعوای چندین نفر در انگلستان نیز می باشید.
می خواهم در ضمن این نکتۀ را یادآور شوم که چندین هزار انسانی را که از روی بی خبری یا برای امرار معاش و یا از روی ناچاری و برای نجات جان خود عضویت آن حزب را پذیرفته بودند و در آن دستکاه در پَست های عادی کار می کردند، کسانی را که آسیب شان به کسی نرسیده است، باید از آنانی که ـ بازهم می گویم ـ چشم و گوش و دست و بازو و پنجۀ آن حکومت جبار قرار گرفته اند و در جرایم آن شریک اند، جدا کنیم. ریاست تمییز و ریاست دیوان عالی و مقام های مانند این ها مناصب عادی یی نیستند!
یاد تان نرود که حواث ناصوابی که طی بیشتر از سه دهه در کشور ما رخ داده است، مسائل کم اهمیتی نیستند! بیشتر از یک و نیم میلیون انسان کشته شده است و کشور که به خاکدان برابر گردیده اینک در معرض تباهی و اضمحلال کامل قرار دارد. همۀ این ها نتیجۀ اعمال نادرست سران و دستیاران حاکمیت خلق و پرچم و به ادامۀ آن نتیجۀ عملکرد های غیر مسؤولانۀ سران و دستیاران احزاب به اصطلاح اسلامی است.

4ـ کار من در نوشتۀ اولم تحلیل و تعلیل مشروط دو جملۀ آقای احمد بود: یک:
" نکته دیگری که شما تیر خود را آورده اید، گرفتن سلاح بر دوش و دفاع از رژیم کمونیست ببرک کارمل و سرکوبی مخالفان آن رژیم بود"
و دو: " زمانی که ببرک کارمل در افغانستان به قدرت رسید، داکتر سعید افغانی پدر داکتر صلاح الدین سعیدی بحیث قاضی القضات رژیم کمونیستی ایفای وظیفه میکرد و در تمام محافل سیاسی و حزبی در کنار کارمل حضور میداشت و دو پسر ایشان یکی صلاح الدین و دیگری امین الدین بحیث بادی گارد مسلح در پشت سر پدر خود ایستاده دیده می شدند".
نوشتم بیشتر از این که این ابهام روشن شود هیچ هدفی ندارم، اما شما بجائی اینکه سر تان را در گریبان تان کنید، به لاف و لاغ و چرند و پرند و اتهام بستن و بد و بیراه گفتن و تکفیر کردن و ... پرداختید.

5ـ در مورد این نظر تان:
"آقای سدید درین بحث اصل را ماده میداند و ماده را بر روح مقدم میداند و این افکار مادیون و مارکسیستی و مایوستی (.......)است. که به خداوند(ج)ایمان ندارند. عقیدﮤ شما آقای سدید "... پدیده هائی را که نام بردم، هیچ کدام، از هم جدا نیستند و مستقل از جسم انسان نمی توانند وجود داشته باشند. " عقیدﮤ کفری است. "
باید گفته شود که، اگر در خودتان و در پندار و گفتار تان غش و غرض وجود ندارد، بنمایانید که در کجای عرایض من که عنوانی شما نوشته شده اند کلمۀ "روح" بکار رفته است.
این که شما اندیشه و فکر و ذهن را مساوی با روح می دانید و این تصور را پیدا کرده اید که من ماده را نسبت به روح مقدم می دانم، بستگی به برداشت نادرست شما دارد. اگر شما در کم و بیش یکصد و هشتاد مقاله و نظر و تبصره و... من توانستید چنین امری را از قلم من نشان بدهید، من حاضر هستم دست شما و دست همه دوستان تان را بوسیده از همۀ تان معذرت خواسته پی کارم بروم، والا از این همه بیهوده گوئی و در چشم مردم درآمدن شرم کنید!
نظر من در بارۀ روح اینست که روح همان حیاتی است که جسم پیچیده ای را که مستعد انواع فعالیت ها به وسیلۀ جوارح گوناگون است قادر به حرکت و فعالیت و تولید می سازد. بیشتر از این، یعنی چیستی و چگونگی و خواص و ... روح را می گذاریم تا اگر ممکن بود علم و دانش انسان، که باز هم از خود انسان جدا نیست، توضیح کند. تا جائی که من اطلاع دارم در اسلام هم در این باره همین توصیه شده است: "وَ يَسئلونك عن الرّوح قل الّروح من امر رَبّي..."، فکر می کنم آیه 85 سوره اسری است.
بدین ترتیب وقتی جسم حیات یافت چشم و گوش و بینی و زبان و مغز و قلب و شش و دیگر اعضای بدن به کاری که برای شان سپرده شده است، می پردازند. کار مغز تولید فکر است. جدائی این ها وقتی است که روح، یعنی همان حیات از بدن مفارقت کند. کجای این حرف کفر است که شما آنرا " کفری" میخوانید؟ خدا می داند با چنین قضاوت های تان در زمانی که در مسند قضا قرار داشتید، چقدر انسان بی گناه را راهی عدم نموده باشید!!
در اینجا می خواهم یک نکته را به شکل ضمنی به خانم محترم لمر جباری یاد آور شوم که یکی از علل باز و بسته کردن قوسین در برخی از نوشته ها غالباً همین است که پیش از این که یک موضوع تحریف شود مختصراً و تلویحاً درآن مورد روشنی انداخته شود. بعضی از نویسندگان می دانند که در ذهن بعضی از انسان های غرضمند و بیکار و به اصطلاح "چیلک انداز" چه چیز هائی در رابطۀ بعضی کلمه ها و مفاهیم می گذرد.

6ـ در بارۀ این نظر تان: " نوشته های دیگر شما را نیز در آرشیف دارم که ادعای فوق خویش را ثابت سازم اما حیف وقت من." مجبوراً می نویسم که درک اندیشۀ من برای شما و خیلی از انسان های مانند شما اصلاً ممکن نیست. به سه دلیل:

1ـ اینکه برای درک یک سلسله مسائل پیچیدۀ فلسفی انسان باید درک و فهم متناسب با آن موضوع به شمول درک و فهم از اصول و قواعد فلسفه و موضوعات مرتبط با آن داشته باشد.

2ـ آرزوی آموختن و دانستن را داشته باشد، نه آرزوی خود را در ردیف ملکان به حساب آوردن.
3ـ خود را از قید و بند یک سلسله سخنانی که نادرستی آن را علم عملاً ثابت کرده و ما خلاف آن را با گوش و هوش شاهدیم، آزاد سازد. فهم برخی از گفته های من مستلزم آزاداندیشی و خود را به اصطلاح «کانت» از نابالغی رهانیدن است. با شما و کسانی که منطق شان در بحث می لنگد و زور شان که نرسید به دشنام و تکفیر می پردازند، بحث در مورد کفر و دین مشکل است. بهتر است در خصوص کفر و ایمان، انسان با شما بحث نکند. نمونۀ روشن شما سطر هجدهم مادۀ پنجم همین نوشته است.
7ـ یکی از دروغ های شاخدار دیگر شما مائویستی بودن من است. آیا شما فکر میکنید که یک مائویست از مائو آنگونه که من در یکی از مقالاتم انتقاد نموده ام، انتقاد کند. به عبارت زیر توجه کنید:
" در مورد « راسل » اگر او چنین حرفی را زده باشد تصور من این است که میان او و آنهائی که باین تصورند که امریکا ببر کاغذی ای بیش نیست و ... هیچ تفاوتی وجود ندارد. هر دو تصور، تصور کودکانه ای بیش نبوده است. چنین انسان ها هر جا که باشند، از هر قومیت و هر تفکر و هر تصور و درجۀ تحصیل، دیوانه اند." کی گفته بود که امریکا ببر کاغذی ای بیش نیست؟ شما نوشته های مرا هم در آرشیف تان دارید. این آرشیف کردن ها به چه درد تان میخورد؟ آیا از کدام مائویست چنین جمله و چنین حرف و نظری را گاهی شنیده اید؟ اختلاف من با خلقی ها و پرچمی ها گواه بر این حقیقت است که من نمی توانم یک کمونیست باشم. انکار نمی کنم. ترسی هم از گفتن آن ندارم. شما از سوسیالیزم گاندی و سوسیالیزم اینشتاین و امثال این ها چیزی شنیده یا چیزی خوانده اید و چیزی میدانید. فکر کنید من چنان یک سوسیالیستی هستم: هم سوسیالیست، هم دیموکرات و هم باخدا. چطور؟ هست دیگر!!

(به کشتن دادن سه صد میلیون انسان با کدام منطق یک عمل هوشیارانه و قابل تأئید است که برخی مرا که با این سخن ضدیت نشان داده ام، ملامت می کنند؟ جواب ستالین چه بود: دندان های این ببر کاغذی از اتم است. کدام یکی از این دو نفر در این رابطه حق به جانب بودند. از دو نظر یکی باید خللی داشته باشد. امید کج بحثان حالی مرا در جملۀ ستالینی ها به حساب نیاورد. تنها تذکر یک مطلب بود برای یک تعداد کسانی دیگر.)

7ـ در رابطه با سخنان شما در مادۀ سوم نوشتۀ تان عرض شود که:
ـ شما شخصاً مرا در کدام گردهمائی یا جلسه و فعالیت های گروهی ـ سیاسی گاهی دیده اید؟ کدام دوست و خویش و قوم و اقارب تان می تواند چنین ادعائی داشته باشد؟ از هر ـ تمام ـ انسان هائی که در جلسۀ مادرید اشتراک نموده بپرسید. اگر کسی گفت که مرا در آن مجلس دیده است، من مجرم. باور کند، این را بارها گفته ام و بازهم می گویم، که رسوائی ها و کثافت کاری های تقریباً اکثریت سیاستمداران ما، چه چپ و چه راست و چه میانه، چه باخدا و چه بیخدا، به حدی رسیده است که مرا از سیاست متنفر ساخته است. بیست سه سال است در گوشۀ خود افتاده ام و این همه رسوائی را در سطوح مختلف شاهد هستم.
ـ نوشته می کنید: " درهمین صفحات ویسایت نیز با نشر و پخش غیر مسؤولانۀ(مسؤولانۀ) لست های افراد غیر مسؤولانه پرداخته اید و فتنه میکنید. " میخواهم برای تثبیت گفتار تان از این لست ها و فتنه ها تنها یک، یک نمونه برای اقناع خوانندگان تان و برای تثبیت صداقت در گفتار و پندار و عمل تان ارائه کنید. منتظر هستم. در غیر آن بپذیرید که وقاحت و بهتان و دروغ هم حد و اندازه دارد!!

8ـ و اما اینکه من به خداوند ایمان دارم یا ندارم، از شما میخواهم که بازهم به نوشته های من در آرشیف تان مراجعه کنید. مردم شرط نیستند. خود تان مهم هستید، اقرار کنید یا نکنید مهم نیست، همنیقدر کافی است که آنچه را من نوشته ام، ببینید و بخوانید و بدانید که باز هم چرند گفته اید! اگر خواستید بازهم در این رابطه توضیح میدهم. ممکن شما از دین حرف بزنید و نمی دانید میان دین و خدا فرق است!!

9ـ وارد کردن فشار بر انسان ها برای قبول یک دین، ایدئولوژی، باور، مسلک و نظام به هر شکل و به هر نام و بهانه ای که باشد کاری است مطرود. من به این باور هستم که هیچ فرد یا گروهی حق ندارد که به نام ایمان یا اخلاق یا وجدان و مسؤولیت یا از این قبیل حرف ها فرد یا افرادی را مجبور به پذیرش آنچه او و گروهش میخواهد بسازد. نتیجۀ چنین فشار ها را ما هم در کشور خود و هم در کشورهای دیگر از جمله اتحاد شوروی سابق دیدیم.
باقی قصه را باز هم می گذاریم برای بعد!
خدانگهدارتان


اسم: عبدالمنان کریم   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 03.04.2013

پیشنهاد به هموطن گرامی داکتر صاحب سعیدی از لندن!

اینجانب تقریباً همه نوشته های شما را اگر طولانی بوده است یا کوتاه، با دقت مطالعه نمودم. نزد اینجانب اشتباهات قلمی و غیره مطرح نیست. این چند سطر را خدمت شما، فقط با احترام به کرامت انسانی و بخصوص دو نوشته اخیر شما، بعنوان تأئید بیشتر می نویسم،ولوبا شما طرز دید مختلف داشته باشم. اقلاً یک چیز مهم مشترک داریم که عبارت از «وطن» است. از زمان نو جوانی، یعنی زمان مکتب ، این جمله یا شعر را بیاد دارم:

هر که پا کج می نهد خون دل ما می خوریم
شیشۀ ناموس عالم در بغل داریم ما.(بیدل)

از افادۀ شما در بارۀ جملۀ :« (... پس بگوئید آیا مزد شمشیر قوم و قبیله تواست؟ »...» و همچنان جواب شما در رابطه با سؤالات یک خواننده، به شکل سؤالات:«... به تو چه که من عضو کدام حزب و کدام سازمان بودم و یاهستم؟ توچه کاره ایی که از من چنین سوال میکنی؟ من نه معاش خورت نه وکیل پارلمانت، نه نماینده ات و نه هم مدعی وکالت ات. این صلاحیت را به تو کي داده؟...»، قابل حمایت کامل اخلاقی و انسانی می دانم. در تخنیک امروزی، ممکن است، تعرضات به کرامت انسان که از تعرض مصئون است، صورت گیرد، ولی هر انسان این حق را هم دارد، که جواب ندهد. در جوامع مبتنی بر سیستم پیشرفتۀ حقوقی که شما بهتر می دانید، یک شخص زمانی «مجرم» است، که یک محکمۀ مستقل و معتبر «حکم» محکومیت را صادر کرده باشد.

به شما و فامیل محترم تان صحت و مؤفقیت آرزو می نمایم!

با احترام
کریم


اسم: دوکتور محمد اکبر یوسفی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 02.04.2013

دوست محترم ن. عزیزی از آلمان!

ازینکه نوشتۀ اینجانب را مطالعه نموده اید، خرسندم. هر گونه انتقاد را می پذیرم و از آن می آموزم. همه اصول و طرزالعمل هائیراکه تذکر داده اید، قابل رد نیست. طوریکه از عنوان واضح دیده می شود، از نظر اینجانب، مشابهت به یک معیار دارد. هرکس و یا هر رژیمی که مغایر نورم های معمول و تعیین شدۀ علمی، وقایع را تحریف نموده و جعل را بکار ببرد، مرتکب اهانت به انسانیت می شود.

از جانب دیگر هدف اینجانب با این سلسله مطالعه، که منابع در متون تذکر رفته است، بر رسی کامل از دورۀ تاریخی رژیم ها نبوده است. فقط آنچه در منابع یافته ام، نمونه وار، صرفنظر از اینکه این و آن، از نظر بعضی ها منفور و محکوم باشد، ولی نباید انسان، به طرز دیدی عادت نماید، که، در انسان ها فقط جوانب «مثبت» و یا فقط جوانب«منفی» خصوصیات و اعمال را ببیند. در ضدیت و تخریب «نادر خان» در منابع دیگر بصورت کافی تحریر یافته است، اینجانب خواستم، بر رویت اسناد، نقش ایشان را در جنگ استقلال که مؤرخین خارجی نوشته بودند، با استعداد ایشان در بارۀ اداره و احیای دوبارۀ دولت که بعنوان «نجات»وطن یاد شده است، تذکر دهم. اینجانب نسبت به هیچ کس بر اساس برداشت شخصی قضاوت نخواهم کرد، بلکه اگر «فکت» ها و حقایق قانع کننده وجود داشته باشد، ممکن نظر خود را در مورد «فورمولبندی» بتوانم. آنچه که شما در جملات اخیر تذکر داده اید، شامل مطالعات اینجانب برای تهیۀ این سلسله نبوده است.

یکبار دیگر خرسندم که تذکرات شما را خواندم.

پایان


اسم: ن. عزیزی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 02.04.2013


تحریف و جعل تاریخ جفاء و اهانت به انسانیت است!

چند اشارۀ به نوشته های دانشمند محترم جناب یوسفی
تاریخ، به مثابه وقایع رخداده در گذشته، از منابع تأریخی استخراج می گردد. کار مؤرخ، بنا بر یک تعریف، بیرون کشیدن وقایع و پیشامد های مهم گذشتگان است که از میان منابع و مدارک با اعتبار به جای مانده از آنان دستیاب میگردد.

منابع ، مآخذ و مدارک تأریخی شامل هر آن چیزی است که تکیه بر تعید خبرهگان اطلاعی از گذشتگان و حوادث مهم آنان به ما منتقل می گردد.
کتابها، آثار باستانی و تأریخی، سکه ها و هرآنچه در بارۀ گذشته به ما آگاهی دهد در بررسی های تأریخی اهمیت می یابد.
محترم آقای یوسفی که در این راستا زحمت کشیده اند خواسته اند تا در لابلای مقالات جالب و آموزنده جعل کاری ها را هویدا سازند که این زحمات شان قابل قدر است.
اما از اینکه کتاب ها و مؤرخ آن به زندان ها پا به زنجیر شدند یادی نمیکنند
یا اینکه نام غازی امان الله خان از تأریخ برداشته شد باز هم خاموشی اختیار میکنند.
تا جائیکه من به خاطر دارم کتاب های تأریخ مکاتب با عکس نادر خان شروع میشد و با عکس مارشال شاه ولی خان ختم میشد.
یا اینکه نام مکاتب, مکانات و هر آنچه یادی از شاه امان الله خان میکرد عوض گردید
آیا به نظر شما این همه جعل کاری های تأریخی صورت نگرفته است ؟
آیا سرکوب نمودن نهضت ها و به زندان انداختن ها و شکنجه ها اهانت به انسانیت و کرامت انسانی نبوده؟




اسم: Sayedi   محل سکونت: uk    تاریخ: 02.04.2013

سلام به شما خوانندهء معزز
عدهء به نام اصلی ویا مستعار خلاف پالیسی نشرانی واقعاً پا فراتر از صلاحیت و حق خویش قرارداده با چشم پاره گی سوالات را مطرح میکنند که حق شان نیست. به توچه که من عضو کدام حزب وکدام سازمان بودم ویاهستم؟ توچه کاره ایی که ازمن چنین سوال میکنی؟ من نه معاش خورت نه وکیل پارلمانت، نه نماینده ات و نه هم مدعی وکالت ات. این صلاحیت را به تو کي داده؟
بحث مطرح است و بربحث بحث کن. توچه کاره که احوال شخصی من داخل میشوی و من را کمونست و یا فامیلم را چنین ویا چنان میدانی. اګر باشم به تو چه ا‍کر نباشم به تو چه؟ من مسلمان بودم، هستم وخواهم بود. این کفایت میکند. واین هم مربوط تو نیست این کار شخصی من است. درتمام احزاب وتمامی سازمان های دیروز وامروز (درتمامی) افراد خیر و شر پیدا میشوند وهستند. اینه به بودن ونبودن درین حزب وسازمان چه غرض؟ سعیدی


اسم: فیروزه غوربندی   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 02.04.2013

آقایان سدید وانجنیراحمدوداکترصاحب سعیدی وخوانندگان گرامی سلام!

ما خوانندگان بقدر توان وسویۀ برداشت خود از بحث های جالب شما می آموزیم ومی بینیم که چگونه قلم بدستان صاحب نظرهموطن با کدام منطق ودلیل موضوع را از یک بعد تا بعد دیگر بررسی میکنند وسوالاتی را مطرح میکنند که فهمیدن آن برای شناخت شخصیت های داخل بحث کمک میکند.

چون به اصطلاح «از گپ گپ میخزد»، منهم میخواهم به نکاتی اشاره کنم که درنوشته های آقای سدید وآقای سعیدی وآقای احمد انعکاس یافته است.

آقای سدید در نوشته خویش از آقای داکتر سعیدی می پرسدکه (با توجه به ادعای مسلمانی شما، سئوال پیدا می شود که چطور ممکن است یک مسلمان حین بلوغ کامل ذهنی در خدمت یک نظام و افرادی قرار می گیرد که ضد اسلام و ضد مسلمانان هستند و بی رحمانه سبب شکنجه و تعذیب و زندان و قتل صد ها هزار مرد و زن و کودک مسلمان می شوند؛ و در کنار جلادان و وطن فروشانی مانند کارمل و... قرار می گیرند؟ لطفاً این نوع از مسلمانی را با احاطه ای که بر علوم اسلامی دارید تعریف کنید! تعریف کنید که این گونه مسلمانی با کدام نوعی از اسلام و کدام یک از مذاهب سازگاری دارد! )(برداشت از دریچه نظرخواهی پورتال افغان جرمن درسال 2013)

اما جوابی که آقای سعیدی به آقای سدید داده است، به این پرسش اساسی توجه نکرده وخود را به کوچه حسن چپ زده. هردو جوابی که آقای سعیدی به آقای سدید داده است، این مقوله را در ذهن تداعی میکند که «ده دکجا؟ درختها ده کجا؟)

وبعد حضوروهمکاری پدرخویش قاضی القضات رابا رژیم کارمل کمونیست از روی خیرخواهی وانمود میکند ویکی از خیرخواهی وی را سخنرانی ای میداند که در تاجیکستان به حضار گفته است:« زمان سفر به تاجکستان در یک هیأت در پوهنتون تخنیکی ان کشور مرحوم سعید افغانی ګفتند که این تخنیک در دست شخص غیر اګاه از تاریخ (تأریخ) تراژیدی می آفریند و شما همه روزه میبیند که این تخنیک شما در افغانستان چنین عمل میکند. این همه حقایق تاریخی (تأریخی) است که تفاصیل زیاد میخواهد.»
اما من دراین صحبت نه کدام علایم انزجار از حضور شوروی وکشت وکشتارمردم را توسط بماردمانهای آنها بردهات وقصبات افغانستان می بینم ونه علایم مخالفت با رژیم کارمل را در افغانستان .

در همان زمان که قاضی القضات پدرشما در کنار کارمل قرارداشت،در پوهنتون کابل این سخنان زمزمه میشد که دانشمندان نامدارافغان پوهاندعبدالحی حبیبی،درنخستین جلسۀ پدروطن که با گفتار پرشوروپرهلهله ببرک کارمل افتتاح شد وادامه داشت، از آن دانشمند خواسته شده بود تا با سخنان خود آن محفل را رونق بیشتر بخشد، اما پوهاند حبیبی، وقتی در پشت مایک سخنرانی قرارگرفت، خطاب به حضار گفت که افغانستان مورد تجاوز قرارگرفته وکشورما اشغال شده است وسپس کلمه "تجاوز" واشغال را از لحاظ حقوق وتاریخی تعریف کرد وباردیگر تاکید ورزید که کشورما توسط عساکربیگانه اشغال شده است. این را گفته بجایش برگشته بود. وفردای همان روز بدستور کارمل از وظیفۀ مشاوریت در وزارت اطلاعات وکلتور برطرف وخانه نشین گردید وحتی اجازۀ بیرون شدن از خانه خود را هم نداشت. تا آنکه درسال 1363 شمسی براثر مریضی چشم پوشید.(روحش شاد و یادش گرامی باد!)

دریک جای دیگراز نظرخواهی ، چشمم به این جملۀ آقای داکتر سعیدی روشن شدکه وقتی آقای انجنیر احمدپرسیده بود: « برای من روشن نیست که آقای داکترصاحب پیرو کدام ایدیالوژی است؟چپی ؟ راستی؟ ، ملی؟ یا ضد ملی؟»

جواب گفته است:( من نی چپی ام نه راستی. من مسلمانم و تعهد قبل از همه با خود دارم که حق را ب‍‍‍کویم و حق بنویسم و درهر زمانیکه به اشتباه خویش پی بردم به آن اعتراف کرده به تصحیح آن بپردارم.)

اکنون سوال من از جناب داکترصاحب اینست که اگرواقعاً مسلمان وباخود تعهدکرده اید که راست بگوئید وراست بنویسید،چرا به عضویت خود در حزب کمونیست افغانستان اعتراف نمیکنید ونمیگوئید که اشتباه کرده اید؟ چرا نمیگویئد که پدر بزرگوارتان نیز با قرارگرفتن در کنار کارمل ملعون نیز اشتباه کرده بود؟ وچرا نمیگوئیدکه برای کسی که مدعی مسلمانی خالص است،بودن در کنار آن حزب وآن رژیم یک عمل نادرست ویا اقلاً اشتباه بوده است. وچرا میخواهید حقیقت عضویت خود وپدرخود را در آن حزب وطن فروش پنهان کنید؟ چرا شما شهامت اعتراف به اشتباهات خود را ندارید ؟ اگراعتراف کنید بدانید که ملت نجیب افغان بزرگواری بخشیدن شما را دارند واگر به اشتباهات خوداعتراف نکنید،هرگز با نوشتن های مملو از اشتباه وغلطی خود نمیتوانید محبوب القلوب افغانهای آگاه بشوید. وسلام



اسم: دوکتور صلاح الدین سعیدی    محل سکونت: uk    تاریخ: 02.04.2013


برادر محترم امان الله عمر از امریکا سلام به شما وخوانندهء عزیز

دقدر وړ ورور امان الله عمر له امریکا او درنو لسوتونکو څخه زما سلامونه او احترامات ومنئ
داچې لیکوالان مطالب په دري لیکي په دې کې د افغان جرمن آنلاین دخدمت‍‍‍‍ګارانو څه ‍ګناه ده؟ مونږ خپله باد دې خبری ته پام شي. خو مشکل بل ځای کې وینم. دپښتو لیک حروف په ټولو کمپیوترنون کې نه شته اویا هغه خبر چې کول غواړم(زما په حالت کې په بعضی موارد کې) دهغې لیکنې مخاطب په عمده ډول دری ژبي لوستونکی دی. او یا ډیر ځلی ډاره ده چې د پښتو یاګانې اویا یا در پښتو (ګ) او دري (گ) را مغالطه ولیکو او تر نیوکې لاندې به راشو.
له بلی خوا ډیر پښتو ژبي لوستونکي پوره په دري پوهیږي خو شته دري ژبي لوستونکي چې په پښتو نه پوهیږي. ددې ټولو سره سره ستاسې اعتراض او نیوکه پر ځای ده او تعهد کوم چې اقلاً دوه راتلوونکی لیکنې به پښتو وکړم. ستاسی یادونې او پام اړونه د قدر وړګڼم او له تاسو نه په خپل وار مننه کوم.
سعیدی لندن ۲/۴/۲۰۱۳


اسم: Sayedi   محل سکونت: uk    تاریخ: 02.04.2013

دوکتورصلاح الدین سعیدي - سعیدافغانی ۲/۰۴/۲۰۱۳

بحث جناب سیستانی و صباح و انکشاف منحرف آن توسط آًقای هـ . سدید در پایین درین کرکین (کلکین):
ما مینویسیم تا چیزی درمورد موضوع مطروحه به خواننده بدهیم و چیزی خود باموزیم(بیاموزیم).
از تکنالوجی و تخنیک پیشرفته به نفع خیر و امر خیر استفاده کنیم. عدﮤ (عده ای) مصروف کج بحثی و از هر دَر و هر دیوار، مرتبط و غیر مرتبط بحث را به بـد راهه (بی راهه) میکشانند.
در بحث و مقالـﮥ مؤرخ ۲۲/۳/۲۰۱۳ دانشمند محترم فرهنگی جلیل القدر و پُر کار کاندید اکادمیسین آعظم (اعظم) سیستانی تحت عنوان (مقدمــﮥ «تاریخ سلطنت پشتونها در هند») بر افشای اندیشه های منحط قومی، مغرض و ضد وطنی با منطق سخن، اسناد تاریخی (تأریخی)و مستند تشریح نمودند و بعداً مسأله (مسألۀ) استعمال کلمه افغانستان را در نوشته (نوشتۀ) مستقل خویش چنان بیان کردند که هر عقل و منطق سلیم آنرا باید بپذیرد. اما دریک مورد بع(به) گمان اغلب بنا بر احساس عمیق ملی شان کمی زیاده روی را احساس کردم و چون این حالت در موارد دیگر هم دیده شده مسأله را تشریح کردم و به منطق عدم دقت این افاده پرداختم.

موضوع عدم توافق من: کسې (کسی) به نام قوم و منطقه و یا با پُت شدن درعقب آن به اشاعـﮥ چرنیدیات (چرندیات) و افکار متعصب قومی میپردازد و تاریخ (تأریخ)افغانستان را تحریف کردن میخواهد و از کارنامه های ملت افغان با حذف و یا کم رنگ ساختن تاریخ (تأریخ) این ملت با نفیه یک بخش آن میپردازد و به این تریتب آگاهانه و یا با عدم دقت و یا معذورانه یک قوم این ملت را مورد سرزنش و یا به نحوی تحقیر میکند. این فرد و شخص مانند فرد و شخص و یا گروه متعصب بوده و به هیچ وجه از طرف آن قوم نماینده و گوینده انتخاب نه شده (نشده) و ما حق نداریم این شخص مغرض و فتنه گر را نمایندهء آن قوم و سمت دانست (بدانیم)و خود به برخورد افراطی دست زد (بزنیم) وآن قوم را در مجموع تحقیر کرد(نمائیم). اقای(آقای) صباح یک قوم بزرگ این ملت را بنحوی تحقیر و برای اهداف متعصب و دشمنانه (دشمنانۀ) اجانب و فتنه گران کار کرده. فتنه کرده و غیر عادلانه گفته به اشاعهء سفسطه، تحریکات و تشنچات (تشنجات)قومی پرداخته. جناب سیستانی با منطق سخن و اسناد تاریخ (تأریخ)مسأله را توضیح کرده اما یک جمله اضافه نمود: «... پس بگوئید آیا مزد شمشیر قوم و قبیله تواست؟ ». به این ترتیب خود آقای صباح را نماینده و گویندﮤ قومی از افغانستان ساخته که اصلا این فرد و این شخص را هیچگاه و هیچ کسې (کسی) به عنوان نماینده و ممثل خویش نه ساخته و نمی باشد. افادﮤ فوق ناخوش آیند و سبب همان تحریک میشود که این سبکسران، مریضان و یا مزدوران خواهان آن اند (آنند). لذا با این بخش از جملـﮥ جناب سیستانی همان هدف اساس آقای صباح که ایجاد تشنجات و فتنه های قومی بود بر آورده شد. ». و من خواننده و جناب سیستان (سیستانی)را به آن متوجه ساخته ام واین را رسالت ووظیفهء خویش با تمام احترام که به جناب شان دارم، میدانم. خواندن نوشتهء «ذکر افغان و افغانستان در منابع کهن تاریخی مؤرخ ۱/۲/۲۰۱۲»..... جناب شان را برای تمامی اولاد صالح کشور توصیه میکنم.

جناب هاشم سدید عوض بحث بر مطلب بالا و ارایه (ارائۀ) نظر در مورد آن، بحث دیگری وآن هم به بحث در مورد سعیدی و سابقــﮥ خانواده و این و آن پرداخته و با جود (وجود)توضیح لازم باحوصله مندی کامل، که بحث را به بیراهه نه کشاند، به دنبال بی ارتباط بحث تهدید کردند و عقاید و افکار من را به نحوی منحرف و بالاتر از صلاحیت و حق شان، توضیحات میدهند و توجیه میکنند و خود میکارند و خود درو میکنند و خود میبافند و میریسند.

لذا مجبورم از خلال افاده های شان وی را به تخلفات دیگر شان متوجه ساخته و برای خواننده که مخاطب اصلی من است، مسایل را جهت انتخاب و روشنی در میان گذارم:

۱/ من چندین مرتبه گفتم و نوشتم که مسایل و بحث را مرتبط و داخل موضوع مطروحه، باید به بحث گرفت و صحبت کرد. بحث را به بد راهه (بی راهه)نه کشاند اما جناب هــ سدید (۱/۴/۲۰۱۳ در کرکین (کلکین) بحث ها) مینویسد:" نوشته می کنید: "موضوع بحث من نیستم." اشتباه می کنید! هر یک از ما، زمانی که در بحثی سهم می گیریم و نظری ارائه می کنیم، بخواهیم یا نخواهیم، خود و نظر خود را در معرض بحث قرار می دهیم. چرا؟ چون سخن زادۀ فکر و فکر زادۀ ذهن و ذهن محصول ماده ای است که ما آنرا مغز میخوانیم و مغز یکی از ارگان های بدن ماست و انسان، یعنی همین فکر و ذهن و مغز و بدن است، نه چیز دیگری!
پدیده هائی را که نام بردم، هیچ کدام، از هم جدا نیستند و مستقل از جسم انسان نمی توانند وجود داشته باشند. "
سوال و تخلف و نادرست بوده: من واقعاً موضوع بحث نیستم و موضوع در بالا گفته شد که بحث جناب سیستانی و صباح است. علت کینه توزی و داخل شدن در حریم شخصی و فامیلی کسی خلاف پالیسی نشراتی چه انگیزه و عامل دارد؟ من میگویم و مستند میسازم:
نوشته های شما ثابت میسازد که شخص خلاف دین اسلام و اندیشه ها و سوابق مارکسیستی، ماویستی و سابقه احزاب مربوط مایوستی (......) دارید. ومن در خط و راه اسلام و دفاع از آن قرار دارم. من را کاری به کار شما نیست و به همین علت هم در تاریخی (تأریخی) خویش متضرر شده ایم. زمانیکه در پوهنتون کابل سالهای ۶۰ قرن بیست (سیدال) توسط عدهء (عذه ای)از مخالفین سیاسی در پوهتنون کشته میشود و پدر مرحومم بنا بر رد تشدد و در تمثیل واقعی از اسلام، نمانیدهء(نمایندۀ) استادان واتحادیهء آنها در فاتحه اشتراک میکند، موجب خشم واقع شده و به تحریکات علیه ما پرداخته میشود.. قضیه را مرحوم مولوی حبیب الرحمن به نحوی در تفاهم با پدر مرحومم حل و فصل میکنند.
واما واپس به افکار و اعتقادات هـ سدید مطابق متن فوق:
آقای سدید درین بحث اصل را ماده میداند و ماده را بر روح مقدم میداند و این افکار مادیون و مارکسیستی و مایوستی (.......)است. که به خداوند (ج) ایمان ندارند. عقیدﮤ شما آقای سدید "... پدیده هائی را که نام بردم، هیچ کدام، از هم جدا نیستند و مستقل از جسم انسان نمی توانند وجود داشته باشند. " عقیدﮤ کفری است.

بلی من در ذیل به نظر (نظری)که (از):"از گپ گپ می خیزد" موافق شما شدم.
نوشته های دیگر شما را نیز در آرشیف دارم که ادعای فوق خویش را ثابت سازم اما حیف وقت من.

۲/ در مادهء چارم بحث خود گفته اید:".. پس شما قبول دارید که جزئی از آن نظامی که از دست...."
حیف وقت من اما مجبور شدم: در صحبت و تحقیق مسؤلانه(مسؤولانه) بر موضوع حق نداریم سوالات (سؤالات) (سوگیستیف و... )و نتیجه گیری های منحرف کنیم. برای فهم شما این اصل حقوقی را نزدیک سازم: شما کسې (کسی)را متهم به چیزی میکنید و قبل از گپی خود میکارید و خود درو میکنید و (و) میریسید و منحرفانه میگوید (میگوئید): خود وقتی طلا را از خانه برداشتید از در ویا از کرکین (کلکین)خارج شده اید؟ بحث ما بر سر گرفتن و عدم گرفتن طلاء است که شما سوال خارج شدن از خانه را منحرفانه و اغواگرانه مطرح میکنید. شاید وقت خود را بیشتر از حد (حدی)که لازم است با شما آقای سدید ضایع میکنم و برای شما اهمیت پیش (بیش)از حد میدهم. که چنین کار را نباید کرد و به سفارش دوستان باید توجه کرد که به هر کس و ناکس وقع بیشتر در بحث های خویش میگذارم. من به همه احترام داشته و تلاش خیر خویش را بخرچ میدهم (ام) موارد است که افراد کم ظرف استفاده سوء میکنند. که انشاء الله (ان شاءالله) شما از ان (آن) جمله نیستید.

۳/ در رابطه به بحث گذشته و حال مسؤولیت ها را باید به مسؤولتی های اخلاقی، ایمانی، وجدانی، سیاسی و جزایی تقسیم کرد. همه این مسؤولیت های (ها) را باهم گد، خلط و مزج کردن و تمام افراد (بیشتر از یک میلیون تن) را جنایت کار خوانند (خواندن)چتیات محض و چرند (چرندی) بیش نیست سبب یک بی عدالی دیگر است که عقل سلیم و انسان رسالت مند نباید چنین بکند. تأثیر معکوس دارد واین آب را نباید به آسیاب دشمن ریخت. آگاهی دارم و خبر دارم که شما و دوستان مشابه شما درین چند سال اخیر فعال شده اید و نمی گذارید تا دیگران سر بلند کنند. حرکات و سازمان های (هایی)را به نام های مختلف فعال ساخته اید و گاهی در مادرید و گاهی درین جا و آنجا تحت نام های مختلف نشست (جلسات)دارید و میخواهید قد علم کنید. حق شما است ما نباید بخاطر رسیدن به این هدف (دیگرانیکه باش ما نمی روند) مورد هجوم وفتنه قرار دهید. درهمین صفحات ویسایت نیز با نشر و پخش غیر مسؤلانهء(مسؤولانۀ) لست های افراد غیر مسؤولانه پرداخته اید و فتنه میکنید. این درست نیست و مردم واقعیت ها را درک میکنند و هر وسیله مشروع و نامشروع نباید سؤ استفاده کنید. این درست نیست.

السلام علی من اتبعی الهدی. پایان
۰۰۴۴۷۸۸۶۴۷۴۶۳۸تیلفون


اسم: امان الله عمر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 02.04.2013

د افغان جرمن انلاین د پام وړ
دا چی افغانستان دټولو افغانانو ګډ کور دی، په دی وسیله غواړم یادونه وکړم چی د افغان جرمن انلاین خپرونه ملی انډول په نظر کی نه دی نیولی او په سلو کی ۹۹ خپرونی په یوه ژبه خپریږی که چیری پاملرانه وشی ښه به وی.


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 01.04.2013

محترم سعیدی صاحب،

به اجازۀ شما بدون اطالۀ کلام به بررسی سخنان تان میپردازم:
1ـ نوشته می کنید: "موضوع بحث من نیستم." اشتباه می کنید! هر یک از ما، زمانی که در بحثی سهم می گیریم و نظری ارائه می کنیم، بخواهیم یا نخواهیم، خود و نظر خود را در معرض بحث قرار می دهیم. چرا؟ چون سخن زادۀ فکر و فکر زادۀ ذهن و ذهن محصول ماده ای است که ما آنرا مغز میخوانیم و مغز یکی از ارگان های بدن ماست و انسان، یعنی همین فکر و ذهن و مغز و بدن است، نه چیز دیگری!
پدیده هائی را که نام بردم، هیچ کدام، از هم جدا نیستند و مستقل از جسم انسان نمی توانند وجود داشته باشند. نمی دانم اسپینوزا بود یا دکارت که می گفت اندیشه ها حدود حقیقت را مشخص میکنند. من فکر می کنم که به این گفتۀ آن دو بزرگ مرد این عبارت را نیز باید اضافه کنیم، که همچنین اندیشه ها وقتی از محدودۀ اندشۀ خصوصی خارج می شوند و متوجه احوال عامۀ مردم میگردند، باید حدود مسئولیت های صاحب اندیشه را نیز تعیین کنند.
2ـ شما زمانی که در دریچۀ نظرات نظر می دهید، باید منتظر نظر دیگران هم باشید. به بالای صفحۀ نظریات اگر بنگرید، این عبارات را خواهید دید:
الف) نظریات خوانندگان...
ب) تبصرۀ شما ...
3ـ در بارۀ اطالۀ کلام در نوشته های شما من هم مانند دیگران به همین عقیده هستم که انسان های فهمیده و صاحب هوش کسانی هستند که کم، اما گزیده و مشخص بروی همان مطلبی که موضوع بحث است حرف می زنند. کسانی که خود را"حریف همه فن" می دانند و در هر مورد ابراز نظر می کنند و از خود تصویر "معلم ثانی" می سازند، اگر نخواهند هم، از خود و حرف های خود مضمون ـ بقول شما تاپیک (تاپک) ـ می سازند. مقولۀ"از گپ گپ می خیزد" در فرهنگ و زبان ما چیزی نا آشنائی نیست!
4ـ پس شما قبول دارید که جزئی از آن نظامی که از دست و دندانش خون می چکید و قسماً مسئول قتل بیشتر از یک میلیون انسان بود، بوده اید و حرف دوست آقای احمد غلط نبوده است.
5ـ در مورد خیر خواهی "خیرخواهان" در آن نظام، میخواهم یک مثال عرض کنم: قبل از خروج از افغانستان به مشکلی برخوردم. خویشاوندی در اثر تقاضای مادرم، از یک جنرال بر حال و مقتدر وزارت دفاع نظام خواهش کرد تا مرا کمک نموده از آن مشکل رهائی ببخشد. مشکل رفع شد و من هم برای اجتناب از تکرار حادثه بدون فوت وقت کشور را ترک نمودم. کمک آن جنرال کاملاً جنبۀ شخصی داشت و من هم زندگی ام را به عنوان یک شخص اولاً مرهون آن خوشاوند و در ثانی مدیون آن جنرال هستم، اما همین جنرال بخشی از آن ماشین جهنمی بود که با به اجرا گذاشتن اوامر دستگاه موجب گشتار بی رحمانۀ تعداد بی شمار مردم و نابودی کشور می گردید. حال وظیفۀ من به مثابۀ یک انسان دارای وجدان چیست؟ نقش آن جنرال را در استحکام آن نظام و کشتار صد ها هزار انسان، برای اینکه به من کمک نموده، از نظر بیندازم یا آنچه را که باید گفته شود بگویم؟؟
موضوع کمک به خویش و قوم و دوست آشنا در کشور ما، در هر زمان، وجود داشته است. لطفاً خدا کشته را به قربانی حساب نکنید! شرارت انسان هائی را که با آن رژیم همکار بوده اند، نمی توان با این حرف ها توجیه کرد.
6ـ زمان فرق میکند. سال 1967 دوران عادل ترین شاه، با همه انتقاداتی که بر وی وارد است، بود. سیاست داخلی و خارجی دولت تا آن تاریخ بهترین سیاست ها بود. کارمندان دولت هم بالطبع تابع سیاست دولت بودند. اگر از استثنی ها بگذریم هنر و سیاست و عملکرد خیلی ها در آن زمان نتیجه هنر و سیاست و خواست دولت بود. انسان هائی که خصلت و سرشت همانندی با دولت آن زمان داشتند، مانند آقای سیر شمس الدین مجروح و جنرال کتوازی و آقای صمد حامد و جناب داکتر صاحب محمد یوسف و آقای کریم عطائی و صد ها انسان واقعاً نیک دیگر از خیر خدمت به مردم از طریق همکاری با رژیم های خلقی و پرچم گذشتند و با همه مشقات و محرمیت ها راه مهاجرت را در پیش گرفتند و ...
مگر این ها و امثال این ها خیر ملت و مردم را نمی خواستند؟ یا نمی فهمیدند که خیر ملت در چه کاری بود؟!
غش انسان ها را زمان برملا می سازد، همانگونه که غش طلا را آتش!! ملازمۀ روزه آن است که روزه با خوراک حلال افطار گردد. به نظرمن در خدمت آن رژیم سفاک و ضد ملی قرار گرفتن برای کسانی که در یک دوره نام نیک کمائی کرده بودند، مانند آن بود که روزۀ خود را با خوراک یا نوشیدنی حرام باز کنیم!
امیدوارم جملۀ " زمان فرق می کند" را از دوران جوانی و مکتب و تحصیل تا زمان کار و تقاعد انسان ها امتداد بدهید. هستند بسا انسان ها که در دوران جوانی انسان های گزیده و نایاب یا انسان های نابابی هستند، اما به مرور زمان، یا در یک زمان و دفعتاً، تغییر رویه می دهند و چیزی می شوند که نبودند یا چیزی می شوند که باطناً و واقعاً بودند و آن را پنهان می داشتند.
7ـ بعضی از گناهان اصلاً قابل بخشایش و فراموش کردن نیستند. از مرگ شجاع الملک چیزی کم و زیاد یکصد و شصت سال میگذرد، ولی گناهی را که او مرتکب شده بود، مردم فراموش نکرده اند. همین گونه گناه امین و تره کی و نجیب و کارمل را.
8ـ نهاد های رژیم های خودکامه بخصوص، برای بقای همان رژیمی بوجود می آیند که آن ها را بوجود آورده اند. اگر نهاد های قضائی در آن زمان خیرخواهانه در خدمت مردم قرار داشتند، آنهمه انسان چگونه به زندان ها افتیدند و در پولیگون ها نابود شدند؟؟ قساوت نجیب کمتر از اکسا و کام و ... نبود. نجیب بخشی از همان نظامی بود که شما همکاری با وی را رد نمی کنید!
9ـ شما باور کنید که اگر جمال عبدالناصر زنده می بود، علی رغم همه داد و ستد ها و خوشبینی هایش با شوروی زمان، وقتی می دید کسی را که زمانی سید جمال الدین ثانی خوانده بود، با چنان نظامی خون خوار همکاری دارد، اگر نه در ملای عام، حداقل در خفأ، دستخوش انفعال می شد.
آیا فکر میکنید اگر سید زنده می بود و همکاری آقای سعیدی را با آن رژیم می دید، آن گفتۀ ناصر را تأئید می کرد؟
10ـ نوشته هائی من گواه این مدعا هستند که من هیچگاه خواهان انفصال یا تفرقه و جدائی مردم کشورم نبوده ام. شما هم از استفاده از این حربه ها که الان خیلی کهنه شده اند دست بردارید. مردم هوشیار و مترصد حرف های ما هستند. من با احترام تمام کراراً از شما خواستم تا در مورد نظر دوست آقای احمدی نظر تان را ارائه کنید. ضمناً اگر این نظر درست باشد، لطفاً جواز شرعی همکاری تان را به مثابۀ یک مسلمان با احاطه ای که درعلوم دینی دارید، بیان کنید، ولی شما، مانند بمی منفجر شدید؛ با آنکه استثناءً التجأ نمودم که گفت و گو را مانند دو انسان با فرهنگ پیش ببریم.
صحبت زیاد شد، اما چون از یک طرف سخن من برای شما سنگین شده است و از جانبی پلک های من به اثر استفادۀ از دوا های قوی سنگینی می کند، ناگزیر هستم که کفش های این نوشته را جفت کنم. اگر خواستید، من باز هم خدمت تان می رسم و زوایای دیگر حرف های شما را ـ چه در نوشتۀ فعلی و چه در نوشتۀ بعدی تان مورد ارزیابی قرار می دهم!! خیلی حرف ها هنوزهم وجود دارد، که باید شکافته شود!!
خدا نگهدار تان


اسم: سعیدی   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 01.04.2013


خوانندۀ معزز و جناب سدید سلام

موضوع مورد بحث و تشویش من: در زمان حاکمیت روس ها شخصی از عقب خانه و برج دشمن خویش برکاروان روسها فیر میکرد و دراثر آن ضرر میرسید به کاروان نظامی روسها و روسها در تلافی ضرر رسیده تانکهای خویش را به استقامت همانجا و همان خانه ایکه ازآن فیر صورت گرفته بود سمت داده و تا میتوانستند آن خانه را از بین میبردند. درحالیکه صاحب آن خانه که از عقب آن علیه کاروان روسها فیر شده بود اصلاً از قضیه خبر نداشت.
چه میخواهم ب‍ٔگویم؟ کسی (فردی)علیه شرف و عزت مردم ما حمله کرده وخواسته حقایق تأریخی را منحرف و خلاف واقعیت ها و مطابق به خواست ایرانی های متعصب و برنامه های پاکستانی یا آګاهانه ویا معذورانه منحرف جلوه دهد و تحریف کند. و جناب کاندید اکادمیسن سیستانی با قلم رسا، منطق سخن و اسناد تأریخی نشان داده که چنین نیست و هر خوانندۀ با منطق سلیم و سالم و بدون تعصب باید آنرا بپذیرد. چیزیکه من به آن مخالفت کرده ام همان بخش یک جمله است که جناب سیستانی در برابر آقای صباح بکار برده وآن : (... پس بگوئید آیا مزد شمشیر قوم و قبیله تواست؟ ». آقای صباح افغانیکه که متعلق به یک قوم افغانی است اما این قوم وی را نه گویندۀ خویش انتخاب کرده و نه هم نمایندۀ خویش. ما حق نداریم چنین اشخاص را نمایندۀ قوم و ‍گویندۀ آن ساخته به قومی تاخت و تاز کنیم این درست نیست و این هدف اساسی این فتنه ‍گران قومی و سمتی را برآورده می سازد و صدها تن دیگر از چنین افاده متأثر میشوند وما نباید چنین اهداف مفسد را مساعدت غیر مسقیم کنیم. امید جناب سدید حالا به اصل موضوع وارد شده باشد و در مورد اظهار نظر کنید.
و برای معلومات شما جهت تمرکز به این کج بحثی های شما عنوان (مفاهمات بین الافغانی با ترجمان پنجابی و عربی ) من ناتمام ماند و از نوشتن آن صرف نظر کردم. ا‍گر تلاشهای مشابه شما ادامه پیدا کند به شما نوید میدهم که فرصت نوشتن اصل مطالب را نخواهم داشت و مصروف تکمیل همان دوکار بزر‍گ فرهنگی خواهم شد که سالهاست بالای آن کار میکنم و اکر باز هم شما را کمک کرده نتوانستم یک سلام باصدای بلند برای شما تقدیم کرده و وقت شما را دی‍کر ضایع نمی کنم. تشکر. الهی من و باز هم من را هدایت نیکی کن. آمین


اسم: سعيدی   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 31.03.2013

جناب سدید سلام به شما
لطفا(لطفا ً) از افغان جرمن آنلاین خواهش کنید که ټاپیک (تاپیک) و موضوع را سعیدی بګذارند تا بر موضوع صحبت کنید. موضوع بحث من نیستم. موضوع بحث بزرګ (بزرگ) وعام و مشخص است. لطفا(لطفاً) وقت خود را برمن ضایع نه کنید. من نا (نه) از شما توقع دارم که درانتخابات ریاست جمهوری که خود را کاندید میکنم، برایم رای (رأی) بدهیدو نه برای نوشته های خویش از شما پول میخواهم و نه شاباش میخواهم.
من و خودت سمارق نیستیم و در هر نظام به شمول نظام فعلی و در هر حزب و سازمان و حرکت سیاسیی (سیاسی) به شمول نظام موجود و .... افراد و اشخاص خیر (خیرخواه)و خادم ملت وجود دارند. زمانی جمال عبدالناصر فقید در نشست مرحوم سعید افغانی را سید جمال الدین افغانی دوم نامید. (م۱۹۶۷) جنګ عرب و اسراییل زمانیکه برنامه های رادیوی مصر برای افغانستان و خارجی های (ها) را پیش میبرد. در مبارزات پوهنتون که نماینده های تمام احزاب سیاسی راستی و چپی شخص غیر حزبی و بی طرف را در یک جبهه(جبهۀ) متحد ملی در رأس خویش قرار داده بود آن همان استاد پژواک و مرحوم دوکتور محمد سعید افغانی بود. درآن نشست های که مظاهرات پوهنتون نمایندها(نماینده) های تمام احزاب و سازمان ها ګرد هم می آمدند در رأس این همه شخصیت های ملی و وصل دهنده و نه فصل کننده قرار داشتند. و این افتخار در پهلوی بخش (بخشی)از شخصیت های ملی به مرحوم سیعدی افغانی (سعید افغانی) متعلق بود. ګفتنی های (ها) زیاد است. در بعدها ریاست تمیز که و دیګر وظایف بخاطر خدمت به امر خیر و صلح بود و هست. جناب جنرال اصیل جنرال برحال موجود از جریانات خبر دارند، قاضی حنیف عضو ستره محکمه موجود دولت اسلامی افغانستان از جریانات پشت پرده خبر دارند. و زمان سفر به تاجکستان در یک هیأت در پوهنتون تخنیکی ان کشور مرحوم سعید افغانی ګفتند که این تخنیک در دست شخص غیر اګاه از تاریخ (تأریخ) تراژیدی می آفریند و شما همه روزه میبیند که این تخنیک شما در افغانستان چنین عمل میکند. این همه حقایق تاریخی (تأریخی) است که تفاصیل زیاد میخواهد. امااین موضوع بحث نیست جناب هاشم سدید. تشکر


اسم: لمر جباری   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 31.03.2013

سلام
آرزو ندارم آنقدر از دریچه نظر خواهی افغان جرمن آنلاین کله کشک کنم که حساسیت خوانندګان با نام من بیشتر شده برود اما بعضی وقت ها با خود بس نمی ایم
فکر میکنم در مورد داکتر صاحب سعیدی خوانندګان بی انصافی میکنند . همه شما در باره ایشان مینویسید و او هر وقت آرام و با حوصله پاسخ میګوید
آیا کدام مقاله است که هیچ اشتباه طباعتی نداشته باشد . حتی بسیاری از نوشته ها ، اشتباه املایی هم دارند . در نامه های خودم به افغان جرمن آنلاین هم دیده ام که اشتباهات زیادی کرده ام و افغان جرمن آن لاین یا از روی لطف آنرا اصلاح کرده و یا همانطور نشر کرده اند و درست آترا در بین قوس اضافه نګرده اند که ازین مرحمت شان شکر کزارم

دیده میشود که در مورد سعیدی صاحب ، عاقلان درینجا بیشتر از دیګران پی نقط میروند
من که داکتر صاحب را نمیشناسم و از ګذشته سیاسی شان با خبر نیستم اما در نوشته های شان اګر جستجو ګنید ګپ های آموزنده و منطقی زیاد پیدا میشود
راستی هم نوشته های شان طولانی میباشد اما هر وقت خود شان درین مورد بسیار مودبانه عذر خواسته اند و همچنان کسان دیګر هم هستند که طولانی مینویسند و آنها را چیزی نمیګویید
تا جا ایکه به جمله های کوتاه مربوط میشود مرا بسیار خنده ګرفت که محترم استاد سراج وهاج را مثال داده بودند . جمله های کوتاه در نوشته های شان بسیار کم دیده میشود و بعضی جمله های شان از یک پراګراف هم طولانی تر است . در بعضی جمله های شان چند بار قوس ها باز و بسته میشود . من درین باره ایرادی ندارم . واقعا نویسنده خوبی هستند اما به لحاظ حدا نګویید که جمله های شان کوتاه است
راست ګفتن عیبی ندارد


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 31.03.2013

هموطن گرامی من ، انجنیر صاحب احمد! السلام علیکم
آنقدر زیبا می نویسید که گمان می کنم حتما در نوجوانی بوستان و گلستان را ژرف مطالعه کرده اید. توصیه شما را من قبلا از طریق همین پنجرهء ارائه نظریات ، به تاریخ 25 فبروری به داکتر صاحب صلاح الدین سعیدی نموده بودم تا نوشته های خود را بعد از نوشتن ، مرور دوباره نماید و من مثال داده بودم که حتی کلمه شریف که نخستین جمله مفیده ایست که ما می آموزیم از پیش شان اشتباه تایپ شده است؛ داکتر صاحب سعیدی یک روز بعد تشکر کردند و وعده نمودند که در آینده متوجه می شوند؛ انصافا در یکی از نوشته هایش که بعدا نوشتند ؛ کلمه شریف را صحیح و درست تایپ نموده بودند و من خرسند شدم که آن توصیه ثمر داد. مسلمانی آهسته آهسته!
شما انجنیر صاحب سلامت باشید و سعادتمند.
یک کوکچه آبرو و یک بدخشان سلام تقدیم شما باد . با احترام


اسم: داکترخلیل الله قدیری   محل سکونت: بن، آلمان    تاریخ: 31.03.2013

"رئیس جمهورِ آینده وناقضین حقوق بشر" از اقای محترم هاشم انوری:
آرزو دارم که در پورتال وزین جرمن آنلین نظریات فراوان هموطنان عزیز را در این مورد حیاتی ما افغانها بخوانم.
اما در مورد آقای محترم داکترعزیز لودین بایست بنویسم که او میتوانست قطع رابط باکرزی و اطرافیان نامطلوبش بکند، اما خارج از آن رژیم منفور مخصوصا" از خارج از افغانستان، چه کرده میتوانست. آقای لودین بادرک و جرئت اخلاقی اما فهم او از اطرافش نباید کم شمرده شود او قطعا" بزدل نیست وجبن هم ندارد.
همچنان جناب پرفیسر سیرت سیرت والا ونیک اسلامی مطابق شان مملکت عزیز ماست.
بااحترام فائقه


اسم: انجنیراحمد   محل سکونت: هالند    تاریخ: 31.03.2013


هموطن محترم دوست محمداز بدخشان ونویسنده دلسوز وطن آقای ولی احمد نوری سلام!

از روی نوشته های کوتاه تان بر می اید که در ادبیات دری مسلط هستید و مثالهای شما در مورد کلماتی که آقای نوری در برابر آنها حساسیت دارند، می رساند که مطالعات شما در این زمینه عمیق و قابل توجه می باشد. ایکاش از این اندوخته های تان سایر هموطنان و خوانندگان این پورتال وزین بیشتر بهره ور می گردیدند. اما امیدواری شما به بهبودی شیوۀ نویسندگی آقای صلاح الدین سعیدی، به یکنوع تشویق استاد به شاگردِ تنبل و غبی شباهت دارد که دیگر استادان امید خود را از آیندۀ وی قطع کرده اند ولی شما می خواهید دل اورا خوشحال بسازید، اما آقای نوری همانگونه یک مثال از هزاران مثل بد نویسی اقای داکتر بدست داده اند و بارها در همین پورتال در بخش نظر خواهی ها، اشتباهات املائی و انشائی و گرامری وی را نشان داده اند، اما باز هم جناب داکتر تکرار در تکرار همان اشتباهات را مرتکب شده و می شود و بنابرین امید بهبودی این آقا که لقب بزرگ داکتری را در پیشاپیش نام خود حمل میکند،امید بیهوده ای خواهد بود.

برای کسی که مدعی است از پوهنتون جامع الازهر مصر دوکتورا بدست آورده، و بر زبان عربی نیز مسلط است، در هزار سطر نوشته حتی یک غلطی املائی، عیب بزرگ و نابخشودنی خواهد بود، تا چه رسد که در اولین پرگراف نوشتۀ خود، مرتکب ده ها غلطی شده باشد و نمونۀ آن همانست که جناب نوری صاحب آنرا برخ نامبرده کشیده است. کاش بجای شما، خود داکتر این امیدواری و تعهد را به خوانندگان خود میداد تا فهمیده می شد که خودش هم حاضر است خود را اصلاح کند.

نوشتن و ارائـۀ یک مطلب، آئینۀ فهم و دانش یک شخص است، کسی که نتواند با نوشتۀ خود خواننده را به فهم و تبحر خود در عرصۀ معینی از دانش قانع بسازد، با توصیف یا گفتن دیگران نمی تواند درجـۀ دانش و فهم خود را به اثبات برساند،

(یا سخن دانسته گو، ای مردا دانا، یا خموش!)

کسی که توانائی بیان دقیق اندیشۀ خود را نداشته باشد، به گفتۀ قدما بهتر است خموشی اختیار کند، نه اینکه با جملات و کلمات نازیبا و تهی از منطق، وقت خود و دیگران را ضایع سازد. با پرگفتن و زیاد نوشتن، آدم عالم و دانشمند شده نمیتواند:

(دل ز پر گفتن بمیرد در سخن *** گر چه گرفتارش بود دُر ِعدن)

کسانی که نویسندگی را در زیاد نوشتن گمان برده اند، در حقیقت هدف نویسندگی را درک نکرده اند.
بهترین نویسنده آنست که مقصود یا مطلوب خود را با کلمات زیبا در جملات قصار بیان نماید و از تطویل کلام بکاهد. مثل نوشته های زیبای آقای ولی نوری یا آقای سراج وهاج و برخی دیگر.

آقای صلاح الدین سعیدی در نوشتۀ طویل خود بازهم روشن نکرده اند که همکاری شان با سایت خاوران که از جمله علم بردران تعویض نام «افغانستان» به «خراسان» و «آریانا» میباشد به چه معنی است؟
آنها همان موقفی را دارند که اقای صباح در برابر پشتون ها دارد. پس همکاری تان آیا به معنی تائید اندیشه های مخرب و ضد ملی (افغانستانی)ها است که نابودی افغان و بربادی افغانستان را بدل می پرورانند. و از نظر آقای ولی احمد نوری داشتن این افکار، یک «جرم» در حد خیانت تلقی می شود و می باید بر ضد این اشخاص مبارزۀ جدی صورت گیرد.

نکته دیگری که شما تیر خود را آورده اید، گرفتن سلاح بر دوش و دفاع از رژیم کمونیست ببرک کارمل و سرکوبی مخالفان آن رژیم بود، شما در همین دوره از مزایای آن رژیم مستفید شده اید و به بورس های تحصیلی به کشور باصطلاح شوروی رفته اید و املاء و انشای ناقص تان نیز تائیدی بر همین نوع تحصیلات تان را می کند. زیرا اگر تهداب تحصیل تان از اول در مصر و پوهنتون جامع الازهر گذاشته می شد، هرگز دچار غلطی های املائی مخصوصاً در کلمات عربی نمی شدید، زیرا کسی که عربی بداند در زبان دری یا پشتو هیچگاه غلط نمی نویسد.

یار زنده صحبت باقی


اسم: افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 31.03.2013

خوانندگان محترم و همکاران گرامی پورتال!

سه نوشتۀ اخیر این پنجره به قلم شاغلو ولی احمد نوری، دوست محمد بدخشی و صلاح الدین سعیدی از این پنجره که جای آنها در اینجا نبود به پنجرۀ مربوط آن که بحث در مورد زبان و خاصتاً پیرامون استعمال کلمات و اصطلاحات بیگانه در زبان دری افغانستان است انتقال داده شد.

خواهشمند است که همه بحث ها پیرامون این مطلب در همین پنجره درج گردد.

از توجه و همکاری شما سپاسگذاریم.

هیأت تحریر پورتال افغان جرمن آنلاین


اسم: سیدهاشم   محل سکونت: سدید    تاریخ: 31.03.2013


آقای داکتر صاحب سعیدی!

آقای احمد در نوشتۀ خویش به چندین مسأله اشاره کرده است، ولی دو مسئله به فکر من در بحث شان بیشتر از همه قابل دقت است، یکی اینکه: "پدر شما به حیث قاضی القضات در رژیم کمونیستی ایفای وظیفه میکرد و در تمام محافل سیاسی و حزبی در کنار کارمل حضور میداشت" و دوم هم اینکه شما دو برادر "بحیث بادی گارد مسلح در پشت سر پدر خود ایستاده دیده میشدید."( نقل از نوشتۀ آقای احمد.)
شما، اما، در این مورد مهم هیچ حرفی نزده اید! این سکوت را چگونه باید تعبیر کرد؟ آیا این حرف دوست آقای احمد درست است، یا نه؟
اگر این حرف درست باشد، ( متوجه باشید که شروع جملات این پَرَگِراف با یک جملۀ شرطی آغاز شده است و ادامۀ آن جملات تعلیلی و تحلیل یک ادعا است نه چیز دیگری) با توجه به ادعای مسلمانی شما، سئوال پیدا می شود که چطور ممکن است یک مسلمان حین بلوغ کامل ذهنی در خدمت یک نظام و افرادی قرار می گیرد که ضد اسلام و ضد مسلمانان هستند و بی رحمانه سبب شکنجه و تعذیب و زندان و قتل صد ها هزار مرد و زن و کودک مسلمان می شوند؛ و در کنار جلادان و وطن فروشانی مانند کارمل و... قرار می گیرند؟
لطفاً این نوع از مسلمانی را با احاطه ای که بر علوم اسلامی دارید تعریف کنید! تعریف کنید که این گونه مسلمانی با کدام نوعی از اسلام و کدام یک از مذاهب سازگاری دارد!
و یک سئوال شخصی: آیا یکی از شما سه نفر زمانی در شهر کلن یا بن جرمنی، زندگی میکردید؟
امید است جواب شما در همه زمینه ها با خونسردی و متانت و حوصله مندی یک انسان محقق و تحصیل کرده و بافرهنگ باشد.
بنابر دلایلی برای سومین بار تکرار میکنم، که راقم این سطور تنها طالب روشن شدن یک ابهام است، نه در صدد اتهام بستن و محکوم کردن بدون سند!


اسم: لمر جباری   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 31.03.2013


سادات صاحب ګرامی

دیدم نامۀ تان به عنوان من نوشته شده است. خوشحال شدم که لا اقل این بار کسی به منطق توصل می جوید و در بارۀ آن جمله ایکه در نامه فبلی نقل قول کرده بودم، ذهن تاریک مرا روشن می سازد، اما با عالمی از تأسف باز هم همان جمله های تکراری را دیدم که عقده مند هستی، تجزیه طلب هستی و طرفدار افغانتسانی ګفتن هستی، ترسو هستی و غیره و غیره، بازهم در نامۀ تان دلیل و دفاع منطقی درک نداشت.

سادات صاحب
در پایان نامۀ خود نوشته اید که بیایید داشتیم داشتیم را کنار بگذاریم و ببینیم که حالا چه داریم.
بسیار اعلی سادات صاحب، ولی میدانید قصه اصلا ً از کجا شروع شده است.
دانشمندی در کتاب علمی خود نوشت که فلان ها در افتخارات کشور سهم داشتند داشتند دیگران نداشتند نداشتند، آنوقت من گفتم داشتیم داشتیم را کنار بگذارید ولی بخاطر همان نامه، تا حال از طرف شما و دوستان شما متهم می شوم که تجزیه طلب و عقده مند هستم
و حالا می خواهید مرا نصیحت کنید...

خدواند لایزال همۀ مارا هدایت فرماید.


اسم: سادات   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 30.03.2013

خوانندگان محترم و محترم/ محترمه جباری سلام

بخاطری محترم یا محترمه نوشته ام که دقیق نمیدانم لمر جباری نامی که با نام مستعار مینویسد چه خوفی دارد؟. . . .که تا هنوز جراءت نتوانسته با نام اصلی خویش ظاهر شود و یا هم گویا مثل یکتعدادی که با دو سه نام مختلف مینویسند اما خوشبختانه با استفاده از تجارب مطالعۀ مطالب دوستانرا به سادگی میتوان درک نمود که طرز نوشتن و تاءکیدات در نوشته یا هم استفاده بعضی لغات مثل تکیه کلام شان میتوان به آسانی و درستی تشخیص داد که کی به به کی و چه به چی است . . . خوب به هر حال برای فعلاً از همه این موضوعات میگذریم ومیرویم دنبال عدالت سخن های لمر جباری نامی که از هویت اصلی خویش نمیتواند ظاهر شود.

1- اگر ممکن باشد و در تأریخ های گذشته به کدام جرم و جنایتی دچار نشده اید و یا هم به حقانیت حرف های خود باور دارید لطفاً با نام و نشان اصلی تان ظاهر شوید.

2- این اولین باری نیست که متوجه مخالفت هاانتقادات و خورده گیری های بی مورد شما در مورد نوشته های یکتعداد مؤرخین یا نویسندگانی میشوم که اکثراَ در نوشته های شان حقایق تأریخی و یا افتخاراتی رااز کتب مختلف و مستند تأریخی نقل قول نموده اند و یا مکرراَ به نشر می سپارند بالادرنگ به نحوی با مخالفت شما مثل گروپی که پیروی اصطلاحات (افغانستانی)(تجزیه خواهان )را میکنند روبرو میشوند و این ناشی از نهایت عقده مندی های درونی یکتعداد مشخص است که همه خوانندگان هم میدانند.

3- در مورد اینکه فوران تعصب از سخنان و نوشته های کی ها ظاهر شده و یا میشود قضاوت را میگذاریم به خوانندگان گرامی تا خود برداشت خویش را داشته باشند. لست مشخص گروپ های نام های مستعار را همه بلد شده اند . . .

4- به هر حالتش از مدت هاست شخصاً بنده به این نتیجه رسیده است که داشتیم داشتیم را کنار بگذارید بیایید سر حال که چه داریم و برای نجات کشتی شکستانده شدۀ ما با دسایس بیگانگان و یا نوکران آنها مشترک وآیندۀ بهتر مملکت طرح های نجات بخشی که عدالت اجتماعی، حفظ تمامیت ارضی، وحدت ملی و حقوق حقۀ همه افغانهایی که کدام وابستگی و تعهدات بیرونی نداشته باشند در آن در نظر گرفته شده باشد و مورد پذیرش اکثریت افغانهای اصیل واقع گردد پیشنهاد دهید و از این همه کینه ها و کدورت ها دست بردار شوید و به حیث یک افغان واقعی عمل نموده زمینه دست درازی های اجانب را قطع نمایید، چون بدرستی میدانید که بقای ما در وحدت ماست . . .
بناءً بیایید از گله و گذاری که برای بهتر شدن در راه وحدت حقیقی کارعلمی و عملی صادقانه آغاز نمایید...!!!

با عرض حرمت به همه آنانی که با صداقت تمام برای نجات کشور می اندیشند و یا هم مینویسند و عملاً کار میکنند.

ســـــــــــادات


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 30.03.2013

با سلام و احترام به خوانندگان محترم . از انصاف نگذریم، واقعا داکتر صلاح الدین سعیدی سعید افغانی، جانب انصاف را مراعات کرده و به دور از احساسات به پاسخ انجنیر صاحب احمد پرداخته است. استاد نوری و استاد وهاج از نویسندگان به نام کشور اند و حد اقل 60 سال تمرین نویسندگی کرده اند، طبعا نوشته های ایشان از پختگی خاصی برخوردار است ؛ اما داکتر صاحب سعیدی هم دلسوزانه مسائل را مطرح می کنند و نباید با نقد های خود، ایشان را دلسرد ساخت و شاید روزی برسد که داکتر صلاح الدین مثل پدر دانشمندش، زیباتر و خوبتر بنویسد. به داکتر صاحب سعیدی و انجنیر صاحب احمد موفقت های بیشتر آرزو می کنم.


اسم: دوکتور صلاح الدین سعیدی    محل سکونت: uk    تاریخ: 30.03.2013

خواننده عزیز سلام همچنان انجینر احمد از هالند سلام
برداشت های شما درموارد زیاد درست و من خوشحالم که چنین برداشت از من دارید. بلي من تقريبا همين ام كه شما با كلمات نامناسب اما در مجموع درست ن‍‍کاشته اید درقسمت تعصب اظهارات متعصب تان برای طلب هدایت میکنم اما به بخش دیګر بدون خوانش دوباره به توضیح میپردازم.
اولا هدف من برآورده شد همینکه شما مطلب نوشته من را خوانده اید.
بلی قصد دارم به همه افغانان از هرقماش دیروز وامروز به خوب وبد مطلب ومنطق سخن را برسانم. هر انسان شرف وعزت دارد. این ملکه درعدهء به ممارست روشن و روشن شده ودر عدهء به عدم ممارست به کوری و خیره شدن رفته. رسالت من رساندن حق به همه، از چپ و راست است. اینکه شما سراغ بدترین حلقات را دارید برایم آدرس آنرا ارسال کنید که برایش مطالب خویش را بفرستم خوش خواهم شد.
من نی چپی ام نه راستی. من مسلمانم و تعهد قبل از همه با خود دارم که حق را ب‍‍‍کویم و حق بنویسم و درهر زمانیکه به اشتباه خویش پی بردم به آن اعتراف کرده به تصحیح آن بپردارم. آنکس که نداند و بداند که که نداند - را حالت خوب میدانم.
بلی مشکل دارم که طویل مینویسم. مختصر مینویسم مردم تماس می‍‍‍کیرند و میپرسند چرا این ویا آن جهت را نه ‍کفته ام. طویل مینویسم که بخش از خواننده در ابتدای کتاب وبخش دروسط وبخش را با یک کلمه همه مطلب را می‍کیرد و برای بخش کتاب را خلاص کردم اما میپرسید که لیلی مرد بود ویا زن. بلی این مشکل است برای کسانی که نکته فهم اند و دریک جمله همه مطلب را میکیرند ممکن خسته کننده باشد.
بلی دقیقاً یکی از اهداف اساسی وعامل اصلی نوشته من همان نقطه مرکزی بود که عدهء با عدم تعصب و مخالفت با قوم پرستی در پی از بین بردن اقوام است. این خطا است من به قوم و خانواده و ملت و ... متعلق ام و به آن افتخار دارم و درخدمت شان ام. چه مشکل دارد که من به قوم خدمت کردن میخواهم که به زبان آن بلدیت بیشتر دارم و به قریهء بیشتر خدمت کردن میخواهم که درآن طفولیت ام را ‍کذشتانده و به آن وابستکی دایمی دارم. این مشکل ندارد مشکل زمانی اغاز میشود که احترام به خود را در عدم احترام به دی‍کران میبینم. این اخیر خطا است.
بلی هر کس چیزی بوده و چیزی است. مانند سمارق بمیان نه امده ایم. من آنجه بودم وآنچه هستم به آن افتخار دارم و خواهم داشت. دوکتورای من نه درشوروی است و نه در زمان شوروی. درافغانستان تحصیلات عالی دینی و پیداکوژی دارم، درخارج فاکولته حقوق پوهنتون چارلز وماستری درحقوق بین الدول و دوکتور درتاریخ دولت وحقوق و درپهلوی ان تحصیلات در پوهنتون ازهر شریف مصر و نیم فاکولته فلسفه و ..... دارم. کورس یکساله قضا را خواند ه وانسلاک قضایی دارم و تچربهء ۱۴ ساله وکیل مدافع و.... اینکه وقت خویش را با شخص مانند شما درین جا ضایع میکند و یا سپری میکنم قبل از همه افتخار برای خودت باشد تا برای من. همین حالا دوپروژه بزرک فرهن‍کی را روی دست درام که هفت سال است بالای آن کار میکنم و .....لذا عمر را ضایع نه کرده و دوکتورای من مدت سه سال ۱۹۹۱-۱۹۹۴ بود که درآن زما کمونیزم درشوروی که معلومات غلط شما است نیز سقوط کرده بود.
حالا که پیروی خط من را در بالادانستی اضافه میکنم:
هیچ کاه عاشقان سینه چاک و سینه بسته کمونیزم نبودم و علماً درهمه وقت کمونیزم را رد کرده و حالا علماً به رد آن انشاء الله که قادرم ام.
به پدرم مرحوم و خانواده خویش افتخار دارم و مبارزات طولانی پدرم مانند شخص غیرحزبی وعالم اسلامی و استاد پوهنتون و نمایندهء استادان پوهنتون و رهروان مشترک همراه با استاد پژواک و دی‍‍کرشخصیت های ملی کشور از نهضت های مختلف و اولین شخص که دوکتورای خویش را از پوهنتون ازهر شریف به افغانستان اورده و مدیر ومدرس نجم المدارس با صدها شا‍کرد و مبلغ تربیه کرده و ........ افتخار من است برای معلومات بیشرت به سایت (سایت صلح و تفاهم سعید افغانی)مراحعه کنید. بدون خوانش دوباره نسبت ضیقی وقت تقدیم است. الهی افراد متعصب، تن‍ک نظر و خورداندیش وهمه مارا هدایت نیکی کند آمین


اسم: انجنیراحمد   محل سکونت: هالند    تاریخ: 30.03.2013

قابل توجه خوانندگان محترم سایت وزین افغان جرمن آنلاین وآقای داکتر صلاح الدین سعیدی!

من نویسنده نیستم،ولی از نوشته های خوب ونویسندگان خوب که خط مشخص و روشنی دارند (مثل نوشته های آقای نوری واقای سراج وهاج وغیره عزیزانی که گرفتن نام همه دراینجا ممکن نیست) خوشم می اید.برخی از نویسندگان این پورتال توانائی دارند تا هدف ومنظورخود را درچند سطرکوتاه و یا در یکی دو پراگراف مختصر بیان کنند وجلو ضیاع وقت خواننده را بگیرند،اما برخی ازنویسندگان از چنین توانائی برخوردار نیستند وبنابرین مقصد ومرام خود را در چند سطر بیان کرده نمیتوانند ومجبور میشوند چندین صفحه را سیاه کنند آنهم اگر ادبیات شان با عبارات خوب بیان شده باشد، البته قابل تحمل وخواندن خواهد بود ولی اگرعبارت با جملات وادبیات نادرست نوشته شده باشد وای بحال خواننده بیچاره که گاهی مجبور میشود آن نوشته را تا اخیر بخواند.

تا آنجا که من متوجه شده ام،آقای داکترصاحب صلاح الدین نیز ازجمله کسانی است که برای بیان یک مطلب زیاد مینویسد وبدون توجه به اشتباهات املائی خود سعی میکند تا خود را یک آدم صاحب نظر ووکیل هردوطرف دعوا وانمود کند وبطرف های که روی سخنش متوجه آنها میباشد، بحیث یک خطیب مصلح ظاهرشود.

درنوشته اخیرشان(هدف اساسی آقای صباح درمقالۀ جناب سیستانی برآورده شد) تا آنجا که من درک کرده ام ،وی هم به میخ میکوبد وهم به نعل؟هم آقای صباح را که به تاریخ وجغرافیای یک قوم توهین روا داشته است،محکوم میکند وهم اقای سیستانی را که جوابش را داده است!!
از نگاه من آقای داکترصلاح الدین عین همان سخنی را بیان میکند که آقای عبدالمنان کریم درتائید آقای لمر جباری بیان کرده است.اگرغیر ازاین باشد، یک نفرثالث بگوید که من از نوشته ایشان اشتباه برداشت کرده ام.

اصلاً من تاکنون نفهمیده ام که اقای داکترصلاح الدین پیروکدام خط سیاسی اند؟ آیا یک ملی گرای استند یا یک انترناسیونالیست ؟ یا یک اخوانی پیروجمعیت اسلامی یا گلبدینی است؟ زیرا نامبرده مقالات خود را هم به پورتال افغان جرمن آنلاین که یک رسانه ملیگرا است وهمواره از منافع ملی افغانستان دفاع میکند،میفرستد وهم به سایت های ضدمافع ملی وضد تمامیت ارضی کشورمثل سایت خاوران میفرستد.وسایت های وابسته به شورای نظارمثل سایت آرمان ملی که یک سایت وابسته به جمعیت اسلامی است وهمچنان به تمام سایت های چپی وابسته به پرچمیان؟ بنایرین برای من روشن نیست که آقای داکترصاحب پیرو کدام ایدیالوژی است؟چپی ؟ راستی؟ ، ملی؟ یا ضد ملی؟

دوستی که نمیخواهم دراینجا از وی نام ببرم میگفت: زمانی که ببرک کارمل درافغانستان بقدرت رسید،داکترسعید افغانی پدرداکترصلاح الدین سعیدی بحیث قاضی القضات رژیم کمونیستی ایفای وظیفه میکرد ودر تمام محافل سیاسی وحزبی در کنار کارمل حضور میداشت ودو پسرایشان یکی صلاح الدین ودیگری امین الدین بحیث بادی گارد مسلح در پشت سرپدر خود ایستاده دیده میشدند. طبعاً در آن زمان تا کسی عضو حزب دموکراتیک خلق نمی بود،وی را مسلح نمیساختند واگرمسلح هم میساختند بحیث بادیگارد مقامات بلندپایه مقررنمیکردند تا از سوی وزارت امنیت دولتی یعنی خاد موظف نمیشد، پس معلوم میشود که جناب داکترصلاح الدین وبرادرش روزگاری هردو از اعضای حزب دموکراتیک خلق بودند. واز همان موقف وبا سفارش پدرخویش برای تحصیل به اتحادشوروی وقت فرستاده شدند وتا سطح دکتورا در شوروی تحصیل کردند.البته باید متوجه بودکه یکی از شرایط اصلی تحصیل در اتحادشوروی خواندن ودانستن وکامیابی در درس ایدیالوژی (مارکسیزم- لنینیزم) بود وبنابرین هردو برادر که امروز دم از مسلمانی واخوت اسلامی میزنند روزی از عاشقان سینه چاک کمونیزم بودند.
توخودحدیث مفصل بخوان ازاین مجمل!!


اسم: زهره کوچی   محل سکونت: کلوله پشته،کابل    تاریخ: 28.03.2013


ګران قدرمن ورور سادات صاحب سلام او ښی هیلی،

دا چی تاسو محترم تل د حقیقت شاته ولاړ یاستی د حقیقت نه دفاع کوی د خوښی ځای دی په عمر مو برکت شه.
زه دیوی خور په ځای تاسو محترم ورور ته وایم چی په قهر او احساساتو یی مه لیکی خپله لیک یوځل بیا ولولی که چیری غلطی ولری هغه اصلاح کړی.
زه به دلته تاسو څو غلطوټکوته ګوته ونیسم.(شریک کول ِواړم=غواړم) (جرمن آنلین= افغان جرمن آنلاین) (په ډیر تأسب سره=تأسف) (نو دوط یی زغملی نه شی.=نو دویی ) (مقاله مې ددې په اصطلاح=د دوی په..)( دا لیکنه دې خپور نه شی ،=خپره نشی) (بعضی=ځینی)(د محترم اکادمیسین ډاکتر صیب محمد اعظم سیستانی = صاحب )سیستانی صاحب پیاوړی تاریخ پوه دی ولی تر اوسه داکتری لقب نلری(لاتر اوسه پرته ده =لاتر اوسه آنلاین ده) (بچیا =بچیان) (نو یړ ځل بیا ستاسی؟) (و انسنی ژبه=ګوندی انسانی ژبه؟).
په پای کی باید ووایم چی زه تاسو محترم او معزز ورور سره دنظر یوالی نلرم ځکه افغان جرمن آنلاین ویب پاڼه ملی روحیه لری د ګران افغانستان ټولو میشته قامونو ته کلک احترام او باور لری،تاسو محترم ته به ښه ښکاره وی چی نن ورځ څوک څه شی پټولی نشی مونږ باید دوسیع نظر خاوندان شو، لازمه ګڼل کیږی چی مونږ ونه وایو دغه مطلب یا مقاله چا لیکلی.؟
باید ووایو چی هغه څه لیکلی.
په درنښت
زُهره کوچی


اسم: لمر جباری   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 28.03.2013

محترم آقای سادات
نامه شما سراسر اهانت ، اتهام و بدکویی بود
من با اتهاماتی که بر افغان جرمن آن لاین وارد ساخته اید کاری ندارم . نشر شدن اتهام نامه شما توسط همین وبسایتی که شما از آن بدګویی کرده اید ، خود بخود ګفته های شما را سخت بی اثر و بی مفهوم میسازد و بی محتوا بودن آنرا به اثبات میرساند
اما تا تاجا ایکه از من در نامه تان یاد کرده اید
من در مقدمه کتاب محترم آقای سیستانی ، البته با کمی شک و تردید و تعجب ، یک اندازه خشم و غضب قومی را احساس کردم و یک جمله را مثال آوردم که از دید خودم ( شاید هم به اشتباه ) با روحیه وحدت ملی مواقق نبود . به نظر من آن جمله و جمله هایی از آن ردیف ، شایسته آن نیست که در یک اثر علمی جا داده شود . اینګه مطالب به جواب کدام شخص متعصب نوشته شده ، تعصب را توجیه کرده نمیتواند . در برابر ګفته های تعصب آمیزِ یک متعصب ، حتی اشخاص عادی هم باید جواب بالمثل ندهند چه رسد به دانشمندان و محققین . و آنهم نه در یک مقاله بلکه در یک کتاب علمی .
چون افغان جرمن آن لاین جای رد و بدل کردن نظریات است ، چیزی را که در دلم کشت و سوالی را که در ذهنم پیدا شد صمیمانه با خوانندګان محترم درمیان ګذاشنم تا اکر اشتباه کرده باشم مرا متوجه سازند. من در آنجا ګفته بودم که همان صفحه اول کتاب آقای سیستانی مرا دلسرد ساخت و دیګر نتوانستم به خواندن کتاب ادامه دهم . من ادعا نکرده بودم که کتاب را خوانده ام و آنرا نقد میکنم
شماری از خوانندګان ګرامی در برابر ګفته های من همنوایی نشان دادند اما در بین خوانندکان محترم ، یک شخص مخالف این نظر هم پیدا نشد که دوستانه ، با دلایل و منطق بمن بګوید که نخیر تو اشتباه کرده یی و بعد با ارائه دلایل ثابت بسازدکه ګویا جمله ها ایکه ظاهرا در آن اقوام دیګر غیر از پشتون ها در حفاظت از افغانستان سهیم شمرده نمیشود، جمله های خلاف وحدت ملی نیست . و با مثلا بګوید که من جمله را نادرست خوانده ام و آنطور نبوده است . یا کدام دلیل دیګر بیاورد. چنین شخصی که اینګونه توضیحی یدهد پیدا نشد . یک تعدادی نمیدانم به چه دلیل به عوض قلم ، با بیل و سوته و شمشیر سر و کله شان پیدا شد
فورا من به ګروپ های متعصب و تجزیه طلب منسوب دانسته شدم و این آقای سادات که تعصب از ګفتارش فوران دارد میګوید که هر کسی که حرفی در باره مقاله آقای سیستانی بزند معاش مکلف از کدام جایی بدست میاورد . حرف های میان تهی ، مانند ګفته های آقای سادات واضح است که بمن اثر ندارد اما این یکی دو جمله را به این امید نوشتم که آهسته آهسته شیوه مفاهمه و سخن زدن و دلیل ګفتن را یاد بګیریم
آفای سادات ، از غضب تان کم کنید ، کمی سر حال بیایید
دیګر دوره شمشیر کشی ها و شمشیر بازی ها سپری شده است حالا وقت استدلال و منطق است و اکر در سر چیزی نداشته و در دست شمشیر دارید ، جای دیګری را برای فرو نشاندن غضب و شمشیر بازی پیدا کنید ، تهدید کرده اید که به تلویزیون ها مراجعه میکنید . راست میګویید امکان دارد بعضی از تلویزیون ها جای مناسبی برای تیلفون های شما باشد . جرمن افغان آن لاین جای استدلال و منطق است


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 28.03.2013


محترم بارز صاحب مهربان!

البته با فهم و دانشی که دارید نیک میدانید که من شمارا دوست خوب خود میدانم، این تبادل نظرات دوستانه و محترمانه است، خدا کند سر دل خوانندگان نریخته و سودی از آن متصور نباشد، من بالای هر تبصرۀ شما جواب دارم، متیقن نیستم که قناعت شما را فراهم بیاورد و بحث بدون نتیجه بدرازا بکشد.
سال گذشته در سفرم به پاریس آرزوی دیدار شما را نمودم، بزرگوار محترم نوری صاحب این فرصت را برایم میسر ساخت، خانۀ شما در طبقۀ فوقانی یک تعمیر چند منزله قرار داشت، نازدانۀ امریکا آمده، فکر کردم وسیلۀ تا و بالا شدن برقی میسر است، با یأس دریافتم که این خیال است و محال، با زانو های دردمند چهل زینه را با کوتاهی نفس پیمودم تا افتخار بغل کشی با شما دستیاب شد. بعد از مصافحۀ مختصر سر خورجین سیاست باز شد و شما در رفاه منزل تان یکسره و یک ډنډه از کرزی صاحب دفاع نمودید، انتصاب شان را در «بن» بحیث زمدامدار بخیر افغانستان وانمود ساخته و برای جمیع اعمال شان توجیهات داشتید. به دلایل و عرایض من توجه نفرمودید، تا که آفتاب غروب کرد و خروس نامراد بانگ شب نمود، چای سرد شد و کیک ناخورده ماند، تعداد زیاد کتب تان را بمن تحفه دادید که وزن محموله را بلند برد و کرایۀ اضافی پرداختم و بحث ما به نتیجه نرسید، ترسم از آنست که هرچه بنویسم و هرقدر دلیل بگویم در دل سنگ کرزی پرور شما اثری نداشته باشد، هموطنان آنرا کج بحثی نپنداشته آزرده خاطر نشوند. لذا با این عرایض دستان مبارک شما را فشرده رخصت می خواهم.


اسم: Sadat    محل سکونت: England    تاریخ: 28.03.2013

یک بار دیګر خدمت همه کارکنان و دست اندر کاران افغان جرمن آنلین و خواننده ګان محترم عرض سلام و ادب دارم،

اجازه دهید در آغاز از همه از عالی جنابان بورد نشراتی این ویب سایت وزین که شب وروز در خدمت هستند تشکری و سپاسګذاری نمایم که لا اقل با وصف بعضی اشتباهات وغلطی های تایپی که ناشی از نداشتن کیبورد های متنوع یاهم نداشتن کیبورد مشخص زبان دری یا فارسی است بدست نشر سپرده اند.
امروز برای اولین بار بعد از اینکه بشکل شکایت ګونه و دوستانه در متن پشتوی خویش ګله مند شده بودم ، دوستان بورد نشراتی این ویب سایت نامه الکترنیکی مرا که به کمی عجله نوشته بودم و از طرف دیګر هم کیبورد بنده با الفابط پشتو عیار است ، مرا متوجه ساختند که به خاطر بعضی اغلاط تایپی یا هم املائي نخواسته اند نظر بنده را بدست نشر بسپارند. . .
اما بیاد دارم نامه را که حتی شکل یک مقاله را هم نداشت و در ارتباط به شواهد عینی و مستند در رابطه به رئيس فراری بانک آقای عبد القدیر فطرت نوشته بودم ، همین بورد نشراتی به زعم خود شان آنرا عنوان داده و حتی در بخش مقالات به نشر سپرده بودند ، اما شرط انصاف نخواهد بود که یک بام و دو هوا باشد. . ..
چون وقتی بیرون از خانه و یا دفتر کاری هم میباشم مثل عادت همیشګی با استفاده از وقت بخوانش مطالب آموزنده این ویب سایت میپردازم ، ولی به هر حال تا جایکه از قبل ها بیاد دارم همین بورد نشراتی در اصلاح بعضی اغلاط تایپی و حتی املائي نظر به مسؤلیت های شان بعضی مطالب دلخواه را همیشه همکاری نموده اند که ممنون و سپاسګذار اخلاص شان هستیم ولی از طرف دیګر هم خواهش دوستانه بنده از همه دست اندرکاران این سایت وزین این است که در صورتی که به این چنین حالات روبرو میشوند ممکن خواهد بود که دوباره به نویسنده مطلب در یک سطر واضح نموده که نامه تان را دوباره بخوانش ګیرید و بعد از اصلاح اغلاط تایپی یا املائي آنرا دوباره به ما بفرستید تا در نشر آن اقدام نمائیم نه اینکه آنرا به زباله دانی میفرستند و نویسنده بیچاره هم بلاتکلیف میمانند البته این هم صرف یک خواهش است اګر در امکانات اعضای بورد نشراتی باشد و قابل پذیرش شان واقع ګردد.

با عرض حرمت
ســــادات لندن


اسم: Sadat    محل سکونت: England    تاریخ: 27.03.2013

درنو هیواد والو او محترمو لوستونکو سلامونه او نیکی هیلی می ومنی،
په دې هیله چې نوې ۱۳۹۲ لمریزکال مو د نوي خبرو او ښه روابطو په لرلو پیل کړې وي ، او د هیواد په ګوډ ګوډ کې د خوشحالی او امن کال وي.

عزیزانو یو څه تاسی سره شریک کول ِواړم هغه دا چې :
زه په ډیر احترامانه ډول لیکنې کوم او ټولو ته د ملی تړون په خاطر کوښښ کوم چې څه اضافی خبری ونه لیکم خو دلته د جرمن آنلین په دې خپرونکي بورد یا میز کارکونکي خپل مخصوص طرفونه او سمپاتی ګانی لری چې دا د دریم ځل لپاره ما دری ورځې مخکې وآزمایل او په ډیر تأسب سره چې زما شکونه په یقین بدل شو ، د هر هغه چا لیکنې چې ددوې دجمع وي او ددوي د تبلیغاتی تیم په ګټو وي خپاره کوی یی خو چې کوم څه که تاریخی حقایق هم وي او چا ته مو د نصیحت او یا ښه مشوری په نیت هم لیکلی وي نو دوط یی زغملی نه شی.
ما څو وخته دمخه د مادرید د کنفرانس په هکله چې ټول مؤسسین او پت لاسونه یی ما پیژندل د افشاکولو او خپل ولس ته د ریښتینی شیطانی پلانونو په هکله وغوښتل چې په موقع خبر ورکړم او خپله مقاله مې ددې په اصطلاح افغان جرمن آنلین دروند ویب پاڼې ته ورواستول چې هر ډول مسؤلیت یی هم په ما پوری تړاو درلود د مقالی عنوان می داسی وو چې ( باز هم زیر کاسه ها نیم کاسه ها) چې له بده مرغه ددی ویب پاڼې په نشراتی یا خپرولو د څانګی په مسؤلینو کی د هماغی چپیانو ( شعله یانو او ماویستانو)چې تر ټولو چپیانو افراطی او بنسټیز عمل کوی شامل کسانو ددی لیکنی د خپرولو مخه یی ونیول او حتی یو تعداد نورو ویب پاڼو سره چې خپل روابط او سمپاتي ګانی لری نو په یو ډول یی احوال ورکړي وو چې دا لیکنه دې خپور نه شی ، خو له نیکه مرغه په بعضی حقیقی ملی او وطنپالو ویب پاڼو کې نشر هم شول او بالاخره می خپل فرض خپل د ولسونو په وړاندی پوره کړه او یو مهمو او واقعی ملی او هیواد پالو ملی وګړو ته مې هم واستول. . .

بیا دری ورځې مخکی مې هڅه وکړه چې د محترم اکادمیسین ډاکتر صیب محمد اعظم سیستانی د نوي تاریخی کتاب په هکله چې د پښتنو د تاریخ په هکله یی لیکلی او د همدې جرمن آنلین په ویب پاڼې کې هم لاتر اوسه پرته ده وغوښتل چې خپل نظریات لکه د نورو لوستونکو په شان شریک کړم او لااقل د هر هغه چا لکه ( منان کریم، لمر جباری، او ددوی ډلی ټپلی ) ځواب ولیکم چې د پردو په اشاراتو او مکلف شوی معاشونو په بدل کې د دې تاریخی کتاب په تخریب را وتلی . . .
بیا ددوی د ملګرو موجودیت په دې نشراتی بورد کې ددی سبب شوې چې د بل چا خبری باید نشر نه شي ځکه چې تاسی ټول په دي پوهیژی چې په دې تیرو دری نیمو لسیزو کی په خاصه توګه د پښتنو ضد کامپاینونو شدت موندلی او د ضمینی او امکاناتو برابرول یی لکه د آریایی ویب پاڼې په شان نن سبا جرمن آنلین هم برابره کړې ده ، خو زه یو څه تاسی ټولو د پردو په اشاراتو مخربینو ته وایم چې ګورې ډیرو ابر قدرتونو خپل هڅې وکړې خو ټول مخ تور او ناکام شول او تاسی به هم مخ تورې شې دا هیواد یو متحد او آزاد هیواد پاتی شوی او پاتې کیژی . هر هغه څوک چې د خنډونو د اچولو هڅې کړي په تاریخونو کې مخ تور شوي او مخ تور به هم شی . . .
ګوری دا نن مو په هر نیرنګونو چې زخمي کړي یا پاشیلی یو خو په یاد ولری چې دا هیواد خپل سکني او اصیل بچیا او ښه ساتونکي او پلونکي د تاریخ په اوږدو کی لرل او لری یی تاسی مطمئن اوسی ستاسی په دې شرمیدلی خبرو لمر په دوه ګوتو نه شی پټیدلای او نه به تاسی او نه هم ستاسی ایرانی او پاکستانی باداران دې ارمان ته ورسیژی چې خدای مکړه کومه ورځ به دا وطن او یا دا ستر قامونه ټوتې کړې یا هم وویشې . . .
نو یړ ځل بیا ستاسی او ستاسی د ټولو همکارانو او ډلو ټپلو نه په ډیر درناوی او انسنی ژبه هیله کوم چې له تخریبی او د پردو په اشاراتو خپل د واحد کور د ورانولو هڅې مه کوې که نه نو هسی هم په آخری کي ژمی به تیر وي او لکه هر وخت په شان به مخ توري سکرو ته پاتې وي ...
په دې اوس هم مطمئن نه یم چې دا لیک به مې هم نشر ته وسپارل شي که لکه نورو په شان به یی پټ کړي او یا دا چې زوالی دانې ته به واچول شی ، خو زه یی باک نه لرم ځکه چې ما خپل ترخې تجربی له دوی سره آزمایلی بیا ما ته هم نوری ښه لاری معلومې دي تر ټلویزیونونو او نورو ویب پاڼو پوری رسول به يي ماته هم ډیر ګران کار نه وي . . .

و ما علینا الاالبلاغ
ســـــــادات د لندن ښار


اسم: زهره کوچی   محل سکونت: کلوله پشته،کابل    تاریخ: 26.03.2013

دوست گران قدر با اسم واحد؟عبدالمنان خان کریم سلام برشما!
من بندهٔ الله تابه حال به این عقیده بودم که غیب را تنها،تنها خداوند(ج) می داند.حالا که جناب شما ادعای معاونیت او را می کنید من حرفی ندارم.
از اینکه که شما محترم باخواندن نیم سطر یک کتاب را نقد می کنید.همه کسانیکه که در مقابل نظر شما چیزی نوشته کند آنرا یک شخص میدانید،به علم و دانش شما سر تعظیم فرو می آورم. به قول حاجی کامران (من چپ، من خاموش،من گُنگه)
ولی من از دوستان دیگر نمایندگی نمی کنم
باعرض حرمت
زُهره کوچی


اسم: عبدالمنان کریم    محل سکونت: آلمان    تاریخ: 24.03.2013

دوست محترم کثیرالنام(محترم زهره کوچی، افغانمل، غزنوی غلزی و غیره) !
اختراع جدید بشریت در بخش «تخنیک اطلاعاتی» دارای جوانب «مثبت» و «منفی» است. ازینکه همه، بنام های مختلف، یک شخص است، در نوشته های اخیر به سه آدرس، آنچه باید می نوشتم، نوشتم. حال هیچ لزومی نمی بینم، که با یک مغز با چندین نام، باعث ضیاع وقت شوم.

شما خوش باشید.

کریم


اسم: غزنوی غلزی   محل سکونت: ویرجنیا    تاریخ: 24.03.2013


محترم استاد سیستانی از استادان درجه اول تأریخ افغانستان، شخصیت عالم، محقق مستند بر شواهد علمی تأریخی و از همه مهمتر یک افغان ملی و وطندوست است.

بر همین اساس عناصر ضد وحدت ملی و آنانی که عقده های شان چشم های شان را کور کرده است با هر بهانه بدون سند و خارج از اصل موضوع و تعبیر نادرست از یک قسمت از جمله بر وی میتازند تا تقلب و فعالیت های ضد وحدت ملی افغانستان خود شان را در این آب های گل آلود پوشیده نگه دارند.
استاد سیستانی بار ها و با شواهد مستند تأریخی تشریح کرده اند که تمام اقوام و قبایل افغانستان در طول تاریخ نقش های شان را در مقاطع تاریخ بازی کرده و اگر هم در یک مقطع تأریخ یک قوم نقش عمده داشته اند اقوام دیگر به انواع مختلف در فعالیت های تأریخی آریانا-خراسان - افغانستان سهم داشته اند.
توهین به دیگر اقوام نه در شخصیت انسانی و ملی استاد سیستانی جا دارد و نه در شیوه و ړوش علمی تحقیقی وی.


اسم: زهره کوچی   محل سکونت: کلوله پشته،کابل    تاریخ: 24.03.2013


جناب محترم عبدالمنان کریم!

من خود این را اعتراف میکنم که عالم نیستم تحصیلات ساده دارم خط را خوانده می توانم حتی از آقای محترم نگارگر و آقای محترم هاشمیان را، شاید جناب محترم آنچه را می نوسید، در ذهن تان چیزی باشد. ولی من متأسفانه مثل شما عالم نشدم که با نیم سطر نوشته حُکم کنم یک نویسنده را به امر قلم اعدام باز پرسان کنم که گناه او چه بوده است؟.
جناب محترم آقای کریم ! در فورمولبندی جملات تان آزادی عام و تام دارید. این حق شماست چشم بخیل کور، ولی هر گاه این جمله بندی سبب تخریش بی موجب یک اثر شود باید کسی آنرا روشن سازد ولو که عالم نباشد می گویند سیل بین حق چهل وزیر را دارد.
شما که در آلمان زندگی می کنید شاید قوانین و اجرای قوانین را خوبتر از افغانستان بدانید. در اینجا هر کس خودکشی می کند و یا می کشد کسی کاری به کار شان ندارد. ولی در آلمان شاید نگذارند کسی خود کشی کند و یا کسی، کسی را بکشد. پس لازم می افتد گذاشته نشود کسی پیدا شود یک نویسندۀ ملی مثل آقای سیستانی را فاشیست و قومگرا معرفی کند.

با عرض حرمت
زهرا کوچی


اسم: افغانمل   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 24.03.2013

برادرارجمند عبدالمنان کریم!

در نوشته تان بجواب آقای شاه محمود مستمند به یک اصطلاح سیاسی «کیش شخصیت» برخوردم که برای من تعجب بر انگیز بود. شما خطاب به آقای مستمند نوشته بودید که (در توصیف دیگران و بلند بردن «کیش شخصیت دیگران هم» سابقۀ تمرین دارید.)

جناب محترم،شما خود یک شخصیت سیاسی برجسته در حزب دیموکراتیک خلق افغانستان بودید و معنی و منظور این اصطلاح را باید بهتر از هرکس دیگر بدایند. توصیف از یک دوست یا یک شاعر، یا یک ادیب، یا یک نقاش یا یک مؤرخ، یایک فیلسوف، یا یک فلم ساز و یک شخصیت فرهنگی، که هیچ قدرتی در ارتقا یا تنزل کسی نداشته باشد با مداحی و ستایش تملق آمیز و مبالغه آمیز از یک شخصیت سیاسی که قدرت عزل و نصب اشخاص زیردست خود را داشته باشد، بسیار فرق دارد.

اصطلاح کیش شخصیت، در ترمینولوژی احزاب کمونیستی و سازمانهای سیاسی چپ جای خاص دارد، وهدف آن برتر وانمود کردن کسی است که سکان زمامداری و رهبری سیاسی در دست اوست و تعریف و تمجید و ستایش مبالغه آمیز از کردار و گفتار وی به نوعی مکلفیت سیاسی و مطبوعاتی مبدل میگردد وعدم رعایت این گزافه گوئی و مبالغه گوئی سبب از دست دادن مقام و موقعیت حزبی و یا دولتی زیر دستان میگردد. خلاصه شخصیت مورد تکریم و تقدیس، یا رهبر سیاسی است یا مذهبی، و قدرت دارد تا کسی را بمقامی بالا کشد، یا از مقامی فرو کشد، مثل ستالین، کملسونگ، نور محمد تره کی، پولپوت و غیره. معمولاً پس از مرگ چنین رهبرانی است که رقبای سیاسی پس از وی او را متهم به « کیش شخصیت » میکنند تا او را نزد مردم خورد کنند، اما توصیف و تمجید از یک شخصیت فرهنگی، به معنای قدر شناسی و تقدیر از کار و زحمتی است که آن شخص برای مردم و جامعه بشری انجام داده است.

پس نباید اصطلاحات را نابجا بکار برد، زیرا من شما را خوب می شناسم که سالها به اعضای حزب تان درس سیاسی و ایدالوژیک داده اید. آیا شما در آلمان زندگی نمی کنید و همسایۀ در بدیور آقای داکتر یوسفی نیستید؟ پس چه خطری شما را تهدید میکند که از چاپ عکس تان در بخش آرشیف نویسندگان پورتال خود داری میکنید؟ آیا مگر موقف شما از اشخاصی چون داکتر یوسفی هم در حزب دیموکراتیک بزرگتر و مهم تر بوده است که از نشر عکس خود در گوشه سوانح تان خوداری می ورزید؟ فکر میکنم بزرگتر نه بوده اید، علت شاید در اعمال شما باشد که شما را مجبور ساخته تا در پس حجاب نام مستعار بزندگی خود ادامه بدهید.

با عرض حرمت به خوانندگان این پورتال معظم و دوست داشتنی 23-3- 2013


اسم: عبدالمنان کریم   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 24.03.2013


قابل توجه محترمان زهره کوچی و میوند هیلمندی!

متأسفم ازینکه با همچو افرادی روبرو می شوم که خود ارزش به تحلیل و تجزیۀ کلمات و مفاهیم، در یک جمله را ندارند، چه جائیکه «کتب» را ارزیابی بتوانند.

چنین بر می آید که شما بر حسب، ضرب المثل پشتو که می گویند:«په گازر یی نه یم، په خرپ یی یم» با موضوع چنین برخورد می کنید. لطفاً تمام متونی را که نوشته ام، بار دیگر مرور نمائید. اظهار نظرم با پشتون ها و یاغیر پشتون ها ربطی نداشته است. از جانب دیگر روی اهمیت کتاب محترم سیستانی صاحب هم، تبصره ای نداشته ام. جمع آوری معلومات تأریخی محترم سیستانی را هیچ کس بی اهمیت نمی داند. جانبداری های احساساتی شما هم کمتر ضرر نمی رساند.

اینجانب قبل ازینکه کتاب مورد نظر را مورد توجه قرار داده باشم، یا شکی نسبت به این مقاطع تأریخی داشته بوده باشم، با همۀ این مراحل آگاهی لازم دارم، جانبداری از این به اصطلاح «آقای سنگشکن» هم نیستم. در یادداشت محترم لمر جباری، این سطر را دیدم: «( اگر این کشور را پشتون ها نساخته اند و میراث شمشیر و خونهای ریخته شدۀ آنها در رکاب رهبران شان نیست پس بگوببد آیا مزد شمشیر قوم و قبیله توست؟)»

صرفنظر ازینکه این جمله بحث بر انگیز و جدال بر انگیز است، که در عمق بحث نخواستم داخل شوم. فقط افادۀ «... پس بگویید آیا مزد شمشیر قوم و قبیله توست؟» ذهن ام را بخود مصروف ساخت. بعد در جواب به محترم لمر جباری نوشتم: «هر انسان ریشۀ «نژادی» می داشته باشد. اما «مالک» آن «قوم و قبیله» بوده نمی تواند...».که باز هم تکرارش میکنم.
شما می توانید بگوئید که این جمله اشتباه آمیز است، عیبی ندارد، اما نا شایسته است، که کدام غرض و موضعگیری ضد کدام شخص و یا قبیله را بر دامن اینجانب ببندید.

هر آنچه در بارۀ این مفاهیم نوشته ام، نزد اینجانب پابرجاست، وقتی شما نمی پذیرید، حق شماست. در عین زمان حق اینجانب است، که قضاوت خود را خود فورمولبندی نمایم، نه اینکه بهدایت دیگران و از زاویۀ دید دیگران بنویسم. بعد از نشر این جمله در اولین یادداشت: « برای رسیدن به «وحدت ملی»، لازم است، تا مبارزه علیه «نژاد پرستی» و افکار «برتری نژادی» یا «نسبی» را از نظر دور نداریم».

بر حسب اخبار تلویزون آلمانی، همین دیروز هزاران انسان شعار می دادند که «نژاد پرستی دشمن بشریت است!»

وقتی باین همه ادعاهای مشابه شما نظر می اندازم، دوستان گرامی، هیچ یکی از شما را «پارتنر» بحث علمی و آموزشی نمی دانم. در خاتمه با این جمله، که می گویند: «دشمن دانا بلندت می کند، بر زمینت می زند نادان دوست»، هر نوع بحث را با شما درین موضوع، ختم اعلان می نمایم.

بااحترام
کریم


اسم: میوندهلمندی   محل سکونت: لندن    تاریخ: 24.03.2013

قابل عطف توجه محترم عبدالمنان کریم!

به نظرم آقای کریم باید آدم به کمال رسیده ای باشد تا به استاد نگارگر درس بدهد که نسبت بدوستان وشخصیت های فرهنگی جامعه چنین یا چنان ننویسد وچنین یا چنان بنویسد. من دراینجا بطورمشخص به ایشان خطاب میکنم که بحث را به کجراهه نبرید،وبما بگوئید که موقف شما در برابر این سخن آقای سنگشکن چیست که نوشته است:« مثلثی که پشتونها در آن زندگی می نماید هیچگاه کشو ر مستقل و یا تاریخ مستقلی ا ز خود نداشته ا ست .»

اگر با این نظرموافقید، پس معلوم است که شماهم مثل اقای سنگشکن از زمرۀ «افغانستانی» ها میباشید که خود را «افغان»ندانسته ودرتلاش گم کردن نام ونشان «افغان» و«افغانستان» استند وهرکس چنین نیتی داشته باشد، بنابرنوشته وطن پرستانه آقای نوری در همین پورتال،باید« مجرم» پنداشته شده قابل مجازات باشد. اگر موافق نیستید،پس جواب تان به آقای سنگ شکن چه خواهد بود؟ اگر زحمت نباشد لطفاً موقف تان را برای ما روشن کنید!

بحث اساسی آقای سیستانی از همین نقطه آغاز میشود ومیخواهد به آقای( سنگ شکن ) بگوید که پشتونها از خود هم کشورمستقل داشته اند وهم تاریخ مستقل داشته اند وهرکه منکر این حقیقت باشد،ومثل سنگ شکن بنویسد، معلومدار قصد توهین به قوم پشتون وتاریخ پشتونها را دارد وباید جواب دندان شکن به وی داده شود.ومحترم سیستانی برای بستن دهن اشخاصی چون سنگ شکن، بخود زحمت داده کتابی نوشته است، که برای ما وجوانان ما بسیار مهم ودلچسپ است ونوشتن آن در عالم غربت از توان هرکس پوره نیست وباید از وی ممنون ومشکور بود، نه اینکه درصدد تخریب وتوهین وی برآمد.

شما آقای کریم،نباید آب را نادیده، موزه از پا بکشید،شما بجای اینکه کمی بخود زحمت میدادید ومثل آقای انجنیراحمدو محترم مستمندصاحب مقدمه کتاب مولف رامیخواندید وخود را آگاه میساختید که علت وانگیزۀ آقای سیستانی از نوشتن این کتاب واین عبارات چه بوده ومخاطب وی کدام اشخاص بوده است، با خواندن نیم یک جمله،که کسی دیگر آنرا از روی غرض نقل قول نموده، قلم برمیدارید واتهام «نژادپرستی» به کسی میزنید که مقاله های بسیاری برضد«تبعیضات قومی وزبانی ومذهبی وجنسیتی» وغیره درهمین پورتال افغان جرمن آنلاین دارد، ولی کسی را که با تعصب کور خود به تاریخ وافتخارات تاریخی یک قوم از جمله اقوام شریف این کشور توهین میکنند،مورد تائید قرار میدهید؟؟ واه واه به این قضاوت واین انصاف شما !!
با احترام


اسم: عبدالمنان کریم   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 23.03.2013

محترم مستمند! 23/03/2013

لطفاً آنچه من به ارتباط یک سطر از یک نوشته آقای لمر جباری نوشته ام، بار دیگر بخوانید و خوب بیندیشید که اینجانب از چه اصول پیروی می کنم. هدایت خواندن «کتب» دیگران را برایم توضیح ندهید. برای اینجانب مطرح نیست که چه کسی بنابر چه انگیزه، بر علیه چه کسی می نویسد، بلکه مهم اینست که چه می نویسد و چه معنی می دهد. با این جملات، پایان تبادل نظر را با شما آرزو دارم.
دیگر هر چه بنویسید، از اینجانب، دیگر جواب نخواهید یافت.

با احترام
کریم


اسم: زهره کوچی   محل سکونت: کلوله پشته،کابل    تاریخ: 23.03.2013


به خوانندگان محترم افغان جرمن آنلاین سلام و عرض ادب!

اینکه ښاغلی محترم «لمر جباری» محترم «عبدالمنان کریم» و شاید هم محترم «اکبر»، «محترم .....؟» با خواندن نیم پاراگراف یک کتاب ضخیم را نقد می کنند جای تعجب ندارد. زیرا منظور آنها نقد یا سره و خشره کردن این اثر تاریخی نیست، بلکه آنها می خواهند بدینوسیله نوشته های نویسندهٔ توانا و مورخ (مؤرخ) شهیر کشور (،) محترم سیستانی صاحب و دیگر دانشمندان را در نظر خوانندگان بی ارزش جلوه دهند.
بنده در این روز ها یک مقالهٔ از محترم نریمان دورانی را خواندم که در باره نقد نوشته شده بود. بنابر قول نامرده جهت نقد یک مقاله لازم است (لااقل برابر حجم مقاله باید نقد صورت گیرد. نقد باید با مثال ها روشن شود، در نقد باید بیطرفی کامل رعایت گردد.) پس نقد کردن هم شرایط و قواعد خاص خود را دارد. مثلیکه محترم نگارگر صاحب و محترم هاشمیان صاحب در مورد شعر حضرت بیدل می نویسند.
اگر محترم آقای لمر جباری و یا محترم آقای کریم در خود صلاحیت و امکان را می بینند لازم است این اثر را بخوانند با دلایل ثبوت کنند که این اثر فاقد اعتبار است، در غیر آن این بحث شان موی پالید (پالیدن)در خمیر است.

با عرض حرمت
زهره کوچی


اسم: شاه محمود مستمند   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 23.03.2013


دوست گرامی عبدالمنا کریم(عبدالمنان) سلام بر شما!

نوشته من نه حمله بوده و نه هم بلند پروازی، همانطوریکه شما احساس نمودید. بلکه توصیه دوستانه بوده، زیراکه شما فقط با خواندن یک پاراگراف و تعین (تعیین) یک جمله بدون خواندن کتاب پرمحتوای سیستانی، قضاوت را آغHز (آغاز) نموده اید که شایسته(شایسنۀ)اشخاص بافهم مثل شما نیست. به دلیل آنکه وی همین کتاب را در جواب یک «یک» شخص متعصب و بیگانه پرست به رشته (دشتۀ) تحریر در آورده است و چیزیکه سیستانی صاحب توضیح کرده است نیز یک واقعیت تاریخی (تأریخی) و انکار ناپذیر است ، نه دامن زدن به تعصبات نژادی و قومی. لذا من صمیمانه تقاضا نمودم تا به خاطر جلو گیری از بدنامی هرچه بیشتر باید از چنین تبصره های که غرض الود (آلود) و تخریش کننده است، صرفنظر شود، بهتر خواهد بود. اگر شما آنرا حمله فکر میکنید، فکر میکنم که شما دفعتآ احساساتی شده اید و احساسات در دفاع از حقوق یک انسان چه پشتون باشد چه تاجک و ازبک و یا هم دیگر ان قابل قدراست.

امید است که هدف شریفانه (شریفانۀ) من را درک کرده باشید
با حرمت
مستمند


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا، امریکا     تاریخ: 23.03.2013


دوست عزیز که افتخار آشنائی با شما، آقای دوست محمد از بدخشان، را ندارم.

چند سطریکه در رابطه با مقالۀ " بی عنوان " این قلم شکسته نموده اید، مرا هزاران مایل ویا بحساب خودما کرور ها منزل به افغانستان عزیز تر از زندگی ام کشانید و مختصر میگویم خیر و برکت به نوشتۀ تان. دوستان فرهنگی همراز تانرا در آغوش بگیرید و تحفۀ کوچک محبت یک پیر مرد تانرا برایشان برسانید.
ارجمند عزیزم! پسر ارشدم که عبدالله نام دارد، عمرش بیشتر از پنجاه سال است با ختم دورۀ طالب العلمی اش در لیسۀ استقلال در ماه سپتمبر سال 1978، قدم بعدی بعد از آغاز بدبختی افغانستان وطن خودرا با برادر کوچک و خواهرش در کنار پدر و مادرش که اجدادش از قرنها باینطرف در خاک افغانستان دفن اند، آن خاک عزیز را ترک گفت. امروز وی، مانند خواهر و برادرش، در راه رفاه و ترقی امریکا خدمت میکند نه در راه آبادانی وطن شان که نشانه های دستهای پدر و پدر کلان ها و نیکه های شان در آن خاک بفراموشی سپرده شده است. عبدالله امروز در خلال ساعات مرتبش دیوان ابوالمعانی حضرت بیدل را از دری به انگلیسی ترجمه میکند و قرار اطلاع دو روز قبلش بالای جلد هشتم آن کار میکند.
عزیزم! چند جملۀ بالا را بمنظوری نوشتم تا بشما اذعان نمایم که نسل خدمتگذاران سابق افغانستان در حال انقراض هستند و کسیکۀ وارث حقیقی آن خاک میباشد، فرزندان صادق و راستگو مانند شماها که در آغوش کوه های زیبا و دره های دوستداشتنی و یا دشتهای مرد آزمای وطن مشترک ما زندگی میکنند، بوده و میباشند.
سالها قبل جنت مکان اعلیحضرت محمد ظاهرشاه در روم برایم تقریباَ با این جملات گفت" برادر ! نظام ها می آیند و از بین می روند، اما ملت افغان بحال خود باقی می ماند و مطمئنم روزی وطن خودرا نجات می دهند." بلی حقیقت همین است. شما به نحویکه می نویسید و اندیشه هائیکه محور زندگی تانرا می چرخاند، بنیاد ان بالای حقیقت استوار است و ایمان دارم که حقیقت خواستۀ خدا و مردم است. شما باید با هم با همفکران و همرازان تان بیشتر از بیش نزدیک شوید و ناکامی را نپیذیرید بلکه مبارزه کنید که وطن را ازاین مخمصه نجات دهید.

متوجه شدم که نامۀ مختصرم باطالت کشید، امید است که باعث رنج خاطر تان نشده باشد. یک تبصرۀ کوچک: محتوی نوشتۀ تانرا تأئید میکنم لیک متوجه باشید که مرحوم انورالسادات را با حکام امروزی در وطن بیچارۀ ما مقایسه کردن ظلم ایست به حال شخصیت سادات، رهبر ملی مصر.

با تجدید سلام و محبت به شما و دوستان عزیز تان.
در اخیر خواهش میکنم که یک گیلاس آب از چشمه و یا دریای خروشان بدخشان بیاد این دور افتادۀ تان و سال نو وطن ما بنوشید. خدا همرایتان


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 23.03.2013


در باب اینکه چه چیزی را معیار احترام به انسان ها باید قرار داد، آدمیت انسان را یا چپن
و لنگی ابریشمی و جاه و جلال و ثروت مال و منال ـ که خدا دانداز کجا و چگونه بدست آمده است(!) ـ و سن و عمر را، بهترین داوری کوتاه و پخته را، به نظر من، برخی از شعرا، از جمله مولانا و سعدی، چه در شعر چه به شکل وجیزه ها، نموده اند.

(ناگفته نماند که احترام به موی سپید و انسانهای مسن ـ در صورتی که بدی شان به کسی نرسیده باشد ـ نه اینکه مانعی ندارد، که کار خجسته ای نیز است!)
کوتاه سخن اینکه احترام و بزرگی هر انسان باید نتیجۀاعمال خوب خود وی باشد، نه به آنچه پدر و اجدادش کرده یا نکرده اند.
در مورد آن سخن پیامبر که " خوبش را از روی خودش بشناس و بدش را از روی من"، من متیقن هستم که پیامبر چنین حرفی را نزده است در غیر آن سیدی را که عمری را بافضیلت و سعی و کوشش و تقوا و و پرهیز و درست کاری و ترس از خدا سپری کرده است و لقمه ای هم از پول حرام به دهن نگذاشته و دل احدی را نرنجانده با آن سیدی که با هزار ها کثافت کاری و جنایت، بدون ترس از خدا، به نام و نشانی می رسید، یکی دانستن جفائی است که نسبت دادن آن به دین و خدا و پیامبر گناهی است بس عظیم!

(این بحث عام است و هیچ کس خاصی مستقیم و غیر مستقیم مخاطب این راقم نیست. نوشتۀ جناب نگارگر صاحب هم واقعاً نوشته خوبی بود. امید است از این نوع نوشته ها بدون اینکه با کسی به مباحثه و جدل بپردازند، باز هم از قلم پرتوان شان خوانده شود. )

بهر حال این شما و این هم داوری یک عده انسان های عزیز و قابل احترام:

گر بصورت آدمی انسان بودی
احمد و بوجهل یک سان بودی

تن آدمی شریف است بجان آدمیـــــــــــت
نه همین لــــــــباس زیباست نشان آدمیت.

آدمی را آدمیت لازم است
عود را گر بو نه باشد، هیزم است

وگر چل ساله را عقل وادب نیست
به تحقیقش نشاید آدمی خواند

آنان که فخر، به اجداد میکنند
چون سگ به استخوان، دل خود شاد میکنند

آدمیت نه به نطق و نه به ریش و نه به جان است
توطی هم نطق و بز هم ریش و خر هم جان دارد

بزرگی به عقل است، نه به سال(و مال.)ـ و مال، در هلالین را راقم اضافه نموده است.
و ...

بالاخره انسان باید خود پسندیده کیش باشد.
فراموش نکنیم حرف آن عارف را ـ چون این نکته در بحثی پیرامون شعری از "بیدل" بود ـ که : بز از پای خود و ...
همه شادکام و بهروز باشید


اسم: عبد المنان کریم    محل سکونت: آلمان    تاریخ: 23.03.2013

عبد المنان کریم 23/03/2013


دانشمند محترم م. ا. نگارگر از برمنگهم برتانیه!

از توضیح شما در مورد «سید عالی نسب»، که گویا «مدعیان دروغ سیادت نیز وجود دارند» تشکر. بهر صورت بدون اینکه به احساس و عقیدۀ مسلمانان و همچنان طرز تفکر شما، در مورد اینکه «... برای اولادۀ پیامبرِ اسلام نوعی احترامِ روحانی دارند...» غرضی داشته باشم، نزد اینجانب وقتی یک اصطلاح را ببینم، بحیث «انسان»، بدون عقاید هر یک از «پیروان» ادیان در جهان و یا در جامعۀ ما، از روی مفهوم در نظر می گیرم. شما حق دارید، «احترام روحانی» داشته باشید. اما آیا می پذیرید، که یک مقدار اعتماد انسانی را بنابر همین «نسب»، که در عین حال در «کتگوری» «نژاد» شامل بوده می تواند، حین قضاوت «علمکرد» شخص، می بخشید. آیا این یک «امتیاز نژادی» نیست؟ جامعۀ ما، مشابه با «سائر» جوامع دنیا، علاوه از اینکه بیش از 98 فیصد آنرا «مسلمانان سنی و شیعه» تشکیل می دهد، صرفنظر از تبصره روی خونریزی طولانی که جریان دارد، آیا در عین زمان «چنین» اعتماد را به «کاست» عالی «هندو»، نسبت به «کاست پائین» آنها، قایل می شوید؟

هدف این است که ما هر انسان را باید نظر به «عمل» او، مطابق «نورم ها» و ارزش های انسانی، «امتیاز» بدهیم، نه آنکه با داشتن ریشۀ «اصیل»، تحت تأثیر بیائیم.

با احترام
کریم


اسم: م.ا.نگارگر   محل سکونت: برمنگهم برتانیه    تاریخ: 23.03.2013

برادرعزیز وارجمندِ من آقای عبدالمنان کریم
من تبصرۀ آن عزیز ارجمند رادربارۀ اینکه اُستاد هاشمیان را "سیدعالی نسب" خوانده ام دیدم. درآنجا عالی نسب هیچ موردِ استعمالِ
سیاسی یا نژادی نداردبلکه مسلمانان برای اولادۀ پیامبرِ اسلام نوعی احترامِ روحانی دارند وچون مدعیان دروغ سیادت نیز وجوددارند معنای سید عالی نسب این است که سیادتِ اوثقه است. درجهت مخالف عالی نازل وجود نداردبلکه عادی وجود دارد.من هیچ گونه اعتقاد به نژاد وبرتری نژادی هیچ کس ندارم واصطلاح عالی نسب تنها درمورد ساداتی به کار میرود که درسیادتِ شان شُبهه ای وجود نداشته باشد.امیدوارم این توضیح مختصرذهن آن برادرعزیزراآرامش بدهد.باعرضِ حسرمت.


اسم: عبدالمنان کریم   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 23.03.2013

محترم شاه محمود مستمند!

بلند پروازی و حمله وری هم یک حد و اندازه دارد. کاش شما اولاً بخود تکلیف قبول می فرمودید، اقلاً به تعرف «کتگوریهای» اجتماعی و «ترمینولوژی» ها هم توجه می نمودید، و به اصطلاح معمول دهن را آنقدر پر نمی کردید. اولاً آنچه به علم و تاریخ مربوط است و جناب سیستانی تکلیف فرموده تهیه نموده اند، تبصره نشده است. از گفتار شما چنین بر می آید، که شما باید اهداف دیگری داشته باشید. در توصیف دیگران و بلند بردن «کیش شخصیت دیگران هم» سابقۀ تمرین دارید. باز تاکید می گردد که حرمت و کرامت هر انسان نزد این جانب محترم است، و محترم سیستانی هم ازین اصول مستثنی نیستند.

اشاره روی یک جمله،بوده است. حرف های اینجانب بر سر قوم پشتون، تاریخ و فرهنگ آن نبوده است، بلکه در «فورمولبندی» یک جمله، که از آن می شود، تعبیر های نا مطلوب هم حاصل شود. یک قوم که هر قدر بزرگ و هم دارای دستاورد های عظیم تاریخی باشد، باز هم می تواند دستخوش انحرافات و اهداف افراد نا مطلوب گردند. شما در آلمان زندگی می کنید. آیا گاهی هم به برنامه های توضیحی تاریخ این کشور گوش می دهید؟ این ملت پیشرفته، مگر دوران «نازی» و «جنگ دوم جهانی» را تحت رهبری،نازی های «نژاد پرست»، نمی دانند؟

وقتی شما بیک جمله دقت نفرموده اید، تا ببینید که هدف، بخاطر وطن و «وحدت ملی» بوده است، در مورد دیگران تقاضا دارید که کتاب های طویل و عریض را بخوانند. برین عقیده هستم که جواب «نژاد پرستان» را، با شیوۀ «نژاد پرستی» و تمایلات به احساس «برتری نژادی»، نباید ارائه گردد.

با احترام
کریم


اسم: شاه محمود مستمند   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 22.03.2013


سلام به خواننده گان محترم سایت وزین افغان جرمن!

از نوشته های محترم لمر جباری و عبدالمنان کریم هویدا است که هدف هردوی شان خواندن کتاب های وزین سیستانی صاحب نبوده، بلکه تخریب شخصیت آن بزرگ مرد بیباک، بی ترس و تأریخ نویس توانای کشور بوده است، زیراکه تنها با خواندن یک پراگراف و آنهم از مقدمه به معنی خواندن کتاب و بی ماهیت شدن کتاب نبوده بلکه هدف هردوی تان توهین به تأریخ آفتابی کشور است، که اگر شما بخواهید یا نه آن تأریخ دیروز پشتونهای کشور تان است، که آنها نیز یک جزو از وجود یک افغان نیرومند و حماسه آفرین تأریخ عمومی کشورتان است. و در حقیقت سیستانی صاحب در مقدمه کتاب شان علت نوشتن کتاب خود را توضیح میکند، که در جواب یک متعصب مادرزاد بوده، نه دامن زدن به تبعیض نژادی، و تبعیض نژادی که امروز در عمل در کشور اشغالی که ذریعه دزدان ناتو د دزدان جهادی اشغال شده، موجوداست و تأریخ پرافتخار کشور مشترک را بدنام ساخت، شما کاملآ خاموش بوده اید و هرگز چیزی را در رد این تبعیض استخوان سوز چیزی ننوشته اید و فکر میکنید که غصب قدرت ذریعه دزدان جمعیتی و پرچمی حق پدری شان است.
در دیگر کشورهای جهان نیز قومهای اکثریت و اقلیت موجود است و هدف همه شان خدمت به میهن است، نه به قوم مشخص و یا تنظیم و حزب مشخص مثل امروز در کشور اشغالی افغانها.
لازم است تا غرض جلو گیری از بدنامی دوستان هر یک ع. کریم و لمر نوشته شان را لطف فرموده پس بگیرد تا توهنیی نباشد به یک شخصیت بزرگ علمی و ملی کشور. زیراکه شما مقدمه کتاب راکه در جواب یک عنصر بیگانه نوشته شده است نادیده گرفته اید.
باحرمت
مستمند


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 22.03.2013


آقای مایار! سلام بی بایان خود و چند فرهنگی همراز خویش را خدمت شما تقدیم می دارم. مقالهء «بی عنوان» شما رساتر و گویاتر از صدها مقالهء عنوان دار است. آنچه شما در چند پراگراف بیان داشتید، در کتاب ضخیم و قطور و حجیمی هم - با آن تاثیر و گویایی - نمی توان به آن دست یافت.

شاید اوضاع کنونی ایجاب می کرد که در آستانهء سال جدید هجری شمسی، افغان ها سال نو خود را با مطالعهء این مقالهء آگاهی بخش شما آغاز کنند و تاثیرات بیانیه های رئیس جمهور خویش را در مطبوعات آن دیار دریابند.

من می خواستم با شنیدن اخبار تلویزیون آریانا که به نام تلویزیون انجنیر صاحب بیات نیز شهرت دارد چیزی بنویسم؛ اما مطالعه مقالهء شما، مرا چنان زیر تاثیر قرار داد که ناگزیر، نخست به آن پرداختم. اکنون می پردازم به خبر امروز 2 حمل 1392 هجری شمسی، تلویزیون آریانا.
تلویزیون آریانا از زبان آقای تمیم نورستانی والی محترم نورستان راجع به اوضاع امنیتی در نورستان گزارشی داشت که جناب والی صاحب از تنقیص پولیس و از شمار اندک اردوی ملی در نورستان و تهدیدات پاکستان و حضور چند «رأس» میجر پاکستانی در ولسوالی «برگ متال» خبر می داد.
در مطبوعات افغانستان یکی از ترکیباتی که به تکرار از سیاسی و مسئول حکومتی و نمایندهء مردم شینده می شود عبارت « منافع ملی» است که تا کنون اگرچه به گفتهء دانشمندان منطق و اصول کدام تعریف «جامع و مانع» به آن ارائه نشده است، اما هرکس به اندازهء فهم و درکش می فهمد که کدام حرف در تضاد به منافع ملی قرار می گیرد و کدام نه! شاید برخی بیشتر و برخی هم با در نظر داشت تبعات آن، کمتر. همین خبر تلویزیون آریانا هم نشرش از طرف تلویزیون آریانا و هم اظهارات جناب والی به خبرنگار آن، ضد منافع ملی است. پخش این خبر به دشمنی که در کمین نشسته است، به خصوص به آن چند «رأس» میجر پاکستانی، آیا یک نوع اطلاع دهی و خدمت استباراتی نیست؟. در حقیقت والی صاحب به دشمن می گوید که این تعداد(؟؟؟ نیروی پولیس در سال روان شمسی از پولیس نورستان کم شده است و شمار اردوی ملی هم به این (؟؟؟)اندازه است، شما بیایید و حمله کنید. والی صاحب شاید چنین نیت نداشته باشد اما برداشت من با در نظرداشت وضع امنیتی نورستان همسایهء بدخشان، همین است که نوشتم. والی صاpب چرا به وزیر دفاع، وزیر داخله، ریاست ادارهء ارگان های محل، امنیت ملی و شورای امنیت کشور و یا حتی رئیس جمهور کشور تماس نمی گیرد و نامه نمی فرستد و مشکل را در میان نمی گذارد که توسط تلویزیون آن را اعلان می کند که صرف دشمن می تواند از آن استفاده کند. من می دانم که والی صاحب را - در گذشته - چند بار خبرنگاران سوال ییچ کرده اند که اکثر والی صاحب در نورستان حضور ندارد و از جلال آباد ولایت می کند، به خاطر آینده می گوید که من به خبرنگاران وضع را تشریح کرده بودم، در این تشریح کردن والی صاحب تنها خود را برائت می دهد؛ اما صد ها کودک و زن و پیر مرد که به اسارت متحجران و مزدوران پاکستانی می افتند، به وضع آن ها نیندیشیده است. در جنگ ها میان دولت ها و حتی در رقابت ها میان همسایگان موضوع پنهان کاری و راز داری بسیار مهم است. جمال ناصر در جنگ 1967 با اسرائیل طیارت نظامی اش را به گونه پنهان انتقال داد و عوض آن طیارات مقوایی را در میدان گذاشت تا اسرائیل را فریب دهد و طیارات نظامی خویش را از آسیب و تخریب، حفظ کند.
انور السادات در جنگ اکتوبر یا رمضان 1973 م که قصد حمله بر اسرائیل را داشت به خاطر غافل ساختن دشمن اعلان کرد که در رمضان امسال قصد عمره و زیارت بیت الله را دارد و همچنان برای شمار زیاد جنرالان نیروهای زمینی و هوایی اردوی مصر، رخصتی تفریحی منظور کرد و قصدا و آگاهانه ، موضوع را از طریق تلویزیون دولتی قاهره و رادیوی « صوت العرب» پخش کرد و در حقیقت، نه به ادای عمره رفت و نه به زیارت بیت الله و نه هم به جنرالان اجازه داد تا قرارگاه های عسکری را ترک بگویند و دشمن را غافلگیر کرد و توانست تا اندازه ای بر دشمن ضربه وارد کند. اما والی صاحب ما در نورستان شمار نیروهای اردوی ملی و تنقیصات پولیس را ذکر می کند و تلویزیون ما هم خدمت رسانه ای و اطلاع دهی اش را انجام می دهد. آیا این ضد منافع ملی نیست.( من آگاهانه تعداد اردوی ملی و شمار تنقیصات پولیس را که والی صاحب فرمودند ذکر نکردم تا خدمتی به دشمن نشده باشد)
در افغانستان سییمنارها و ورکشاب های متعدد لازم و غیر لازم برگذار می گردد، من پیشنهاد می کنم که ادارهء ارگان های محل یا وزارت خانه های مربوط ورکشابی را به مسئولان دولتی برگذار کنند و برای شان تفهیم بدارند کدام حرف رسانه ای است و کدام حرف رسانه ای نیست؛ البته همین حالا به یادم آمد تا بگویم که رئیس جمهور کشور هم به حیث عضو یعنی شنونده در قطار سایرین در آن ورکشاب اشتراک ورزد، تا بفهمد که کدام حرف را به مطبوعات باید گفت و کدام حرف را با مردم در میان نهاد و کدام حرف را «2 به 2 » باید گفت. در آخر می ماند مشکل والی صاحب نورستان که والی صاحب نورستان به خبرنگاران چه بگوید. بلی ! والی صاحب مشکل را با عبارات دقیق، کوتاه و گویا، کلمات درشت و عبارات سخت و جالب توجه بنویسد و به مسئولانی که از ایشان نام بردم کتبی بفرستذ ویک کاپی اش را برای روز مبادا و خاطرات چهل و پنجاه سال بعد خود حفظ کند، آن را شماره و تاریخ «بزند» اگر خبرنگاری پرسان کرد بگوید که موضوع را در مکتوب شماره 194 مورخ 26 دلو 1391 به رئیس جمهور ، وزیر دفاع و وزیر داخله نوشته ام، فرصت مساعد نیست در مورد به تفصیل سخن بگویم، اگر پاسخ مکتوب رسمی خویش را دریافت نداشتم آن را با شما در میان خواهم گذاشت.

از خوانندگان محترم پوزش می خواهم که وقت شان را ضایع کردم؛ به نظرم ایجاب می کرد تا من همچو چیزی را بنویسم شاید برای کسی و یا کسانی مفید و سودمند باشد. با سلام مجدد و احترام به آقای مایار به جهت نوشتهء آگاهی بخش « بی عنوان » ایشان.


اسم: پرویزسلیمپور   محل سکونت: باژیک     تاریخ: 22.03.2013

سلام دوستان !
کتاب حاضر از جناب سیستانی در برابر آن قلمداران مزدوریکه به عناوین مختلف تجزیه افغانستان را آرزو دارند نوشته شده است این نوشته در برابرآن عناصرغیر افغانیکه خود را بی شرمانه وبتقلید ازایران(افغانستانی) مینامند تحریر یافته است. این کتاب با اسناد و مدارک معتبر نشان میدهد که افغانستان درین مدتیکه بقول قلمداران مزدور در قلمرو حکم رانی پشتونها بود چگونه از طوفانهای نابود کن و سیلابهای تجزیه از طرف دشمنان رنگارنگ، به همت تمام اقوام افغانستان مؤفقانه بدر شده وتا هنوز یک کشور مستقله در قلب آسیا سر بلند باقی مانده است . گرچه در دوره سیاه جهادی ها بدست قهرمانهای فرار وگریز که سنک دوبارۀ تجزیه را به اشارۀ تاجکستان وایران احمدشاه قهرمان فرار وگریز، دوباره گذاشته شد وتا توانست افغانستان را به اشارۀ دشمنان وطن تخریب کرد. مگر بازهم ملت بیدار افغانستان مزدوران پهلوان پنبه شده را دقیق شناختند .
خوشبختانه آن قهرمان مزدور بلاخره در دعوای چنه زنی فروش وطن بدست باداران ولی نعمتش (عربها ) به عدم فرستاده شد.
.اما در نظریات دوستان به نظر "لمر جباری" دلسوختاندم که بخاطر حسادت وبغض وکینه که شاید در برابر مورخ دارد از دید واقیت ها چشم پوشی کرده اند.
به نوشته محترم انجنیر احمد ارج بلند میگزارم.
ولی نظردیگر که بنام عبدالمنان کریم خواندم نه مبتدا نه خبر هرچه بود غیر نظر بود. خدا برایشان املا وانشا و همچنان انصاف عطا فرمایند.


اسم: عبدالمنان کریم   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 22.03.2013


هموطن عزیز و گرامی لمر جباری!

عنوان مطلب شما: « سلام و سال نو مبارک» اینجانب را به متن تحریری شما جلب نمود. وقتی متن را تا اخیر مرور نمودم، اگر هدف شما، طوریکه فرموده اید، « جمله چنین است»، این جمله باشد که از متن شما نقل می گردد:

«( اگر این کشور را پشتون ها نساخته اند و میراث شمشیر و خونهای ریخته شدۀ آنها در رکاب رهبران شان نیست پس بگوببد آیا مزد شمشیر قوم و قبیله توست؟)»

این جمله برای این جانب هم خوش آیند نیست. هر یک ممکن برداشت خود را داشته باشد. صرفنظر از معانی و تعبیرات ممکن مختلف، که از زوایای دید مختلف استخراج شده بتواند، یک نوع «نژاد پرستی» و احساس برتری «نژادی» محسوس است. در جهان امروز «چنین تمایلات»، در تأریخ بشر میراث غمناک و سابقۀ منفور از خود، باقی گذاشته است. هر انسان ریشۀ «نژادی» می داشته باشد. اما «مالک» آن «قوم و قبیله» بوده نمی تواند. موضوع ریشۀ «نژادی» و طرز فکر سیاسی را باید از هم جدا در نظر گرفت. چنین تمایلات «نژادی» یا «نسبی» در جامعۀ ما کم نیست.

لطفاً به نوشتۀ سوم بعد از نوشتۀ تان نظر اندازید: «...همین حالا هم مراتبِ احترامی که به جناب اُستادهاشمیان به عنوان یک اُستاد و یک سیدِ عالی نسب دارم....». وقتی به «عالی نسب» احترام خاص صورت می گیرد، پس می تواند، بر اساس چنین «معیار ها» « نازل نسب» هم در اجتماعات انسانی وجود داشته باشد، که از چنین احترام، بنابر تفاوت «نسب»، مستفید نمی گردد.

برای رسیدن به «وحدت ملی»، لازم است، تا مبارزه علیه «نژاد پرستی» و افکار «برتری نژادی» یا «نسبی» را از نظر دور نداریم.

با احترام
کریم


اسم: انجنیراحمد   محل سکونت: هالیند    تاریخ: 22.03.2013

قابل توجه آقای لمرجباری!

نمیدانم چرا شما با نوشته های آقای سیستانی، حساسیت دارید؟ و سعی می کنید به هررنگی و به هر شکلی شده آب را خت نموده و ماهی دلخواه خود را بگیرید.

آقای سیستانی مثل همیشه اینک یک اثر تاریخی مهم را برای هموطنان دور از میهن بخصوص آنهایی که به تأریخ پشتون ها علاقه دارند، تألیف و تقدیم کرده است که ما از ایشان و از کارکنان محترم پورتال معظم افغان جرمن آنلاین کمال سپاس را داریم. وآنرا با دلچسپی واشتیاق تمام میخوانیم.
مؤلف در مقدمه کتاب تازۀ خود، انگیزۀ تألیف کتاب را مقاله ای توهین آمیزی میداند که از طرف آقای (سنگ شکن) بهدف تخریب و تحقیر پشتونها در سایت آریائی به نشر رسیده و وی بجواب آن آقا در همان سایت در همان وقت و زمان(2004) پرداخته است.

مقدمه کتاب چنین آغاز میشود:
(انگیزۀ نگارش این کتاب مقاله ایست از کسی بنام «سنگ شکن" تحت عنوان «پاکستان، پشتونها و طالبان» که در ماه فبروری 2004 ،در سایت آریائی به نشر رسیده بود. در این «اتهامنامه» اولاً به تأریخ پشتون ها توهین شده بود، و ثانیاً سعی بعمل آمده بود تا جمعیت پشتون های افغانستان را بدون نشان دادن کدام مأخذ قابل باور، در سطح یک اقلیت ناچیز وانمود کند. به سخن دیگر، سنگ شکن، تعداد جمعیت پشتون های دو طرف خط دیورند را بر اساس برآورد وزارت داخله پاکستان از ۳۵ تا ۳۸ میلیون نفر برشمرده و از جمله ۲۶ میلیون آنرا مسکون در صوبه سرحد، ۳ تا ۴ میلیون را در صوبه بلوچستان و مابقی 7 تا 8 میلیون را پشتون های افغانستان وانمود کرده بود و بعد نوشته بود :
" مثلثی که پشتون ها در آن زندگی می نماید هیچگاه کشور مستقل و یا تأریخ مستقلی از خود نداشته است. "
آقای سیستانی می گوید که (من در جواب «سنگ شکن» در رابطه به این تحریف تأریخی وی« مثلثی که پشتون ها در آن زندگی می نماید هیچگاه کشور مستقل و یا تأریخ مستقلی از خود نداشته است.» نوشتم که سنگ شکن خواب های را تعبیر میکند که هیچ آدم خواب برده ای اگر از سواد اندکی برخوردار باشد، آنرا باور نمیکند.
مگر میرویس خان هوتکی یک پشتون نبود که سه صد سال قبل بدون حمایت شمال و جنوب از همین «مثلث قبایل» برضد سلطۀ صفویان ایران قیام کرد و دولت مستقل ملی را در قندهار بنیاد نهاد(۱۷۰۹م) که آن دولت برای مدت سی سال از قندهار تا اصفهان گسترده بود.آیا احمدشاه درانی متعلق به همین قبایل پشتون نبود که در سال ۱۷۴۷ میلادی دولت مستقل افغانستان را بنیاد نهاد که دامنه آن از مرزهای خراسان تادهلی و از آمودریا تا بحیره عمان گسترده بود. و آیا همین کشور موجوده افغانستان میراث گرانبهای شمشیر و تدبر و سیاست احمدشاه بابا و میرویس نیکه نیست؟

سپس آقای سیستانی می نویسد که (موضعگیری خصمانه و سبک سرانۀ آقای سنگ شکن در برابر یک قوم سرنوشت ساز، انسان را وادار میسازد تاجواب بالمثلی به وی داده بگوئیم که اگر این کشور را پشتونها نساخته اند و میراث شمشیر و خونهای ریخته شده آنها در رکاب رهبران شان نیست، پس بگوئید آیا مزد شمشیر قوم و قبیله تواست؟ )

چنین است منطق و برهان آقای سیستانی بجواب کسی که قصد کرده بود به یک قوم شریف افغانستان توهین کند و با جواب و عکس العمل منطقی و معقول سیستانی صاحب روبرو شده است. بنابرین وقتی آقای سیستانی میگوید (انسان وادار میشود تا جواب بالمثلی به آقای سنگ شکن بدهد)، به این معنی است که اول حمله از سوی کسی دیگری بریک قوم شریف افغانستان شروع شده بود و بعد جوابی همسنگ خودش به وی حواله میگردد، ولی شما با حمایت تلویحی از این توهین، نیم پرگراف آقای سیستانی را که میتواند مغالطه و سوء تفاهم ایجاد کند برگزیده اید و آنرا فوری برخ نویسنده کشیده اید.
اینکار شما در حد یک هیزم کشی است، نه از روی دلسوزی برای حفظ وحدت ملی، ور نه باید شما خود را به ریشه موضوع آشنا می ساختید و بعد دست به انتقاد از نوشته آقای سیستانی می زدید/

با حترام


اسم: لمر جباری   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 21.03.2013


سلام و سال نو مبارک

مطالعه کتاب جناب محترم سیستانی صاحب را زیر عنوان تاریخ سلطنت پشتون ها در هند که با همکاری گردانندگان محترم افغان جرمن آن لاین در دسترس قرار گرفته است با علاقمندی آغاز کردم
در لحظات نخستین به جمله یی برخوردم که شوق و انرژی مطالعه را از من گرفت و دیگر نتوانستم به مطالعۀ آن ادامه بدهم

جمله را برایتان مینویسم شما لطفاً خود قضاوت کنید که آیا در شرایط فعلی نشر و نوشتۀ این جمله را آتشی برای دامن زدن به بی اتفاقی می شمارید و یا نه؟

شاید این جمله به حواب کدام نوشته ایکه آنهم آگنده از تعصب بوده نوشته شده باشد اما در هر صورت صرف با خود باندیشید که آیا این جمله دردی از مشکل نفاق را دوا میکند یا تاثیر برعکس دارد؟

جمله چنین است
( اگر این کشور را پشتون ها نساخته اند و میراث شمشیر و خونهای ریخته شدۀ آنها در رکاب رهبران شان نیست پس بگوببد آیا مزد شمشیر قوم و قبیله توست؟)

قضاوت با شما اینرا هم بیاد داشته باشید که این جمله در کدام مقاله جنگ های زرگری نوشته نشده در چیزی نوشته شده که توقع برده می شود بنام تحقیق علمی ارائه شود. البته مثل این جمله های دیگر

تحقیق علمی و این چنین جمله ها؟

با احترام لمر جباری


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 21.03.2013


قبل از همه روز پر میمنت نوروز را به همه هموطنان عزیز از صمیم قلب تبریک عرض میکنم و امیدوارم سال 1392 سال آخر آشفتگی ها در کشور ما باشد؛ سال آخر ناآرامی ها و عسرت و حرمان و دربدری های مردم شریف کشور ما!
بنا بر دلایلی در حال حاضر دستم توان گرفتن قلم را آنچنانکه چیزی بنویسم، ندارد؛ ولی نوشتۀ زیبای جناب سیستانی صاحب، بخصوص نوشتۀ نوری صاحب محترم در بارۀ نورورز و میلۀ خواجه صفا، که نگاهی با سادگی و ایجاز، با نثر مخصوص فرهیختگان، به یک زمینۀ زیبنده و نیکوی تاریخی ـ فرهنگی کشور ماانداخته و یاد شرین دوره های پار حیات را زنده ساخته اند، در زمانی که ادبیات منثور ما با تأسف رو به نشیب گذاشته است، مرا واداشت تابه این دو فرهیختۀ دوران، اینروز را، بالاخص، تبریک گفته مخلصانه تقاضا کنم که قلم پرتوان شان را هرچه بیشتر در معرفی هویت تاریخی ـ فرهنگی کشور و مردم و بالندگی زبان با همین احساس، عاطفه و رسائی به جولان بیندازند و تشنگان این وادی را سیرآب سازند. به یقین هرروزیکه با خواندن چنین نوشته ها آغاز شود، نوروز باشد نباشد، نوروز است! سلامت باشید!!


اسم: م.ا. نگارگر   محل سکونت: برمنگهم برتانیه    تاریخ: 19.03.2013


محترم جناب مایار صاحب،

من یادداشتِ جنابِ عالی را خواندم. برای من ننوات در کار نیست. من امر تان را قبول میکنم و صمیمانه برای تان عرض می کنم که من هرگز نمی خواستم واردِ این بحث شوم.
همین حالا هم مراتبِ احترامی که به جناب اُستادهاشمیان به عنوان یک اُستاد و یک سیدِ عالی نسب دارم بااین گونه جر و بحث ها کاهش نیافته و نخواهد یافت. از من به شما وعده که اگر اُستاد به من دُشنام هم بدهند من به احترامِ شما برای شان لب از لب نخواهم گشود.

با تقدیم احترام.
اِرادتمندِ شما نگارگر


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا، امریکا     تاریخ: 18.03.2013

پبش ازآنکه به نوشتن عرض خودآغاز کنم با مشکلی روبرو شدم که نام محترمان مورد نظرم از کدام شان آغاز کنم.، زیرا حساسیت ها در هر موضوع بسرحدی کشانیده شده است که جرئت انسان را صلب میکند. اما شکر خدا که ما شکسته قلم ها الفبا را داریم و میتوانیم از کمال آن مشکل خودرا طوری حل کنیم که اول برادران گرامی دانشمند آقای اسحق نگارگر و در عین نفس کشیدن و آقای سید خلیل الله هاشمیان، را عنوان نمایم.
این هیچمدان نوشته هایی هر دوی شما دانشمندان نهایت کمیاب افغانستان را که در پورتال عزیزم " افغان جرمن آنلاین" نشر میشوند چاپ میکنم و شبانه آنهارا با آرامی خاطر مطالعه میکنم. باور کنید که دو نوشتۀ علمی شمارا که در رابطه با حضرت بیدل میخوانم بخود میبالم که خداوند چی شخصیتهای بزرگ و دانشمندی را بما نصیب کرده است. اگر حضرت بیدل میدانست که اشعار و سروده های آسمانی وی باعث اینهمه جنجال میشودٍ یقین دارم با بزرگواریکه وی دارد، لحظه ای بیبشتر تأمل میکرد که چی کند.
من بحیث یک آشنا و اگر قبولم نمائید دوست هر دوی شما بحساب افغانی ما ننوات میکنم که بیشتر ازاین در بارۀ اینهمه مطالب که بین شما هر دو بزرگواران جنجال خلق کرده مکثی نموده و دامن این گفت و شنود را کوتاه کنید.
برادران گرامی! ما همه که از وطن عزیز ما رانده شده ایم و امروز در کنجی از جهان زندگی چند روزۀ خودرا می شماریم شخصیت هایی مانند شما را بسیار بسیار کم داریم. مردم ما که از ثروت علم و دانش در وطن ما برخوردار نیستند اگر آنها بین هم پرخاش میکنند میتوان آترا پذیرفت, اما شما که در بلندترین مراحل علمی قدم مانده اید بشما بهیچ صورت نمی زیبد که از خود نوشته هایی بیادگار آیندگان بگذارید که در خواندن آن سر افسوس بشورانند. اضافه ازاین نمینویسم، زیرا شما هر دو به توضیح بشتر ضرورت ندارید. برادر هر دویتان احسان الله مایار


اسم: دوکتور محمد اکبر یوسفی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 17.03.2013

دوست نهایت عزیز ومحترم دوست محمد از بدخشان!

بنا بر معاذیر نتوانستم به موقع به جواب یادداشت منتشرۀ شما بپردازم. از تأخیر جواب عفوه می خواهم.
البته از توجه شما نسبت به قسمت نهم مقاله تشکر می کنم. از تصحیح تلفظ نام «انور پاچا» به «انور پاشا» خیلی سپاسگذارم. از دوستان محترم « پورتال افغان جرمن آنلاین» در تصحیح طلب کمک خواهم نمود. در مورد کتاب، باید عرض کنم که این جانب هم از « چاپ کتاب » واقف شده بودم، اما حضور شما دوست گرامی به طاقت دو، باید بگویم که توان خرید کتاب را ندارم. تصور می شود که شما با همچو دانش و دید وسیعي که دارید، حتماً از برکت مطالعه و شناخت منابع بوده می تواند. طوریکه از لابلای نوشته های پر محتوای شما، الهام گرفته شده می تواند، در توسعۀ مناسبات دوستی با انسانها مؤفق خواهید بود.

شما خوب می دانید که در مطالعۀ اسناد علمی و تاریخی، منبع مؤخذ مهم است. کتب و یا رساله هائی که، نویسنده، مطبعه و منابع آن، در قید تأریخ نباشد، از اعتبار آن خود بخود کاسته می شود. نیازی به تبصره در بارۀ چنین منابع احساس نمی کنم.

لطفاً از دوستان تان بپرسید، تا عنوان کتاب را به صورت نوشتۀ آلمانی بنویسند و یا اگر ISBN کتاب معلوم باشد، در جستجوی کتاب در کتابخانه های دولتی، سهلتر خواهد شد.

با سلام های گرم و احترامات بی پایان

یوسفی


اسم: انجنیر نجیب الله داوری   محل سکونت: تورنتو- کانادا    تاریخ: 15.03.2013

با معذرت که در نامه قبلی اشتباه رخ داده بود. لینک اصلی مناظره میان سیاسیون افغان- پاکستان بزبان دری اینست.

http://www.tolonews.com/fa/miscellaneous/9777-english-edition-af-pak-debate-across-the-border


اسم: انجنیر نجیب الله داوری   محل سکونت: تورنتو- کانادا    تاریخ: 15.03.2013

سلام و احترام تقدیم است.
جهت آگاهی بیشتر هموطنان، متن دری مناظره میان سیاسیون افغان- پاکستان، نشر شده در تلویزیون های طلوع واکسپرس را در لینک زیل دریافت. و امید که ازطریق دریچه خویش بجای متن انگلیسی آنلاین نمائید. بااحترام

http://tolonews.com/en/miscellaneous-videos/9777-af-pak-debate-across-the-border


اسم: lemar jabari   محل سکونت: gremany    تاریخ: 15.03.2013

یک سوال عاجزانه از جناب داکتر صاحب هاشمیان
نوشته غضب آلود تانرا که به حیث استاد دری و داکتر زبان شناسی در برابر نوشته استاد نګارګر تحریر یافته بود خواندم
سوال من از شما این است که ما بیچاره هایی که زبان شناس نیستیم ، نوشتن منطقی فارغ از خشم و خود خواهی و خود ستایی را از که بیاموزیم؟ از شما ؟

با احترام لمر جباری


اسم: Temori   محل سکونت: Deutschland    تاریخ: 15.03.2013

تماشای مناظرہ ای دو جوان افغان آقایان امراللہ صالح و حنیف اتمر با چند شخصیت پاکستانی کہ در پورتال وزین افغان جرمن آنلاین برای تماشا گذاشتہ شدہ باعث تأثر و تأسف زیاد من گردید۰
ھر دو جوان کہ در وطن دوستی شان تردیدی نیست لاکن استدلال ھا، توضیحات و حتی اتھام ھای ھر دو حکایت و دلالت از مؤقف ضعیف و دفاعی افغان ھا در قبال پاکستانی ھا دارد کہ البتہ
حنیف اتمر تلاش نمود کہ بہ وجوھات مشترک توجہ را جلب نماید، اینکہ وحشت افگنی و دھشت افگنی عدہ ای ثبات و امنیت ھر دو کشور را بہ خطر مواجہ ساختہ و خواست آقای صالح کہ پاکستان بجای حمایت از این و آن گروہ بالای روابط اش با مردم و دولت افغانستان تمرکز نماید قابل ستایش است۰
برعکس پاکستانی ھا و علی الخصوص جنرال اسد درانی رئیس سابق آی اس آی با پر رویی استدلال نمود کہ موقعیت جیو استراتیژیک افغانستان قدرت ھای بزرگ و ھمسایہ ھا را وادار بہ مداخلہ می نماید و حتی در ادامہ با کمال دیدہ درائی بہ خط تحمیلی دیورند اشارہ نمود در نھایت نتیجہ گیری و برداشت من از این مناظرہ : تأمین صلح ، امنیت و ۰ ۰ ۰ در افغانستان وابستہ بہ ترحم، حس انساندوستی و ۰۰۰ دولت پاکستان است۰
از نزد این دو جوان افغان کہ یکی وزیر داخلہ بودہ و دیگری رہیس امنیت ملی باید پرسید کہ روی کدام ھدف و اصل باردیگر بہ آزار و اذیت مردم و تلاشی کلبہ ھای گلین ھموطنان بالخصوص در ولایات قندھار ، ھلمند و ارزگان بہ ارگان ھای تحت امر خود ھدایت دادہ اند چہ از سال ۲۰۰۳ میلادی بہ این سو منسوبین قوای امنیتی بہ خاطر شکار طالب ھا و یا طالب گیری باعث آزار و اذیت مردم در آن ولایات می گردیدند و آیا ھمہ مردم ساکن این ولایات طالب بودند و اگر تعدادی ھم با آن ھا ھمنوا بودہ اند بایست مورد عفو قرار می گرفتند۰
آیا وقت این نرسیدہ کہ بہ جای تضرع و خواھش از ھمسایہ ھا برای تأمین صلح موجب فرار فرزندان بہ کشور ھای ھمسایہ نگردیم و فرزندان را مجبور نسازیم کہ بہ کوہ ھا بالا شوند !


اسم: فرهاد   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 15.03.2013

سلام و احترامات خدمت تمامی هموطنان عزیز

به نظر من آقای کرزی با این صحبت های ضد امریکایی خود ضربه و لطمۀ بزرگی به خود، به افغانستان و به ملت افغانستان می زند.
ایشان نباید چنین کاری را بکنند. افغانستان به همکاری امریکا اشد ضرورت و احتیاج دارد.
آقای کرزی سخن از معادن افغانستان می زند اما در کشوری که صلح نباشد چطور می توان کار استخراج آن را شروع کرد.

آقای کرزی با این سخنان خود همان کاری را میکند که کشور های همسایۀ افغانستان می خواهند و همه میدانند که کشورهای همسایه خوبی کشور عزیز ما را نمی خواهند.

خدا حافظ


اسم: عارف عباسی   محل سکونت: سانتا باربارا، کلیفورنیا    تاریخ: 14.03.2013

درمضمون فعلی ام تحت عنوان « فروپاشی ها، انشعابات و ..... »
در مقدمه اسم جناب محترم انجنیر صاحب احسان ا الله مایار که دوست گرامی من وهمکار همیشگی پورتال اند سهواٌ از قلم ماندده با عرض معذرت این تصحیج را خدمت تقدیم نمودم


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 14.03.2013

دانشمند محترم داکتر صاحب یوسفی

از نوشته های محققانهء شما همیش استفاده می کنم. برای تأریخ نگاری و تدوین رویدادهای وطن و درک دقیق از نقش خارجیان باید آثاری که بیگانگان نوشته اند با دقت و احتیاط مطالعه کرد.

اثر داکتر نفتولا خالفین، که توسط شما ترجمه شده است به اساس منابع قابل اعتماد، مانند سایر نوشته های شما، معلومات جدیدی به خوانندهء افغان ارائه می دارد.

از دوستانم در فیض آباد که با اشخاصی در پی - آر - تی جرمن ها تماس دارند، شنیده ام که کتابی بزبان جرمنی در آلمان؛ راجع به مأموریت هنتینگ و نیدر مایر در سالهای 1915 و 1916م در عهد سراجیه، که نمی دانم نوشته که است به نام (از کابل تا شانگهای) به چاپ رسیده است و شرح مفصلی است از افغانستان آن روزگار و نیات جرمن ها.
شما که به زبان آلمانی آشنایی کامل دارید اگر فرصت اجازه دهد و آن کتاب را مثل سایر خدمات فرهنگی تان از طریق پورتال افغان جرمن آنلاین به مطالعه خوانندگان برسانید، یقین داشته باشید که از صفحه مهمی در تأریخ اففانستان غبار زدایی می کنید. شاید در آن کتاب از ترک هایی که جرمن هارا همراهی می کردند و فعالیت های شان در افغانستان حرف های ناشنیده و ناخوانده ای ذکر شده باشد.

با استفاده از فرصت با تقدیم سلام و احترام دوباره، قابل یادآوری می دانم که آن جنرال ترک که اسمش را در بخش نهم نوشته تان برده اید، انور پاچا نه؛ بلکه «انور پاشا» نام دارد که داماد خلیفه عثمانی بود و سرانجام در نبرد با بلشویک ها در بخارا به شهادت رسید. عظام رمیم او را بعد از آزادی جمهوریت های آسیای میانه، از بخارا به مسقط الرأسش (ترکیه) انتقال دادند.

با عرض احترام


اسم: عبدالحکیم سامع   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 10.03.2013

هموطن عزیز و گرانقدر تیموری صاحب!

خرسندم ازینکه درین تبادل معلومات، از جناب شما در بارۀ وقایع گذشتۀ وطن مشترک ما، فیض بردم. آنچه از جانب شما دریافتم، برایم ارزشمند و آموزنده است. آرزومندم تا در متباقی روز های حیاتم، با سائر هموطنان با همچو کلتور ابراز نظر و ارائۀ معلومات، خاطره داشته باشم. به آرزوی خرسندی و مؤفقیت بی پایان برای شما با صحت سالم در زندگی شخصی وخانوادگی.

با احترام
سالم


اسم: ٹیموری   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 09.03.2013

اندیشمند محترم جناب سامع صاحب ؛
تشکر از اشارات ھمہ جانبہ ای جناب شما در رابطہ با آن موارد خاص و اگر موجب ضیاع وقت جناب شما با طرح سوالاتی گردیدہ باشم معذرت می خواھم۰
بہ عنوان حسن اختتام نظر جناب شما را در ارتباط با دورہ ای شاھی و حتی دورہ ھای بعدی و تفریق سرہ از نا سرہ چہ در تاریخ و چہ در
خاطرات برخی ھا تایید می نمایم زیراکہ بعضی ھا صرف روی انگیزہ ای انتقام جویی از این و آن و یا شھرت طلبی
متوسل بہ سیاہ کردن صفحات سفید می شوند چون دیدہ شدہ کہ حتی انسان ھای خاطرات خویش را نگاشتہ اند و می نویسند کہ کارنامہ ھای شان در معادلات و معاملات سیاسی مطرح بحث نبودہ کہ من از ذکر نام ھا معذورم ( گفتہء یک اندیشمند آلمانی کہ نامش را فراموش کردہ ام بیادم آمد : کسی مبادرت بہ نوشتن خاطرات می نماید کہ یا در گذشتہ در مقابل آمرین و ھمکاران و دوستان از
ابراز نظر احساس عجز می نمودہ و یا با آن ھا حسادت می ورزیدہ و یا اینکہ حس خود بزرگ بینی اش قوی بودہ و بدین وسیلہ
با بد گویی و اتھام زدن می خواھد از آن ھا انتقام بگیرد ” ) و بررسی و ارزیابی یک دورہ باید بہ صورت علمی و بی طرفانہ انجام گردد ۰
از تذکر شما کہ در گذشتہ ھا دولت ھا بعضی مسایل را از طریق سر چوک در میان مردم پخش می کردند بسیار خوشحال شدم و حالا
نیز اکثر دولت ھا حتی در غرب جھت ذھنیت دادن و حتی اغفال بہ روش ”دیس انفارمشن ” متوسل می شوند۰
روانشادان فرھنگ ؛ سید شمس الدین مجروح و سید قاسم رشتیا چہ در تاریخ و چہ در خاطرات خویش در ارتباط با دورہ ای شاھی
روشنی ھای لازم و موثق را می اندازند و ھر سہ شخصیت از مقربین خاندان شاھی و شخص شاہ فقید بودہ اند ۰

بہ آرزوی صحت و توفیق جناب شما


اسم: Dr. Sal Sayedi   محل سکونت: uk    تاریخ: 09.03.2013

نظر شما چیست؟
سلام به شما فرهنګی جلیل القدر محترم عارف عباسي وخوانندهء معزز
برماست آنهای را که تلاش خیر دارند اقلا با کلام نیک و دعای خیر همراهی و پشتیبانی کرد.
جناب عارف عباسی به صورت پیګیر به کار تنویری و فرهنګی ادای رسالت میکنند و دیده میشود که لحظهء هم آرام نه نشته اند. صاحب نظر و درتنویر اذهان کار بس عالی نموده اند.
علت عدم اشتراک من تاالحال در بحث که ایشان باز کرده اند یګانه است: و آن هم وسعت موضوع و پرداختن به آن تفصیل بیشتر میخواهد.
با آن هم مختصر وبس مختصرمیپردازم. به بخش از مطالب مطروحه به نحوی که دربحث منتشرهء مؤرخ ۱/۳/۲۰۱۳جناب شان درآفغان جرمن آنلاین آمده است:
درمورد توجه بیشتر به آینده مبذول داشتن: بلی ګذشته ومطالعهء آن برای حال وآینده با درس عبرت ګرفتن و عدم تکرار اشتباه و اموختن برای کار بهتر آینده است و باید چنین هم باشد که برخوردسالم به مسایل خواهد بود.
توانایی ساختار سازمان های ملی وغیر وابسته درداخل و خارج پیدانتوانستیم و اهل قیام هم نشدیم و...
من مخالف قیام های وانقلاب ها هستم اګر راه های دیګر ممکن باشد. درانقلاب قربانی زیاد و سبب تعطیل قوانین میشود. قربانی غیر ضروری.
احزاب و سازمان های سیاسی: نظام دیموکراتیک و دیموکراسی امروزی بدون احزاب سیاسی نیم بند وحتی درموارد ناممکن و انکشاف خوب ندارد. اینکه حزب و سازمان نسخه های را برای حل مسایل مطروحه پیش کش نموده و مردم این نسخه های را انتخاب میدارند و عوص روابط قومی،جیبی و استخبارات وسمتی را اشتراک و توافق درنسخه درچوکات یک حزب میګیرد اساس سخن است. اولاً که راه های حل نه ۲۰۰ است و نه هم بیشتر. راه های حل برای مسایل کشور با تفاوت های سیلقوی هم حداکثر از ۵ الی ۱۰ بیشتر شده نمی تواند اما این تعداد احزاب سیاسی غیر نورمال حزب سیاسی نیست بلکی روابط بیشتر متکی به اصول غیر دموکراتیک و نادرست اند اما نظام وحاکمیت فعلی در ۱۲ سال ګذشته کمک نه کرد و نقش احزاب سیاسی را کم رنګ و کم رنګ کرد و بیشتر به روابط جیبی، وفاداری شخصی و راوبط استخباراتی داخلی و خارجی استوار شد. که این به ذات خود عدم موفقیت دروضع موجود است مداخلهء خارجی که در سالهای متمادی وجود داشت و در ۱۲ سال ګذشته برای حلقهء محدود تمام امکانات مادی ومعنوی مهیا شد و در دست دارد وحال اینها با امکانات وسیع مالی و قدرت دولتی از منع مداخلهء خارجی صحبت وتلاش دارند مسلم که وضع را به نفع خود میبیند. یکی در دست سلاح مدرن دارد و دیګری با دست خالی و کسیکه که در دست سلاح مدرن دارد میګوید که خارجی مداخله نه کند و خود میداند که امکانات اش بهتر است و با شخص دست خالی مسلما با سلاح مدرن دست داشته پیروز میشود مسلماً که بر عدم مداخله خارجی پافشاری دارد پیروزی خود را درآینده نیز تنظیم و سازماندهی خواهد کرد.
لذا احزاب و سازمان های ونیرو های ملی باید با حوصله و درک از واقعیت این دریاچه های خورد به نام احزاب مستقل به دریای واحد به تدریج بریزند و خود را قوی ساخته و کار را تنظیم و توان مقابله باحکام که وقت مردم افغانستان و جهان را به اندازه کافی ضایع کردند به مقابله برخیزند و کار مؤثر وادای رسالت کنند. ما مسؤول رفتن جنت کسې نیستیم اما ادای رسالت و امید به آینده را نباید هیچ وقت فراموش کرد و چنانچه دیده میشود درین راستا با دقت و پیګیری کار تعداد زیادی از هموطنان رسالتمند ادامه دارد.
حالت فوق درانتخابات ریاست جمهوری هم مؤثر است و قابل دقت. من مخالف شعارهای عوامفریب منع مداخلات خارجی هستم و این را فریب دیګر میدانم که باید مانع ان شد. تا دیروز مداخله نبود حال مداخله است؟ عجب است. افغانستان جزیرهء متجزا از جهان نیست. ما جز جهانیم و باید مشترکاً با جهان کاروامور خویش راتنظیم کنیم. برای شفافیت و هماهنګی و عدالت اشتراک جامعهء جهانی در نظارت از پروسهء دیموکراسی را حتمی میدانیم.
برداشت من از انتخابات ودایر شدن آن: انتخابات دایر خواهد شد. همراه با فریب ودرآن کسانی را به پیروزی خواهند رسانید که حاکمیت فعلی می خواهد. امکان دوم اشتراک مساعی جامعهء جهانی و مساعی نیروهای متشتت موجود سیاسی و تلاش برای تغییر مثبت.
برای تحقق این هدف باید قوانین خوب و تطبیق این قوانین خوب عملی ونظارت شوند. مثلا ایجاد کمیسیون انتخابات با میکانیزم دیموکراتیک. ایجاد تشکیل نظارتی خودی که خود این کمیسیون درصورت بروز شرایط و احوال جدید توان تصحیح نظر خود را داشته و از کار خود خود نظارت کرده بتواند که درلاتین آنرا (اوتوریمدور)خوانند که به نحوی وظایف کمیسیون نظارتی را اجرای کند و درصورت عدم مرافعه طلبی جوانب توسط خود شان نهایی شود. در صورت مرافعه طلبی حل نهایی مسأله توسط محکمهء باصلاحیت انتخاباتی. محکمه باید نهایی و انتتخاب افراد آن نیز باید با میکانیزم خاص که مستقل بودن شان را تضمین کند ایجاد شود.
درمورد حلقات و افراد که برای ریاست جمهوری کاندید میشوند باید چنان میکانیزم عیار شود که درنتیجه هرکس که خود ازقبل میداند چانس اش کم است وقت مردم را ضایع نه کند و میکانیزم بتواند عظمت و وقار این پُست را نیز نګهدارد.
درین راستا از لحاظ عملی و تجارب کشور های وجوامع مختلف راه های وجود دارند که واقعاً قابل استفاده و خوب اند. بخش از کارمندان فعلی کمیسیون مستقل انتخابات چنانچه درانتخابات ریاست جمهوری ګذشته دورغ ګفتند و دیده درایی کردند حتی با دیدن شان در روی تلویزیون حساسیت من را بر می افرازد و به وی دیده نمی توانم.
درموارد دیګر کاندیدان هم مطالب داشتم اما برای معلومات شما حزب حق وعدالت قرار معلومات من به رهبری اقای اتمروزیر سابقث داخله نیست و مسألهء رهبری درین حرکت/ حزب تاهنوز روشن نیست.
طالبان به ګروه های مختلف تقسیم بودند و هستند باوجود اینکه آنها این را نمی خواهند بشنوند. اما قرار حزب طالبان به شمول آغاجان وعدهء ایجاد شود و درانتخابات اشتراک نموده و مصالحه/تقسیم غنایم؟! به ایشان صورت بګیرد و بقیهء طالبان به نام ګویا دشمن اعلام شده و وضع جنګی با ایشان ادامه پیدا کند.
اما پاکستان تازمانی به اهداف خویش درافغانستان و آن هم نهایی ساختن سرحدات مطلوب، نه رسد افغانستان را ارام نه خواهد ګذاشت. واینکه به خط دیورند نهایی شد بعداً هم به اهداف بعدی ادامه خواهد داد. پاکستان دانهء سرطانی غیر مشروع است و قلم عمدهء صادراتی آن ترور و تجارت به آن است که درنتیجه از جهان جزیه بګیرد. و این پروسه ادامه خواهد داشت. پاکستان دیګر کرده نمی تواند ونه خواهد کرد. صرف سوال وقت است تا به این حقیقت پی برد. پاکستان درافغانستان امکانات کدری کافی دارد و دوسیه های اپراتیفی افراد شریک درحاکمیت را هنوز بر سر میز های خود دارند. این وضع افغانستان را زیاد اسیب پذیر ساخته است. پاکستان طالب وقت و فرصت است و این فرصت به میل پاکستان درحرکت است.
آنهایکه عدهء توقع محاکمهء شان را دارند باید بګویم که درین ۱۲سال آنقدر قوت ګرفته اند که آیندهء کشور به دست ایشان است و کدام محاکمه و محاکمه بازی اصلاً نه خواهدبود. محاکمه الهی در انتظار شان است اما مردم افغانستان نه خواهند دید. درین راستا انقدر سوء استفاده های صورت ګرفت که این حاکمیت نتوانسته حتی رئیس اګسای حفیظ الله امین را محاکمه کند تا چه رسد به افراد دیګر.
قاتلان دشتهای لیلی از دموکراسی و عدالت صحبت دارند و به روز روشن هزار های هزار اسیر را به کمک همکاران و به اشاره خارجی ها تیر باران کردند و دست به جنایت زدند. چه کسې خواهد توانست آنها را محاکمه کند. دفاع از خود از لحاظ حقوق: کسې به خانهء کسې تجاوز کرد. صاحب خانه حق دارد متجاوز را از پا دراورد اما اګر با فیر مرمی به زمین افتاد حق ندارد بر سر وی رفته فیر های دیګر برای کشتن بکند درین صورت صاحب خانه قاتل میشود. هزار های هزار طالب اسیر به صورت وحشیانه به شهادت رسید و این جنایت است. خواهند ګفت که طالب هم جنایت کرده و هزاران هزار دیګر دیګر را کشته. بلی این هم قابل باز پرسی و محاکمه است. اما عدالت نباید لکه دار شود، جنایت را باید جنایت نامید و این ګذشت و تسامح وماست مالی ندارد. هیچ امرحرام برای اجرای امر حرام دیګر مببرر شده نمی تواند.
با تمام کم وکاستی های وبا تمام ضیاع وقت کافی که این ادارهء حاکم در ۱۲ سال ګذشته شده و عوامل ان خود خواهی، معذوریت و عدم توانایی و خدمت به اهداف غیر و شخصی و ... است به یقین ګفته میتوانم که با مصارف زیاد (مصارف مادی و معنوی و زمانی) دست آورد های کم وجود دارد و افغانستان درآن مرحلهء نیست که دههء قبل وجود داشت. نسخه ها باید نیز مطابق به انکشاف عصر مطرح و روی دست ګرفته شوند. بسیاری از تجاویز با تغییر شرایط مانند تجویز تداوی مرض مریض با حالت وتوانایی های مریض و مرحلهء انکشاف مرض و شرایط وامکانات وی فرق میکند و تجاویز و نسخه های هم تغییر میکند. لذا هست موارد که باید درمورد بخاطر وارد بودن نظر نظر خویش را از سر تجدید و بخش از جوانب آنرا تازه ساخت ودرین راستا همیشه منافع و مصالح کشور، علمی بودن وعملی بودن و تلاش برای مصارف کم و دست آورد بهتر و بیشتر را در نظر داشت و کار را تنظیم ساخت.
ګفتنی های زیاد اما به همین اکتفا نموده و با بزرګواری از عدم مرور دوباره از خطایی های املایی معذورم خواهند داشت. سلامت باشید.




اسم: عبدالحکم سامع    محل سکونت: آلمان    تاریخ: 08.03.2013


هموطن گرامی و گرانقدر تیموری صاحب!

از توجه و حسن نیت شما نسبت به اظهار نظر کوتاه اینجانب یکبار دیگر صمیمانه ابراز تشکر می نمایم.
معلومات شما ممکن از محلات ایکه بیشتر از «خشک سالی» «آسیب دیده بودند» نزدیک به حقیقت باشد، و این برایم ارزشمند است. در رابطه با انتظار توضیحی ایکه در مورد «... تعمیل دیموکراسی با ” شاه ” ھمکاری نگردیدہ بود...»، از این جانب دارید، به طرح موضوع از جانب شما، اهمیت قایل هستم و احترام می گذارم. توضیح جامع تر آن، در مدت بیش از سی سال نزد اینجانب هم مطرح بوده است. تحلیل عمیق این مقطع «تاریخی»، به زمان و جمع آوری کامل اسناد و مدارک معتبر نیازمند است.

از نظر اینجانب، (که تمایلات شخصی خاص به اصطلاح سیاسی و طرز دید فردی خود را نقش نمیدهم) جمع آوری «فکت ها» مهم است، اما در همه حالات ممکن است، «فکت ها» هم انسان را به حل «نزدیک» به «حقیقت» نرساند. یکی از «فکتورها» که شما تذکر می دهید:«... لاکن در آن زمان من از نزد بعضی از مقام ها شنیده بودم که مانع اصلی در سر راه دیموکراسی اعضای خانوادۀ شاهی بوده اند چه رقابت بسیار شدید میان بعضی ها وجود داشته؛ که در نتیجه منجر به کودتا گردید...»، هم محسوب می گردد. اما سایر عوامل داخلی و مناسبات بین المللی هم بی اثر بوده نمی تواند.

اینکه جناب شما، چنین معلومات را در اختیار داشته اید، برای دید بعدی شما هم ممکن مؤثر بوده باشد. اینجانب از چنین اطلاعات دقیق و به اصطلاح «دست اول» محروم بوده ام. در مورد چیزی نمی توانم بگویم. چنین فضای مناسبات را در هر نوع خانواده ها، در سراسر جهان دیده می توانید. خصوصیات جامعۀ افغانی هم مشخصات خود را داراست. برخی از صاحبظران خارجی برین عقیده اند، که «نظام سلطنتی» افغانستان، دارای امکانات و حمایت اجتماعی متفاوت از «پادشاهی های میراثی» در اروپا بوده است. در افغانستان بطور نمونه حکایاتی هم می شنیدیم که منبع «معلوماتی»، بطور مثال، در زمان «امیر عبدالرحمن خان» بنام «سر چوک وجود داشته است.»

اینرا هم نباید از نظر دور داشته باشیم که ممکن در خانواده مورد نظر، تفاوت نظر منجمله بین «پیر و جوان» هم وجود داشته بوده باشد، اما یکی از محققین غربی، دورۀ معین قبل از اعلان «دیموکراسی» را، بین «پاد شاه» و «سردار محمد داؤد خان» پسر کاکا و شوهر خواهر ایشان، دورۀ اعتماد کامل دانسته، مؤفقیت های «پلان های پنجساله» در زمان صدارت سردار محمد داؤد خان و سلطنت اعلیحضرت محمد ظاهر شاه، را مطابق خواست و هدایات پادشاه دانسته اند. فرض کنیم، چنین اختلاف نظر وجود داشته بوده باشد، در ترکیب کمی اعضای «ولسی جرگه» کمیت بزرگی از «متنفذین محلی» بحیث وکیل نشسته بودند، که به ظاهر در برابر «پاد شاه» حرف «وفاداری» بزبان می آوردند، ولی در وقت تصویب قوانین که «پادشاه» طرفدار آن بوده است، «مانع» می شدند. این وضعیت هم در مطبوعات غرب تشریح شده است، که سیستم دولتی را هم فارغ از «فساد اداری» نمی شناخته اند و سازمان های نو تشکیل «سیاسی» هم فارغ از مسئولیت نخواهد بود.
من یقین دارم که شما هم با اینجانب موافقت می نمائید، که در جهان امروزی،اشکال «دیموکراسی» شرایط خاص حد اقل انکشاف اجتماعی را می طلبد. پس از سقوط رژیم «سلطنتی» شایعات دیگری هم پخش گردیده بود، که گویا، با «مؤافقت» خاندان در خفا، تغییر رژیم «سلطنتی»، با استفاده ازاین راه، برای «نجات» سنجیده شده است. تا اکنون برای تحلیل و دریافت ثبوت، همچو افسانه ها، فرصت مناسب تاریخی مساعد نگردیده است.

پای


اسم: Temori   محل سکونت: Deutschland    تاریخ: 07.03.2013

شاغلی سامع صاحب !
تشکر از تذکرات جامع جناب شما !
در این مورد کہ کمک ھا بہ موقع بہ مستحقین و متضررین از خشک سالی توزیع نشدہ بود و از جانب بعضی از مقامات در سطوح پایان تردستبرد ھای صورت گرفتہ باشد؛ بہ دور از امکان بودہ نمیتواند؛ در کشور ما چھار ولایت بدخشان؛ غور؛ بامیان و بادغیس در زمرہ ای آسیب پذیرترین ولایات شمردہ می شوند؛ زمستان سرد و تابستان دشوار دارند۰
ھر دولت مکلف است کہ آمادگی ھای ضروری و لازم جھت مقابلہ با حوادث غیر مترقبہ و حالات اضطراری و توزیع عاجل کمک ھا را برای نیازمندان داشتہ باشد۰
در مورد تذکر دیگر کہ در تعمیل دیموکراسی با ” شاہ ” ھمکاری نگردیدہ بود؛ من خویشتن را محتاج توضیحات بیشتر جناب شما می پندارم ! لاکن در آن زمان من از نزد بعضی از مقام ھا شنیدہ بودم کہ مانع اصلی در سر راہ دیموکراسی اعضای خانوادہ شاھی بودہ اند چہ رقابت بسیار شدید میان بعضی ھا وجود داشتہ؛ کہ در نتیجہ منجر بہ کودتایی گردید کہ بار دیگر متاسفانہ آرزوھای بزرگ شھید محمد داود برای ترقی وطنش با ندانم کاری ھا و بی تجربگی ھای ھمکاران بسیار نزدیک و فدایی ایشان برباد گردید و آن ھا موجبات دوری مردم و حتی مامورین را از شخص رہیس جمھور زمینہ سازی نمودند۰
شاید مظاھرات پی ھم و بی مورد در آن زمان بالای تصامیم شاہ در امر تطبیق دیموکراسی بدون تاثیر نبودہ باشد

۰ بہ امید توضیحات عالمانہء جناب شما در رابطہ با خشک سالی و دیموکراسی و اثرات و عواقب ناشی از آن۰


اسم: احسان الله مایار   محل سکونت: ویرجینیا، امریکا     تاریخ: 06.03.2013

آقای محترم غزنوی! یادداشت مختصر شمارا در رابطه بمضمون اخیرم از نظر گذشتاندم. تنها گفته میتوانم با مطالعۀ چند سطر شما دریافت نمودم که یک انسان مؤدب، محترم و دقیق در مطالعه می باشید.
برادر گرامی! ازاینکه شما با طرز کلام زیبا از پدرمرحومم یاد نموده اید یک عالم ممنون. امروز در محیط افغانی ما در وطن متأسفانه این ارزشها زیرپا شده و هر کس به راهی روان است که شما و ما بآن بلد نیستیم.
- شما در مورد برادرم انورجان نوروز، برعلاوۀ شوهر همشیره بودن وی دوست چندین دهۀ زندگیم میباشد که هم دوستش و هم احترامش را دارم، مختصر تذکر داده اید. خدمت شما یاد کنم که در گذشته ماموریت در وزارت خارجه نسبت به دیگر وزارتخانه های افغانستان تفاوت داشت. سرکتابت در یک سفارت یک پست بااهمیت بود که سالها را در بر میگرفت تا ماموری بآن مقام می رسید ویا مثال دیگر مامور اوراق شدن در وزارت خارجه یکی از مهمترین پستهائی بود که ایجاب سالها سابقه داشتن در وزرات خارجه را مینمود. یقین دارم که شما در مطالعۀ مضمونم انتباه درست نگرفته اید. لیک با آنهم پوزش میخواهم.
- با آقای میرمحمد صدیق از سالهای سال دوستی و اشنائی داشتم و زمانی در وزرات معادن وصنایع همکار بودیم. ازاینکه آقای فرهنگ با پرچمیها رابطه داشت و یا نداشت، فکر میکنم معلومات بهتر را فرزندانش بشما داده میتواند. اگر با آنها از طریقی تماس گرفته بتوانید این مشکل سوال شما ساده تر حل شده میتواند.
ناگفته نمیگذارم که من بار اول کتاب آقای فرهنگ را که در امریکا نشر شده بود درپشاور تجدید چاپ نمودم که باعث انتقاد یک تعداد اشخاص و دوستانم گردید. خدمت شما عرض کنم که مشکل بزرگ ما افغانها همین است که حوصلۀ شنیدن و یا خواندن انتقاد را نداریم. ما میخواهیم چگونه یک موضوع را زیر گلیم جاروب کنیم تا از نظر دور نگه داشته باشیم و با واقعیت مصادف نشویم. این عاجز با این طرز تفکر عقیده ندارم بلکه میخواهم هر آنچه باشد ببینم و در برابر موقف خودرا تعیین نمایم. زمانیکه کتاب جنجال برانگیز آقای فرهنگ را نشر نمودم یک تعداد از دوستان پشتونم نزدم آمده و بنای جنجال را گذاشتند. در ختم صحبت و انتقادهای شان برایشان به آرامی گفتم که لطفاَ شما هر مشکل و یا انتقادی که دارید بصورت یک رسالۀ کوچک بنویسید و برایم به امانت بگذارید من تعهد مینمایم تا آنرا نشر و پخش نمایم. این مسئله در همانجا ختم شد.
برادر گرامی ! براه انداختن اختلافات قومی و زبانی یکی از عوامل بزرگ عدم بوجود آمدن وحدت ملی در وطن ما بیچاره ها است که شخصاَ آنرا با تمام شدت محکوم مینمایم. من اقوام وزبانهای وطن مارا گلهای باغ بزرگ میدانم و میبینم، لیک دشمنهای افغانستان در بیرون نمیخواهند که افغانستان با وحدت ملت را داشته باشند. خدمتگاران بنام افغان شان تا قدرت دارند با زور پول، خدعه و فریب این آتش را بیشتر فرورزانتر میسازند و ما کسانیکه وطن و ملت خودرا دوست داریم، باید در این راه مبارزه کنیم.
بامید صحت و عافیت شما، با عرض حرمت برادرتان مایار


اسم: د ص سعیدی   محل سکونت: انګلستان    تاریخ: 05.03.2013

عنوان: تبصرﮤ فـــارو - منع لهجه ها و کلمات بیګانه در رسانه هانقض آزادی بیان نیست

سلام به شما خوانندهء معزز
اګر من میبودم عنوان «کمیسیون برای استعمال لهجات بیګانه و آزادی بیان». چیزی مشابه را که کوتاه میبود و از قبل تحکم نمیکرد برای مطلب خویش انتخاب میکردم. علت اینکه ما درمطلت و تحلیل به خواننده انتخاب نمی کنیم. ما نمی ګویم شب سخت تاریک بود. ما چنان توضیح میکنیم که خواننده درذهن اش شب تاریک از خوانندن نوشتهء ما برداشت شود. ما منطق که در سخن نهفته است ارایه میکنم و تحکم از قبل درعنوان به فهم من انتخاب خواننده را محدود میسازد و تلاش برای تحمیل فکر ما ست بر دیګران. ما حق داریم و باید بر راست بودن خود معتقد باشیم این بذات خود مشکل ونادرست نیست. مشکل، نادرس و غیر دیموکرات بودن در مرحلهء تحمیل آن است نه در اعتقاد ما بر موجه بودن نظر ما. واما اصل بحث:
من درشناخت وتجربـــﮥ که از مواضع، اظهارات و نوشته های بخش از روشنفکرنما ها و فهم شان از دیموکراسی، آزادی بیان، برابری، عدالت اجتماعی، برابری حقوق زن ومردم ودرین راستا تاختن بر اعتقادات دینی و .... متکی بر پیش داوری های و تحث تأثیر تبلیغات غیر دقیق وعدم دسترسی به عمق بخش ازین ن مطالب و تحت تأثیر عدﮤ از جهان دیده ها ؟! دارم درموارد دلتنګ شده و با ناخوشنودی به این متوصل شده و نتیجه میګیرم که هست موارد یکه ما تا هنوز به عمق مسایل پی نبرده ایم.
محصل و شاګرد مکتب را بخش از احزاب و سازمان های سیاسی وافراد درکشور ما مانند سالهای ۴۰الی هفتاد قرن ګذشته برای اهداف سیاسی استفاده میکننده و مراجع علمی تحصیلی کشور و شاګردان آنرا در تظااهرات به نام دیموکراسی استفاده نموده و آنرا موافق دیموکراسی دانسته و تصور میکنند که اګر کسې مانع این شود، خلاف دیموکراسی و آزادی بیان عمل کرده.
درک عمیق ودرست از اقتصاد بازار آزاد نداریم و تفاوت بین اقتصاد بازار آزاد قرن بیست ویک را با اقتصاد بازار آزاد که همه چیز را عرضه و تقاضا تعین میکرد ویامیکند، مغالطه کرده ایم.
تساوی حقوق زن و مرد را با تساوی رسالت مرد وزن درخانواده واجتماع مغالطه میکینم و میګویم و تأکید داریم که دیموکرات و روشنفکرانه می اندیشیم.
آزادی و دیموکراسی و آزادی بیان را بدون قید و شرط شناخته و هرګونه اقدام و لو مثبت جهت دادن اظهارات مسؤلانه که اګر حق داریم وجیبه نیز داریم و اګر کسی ویا مرجع مشروع مارا به مسؤولت ما متوجه میسازد ، آنرا بنام اقدام ضد دیموکراسی و ضد آزادی بیان تلقی میکنیم.
ما درهمه چیز سیاهی میبینم و این افراط و تفریط را در موار زیادی به خود اجازه میدهیم . .
ما در همه چیز شک و تردید داریم و این مشکل است که تفکر ما را درموارد مسموم کرده. بلی باید بیدار بود و با احتیاط ودقت و هوشیاری و نقادانه دید و نظر داشت. اما نمی توان در همه چیزی سیاهی جُست. نمی توان از همه چیزی منفی دید داشت. اګر ما نیم خالي ګیلاس آب را میبینم، برماست چیزی در بخش پُر ګیلاس از آب نیز صحبت ویا اشاره داشت.
اګر ما مشکل را ګفتیم ، برماست تا راه حل را نیز پیشکش کنیم. .
هست موارد زیادی کې درین راستا به خبر نګاران و ګویند ګان وګردانندګان برنامه های رادیویی و تلویزیونی افغانی، میتود ها و روش های سفارشی پیش ګرده شده و درمراحل توضیحی و تنویری از هر ګونه پیګرد جلوګیری بعمل آید. زمانیکه پیګرد میګویم به صورت مستقیم به اشد مجازات میاندیشیم و یا در عمل چنین بوده است.
اګرچه برای شناخت لهجه و افاده های افغانی چندان فهم اکادمیک نیز ضرورت نیست اما بهتر است درعین زمان کار وسیع متخصصین فن و زبان با خونسردی در انتخاب اصطلاحات و لغات مناسب، مأنوس و زبان های ملی کشورسفارشات تنظیم شود و ازاین سفارشات، سوءاستفاده صورت نه ګیرد. در بخش تنویری و توضیحی تمرکز بیشتر صورت ګیرد. این سفارشات در صورت تکرار و تخلف صریح، آنهم در سکتور که دولت به آن بخش و سکتور جواز صادر میکند،با یادهانی های معیین بس ساده همراه ګردد. اګر شخصی تصمیم داشت که در خانه و من در نوشته های خویش مانند شخص شخصی از کلمات ایرانی و پنجابی و پاکستانی استفاده میکنم دولت به این چه کار دارد و این کار خودم است اما
یاددهانی ها درصورت تخلفات بار بار و عمدی و آنهم در سکتور های که دولت جواز صادر میکند و برعامه تأثیر منفی کرده میتواند وسفارشات و کار تنویری مؤثر نه افتد درین صورت ، میتواند ، مثلاً از۵۰ تا ۵۰۰ افغانی جریمه مطرح باشد. درین صورت در قوانین کشور باید روشن باشد که چه مقدار جریمه در سوانح متخلف درج میشود و چه مقدار نه؟.
درین شکی نیست که میتواند این اقدامات حکومت دولت اسلامی افغانستان مبنی تعین کمیسیون درمورد منع استعمال ......مورد سوء استفاده صورت ګیرد. اشخاص نا اهل ومضر میتوانند درین راستا مشکلی را به علت عدم فهم از عمق قضایا ویا به علت مضریت و غیر دیموکراتیک بودن ایجاد کنند و وضع به جانب پیګرد ها و اقدامات نادرست و غیر لازم انکشاف کند. اما این اقدام حکومت جناب حامد کرزی به ذات خود، درین راستا ضرورت بوده و آنرا قابل ستایش است. این نوشته و تأیید سازمان فارو ازین اقدام دولت اسلامی افغانستان قابل قدرونشانهء از درک عمیق مسأله است. به این ترتیب از نوشتـه وتبصرهء تأییدی فــــارو استقبال نموده و تحلیل ایشان را موجب مسرت قلبی خویش یافتم.
مصالح و منافع ملی کشور و درین موضع علناً قرار ګرفتن سبب قوت قلب و موضع اکثریت مردم ساکت کشور است و درین راستا ادای رسالت کردن نزد مردم و الله تعالی اجر وملت آنرا درک و احترام خواهد کرد. پایان


اسم: عبدالحکیم سامع   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 04.03.2013

محترم تیموری صاحب!

از توجه شما تشکر!

طوریکه در متن می بینید، در رابطه با سالهای «خشک سالی» از مجلۀ «شترن» نقل صورت گرفته است. به ارتباط وقوع «خشک سالی»، یک سیستم سیاسی مسئول بوده نمی تواند. هدف از نقل هم این نبوده است. وقتی در آنوقت، گزارشگر از «کمبودی ها» را گزارش می دهد، معنی آنرا هم نخواهد داشت که همه اعضای ارگان های حکومتی هیچ کاری نکرده باشند. محتوای گزارش خیلی وسیع است، که در مقاله نیامده. چون این وقفه قبل از «کودتای سفید» صورت گرفت، تا اکنون ممکن ارزیابی نشده باشد، که تا چه حد، چنین نشرات بر انگیزه های اقدام به تغییر رژیم اثر داشته بوده باشد و یا در تولید عوامل بحران اثر گذاشته باشد. اما باید بپذیریم که رژیم سلطنتی و شخص پادشاه، اعلیحضرت محمد ظاهر شاه، بحد اعظمی تلاش برای جلب کمک های خارجی براه انداخته است، اما امکان دارد که حلقات مبتلا به فساد اداری درینجا و آنجا، آنچه لازم بوده است، وظایف خود را انجام نداده باشند. اینکه کمک های خارجی بموقع در محل واقعه رسانیده نشده و یا «دریور های لاری ها» به هر سمت دلخوا برده اند، در گزارش «شترن» آمده که در مقاله گنجایش نداشت. در فرصت مناسب، ترجمۀ مکمل تهیه خواهد، در صورتیکه «هیئت محترم پورتال افغان جرمن آنلاین» به نشر آن موافق باشند. باید تذکر دهم که تذکرات از متن گزارش «شترن» حرف و نتیجگیری اینجانب نیست. وقتی متباقی نکات را در نظر بگیریم، بروز بحران، مانند یک فاجعه بر مردم ما نازل شد. اما بر علل اصلی هم حکم نکرده ام. درین «بحران» در دستگاه اداری – سیاسی هم، باید در رژیم سلطنتی، بین رژیم در مجموع و مقام «پادشاه» فرق دید، برداشت ام اینست که، با «پادشاه» در تعمیل «دیموکراسی» بی وفائی صورت گرفته است.

پایان


اسم: Temori   محل سکونت: Deutschland    تاریخ: 03.03.2013

جناب سامع صاحب در نوشتہ اخیر خویش ” چھل سال پیش در افغانستان چہ واقع شد”
با ادبیات بسیار نغز و شیرین بہ دورہء شاھی و دورہء جمھوری اشارہ نمودہ و نقل قول ھای در ارتباط با آن دورہ ھا از مطبوعات آلمانی آنزمان نیز آوردہ اند کہ از ایشان بہ خاطر معلومات تذکار یافتہ تشکر می کنم؛ با وجودیکہ بہ این نکتہ واقفم کہ جناب سامع صاحب بہ صفت شخصیت با تجربہ بہ معلومات جامع تر دسترسی دارند می خواھم در این رابطہ بہ چند نکتہ جھت رفع برخی ابھامات اشاراتی داشتہ باش:
اول در رابطہ با خشکسالی در اوایل دھہء ھفتاد میلادی ؛ حکومت از تمام امکانات برای رفع آن حالت تلاش نمود ویکتن از صادق ترین مامورین را یعنی مرحوم داکتر حامد معاون صدارت وقت مامور رسیدگی بہ آن مشکل بودند و ایشان بہ تمام ولایات آسیب رسیدہ سفر نمود؛ و دیگر اینکہ اگر ابعاد فاجعہ را دولت بزرگ نشان می داد صرف بہ خاطر جلب کمک ھای بیشتر بود !
دیگر این کہ بھترین و تحصیل یافتہ ترین کادر ھا در تمام بخش ھای اقتصادی اداری و تخنیکی و غیرہ در اواخر دورہء شاھی بہ کار و خدمت مشغول بودند و ھمہ وظایف محولہ را بہ شایستگی انجام می دادند۰
اینکہ جریان تغییر و پیشرفت کند و بطی بود بایست بہ عواملی مانند جغرافیہ؛ آب و ھوا؛ فاصلہ ھا و حتی سیاست اشارہ نمود؛
من خود شاھد بودم کہ بطور مثال در ولایت بغلان اگر والی می خواست بہ یک ولسوالی و یا یک علاقہ داری سفر کند باید فاصلہ ھا را با اسپ ظرف چند روز طی می کرد و ھمان طور در دیگر ولایات !
اینکہ چرا مرحوم محمد ظاھر شاہ در این سی سال اخیر با وجود مراجعہ ھموطنانش؛ مسوولیتی را نپذیرفتند برای من نیز سوال بر انگیز بود۰
در دورہ جمھوری برای اولین بار کشور عزیز از نقطہ نظر اقتصادی در مسیر روشن و درست قرار گرفت !
من علل نا آرامی ھای بعدی را در بی صبری و زودخواھی جوان ھا جستجو می نمایم !
عبداللہ انصاری چہ نغز گفتہ :
”ای عزیز از خود بیش و از وقت پیش مخواہ ”


اسم: غزنوی غلزی   محل سکونت: ویرجنیا    تاریخ: 02.03.2013


محترم مایار

نوشته خاطرات شما که شما را در هوتل غازی امان الله خان قرار داده بود و از کودتای کمونیستی در آنجا باخبر شدید جالب و خواندنی است.
دیدار شما با پدر نامدار و محترم شما والی صاحب اسمعیل خان وردک نیز اشک به چشمان من و همه افغان های دوستدار و پریشان وطن آورد. اما خطاب کردن شوهر خواهر محترم تان انور خان نوروز با عنوان سرکاتب دور از انصاف می باشد. سرکاتب شغل پر افتخار است و محترم هاشمیان در جریان توضیحات لندن و پشتونستان در همین ویب سایت وزین افغان جرمن آنلاین به بسیار افتخار منحیث کار خود تشریح کرده اند، اما منظور در اینست که یاد کردن مامور بلند رتبه سسفارت و دیپلمات (دیپلومات) سابقه دار افغانستان که در زمان داود (داوود) خان شهید معاون تشریفات وزارت خارجه بود، ب این لحن توسط شما شاید یک نشانه طرز دید شما باشد. از انور خان نوروز هیچ چیزی کم نشده و نمیشود که مهماندار شما (و) پدر محترم تان و سفیر صاحب بودند.

مایار صاحب محترم،
لطفا(لطفاً) در مورد چاپ کتاب صدیق فرهنګ در ایران و اقدام ایران در برپاکردن حرکت قبرس معلومات دقیق عرضه کنید. همه افغان ها میدانند که مرحوم صدیق فرهنګ روابط نزدیک با پرچمی ها داشت و در آغاز تجاوز شورږی مشاور علیای ببرک کارمل مقررر (مقرر) ګردید و بعدا (بعداً) از جمله اولین کسانی بود که در براه انداختن اختلافات قومی و زبانی به وسیله کتاب خود رول عمده بازی کرد.
محترم سیستانی در همین سایت وزین افغان جرمن آنلاین انتقادات علمی در مورد کتاب تاریخ فرهنګ که شما در ایران چاپ کرده اید وارد کرده است.
محترم احسان مایار
آیا امکان دارد که در موارد فوق معلومات عینی غیر قصه ای ابراز نمایید؟

با عرض احترام


اسم: د ص سعیدی   محل سکونت: انګلستان    تاریخ: 01.03.2013

عنوان مطلب منتشر: صحبت با کلمات و لهجه های بیګانه

سلام واحترامات خدمت شما تقدیم است.

این بحث شما میدانید بحث جالب و دارای ابعاد وسیع و دربرګیرندهء جوانب مختلف است. پرداختن به آن تحلیل فرهنګی نو و کهنه، خوب و بد با تعاریف آن واینکه درکهنه ونو اصل معتا و محتوی است یا تاریخ ظهور؟ مطمیناً که معنا اساس است تا تاریخ ظهور. درمقابله به فرهنګ خارجي چه خارجی است وغیر قابل قبول و چه را بشریت درتفاوت از دیګر حیوانات اخذ واستفاده میکند نیز جالب است. ایا خارجي ستیزي یکسره درست است ویانه؟ من فکر میکنم افراط و تفریط راستا خطاء است. آیا همه ازما است خوب است؟ جواب نه. هست ارزشهای های که باید پرورش و پالش وناز داد و هست موارد که باید تاریخ زده شناخت و دور کرد. دربخش زبان چه چیز را باید ګرفت و پذیرفت و چه چیز را باید نه پذیرفت و درمقابل کدام چیز های استادهګی شده میتواند و هست مواردیکه با وجود مقاومت مقاومت صورت ګرفته نمی تواند. درین راستا جهت دادن طرز سخن رسمی و شخصی و مراجع شخصی و رسمی بحث بس پیچیده میشود. آیا میلیون ها افغان که درایران و پاکستان وغرب و شرق دور از محیط افغانی زندګی کرده اند و باخود از محیط نو چیزی آورده اند همه مردود است و باید جهت داد. من به این باورم که بدون افراط وتفریط به صورت سلام و بدون عجله با درک از واقعیت های عینی درین راستا بدون شتاب زدګی کار کرد و جهت داد اما این جهت دادن باید در چوکات باشد. تصفیهء زبان و تلاش برای تصفیه نیز از خود جزيیات دارد. انکه جواز و لایسنس میدهد میتواند شرایط هم وضع کند اما این جهت دادن نباید مشکل آقرین شود که از جامعه دور و ایدیال غیر قابل قبول شود. اما کتله های واپس امده از ایران و پاکستان اګر در تیلویزیون های شخص به صورت معتدل جهتت داده میشود چه مشکل دارد.

اما تشنګی شان باید به نحوی مرفوع شود. اګر من چیزی ندارم که پیش کش کنم و فلم خارجی رانمی ګذارم که تاثیرر خارجی را قطع کند این درست نیست. درین میان باید کودکس های ونور مهای خود ګردان که نشرات به صورت فیصدی به چند فیصد چنین و یا چنان نشرات به تناسب فیصدی داشته باشند وبقیه اختیار به خود ګردانندګان این نشرات فرصت تنفس داده شود مهم است. تلاشه های تصفیهء زبان فارسی از زمان دري ویا تفصیه زبان دری از زبان پشتو، تلاشهای تصفیهء زبان فارسی از عربی و فرهنګ اسلام و ترند ها و روش های نوشتن به همان نحوی که خوانده میشود مانند څآرنوال را سارنوال نوشتن و نعلت و لعنت و دلهی و دهلی و ........ باز بحث های دور و دراز دیګرر است که قابل دقت اند. بحث (ستاتوت کو - ګذاشتن به حال خود همانګونه که هست) نیز بحث جالب است. اما جهت دادن معقول وظیفهء دولت. درین راستا حل ایدیال و اساسی و حل ممکن و حرکت درچوکات ممکن این بس جالب و قابل مشاجره است. هست موارد یکه ما ضرورت به ګرفتن لغات اجنبی داریم. هست موارد که درلغت اجنبی لاتین مطلب افاده شده که مقابل واحد یک کلمه برایش نمی توان یافت و یا ضرورت به تفصیل در حین استعمال دارد.

اما درکشور های جهان چنان معمول ااست که هردوسه سال کتاب جامع زبان ستندرد و مانند مرجع درمورد زبان از جانب متخصصین و اکادمی علوم کشور به چاپ میرسد ومردم حین عدم اطمینان به آن اصل مراجعه میکنند. اینکاردرافغانستان چه وقت آغاز خواهد شد؟ مطمیناً در بخش های زیای به کار ضرورت داریم که این هم یک بخش از کار است. این بود مختصر، تلګرافی و ادای سهم درین بحث بدون مراجعهء مجدد به نوشته. سعیدی لندن ۱/۳/۲۰۱۳


اسم: Dr. Sal Sayedi   محل سکونت: UK    تاریخ: 26.02.2013

دوست عزیز سلام به شما تشکر از تصحیح واهتمام شما الله تعالی اجر عظیم نصیب شما کند. سفارش شما را درنظر خواهم ګرفت انشاء الله


اسم: داکتر خلیل الله قدیری   محل سکونت: بن، آلمان    تاریخ: 26.02.2013

مقالۀ جناب احمد ذکی هوشمند تحت عنوان > اعدام مهاجرین افغان ...<

آقای ذکی ! به عقیدۀ من: در ایران دولت اسلامی نیست، بلکه دولت مذهبی شیعه میباشد و سنی و دیگران را رد میکند، مثلیکه در عربستان سعودی دولت مذهبی سنی میباشد و شیعه ودیگران را رد میکند

به سراغ >>دولت اسلامی << به تاریخ صدر اسلام (پیش از حلول مذاهب اسلام مراجعه کنید.

باعرض احترام بشما و پورتال وزین افغان جرمن آنلاین
قدیری


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 25.02.2013

داکتر صاحب ص سعیدی مقیم انگلستان ! السلام علیکم
آرزومندم اگر در نوشته های خود آیت و حدیث می نویسید، بعد از پایان یافتن نوشتهء تان ، یک بار دیگر آن را مطالعه بفرمایید. تا در نوشتن کلمات و عبارات آن، اشتباهی رخ نداده باشد. مثلا کلمهء شریف را که اولین جمله مفیده ایست که ما و شما می آموزیم، باید این گونه نوشت « لا اله الا الله» من باور دارم که شما آن را صحیح می خوانید و صحیح هم نوشته می کنید. اما شاید نوشته های تلگرافی باعث شود که از دقت لازم در تصحیح و بازخوانی نوشته ها کار گرفته نشود. اگرچه می گویند عاقلان پشت نقطه نمی گردند ؛ اما در کلمه شریف به هیچ وجه نباید سهل انگاری کرد. با احترام


اسم: د ص سعیدی   محل سکونت: انګلستان    تاریخ: 25.02.2013

سلام او احترمات.
خبر تذکره های جدید در ماه حمل آغاز میشود خبر است که اجرای آن باید قبلاً اغاز میشد.
در رابطه میخواستم بګویم که:
د تذکری ویش باید له پخوا پیل شوای وای. تذکر د اقتصادی او سیاسي پروژه د شفاف عملی کولول لپاره ضرور خبر ده.
زما په نظر دقوم لیکنه په تذکره کې د تذکرې د هدف نه بهر کار دی. خو داسې ښکاري چې داسې ځواکونه په حاکمیت کې شته او سترې سرمایه ګزاری شوي چې دا ملت باید په خپلو کې واچلول شي او قومی مسأله باید په دین او د لاالله الا الله پراصل په ناجایزه او غیر مشروع ډول برتري ترلاسه کړي او اسلامی اخوت باید صدمه وویني. داسې اسلام دښمنه او افغان دښمنه ځواکونه تراوسه پورې بریاوی لري او د شر او فساد حرکت خپل د شرارت فسادونه کوي.
زه دافغان ملت او دقوم دلیکلو په تذکره کې مخالف یم. افغانی تذکره ده نو افغان دی نو بیا لیکل یی یعنی څه؟
که بیا د پردو دسیسو زور واخیست او حاکمیت داکار وکړ نو بیا دهرچا خوښه چې افغان لیکي که پشتون/ پښتون لیکي که تاجک که هزاره او که ازبک. دا انتخاب سره لدې چې دهغه قوم پورې تعلق او ژبه په کار دې اما دلته به عملی د هر چا انتخاب کار وي. همدارنګه که چا په خپل هویت کې تغییر او تصیحیح راوسته هم باید دیو لږ څه پیچیلی پروسیجر له لارې ممکن کړای شي. مننه سعیدی لندن


اسم: Qasemi   محل سکونت: Germany    تاریخ: 25.02.2013

Salam to all, Mr. Karzai open his mouth against us violation of human rights, but keep quite against his superior authority Iran

His speaker Mr. Faizi notify that they are following the events mindful ....without to be ashamed that he is the speaker of
Fasset tarin dawlat donia

Money is really very bad thing you can buy with it every things

WS


اسم: د ص سعیدی   محل سکونت: انګلستان    تاریخ: 25.02.2013


سلام به شما خوانندۀ معزز و حناب لمر جباری. تشکر از بزرگواری شما و انشاء الله که ما افغانها در صورت وقوع سوء تفاهم حق داریم ازیک دیگر بپرسیم برادر این چطور وظیفه داریم که توضیح کنیم که هدف چه بود. این پروسه و تفاهم نیک را انشاءالله با حوصله مندي باید عام ساخت و تلاش میکنیم. با تشکر مجدد میخواهم با استفاده از وقت به یک موضوع دیگر نیز بپردازم و آن هم اعدام های افغانها درایران است. جوانب زیاد دارد اما به بعضی جوانب.

اولاً ایران به اکثریت افراد در حاکمیت سیاسی رسمی و غیر رسمی موجود افغانستان پول پرداخته و دهن شان را بسته کرده و کسی تقریباً نیست دهن باز کند. به اکثریت. و آن یک که پول حرام و غیر قانونی ایران را نپذیرفت (جناب سپنتا) و به وزارت مالیه سپرد نیز صدای ضعیف و دهها روش دیگر این صدا های که در دفاع از ملت باشد خفه کرده از پارلمان گرفته تا دولتی ها.

عجب این که یکی از مسؤولین ارشد پارلمان وقت میگوید ما از مرتکبین جرایم مخدره در ایران دفاع نمی کنیم و .... عجب حالت! الهی به حال این ملت رحم کن. عدالت باید تأمین شود و بر حاکمیت افغان و مراجع حقوق بشر بین المللی است صدای خویش را بلند کنند. حتی متخلف از قانون باید حقوق اش حفظ شود و در مورد برایش شرایط دفاع لازم قانونی مهیا گردد. باوجود اینکه در محاکم این افراد نبودم اما به یقین گفته میتوانم که حقوق این افراد افغان تلف شده و این قابل قبول نیست.
حق دفاع، حق وکیل مدافع، حقوق پروسیجری و حقوق اثباتي و دهها و یا صد ها مورد که به یقین ګفته میتوانم که در حق افغانها در ایران حق تلفی صورت گر فته و این اعد ا م های خلاف تمام اصول انسانی و اسلامی است. اگر در صد مورد یک دو موجه هم باشند بازهم حقوق متخلف که قانون تضمین میکند مراعات نشده و این قابل قبول نیست.
تأسف به حال آن افغانان می خورم که در نوکری به ایران و رژیم حاکم ایران هر چه عزت و افتخار افغانی است میتازند و هدف شان خدمت به عمال حاکم ایرانی است. درین راستا به یقین ایرانی های (هایی) هم اند که مخالف این تخلفات اند و بر علیه آن و این حق تلفی ها مبارزه میکنند. اما وظیفهء حاکمیت افغانی و تمام قلم بدستان و فرهنگیان است تادرین راستا ادای رسالت کنند.
دست دعا بلند نموده برای همهء مسلمانان از بار گاه ایزد متعال طلب مغفرت به خانواده های شان صبر جمیل و برای این قربانیان بی عدالتی ها فردوس برین تمنا میکنیم. انا لله و انا الیه راجعون


اسم: Lemar Jabari   محل سکونت: Germany    تاریخ: 24.02.2013

محترم داکتر صاحب سعیدی
از توضیحات تان سپاسګرازم اګر جسارتی شده باشد معذرت میخواهم
در مورد معنی ( نوشتن تلګرافی ) مشکلی نداشتم ، مشکل را در تطبیق آن میبینم
با غرض ارادت


اسم: Dr. Sal Sayedi   محل سکونت: UK    تاریخ: 23.02.2013

سلام به شما خوانندۀ معزز و سلام به شما دانشمند محترم لمر جباری

توضیح تلګرافی:

خدمت عرض کنم که می نویسم(می نویسیم) که چیزی برای خواننده بدهیم و میخوانیم چیزی بګیریم. آنقدر دردل (درد دل) دارم که اګر به هر موضوع کماحقه بنویسم که تمام جوانب قضایا را برای تمام خواننده های (ها) پیکش کنیم (کنم) باید به تفصیل بنویسم. واین از حوصلۀ بعضی از خواننده ها بالا است، از پالیسي نشراتی تخلف است و از حوصله و وقت من و خواننده بالاست.

با وجودیکه تلاش دارم مختصر باشم بازهم طویل و عریض میشود. مثلا در مورد امکانات ګریز و خاکروبه را به زیر قالین تیر کردن و به جشم(چشم) مردم خاک انداختن و اینکه چګونه میتوان بانک های دزدید، حیف و میل کرد و به بازپرس قانونی هم درصورت هوشیاری لازم، کشانیده نشد و نخواهد آنقدر راه های (هایی)وجود دارد که باید حد اقل شش صفحه بنویسم. شخص را از روی سرک و کوچه می اورم شرکت را برایش میسازم و پروژه بسیار قیمتی برایش میسازم و از بانک خود به نام وی برای پول انتقال میدهم واز آن پول به ظاهر انتقال شده برای شخص فیګور ماهوار مثلا ۲۰۰ دالر میدهم و میلیونها دالر را به جیب خویش می اندازم. دروقت باز پرس میګویم به من چه آن شرکت ګرفت و آن شخص باید جواب بګوید. من کاری به آن ندارم ویا آن شخص به صورت مرموز نابود میشود و قصه ختم شد و مال بانک دزدیده شد و من محرک اصلی به غوندي خیر نشسته و به روی همه میخندم و مسؤول نیستم. این یک حالت دهها جز و فرع و دهها راه و چاه دارد اګر در مورد همه راه ها وچاه ها بنویسم یکی خواهد ګفت همی آدم چه میګه و آندیګر خواهد ګفت این مغزش خراب و اندیګر .... اګر بانک را دزدید و به حیف ومیل برد تاون اش (تاوانش) را از مال ملت پرداختند (۸۲۵) میلیون دالر ویکی به امریکا فرار کرد که من متخلف نیستم و دیګری درین جا و درآن به ملت میخندد که آب از اب تکان نه خورد و دلم را من میخورم که این فریب و فریب است. لذا اګر ننویسم حکم خدا و رسول را مراعات نکرده و ادای رسالت نکرده ام اګر بنویسم طویل میشود و وقت خود و دیګر (دیگران) را ... لذا مجبورا(مجبورا ً) تلګرافی بلی تلګرافی بمعنای مختصر و دقیقا(دقیقاً) کم مصرف که کم مصرفی وقت خود و دیګران و کمی حوصلهء خود و دیګر را در نظر بګیرم تلګرافی مینویسم و اګر این اصطلاحمی قبلا (قبلا ً)قابل فهم نبود امید این توضیح کفایت کرده باشد.
در مورد حقوق زن و ګویا که من اینقدر خورد شوم به زن که مادر است و زن که همسر است و زن که خواهر است و زن نیم (نیمی) از جامعه است و زن که اشرف المخلوقات است وزن (و زن) که از دامنش مرد به معراج رفته و زن که به یک دست ګهواره و به یک دست جهان را میشوراند و زن که مقام بس والا دارد وزن (و زن) که همسرم مادر چار اولادم است و میدانم چه مشاکل را برای بدنیا اوردن (آوردن) اطفال متحمل شده و ... این شایستهء انسان نیست که به مقام زن بی احترامی و تمسخر کند و این ګناه و خطا را مرتکب نخواهم شد و نشده امد (ام).

و اما آمدیم به موضوع بحث من: در کشور من حق زن، حق مرد، حق پسر، حق دختر و حق درخت و حق هوا و حق محیط زیست و حق دست و حیوان و حق ..... همه تلف میشود من بیایم که حق زن تلف است و دیګر حقوق را فراموش کنم این بحث بحث عادلانه نیست واین درست نیست و کار نمایش (نمایشی)است و این کار چیزی دیګر است نسبت به اعتقاد به حاکمیت قانون.
لذا آنچه نوشتم به آن معتقدم و آنرا درست میدانم اګر در سرعت کمی و کاستی باشد که سبب سوء تفاهم شده باشد امید با این توضیح قناعت شما فراهم شده باشد.

زندګی بسیار کوتاه امید و ارزو (آرزو) دارم تارسالت خویش را تا حد توان اجرا کنم. من طریق سعی می آرم بجا - لیس للانسان الا ماسعی. اینکه چقدر مؤثرم این بالاتر از توان من است. تشکر از وقت شما امید سبب قناعت شده باشد. تشکر


اسم: افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 22.02.2013

هموطن عزیز و گرامی نریمان درانی!

مضمون شما به تأریخ 20/02/2013 به پورتال مواصلت نمود و یادداشت امروز شما را هم در یافتیم. از اینکه آدرس ایمیل شما درست نبود و جوابیۀ که خدمت شما ارسال نمودیم بازگشت، اینک دلایل عدم نشر مضمون شما را به طور اختصار در این قسمت به نشر می سپاریم. اگر خواسته باشید به جواب این نامه بپردازید لطفاً از طریق ایمیل با ما در تماس شوید.

ازینکه جناب شما، به نوشته های «پورتال افغان جرمن آنلاین » توجه نمود اید، قابل قدر و احترام می دانیم. با شناختی که ما از نوشته های «دوکتور محمد اکبر یوسفی» در طی مدت قریب دو سال همکاری قیمتدار شان با پورتال داریم، اطمینان داریم که نامبرده درهیچ نوشتۀ خود، بی احترامی در برابر شخصیت های ملی، منافع ملی و تأریخ وطن عزیز ما افغانستان نشان نداده اند. اولین نوشتۀ شان به تأریخ 18 /01/2011 برای ما تحت عنوان «هویت ملی افغان!» فرستاده شد، و از همان تأریخ تا امروز با ما همکاری قابل قدر و با ارزش دارند. سوانح مختصر ایشان باعکس چاپ شده است. نامبرده که از طفولیت با دو زبان ملی بزرگ شده است در رشته های متعدد درس خوانده. تحقیقات شخصی خود را بدون کدام مزد، در خدمت پورتال قرار می دهد. به زبان های ملی افغانستان و لسان های خارجی آلمانی و انگلیسی تسلط دارند و همچنین از داشتن تحصیل عالی پوهنتون برخوردار اند و مهمتر از همه به وحدت ملی و منافع علیای افغانستان وفادار اند.

عنوان مطلب شما: « کینه توزی در تاریخ نگاری مردود است !» عیب ندارد.

اما در متن شما با ذکر مکرر نام ایشان، طوری افاده نموده اید، که به شخص او خاصیت «کینه توز» مهر زده می شود. در تبصره های شما، روی عنوان مطلب « تحریف و جعل تاریخ جفا و اهانت به انسانیت است!»، که مانند مطلب شما، یکنوع اصول را افاده نموده، در هیچ نقطه ای نگفته است، که چنین کاری در بارۀ تأریخ وطن ما از جانب این و یا آن انجام یافته است. ما درین سلسله نامی از مؤرخین ایکه شما نام برده اید، در نوشته نیافته ایم. ممکن او اصلا ً کتب و آثار آنها را نداشته باشد، که نداشتن آن جرم نیست، وقتی آثار کسی را مشخص مطالعه نکرده باشد، انتقاد و یا توصیف هم باعث شده نمی تواند.

شما از مقالۀ «طلسم خونین» نقل کرده اید، از آنوقت بیاد داریم، بجواب یک انتقاد خواننده، برای ما، متن «سکن شدۀ» نشریه را که در سال 1911م نشانی شده بود، فرستاد که از آن «نقل» شده بود. به همین ترتیب شما، به جای اینکه انتقاد از محتوای «مطالب» می نمودید، از مرز موضوع قدم بالا تر گذاشته اید، و تلاش نموده اید راجع به شخص حرف بزنید، که لازم به تفصیل نیست.

در باره مقالۀ دیگر تحت عنوان: « انقلاب های تاریخی افغانستان و یا انقلابی ساختن تاریخ؟» که شما ذکر کرده اید، او نظر خود را تحت مفهوم سوالیه، ارائه نموده، شما هم می توانید نظر خود را داشته باشید، ولی با وضع این چنین محدودیت ها و یا تذکر از رشتۀ تحصیل وغیره اصلا ً شایسته نیست. با طرح سؤال، به کی مهر زدن و یا تخریب کردن، یک صدای «مرگ» علیه کسی بر پا کردن است. در جهان امروز میلیون ها انسان وجود دارد، که در یک رشته تحصیل کرده، ولی نان خود را از دیگر شغل ها کمائی کرده اند. همه مردم به کشف نو و اختراع هم مؤفق نشده اند.
آنچه شما در بارۀ مرحوم «پژواک»، تعبیر کرده اید، شما متأسفانه حق بجانب نیستید. مقالات نیک یوسفی در بارۀ شخصیت آن مرحوم در پورتال موجود است.

یک خواهش دیگر، لطفاً نمبر تلفون خود را بما بفرستید چه یکی از کار مندان پورتال می خواهد شما را زحمت داده دقایقی در بارۀ مضمون شما صحبت نماید. باز هم احترامات خویش را به شما گرامی تجدید می نمائیم.

با تمنیات نیک
مؤفق باشید


اسم: لمر جباری   محل سکونت: جرمنی     تاریخ: 22.02.2013

خدمت دانشمند محترم سعیدی صاحب
نمیدانم منظور شما از کلمات ( تلګرافی )چه است که هر بار از آن یاد میکنید
تا آنجا که من شنیده ام سالهای پیش در مخابره تلګراف ها در مقابل هر کلمه پولی ګرفته میشد و از آنرو هر کسی میخواست تلګرافی بفرسند برای جلوګیری ار مصارف بلند حرف هایش را بسیار کوتاه میګقت ، محترم ، مثل اینکه شما پول ګزافی دارید زیرا بنام سحنان تلګرافی صفحات افغان جرمن آن لاین را پر میسازید . اګر جرمن آن لاین از هر کلمه مثل تلګراف از شما پول بستاند هزار ها یورو قرضدار میشوبد
بهر حال شما در نوشته اخیر تان مساله حقوق زن را به تمسخر ګرفته و آنرا معادل به حقوق درخت و و طبیعت و .... یاد کرده اید
سعیدی صاحب ، از اینکه در وب سایت ها و انترنت مینویسید ، معلوم میشود که خود را از نظر تخنیکی با زندکی امروزی عیار ساخته اید که قابل قدر است . اما بسیار خوب خواهد شد که از نظر ذهنی و فکری هم کمی خود را با شرایط روز تطابق دهید
دیګر عصر ریشخند زدن به حفوق زنان سپری شده و اصلا آنها ایکه درین مورد ریشخند میزنند خود مورد تمسخر و ریشخند نسل نوین قرار میګیرند لطفا ذهنیت های عتیقه در باره زنان را حد افل وقتی در نشر ګفته های خود از تخنیک قرن ۲۱ استفاده میکنید ، کنار بګذارید

با احترامات بسبار زیاد
لمر جباری


اسم: ص. سعیدی   محل سکونت: انګلستان    تاریخ: 22.02.2013


سلام به خوانندۀ معزز و ادارۀ افغان جرمن آنلاین احترامات خویش را تجدید نموده، خواستم بر بخشی از مطالب نشر شده عوض نوشتۀ مستقل صرف تلګرافی بعضی ملاحظات و تشویش های خویش را با شما شریک سازم:

قرار اطلاع خبر رسانی پژواک (۲/۲/۲۰۱۳)ناتو کمک های آیندۀ خویش را با حکومت افغانستان مشروط به احترام حقوق زن مرتبط ساخته که اګر به حقوق زن توجه نشود کمک هایش به افغانستان متوقف خواهد شد.
سوال درین جا مطرح است که در مورد حقوق مرد و حقوق درخت و حقوق حیوان و حقوق طبیعت و حقوق اطفال و حق انتخابات و انتخاب آزاد و اختیار در ملک خویش حاکمیت مشروع و حق ...
واقعیت این است که عجب تأکید تبلیغاتي و تقریباً غیر قابل فهم است. درین کشور دهها حق و دههاو صدها مورد تخلف است و اینها همین یک را قایم گرفته اند.
در زندان بدون ابلاغ اتهام به انسان هایی زندانی است و کسې از آنها خبر نمی ګیرد و این تأکید به حق زن میکند. بیایید نیرو هارا به حاکمیت قانون، بلند بردن ظرفیت های ارګانهای عدلی و قضایی و از بین بردن معافیت و .... متمرکز ساخت و به این نمایشات که جز جز کار است خاتمه داد.
خبر دوم خبر: بندیان موسخت شکنجه کیږي که خبر ګذاری بینوا نشر کرده. آیا ناتو و جامعۀ اروپا ازین بی خبر است واین مشروع و انسانی است؟ مسلماً که نیست و باید این وضع تغیر (تغییر) کند. مبارزه بر ضد تروریزم میأثر ساختن هر یک چهره اش به چهرۀ مانه نشست. ریش داشت و نماز خواند و در وقت نامناسب در مکان نا مناسب بود و به زبان معین تکلم میکرد نمی شود. این برخود (برخورد)که در همه دشمن را دیدن و در همه تروریست رادیدن خطا است و جهان را به لبۀ سقوط میبرد کاری که در زمان بوش، چینی شد و جهان به تقابل تمدن های (ها) کشانده شد.

خبر سوم خبر پاکسازی کمیسیون مستقل انتخابات از افراد اغشته(آغشته) به فساد.
تلاش و یا آرزوی خوب است اما از دل مردم خبر نداریم که کي چه قصد دارد اما میکانیز (میکانیزم)انتصاب کدری در کشور از بالا خطا است. اصل قومی، اصل شناخت شخصی و (و)وفاداری به آمر و دهها روش غیر نورمال درین راستا مشکل را حل کرده نمی تواند. درین راستا تدابیر علمی سیاسیت (سیاست)کدری مدرن ضرورت است و این به تنها ارزوی (آرزوی) که آغاز کار است، نمی شود.
خبر خدمتګار که ائیتلاف (ائتلاف)های (بیلا بیل ائیتلاف (ائتلاف)درامنځته کیدو په حال کی دی)
درین حالت را برای انکشاف جامعه و انکشاف احزاب سیاسی در کشور مثبت ارزیابی میکنم اګر معیار این ائیتلاف )ائتلاف) ها اساس وطنی و مساعی احزاب و سازمانها بخاطر اشتراک در برنامه های سیاسی باشد. تا حال کې احزاب و سازمان ها و ائیتلافات (ائتلافات) اکثر به اساس روابط قومی، شخصی و جیبی بوده و تلاش های خیر خدمت درین راستا عملا ضعیف و بسبار کم است. امید درین راستا انکشافات به جانب مثبت در حرکت شوند و این تصادفی نخواهد به وقوع پیوست برهمه پشتازان جامعه است که بااستفاده از تمام وسایل مشروع روشنګری کار خستګی ناپذیر را ادامه دهند. و این حالت یأس و ناامیدی که شایستۀ یک مسلمان نیست به حالت امید و تلاش های خیر و قوت ګیری آن مبدل شود(.)
کشمکش دورن (دوران) حزبی جنرال دوستم و شرکاء هم ازهمین قماش جدال های ناورا است که اصلا(اصلا ً) ماهیت حرکت و حزب سیاسی شان را نشان داده و روشن میسازد که این (حکترت) داری کدام برنامۀ سیاسی مستقل خیر و دارای منقطق برای پذیرش توده هانبوده بکلی بیشتر به افراد کلیدی که از لحاظ مالی و نظامی امکانات دارند تعیین کننده است و این حرکت بیشتر بر (میعاری) های غیر ستندرد به زور پول و بدون کدام ایدولوژيو (ایدیولوژی) و نسخه های نجات و سازندګی تشکل است قسما(قشما ً) مافیایی. حالت (حالتی)که در نظام دیموکراتیک و حاکمیت قانون به مشکل قابل پذیرش خواهد بوده.

خبر خبرګذاری کلید (۲/۲۲/۲۰۱۳ ) پر افغان شوداګر (سوداگر)د پاکستان نوې لوبه: به یقین ګفته میتوانم و تمام شواهد تاریخی ګواه این است که پاکستان افغانستان را (به) آرام نخواهد ګذاشت. تازمانیکه درین مورد به جای شف شف شفتالو ګفته نشود و این واضح نشود که ماهیت پاکستان بر دشمنی به (با)افغانستان بنا نهاده شده و کشور (کشوری) است در ملک بیګانه به صورت غیر مشروع تأسیس یافته مشکل افغانستان حل نخواهد شد. مشکل جهان حل نخواهد شد. این را زود بدانیم زود رنج ما و جهان کم خواهد شد و اګر دیر بدانیم دیر تراژیدی ملت ما توقف پیدا خواهد کرد.
پاکستان در مورد افغانستان به حد(حدی) رسیده که در موارد حتی دیګر کرده نمی تواند. نیرو های (هایی) که خود پرورش کرده دیګر از کنترول آن در موارد خارج است و یا نمی خواهد مقابل آن قرار بګیرد و به این ترتیب در مقابل اهداف و دوستان ستراتیژیک که عملاً برای منافع پاکستان مفید ارزبای (ارزیابی) شده اند قرار ګیرند. اینکه در نتیجه (نتیجۀ) این سیاسیت (سیاست) پاکستان چقدر انسان بی ګناه به شهادت میرسد و بی خانمان و در بدر میشود برای جنرالان پاکستان اصلا (اصلا ً) مطرح نیست.

ګفتنی های زیاد اما به همین اکتفا مکینم تشکر


اسم: د ص سعیدی   محل سکونت: UK    تاریخ: 17.02.2013

سلام به شما خوانندهء و ادارهء افغان جرمن آنلاین
من حسب معمول خبرهای روز کشور و مرتبط را از سایت افغان جرمن آنلاین بدست میاورم بجااست برای شما تجدید احترام نموده و کار مؤثر شما را قابل قدر و پاداش نزد مردم و الله تعالی اقرار و شهادت دهم.
مطالب مثبت زیاد است اما یکي دومطلب قابل دقت بیشتر را با شما و خوانندهء معزز درمیان میګذارم.
میګویند با یک نقطه فیل قیل میشود. اما این مطلب که من از خبرګزاری مهال مؤرخ۱۷/۲/۲۰۱۳ بالاتر این فیل و قیل باشد وناشي از عدم فهم خبرنګار از ماهیت قضیه باشد.
حسب قوانین و قانون تجارت درجهان و انشاء الله که در افغانستان بانک مرکزی جواز و سرتیفکیت به بانک های خصوصی میدهند و کار ایشان را تحت نظر دارند و درصورت تخلف تحت نظر قانون تحت کنترول قرار میدهند و برای استقرار و اطمینان که مردم پولهای خویش را به جای ګذاشتن در بالشت به بانک بګذارند و اعتماد کنند تضمین میکنند که ما (دولت وبانک مرکزی) کاراین بانک های خصوصی را تحت نظر قانون دارد. و دروقت مناسب حتی این بانک های خصوصی را تحت اداره خویش به موقع قرار میدهد. مسأله به موقع به خاطر مهم است که پولهای مردم حیف ومیل نه شود. اما دیدیم که کابل بانک وپولهای آن رفت که رفت و حیف و میل شد وآقای فطرت و همراهان اش نیز حق السکوت خوب بدست آوردند(شواهد نشان میدهد)و به موقع اقدام نه کردند و در اخیرین مرحله اقدام عملی شد و کابل بانک تحت قیمومیت او اداره دوسال قبل قرار ګرفت و عملا این شخصیت حقوقی به نام کابل بانک از بین رفت و تمام حقوق و وظایف و مسؤولیت های آنرا کابل بانک جدید بعهده ګرفت. و جناب حامد کرزيٍ رئیس جمهور کشور به یک قلم ۸۲۵ میلیون دالر (بودیجه یکسالهء کشور) را مال ملت به حساب بانک شخصی انتقال داد و محاکمه کابل بانک که دهها راه ګریز ازمسؤولیت دارد و عملی میشود آغاز ګردید.
خطا و نادرستی خبر مهال درین است که کابل بانک جدید را دوسال قبل به انفلاس رسیده میداند و فرق بین کابل بانک جدید و کابل بانک را نمی داند.
تاجائیکه من از مسایل شرکت های تجارتی و به این ګونه حیف ومیل بانک های خاصتا در اروپایی بعد از سالهای نود قرن ګذشته خبر دارم به یقین ګفته میتوانم که درصورت نبودن ارادهء سیاسی بر تأمین عدالت ګپ میتواند به جای برسد که متخلفین به خواستن غرامات از اقدامات تحت قیمومت ګرفتن دولت (افغانستان بانک مرکزی) شرکت وبانک خصوصی کابل بانک را به زعم خود شان به صورت غیر مشروع دعوی جبران خساره کنند. جالب این است که وکیل شیرخان عوض دفاع از خود از مسایل دیګران که چرا مسؤولیت خویش را اداء نه کرده صحبت و تأکیدات دارد. عجب حالت از مسؤولیت و تخلف مؤکل ودفاع از وی صحبت کن تا از اتهام و تخلف دیګران.
و اما درمورد یک قضیه و خبر دیګر که مارش های بزرګ درمسایل دفاع از زنان و ختم خشونت علیه زنان و دیګر بس است و ....ړرین صورت عدالت را به حقوق زنان اختصاص دادن فکر میکنم مسأله نمایشی است. حقوق مردان و زنان که در زندان های خارجی به صدها تجاوز جنسي کشتن و بستن و تخلف از حقوق شان بدون اظهار و ارایه اتهام به سالهای های سال بدون مستندات صرف بخاطر ریش و سله و زبان و بودن در وقت نامناسب در جای نامناسب و به خواست این و یا شخص حاکم در قید اند کي مظاهر و اعتراض کند؟ زن و مرد و پیر و جوان که علیه وی تجاوز صورت ګرفته حق از تلف میشود و .... بیاید نیروهای خویش را بخاطر حاکمیت قانون بسیج ساخت، تأمین عدالت و قبول کردن که عدالت نباشد صلح نیست. متمرکزساخت وازین برنامه های فرمایشی دست بردار شد. سلامت باشید. سعیدی لندن ۱۷/۲/۲۰۱۳


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 14.02.2013

دانشمند بزرگوار ومحترم استاد هاشمیان! اجازه دهید قبل از همه دستان مبارک تان را ببوسم.
معلومات بسیار ناب بود و دست اول . خصوصا اول بار بود که نام «ایرانی ادی» را شنیدم و خواندم و از رفتن سید افغانی همراه پدر محترمش به همدان ایران اطلاع حاصل کردم.
این نوشته مستند ، لازم است تا به صفت یک نوشتهء مستقل در پورتال به نشر برسد، زیرا اکثر خوانندگان ، به این دریچهء نظریات و تبصره ها کمتر متوجه می شوند، خدا کند مسئولان محترم پورتال آن را در جمله تحلیل ها و پیام ها بگذارند تا مورد استفاده بیشتر قرار گیرد.
از بارگاه خدای توانا استدعا دارم در عمر شما برکت نهد وبه شما سلامتی و عافیت نصیب کناد تا افغان ها از نوشته ها و آثار شما استفاده بیشتر برند. آمین یا رب العالمین- دوست محمد


اسم: سیدخلیل الله هاشمیان   محل سکونت: کلفورنیا     تاریخ: 14.02.2013

باعرض سلام و احترام به برادر دانشمند محترم دوست محمد خان بدخشی و تقدیم معذرت که به تقاضای شان دیرتر می پردازم، زیرا در چنگال انفلو انزا افتیده بودم و هم تقاضای شما را بکلی فراموش کرده بودم. امشب حسب تصادف این چوکات را باز کردم و تقاضای قبلی شما را خواندم و تصمیم گرفتم به این موضوع طور مختصر بپردازم زیرا در مسیرعمر یک مرد 85 ساله "دم غنیمت است"، چنانکه گفته اند "آفتاب سرکوه هر آن غروب می کند."
سوال شمارا به دو بخش جواب می گویم :
اول) جد امجد سید جمال الدین افغانی که جد امجد سادات کنر می باشد و ظهور او در منطقۀ افغانستان:
حضرت سید علی ترمزی (رح) حدود 800 سال قبل توسط امپراطور مغل که خواهر خود را در حلقۀ ازواجش درآورد، او را از ترمز به هندوستان آورد. حضرت سید علی ترمزی (رح) ابتدا درلاهور می بود و بعداً به منطقۀ خیبر آمد و خان قوم مومند مریدش شد و دختر خود را به او داد. همه اقوام پشتون به تدریج مرید او شدند و او را "پیر بابا" می خواندند و در شهر بنیر دفن است. ترانۀ مرحوم استاد قاسم "راشه جالوانه. . . د پیر بابا سلام ته ځمه" برای حضرت سیدعلی ترمزی (رح) سروده شده و مرقد او زیارتگاه عام در بنیر است. ذریت و اجداد پیر بابا از این قرار است:
حضرت سید قمبرعلی (رح) - حضرت سید احمد نور(رح) - حضرت سید محمد نور بخش (رح) - حضرت سید احمد بدلقی (رح) - حضرت سید احمد مشتاق (رح) - حضرت سید ابو تراب (رح) - حضرت سید حامد (رح) - حضرت سید محمود (رح) - حضرت سید اسحق (رح) - حضرت سیدعثمان (رح) - حضرت سید جعفر(رج) - حضرت سید محمد(رح) - حضرت سید حسام الدین (رح) - حضرت امام سید ناصرالدین خسرو (رح) - حضرت امام سید جلال گنج عالم (رح) - حضرت امام سید عمرعلی (رح) - حضرت امام سیدعبدالرحیم (رح) - حضرت امام سید محمد مکی (رح) - حضرت امام عسکری (رح) - حضرت امام سید علی (رح) - حضرت امام سید علی موسی رضاء (رح) - حضرت امام کاظم (رح) - حضرت امام جعفر صادق (رح) - حضرت امام باقر (رح) - حضرت امام زین العابدین بیمار (رح) - حضرت سیدالشهداء امام حسین (رض) - حضرت بی بی فاطمه زهرا (رض) و حضرت علی ابن ابی طالب (رض) - حضرت محمد رسول الله (ص).

از حضرت سیدعلی ترمزی (رح) پایانتر (یعنی اولادۀ او)ازین قرار است:
حضرت سید مصطفی (رح) پیرمعروف و جانشین پیربابا پدر خود.
پسران معروف حضرت سید مصطفی عبارتند از: حضرت سیدعبدالوهاب پاچا (رح) و حضرت سید قاسم پاچا (رح).
مرحوم پوهاندعبدالحی حبیبی در کتاب معروفش به عنوان "نسب و زادگاه سید جمال الدین افغانی) در صفحه 36 چنین ثبت کرده است: " فرزند سیدعلی، سید مصطفی جانشین پدرش در کنر گردید. وی در لباس فقر و طریقت و پیشوایی دینی مرتبت ملکی هم داشت. امرش بر تمام مردمان مجاری دریای کابل و کنر تا دریای سند نافذ بود (حدود 980 ق - 1572م) که وفاتش هم غالباً در ثلث نخستین قرن یازدهم قمری باشد. مرقدش تاکنون در مقام دونهی پشد کنار چپ دریای کنر معلوم و مطاف مردم است."
اولاده سید عبدالوهاب پاچا (رح) (معروف به میا عبدل)ازین قرار است :
پسر معروف و جانشین پدر سید جمال الدین پاچا (رح) معروف به جمال پاچا (اعلحضرت تیمورشاه درانی یک خواهر نا سکۀ خود را به نکاح همین جمال پاچا داده بود – از جمال پاچا دو پسر معروف یکی شاه جی پاچا (رح) و دیگری میا عباس پاچا (رح).
اولادۀ شاه جی پاچا ازین قرار است: سید میا جان پاچا (معروف به میاجی پاچا (رح) – پسر میاجی پاچا : میر صاحب جان (که معروف به شیخ پاچا (رح) - پسران شیخ پاچا مرحومین سید مصطفی پاچا (معروف به بابا پاچا) و سید عباس پاچا – از هر کدام اقلاً چهار پسر مانده.
اکنون می رسیم به جد امجد سید جمال الدین افغان که نامش حضرت میا عباس پاچا و فرزند حضرت سید جمال پاچا می باشد که در بالا ذکر شده:
حضرت میاعباس پاچا (رح) (که مادرش خواهر تیمور شاه درانی بوده و این بی بی در حرم کنر به درانی ادی مشهور بود) در بین اقوام پشتون معروف به (میا باس بابا) در کنر دفن است و پشتون ها به او آنقدر اعتقاد داشتند که در بارۀ او می گفتند "میا باسه ، لاس تر لاسه" (یعنی نام او را بگیر، فوری بسر وقتت می رسد، مثل چیزیکه از یکدست بدست دیگر برسد)
اولادۀ حضرت سید عباس پاچا (رح) ازین قرار است :
پسران او حضرت سید عبدالله پاچا (رح) (از مادر مومند) پسرکلان و جانشین پدر، پیر طریقت و کل اختیار منطقه، و حضرت سید ظهیرالدین پاچا (رح) (از مادر از سادات ایران که تفصیل آنرا در ذیل می خوانید):
میاعباس پاچا از راه ایران به حج رفته و در بازگشت در منزل شیخ الاسلام میر رضی الدین محمد حسینی ( از خاندان سادات معروف همدان ایران) می بوده و شیخ الاسلام موصوف نواسه خود دختر سیدعلی را به نکاح او داده - این بانو در حرم کنر به (همدانی ادی) معروف است، زن با سواد و حافظ قرآن مجید بوده و آن مرحومه اولادۀ میا عباس بابا را در حرم کنر باسواد ساخته خصوصاً به دخترها قرآن و به پسرها قرآن و سواد آموزی تدریس می کرده و بار اول دیوان های حافظ و سعدی توسط او به حرم کنر راه یافته است. این بی بی (همدانی ادی) نام یکی از اجداد ایرانی خود را بالای اولین پسرخود (سید ظهیرالدین) گذاشت که برادر نا سکۀ سید عبدالله پاچا بود. حالا شما در دو ستون ذیل اولادۀ دو برادر ناسکه، یعنی حضرت سید عبدالله (رح) و حضرت سید مظهرالدین (رح) را می بینید:


سیدعبدالله پاچا (رح) سید مظهرالدین پاچا (رح)
سید عبدالطیف پاچا (رح) سید زین العابدین پاچا (رح)
سید محمد نظیف پاچا (رح) سید رضی الدین پاچا (رح)
سید محمد هاشم پاچا (رح) (1) سیدعلی پاچا (معروف به همدان)
سید محمد قاسم پاچا (رح) سید صفدر پاچا (رح)
سید جعفر پاچا (رح) سید جمال الدین افغانی
سید محمد سرور (کنری) پدر هاشمیان
به اساس این شجره که پدر هاشمیان چهل و دومین نسل پیغمبر اسلام (ص) می باشد، این شجره در کتاب تحقیقاتی پوهاند حبیبی (نسب و زادگاه سید جمال الدین افغانی) با تفاوت دو نام ثبت است. عین شجره در لوحۀ سنگ جد ما سید قاسم پاچا (رح) در شمشه پور سرخرود وهم بالای لوحه سنگ عمو زاده ام سید حفیظ الله پاچا در حظیرۀ شاه دو شمشیره (رح) حک شده است.
(1) مرحوم سید هاشم پاچا که نام مبارک شان تخلص (هاشمیان) است، مجاهد معروف که نام مبارک شان در همه تواریخ قرن نزدهم ذکر شده، از آنجمله در تأریخ (موهن لال) جلد دوم صفحه 329 تحت عنوان "عملیات نظامی در کنر" موهن لال در یک صفحه شرح عملیات یک لوای انگلیس را داده که برای تسخیر سید هاشم مأمور شده بود و چطور در کنر شکست خوردند. مرحوم سید صفدر پاچا (پدر سید جمال الدین افغانی) و خود سید جمال الدین بسن هفت سالکی در جنگ کنر با انگلیس اشتراک داشتند.
سید صفدر پاچا که برادرزادۀ سید هاشم پاچا بود با عایله خود در قلعۀ کنر زندگی می کرد. سید هاشم پاچا یک دختر سید علی همدان (خواهر سید صفدر پاچا- یعنی عمه سید جمال الدین) را برای پسر خود سید قاسم گرفته بود و این وصلت سید صفدر پاچا را با سید هاشم پاچا نزدیک تر ساخته یکجا زندکی می کردند. از جانب دیگر عیال سید هاشم پاچا همشیرۀ خان معروف مومند موسوم به ملک قاسم یوسفزایی بود و سید قاسم از بطن همین مادر زائیده شده بود. سید صفدر و سید قاسم در یک قلعه زندگی داشته همبازی و رفیق بودند. زوجۀ سید هاشم پاچا یک دختر از قوم مومند (خواهرزاده یا برادر زادۀ خود) را به نکاح صید صفدر درآورد که همین زن مادر سید جمال الدین افغان می باشد.
اکنون لازم می افتد شجرۀ یک خاندان دیگر از اولاده میاعباس بابا را تسجیل کنم تا بعد از آن به موضوع فرار مرحوم سید صفدر پاچا (پدرسید جمال الدین افغان) از افغانستان به همدان ایران پرداخته شود.
میاعباس بابا (رح)
سید عبدالله پاچا (رح)
سید عبداللطیف پاچا (رح)
سید محمد نظیف پاچا (رح) (شش پسر نامدار دیگر هم دارد)
سید بهاءالدین پاچا (رح) برادر سکه و مهتر سید هاشم پاچا جد هاشمیان.
سید محمود پاچا (رح) که بعد از کاکای خود سیدهاشم امیر منطقه بود و امیر دوست محمد خان نواسۀ خود بی بی مریم جان دختر وزیر محمد اکبر خان را به نکاخ او داده بود.
مرحوم سید احمد پاچا که در وسط سلطنت امیر حبیب الله خان وفات یافت.
از مرحوم سید احمد پاچا از زوجه های متعدد هفت پسر و سه دختر مانده، پسران معروف او مرحوم برگد سید عبدالصمد پاچا - مرحوم جنرال سید شریف خان سر یاور اعلیحضرت نادر خان و ظاهرخان - مرحوم سید دوست محمد پاچا (پدر مرحوم جنرال سید صالح خان لوی درستیز) - مرحوم برگد سید عبدالله خان معاون رئیس ارکان حربیه عصر امانی و مرحوم سید عبدالرسول پاچا - دختران مرحوم سید احمد پاچا، دو دختر یکی بعد دیگر زوجۀ سید محمد سرور کنری (پدرهاشمیان) و سومی زوجۀ مرحوم سید احمد پاچای لغمان (والده مرحوم سید عاشق الله پاچا وکیل لغمان در ولسی جرگه).
ناگفته نماند که بخاطر جلوگیری از طوالت کلام، من فقط سه خاندان سادات کنر را در فوق تسجیل کردم، که درغیر آن شش خاندان معروف دیگر باید تسجیل می شد، از آنجمله مرحوم سید احمد پاچای لغمان (پدرمرحوم سید عاشق الله و سید شفیق الله) فرزند مرحوم سید حسین پاچا می باشد و مرحوم سید حسین پاچا (عموزادۀ پدر کلان هاشمیان) حدود 15 پسر داشته که در بین آنها والی ها و جنرال ها در گذشته اند - از آنجمله مرحوم جنرال سید حسن خان متخلص به (شیون)، نویسنده و شاعر توانا که در زندان دهمزنگ شهید ساخته شد.
حالا بر می گردیم به واقعات بین سید هاشم پاچا (کاکا) و سید محمود پاچا (برادرزاده) که نقاضت و دشمنی بین سادات کنر از همین جا برخاسته است:
مرحوم سید بهاءالدین پاچا، برادر مهتر مرحوم سید هاشم پاچا در سالهای اخیر امارت خود در کنرضعیف وعلیل بوده و برادر خود سید هاشم را به نیابت گذاشته بود. بعد از وفات مرحوم سید بهاءالدین پاچا، برادرش مرحوم سید هاشم پاچا (مجاهد معروف) به مسند امارت کنر قرار می گیرد. این وقتیست که انگلیس ها شاه شجاع را دوباره به کابل آورده اند، اما به استناد تواریخ موهن لال و غبار و رشتیا، مرحوم سید هاشم پاچا شاه شجاع را به رسمیت نمی شناسد و به او مالیه نمی پردازد. در نتیجۀ جنگی که با یک لوای مجهز انگلیس در کنر صورت می گیرد، اگر چه انگلیس شکست خورده و تلفات زیاد داده است، اما قلعۀ مستحکم سیدهاشم پاچا در کنر خراب شده و در اثر فیر توپخانۀ انگلیس تلفات زیاد جانی و مالی متحمل شده، لهذا با تمام سپاه وعایله و خدمه و حیوانات خود از کنر فرار و به باجور می رود. وقتی امیر دوست محمد خان دوباره به افغانستان پادشاه می شود، مرحوم سید هاشم پاچا دوباره به کنر برمی گردد، اما بنا بر توصیه انگلیس مناسبات امیر نیز با سید هاشم پاچا خوب نبوده و سید هاشم پاچا امیر دوست محمد خان را نیز نوکر انگلیس دانسته به او مالیه نمی دهد. امیر برادرزادۀ او مرحوم سید محمود پاچا را به دربار خود راه می دهد و اورا به مقابل کاکا تحریک می کند. مرحوم سید محمود پاچا به هنگام فتح هرات در رکاب امیر دوست محمد خان بود و در همان جا نواسه خود را به او نامزد کرد. در اوایل سلطنت امیر شیرعلی خان مرحوم سید محمود پاچا به تشویق امیر با 500 نفر سپاهی به کنر می آید، کاکای خود سید هاشم پاچا را معزول و خود به امارت کنر می نشیند و تابعیت خود را به امیر شیرعلی خان با وعدۀ تادیه مالیات کنر اعلام می دارد. سید هاشم پاچا دوباره به باجور می رود و همانجا وفات و دفن می شود. سید محمود پاچا همه جایداد شخصی و موروثی عموزاده های خود را غصب کرد. سید قاسم پاچا که جانشین پدر بود همراه با سید صفدر پاچا به امیر شیرعلی خان عریضه و شکایت کردند اما امیر چونکه سید شناس بود به عرایض شان توجه نکرد. هنگامیکه جنگ های داخلی بین امیر شیرعلی خان و دو برادرش (سردارمحمد افضل خان و سردار محمد اعظم خان) شروع شد و درین آوان سید جمال الدین افغان که سید هاشم پاچا او را برای تحصیل به هندوستان اعزام کرده بود، از هندوستان بخانه برگشته و جوان رشید و کار فرما شده است، سید قاسم و سید صفدر او را به نزد سردار محمداعظم خان به قندهار می فرستند و هم حمایت و پشتیبانی خود را در مخالفت با امیرشیرعلی خان به دو برادر(محمد افضل خان و محمد اعظم خان) ابراز می دارند. سردار محمد اعظم خان از رشادت و بلاغت سید جمال الدین خوشش می آید او را مدتی نزد خود به حیث منشی خود در قندهار نگه می دارد و به او می گوید هیمنکه قدرت بدست آنها بیاید حقوق شانرا از سید محمود پاچا تحصیل می کنند. کمک می دهد. شناخت سردار محمد اعظم خان با سید جمال الدین از همینجا شروع می شود. اما چنانچه می دانیم جنک بین امیرشیرعلی خان و برادرانش چندین سال دوام می کند. درین وقت مادر سید جمال الدین وفات کرده، سید صفدر پاچا پسر خود را گرفته نزد ماماخیل خود به همدان ایران میرود و ماماخیلش فورا یک دختر را به نکاح او می سپارند. سید صفدر و سید جمال الدین در همدان ایران ماندنی می شوند- سید صفدر پاچا از زوجۀ ایرانی خود دو یا سه دختر پیدا می کند و خودش برحمت حق می رود. سید جمال الدین بعد از آن به دربار ایران می رود و از آنجا به ترکیه رهسپار می گردد، اما وقتی که می شنود امیر محمد اعظم خان پادشاه شده دوباره به کابل می آید و امیر محمد اعظم خان او را به حیث وزیر خود مقرر می کند. درین وقت انگلیس ها درکابل غنبر می زنند و سید جمال الدین انگلیس هارا موقع نمی دهد و پروژه های تجارتی شانرا رد می کند. انگلیس ها او را "سید رومی" یا "ملای رومی" و جاسوس روس تزاری می خوانند که این موضوع داستان مستند دیگری دارد.
در ثبوت افغانیت سید جمال الدین من در سال 1370هش - 1990م در شش شماره به تفصیل نوشته ام، خصوصاً شماره مسلسل نمبر 16 ماه جولای 1991 دیده شود وهم کتاب تحقیقی و مستند پوهاند حبیبی دیده شود. من این سطور را از حافظه خود نوشته ام - راجع به واقعات تأریخی دورۀ اشغال انگلیس و مبارزات مرحوم سید هاشم پاچا همراه با مرحوم سید صفدر پاچا از محترم داکتر عبدالرحمن زمانی و محترم پوهاند صاحب سیستانی معلومات خواسته می توانید. درین چوکات تنگ که از ئرافهای افقی و عمودی نمی توان کار گرفت، بهتر ازین افاده شده نمی تواند. کم ماو کرم شما، دوست عزیز آقای دوست محمد خان بدخشی. فعلا به همین قدر اکتفا میکنم. با تقدیم احترمات
سید خلیل الله هاشمیان


اسم: Dr. Sal Sayedi   محل سکونت: UK    تاریخ: 08.02.2013

چند مطلب مهم و عاجل از نوشتهء عریض و طویل من درمورد نشست اخیر دولت افغانستان و پاکستان درلندن با اشراف و مهمانداری آقای دیود کمرون صدراعظم انګلستان:

دوکتور صلاح الدین سعیدي – سعید افغاني ۶/۰۲/۲۰۱۳

افغانستان – پاکستان واجلاس لندن

درهفتــﮥ اول ماه فبروری سال جاری (۲۰۱۳م) نشست سه روزه بین افغانستان و پاکستان (آقای حامد کرزی رئیس جمهور دولت اسلامی افغانستان و آقای آصف علی زرداری رئیس جمهور دولت اسلامی افغانستان) به وساطت وحضور دیوید کمرون صدراعظم بریتانیای کبیر درلندن دایر شد. این سومین دور مذاکرات و نشستهای است که بین افغانستان و پاکستان به وساطت انگلستان صورت میگرد. دور اول این مذاکرات در نیویارک، دوردوم درکابل و اینک دور سوم درلندن صورت میگیرد............

پاکستان با هوشیاري که داشت ودارد در پهلوی سیاسیت رسمی اهداف که برای آن از امریکا و انگلستان پول و پشتیبانی وسیع دریافت کرد و در مبارزه علیه کمونیزم و جنگ سرد برنامهء کمربند سبز ایالات متحدهء امریکا را مبنی به استعمال نیروها دینی اسلامی موفقانه تطبیق کرد و ازین نیرو واین نسخه استادانه استفاده برد. بنحويکه این نیرو هارا برای اهداف استراتیژیک خویش به ضد حریف هندي خویش و اهداف ستراتیژیک خویش برعلیه افغانستان استادانه به کار برد و این پروسه با اجازه و بدون اجازهء این احزاب و سازمان های سیاسی ونظامی اسلامی را بکار برده و میبرد........

پاکستان میخواهد تا جامعهء جهانی و امریکا زمام امور افغانستان را چنانچه در جنگ سرد وعده داده شده بود به پاکستان تحویل بدهد.
بلی پاکستان درحد توان و پیگیر در نهایی ساختن خط نام نهاد «دیورند لاین» است. تصادفی نیست که باوجود (۲۶۴۰ کیلو ) و باداشتن ۳۶۵معبر، محیلانه در کنفرانس حاضر لندن تأکید میکند که اکثر عبور و مرور درسرحدات افغانستان و پاکستان توسط پاسپورت شود این کار به امنیت طرفین مساعدت خواهد کرد به این ترتیب باهوشیاری و زیرکی بخصوص اش مسأله و اصطلاح سرحد (باردر) را در توافقات نهایی بین دولت افغانستان و پاکستان میګنجاند. و در سایت رسمی صدراعظم انګلستان، اظهارات ضدراعظم انګلستان و نطاق وزارت خارجه ء پاکستان اصطلاحات «باردر منجمنت – تنظیم مسایل سرحدی» صحبت دارد و از تورخم به نام سرحد یاد میشود. درحالیکه اګر این سرحدنام ګذاشته شود این به معنای قبول خط دیورند تعبیر شده و خیانت تاریخی بالاتر از صلاحیت این جانبین صورت میګیرد. در حالیکه این تدبیر فریب پاکستان است و برای عبور ومرور نیرو های جهادی وچرکی اصلاً این تدبیر مانع شده نمی تواند و نیست................

پاکستان وعده های کرد و وعید های درمورد خط نام نهاد دیورندلاین به جانب افغانی داد. قرار معلومات دست دوم جانب پاکستانی تلاش کرد که جانب افغانی را از مقاربت و بازکردن مسأله خط دیورند لاین هوشدار دهد که به گمان اغلب وشواهد وقراین جانب افغانی نیز این مسأله را موضوع روز نمی داند و به آن اصلاً علاقمندی نشان نه خواهد داد.
درین نشست که به حضور یا ملاقات سطوح بلند از دیپلوماتان ارشد امریکا و نظامیان دست اول پاکستان ومراجع استخباراتی دست اول پاکستان و افغانستان حضور به هم رسانیده بودند تلاش است که به حضور یازده سالهء امریکا وجامعهء جهانی برای ختم نحوی فعلی مأموریت نیروهای خویش یک پایان آبرومند بیابند.
مسلماً این حالت و خاصتاً اینکه درنتیجهء این نشست مسألهء مصالحه باحرکت طالب ودولت افغانستان در شش ماه آینده با این اطمینان سخن گفته میشود گواه مستند این است، که طرف اصلی درین قضیه به نحوی خویش پاکستان بوده و حرکت طالب وسیله ساخته شده است.
از جانب دیگر پاسخ به این سوال که پاکستان در قول و عمل خویش صادق است و آنچه وعده داده در عمل نیز توانانی دارد ویا خیرو اینکه پایان آبرومند ویا عدم آبرومنداین مرحلـﮥ مأموردیت نیرو های ناتو وامریکا عملی خواهد شد، سوالات اند که جواب دقیق ودرستر آنرا زمان خواهد داد.
پایان


اسم: عبدالله تمیز   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 07.02.2013

اینجانب به نوبۀ خود از برادر محترم آقای محمد صدیق جبارخیل تشکر می کنم که واقعاٌ گفتنی های ما را در مورد دانشمند محترم جناب عباسی صاحب و پروگرام فوق ا لعاده عالی تلویزیونی شان در مضمون زیبای خود اظهار کردند. من و تعداد زیاد دوستان من در اروپا بینندۀ همیشگی پروگرام های عباسی صاحب بودیم و به اصطلاح هیچ وقت آنرا ناغه نمی کردیم . این پروگرام با تمام محتویات عالمانه برای ما آموزنده بود ، مهمتر از همه رویه و برخورد بسیار متواضعانه و مؤدبانۀ عباسی صاحب بود که هر روز به علاقه مندان و دوستداران شان می افزود. از طریق این پروگرام ما بسی دانشمندان و اشخاص وطندوست را شناختیم. به استثنی چند نفر محدود که بالای گفتار خود عاشق بودند ، ذوات محترم و دانشمند از طریق تلفون در پروگرام سهم میگرفتند که تبصره های شان بسیار مفید و آموزنده بود. و از این اشخاص توقع میرفت که در برابر قطع پروگرام بگویند و بنویسند.
گرچه دلیل قطع پروگرام برایم روشن بود من به وکالت تعداد زیاد بینندگان پروگرام عباسی صاحب به همرای جناب محترم عمر خطاب رئیس تلویزیون تلفونی و از طریق مکاتبه به تماس شدم و عرض کردم که شما میفرمائید که تلویزیون از مردم است و در خدمت مردم ، پس ما بحیث اعضای تلویزیون شما تقاضا داریم پروگرام در لابلای واقعیت های افغانستان دوباره پخش شود ما حاضریم در امور مالی کمک کنیم، و این تصمیم احترام شمارا نزد مردم بالا می برد اما جناب شان به این خواهش ما اهمیت نداده البته تا حدی خودخواهی شان حقیقت تلویزیون در خدمت مردم را تحت تاثیر آورد.
من همیشه در تلفون احوال صحت عباسی صاحب را گرفته باهم صحبت می نمائیم . جناب شان می گویند من به تصمیم محترم عمر خطاب با اظهار تعجب احترام دارم ولی من همان شخصی که در وقت تلویزیون بودم حالا هم همان شخص هستم هدفم خدمت به مردمم از طریق رسانۀ جمعی مؤثر بود ، تٍأثر و تأسفم بحال ده ها هزار بیننده ام است که از دیدن برنامۀ دوست داشتنی خود محروم شدند.
بازهم آقای جبار خیل زنده باشید.

عبدالله تمیز


اسم: زلیخا درانی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 04.02.2013

به اداره محترم افغان جرمن آنلاین!
سلام بر شما وخوانندگان شما،
امروز یک مضمونی از محترمه منیره یوسف زاده تحت عنوان نامهٔ به نسل آینده را در سایت وزین شما خواندم واقیعآ بسیار زیاد خوشم آمد. به غیر از مقالات تحقیقی همچو مطلب زیبا را از مدت ها نه خوانده بودم. جای آنرا دارد که آنرا در نظر خواهی بگذارید. یا لا اقل آنرا در جمله برگزیده هفته برای مدت زیادبګزارید.
زلیخا درانی از کابل


اسم: Ahmad kabir   محل سکونت: USA    تاریخ: 28.01.2013

جناب جمشيد آرش
مضمون تانرا به ارتباط "صلح دولت و جنگ طالبان" شروع به خواندن نمودم، در ابتدا خوب نوشته بوديد، اما وقعتي گفتار خود را با اقاي سياف خلط كرديد، بنظر بنده "خام پرته كرديد" ايا جناب شما از تاريخُي كه در پيشروي همه ما جريان داشت و دارد بيخر يد، همين كردار اشخاص مثل "استاد" نبود كه باعث ظهور طالبان نشد ؟ آيا همين اقاي مسعود و رباني نبودند كه طالبان را كبوتر "صلح و حركت خود جوش" نگفتند ؟ ايا از بندر سپين بولدك تا مركز قندهار، هلمند،زابل،غزني الا ميدان شهر كومك مالي نظامي نكردند ، حتا قرار گفتار ظاهر عظيمي "سخنگوي وزارت دفاع فعلي" در كتاب خود از فرستادن افطاريه به طالبان توسط احد شاه مسعود ذكر كرده بيخبر هستيد ؟و بعدآ از جنگ هاي كه در بين اتقاق افتاده بود و فعلآ هم هر روز زدو خورد كه در جريان است بي خبر ايد


اسم: د. ســــــــــــــــــــــادات   محل سکونت: انګلـــــــستان    تاریخ: 27.01.2013


د لوړ ارادی او کلک ایمان لرونکي ارواښاد انجنیرزرملوال په یاد !!!
دیو ملی وطنپال ، صادق، بادرکه لیکوال او ریښتینی افغان په ویرکی غواړم پخپل مات قلم اود مات زړه سره یوڅه نیمګړی خبری او ارمانونه د خپل اولس سره شریک کړم.
ارواښاد انجنیر غلام محمد زرملوال هغه دلوړ همت لرونکی شخصیت وو چې خپل ټول هڅی او آند یې په لیکنواو عمل کی فقط د افغان اولس دترقی، هوساینی، ملی وحدت، پوری تړلی او بوخت کړې وو . . . معنا دا چې دې دخولی یا لفظی شعارونو ترسطحی پــــــورې تړلی سړې نه وو او هر کله یې کوښښ کول چی هغه څه ته په لیکنو کی ځای ورکړي چې ورته عملی ګام هم اخیستی شي . . . که چیری ما پخپلو خبرو کی زیاتی نه وي کړې نو دې پس له غلام محمد فرهاد (پاپا) او شهید سردار محمد داود خان نه هغه ملی شخصیت وو چې خپل ټول عمر یې فقط دهمدی ملی هدف لپاره وقف کړې وو چې د لر او بر افغان هیواد د یوځای کولو په لاره کی په ټول توانمندې کارکولو،آند ترهغې چې په مختلفو حکومتونو کې زندانونه هم ګاللی وو اودلوی افغانی ارمان لرونکی یو انسان وو، نو زما په آند په ډیر تأسف سره دې لیاره کی د دې باعزمه، با ایمانه، استوارانسان بل مثال لا تراوسه نه وینم . . .
زما پیژندګلوی څه ناڅه د ده تاریخی لیکنو اولارښونو سره وو او ډیرمهم لارښونی می تری زده کړي وې او داسی فکر راسره پیدا شوی وو، چې دې به زما لپاره یو ایدیال لیکوال وي دا ځکه چې د کوم ارمان لپاره (واحد افغانستان )چې زمونږ د کورنی مشران ورسره تړاو درلودل او دې ملی داعیه ته یې په ډیر صداقت حتی خپل دځانونوپه بیه ګامونه اخیستی او کاریې کاوه او لاهم لرو یې، نو دې به زما ډیر ښه لارښود او رهنما وي خو دې مې پخپله لا تر ۲۰۱۰ م کال پوری نه وو لیدلی.
دلمړي ځل لپاره د۱۰/۰۲/۲۰۱۰کال هغه وخت چې مونږ د« ډیورند لاین »پر ضد د یوې جرګګې دبنسټ ایښودلولپاره نیت او تیاری کړې وو او په یوځاې کې دلندن ښارپه یوحاله کی د هغو څوکسوپه وطن مینواو دملی داعیه لارویان سره راغونډ شوي وو اود یوی لوی نړیوال کنفرانس لپاره دانګلستان په پلازمینه لندن ښارکی مومجلس او تیاری کولو، نو ناببره مې پام شو چې یو څوک په ډیر ستړې ستومان او لنډو نفسونو په را کاږلو په داسی حال کی دې مجلس ته را دننه شوچې لاسونه یې هم رپیدلو او داسی ښکاره کیدوچې د مریضی د بستر نه راپاڅیدلی وي او دې مجلس لپاره دحــــــد اقل ۶۰شپیتوکیلومتره لرې لارې (ریډنګ ښار)څخه یې ځان رارسولی وي، نو د څو کسو حاضرینو له خوا می یو ږغ می غوږ ته راغی چې زرملوال صیب دې هله مرسته وکړې ، نو بی له کوم ځنډه مې بی اختیاره خپل له ځایه منډه واخیست او ځان مې دې باهمت او غیرتی انسان ته ورسول ، البته نورو ورونو هم کوښښ وکړو چې ژر ځان ده ته ورسوي تر څو یې هم ددې لوی باعزمه ملی افغان ته احترام په ځاې کړې وي او هم یې ورسره مرسته کړې وي ، خو له نیکه مرغه چې دا نیک بختی په لمړي دیدن کي ماته په لاس راغلی وو نو په ټول صداقت او احترام می د دې ستر شخصیت لاس ونیوه او په ډیر حرمت می د مجلس برسر ته بدرګه کړو اوخپل ځاې مې ده ته خوشی کړ، کله چې دې پوه شو چې هلته زه ناست وم نو پخپل هماغه نیم نفسی او سابندی په حال یې داسی په اشاری پوه کړم چې باید دده تر خوا کښینم او مایی هم بی له ځنډه امر ته لبیک وویل.
داسی راته ښکاریدو چې ګـــــام په ګام خپل پاک او سپیڅلي ملی هدف ته چې د ټولو ملی بادرکه اولس پاله، په وطن مین او صادق افغانانو ارمان دې ورنیژدې کیږو، ځکه چې یو ارمان مې دې لوړهمت انسان سره دمعرفت او مخامخ خبرو کولوچانس لاس ته راغلې وو، او بل خوا مې په یو ږغ ټول هغه ارمانی روښانفکره مدبر انسانان او ملی افغانان راټول شوي وو چې د واحد او لوی افغانستان دبیا احیا کولو او د لوی شیطان (پخوانې یرغلګره انګریزانو) په دسیسه چې زمونږ ګډ کور(واحد او یو موټې افغانستان) یې وران کړې او زمونږ پر سینه یې دا دبی عدالتی ،ظلم اوناروا چاړه ۱۱۷ کاله پخوا تیره کړې او پخپل دې شوم او شیطانی پلان یې په لر اوبر ویشلی یوچې لاتر اوسه هم ددې زخم نه وینی او زوي بهیږي یوځاې شوي وو. . .
نور نو په بیا بیا ددې تګ راتګونو کې مې ددې لوړ همت شخصیت د لارښونو په سیوري کې هغه ډیر څه مې ترې زده کړي او په دې باور یم چې انشاالله دهمدې علم او تاریخ پوهنی په رڼا کې به وروستي ګامونو ته به بیا هم د با عزمو اولسونو په همت او د دوی د ارواح د ښادي په هیله روانیږو او د دې رحمت شوي او زمونږ د پلارونو ارمانو ته به یوځل بیا خپل هوډ تازه کړو. . . .
نو په ریښتیا مې هم ذهنیت ددې باعزمه لوړهمت شخصیت په لیدو لیا هم قوی او زړه ته می ستنه ودریدو چې ګوره دې سپیڅلي ، باغیرته او با عزمه انسان ته چې خپل مریظی او صحت او ژوند ته یې هم خیال نه وو کله چې دا ږغ یې په غوږونو رسیدلی وو چې د لمړي ځل لپاره دلته څوک پیدا شوي چې د انګلستان لندن ښار په پلازمینه کې دا دحق غوښتنې ږغ پورته کولو نیت په نړیواله کچه کړې . . .
چې دې مسألی بیا نوورځ په ورځ د همدې ستر مبارز په همت ، لارښونه او هدایاتو لاښه رنګ واخستلو، او ده ته هم دا هیله او ډاډ پیدا شو چې د عمرونو زحمتونو او تاریخی لیکنی یې اوس قرار، قرار رنګ اخلي او اولس هم راویښ شوې . . . که څه هم چې تر ډیر اندازې پوری به یې د آزادې د ستر مبارز ارواښاد پاچاه خان د عدم تشدد سیاست پلوې وو خو بیا به یې کله نا کله ویلی چې د ننی دموکراسی په رڼا کې بعضی ځایونو کي صرف عدم تشدد سیاست هم کفایت نه کوي نو بهتره دې چې د ملي پاڅونونو خوزښتونو او قیامونو او حق غوښتنې خواته کار وکړو اونوي نسلونو ته د تنویری ګامونو تر څنګ عملی ګامونوخواته هم لاړ شو. . .
د دې با عزمه لوړ همت شخصیت په خبرو نصایحو کی لکه زما دمرحوم پلار په شان چې ارمانی له دی نړې نه یې سترګی پټې کړیدي او د شهید سردار محمد داود خان خبری او ارمانونوسره شریک وو، هرکله به مونږ ته مکررأ داسی ویل کیدو:
«تصمیم د بري لمړې شـــــــــــــــــرط دې»
«افغانستان د ټولو افغانان ګډ کور دې ، ددې ګډ کور دخپلواکی، ځمکنې بشپړتیا او دملی وحدت ساتنه د ټولو با ایمانه افغانانو فرض دې»
هــــــــــو! زه سادات هم شخصأ په همدې باور او آند یم او یوځل بیا خپل با عزمه او صادق اولسونو او ددې ملی داعیه لارویانو باندې دا ږغ کوم چې راځې چې یو ځل بیا له سره د دې ارمانی شخصیتونو د پاک او سپیڅلی ارواح په خاطر، د هغې مظلومو هر دم شهید په غمونو لړلي اولسونو په خاطر خپل هر ډول سیاسی ،مالی اوشخصی ګټو او برتریو نه په تیریدوسره دا هوډ وکړو، د همت لاسونه ورکړو او په دې باور ولرو چې ددې لوړ همت انسانانو په شان خپل هویت په وطنپالنې او اولس پالنې کې ثابت کړو، او دا د ظلم او ظالمانو لاسونه خپل دګډ کور(واحد افغانستان) او بی وزله اولسونو نه لنډ کړو.
په پای کی د دې لوړ همت شخصیت پاک روح ته د دعا لاسونه پورته کوو او د خداې (ج) له درباره ورته د مغفرت په غوښتلو د جنت الفردوس پیرزوینه کوو،
دزرملوال صیب فریاد
درنه اخــلم رخصــتونه راشــــه راشــــه
بیابه وکــړی ارمــانونه راشـــه راشــــه
مرګ ظالم ده انتظارراته نورنه کــړي
اخــــیری دی دیدنـونـه راشـــه راشــــه
په ســــــفردمـقــــــدري نـور روانـیـژم
هلته ډیردی سخت سوالونه راشه راشه
بیابه ورسته کړی فـریادچه ومی نه لید
عـجب شــته مـلاقـاتونه راشــه راشـــه

افغانان به مـی راغـونډوی زه به مړیم
په ژړابه وی کـــورونه راشــه راشـــه
جـــنازه به می روانه کـړی هـیدری ته
رنګا رنګ به وی غمونه راشـه راشـه

زما به هم ارمان په زړه باندی وی پاتی
افغانان به ترڅودانه دانه وي راشـه راشــه

زما ځواب مرحوم زرملوال ته
خدای د وبخشه چی با عزمه یو افغان وی
چی ترپایه دوطن،ولس په فکراوپه آند وی
ته خو لاړې لارویان دی ټول غمجن کړل
شه هینداره دې ور پریښی تول افغان ته
هر افغان دی په فـــــــریاد درپسی ژاړي
او زه ســـادات به لاروی ستا د ارمان یم
ســادات ، لنــــــــدن ښار ۲۴/۲۵ جنوری ۲۰۱۳


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 24.01.2013

دانشمند عالیقدر و سید بزرگوار استاد هاشمیان! السلام علیکم
قبل از همه سالروز میلاد پیامبر رحمت، پیام آور آزادی و پیغامرسان برابری و آزادگی را به شما که از آن سلالهء پاک و طاهر و مطهر هستید تقدیم می دارم(صلی الله علیه و آله وسلم) و همه ارشادات شما را به عنوان شاگردی در برابر آن آموزگار بزرگوار ، می پذیرم.
آرزو دارم آن استاد بزرگوار که از سلسله جلیلیه سادات کنر اند، اگر به خامه شیوا و زیبای شان شرحی راجع به بنی اعمام و بنی اخوال سید عالیقدر سید جمال الدین افغان بنگارند که آیا جناب شان با خویشاوندان پدری و مادری علامه سید جمال الدین آشنایی دارند و به نظر ایشان زادگاه سید جمال الدین کدام روستای کنر بوده است. استاد هاشمیان بزرگوار صحتمند باشند و سلامت.


اسم: سیدخلیل الله هاشمیان    محل سکونت: کلفورنیا    تاریخ: 24.01.2013


جناب آقای دوست محمدخان بدخشی !

اگر جناب شما رئیس یااهل مطبوعات نیستید، نباشید، ما شما را فرهنگ بدخشان عزیز می شناسیم، خوب می نویسید، سبک نگارش دری تان مقبول و مطبوع است، اما آقای سراج وهاج و من به اصطلاح ""کهنه کاران"" این دبستان می باشیم و خوش داریم هر چیز صاف و سچه "دری" باشد، شما درست می فرمائید که کلمه عربی "حد" خود معنی "مرز" دارد، و مرز هم یک کلمه زبان فارسی و شامل قاموس فارسی بوده، بیگانه نیست، من و هر استاد دیگریکه دستور زبان دری در پوهنځی ادبیات تدریس می کردیم، بارها به محصلان می گفتیم که اصول ساختمان و دستور زبانهای فارسی و دری یکی است، اما محیط زیست متفاوت بوده و اصطلاحات متفاوت تولید می کند، بنابران عدهء زیاداصطلاحات زبان دری را ایرانی های نمیدانند و دری زبانها اصطلاحات مروج در ایران را نمی دانند.

آقای ولی احمد نوری درین باره یک کتاب ضخیم چاپ کرده است. ما در افغانستان وزارتی داریم به نام (سرحدات) و گاهگاهی از فعالیت های این وزارت بنام (وزارت سرحدات) می شنویم، نه بنام وزارت (مرزها). اینکه کی و در چه وقت (سر) را با(حد) یکجا و (سرحد) ساخته، من نمیدانم. اما از 80 سال پیش که الفبا را یاد می گرفتم، همین کلمهء (سرحد)را شنیده ام. در صنف چارم معلمی داشتیم که خداوندغریق رحمتش سازد، از "غریب آباد" آمده بود و با شاگردان به اساس منزلت خاندانی رفتار می کرد. اگر شاگردان عادی شوخی می کردند با یک جوب نازکی که همیشه میداشت، جزا میداد. اما شاگردان خاندانی را بندرت جزا میداد، بلکه میگفت : "" او بچه سرحدته بشناس!" دانشمندانی مثل شما که میدانند (سرحد) و (مرز) عین معنی را دارند، چرا همان رااستعمال نمیکنند که در وطن مروج است؟ این موضوع تعلق داشت بموضوعی بین شما و آقای سراج وهاج و من در جملهء کسانی قرار دارم که بطرف وهاج می لولم.

اما اینک موضوع دیگری بین من و شما هم تطق کرده و آن استعمال کلمهء (واژه) است به وزن(فاژه) در نوشته شما! قربانت شوم، از کلمهء (واژه) (تواژه - متواژه- واژآت - متوازات)ساخته نمی توانیم، اما از لغت (کلمه) که 1400 سال است در کشور ما تحت اسعمال قرار دارد، ما می توانیم (کلمات - تکلم - متکلم - کلام - مکالمه - کلیم و...) بسازیم. دوست گل، شخص خودت مستثنی می باشی، شخصیت دانشمند، باسواد و نویسنده می باشی، اما استعمال کلمات مروج در ایران توسط یکعده جوانها اکنون بقسم خود نمایی مود شده، و من طرفدار آنم که بهمت شما دانشنمندان افغان باید جلو آن گرفته شود.

باتقدیم احترامات سیدخلیل لله هاشمیان .


اسم: ســــــــادات   محل سکونت: انګلـــــــستان    تاریخ: 24.01.2013

بسم الله الرحمن الرحیم
د خدایبخښلي ارواښاد انجینرغلام محمد زرملوال د جنازې او په لندن کې دفاتحې مراسمو خبــــــر لیک
(کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام- صدق الله العظیم)

په ډیرخواشینی او تأسف سره چې یوځل بیا یو ملی او فرهنګی څیره درانه وطنوال علمی شخصیت د مړینی خبرمو تر لاسه کړ چې د وطن نومیالي افغان لیکوال، ژورنالیست، تاریخپوه او ټولنیز شخصیت انجنیرغلام محمد زرملوال دهغې اوږدې ورپــﯧـښې ناروغۍ له کبله چې ورپیښه وه د ۲۰۱۳ م کال د جنوري دمیاشتې په ۱۹ نیټه دسهار په درې ۰۳:۰۰ بجو په لندن ښارکې په داسی حال کی چی په رغتون کی بستری وو، د الله (ج) امر ته یی لبیک وویل اوځان یی حق ته وسپارل او لدې فاني دنیا نه یی سترګی پټې او دارالبقا ته یی سفر وکړ.
انا لله و انا الیه راجعون.
دمرحومي جنازی لمانځه کی په انګلستان کی موجود ګڼ شمیر نامتو او مخورو افغانانو ګډون وکړ د جنازې د لمانځه د اداء کولو نه وروسته جنازه کابل ته ولیږدول شو..
انشاء الله تعالی کابل کې به جنازه په ۲۴ د جنوري ورسیږي او هلته هم د خاصومراسمو اوترتیباتو د عیدګاه په جومات کی نیول شوی چی د افغانستان د هر ګوډ نه د مختلفو مدنی ټولنو آستازی او مخورسیاسی او قامی مشرانو سربیره نورخلک هم په مراسمو کی د ګډون له پاره راغلی چی ډیر عزت او ښه شان به خاورو ته وسپارل شي. .
انشاء الله په لندن کې د فاتحې مراسم د مرحوم انجینرغلام محمد زرملوال دکورنۍ، ملګري، دوستانو او علاقمندان لخوا د جنوری په ۲۷ نیټه د سهار له لس نیمو۱۰/۳۰ نه تر دولس نیمو۱۲/۳۰ پورې دافغانانو په جامع جومات کې په لاندې پته اخیستل کیږي:
د جامع مسجد پته:
ویلسد ن – چرچ رود
Afghan Islamic Cultural Centre /Jamia Masjid
, 212 -214 Church Road .
NW10 9NP Willesden
الله تعالی دې مرحومی ته جنت فردوس په برښه کړي. همدارنګه کورنۍ او د دې مرحومی دوستانو ته یې د زړه صبراو زغم د الله تعالی له درباره التجا کوو.

ربنا علیک توکلنا و الیک المسیر
آمین یا رب العالمین
(( د ډیورند لاین لانجی دحل عالی شورا ))


اسم: دوست محمد   محل سکونت: بدخشان    تاریخ: 21.01.2013

محترم استاد وهاج!
السلام علیکم
شما لطف نموده مرا به حیث رئیس مطبوعات و نشرات ولایت بدخشان مخاطب قرار داده اید، اما بایست یاآور شوم که این وظیفه ریاست را کسی دیگری بر عهده دارد و من گاه گاه به یاد دوران مدیریت آقایان واجد، سراج، نظر محمد کامیاب، رضوانقل تمنا، شیاء الدین کاروانی، غلام حسین فعال و دیگران سری به آنجا می زنم، شاید سال یک بار. گمان نمی کنم که رئیسان و وزیران ما بیکار باشند که مطالعه کنند و تبصره کنند و اگر ایشان وقت مطالعه می داشتند و مطبوعات را تعقیب می کردند و نوشته های نویسندگان را می خواندند کار افغانستان بدینجایی که مشهور جهان شده است نمی کشید. به هر ترتیب خدا کند که فردوسی، دقیقی و ناصر خسرو مثل دوران ما زیر تاثیر تهاجم فرهنگی همسایگان نرفته باشند و دیگر اینکه چرا من قبل از آقای نعیم بارز مطلب نوشتم و این که این وکالت نیست شما هم مثل یک خواننده حرف های او را تصحیح کردید و جهت نشر فرستادید، اگر هدف شما این می بود که اقای نعیم بارز توجه کنند، نوشتهء تان را به ایمیل موصوف می فرستادید چون در دید همگان قرار دارد هر خواننده حق دارد بر آن تبصره کند و من تبصره خویش را وکالت از خود و اندیشه های خود می دانم. شما صحتمند باشید. با احترام


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 20.01.2013


بدخشانی عزیز،

جناب دوست محمد،رییس محترم مطبوعات و نشرات ولایت بدخشان!
انتظار نداشتم دور از روش معمول مطبوعاتی و نشراتی،اولتر تبصرهء شمارا که گویی به وکالت جناب نعیم بارز رقم یافته است، بخوانم.

در هر حال، مطمئن باشید که جواب تبصره شما را بعد از تکمیل و توزیع شماره 87 مجلهء « درد دل افغان » که متأسفانه بخاطر همین تبصره ها و پاسخ به تبصره ها، چند ماه از نشر باز مانده است، خواهم نوشت.

با احترام « سراج وهاج »


اسم: متین   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 20.01.2013

دوستان گرامی سلام
برای اولین بار امروز توجه مرا آرشیف آثار علمی به خود جلب نمود که بدون شک یک بخش جالب میباشد. اما اگر مبالغه نکنم 40فیصد مطالب علمی و تحقیقی میباشد و باقی صرف نظرات دوستان بدون کدام پایه علمی و تحقیقی . بطور مثال:

شمولیت در اردوی ملی
غیر حاضری خودسرانه
کارت هویت اردوی ملی
قوانین جزایی عسکری
پالیسی اردوی ملی
اجراعات اردوی ملی
قانون اصلاح پولیس
معاش تشویقی

آیا به نظر شما این مطالب علمی یا تحقیقی است ?
باعرض حرمت


اسم: Dost Mohammad   محل سکونت: BadakhshaN    تاریخ: 20.01.2013


سلام به خوانندگان! آقای سراج الدین وهاج که بیش از نیم قرن با این نام آشنایی دارم، در نوشتۀ تازۀ شان، توجه آقای نعیم بارز را به مطالبی جلب نموده اند که من در همه موارد آن تبصره را لازم نمی دانم، صرف آنچه در صفحۀ آخر مقاله شان که نوشته اند « ...اگر پارسیان همین مرز هارا بجای «سرحد» ما استعمال کنند، به ما چه؟.. ما چرا بجای سرحدات سنگین خود، این کلمات مبتذل زمان های کهن سرزمین «پارس» را استعمال کنیم؟.. آیا مرض داریم؟ »

شاید اگر من به حیث یک پارسی زبان بدخشانی از آخر شروع کنم و پاسخ دهم که نه ما مرض نداریم بلکه «مرز» را جزء زبان خویش می دانیم و باور داریم که این میراث نیاکان مااست ؛ از همینرو آن را به کار می بریم،.. ما فردوسی را از آن خود می دانیم و کتابش به زبان ما و در قلمرو ما نوشته و سروده شده است. او در غزنین ما آمده است و شهنشاه ما را شهنشاه قلمرو خویش می دانسته است. او را مدح می کند و می گوید: شهنشاه ایران و زابلستان
ز قنوج تا «مرز» کابلستان
دقیقی بلخی، هم میهن ما می گوید:
بر هر «مرز» بنشاند یک مرزبان
بدان تا نسازند کسی را زیان
هموطن دیگر ما، آن که «در دری» در پای خوکان نمی ریزد و آرامگاهش در یمگان بدخشان است که ممکن استاد سراج الدین وهاج در ایامی که مسؤولیت روز نامۀ بدخشان را بردوش داشتند به دیدن آرامگاه او رفته باشند، بلی ناصر خسرو بلخی، حجت خراسان می گوید:
یک فوج قوی لاجرم بدان «مرز»
از لشکر یأجوج مرزبان است

فردوسی در جای دیگر می گوید:
ازین «مرز» تا آن بسی راه نیست
سمنگان و ایران و توران یکسیت


منوچهری در مدح شهنشاه ما، الناصر لدین الله، یمین الدوله محمود غزنوی می گوید:
«مرز» خراسان به «مرز» روم رساند
لشکر شرق از عراق در گذراند.
لابد استاد وهاج از فحوای این سروده در می یابند که منوچهری از آن « مرز» ای!!! که سوزنی سمرقندی مراد داشت!! حرف نمی زند، بلکه از خط فاصل میان سرزمین ها حرف می زند.
اسدی توسی در گرشاسپنامه می گوید:
بشد تا سر «مرز» کابلستان + به کین جستن شاه زابلستان

بناءً از شواهد بالا برمی آید که مرز از خود «ما و شما» است لطفاً آن را به دیگران تحفه ندهید.
از اجداد امام اعظم ما ابوحنیفه یکی هم «مرزبان» نام داشت.
و مرز، فصیحتر و مناسبتر از سرحد است ! چرا؟ زیرا سرحد، واژهء مرکب از «سر» فارسی و «حد» عربی سر+ حد به معنای سر مزر است زیرا حد «مرز» معنی می دهد و به مرور زمان سرحد یعنی سر مرز، مرز شده است. عیناً مثل «میر آسیاب وان» میگویند. شخصی «میر» نام داشت و آسیاب وان بود بعد از وفات او کسی باید وظیفۀ او را بر عهده بگیرد یعنی «آسیاب وان» شود، اما مردم به فرد بعدی که نامش « میر » نیست، شاید نامش «خوشقدم» باشد، می گویند او میر آسیاب وان شده است. این گونه نامگذاری ها را هموطنان ما با خود به کشورهای خارجی نیز برده اند. مثلا هم میهنانی که از دور دست ها می آیند وقتی که از کشورهایی که در آن ها مقیم اند قصه میکنند، خصوصاً نسل افغانستان سی سال قبل، می گویند فلانی دوست هندویم در « خاد» هندوستان کار میکند و یا در جرمنی یک نفر از «خاد» شان رفقیم است.
در هالند در « ملی بس » های شان زیاد بیر و بار نیست. مثلی که طالبان دفتر والی قندهار را در آغاز « گورنر هاوس» می گفتند.
یا در زمان جهاد یکی از فرماندهان در مجلسی گفته است که: اوضاع دومره په کندهار کی خرابه شوی ده چه « پی - آی -ای» په کی کوزیدی نشی.! (اوضاع در کندهار،آنقدر ناآرام است که «پی، آی،ای» در آن نشست کرده نمیتواند) شنونده گفته است در گذشته هم پی آی ای یعنی طیاره خطوط هوایی پاکستانی در کندهار، فرود نمی آمد. هوشیار مجلس گفته است که مولوی صاحب هر طیاره را گمان می کند که « پی-آی - ای» است
این سرحد هم سر «حد» یعنی سر «مرز» بود به مروز زمان به معنای مرز، کاربرد پیدا کرد و اگر ریشه یابی شود یا به گفتۀ مولوی محمد سلیم فیلسوف راغی که استاد وهاج، او را می شناسند، «سرحد» به معنای «مرز» غلط مشهور است یا مشهور غلط. و ما شبیه این سرحد را در نام سرهند داریم. «سرهند» یعنی زادگاه امام ربانی شیخ احمد سرهندی مجد الف ثانی که از سرهند بود.
عرایض من با این منطق قوی و استوار و ارائهء شواهد از پیشکسوتان زبان و ادب دری مثل فردوسی، دقیقی، ناصرخسرو و دیگران پایان یافت، اما گمان نمی کنم، ما افغان ها جز عدهء انگشت شماری به آن حد و مرز رسیده باشیم که عالمانه اعتراف کنیم و بگوییم که « من اشتباه کردم » و «دوست محمد بدخشانی» صحیح گفته است. زیرا تا زمانی که ما به این مرز برسیم که « لا ادری» نصف علم است، فاصله زیادی داریم. همین ! ببینیم ، پژواک این نبشته چه خواهد بود؟!
با سلام دوباره و یک کوکچه آبرو و یک بدخشان سلام به خوانندگان محترم.


اسم: زهره کوچی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 18.01.2013


به کار کانان افغان جرمن آنلاین سلام!
میدانم این نوشته از نظر شما قابل نشر نیست، باآنهم فکر کردم که جناب محترم یوسفی صاحب آنقدر وقت خود را صرف می کنند و آچه را شاید در زمان استادی شان در صنف تدریس می کردند و یا شاید هم در زمان متعلمی یاد گرفته باشند. بدون حیا از استاد محترم سیستانی و یاهم محترم زمانی وقت خود را صرف می کند. آنرا به چندین شاید، ممکن این و آن باین سایت وزین آنلاین می سازند.
من چرا این چند سطر را سیاه نکنم.
اگر بگویم که محترم یوسفی صاحب شما خو ریاضی دان استید شما را به تاریخ چی؟
جناب شما باید اگر ادیب استید بالای ادبیات ریاضی کار کنید، مثلآ این طور:
ای قطر لوزی ام ای شعای دایرهٔ دلم آنروز که قاعدهٔ متوازی الاضلاع پیشانیت را دیدم یک دل نه صد دل عاشق ارتفاع آن گشتم،اعتراف می کنم که ساین بینی کشیده ات را دوست دارم.

محترم داکتر یوسفی صاحب عزیز هر قدر خود را در تاریخ نویسی غرق کنید چون آبازی تاریخی را نمی دانید نجات تان محال است پس این سنگ سنگین را بګذارید به جایش به آنهای که سر وتنهٔ شان تاریخی است چار صبحی دود تاریخی قرت کرده اند.

با احترام زهره کوچی


اسم: Ahmadullah Sahebzadeh   محل سکونت: Denmark    تاریخ: 17.01.2013

TO FIGHT FOR OUR FREEDOM IS OUR RIGHT BUT TO KILL PRISNOR OF WAR IS A CRIMINAL ACT AND NOT TE BE PROUD OF THAT GHULAM MOHAMMED GHOBAR WAS AFGHAN NATIONALIST AND THAT IS WHY HE IS NOT OBJECTIV.ANTI BRITISH OPININ HAS ROOT IN OUR NATIONALISM AND REACTIONARY THINKING


اسم: ahmadullah sahebzadeh   محل سکونت: Danmark    تاریخ: 12.01.2013

CONGRATULATION; AMERICAN ARE LEAVING AND WAR IS GOING TO BE FINISH SOON; WHAT IS YOUR PLAN I MEAN AFGHAN GERMAN ON LINE THE CONSTELLATION OF RUSSIAN AND AMERICAN SPIES AND MAZDORAN
IT IS TIME TO BE WITH YOUR PEOPLE AND WORK WITH YOUR PEOPLE FOR UNITY AND PROGRESS(AFGHAN GERMAN ON LINE THE WEBSITE WORKING JUST FOR INVADER)


اسم: Abdullah   محل سکونت: Fremont USA    تاریخ: 12.01.2013

Tarjoma ketab Aqay Janbaz besyar jaleb bod .Tashakor az zamat shan


اسم: لطف الله   محل سکونت: باغعلیمردان کابل    تاریخ: 05.01.2013

سلام به دوستداران این وبسایت،

با تأئید نبشتۀ زیبای فخرالنسا، الحق اینبار بعد از خروج نیرو های خارجی از افغانستان مردم ما دیگر فریب این جهادیان حرفوی را نخواهند خورد. تاریخ سیاه رویی جهادیان هشت ثور لکۀ ننگین است بر دامان این قسم خوردگان خانۀ خدا که هیچ ترحمی بر ملت ما نداشتند.
نام گلبدین حکمتیار به گلبدین راکتیار در خاطره های ساکنین کابل درج است، مگر این جنایتکار هیچ عبرت نگرفته است.

خداوند مفسیدن را در قهر و غضب خود گرفتار نمائید و گلبدین را در آتش دوزخ کباب نمائید.

یارب العالمین آمین
از ما همین دعا مانده و بس


اسم: محمد   محل سکونت: آروپا    تاریخ: 05.01.2013

چه جالب اعترافی از آقای ضرر احمد مقبل وزیر کابینهء اقای کرزی!
آقای ضرر احمد مقبل ګفته اند که چهار سال بعد کشت کوکنار صفر میشود! یعنی در این دوازده سال که این جنابان مافیا در قدرت بودند ، بناعاً مواد مخدر در اوج خود در بازار این مافیا ها قدرت و آنهم در سایهء امریکایی ها نتنها ضفر نشد بلکه افغانستان به اولین کشور صادرکنندهء مواد مخدر ، ودر سال جاری هم به فاسد ترین دولت جهان مفتخر شد! بلی در سالهای بعد وبخصوص چهار سال بعد که این جنابان در قدرت نباشند ، حتمی است کشور ما از فلاکت ای فاسدین رها شده و در کشت کوکنار هم معلخیر صفر خواهد شد!


اسم: Dr. Sal Sayedi   محل سکونت: UK    تاریخ: 03.01.2013

سلام خوانندهء معزز سال و آغاز جدید را برای شما آغاز صلح و صفا و صمیمیت و خیر تنما دارم. میدانم این سال درکشور های خارجی مطرح است و ما افغانها سال خود را داریم اما باشد به هر مناسبت برای امر خیر دعا کرد و به هر مناسبت برای اغاز خیر و کار خیر تلاش و دعا کرد.
امدیم به آغاز کار میخواستم نوشتهء مفصل در مورد بیانیهء جناب داکتر لودین رئییس مبارزه با فساد اداری منتشرهء ۲۹/۱۲/۲۰۱۲ سایت وزین افغان جرمن آنلاین مفصل بنویسم اما دیر شد. همان ګونه که نشست به یاد بود فساد اداری درافغانستان دیر تر از وقت معینه بزرګداشت و یا هم تجلیل شد اینک نوشتهء من نیز دارد دیر میشود. اما ماهی را هر وقت از آب ګرفت تازه خواهد بود.
نوشتهء و مضمون جناب داکتر لودین را یک بیانیه خوب و مثبت یافته و با احساسات نیک همراه دیدم. بخش اخلاقی ان نیز مورد ستایش است. بر مسایل وارد صحبت شده که برای آغاز کار بعد از یازد سال بی کفایتی و عامل ادامه رنج وعذاب مردم ما بد نیست.
اګر سخت ګیری زیاد نه کنم دومطلب مندرج این تحلیل نه نه فهمیدم ویا هم با آن موافق نیستم. خود از خود شکایت دارند واین درست نیست. بګذارید این شکایات را ما بکنیم. شما خود حاکم وعامل این فساد اداری با عدم کفایت مسلکی ماننده اداره و حاکمیت اید و درموارد اداره غیر مشروع وسیاسیت کدری نادرست عامل این فساد و حالت است.
دوم اینکه درمورد بلند بردن صلاحیت ادارهء مبارزه با بی سوادی را طرح نادرست وغلط میدانم. ارګانهای عدلی و قضایی وسیاسیت های مختلف حکومت داری درافغانستان باید درست شود. باګذشت یازده سال اشتباهات را میبینم که تأسف اور است.
اما در کل یکبار دیګر این نوشته و مضمون جناب داکتر لودین را مثبت یافتم تشکر سعیدی لندن


اسم: فخر النسا   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 03.01.2013

از کوزه همان طراود که در اوست،

سر انجام پس از سالها گم و گور بودن و در دل غارهاى کور خزيدن بازهم صداى نحس و نفرتبار يکى از جنگسالاران کور مغز و مزور تاريخ معاصر کشور از طريق بى بى سى بگوش جهانيان رسيد.

اومانند گذشته خونين و ننگينش درين پيغام شومش چيزى تازه اى جزايجاد احساس، رعب ،وحشت ونا اميدى بهموطنان مظلوم و از جنگ بيزارش نداشت چراکه قدما خوب گفته اند" ازکوزه همان طراود که در اوست "و ازکوزه اين جلاد جهادى نما انتظار طراوش چيزى ديگرى را جز انچه سفته است را نميتوانيم داشته باشيم.

جاى تاسف درين است که اين انسان لجوج خود خواهى خدا ناخواه نه از گذشت روزگار و نه هم از سرنوشت رقتبار خونخواران تاريخ چون قذافى ، صدام وغيره عبرت نگرفته است زيرا چناچه ميشنويم او بازهم نعره جنگ و دوام قتل وويرانى را مزورانه نشخوار ميکند و نويد ويرانى ميدهد چنانچه در اخبار بى بى سى روز دوم جنورى سالجارى ٢٠١٣ميخوانيم.

"رهبر حزب اسلامی در بخشی از این ویديو هشدار می‌دهد که افغانستان پس از خروج نیروهای ناتو، به جنگ داخلی "خونین" کشیده خواهد شد. او می‌گوید: "ما ممکن است پس از سال ۲۰۱۴ وضعیت هراس انگیزی داشته باشیم که کسی نمی تواند آن را پیشبینی کند".

امامعلوم ميشود که اين آقاى تشنه قدرت ازبلند رفتن سطح آگاهى ملت خويش بيخبر است و اطلاع ندارد که ديگر مردم افغانستان از جنگ بيزارواز جنگپرستان متنفر اند و ديگر متاع اين دلال حرفوى مزدور اجانب در بازار ملت شجاع، مسلمان و بيدار افغان خريدارى ندارد و بهتر است اين تجارت شومش را در سر زمين اربابان خونخوارش بنمايد نه سر زمين ما .

چرا که الحمدلله اکنون با گذشت هر روز، هر هفته ،هر ماه و هر سال ملت عزيزو مومن افغان در روشناىى علم و معرفت به ارزش صلح ،ترقى ، امنيت و آزادى پى برده ديگر به بيگانه پرستان اجيرگوش نداده و موقع فعاليت

نميدهند انشالله.

فخرالنسا



Copyright by AFGHAN GERMAN ONLINE all rights reserved