Skip to main content

تحليل ها و پيام ها

Go Search
صفحه نخست
خبرونه
تحليل ها و پيام ها
آثار علمی و تحقیقی (حبیبه)
مرکز دیجیتال سازی کتب
مدیریت تحلیل ها و اخبار
قاموس کبیر افغانستان
  
افغان جرمن آنلاین > تحليل ها و پيام ها  

نظریات شما درمورد مطلب آتی:
  اصطلاحات مروجۀ افغانی به اصطلاحات مروجۀ ایرانی    نویسنده:  ولی احمد نوری

 
اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: پاریس    تاریخ: 02.09.2008

مدعی گــر طرف ما نشود صرفۀ اوست
زشت آن بــه کـه بــه آیـنــه برابر نشود
(کلیم کاشانی)

دوستان و عزیزان صفحۀ نظر خواهی پورتال وزین افغان جرمن آنلاین!

هزاران سلام نثار تان باد،

گرچه من تصمیم داشتم و ابلاغ هم کرده بودم که به نقاب پوشانی همچو دریادلی، خاک ، حقبین و غیره که همه یک آدم است و به احتمال اغلب از دهلی می نویسد. جواب ندهم و از نقاب پوش آخری تقاضا کرده بودم نام مکمل، آدرس پوستی، آدرس ایمیل و نمبر تلفون خود را به من بنویسد تا بعد از آن با نامبرده داخل تماس شوم ولی او نه تنها این شرافت و مردانگی را نداشت که خود را معرفی نماید بلکه بی شرمانه به هتک حرمت من و دوستان من ادامه داد. و از من خواست که من نمبر تلفون خود را به دسترس اش بگذارم تا او خود را به من معرفی نماید.

نمبر تلفون من (45450903-1-33) میباشد و بی صبرانه منتظر تلفون او هستم. تا بتواند با مردانگی و شرافت از دروغ های شاخداری که گفته است معذرت بخواهد.

نوشتۀ اخیر او را، (اگر آنرا بتوانم نوشته بخوانم)، دیدم و تشکر از پورتال شریف افغان جرمن آنلاین که از نشر همچو لاطائلات و الفاظ رکیک و دور از شرافت و ناموس، خود داری نمودند.
ولی راستش این آدم را(اگر آدمش خوانده بتوانم) به این سویه پائین فکر نمیکردم که چنین بی شرمانه و دور از عفت بنویسد و نه تنها به من تجاوز نماید بلکه به مردمان نجیب و شریف پورتال و ارتباطات شفاف من، که او (درآئینۀ خود) تیره اش دیده است، نامردانه تهمت ببندد و تجاوز نماید.
حتی به زبان کهن و زیبای دری هم حرمت نگذاشته و بر آن با بی شرمی و دنائت تاخته است و آنرا زبان کابلی های بی زبان و لاابالی خوانده است.
همچنین او در بارۀ گردانندگان با افتخار پورتال افغان جرمن آنلاین از کلمات بازاری و بعید از عفت قلم استفاده کرده است که من تکرار آن کلمات را اصلاً لازم نمی بینم.

من هم مانند نویسندۀ دانشمند جناب سراج وهاج و نویسنده و شاعر فرهیخته جناب مسعود فارانی از پورتال تقاضا دارم به این نظر خواهی خاتمه بخشند و دست و قلم دشمنان افغان وافغانستان و زبان دری را کوتاه سازند. البته بحث مثبت و شریفانه پیرامون این مسئلۀ مهم ملی بصورت نوشته های مستقل با هویت نویسندگان آن ادامه خواهد یافت.
با عرض حرمت ولی احمد نوری


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 01.09.2008

آخــــــــــــــرین نظــر
عرایضی به دوستان ِ ارجمند وهموطنان عزیز خود دارم که امید است قابل توجه آقایانی، نظیر جناب حقبین (یا حقبینان) هم باشد. عرض ِ نخست این است که ما (درگذشته ها) تعداد ِ کمی « نویسنده» داشتیم، اما اکثریت ِ آنان، وقتی قلم به دست می گرفتند، سعی می کردند به عمق ِ ماجرا وارد شوند و اگر راجع به یک موضوع (یا نوشته)، بحث ِ انتقادی داشتند، کوشش می کردند با دقت بیشتر، هدف نویسندۀ مورد انتقاد یا گویندۀ "لایق ِ اعتراض" را دریابند و تشخیص دهند.
اما حالا که ماشاءالله، تعداد نویسندگان ِ ما از شمار بیرون است، وقتی خوانندگان ِ صالح به برخی از این مضامین ِ انتقادی منتشره دقیق می شوند، احساس می کنند که نویسندۀ گرامی به هدف نرسیده، هر آن کوچه بَدَل کرده، اتهام بسته، فَیرهای هوایی نموده است!... در این سلسله دیدیم که (باتداعی طنز معروف) چند تنی هم به حال و احوال و ناگواری های ِ ذهنی وعاطفی خود گریه می کردند! یا خوانندۀ دقیق به اعتراضاتی بر می خورد که نویسندۀ ظاهرا ً« سوفیست» آن، درهنگام بحث روی مسایل ِ ملی یا( طورمثال) راجع به مطالب ِ اخلاقی، سیاسی و فلسفی، به طریقۀ جدل و مغالطه و سفسطه صحبت کرده، (مانند برادر پنهان ما) از یک موضوع ِ جدی بی اعتنا گذشته و از موضوع منطقی دیگر، طفره رفته است.
این گونه بحث ها و جدل ها، هرقدر دوستانه و صمیمانه هم باشد، هیچ وقت و در هیچ جا به نتیجۀ دلخواه نخواهد رسید، سهل است، نظیر مناظرۀ اقا و یا خانم «حقبین» صدها شاخ و پنجۀ سرطانی کشیده، تعداد دیگری از جوانان ِ درحال مشق و تمرین ِ ما را به بیراهه می کشد.
****
از آن عده از نویسندگان ارجمند که مضمون ِ دانشمند محترم نوری صاحب و تبصره و نظرات ِ این کمترین (بنده) را با دقت خوانده و به هدف ِ ما رسیده اند و آن را با حسن ِ نیت تأیید کرده اند، تشکر می کنم و در ضمن، به کسانی دیگر که از موضوع سطحی گذشته، حرف ِ "وحدت ِ ملی" یا ناروای « قوم و زبان پرستی» را بی موجب در این بحث دخیل ساخته، افکار شماری از خوانندگان ِ بی خبر و " نو وارد" را مَشُوب ساخته اند...، صمیمانه توصیه می کنم نظرات و تبصره ها را بار ِ دیگر دقیقتر وعمیقتر مرور کنند.
با زبان ساده و عام فهم، بار دگر روشن می سازم که هدف اصلی و واقعی ما، تأکید بر برازندگیء زبان و فرهنگ و اصطلاحات و رسوم و عنعنات وطن ِ خود ِما است... جداً توقع داریم استقلال ملی و وحدت ملی ما محفوظ بماند...، همسایه ها را مجبور و مکلف می دانیم به حدود (چهار سمت) مشخص و مقدس ِافغانستان عزیز احترام بگذارند؛ گروپ های موذی و مفتنِ همسایه ها را از تشبثات غیر اخلاقی و کوشش به مغزشویی جوانان ِ سُست عنصر افغان برحذر می سازیم... زیرا در نظرما این گونه تشبثات نه تنها « ناجوانمردانه» است، بلکه خیانت بزرگی به آرمان های ملی یک ملت ِ در حال ِ رشد، یا در آرزوی رُشد شمره می شود. آرزوی دیگرما این است که جوانان ارجمند و دانای افغانستان را (به هر قوم شریف کشور منسوب باشند، در هر گوشه و بیشۀ آن خاک مقدس زیسته اند و می زیَــند و به هر زبان ِ شیرین وطن تکلم کنند) تلقین و تشجیع نماییم که نه تنها مغز خود را از لجبازی های قومی و زبانی و سمتی پاک سازند، بلکه در حفظ ِ هویت و ارزش های ملی و در پرورش فرهنگ ِ والا و زبان ِ خاص و اصطلاحات ِمقبول و خوش آهنگ ِِ شهر و دیار و مردم ِ خود سعی بلیغ نمایند.
تبصرۀ تأثرانگیز من بر صف آرایی نفرتبار چند نفر از « دانشگاهی ها» در مقابل یکی از اقوام کشور( و زبان آن قوم) و لجبازی یک خواهرتحصیل کرده که جزء همان تحریکات و دنبالۀ همان « صف آرایی دستوری» بود، (نه به خاطر یک کلمه)...، بلکه علاوه بر اظهار تأسف به خاطر زمینه سازی برای شکست ِ یک آرزوی بزرگ، هُشداری بود به جامعۀ ما که در مقابل این گونه تحریکات دستوری که عاقبت شومی خواهد داشت، بی تفاوت نمانند!
همچنان، ذکر تفاوت های لغات و اصطلاحات ِ زبان ِ« دری» ما و« فارسی ایرانی» توسط جناب آقای نوری، روی همین هدف و مصلحت بوده است که متأسفانه، سرزوری جوانان ِ وارد و نا وارد در چند هفتۀ انتشار نظرات ِ خوانندگان، شفافیت ِ همۀ آن نمونه های حسن نیت را مغشوش ساخت. حتی طرزتفکرعزیزان ِ دارای تحصیلات ِعالی، مأیوس کننده بود که وقتی به طورمستند (با تصویر) ثابت کردیم که کلمۀ پوهنتون ازهمان آغاز، افتخار اسم خاص یونیورستی نو بنیاد افغانستان را داشته است...، جزیی ترین تغییری در استدلال میان تهی ایشان پدید نیامد!
****
بالآخره، نوبت به آقایی رسید که خود را « واقعبین» معرفی کرد.
بودن – اما نبودن ِ این جناب (!) ، مردی که معلوم نشد واقعا ًچه می خواهد و کیست؟ و اسم واقعی اش چیست؟... کتابی به نام INVISIBLE MAN (مرد ِ نامریی) را در ذهنم تداعی کرد. مردی که بدون مانع ، به همه جا می رفت و همه را بدون پوشش و نقاب، قد راست و بی آلایش، می دید ... همه را مسخره می کرد و از تلاش های مذبوحانه و بی اثر کسانی که می خواستند او را قانع سازند، با خود می خندید. حتی می توانست بعضی را که مشت ِ گره کردۀ شان جز این که هوا را بشگافد ، هیچ مضروب ِ قابل لمس نداشت، سیلی بزند یا لگد مال اش کند...
سؤال آقای واقعبین در قدم اول کمتر به موضوع بحث ارتباط داشت. مقصد ِ ایشان (با اختصار) چنین بود: « می خواهم یک بحث حقوقی را مطرح کنم: کاربُرد کلمات ِ تبعه و رعیت برای شهروندان ِ افغانستان، یک اشتباه فاحش حقوقی است» یعنی میخواستند از نظر حقوق (!) ثابت سازند که کلمۀ " شهروند" ساخت ایرانی ها صحیح است و آنچه را ما می گوییم اشتباه فاحش است. وقتی به جواب شان نوشتم که ما دیگر کلمۀ «رعیت» را که معنی اش با کلمۀ « تبعه» فرق دارد، استعمال نمی کنیم ، (زیرا اسم فاعل آن راعی است و راعی معنی چراننده، نگهدارندۀ گله و چوپان است) اما کلمۀ « تبعه» که جمع آن « اتباع» است، به مردمی اطلاق می شود که پیرو قوانین ِ کشور خویش اند. جناب حقبین (حقوقدان)، دیگر حرفی دربارۀ «رعیت» نداشت، ولی تا اخیر جدل های خویش سعی درمذمت ِ « تبعه» و رجحان ِ «شهروند» ساخت ِ برادران ایرانی خود داشت و دارد هنوز!
خوانندگان عزیز یقینا ً توجه کرده اند که برخلاف ادعای آقا و یا خانم حقبین ِ (مجهول الهویه یا مجعول الاسم)، معنی مطلق ِ کلمۀ انگلیسی «ستیزن»، « تبعه» است. این که نویسندگان ِ ایرانی اصطلاح ِناقص ِ« شهروند» را به جای «تبعه» به کار می برند، قابل درک است زیرا ایشان سیاسة ً از کلمات عربی نفرت دارند؛ ولی ما ( افغانان) برعکس ِ ایرانی ها، کلمات ِ وارد شدۀ تاریخی عربی در زبان خود را که صد ها سال قدامت دارند، جزء زبان خود میدانیم، بدان می نازیم و همۀ آن را باعث ِ غنا و پُربارشدن ِ لسان ِخود می دانیم. حقبین ِعزیز مرتبا ً گپ ازعلم و دانش و "اکادمی" می زند، ولی گمان نمی روَد فضلای ما در نوشته های وی– به جز سفسطه – مطلبی که ماهیت و ارزش اکادمیک داشته باشد، پیدا کنند: نه در طرز نوشته، نه در استدلال و نه در منطق شان...
در نظر بنده، بزرگترین اشتباه ِذهنی آقا و یا خانم حقبین و رفقای شان این است که به معنی اصلی لغت دقت نکرده، درستی و نادرستی لغات (درجمله: « تبعه») را از روی عادات وعملکرد و طرز زندگی و شیوه های اخلاقی اتباع ِ کشورها، تعیین می کنند!... همین که می بینند اتباع افغانستان (غالبا ً) متکی به حکومت هستند و یا می بینند که بعضی از اتباع کشورما حلقۀ غلامی ربانی و سیاف و... را درگوش دارند، بنابران، گناه را به گردن ِ « تبعه بودن» می اندازند! ... آقا و یا خانم حقبین اگر قدری تفکر کند، درک خواهد کرد که اگر مردم امریکا نیز (مانند ما بیچاره های از خود کُش و بیگانه پرور) تربیت می شدند؛ و مانند ما (مظلومان)، همیشه توسط عناصر پلید و وطن فروش و چالاک سرکوب می شدند و حقوق شان غصب می شد، مال شان تاراج و بر فرزندن شان تجاوز صورت می گرفت... آنگاه، به یقین کلمۀ «ستیزن» را اینهمه عالی و با شکوه نمی پنداشتند.
اگر تمثیلی از طرز تفکر آقا یا خانم « حقبین» داشته باشیم، شاید ذکر این "مثال" کافی باشد که: بدبختانه محا کمات ما – طوری که شایع شده است - به تناسب ِ اکثرمحاکمات ِ کشورهای جهان، دارای نواقص وخلاهای زیاد است. بنابرآن، اعتراض ِ حقبین دراین مورد ( بادرنظر داشت منطق انحرافی اش دربارۀ « تبعه») چنین خواهدبود: « "محاکمۀ افغانان" کجا و" trial"ِ امریکا کجا؟؟ ایرانی های دانا وتوانا چه بجا لغت "دادرسی" را ساخته اند که ازهرنگاه، عالی وقابل تقلید است. لغت ِ"محاکمۀ" مردم ِ ناتوان ِ افغانستان، یک غلط فاحش حقوقی است، و هیچ گاه نمی تواند به پایۀ " trial " و "دادرسی" ساخت ایران برسد»...!
برای آن که بحث ِ ما (بیش ازاین) دراز نشود، محض جهت ِ اقناع ِ حقوقدان ِ نامریی عزیز، سری به فرهنگ ِعلوم سیاسی می زنیم و متوجه می شویم که کلمۀ «تبعه» نه تنها (به زعم آقا و یا خانم حقبین وهمفکران آن) یک اشتباه فاحش ِ حقوقی نیست، بلکه اساسا ً یک مفهوم ثابت و محکم و پا برجای حقوق بین المللی است و همان طوریکه به عرض رسانیدم، به فردی اطلاق می شود که تابعیت ِ دولت ِ معینی را داشته باشد، یعنی پابند ِ قوانین و مقررات ِ آن دولت باشد...
در اخیر، سؤال من از آقا و یا خانم حقبین این است: جهان مدنی امروز، حتی مبارزۀ دو شخص ِ مریی (visible) را که هموَزن وهم سویه نباشند، عادلانه نمی داند، شما، با وصف آن که گرویدۀ ایران هستید و درعین حال، دم از قانون و حقوق وعدالت و سویۀ اعلی ستیزن شپ می زنید، با چه منطقی تن به چنین بی عدالتی داده، با ماسک دروغین وارد ِ میدان مبارزۀ پاک افغانان وطن پرست و دارای رسالت شده اید که نام و نشان و همه چیز شان واضح و آشکاراست؟... ازچه می ترسید؟
پایان


اسم: افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 31.08.2008

افغان جرمن آنلاین مسرت دارد در راه تنویر و روشن ساختن اذهان اشخاصیکه با هویت مشخص خود، و یا زیر نقاب های گوناگون در برابر دفاع از اصطلاحات پسندیدۀ زبان کهن و زیبای دری ایستاده اند، مقالۀ علمی و تحقیقی جناب استاد خلیل الله معروفی را تحت عنوان (ورودِ لغاتِ بی مَورد و ناباب در زبانِ دری) مجدداً به چاپ می رسانیم. این نوشتۀ با ارزش علمی در سال 2006م در پورتال افغان جرمن آنلاین چاپ شده است و در آرشیف مقالات جناب معروفی درج است. از شما خواهش داریم با مطالعۀ دقیق این مقاله در ردیف مدافعین اصطلاحات مروج و زیبای دری کشور خود به پا خیزید و با نوشتن نظرات خویش اذهان مردم مارا روشن سازید.

ورودِ لغاتِ بی مَورد و ناباب در زبانِ دری


اسم: محمدیوسف عمر   محل سکونت: ماستریخت هالند    تاریخ: 27.08.2008

سلامهای گرم خودراخدمت همه دست اندرکارانی پورتالی وزین افغان جرمن انلاین تقدیم مینمایم.با حفظ احترام به همه ای اقوام وملیتهای کشورم که خودم زاده ان مرزوبوم هستم.عرض مینمایم.مقالاتی متعددی درموردی اصطلاحاتی دری فارسی وپشتوبه نشررسیده است.باری دیگراز نویسنده گانی محترمی که درینموردمقالاتی به نشررسانیده اندخواهشمندم تاعادلانه قضاوت کنند.وازعینک انصاف ببینند.مقامی زبانی دری ونقشی زبانی دری در جامعه ای که بیش از هفتاد فیصدبه ان تکلم میکنندچه است؟

ونودفیصدانرامیدانند.اگرشک وتردیدی وجودداردمیشودتابایک سرشماری عادلانه به این شک وتردیدهانقطه ای پایان گذاشت.اقایانی وهاج وفارانی ودیگرانی که به کمک همین زبان دری به مدارجی اعلی رسیدید.وادعاداریدکه کلماتی مثلی دانشگاه وامثالی ان که بیشماراست ازساخته های کشوری ایران است پس لطف نموده همانطوری که لغاتی جدیدی رابه پشتو جدیداابداع نمودهایدمثلی ولسمشر.پلازمینی.کدوال.رغونی.وغیره وجایگزینی دری ساخته اید.لطف نموده برای لغاتی غیری دری که به زبانی دری تحمیل شده است.نیزلغاتی ناب واصیل دری برخاسته ازبین خودی ماراانتخاب نموده به اصطلاح برادربه برادر حسابش برابر.تاکسی ادعانکند که فلان کلمه برخاسته ازایران است.

بنده باکوچکی بیحدوحصری که درمقابلی شمابزرگانی ادب وفرهنگ دری وپشتودارم به گونهای مثال اگربجای پوهنتون دری زبانانیمای کلمه ای معرفتگاه ویا معارفگاه به کار گرفته شود شما بزرگانی ادب وفرهنک چه نظردارید؟
با احترام یوسف عمر


اسم: حقبین    محل سکونت: کابل، افغانستان     تاریخ: 27.08.2008

جناب دانشمند و علمبردار وحدت ملی در افغانستان جناب آقای معظم و محترم مسعود فارانی:
یک جهان ممنون از توضیح تان. سئوال در اینجاست چرا اگر در بحث تان صادق هستید و در منطق خویش نمی لنگید از دوستان افغان جرمن آنلاین تقاضا دارید که بحث را خاتمه بخشیده و با شیوه سانسورگری صرف و صرف نظر شما را پخش نظر و جواب آن را سانسور کند؟ شما نوشته های مرا غلط خوانده و غلط تعبیر و نفسیر می کنید. این عمل یک خیانت است در فن ادب و ادبیات. اگر شما جناب عالی نوشته های بنده را با دقت بخوانید من همیشه خواستار همزیستی بین دانشگاه و پوهنتون گردیده ام نه جانشینی یکی بجای دیگرش. از خدا و وجدان تان حیا کرده در این مورد نظر خویش را ابراز کنید که این نظر بنده برای وحدت در افغانستان چه عیب دارد؟

نوشته های ولی احمد نوری را بخاطری من مورد انتقاد قرار دادم که او تهمت می کند. مثلا او می گوید که در افغانستان مردم عسکر می گوید و در ایران سرباز. من مثالی را از بیت بخت زمینه ارائه کردم که او حتی در پشتو از یار سرباز خویش دم می زند. پس چطور شده می تواند که این گپ های افترا آمیز را ما عامل وحدت ملی قبوbr>ل کنیم. <من همیشه تنبان گفته ام ولی جناب ولی احمد نوری مراایرانی می گوید، آیا از نگاه شما این تاپه رنی او وجدت ملی را در پی دارد؟
جرا من ایرانی باشم اگر بجای ایزار تنبان می گویم. امروز در افغانستان کسیکه از کلمه دانشگاه استفاده کند بجرم ایرانی بودن مجازات می گردد و این کار بسویه وزارت اطلاعات و کلتور افغانستان صورت می گیرد. آیا شما در این مورد هیچ عکس العملی نشان داده اید؟

اگر بلی، بفرمائید آن را ارائه کنید؟
چطور شده می تواند که ما با این شیوه های خویش وحدت ملی را در افغانستان تامین نمائیم؟

راه مکه از دویدن تمام شدنی نیست. شما روزی با آقای حقبین در جبهه اصلی مقابل خواهید شد. فعلا خوب است شما در عالم ناشناسی با او برخورد منطقی بر اساس ارزشها داشته باشید تا قائم نمودن روابط شخصی. شما خوب بجا می فرمائید که ما باید با قبیله گرائی مبارزه کنیم. در صورتیکه اگر در گپ تان صادق هستید چرا با حقبین بر اساس ارزشها برخورد نمی کنید و شناسائی قومی و وطنی او چه تاثیری باید در این بحث داشته باشد؟
خواهشمندم در مورد چند مطلب فوق مودبانه بحث نمائید. تاپه زنی حقبین بحیث یک ایرانی و نوشته های او را رد کردن بخاطر اجندای ایرانی و پلان آخوند های ایرانی در افغانستان هیچ دردی را دوا نمی کند. خواهشمندم بر اساس ارزشها جواب دهید. چرا شما بحیث یک روشنفکر علاقمند شناسائی حقبین بر اساس تعلقات جنسیتی، شخصی و قومی باشید؟ به پیش بسوی همزیستی بین مسود جان فارانی و حقبین


اسم: Massod Farani   محل سکونت: Germany    تاریخ: 27.08.2008

Salam to all, please click on the following link:

دانشگاه خويش و پوهنتون تان


اسم: انجنیر داوری    محل سکونت: تورنتو - کانادا    تاریخ: 26.08.2008

محترم محمد داوود موسی ! نوشته شما کاملا ً علمی ، منطقی و صد فیصد بامعیار های جامعه ما از نقطه نظر کار برد زبان و درک عوام به ارتباط آن مطابقت دارد . با احترام


اسم: افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 26.08.2008

جناب آقای باختر نویسندۀ دانشمند،

اعتراض شما را نسبت بعضی تغیرات در بعضی کلمات خواندیم و عرض می کنیم که دلیل آن صرف مشکل طباعتی بوده چه بعضاً ما مجبوریم سطری را درازتر بسازیم و یا کوتاه تر و این یگانه راهیست که ما می توانیم برای چوکات بندی متن نظرات استفاده کنیم. اگر این موضوع سبب نا راحتی شما میگردد منبعد ما از شکل دادن متن نوشتۀ شما صرف نظر می کنیم ولی هر گاه متن به اصطلاح برهم و درهم نشر شد و یا جملات تان با هم چسپیده چاپ شد، معذرت ما را خواهید پذیرفت.

با احترام


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 25.08.2008

جناب محمد داود موسی:
براستی هم که نوشته شما معلوماتی، پر محتوا و اکادمیک بود. از خواندن نوشته شما نه تنها لذت بردم بلکه بر معلومات خود نیز افزودم. بامید همچو تحقیقات و ارائه بیشتر آن برای مزید معلومات دانش جویانی همچو حقبین.


اسم: محمد داوود موسی   محل سکونت: Kabul    تاریخ: 25.08.2008

گفتماني در مورد چالش در خوانشم


اسم: باختر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 25.08.2008

محترم مسؤل پورتال افغان-جرمن آنلاین!

وقتی تبصره ی اخیرم را در پورتال شما مرور میکردم، متوجه شدم که املای بعضی از کلمات تغیر یافته اند. مثلاً، "پوهنتونها" به "پوهنتون ها"، "بعضیها" به "بعضی ها"، "تصمیم میگیرند" به "تصمیم می گیرند"، "میشوند" به "می شوند" و غیره تغیر شکل یافته اند. من در نوشته هایم اصولی را که توسط اتحادیه ی نویسنده گان افغانستان وضع شده است مراعات میکنم و به این هم معتقد استم که اصول وضع شده توسط این اتحادیه بهتر از آن اند که فرهنگستان فارسی برای نوشتن زبان فارسی وضع کرده است. بناءً، اگر شما عمداً املای نوشته هایم را تغیر میدهید، لطفا از آن اجتناب کنید.


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 25.08.2008

جناب دوست و پژوهشگر و محقق معطم و محترم شاغلی باختر:
از علاقمندی تان به بحث های علمی و فرهنگی یک جهان ممنون. با ما نشینی ما شوی --- با دیگ نشینی سیاه شوی. انشاالله خودت و من علمبردار دیالوگ علمی برای افغان ها خواهیم شد. بیا دعا کنیم که خدا شما جناب عالی و حقبین را از چشم بد و حسود در حفظ و امانش نگهدارد. شما بی نهایت آدم مهربانی می باشید که حقبین را نوازش می کنید و به او افتخار می بخشید. بپاس این اقدام نیک تان جای آنست که حقبین خود را خاک پای شما دوستان مکرم سازد.

اول:
چرا من اصرار می ورزم که میان دری و فارسی فرقی نیست؟
این درس را من از استادان دانشگاه تهران یاد گرفتم. استادان دانشگاه تهران فارسی ایران را دختر نوزاد زبان پر افتخار دری می دانند. بهمین خاطر است که منابع اکادمیک ایران در کتاب های شان برای زبان نام زبان را فارسی دری می گویند نه فارسی. دری مادر است. اگر چند پسر و پدر دو شخصیت جداکانه حقوقی می باشند ولی هر دو از نگاه معنوی یکیست. چون تا بحال از هیچ استاد پوهنتون جلال آباد یا دانشگاه هرات و مزار خلاف آن چیزی نخوانده و نشنیده ام بناءً آن را قبول دارم و این یک منبع اکادمیک است و تائید از منابع اکادمیک انسان را کمتر بسوی لغزش سوق می دهد. آقای شمس الحق باید خود جواب تان را ارائه کند. در این مقطع من با فضولی بجای جناب شمس الحق جواب شما را داده نمی توانم.

دوم:
کلمات "پوهنتون"، "ولسی جرگه" و غیره فارسی یا دری نیست. آنها کلمات پشتو می باشند. تلاش برای گذاشتن کلمات پشتو بالای فارسی بحیث سیکوی پرتات و تلاش برای معرفی آن توهین بزرگ بزبان پشتو است. این یک تلاش مذبوحانه و جاهلانه است. زبان پشتو باید بحیث سیکوی پرتاب کلمات پشتو مورد استفاده قرار گیرد. استفاده از فارسی برای معرفی پشتو مانند پرتاب راکت های احمدی نژاد توسط سیکوی پرتاب روسی و قرار دادن آنها در نوک سیکوی پرتاب روسی به فضای خارجی می باشد.

افغانستان یک کشور چند زبانه می باشد. تحمیل کلمات پشتو بالای زبان فارسی با ترد عین کلمات در فارسی خیانت است. اگر هر فارسی زبان کوشش کند، یک پشتو زبان را مجبور سازد که بجای "پوهنتون" دانشگاه را بکار ببرد، این کار هم رذالت است. هیچطرف حق تحمیل کلمات و زبان خویش را بالای دیگران ندارد. برای حل مشکل، همزیستی شرط اصلی و اساسی است. من طرفدار تعمیم "پوهنتون" و "دانشگاه" هر دو در ادبیات افغانستان هستم. همزیستی بین پوهنتون و دانشگاه ممکن است اما تحمیل پوهنتون بجای دانشگاه قبول نیست، نه تنها قبول نیست بلکه ممکن نیست. تعصب در برابر استعمال کلمات پوهنتون، دانشگاه، سرک، خیابان، و امثالهم رذالت است. امکان همزیستی را فراهم نمودن کار صائب است. لطفا بفرمائید کدام جناب یا شاغلی در مقابل استفاده از این کلمات تعصب نشان می دهد تا حقبین به داد شان برسد و درسیکه لازمست برای شان بدهد؟

سوم:
شما به حقبین افتخار می بخشید که اقرار می کنید که این آدم ناچیز برای بار اول برای شما مفاهیمی را ارائه می کند که جهان دو قرن پیش متوجه آن گردیده بود. وقتی در قرن هجده دانشمندانی از قبیل ژان ژاک روسو و غیره مفاهیم "قرارداد اجتماعی" را برای جهان و بشریت اعلام کردند آنها با صراحت و فصاحت بی بدیل اعلام کردند که در دنیا هیچ چیز ثابت و قطعی نیست. هر پدیده از جمله خدا و دین باید در قالب و چارچوب قرار داد اجتماعی مورد بحث و شور قرار گیرند. این مردم است که سرنوشت خود را بدست خود گرفته و در مورد شکل و شیوه زبان و دین و مذهب خویش حکم می کنند نه اینکه از علمای کرام بنام دین تبعیت کنند. دین، خدا، مذهب، زبان، و ... و .... همه و همه مطابق شرائط زمانی و مکانی قابل تغییر و تحول پذیر است. جای بس تعجب است که من از شما می شنوم که امروز مردم در جهان دستور زبان خویش را آگاهانه تغییر داده می تواند! مکتب خردگرائی و ریالیزم یک عمر است در بین جهان مدرن و متمدن رسالت خویش را ایفا می کند ولی شما در امریکا رسیدید اما از فیض این مفاهیم هنوز هم بی اطلاع می باشید.

چهارم:
اینک ترجمه جملات مورد نظر تان:

او (سگ) بهترین دوستم است.
او (زن) بهترین دوستم است.
او (مرد) بهترین دوستم است.

ضمیر (او) فارسی ضمایر مختلف انگلیسی (he, she and it) را احتوا می کند. اینکه او در کدام حالت برای سگ، برای جنس مونث و مذکر استفاده می گردد، مربوط به اوضاع و احوال می گردد. اگر موضوع بسیار مهم باشد، حتمی و لازمیست که "او" با اضافه کردن کلمات وصفیه توضیح گردد. این وصف زبان فارسی خوبی و بدی ها دارد. بحث در این مورد از حوصله این لکچر خارج است. اگر مائل باشید من بصورت فشرده برای تان جواب ارائه می نمایم.

پنجم:
زبان معیاری زبانیست که مرکزی برای این منظور تعیین گردیده باشد تا در مورد معیاری بودن زبان دستور صادر کند. در ایران این کار بدوش اداره ای بنام فرهنگستان ایران سپرده شده است. در افغانستان ما همچو مرکزی تا بحال نداریم. هیچ کسی این فرموده شما را تائید نمی تواند که روزنامه ها و رادیو ها و تلویزیون ها زبان معیاری یک مملکت را تعیین می کند. من نمی گویم شما خوب گپ نمی زنید ولی گپ شما صرف و صرف گپ است هیچ ارزش معیاری ندارد.

نشکر از توجه تان.


اسم: باختر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 24.08.2008

آقای حقبین!
اگر قبول کنیم که تثبیت اختلافات میان زبان های دری و فارسی کار پوهنتون هایی چون کابل و هرات است، پس چرا شما اصرار می کنید که میان دری و فارسی فرقی نیست؟ و یا هم چرا آقای شمس الحق ادعا کردند که فرق میان دری و فارسی صرف آوایی است، نه دستوری و نحوی؟ و یا هم چرا یک عده ی محدود دیگر حکم می کنند که دری و فارسی یکی اند و ما نباید با استفاده از کلمه ی "پوهنتون" به جای "دانشگاه" و یا "ولسی جرگه" به جای "مجلس نماینده گان" و غیره میان آنها فاصله ایجاد کنیم؟
من هم معتقد استم که یکی از راه هایی که ما میتوانیم مسایلی از این قبیل را حل کنیم رجوع به مؤسسات ذیصلاح است.
اما، اگر بعضی ها از روی تعصب و تنگ نظری منفردانه تصمیم می گیرند و حکم می کنند که منبعد ما باید به پوهنتون "دانشگاه" و به سرک "خیابان" و امثالهم بگوییم، مردم مجبور می شوند از زبان و کلماتی که در کشور شان مروج استند دفاع کنند.
در مورد این موضوع که ایرانی ها در مقابل “I eat” "میخورم" و در مقابل “I am eating” "دارم میخورم" دارند گفته اید که این نمایانگر بدعتکاری و اندیشیدن ایرانی ها است تا این فرق دستوری را در زبان شان نشان بدهند.
باید بگویم که این بار اول است که می خوانم دستور زبان را مردم می توانند آگاهانه تغیر بدهند.
حال که شما تغیرات دستوری در یک زبان را زاده ی "بدعتکاری" و "اندیشیدن" بعضی ها می دانید، من از شما خواهش می کنم جمله های زیر را هم برایم به "فارسی" ترجمه کنید.
امیدوارم فرقی را که میان فاعل جمله های انگلیسی در ذیل موجود است، شما بتوانید در ترجمه ی فارسی تان هم آن را انعکاس بدهید:
He is my best friend. She is my best friend. (I have a dog.) It is my best friend. در باره ی زبان معیار باید گفت که در تمام دنیا زبانی که در روزنامه ها، مجلات، کتب، رادیو و تلویزیون، اسناد، اعلامیه ها، خطابه ها و غیره به کار میرود زبان معیار است. منبعی که من مثالهای فارسی را از آنجا گرفته بودم روزنامه ی دانشجویان ایران به نام "ایسنا" بود.


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 24.08.2008

جناب آقای ولی احمد نوری:
نوشته های شما را خواندم. از محتوای آن دانستگی و استحضاری حاصل شد. چند مطلب را خدمت شما جناب عالی بعرض می رسانم:

اول:
هر کسیکه در برابر مسائل و موضوعات علمی به دو زدن و بی آبی شریک بحث خویش مبادرت می ورزد، او رذیل است. او اوباش است. او بی ادب است. خدا تمام اراذل جهان را براه نیک هدایت فرماید تا زمینه دیالوگ علمی بین افغانان با افتخار مهیا گردد. بیا خودت و من با استفاده از یک فرهنگ مدنی با استفاده از زمینه عالی ایکه توسط دوستان ما در افغان جرمن آنلاین مهیا گردیده است در گفت و شنود خویش بهره برداری درست نمائیم. بیا که خودت و من مثالی برای بی ادبان گردیم. چه فرق می کند که با هم مخالف باشیم.

دوم:
تهمت کردن خوب نیست. تا حدیکه من شاهد و حاضر هستم هیچ یک از شرکای دیالوگ شما، شما را در اینجا دو نزده است و هم شما را تاپه نزده است. شما چرا در همین بحث مرا ایرانی یا ایرانی پرست خطاب کردید. من در پاسخ شما نوشتم که خودت و من یک عمر در شنسب همکار بودیم ولی شما باز هم شروع به توهین و دو زدن همکاران تان در شنسب کردید که شما آن دزدان را که دزدی می کردند جزای انضباظی دادید. خوب توجه کن، دوست عزیز، مردم را دزد خطاب کردن و جزا دادن بدون هیچ موجب درست نیست. من کی از شما خواستم که شما همکاران تان را در شنسب دزد بگوئید. صرف و صرف من می خواهم اشتباهات را رفع سازم و سوء تفاهمات را دور سازم. ولی شما جناب متوجه نیستید که نه من ایرانی هستم و نه دزد. من همکار شما در بخش دوائر دولتی بودم. همانطوریکه صادقانه در آن وقت شما را در کار و بار تجارتی تان همکاری می کردم، امروز می خواهم عین همکاری را در بخش فرهنگی با شما دنبال کنم. یکبار دیگر از شما سئوال می گردد که شما چرا یک دوست و همکار دیرینه تان ایرانی ساخته و تاپه می زنید؟ چطور ممکن است که یک همکار دیرینه تان امروز ایرانی گردد و شما افغان. اگر هدف تان وحدت بین مردم افغانستان باشد، لطف نموده بفرمائید که ریشه این وحدت از کجا تیزاب پاشی می گردد؟ بیائید بحث را اول در همین محدوده خلاصه سازیم و گپ را بسوی ایران و افغانستان امروزی و فارس و ایران قدیمی نبریم.

سوم:
بحث شما در مورد فارسی و ایرانی بحث جالب است. برای توضیح بیشتر خدمت شما دوست عزیز مثال بزرگ بشری و علمی پر بودن و خالی بودن گیلاس یا لیوان آب را عرضه می دارم. آیا گلاس از آب پر است یا خالی؟ شما بسیار بجا شماری انگشت شمار اختلافات بین دری و فارسی را گلچین کرده اید. هیچکس این گلچینی شما را رد نمی کند اما اگر ما بصورت مجموعی موضوع را ارزیابی کنیم نتیجه گیری ما طور دیگریست. مثلا اگر فرض گردد که زبان فارسی دارای یک صد هزار (باصطلاح ایرانی های بدعتکار) و یک لک (باساس گپ کابلی های سنتی) واژه باشد، ما بمشکل می توانیم یک در صد (ایرانی) فیصد (افغانی) اختلاف (شما بین تنش و تفاوت فرق نمی توانید) را ارائه نمائیم. چطور ممکن است که ما نود و نه در صد اشتراکات خویش قربان یک در صد اختلاقات سازیم؟ آیا ممکن است که یک پاسخ ادبی ارائه نمائید بدون نثار کردن دو و پوچ گفتن و تاپه زدن؟

سوم:
بحث در مورد زبان فارسی دری یک مطلب است ولی بحث در مورد شماری از خود فروختگان هیچ ربطی به این بحث ندارد. کرزی و شرکا امروز مشغول وطن فروشیست و شما از واشنگتن مشغول وطن خری. نه وطن فروش کرزی در ارتباط با قضیه افغانستان نقش اصولی بازی می کند و نه دفاع شما در وطن خری! اما هر کدام بجای خویش موضوعات مورد بحث شده می تواند. گدود کردن یا قاطی کردن مسائل مشکل زا می باشد.

چهارم:
بجث در مورد بی سوادی در افغانستان نیست. اگر اکثریت مردم افغانستان بی سواد می باشند و بخاطر همین بی سوادی، جاهلی یک راه بی سوادی را دنبال می کند، بر شما و من قلم بدست لازم نیست که بافتخار سنت گرائی خویش خود را قربانی بی سوادی در افغانستان سازیم یا از بی سوادی و بی سواد تبعیت کنیم. شما از یک طرف علیه آن داکتران خائن می تازید ولی از جانب دیگر بی سوادی مردم را تمسک قرار داده حرکت می کنید. شما بحیث یک روشنفکر باید نماد و ممثل روشنگری در افغانستان گردید نه تبعیت از قبیله گرائی و سنت گرائی که بر اساس بی سوادی در افغانستان استوار است. برای نجات مردم افغانستان از مرض مزمن بی سوادی راهی جز روشنگری بر اساس معیارهای اکادمیک نیست. بازاری گری و پیروی از بی سوادی هیچ هنر نیست.

پنجم:
درست است که عبدالرحمن مرحوم نام خوابگاه عسکری را قاغوش گذاشت که یک کلمه ترکیست و در آن وقت ترک ها در سیاست نظامی افغانستان نقش داشتند ولی پیش از عبدالرحمن این گپ نبود و بعد ها روس ها آمدند و امروز امریکائی ها وارد صحنه می باشند. آغاز و انجام افغانستان از عبدالرحمن شروع نشد و نمی شود. عبدالرحمن خاتم النبیین نبود. عبدالرحمن وقتی آن قاغوش عسکری را افتتاح می کرد، با کراچی و گادی خویش رفت و آن مرکز را افتتاح کرد ولی امروز کرزی با مرسدس بنز جرمنی و شرکایس با شورلی امریکائی و رولزروی انگلیسی ضد گلوله حرکت می کنند. حضرت پیغمر (ص) وقتی در مراسم نماز عید شرکت می کرد سوار بر شتر می رفت ولی خانواده اهل صعود از تویوتای جاپانی استفاده می کنند. آیا ممکن است که ما کرده های مرحوم مغفور عبدالرحمن را قدم بقدم و نقطه به نقطه تعقیب کنیم؟ اگر بلی، چطور و چرا؟

ششم:
من اگر دری بودم و کمی هم ایرانی مزاج بعد از شرکت در مباحث افغان جرمن آنلاین ایرانی تر شدم. وبسایت وزین افغان جرمن آنلاین دیکشنری یا لغت نامه ایرانی را در پشانی صفحه اول خویش برای رفع مشکلات اعضا نصب و استفاده از آن را سفارش می کند. البته این کار دوستان ما در افغان جرمن آنلاین هیچ عیبی ندارد و هدف من از این مثال این نیست که من دوستان خویش را ملامت کنم ولی این یک واقعیت است که ما از دست آورد های دوستان ایرانی خویش در بخش فرهنگی استفاده می کنیم و استفاده از آن هیچ عیبی ندارد.

امیدوارم باین کنجکاوی های حقبین پاسخ مدنی ارائه فرمائید.
تشکر از توجه دوستان و مخصوصا حوصله مندی و کمک دوستان ما در افغان جرمن آنلاین قابل قدر است که زمینه این همه تبادل افکار متضاد را فراهم می سازند. امید است ما با هم روزی به تفاهم برسیم و ما مثال خوبی برای دیگران گردیم.


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: واشینگتن    تاریخ: 24.08.2008

قابل توجه نویسندگان نقاب پوش و خوانندگان عزیز افغان جرمن آنلاین !
من این بحث را برای آن ننوشته بودم که با هموطنان قلم بدستم دشمنی آغاز کنم و خودم و آن عزیزانی را که با من به دفاع از هویت افغانی و حفاظت اصالت زبان دری و اصطلاحات مروجۀ آن در افغانستان برخاسته اند زیر دو و دشنام بیفتند و توسط نقاب پوشان ایرانی پرست بی آب گردند.
یکی از این جنابان گویا تعدادی از اشتباهات مرا شمرده است. باور کنید من از آن خوشوقتم چه من از همه خوانندگان همین خواهش را کرده بودم که درین راه مدد رسانند و اشتباهات را اصلاح فرمایند و اصطلاحاتی را که از ذهن من فراموش شده باشد بر آن بیفزایند.
ولی این آقایان(حساسیت موضوع را درک کرده اند) و به امر کار فرمایان ایرانی خود به عوض کمک درین راه به تخریب آغاز کردند و چیزهائی نوشتند و می نویسند که نه تنها درد ما را دوا نمی کند بلکه به آن می افزاید.
1 : من هرگز نگفته ام که برای خدمت به زبان دری تحصیلات اکادمیک لازم نیست !! البته که لازم هست ولی مشروط به اینکه آنانیکه تحصیلات عالی در رشتۀ ادبیات و زبان شناسی دارند و دپلوم های شش گزۀ داکتری، در خدمت بیگانه نباشند.
من تعدادی ازین تحصیل کردگان و دکتورا داران را می شناسم که سخت به مرض خصومت با افغان و افغانستان و زبان سچۀ دری (که زبان سعدی و حافظ است) گرفتارند و با احساس حقارتی که در برابر ایران و ادبیات ایران دارند در برابر آنها به رکوع و سجده می افتند. و دعا میکنم خدا ما را از شر این نوع تحصیل کردگان و داکتر صاحبان در امان خود نگه دارد. و دست این تحصیل کردگان را از بریدن ریشه های اصطلاحات زیبای دری ما کوتاه سازد.
2 : در حصۀ تشریحاتِ تفاوت های لهجه ئی بین اقوام مختلف و اماکن مختلف دو کشور تا اندازه ای موافقم ولی باز تکرار میکنم که باید بین لهجه ها و اصطلاحات یا کلمات فرق شود و برای اینکار لازم نیست که حتماً اکادمیسین باشیم. و موضوع نوشتۀ من هم به سر اصطلاحات است نه لهجه ها.
من از این آقایان سوال میکنم که در بین اصطلاحات مروجۀ آتی افغانی و اصطلاحات ایرانی کدام یک آن تفاوت لهجه است؟. (اختلاف=تنش)،(الماری=کمود)،(انجمن یا اتحادیه=کانون)،(بم دستی=نارنجک)،(راکت=موشک)،(حوض=استخر)،(دیپلوم=مدرک)، (بروت=سبیل)،(پکه=بادزن)،(پنجه=چنگال)،(پوقانه=بادبادک)،(چاینک=غوری)،(شیریخ=بستنی"1")،و... و... و....
باز این جنابان از معیاری بودن و بازاری بودن فضل فروشی خواهند کرد. به حضور این استادان گرانقدر عرض میکنم که قرار آخرین احصائیۀ یا به گفتۀ آنها (آمار) سازمان ملل فقط چهار فیصد مردم افغانستان باسوادند که یک اعشاریه سه فیصد آنرا زنان تشکیل میدهند، و باقی نود وشش فیصد بی سوادند. به لحاظ خدا بر همین مردم رحم کنید و شیریخ شانرا بستی نسازید و پوقانۀ طفل شانرا بادبادک.و... و... و.... بگذارید کلمۀ (قاغوش) را به عوض (خوابگاه) استعمال کنیم که مربوط یکی از تبار های خود افغانستان است یعنی (ترکمنها). و در استعمال آن درافغانستان بیش از یکصد سال سابقه دارد.
سنگ تهداب اولین اردوی افغانستان به شکل مدرن آن در سالهای 1890 توسط امیر عبدالرحمن خان فقید گذاشته شد و برای جائیکه عساکر در آن استراحت میکردند (قاغوش) گفته شد. شما اصرار دارید که این یک واژۀ ترکییست و باید به خوابگاه فارسی عوض گردد. ما نمیگوئیم که برادران ایرانی ما کلمۀ (قابلمه) را که ترکیست برای (دیگ) استفاده نکنند شما چرا اصرار دارید که کلمۀ (قلغوش) را عوض کنیم؟؟؟
در زمرۀ گویا اشتباهات من ذکر کلمۀ (پنجره) را از طرف من کفر شمرده اند بدون اینکه متوجه شوند که من در کنار کلمۀ پنجره عدد (4) را نوشته ام و در توضیحات پائین صفحه نوشته ام که این کلمه در افغانستان هم مورد استعمال دارد.
من هرگز نگفته ام که کلمۀ "پنجره در زبان دری معنائی ندارد".
بلی من گفته ام که در افغانستان ما (آدرس) میگوئیم و در ایران(نشانی)، ما (استقبال) میگوئیم و آنها (پیشواز)، ما (اتوم) و(امام) میگوئیم و آنها (هسته) و(پیش نماز) میگویند. نمیدانم من در کجای اینها اشتباه گفته ام. باز هم اگر اشتباه گفته باشم از این دانشمندان و تحصیل کردگان و دوکتور صاحبان تقاضا کرده ام که اشتباهات مرا اصلاح فرمایند به عوض اینکه به من فحش و دشنام دهند. ادامه دارد.


"1" دوستی در اینروزها از کابل برگشته بودو قصه کرد که در کدام کوچۀ کابل دکان شیریخ فروشی باز شده است و بالای آن نوشته شده (بستنی فروشی).
رهگذری از دکاندار پرسیده است که برادر این بستی چه است که تو می فروشی؟. دکاندار سرپوش قالب شیریخش را بلند کرده و گفته است : اینست!! مرد رهگذر گفته برادر جان این شیریخ است. ما از قرنها به آن شیریخ میگوئیم چرا ما را آزار میدهی.


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 23.08.2008

شاغلی باختر:
نوشته های شما را خوب خواندم و می خوانم (باصطلاح افغان ها) و دارم می خوانم (باصطلاح ایرانی ها) و در آینده هم خواهد خواندم (باصطلاح کابلی ها) و خواهم خواند باصطلاح فارسی زبانان ایرانی و دانشگاهی های افغان). حرف های شما را من تائید می کنم. از زوایه ایکه شما با موضوعات برخورد می کنید، کاملا راست می گوئید. شما برداشت های شخصی خود را ملاک قرار می دهید. اما باید متوجه باشی که هر وقت شما جناب عالی دری می نویسید من به فارسی می خوانم و وقتی من به فارسی می نویسم شما به دری می خوانید، پس سئوال در اینجاست که علاوه بر افزودن و حذف پیشوند و پسوند در یک کلمه فرق اساسی در چیست؟ چیزی را که شما فرق دستوری می دانید، از طرف هیچ منبع اکادمیک تائید نگردیده است. شما لطف نموده یک سندی برای تائید گفته تان از پوهنتون کابل یا دانشگاه هرات ارائه کنید که این گپ های شما را تائید کند.

برای روشن شدن موضوع و برای توضیح بهتر موضوع مثالی را در بخش سیاسی خدمت تان عرض می کنم. زمانی مخبر بی بی سی از حفیظ الله امین، هرکاره دری زبانان و تولواک پشتوزبانان، شاگرد وفادار نابغه شرق ما و شما پرسید (خدا چشم بد را کور کند که نظر نشود)، پرسید که فرق بین سیاست خارجی شما و سیاست خارجی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی وقت در چیست؟ وی گفت: فرق بین ما و اتحاد شوروی زمین تا آمسانست -- اتحاد شوروی عضو پیمان وارسا می باشد و ما نیستیم ... پایتخت افغانستان کابل است و پایتخت اتحاد شوروی ماسکو! که می تواند این فرق ها را رد کند؟ امروز آیا گفته می توانید که فرق بین جورج بوش و آقای کرزی در چیست؟ از یک نگاه فرق زمین تا آسمانست ولی از نگاه دیگر هیچ فرقی بین این دو فرد در تطبیق سیاست معینه نیست ولی این فرق هم است که چورج بوش یک اسکاتلندی اصل امریکائی و کرزی یک افغان اصل امریکائیست. حال شما بفرمائید و بگوئید که بالای کدام فرق توجه خویش را معطوف می سازید؟ این فرق ها مانند آفتاب می درخشد. هیچ احمقی این فرق ها را رد نمی تواند.

موضوع دوم:
وقتی شما می فرمائید که ما در دری می گوئیم که "من کار می کنم" و ایرانی ها می گویند که "ما داریم کار می کنیم." کاملا درست می فرمائید. این فرق هم طبیعیست و باید هم موجود باشد. چرا این فرق ها موجود است؟ دلیل اول اینکه ایرانی ها مردم بدعت کار می باشند. آنها زاده یک فرهنگ بدعتکاری می باشند. بدعتکاری یعنی نو آوری. ما افغان ها اتباع خوب می باشیم. چیزی را که صد سال پیش برای ما دیکته گردیده است، تا امروز صادقانه پیروی می کنیم. نه تنها فرهنگ پیروی در ذهن ما حک گردیده است بلکه این خوبی را هم ما داریم که با هرکسی دیگر که سنتی نباشد می رزمیم و شکست شان هم می دهیم. پس ما نباید توقعی بیشتر از تبعیت افغان ها و شهروندی ایرانی ها داشته باشیم. خود تبعیت ما را وا می دارد که سنتی حرکت کنیم و خود شهروندی می گوید که با بدعتکاری زندگی کنید. ایرانی ها این بدعتکاری ها را از جاپانی ها تقلید می کنند -- جاپانی ها هیچوقت یک مادل موتر را بیش از یک سال در بازار نگه نمی دارند و حتی شما جناب عالی را در وسوسه می اندازد که اگر بتوانید همه ساله از بدعتکاری های جاپانی ها و امریکائی ها و آلمان ها (باصطلاح ایرانی ها) و جرمن ها (باصطلاح افغان ها) مستفید گردید. خوب نمی فهمم که سئوال شما در چیست؟

بعد دوم قضیه از نگاه صرف و نحو زبان: شما این دو جمله انگلیسی را باهم مقایسه کنید:
I eat my breakfast
و I am eating my breakfast

معنی جمله اول در ترجمه و طرز فکر افغانهای سنتی این است: "من ناشتا می خورم" و معنی جمله دوم هم عین چیز یعنی "من ناشتا می خورم." این ترجمه افغان های سنتی غلط است. این سئوال مطرح می گردد که ما چرا دو جمله متفاوت انگلیسی توسط انگلیس های بدعتکار را که دو معنی متفاوت دارند یک چیز ترجمه کنیم؟ افغان های سنتی به پیروی از فرهنگ تبعیت شان هیچ کاری در زمینه نکردند ولی ایرانی های بدعنکار دست بکار شدند و برای جمله اول این ترجمه را ارائه کردند: "من ناشتا می خورم" و برای جمله دوم این ترجمه را ارائه کردند: "من دارم ناشتا می خورم." عین موضوع در مورد دین و مذهب صدق می کند. برداشت ایرانی های شهروند و بدعت کار از دین و مذهب عین برداشت افغان های تبعه و سنتی نیست. این یک بحث فرهنگیست. طرز فکر افغان ها سنتی و تبعیت است در حالیکه ایرانی ها اندیشه بدعتی و شهروندی دارند و بهمین ترتیب هم می اندیشند.

منبع نوشته:
منبع نوشته روزنامه شده نمی تواند. منبع نوشته رادیو صدای امریکا یا بی بی سی شده نمی تواند. زیرا روزانه صدها خبر بر اساس شایغه نقل و پخش می گردد. باز هم اگر شما جناب عالی خوبتر توجه کرده باشید، رادیو صدای امریکا در مقایسه با بی بی سی دروغتر خبر پخش می کنند و بخش دری افغان های این رادیو در مقایسه با ایرانی های این رادیو غیر مسلکی تر و شایعه آمیزتر حرکت می کنند و علت آنهم این است که آنها اکادمیک نیستند. افغان ها بیشتر بر سنتی بودن و افغان بودن خویش افتخار می کنند تا بر اصول و معیارها.

منبع یک نوشته باید اکادمیک باشد. برای این بحث شما باید از منابع دانشگاه تهران و دانشگاه کابل نقل و قول کنید. این یک پیشنهاد است. من هیچوقت شما را توصیه نمی کنم که این کار را بکنید ولی اگر شما از پیشنهاد بنده پیروی کنید صائبتر حرکت کرده اید. امروز تحول از مراکز اکادمیک آغاز می گردد. تحولیکه از مرکز اکادمیک آغاز گردد آینده دارد و منابع بازاری نه دیروز اهمیت داشت و نه امروز دارد و نه هم فردائی خواهد داشت. بازار بازار است.

امید است این توضیحات من شما را به فکر کردن بیشتر تشویق کرده باشد و شما با فکریکه مبنی بر بدعتکاری باشد با این حقبین بدعتکار که سخت با تبعه بودن و سنت مخالف است وارد معرکه گردید. چرا ما با سرتنبکی بر موضع خویش تاکید کنیم؟


اسم: باختر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 23.08.2008

آقای حقبین! من با تفاوت های سلیقه یی میان دری و فارسی سر و کاری ندارم.
تفاوت های سلیقه یی میان خود گویندگان زبان دری نیز موجود است..
من صرف مثال هایی را پیشکش کردم که نمایانگر اختلاف های دستوری میان دری و فارسی است.
مثلا، آقای میرهزار میگوید:" اگر منتقدی در زمانش نوشته های طرزی را نقد می کرد و ثابت می ساخت شعر نيست، حالا وضع ادبيات بهتر بود!" ما دری زبانان هیچوقت "بهتر بود" نگفته ایم و نمیگوییم.
ما "بهتر میبود" میگوییم. به عقیدۀ من، این فرق دستوری است و ربطی به سلیقه ی شخص ندارد. فارسی زبانان شکل اول را به کار می برند و دری زبانان دوم را.
یا مثلا، آقای غیاثی میگوید: بهوتو دارد کشتی پاکستان را بسوی مخالف هوای مردم میبرد.
" ما در دری "دارد" را در چنین جایی استعمال نمیکنیم، اما میان فارسی زبانان چنین چیزی عام است. باز هم، این فرق یک فرق دستوری است که گویندگان هر زبان باید همان شکلی را که دستور زبان شان حکم میکند به کار ببرند.
خلاصه اینکه، این فرقها و فرقهای دیگری که من در نوشته ی قبلی ام یادآور شده ام، فرقهای سلیقه یی نیستند.
همچنان، منبعی را که من از آن مثالهای فارسی را گرفته ام یک روزنامه است و در روزنامه ها به صورت کل مطالب، به خصوص خبرها، به زبان معیار نوشته میشوند.
من نفهمیدم که شما چطور زبانی را که در یک روزنامه به کار رفته است بازاری خوانده اید.
اگر در مورد توضیحی بدهید، بهتر خواهد بود. و اینک باز هم مثالهایی دیگری را که نمایانگر فرق میان زبانهای دری و فارسی است خدمت تان تقدیم میکنم تا موضوع هر چه بیشتر روشن شود.
اشکال فارسی که در دری معمول نیستند در ناخنک آورده شده اند:
تصور کنيد يک شب "داريد خيابان شريعتی را شمال به جنوب می‌رانيد." ... احتمالاً مجبور شده‌ايد از دوستان‌تان که "توی" ماشين نشسته‌اند هم کمک بگيريد تا عنوان کامل فيلم را ـ که سريع از جلوی پلاکاردش "رد شده‌ايد" ـ حدس بزنيد. ... اگر آخرش خيلی باهوش "بوديد" و فهميديد اسم فيلم چه بوده، شايد به دوستان‌تان پيشنهاد بدهيد: ... بعد از ديدن فيلم که از سينما بيرون می‌آييد، اصلاً "بی‌خيال اين اسم‌ها می‌شويد."
http://weblog.macsudi.com/default.asp پس از جنگ كه برنامه سازندگي مطرح شد، زيربناهايی آماده كرديم که تا سال‌هاي بعد و تا نزديك امروز مشكلات زيادي نداشتيم. برق قطع نمي‌شد، آب قطع نمي‌شد، خشكسالي‌ها آن ‌قدر "خسارت نمي‌زد."
http://www.iranpressnews.com/source/045008.htm


اسم: .محمدیوسف عمر   محل سکونت: ماستریخت هالند    تاریخ: 22.08.2008

سلامهای گرمی خود رابه دست اندرکارانی پورتالی وزین افغان جرمن انلاین درساعاتی نیک تقدیم مینمایم.امابعد.
اولابایدعرض کنم که بنده به تمامی اقوام ومللیتهاکشوری خوداحترام دارم وفرهنگ وادبیاتی دری وپشتوجزافتخاراتی مامحسوب میشود.وهرافغان به ان بایدفخرکند.سوالم زیادتر متوجه اقای سراج وهاج میشود.که بعدازخواندنی مقاله ایشان برایم پیداشده است.استعمالی دانشگاه به جای پوهنتون چه ضربه ای بر پیکری وحدتی ملی وارد میسازد؟
ایاوحدتی ملی ما انقدربه تاری خام بنداست که بااستعمالی کلماتی دری اسیب میبیند؟
بخاطری که ایرانیان انرااولتربه کاربرده اند؟
بایدماازاستعمالی ان محروم باشیم.نظربه اعای شماعلمای پشتون کشوری مابااتفاقی ارااین نامرابه این کانونی علمی و فرهنگی برگزیدند.ایا رای وموافقتی علمای دری زبان کشورنیز گرفته شده بودیا نه که جواب ان واضح است.پس چرابازهم علمای پشتونی مان لغاتی جدیدی می افرینند.جایگزین لغاتی دری میسازند.مانندی ولسمشر.پلازمینی.کدوال.پخلی.رغونی وغیره که ازذکری تمامی ان خارج ازحوصله ای این بحث است.

ایاوحدتی ملی ما رابرهم نمیزند؟ایااین به ان نمیماند که گفته اند.قربان شوم خدارایک بام ودوهواراوزمانیکه علمای جیدی پشتونی مان تصمیم داشتندتانامی این کانونی فرهنگی رابرگزیننداخلاقاایجاب نمیکردکه ازعلمای دری زبانی کشوری مانیزرای و صلاح گرفته میشد؟واضح است که درانوقت نیزسیاست استبدادی رویکاربود.ودست واستینهاازهمانوقت برازبین بردنی زبانی دری برزده شده بود.وهمانطوریکه در پهلوی پوهنی وزارت وزارت معارف وامثال ان به کاربرده میشود.دری زبانانی ما نیزحق دارنددرپهلوی پوهنتون دانشگاه ودرپهلوی ستره محکمه محکمه عالی وغیره لغاتی دری که ادعا میشودازایران وارد شده است.درحالیکه این لغات تنهامتعلق به ایران نیست.واگرشمابرسراین مسله پافشاری دارید که این لغات زاده ای ایران است پس معادلی لغاتی مثلی پوهنتون.پوهنزی.ستره محکمه وامثالی ان درزبانی دری چیست؟اگربجای دانشگاه مادری زبانان معارفگاه بگوییم چه نظردارید؟
باعرضی احترام ومنتظرجواب تان


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 22.08.2008

دوستان عزیز افغان جرمن آنلاین و اعضای محترم این وبسایت وزین:
تشکر از صحبت های شیرین تان. مطلب اولی را که خدمت تان باید بعرض برسانم این است که با شرکت در این مباحث و بحث با شما دوستان یک هدف خاص است: ایجاد افهام و تفهیم با همدیگر در فضای دموکراتیک به پیروی از خواست های امروزی. از نظر بنده افغان ها هر چیز دارند بجز فرهنگ دیالوگ با مخالفین همدیگر. چه بهتر که ما بحیث مخالفین بجای استفاده از اسلحه پاکستانی و ایرانی برای کشتن همدیگر در بین خود مشکلات خویش را از طریق نوشتن و خواندن رفع سازیم. آیا گپ بد می زنم؟
شما دوستان افغان جرمن آنلاین اگر این گپ بنده را بی ادبی و تحقیر آمیز تلقی می نمائید، بفرمائید این حق بین متعرض و بی ادب را تادیب سازید.

موضوع دوم این است که اگر ما عیب های چیزی یا شخصی را بگوئیم ولی در مورد هنرش ساکت باشیم، بی انصافیست. بالاخره بعد از کمی مشاجره با دوستان در اینجا که اکثرا بدون هیچ دلیلی از کنترول خارج می گردد مرا واداشت که کمی عمیقتر باندیشیم. دوستی دارم که سالها بحیث ترجمان در شهر لاس انجلس کلیفورنیای امریکا کار کرده است. از او پرسیدم که فرق بین فارسی و دری چیست؟ وی پاسخ موجه و قانع کننده به تائید ارشادات دوستان ما از جمله آقای ولی احمد نوری که در فرانسه بحیث ترجمان کار کرده است و نوشته های آقای باختر و سراج وهاج ارائه کرد. خوب است این موضوع را با شما عزیزان در میان بگزارم.

در پاسخ گفت که از نظر او فرقی نیست ولی دو موضوع سبب می گردد که افغان ها خود را جبراً دری زبان بگویند نه فارسی زبان:
دلیل اول اینکه شماری از ایرانی های فاشیست مجاز هر گز قبول ندارند که یک افغان نیز بحیث ترجمان بین فارسی زبانان ایرانی و تاجیکی کار کنند. آنها با سرتنبگی کوشش می کنند که افغان را وادار سازند بجای چار مغز گردو بگویند و بجای بادنجان رومی گوزفرهنگی بگویند و عملاً آنها از خوردن بادنجان رومی پاک و منزه نفرت دارند و به گوز فرهنگی خویش مفتخر می باشند ... و ... و ... که این سر تنبگی شان شماتت و ماجراجوئیست. این آقایان ایرانی باید باید به چارمغز گفتن و بادنجان رومی گفتن افغان ها احترام کنند ولی از روی جهالت و نادانی نمی کنند. این عمل این گروه ایرانی ها قابل تاسف و تاثر است. خدا این قشر جاهل را آدم سازد تا از دری سازی افغان ها منصرف گردند. ... دلیل دوم:
موضوع اقتصادی و کار و بار است. ایرانی ها در خارج اکثرا حق افغان ها را از داشتن امتیاز فارسی صحبت کردن سلب می کنند. مثلا اگر افغانی برای گرفتن جواز ترجمانی به مراجع رسمی منابع امریکائی مراجعه کنند، ایرانی های معدودیکه در آنجا نفوذ دارند، افغان ها را باین بهانه که آنها فارسی صحبت نمی توانند، رد می کنند! این جهالت دوستان ایرانی ما نیز باید مد نظر بوده و علیه آن فعالیت صورت گیرد نه زبان مشترک ما تا اینکه ما بدستور این جهال و گروه اوباش تسلیم نگردیده باشیم و باید هم تسلیم نگردیم. هر کسیکه مهر تائید بر نیات شوم این گروه خائن می زنند، نه تنها خائن می باشیند بلکه جاهل هم هستند.

سوم: با توضیح این مطلب بحیث جوهر گپ بیائید برای زبان و فرهنگ خویش کاری بکنیم. پیشنهاد بنده این است که ما برای خود و برای ایرانی ها به چاپ یک دیکشنری جانانه مبادرت ورزیده و ایرانی های غافل و جاهل را با اصطلاحات افغانی و دری خویش آشنا سازیم. این کار به ترتیبی صورت گیرد که علاوه بر تمام اصطلاحات ایران تمام اصطلاحات دری ما نیز علاوه گردد. اولین کاری را که باید انجام دهیم اینست که این دیکشنری با صحافت و قطع بسیار زیباتر از نسخه ایرانی آن صورت گیرد و اولین کار ما این باشد که حدود یک هزار نسخه آن را بصورت رایگان در دانشگاه تهران برای دانشجویان و دانش آموزان توزیع و حد اقل صد جلد آن را در بخش های مختلف کتابخانه دانشگاه تهران تسلیم دهیم. اقلا یک یک جلد آن را در هر کتابخانه ایران و تاجیکستان در دسترس خاص و عام بگزاریم تا زبان و فرهنگ ما شناخته شده و خود ما سرفراز تر گردیم.

اگر این پیشنها بنده مورد قبول است، تائید کنید و اگر رد است مرا متوجه سازید. اگر تائید می کنید بفرمائید که برای این کار ما از کجا و بچه ترتیب آغاز کنیم؟
تشکر از توجه شما دوستان


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 22.08.2008

دوست معزز و محتمر آقای باختر:
من باکمال ادب و احترام پاسخ نوشته شما را ارسال داشتم ولی از طرف دوستان معزز در پورتال وزین افغان جرمن آنلاین این پاسخ من تحقیر آمیز تلقی شد. معذرت می خواهم از دوستان افغان جرمن آنلاین و شما دانشمند مکرم. این بار سعی بلیغ می کنم که پاسخ خویش را ادبی تر، انسانی تر و مودبانه تر ارائه بدارم:
اول:
نوشته شما جناب عالی را خواندم. تفاوت هائی را که شما گلچینی کردید براستی هم که در فارسی ایرانی ها و دری افغان ها بچشم می خورند ولی این تفاوت ها بیشتر سلیقه ای می باشند تا فرق بین دری و فارسی ایرانی ها. مثلاً شما بحیث یک دری فهم افغان تمام نوشته های فارسی دوست ایرانی تان را می خوانید و آن را می فهمید. اگر فرق بین دری افغان ها و فارسی ایرانی ها می بود شما باید فارسی ایرانی ها را نمی فهمیدید. عملاً شما با تفسیر و تعبیر خویش از فارسی ایرانی ها ثابت می سازید که زبان یکیست ولی سلیقه کار برد فرق می کند. مثلا شما خوش دارید پیراهن سفید بپوشید ولی دوست ایرانی تان با سرتنبگی می کوشد پیراهن آبی بپوشد. پیراهن پیراهن است ولی رنگ های آن فرق می کند.
دوم:
منبعی را که شما انتخاب کرده اید منبع اکادمیک نیست، منبع بازاری است. اگر شما نشریات دانشگاه تهران را ملاحظه کنید، کمتر سلیقه در آن بکار می رود. طوریکه شما در یک بازار متاع و کالای گوناگون را مشاهده می فرمائید، طبعا شیوه ها و طرزهای گوناگون را برای ابتیاغ و عرضه و خرید آن یافته می توانید. اگر شما موضوع را از نگاه اکادمیک ارزیابی کنید، این مشکل رفع می گردد. بامید روزیکه ما کلاً اکادمیک حرکت کنیم.
سوم:
بیا یک مثال وطنی خدمت تان عرض کنم. زمانی مرحوم ظاهر خان به زرمت ولایت پکتیا رفت. این سفر مصادف بایام خجسته عید سعید اضحی بود. ریش سفیدان قوم خدمت ظاهر خان، پادشاه وقت، آمدند و از او پذیرائی گرم بعمل آوردند و ضمنا پیشنهاد کردند که روز های عید را برای دیدار از خانه های شان تیر کند و عرض خویش را خدمت اعلیحضرت با این عبارات تقدیم کردند:

...........................................

تشکر از توجه دوستان معزز و محترم افغان جرمن آنلاین و یک جهان از تلاشهای شان ممنون که حقبین بی ادب را تادیب می کند. هر کس نیاز به تادیب داشته باشند، باید تادیب گردند، ولو حقبین هم باشد.


اسم: شمس الحق   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 22.08.2008

در ادامهء بحث قبلی ام، برای اینکه به اصل موضوع که همانا مقالهء آقای نوری است پرداخته شود، به چند اشتباه به عنوان مشتی نمونهء خروار از بیراهه روی آن جناب در لیستی که ترتیب کرده اند اشاره می نمایم که به جواب دوستمان باختر نیز در آن ضمن خواهم پرداخت. آقای نوری اصطلاحات فارسی دری مروجهء در افغانستان و اصطلاحات مروجهء در ایران را در دو ستون مختلف ردیف نموده اند تا خواننده بتواند اختلاف دو زبان را! به خوبی درک نماید. من آقای نوری را نمی شناسم، و حتی نمی دانم که رشتهء اصلی وی چیست و در چه زمینهء تخصص و بلدیت دارد. اما در پیامی که آن جناب گذاشته اند می گویند : "بلی جناب صبور خان شما حق بجانب هستید که من یک آدم اکادمیک نیستم و ادعای اکادمیک بودن چه که ادعای کاندید آنرا هم ندارم و تحصیلات عالی هم ندارم ولی با همین سواد کمی که دارم بخود اجازه میدهم که در برابر این سیل خانه ویران کن فرهنگی و دکتاتوری ایران مقاومت نمایم و برای حفاظت و اصالت زبان سچه و کهن دری وطن خود بجنگم." سوال اینجاست که آیا وارد بحث شدن آن هم در موضوعی به این حساسی فقط از روی احساسات صواب است و یا فهم و دانش تخصصی هم در این زمینه لازم است؟ مدتی است که در همین ایران، رییس جمهورش می گوید برای خدمت به مردم "به این کاغذ پاره ها" نیازی نیست. منظورش تحصیلات اکادمیک و مدارم علمی است. حالا عین سخنان احمدی نژاد را آقای نوری تکرار می فرمایند. برای خدمت به زبان دری تحصیلات اکادمیک گویا لازم نیست!

الف- به هر حال فرض می گیریم که تحصیلات اکادمیک هم برای درک این خطر بزرگ ( یعنی تهاجم لغات زبان فارسی و ترویج آنها در زبان دری!) نیازی نباشد، آیا یک کسی که فهم دقیقی از زبان، لغات و گسترهء لغات یک زبان ندارد می تواند با توجه به زبان غیر معیاری، یعنی لهجهء کابل یا تهران، حکم درستی در مورد صادر نماید؟ نظر من این است که خیر نمی تواند. چنین آدمهایی نا فهمیده به گسترش کج فهمی و سوء تفاهم در جامعه و ایجاد بحران و بی اعتمادی در بین ساکنان کشور می پردازند. لهجهء کابلی، با زبان معیار تفاوت دارد، همانگونه که لهجهء بدخشانی و بامیانی و هراتی و تهرانی با زبان معیار متفاوت است. این یک چیز طبیعی است. در هر زبان تفاوتهایی بین زبان معیار -که از قواعد و دستور زبان عمومی پیروی می کند- و زبان غیر معیاری (یا همان لهجه ها و گویش های متفاوت) وجود دارد. برای همین است که در هرات و مناطق غربی حوزهء زبان فارسی ق را به صورت غ تلفظ می کنند و در مناطق شرقی مانند کابل و دیگر جایها ق را با تلفظ عربی آن همان ق تلفظ می نمایند.

در لهجهء هراتی به اینجا "اینجی" یا "اینجگاه" می گویند. به همینها "هنمینا". که همه با زبان معیاری متفاوت است. در لهجهء کابلی و تهرانی هم همینطور است. لذا "چونه زدن" که لهجهء تهرانی است جزء زبان معیاری نیست که ما با عصبانیت آن را نشانهء تفاوت "زبان" ها قلمداد نماییم. اگر چنین قاعده ای در میان است ما یک زبان فارسی نداریم، بلکه به تعداد دهات و قصبات و شهرها ما زبان های متفاوت خواهیم داشت. گاهاً بین لهجه های محلی و زبان معیار از نظر ساختار فعلی نیز تفاوتهایی وجود دارد.

فارسی معیار:نمی توانم بروم
لهجه کابلی:رفته نمیتوانم
معیار: ببین
لهجهء کابلی: سیلکو یا سَیکو
معیار: محمد به خانه اش رفت.
لهجهء پنجشیر: مامد به خانیش رفت.

ب- چند نمونه از کلماتی را که جناب نوری غربیل نموده اند اینجا می آورم با ذکر این نکته که در یک زبان ممکن است چیزی واحد نامهای متفاوت داشته باشد. مثلاً چلپاسه در کابل و کَروش در پنشجیر، سمارق در کابل و بخش هایی از پنجشیر، اما به همین سمارق در "درهء" پنچشیر "گوش بره" می گویند.این دلیل به تفاوت زبانی نیست. با این هم، اشتباهات آقای نوری یکی و دو تا نیست. ببینید: (اولی گویا مروج در افغانستان است و دومی در ایران)

اتوم= هسته
امام= پیش نماز
استقبال= پشیواز
انتخاب= گزینش
آدرس = نشانی
انرژی اتومی = کارمایهء هستوی (!)
اوربند = آتش بس
استیشن = ایستگاه
اطفاییه= آتش گل کن (که در ایران به آن آتش نشانی می گویند نه آتش گل کن!)
آش= شوربا ( تا جایی که من می دانم در ایران به آش، آش می گویند!) اما در ترکی به سوپ شوربا می گویند.
آمبولانس= خودرو ( اگر کسی غیر از آقای نوری دیده است که در ایران به آمبولانس خودرو بگویند ما را هم خبر کند. اما در ایران به "موتر" ماشین یا خودرو می گویند. که خودرو ترجمهء "اتومبیل" است!

ارسی= پنجره (یعنی در زبان دری ما پنجره معنایی ندارد! پناه بر خدا)

هدفم از آوردن مثالهای بالا ذکر دو نکته است. همهء آن چیزهایی که توسط آقای نوری از نظر املایی و معنایی درست ثبت شده است، شمول در زبان فارسی دری می باشد. چیزی خارج از آن نیست. آفتاوه و آفتابه گرفته " آتش گل کن". ما ندیده ایم که به افسانه در ایران قصه بگویند. یا در زبان معیار به برادر داداش. داداش اصلاً کلمهء است ترکی که بیشتر در زبان محاوره استفاده می شود. یک تعدای از این کلمات مترادف هستند. بحث و جستار و .... که نمی دانم چگونه می شود از یک زبان کلمات مترادف را از آن حذف نمود! زبانی که کلمات مترادف ندارد شاید فقط به درد ندافی بخورد. چیزی که آقایان می خواهند زبان فارسی را چنان جور کنند.
ادامه دارد....


اسم: افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 21.08.2008

محترم خاک (حقبین)
هدف پورتال افغان جرمن آنلاین این است که برای افغانان بوردی عرضه شود تا روی آن همه بتوانند بدون هراس از تحقیر و تعرض به شخص نظریات و افکار خود را تحت نام عینی خویش درج نمایند. قراریکه ملاحظه می فرمائید اقغانان واقعی مانند شاغلو نوری، سراج وهاج، مسعود فارانی، باختر، صفی الله صاحبزاده، شمول حق و . . . نظرات خود را مطابق به عنوانیکه به نظرخواهی گذاشته شده است، ابرازمی دارند.
طبیعی است ما کسی را مانع شده نمی توانیم، که نوشته های خود زیر نام های مستعار در ج نمایند. اگر این نظرات عاری از تعرض و تحقیر به شخص باشد، از مرا عات کرامت انسانی برخوردار بوده و به عنوان مضمون وفق داشته باشد، به نشر می رسد.
متأسفانه در قسمت شما تکرارا ً دیده می شود که به حیث شخص مجهول کوشش دارید تا هدف پورتال را به بی راهه بکشانید، چیزیکه از طرف ما قابل قبول نیست. شما می توانید روش تان را یا با اهداف پورتال همنوا سازید و یا در غیر آن مارا از نشر اظهارنظر خود معذور پندارید.
با تقدیم احترام


اسم: Shirsha   محل سکونت: Canada    تاریخ: 21.08.2008

جناب آقای نوری
آن دسته از افکار و سخن ها و حرف ها و پرحرفي هايي که تکراري اند و سابقه اي حدوداً ۱۰۰ ساله دارند ـ آن گروه از اظهارات و نظراتي که برخي از آنها مخصوص خود ايشان اند يا اگرچه تکراري اند بااين حال ، به واسطهء آن که از صافي ِ نگاه و قرائت خاص ايشان عبور مي کنند و از شيوه و سبک خاص ايشان در نگرش و نگارش ِ پر طمطراق ونثري رجز خوان و معارض ، بهره مي جويند ، مي شود آنها را مکنونات ضميرِ ايشان انگاشت يا دست ِکم شکل ِ عرضهء سخن را حاصل ِ روحيهء طلبکار و پرخاشگر ايشان دانست.

به هر حال ، آنچه که از ابتدا تا انتهاي اظهارات ايشان آشکارا و گاهي به مبالغه جلوه مي فروشد ، روشي است که حضرت استاد با بهره مندي از ظرفيت ها ي فني و حرفه اي خود به کار مي گيرد تا تحريف هاي تاريخي وبرداشت هاي مجعول و مقلوب از مسئلهء زبان ها وا قوام و مليت و فرهنگ به يک نظريهء قدرت خواهي و باج طلبي از ملت ما بدل سازد و به نام دفاع از کثرت قومي و فرهنگي و زباني ، و پشت نقاب انسان دوستي وعباراتي از اين نوع ، عوام زدگان و شستشو شدگان ِ فکري را بسيج کرده ودر برابر استمرار وحدت ملي ما و در برابر مهم ترين و شکوهمند ترين عنصر وحدت بخش و اشتراک آفرين مردم ما ، يعني در برابر زبان فارسي به کار گيرد.


اسم: Torbikai   محل سکونت: Canada    تاریخ: 21.08.2008

به عنوان یک تماشاچی بی طرف،
معنی دیگر این جدال این است که باید حق حاکمیت بر زبان مشخص شود. افغان ملیتی ها می گویند این حق از آن ماست. آنان می گویند همانگونه که حق حاکمیت سیاسی از آن ماست حق حاکمیت و حکم روایی در تمامی عرصه ها به ویژه در وادی زبان نیز باید مربوط به ما باشد. آنان می خواهند این حکم روایی تا جایی پیش رود که دستور و قواعد زبان فارسی همانند امور حکومتی با صدور احکام دولتی قابل تغییر و تحول باشد. برای دست یابی به چنین خواسته ای که عمیقا سیاسی است نخستین کار ایجاد مرز بین زبان فارسی که در ایران تکلم می شود و زبان فارسی مروج در افغانستان بود. گویا با جداسازی فارسی و دری در وادی احکام حکومتی می خواستند فارسی رایج در افغانستان بیشتر از پیش قابل کنترل و تسلط باشد. افغان ملیتی ها بعد از بر افراشتن این دیوار به راحتی می توانستند هر واژه و اصطلاح فارسی را که نمی پسندیدند می توانستند با بیگانه و غیر دری خواندن آن، زمینه حذف و ترد آنرا فراهم نمایند.

متاسفانه جنگ علیه زبان فارسی هیچگاه منطقی و علمی نبوده هرچند علیه یک منطق و علم زبانی صورت گرفته است. اگر مراد از این مبارزه، رشد و بالندگی زبان پشتو باشد اولا هدف مبارکی است. این مهم نیست که چند در صد ساکنین افغانستان به زبان پشتو تکلم می کنند. نیم یا همه و یا یک در صد نا چیز. مسئله مهم رشد یک زبان است و رشد و توسعه زبان یک امر فرهنگی بسیار مبارکی است. دیگران زبان های نیمه بدوی قبایل وحشی کشور شان را با صرف میلیارد ها دالر حفظ می کنند ما چرا نباید زبان مردم خود را حفظ کنیم؟
اما چرا این توسعه و رشد باید به قیمت قربانی کردن یک زبان دیگر صورت می گیرد؟
چرا برای رشد و توسعه زبان پشتو باید زبان فارسی از لوحه ها کنار گذاشته شود؟
مگر امکان هم نیشنی آنان وجود ندارد؟
مگر نمی توان در یک لوحه هم به پشتو نوشت و هم به فارسی، همانگونه که نوشتن به پشتو و انگلیسی در یک لوحه میسر بوده و است؟
آیا دوستان افغان ملتی ما زبان پشتو را به انگلیسی نزدیک تر می بینند تا فارسی؟
اگر ما بگویم پوهنتون کابل و در کنار یا زیر و یا زبر آن بنویسیم دانشگاه کابل چه اشکالی پیش می اید؟


اسم: باختر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 21.08.2008

به ادامه ی بحث ما در ارتباط به تفاوتهای دستوری میان فارسی و دری، باز هم مثالهایی ارائه میکنم. قابل یاد آوریست که با ذکر تفاوتهای زیر، قصد ندارم نشان بدهم که زبان دری بر فارسی برتری دارد یا بر عکس. هدفم تنها اینست که نشان بدهم فارسی و دری یکی نیستند.فرقهای دستوری میان این دو بیشتر از آنست که بعضی ها ادعا میکنند. من تفاوتهای دستوری زیر را تنها با مرور یک مقاله ی فارسی جمع آوری کرده ام. صدها اختلاف دستوری دیگر هم میان دری و فارسی موجود است که خواننده گان ارجمند میتوانند با مرور نوشته های فارسی آنها را دریابند. به هر حال، از پر حرفی معذرت میخواهم. اینک بعضی از تفاوتها میان زبانهای دری و فارسی را تقدیم تان میکنم. منبعی که مقاله فارسی را از آن جا گرفته ام، در آخر این نوشته آمده است.

١- شهردار تهران گفت: شهرداري تهران، قانع به بحث‌هاي كارشناسي محيط زيست درباره احداث گورستان در منطقه «تلو» نيست و محيط زيست بايد در كوتاه‌ترين زمان ممكن، منطقه ديگري را پيشنهاد دهد. (در دری، "قانع" باید پهلوی " نیست" بیاید، اما معلوم میشود که در فارسی چنین نیست. همچنان، در دری ما میگوییم "پیشنهاد کند. "پیشنهاد دادن" در زبان دری مروج نیست.)

٢- ... مي‌توان گفت كه اين محيط‌هاي ورزشي و تفريحي استعدادهاي نهفته بانوان را بروز مي‌دهد. (در دری، به جای "بروز میدهد" میگوییم "نمایان میکند". "بروز میدهد" به معنایی که در این جا استعمال شده است، در دری مروج نیست.)

٣- وي به بانوان شهر تهران اين نويد را داد كه دو پارك بانوان ديگر در منطقه 17 و 22 شهر تهران ايجاد شود... (در دری ما میگوییم "دو پارک دیگر بانوان". امیدوارم که جای کاربردکلمه ی "دیگر" در این جا اشتباه تایپی نباشد. همچنان، در دری ما میگوییم"ایجاد میشود."، نه "ایجاد شود".)

۴- در حال حاضر شهرداري تهران، در حد توان خود پروژه‌هاي شهري را در حال اجرا دارد. ( در دری "اجرا داشتن" مروج نیست.)

٥- پيمانكار هنوز قسمت‌هايي را كامل نكرده بود و پس از آن، نقص‌هايي براي پروژه پيش آمد و... (در دری، ما "کامل کردن" نداریم. ما "تکمیل کردن" داریم. همچنان، به جای "نقص هایی" در این جمله، ما "کلمه ی "مشکلاتی یا موانعی" را استعمال میکنیم.)

٦- اما در حال حاضر اين پارك در تمام شب‌هاي تابستان برنامه‌هاي متنوعي را داشته است. ( در دری، ما "برنامه های متنوعی دارد" میگوییم.)

٧- مردم براي بازديد از اين آبنما، بايد پول پرداخت مي‌كردند، ( در دری، ما "پرداختن" داریم، نه "پرداخت کردن".)

٨- در حال حاضر در شب‌هاي جمعه و ساير مناسبت‌ها، همه جمعيت شهر به سمت بهشت زهرا(س) گسيل مي‌شود (در دری، در مواردی از این قبیل، به جای "گسیل می شود" ما "میرود" را استعمال میکنیم.)

٩- 40سال است كه زباله‌هاي شهر را بر مردم جنوب شهر تحميل كرده‌ايم و اين زباله‌ها به شكل غيربهداشتي دفن شده‌اند، اما از چند روز آينده و با راه‌اندازي اين دو مركز كه با دو شيفت كاري كار مي‌كنند، ديگر حتي يك كيلو زباله هم در شهر تهران، دفن غيربهداشتي نمي‌شود. (در دری، ما به جای "دفن کردن" در همچو موارد از "انداختن، به دورانداختن یا ریختن" استفاده میکنیم.)

http://www.isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?ID=News-1183629&Lang=P


اسم: ادریس   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 20.08.2008

آقای نوری به عوض اینکه در مورد ابتکار شان یک کمی تشریح و روشنی بیاندازند و طرز کاربرد یک لغت را در ولایات مختلف افغانستان واضح سازند از موضوع دور رفته چون تاب پاسخ گویی را ندارند از پورتال افغان جرمن آنلاین خواستار حذف نظر حریفان خودرا دارند.چرا کلمات ولغاتی که سالها مورد استفاده مردم ما بوده مربوط ومتعلق به ایرانی ها میدانید؟
به گفته آقای حقبین تهمت نزنید. بلکه با مروت وحوصله مندی مردم را قناعت دهید. سلامت و آرام باشید منتظر منتظر منتظر جواب شما.


اسم: M.Yusuf Omar   محل سکونت: Maastricht Holland    تاریخ: 20.08.2008

salam wa ehteramat ba dast andarkarane portale wazene afghan german online.
pesh az erayaie nazar wa sawalam bayad arz kunam ke banda.ba tamame aqwam wa melyathaie watan khud ehteram wa arj meguzaram.wabardashte sou az nazar wa sawalam nashawad.sawalam khasatan mutawaje akaie saraje wahaaj meshawad wa degar dast andarkaran.agar emroz dar pahloi pohantun daneshgah wa ya dar pahloie estera mahkama dadgahie haali estemaal meshawad che zarbaie ba wahdate mili maan mezanad

aya wahdate mili maan enqadar ba taare kham band ast ke dar assare estemaale kalemate sdari dar pahloi pashtu zarba mebenad.paas chura pashtuzabanane maan ejaza darand ke kalemate jadede ra roikaar namuda wa ba kaar bebarand manande wolussmesher.

plazmiyane da kadwalo wuzarat.wa kalemate dari ra az pashtu dor mekunand hamantur darizubanane keshware maa neez haaq darand ke kalemate assel dari ra jaguzene degar kalemat besazand.wa ella een ba aan me manad ke qurban shawam khudara yak bam wa du hawa ra muntazere jawab tan astam wa bayad arz kunam ke daneshga tanha mutahaleq ba iran neest khude tan allem asted wa nabayad agar kassi mekhuahad az kalemate mutaleq ba zabane khud kaar begerad muhre paniranism ba wai zada shawad.az tawajuhi tan tashakur emile man eenast
yusufomar1966@hotmail.com


اسم: Tareq   محل سکونت: U.S.A    تاریخ: 20.08.2008

آقای وهاج
با ملاحظه کامنت شخص لايقی از ايالات متحده به نام شيرين ( دوری ، ودوستی) که مقاله جالب ( کانديداتوری مجدد کرزی) از قلم شمارا ديده است و تبصره ای نگاشته، من هم يک نکته قابل تامل دارم که بيان ميدارم :
دوستی دارم که زبان مادری اش ، پشتو نيست ، اما گاه مطالبی به زبان پشتو مي نويسد، گويا وی مکتب ثانوی را در دوره ظاهرخان که پدرش در قندهار مامور دولت بوده خوانده و بهر حال کم و بيش پشتو ياد گرفته است
، اخيرا که نامبرده کلمه (ولسمشر)را بجای رييس جمهور بکاربرده، در مطلبی که در خاوران چاپ کرده است، از وی از طريق ايمل پرسيدم، مگر (کرزی)را ميتوان گفت : ولس مشر ؟ يا ژنرال مشرف را؟ اينها که دست نشانده ای قدرت های جهانی اند !
جوابی که داده برای من جالب است
. اين است عين نوشته موصوف (عزيزم. سلام برشما. کلمه ترکيبی «ولسمشر، در نگارشات ژورناليزم امروزی، توسط هموطنان پشتو زبان، به معنی، ربييس دولت يا رييس جمهور است، من هم به همين معنی به کار برده ام ، اين که اين ترکيب درست است يانه، به من و شما مربوط نيست !
من و شما در باره زبان مادری خود بايد تبصره کنيم نه لسان و گرامر ديگران. به خانواده ات سلام مگويم)اين نوشته و ابراز نظر يک فارسی زبان که از محدود کسانی است که ميتواند، پشتو بنگارد، مرا به تامل واداشت که چرا بعضی ها، در برابر دانشگاه يک جبهه جنگی، جور کرده اند و عاشق افکار افراطی خويش اند؟
با احترام مزيد
. طارق نيازی ( ايالات متحده ــ ايالت مشيگان ـ ديترويت)


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغاتستان    تاریخ: 20.08.2008

جناب سراج وهاج:
اول: منتظر نشر مجله تان هستم. همچنان در مورد آن اگر توفیق خواندنش را یافتم قضاوت هم خواهم کرد.
دوم: بحث عادل بودن در اینجا مربوط نیست. از نگاه اجتماعی هر کس عادل است. این یک مطلب نسبی است. در دنبا باندازه شمار مردم افراد و اشخاص عادل موجود است. هیچکس در دنیا ناعادل خلق نگردیده است. اما از نگاه حقوقی عادل یک تعریف مشخص دارد که شما در آن مورد علاقه ندارید.
سوم: ولی احمد جان از روی تهمت می گوید که، مثلا، ایزار دری و تنبان ایرانی است. تا اندازه ایکه فکر قاصر من امکان می دهد، بجز در کابل، در سائر نقاط افغانستان مردم تنبان می گویند. ولی جان مدعیست که سر باز ایرانی و عسکر دریست. آیا بخت زمینه بیش از سه دهه پیش ایرانی بود که می خواند:

http://www.youtube.com/watch?v=uHgiQ9lKlqo&feature=related

ولی احمد نوری شهروند را در همینجا هموطن قبول کرد ولی شما در لست تهمت زنی های او مراجعه کنید که شهروند را به دروغ و غلط چه معنی می کند.

لطف تموده در همین دو سه مورد یک توضیح عادلانه ارائه کنید. خواهشم این است که از دروغ و تهمت زنی ها باین شکل ** باید خودداری کنیم.

آیا گپ بد می زنم؟


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 20.08.2008

آقایان محترم حقبینان!
من یک پاسخ کوتاه قرضدار شما هستم.
انشاءالله یک هفته بعد کارِِ مجله که من مسؤول نشر آن هی باشم، به اتمام می رسد و من آنگاه صحبت کوتاهی با شما عزیزان خواهم داشت.
فعلاً(دروقفهء کار)از شما فقط یک سؤال دارم، اینکه آیا شما (یکی یا دو، یا همهءتان) " عادل" هستید؟...
همین!
« تشکر»


اسم: باختر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 20.08.2008

در ارتباط به تبصره ی اخیر آقای شمس الحق که بیان داشته اند "... فارسی کابلی و فارسی تهرانی و فارسی بامیان تفاوت های آوایی دارند، که به اصطلاح تفاوات فونتیک است، اما دستگاه دستوری و نحوی در همهء این گستره یکیست." میخواهم مثالهای زیر را به مثابه ی "مشت نمونه ی خروار" تقدیم کنم:

١- اگر منتقدی در زمانش نوشته های طرزی را نقد می کرد و ثابت می ساخت شعر نيست، حالا وضع ادبيات بهتر بود! (در فضای باز، نوشته ی کامران میرهزار) (در دری ما مییگوییم: ...حالا وضع ادبیات بهتر میبود.)

٢- آقای لطيف ناظمی محصول ذهن فرسوده ی خود را نمی تواند با کوتاه و بلند کردن سطرها و گذاشتن قافيه ها هر جا دلش بود، شعر جا بزند... (در فضای باز، نوشته ی کامران میرهزار) (در دری ما میگوییم: هر جا (که) دلش باشد، شعر بنامد.)

٣- ... وقتی به نیات غیر اسلامی بوتو متوجه میشود و درک میکند که؛ بهوتو دارد کشتی پاکستان را بسوی مخالف هوای مردم میبرد... (عقل پاکستانی و عقل افغانی، نوشته ی محمد میرویس غیاثی) (در دری ما میگوییم: بهوتو کشتی پاکستان را به سوی مخالف....(بدون دارد))


اسم: خاک   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 19.08.2008

محترم کبیر جان:
یک جهان ممنون از لطف و توجه تان. در فضای باز و آزادی بیان هر کس حق دارد هر چه بگوید و هر چه فکر می کند، فکر کند. این حق هر انسان است بیک شرط: هر کس مسئول گفته های خویش نیز می باشد. بعنی اینکه اگر کسی دروغ می گوید باید ذروغگوئی خویش را ثابت سازد. تهمت کردن خوب نیست.

در همین یک بحث ساده شما متوجه هستید که خاک حقبین است، خاک شمس الحق است، خاک از فامیل موسی است، خاک مدیر مسئول مجله بینام است، خاک ایرانی است، خاک چوبکی ایران است، خاک ضد افغان و افغانستان است ...در سایت های دیگر خاک جناب استاد هاشمیان است، خاک پشتون است، خاک مهاجر کولابی است، خاک وطن فروش اسن، خاک وطن خر است، خاک وطندوست است، خاک هزاره است، خاک ازبک است، خاک ستمی است، خاک پاکستانی است، خاک ایرانی است ... و ... و ... خودت و من شاهد بوده ایم که خاک بخاطر پشتون بودنش بزعم این بزدلان بی مسلک بی تبلک بخاطر چیزیکه هیچوقت نبوده چقدر مورد طعن و لعن قرار گرفته است.

بالاخره از قرآن، خدا، شرف، ایمان و وجدان تان حیا کنید. از این همه تهمت گوئی ها ابا ورزید. در اینجا بحث بالای واژه های مصطلح در افغانستان و ایران در یک زبان بنام فارسی می باشد. شاید افراد و اشخاص زیاد هم نظر در این مورد یافت گردند، اما تمام کسانیکه هم نظر می باشند، شاید یک نفر نباشند. از طرف دیگر اگر یک نفر هم باشند، شما به کمیت چه کار دارید، چرا کیفیت را در نظر نمی گیرید. لطف نموده در مورد ارزش های گپ این فرد یا افراد و اشخاص توجه کنید.

از لطف تان یک جهان ممنون. من ولی احمد نوری را شخصا کاری ندارم ولی او بشرطیکه از تعقیب من دست بردار شود. زمانیکه ولی احمد نوری در شنسب کار می کرد، من همراه او همکار رسصمی بودم اما این جناب عالی بجای اینکه در مورد ساحه کارش وسیغتر فکر کند، شروع به توهین و تحقیر همکاران بیچاره اش در محوطه شنسب سرویس می کند و او هیچ نمی اندیشد که شاید او از خود همکاران بالاتر در دوائر رسمی هم داشته بوده باشد.
تشکر از توجه تان.


اسم: Kabir   محل سکونت: Germany    تاریخ: 19.08.2008

Mohtaram Hazrat Khaak (Haqbin) Salam, I hope you are doing well. Although I am not involve in this part of AGO, but because of your request I try to mediate between you and Mr. Nouri.

Fist of all, it was me who gave the information to Mr. Nouri that Mr. Haqbin is the same person who is writing in the English forum and who knows him and Shansab from Afghanistan good.

Second, the problem between you and Mr. Nouri has private nature and should be discussed private between you and Mr. Nouri. Here is the email of him:

walinouri@noos.fr

Please take contact to him. I am sure that you will be able to solve your past problems as soon as possible.
Sincerely yours Kabir


اسم: خاک   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 19.08.2008

جناب ولی احمد نوری:
سلام. چه گپ است. حضرت خاک زنده و تیار ولی شما در غیاب او تهمت می کنید. در حضور خاک چه ضرور است که حقبین را تاپه خاک بزنی. خاک حاضر است در مورد سئوالات شما جواب بگوید. لطف نموده سئوالات تان را در مورد حضرت خاک واضح سازید که جواب بگیرید. چه ضرور که در غیاب خاک گپ می زنی. اگر چیزی در بساط داری بیا در وبسایت افغان آنلاین پرس که آزادانه بحث کنیم. نگفتی که در افغان آنلاین پرس شما جناب عالی با کدام نقاب ظاهر می شوید.

از جناب انجنیر کبیر جان، مسئول وبسایت افغان جرمن آنلاین خواهشمندم این نوشته مرا نشر کنید. شما و حضرت خاک یک عمر در یک سنگر جنگیدند. آسمان بالا و زمین پایان. شما چرا جلو اندیشه مردم را می گیرید و چرا اجازه نمی دهید این نوشته نشر گردد.


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 19.08.2008

جناب مسعود فارانی:
نوشته های شما را خواندم. برای کوتاه ساختن بحث، از شما یک سئوال دارم: چرا استعمال کلمه "دانشگاه" بجای "پوهنتون" وحدت مردم افغانستان را بلرزه می اندازد؟ من چرا برای وحدت بین افغان ها از "دانشگاه" خویش بنفع "پوهنتون" بگذرم و شما چرا از "پوهنتون" تان بنفع "دانشگاه" نمی گذرید و مهمتر از همه برای تامین وحدت ما چرا هم "دانشگاه" و هم "پوهنتون" را نداشته باشیم؟ شرط اول و لارم برای وحدت همزیستی است. چرا شما با دانشگاه من همزیستی نمی توانید؟

تشکر از توجه شما جناب عالی.


اسم: شمس الحق   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 18.08.2008

به نظر می آید که دوستان به جای اینکه مقالهء آقای نوری محترم را بخوانند و بعد نقدهای بر آن را، فقط به خواندن نظریات خوانندگان می پردازند و بر همین اساس در مورد قضاوت می کنند. من در چند بند می خواهم لب لباب نظرم را یکبار دیگر تکرار کنم تا دوستانی که تصور می فرمایند شکلهای گویشی یک زبان هر کدام می تواند زبانی مستقل باشد، و حتی با زور و تهمت و افترا( با کلماتی نظیر ایرانی و ایرانی پرست!) به سایر هموطنان خویش قصد دارند که صایب بودن نظر خویش را بقبولانند نکاتی را یاد آوری نمایم.

1- گویندگان زبان فارسی دری، حوزهء جغرافیایی وسیعی دارند که شامل افغانستان،تاجیکستان و ایران و بعضی کشورهای دیگر می شود. دستور زبان فارسی در تمام این کشورها یکیست، اما به نسبت تفاوت جغرافیایی تفاوت لهجه یا گویش در بین گویندگان این زبان وجود دارد. فارسی ای که در دوشنبه صحبت می شود با فارسی کابلی و فارسی تهرانی و فارسی بامیان تفاوت های آوایی دارند، که به اصطلاح تفاوات فونتیک است، اما دستگاه دستوری و نحوی در همهء این گستره یکیست. من می روم، در همهء این سه کشور زمان حال ساده است، و رفتن مصدر است و رفت فعل آن.

2- زبانها در همهء دنیا در حال تغییر و تحولند، اصولا زبان، یا گفتار و کلمات، اموری ذاتی نیستند، بلکه قرار دادی اند و مشمول تغییر. زبانها به نسبت پیشرفتهای علمی/ تکنولوژیک و تغییرات اجتماعی و فرهنگی تحول می پذیرند و کلمات جدیدی وارد دستگاه واژه گانی آن می شود. اصطلاحات مروج در این زبان، چه در ایران رواج داشته باشد چه در افغانستان و چه در تاجیکستان جزء ذخیرهء واژه گانی این زبان است. اینجا سخن بر سر فرهنگ و دانایی است، نه مرزها و یا رویارویی سیاسی دو کشور. ما نمی توانیم در مقابل واژهء فرهنگ برخوردی "طرد" آمیز داشته باشیم. این واژه "شامل" فرهنگ و تجربهء تاریخی و معنوی ما است. زمانی ما می توانیم کلمهء را طرد کنیم که نسبتی با زبانی که ما با آن سخن می گوییم نداشته باشد. اما رابطهء "فرهنگ" با زبان ما، نه رابطهء "اشتراک" که رابطهء "شمول" است.یعنی در داخل زبان ما قرار دارد نه در بیرون آن. اگر زبان را نظامی از نشانه ها مد نظر بگیریم (هم نشانه های منطقی و هم نشانه های بیانی که در تقابل قرار دارند)، نشانه ها به عنوان رسانندهء پیام و معنا سه رابطهء منطقی "طرد"،"شمول" و یا "اشتراک" دارند.

3- در دنیای ما، ملتهایی پیشرفت کرده است که طبق قراردادی اجتماعی حقوق اساسی مردم به رسمیت شناخته شده است. دوران روشنگری و "عصر خرد" در تاریخ اروپا شکوفایی اش ناشی از به رسمیت شناختن حقوق بشر بوده است. اگر انقلاب فرانسه را نقطهء اوج انسان گرایی و رشد خرد در اروپا در مقابل تحجر کلیسای بنیادگرا بدانیم، اعلامیهء حقوق بشر انقلاب فرانسه این عنوان عمدی را دارد تا رهایی انسان از زیر سلطهء امپرطوران و تبعه و رعایای امپراطور بودن را نشان دهد : "Declaration of the Rights of Man and of the Citizen" (اعلامیهء حقوق بشر و شهروندان)

"ستیزن" (citizen ) به معنای "سابجکت"(subject ) نیست. من چند روز قبل مباحثهء را که در بی سی در پاسخ به این سوال "Are we subjects or citizens? آیا ما شهروند هستیم یا تبعه؟" فرستادم اما نشر نشد. در آن مقاله نویسنده می خواهد با توجه به تفاوت معنایی این دو کلمه به این سوال پاسخ دهد. به همین اساس، تا در کشور ما به حقوق مردم توجه نشود، و این حقوق به رسمیت شناخته نشود، و تحصیلکرده گان ما در همین راستا قلم فرسایی نکنند، یخن پاره کردن برای وطن و داد از وطن پرستی زدن بی معنا است. زمانی وطن پرستی معنا دارد که ملت متحد شود، این اتحاد با رسمیت شناختن کسانی که این ملت را تشکیل می دهند به وجود می آید. با طرد کردن و عامل بیگانه خواندن هموطنان خود شما نمی توانید تعالی و عزت این سرزمین را به ببار آورید بلکه با سخنان نا پخته و خام و احساساتی، طبل جدایی را می نوازید و ملت را از هم پاره می کنید.

ادامه برای فردا...


اسم: Doory v Doosti   محل سکونت: U.S.A    تاریخ: 18.08.2008

مقاله امروز استاد وهاج را که مينگری ، با اين فارسی روان و شيوا و شيرين ( خير است اگر آنرا لسان در ی ميگويد ) ، با اين مقدمه ، ميانه و نتيجه ، با اين برهان امروز پسند و کوبنده ، اقناعگر و موثر ، آيا ميتوانی باور کنی اين وهاج همان است که ديروز نوشته بود ، ترکيب لفظی پوهنتون بايد حفظ گردد ، ولو به قيمت جريحه دار شدن مليون ها هموطن که ميخواهند زبان خود را گسترش دهند ، با ترکيب های نو و ابتکاراتی لازم ! جاسوسان ايران در افغانستان با زبان فارسی و لسان دری ، ار تباط ندارند ، بلکه از زير چپن ملی (!) جلالتماب کرزی ، بيرون ميشوند ! با احترام . دوری و دوستی


اسم: مسعود فارانی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 18.08.2008

اگرخوابیدۀ را بیدار کنی، کار آسانی است ، ولی اگر کسی خود را بخواب زده باشد بیدار کردنش کاردشواراست.
مهاتما گاندی
هموطنم برتر از تمام بیگانگان است.
غرض منافع شخصی، تعدادی از افغانها، خودرا بخواب زده اند، که بیدار کردن این بخواب زده ها کاریست بس مشکل، فقط صوراسرافیل برای بیداری آنها کارساز خواهد شد و بس .
توجه کنید شرایط موجود در افغانستان بسیار شکننده و حساس است. این حساسیت از جای سرچشمه میگیرد، که دشمنان افغانستان بخصوص همسایگان، خوب میدانند.
از آنجائیکه اتحاد در بین اقوام افغانستان، در درازای تاریخ بار بار نشان داده است، که سوپرپاوران متجاوز را درهم بکوبند و دست بیگانگان را از سرزمین شان کوتاه سازند.
بناً دشمنان تشخیص داده اند تا اولین ضربه را باید بر پیکر اتفاق و اتحاد این مردم وارد آورند. زمانیکه توانستند نفاق را جای اتحاد و اتفاق به افغانها تحمیل کنند. آنگاه با دست باز خواهند توانست به غارت دار و ندار(چه مادی و چه فرهنگی) این کشور نایل آیند.
از جانب هم سه دهه نا آرام و استخوان سوز تحمیلی بر کشور خود باعث شده که مردم بخاطر فرار از جنگ هر راه را که درآن جنگ وجود نداشته باشد بیابند تا از مصیبت بزرگ جنگ رهایی یابند.
همین درد بزرگ ، مردم ما را بیشتر بآن واداشته، تا مثل یک بیچاره به حرف هرکس گوش دهد. ازینرو دشمنان فرصت طلب، دستگاهای تخریباتی شانرا بیشتر از بیش در راه نفاق بین اقوام افغانستان بکار انداخته اند.
یکی از نفاق افگنان، دولت بتاربند، در حال سقوط و جلاد ایران است. که غرض سر پا نگهداشتن دولت در حال سقوط آخوندی خویش از یک جانب و از جانب دیگر بخاطر به انحراف کشاندن اذهان ملت ایران ازهیچگونه تخریبکاری، ظلم و تعدی درحق مردم بی پناه و مهاجر ما دریغ نکرده است. مردم ما نیک میدانند. سیاست دو گانه ایران که از یک جانب مردم مارا ملت برادرهم فرهنگ، هم دین وهم زبان میداند و از جانب دیگر مهاجرین همین ملت هم دین وهم فرهنگ و هم زبان را گاهی در صف اول جنگ از آنها سپر جنگ ساخته به کشتارگاه ها میفرستد و زمانی که ضرورت جنگ نبود، از لت و کوب و مصادرۀ مزد کار چند سالۀ شان، که از سخترین و شاقه ترین کارها به دست آورده بودند.
دریغ نکرده با اطفال صغیر شان در سرمای شدید و سخت زمستان، یزید وار از ایران بیرون می اندازد.
و در جای دیگر دایی مهربانتر از مادر میشود و به ملت ما دل می سوزاند.
گویا به ملت ما در افغانستان ظلم شده است.
بناً آنها را نباید افغان گفت بل افغانستانی گفت.
یا چرا جای کلمه دانشگاه کلمه پوهنتون جایگزین شده است. و... و...
ازینطریق میخواهند ثبات یک ملت را متزلزل کنند تا به مقصد شوم شان آسانتر دست یابند.
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
نویسندۀ خبیر و نکته دان افغان محترم آقای ولی احمد نوری به حساسیت موضوع دقیق اشاره میکنند. تا وطندوستان دست بدست هم بدهند و نگذارند دشمنان افغانستان از طرق مختلف برای ما اشک تمساح ریخته و مار آستین شوند. زبان و اصطلاحات مروجه ما ممثل وحدت ملی ماست. خودی، اصالت و افغانیت ما را تمثیل میکند . آنانیکه دراین مسلۀ حساس زیر نام اصلاح، دست به تغیر آن میزنند، جز نیت تخریب، نفاق وخت کردن آب، خیر و صلاح از ذهن شان تراوش نخواهد کرد. زیرا آنها آب به آسیاب دشمن میریزند.
برتواضع های دشمن تکیه کردن ابلهیست
پای بوس سیــل از پا افگــنـد دیـــوار را
( بیدل)


اسم: Nasim   محل سکونت: Herat    تاریخ: 18.08.2008

سر پرست محترم پورتال . شخصی به نام حقبين که آشکار است از فک و فاميل های قاضی موسی ( مدير مجله بينام ) است ، به جواب کامنت من نوشته ( شما نبايد جنايات رژيم ايران را بهانه قرار دهيد وبحث را منحرف کنيد ..) من خيلی متاسفم که هر ** ، فرصت آنرا پيدا ميکند که روز ها ی متوالی ، پورتال عزيز را مصروف بدارد . با احترام . نسيم پاکزاد


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 18.08.2008

جناب تیمور:
گپ های شما را شنیدم. نمی فهمم که این بحث به آریانا یا ایران چه ربط به این مبحث دارد؟ من نمی دانم که این بحث به وحشت رژیم آخوندی ایران نسبت به هزاره ها و شیعه ها و غیره و غیره افغانستان چه ربط دارد؟

بیائید سر اصل موضوع:
اگر مرا ایرانی می دانی کار خودت است اما امروز من از کابل بالای سرنوشت افغان ها در مجموع و سرنوشت شما نقش اساسی خویش را ایفا می نمایم. این نقش تا حدیست که خودت شاید نتوانی از کابل گپ هایت را بزنی اما این کار برای بنده هیچ مشکلی نیست.

حق شماست که فرق بین تبعه، شهروند و هموطن را مهم ندانید. وقتی ما تبعه می باشیم، در حقیقت معنی قبولی زنجیر اسارت رافضی های ایرانی، دیوبندی های پاکستانی و وهابی های سعودی بگردن های خویش را پذیرفته ایم. در مفهوم ستیزن یا شهروندی ما آزاد هستیم. اگر براستی هم علاقمند آزادی ار شر رژیم فاسد آخوندی ایرانی هستی، بیا در راه تعمیم فرهنگ شهروندی کوشش کنیم. آخوند های ایرانی تا هنوز هم این حق را برای مردم ایران قائل نیستند. آنها نیز مانند شما دو پا را در یک موزه گذاشته و می خواهند مردم ایران و افغان های مهاجر را نگذارند از تبعیت شان خارج گردند.

من نمی دانم که چرا گفتن دانشگاه توسط بصیر بابی، خبرنگار افغان، بالای زخم شما نمک پاش می دهد؟ چرا سخن از آزادی زدن بالای زخم شما جنابان نمک پاش می گردد؟ چرا روشن ساختن تاریخ افغانستان که ادعا می گردد سابقه شش هزار ساله تاریخی دارد، بر زخم شما جنابان نمک پاش می گردد؟ نمی دانم در این شرائط بحرانی افغانستان و اشغال آن توسط خارجی ها زخم شما را التهام می بخشد ولی فارسی صحبت کردن بالای زخم شما نمک پاش می دهد؟ چرا نمایش فیلم های هنری هندی در کابل بالای زخم شما جنابان نمک پاش می گردد. خدا این این زخم ناسور شما را سوردار بسازد تا از نمک پاشی ها معاف گردد.
لطف نموده بحث تان واضحتر بیان کنید.


اسم: timor   محل سکونت: Kabul    تاریخ: 18.08.2008

Aghai haqbin Salam, ma na famom ke in irani-aryaie bazi tan chi mana dara. Ma hazara ha ke in bazi ha ra dar iran kafee didim. Chura ba zach hai ma namak mepashi. Ma kalemate sharwand wa ya hamwatan ya ya tabe-a kodam problema nadarim. Probleme ma hamrai irani, aryaie bazi hai irani parastan shoro mesha.

Shoma khob medanin, ke na hazara hai Afganistán,na uzbak hai Afghanistan wa na torkman hai Afghanistan aryaie-irani astand, pashtona hara ke megand ke shaiad jahodi bashan. Ba laehaz khoda bogzarid ke yak chand roze ra ba arani zendagi konim. boro dar iran zendagi kon, ta khodat bedani ke yak nan chand fatir ast.


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 18.08.2008

جناب معزز و محترم آقای عزیز جان:
خویشی بخوشی سودا برضا. تبعه بودنت مبارک باد. من هیچوقت نمی خواهم ضامن هر غلام و بنده باشم که آزاد گردد. در فضای دموکراسی هر کس حق دارد بحیث افغان غلام و تبعه افغانستان زندگی کند. این حق مسلم شماست. خودم نیز شوق داشتن شما را بحیث اتباع خویش دارم. من هم انسان هستم. خدا هر انسانی را با بعضی خودخواهی ها خلق کرده است.

در مورد موضوعیکه شما می خواهید نظرخواهی کنید، من می خواهم بعرض برسانم که سیاست زمامداران رژیم ایران و پاکستان در قبال افغان های مهاجر، دور از نزاکت های بشریست بوده و افغانانیکه ایران و پاکستان را بحیث کشور انصار پذیرفته بودند، اشتباه کرده بودند.
امید است این تحولات یک درس خوبی برای آن افغانانی گردند که می خواهند بحیث شهروند زندگی داشته باشند و از تبعیت وهابی های سعودی، رافضی های ایرانی و ناصبی های دیوبندی پاکستانی بحیث اتباع زیر پوشش دین اسلام نجات یافته و زندگی با افتخار تری را دنبال کنند.

تشکر از توجه شما و تشکر از دوستان افغان جرمن آنلاین که زمینه گفت و خوانش را فراهم ساختند.


اسم: Aziz   محل سکونت: Germany    تاریخ: 18.08.2008

Dear Haqbin, no, never we want to be called as „Shaherwand Irani“. We are Afghans and will remain as Afghan as long as we live. You can call yourself as “Shaherwand Irani”, but think that you will be always for them “Afghani Padar Sokhta” when they kick you out with “Boldozar” from Iran.

For more Information:

http://www.agit-center.com/DocLib2/Forms/slidshow.aspx?ViewStyle=slideshow

Dear AGO Team, please put the the link above under Nazar Khwahi
Thank you


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: واشینگتن    تاریخ: 18.08.2008

خوانندگان محترم افغان جرمن آنلاین،

شخصی بنام حقبین که خود را ایرانی میخواند، میخواهد از طریق شما در بارۀ موضوعات مهم ملی افغانستان بامن و جناب سراج وهاج بحث نماید.
این آخرین جواب من به جناب حقبین خواهد بود، چه تصمیم گرفته ام تاایشان خودرا معرفی نکنند و همانطوریکه در بارۀ من نوشته اند، دلیرانه با نام و نشان خود داخل بحث نگردند، به دریافت جوابی موفق نخواهند شد.
از نوشتۀ اخیر شان چنین برداشت میشود که کویا در کابل با من روابط دوستانه داشته اند و در موسسۀ میرز و یا شنسب از جمله کارمندان و ستاف من بوده اند.
من هر قدر چرت زدم همچو آدمی را با چنان قلم عالی ولی کج و افغان و افغانستان ستیز نیافتم. و هر قدر فکر کردم با که و چه وقت کدام وضیعت زشت کرده باشم که امروز بعد از سی و سه سال میخواهد با نیش قلمش مرا بیازارد، کسی را نیافتم. معلوم دار وضع من با مامورین اداری و تخنیکی موسسه یک وضع انظباطی بوده است که آنرا ایجاب میکرد.
صرف با یکی دو تن از کارمندان که با پشتاره در دزدی دارائی موسسه و فروش قاچاق و غیر مجاز پرزه جات موتر گیر آماده بودند وضع زشت صورت گرفته که آنهم بعد از اعتراف و معذرت خواستن مورد عفو قرار گرفتند و امید وارم که جناب حقبین یکی از آنها نباشند.
جناب حقبین در نوشتۀ قبلی خود از من سوال میکنند که :"...شما چرا بجای مجادله و ایران ستیزی کتاب برای دانش آموزان و دانشجویان افغان چاپ نمیکنید؟ لطف نموده بگوئید که از پول خدادادگی شنسب و از فروش موترهای بنز در همان دوران بسیار عالی زندگی خویش، شما چند کتاب برای دانشگاه کابل چاپ کردید که امروز از کارهای تان من افتخار کنم؟. "
جناب حقبین شما خوب میدانید که در آنزمان وزارت معارف افغانستان و ریاست پوهنتون کابل از نگاه کتب درسی اصلاً کدام مشکلی نداشت و الحمدالله احتیاج هیچ کشوری نبود چه مطبعۀ معارف یا (مطبعۀ فرانکلن) که به رهنمائی و کمک اضلاع متحدۀ امریکا فعالیت میکرد با چاپ سالانه صد ها هزار جلد کتاب درسی ضرورت معارف و پوهنتون را کفایت میکردو ضرورت به شما ومن نداشت.
ولی من از نگاه مساعدت به هموطنانم کارهائی کرده ام که الحمدالله وجدان آرام دارم و ضرورت به اعلان آن و خود ستائی نداشته ام و امروز هم چهل سال بعد از یادآوری آن خجالت می کشم.
من این سخن شمارا تائید میکنم که ایران ستیزی هنر نیست ولی اینرا هم باید بپذیرید که ایران پرستی هم هنر نیست همانطوریکه افغان و افغانستان ستیزی زشت است.
باز می آیم به سر معرفی شما که لطفاً جناب شما که عین حضرت خاک و وطندوست می باشید و در فوروم انگلیسی (افغانستان آنلاین) با کلمات بسیار زشت و دور از نجابت قلم می نویسید، لطفاً دلیرانه خود را معرفی کنید و نام اول و نام فامیلی و آدرس مکمل و نمبر تلفون و ایمیل تانرا به ایمیل بنده walinouri@noos.fr ارسال دارید تا بتوانیم با شما خارج چادری صحبت نمائیم.
در صورت عدم آن از پورتال محترم افغان جرمن آنلاین خواهش میکنم که از نشر نوشته های شما جلوگیری نمایند.
با محبت خواهش آخر لطفاً به صفحۀ تحلیلات افغان جرمن مراجعه کنید و تصاویر شرم آور و غیر انسانی دوستان ایرانی تانرا موقع تخریب لانه های محقر پناهندگان افغان در شیراز و اخراج آنها را مشاهده کنید و بر خود ببالید.


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 17.08.2008

جناب محترم شاغلی نسیم جان:
معروضه شما را خواندم. خدا چوبکی های رژیم آخوندی ایران همراه آخوند ها و شما را براه نیک هدایت فرماید. اگر نمی کند، خدا هر دوی تان را تباه بسازد تا زمین از شرارت پاک گردد. شما نباید جنایات رژیم آخوندی ایران را وسیله بهانه جوئی خویش قرار دهید. از شما دوستانه خواهش می گردد که این بحث علمی را از مسیر آن منحرف نسازید.

لطف تموده بفرمائید که آیا کلمه "قاغوش" ترکی در دری ما زینبده است یا "خوابگاه" فارسی؟ آیا "چالان کاری" اردو در دری ما افغان های پرافتخار زیبنده است یا "روشن کردن" فارسی؟ ایا کلمه "ستیزن" انگلیسی برای ما خوبتر است یا "شهروند" فارسی؟ مهمتر از همه آیا موافق هستی که بکمک حقبین از زیر یوغ "تبعیت" عربی نجات یافته و بحیث یک مرد آزاد اندیش بحیث شهروند ایرانی احترام گردی یا همان اسارت عربی زیر عنوان "تبعیت" را همچو اجداد خویش زیر نام دین و شریعت قبول داری و آزادی "شهروندی" ایرانی را رد می کنی؟

بحث در مورد دوستان آخوندی مفسد ایرانی تان را در یک فصل جداگانه مورد بحث و ارزیابی قرار خواهیم داد. از آدم گرسنه پرسید که دو جمع دو چندی می شود، او چیغ کشید که چار نان. خانه خرابی هندو بچه ای را گوساله خورانده بودند، او در هر جای قدم می زند، کلمه گاو را می شنید.
تشکر از توجه نان


اسم: Nasim   محل سکونت: Herat    تاریخ: 17.08.2008

سرپرست محترم پورتال ! در پناه خدا باشيد . عکس های زننده حکومت وحشی و گرگ صفت ايران را ديديم . اگر تقاضا ی پورتال اين است که افغان های ايران پرست ( !) ديگر به زبان فارسی ، تکلم نکنند ! شايد چندان منصفانه نباشد ! اگر منظور اين است که شاعران دست آموز ايران با ديدن چنين صحنه های ، بازهم برای رحلت امام خمينی ، مرثيه خواهند گفت ؟ سوال خوبی است ، اميداست ، کاظم کاطمی ، ابوطالب مظفری ، اسدالله حيدری ، مصباح هراتی و ... پاسخی داشته باشند و آنرا ارائه دهند ! با احترام . نسيم پاکزاد


اسم: Lina   محل سکونت: Stuttgart    تاریخ: 17.08.2008

بیدل از شب پره کیفیت خورشید مپرس.    حق نهان نیست ولی خیره نگاهان کورند.

با عرض حرمت و احترام!
کجا ختم. همین قدر میدانم که همه چیز را رنگ و بوی حساسیت خاص در مورد زبان های رسمی کشور دری و پشتو دادن در حقیقت فاصله گرفتن از ارزش ها و اصول وحدت ملی است.
خواهشم از تمام عزیزانی که به ارائه نظر میپردازند اینست که بنابر ملحوظات سمتی و قومی نظر ندهند و فقط منافع و مصالح اولیای کشور و وحدت ملی را مد نظر قرار دهند. این مرز بوم به هیچ قومی به صورت اخص تعلق ندارد بلکه مربوط همه افغان های پر افتخار و مصیبت دیده است.
در این مورد توجه شما را خواهانم. تشکر


اسم: ادریس   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 16.08.2008

محترم آقای نوری.شما نوشته ای خودرا به معرض نظر دهی هموطنان گذاشتید طبعا هیچ موجودی بی عیب و نقص نیست به جز از ذات کبریا. چنانچه نوشته شما هم شاید کم وکاستی داشته بوده ولی جناب شمابه کسانیکه به شما نظر نیک دادند آنهم به( خاطر یکه فلان سال در پاریس شما برایش کمک کردید) وطنپرست خطاب میکنید ولی با کمال بی انصافی دیگران را نوکر ایران وایرانی میگویید.کامپیوتر-فکس-وبعضی لغات دیگر بین المللی براستی که خیلی بهتر ومقبولتر از لغات ایرانی آن است .اما اینرا بپذیریم که بعضی لغات وکلمات در طرز ایرانی ویقینا هم بعضی کلمات در افغانی بهتر جلوه میکند.اگر بگویم که( ایستگاه بهتر از استیشن ویا آتش بس بهتر از اور بند)است آیا نوکر ایران شدم.


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 16.08.2008

قابل توجه دوست قدیمی و آشنای کابلی محترم و معزز جناب ولی احمد جان نوری:
تکرارا سلام عرض می دارم. بعد از تقدیم سلام و احترام و یک جهان سپاس از پورتال وزین افغان جرمن آنلاین در نشر دیالوگ های شما و من، باید خدمت شما عرض کرد که شما در نوشته های خویش انسان را تحریک می کنید که فکر کند. چیزیکه انسان را بفکر کردن وا میدارد و یا خود فکر کردن عبادت است، عبادت عادی نه، بلکه عبادت کبیره که ثواب آن از هر نمار خواندن و روزه گرفتن و حج رفتن بیشتر و بزرگتر است. از اینکه شما عامل فکر کردن می گردید، شما آدم خوبی هستید.
در نوشته خویش شما جناب عالی گپ های عالی را مطرح می سازید. مثلا، جناب عالی می فرمایند "جناب حقبین ثقل موضوع را بالای کلمه تبعه و شهروند فوکس کردند و در راه ابطال ...... یا نخواستند که اعتراف کنند که .... من نمی دانم چرا جناب حقبین و همفکران شان بر کلمات سئوال بر انگیز دیگر درنک نکردند .....
پاسخ حقبین به شما دوست عزیز:.
اول - در صورتیکه شما خود برای "تبعه" کلمه "هموطن" را صوابتر تشخیص دادید، چرا جناب حقبین را متهم به کارشکنی در برابر نظریات صائب سراج وهاج می سازید؟ ما در افغانستان می گوئیم مسلمانی آهسته آهسته. یک روزه ما نمی توانیم همه را بیدار و هوشیار سازیم. بعد از بیداری شما مبنی بر قبولی هموطن بجای زنجیر اسارت تبعیت، خدا مهربان است که یوغ تبعه و تابعیت بودن کس های دیگر را با تعمیم مفهوم هموطنی دور سازیم.
دوم - پیشنهاد بسیار عالی را مطرح ساختید که چرا ما در مورد سائر کلمات نیز بحث نکنیم؟ این یک گپ بسیار بسیار عالیست. اگر شما این سئوال را باین شکل مطرح می کردید که آیا تا هنوز در افغانستان کسی در این موارد فکر کرده اند، یک سئوال پر معنی تر از آن بود. افغانستان یک کشور با سابقه تاریخیست. در این موارد بحث های زیاد اکادمیک صورت گرفته است. اینکه شما امروز به بحث در این مورد شروع کرده اید، کار نیک است. ماهی هر وقت از آب گرفته شود تازه است. اجازه بفرمائید که اینجانب حقبین شما را در جریان تحولات تاریخی این موضوع قرار دهد:
روزی در یکی از صنف های فاکولته در دوران سردار محمد داود خان شهید عین بحث صورت گرفت. تصادفا یکی از همصنفی های اینجانب یک ایرانی بود. افغان ها با شدت اعتراض داشتند که ایرانی ها هر افتخار افغانستان را از خود می دانند. مثل،ا می گویند که مولوی ایرانی بود در حالیکه او از بلخ بود و بلخ امروز جزوی از افغانستان است و .....
این دوست ایرانی ما در پاسخ می گفت که ما ایرانی ها استعداد خوب در کتاب نویسی داریم. هر وقتیکه یک شخص را بیابیم که میراث مانده است ما از طریق طبع کتب بسویه ملی و بین المللی از خود می دانیم. افتخارات تاریخی آریانای کبیر در افغانستان در لیلامی فروشی بفروش می رسند. افغان ها علاقه زیادی به این افتخارات ندارند. برای یک افغان، مثلا، شیرشاه سوری که اصلا نه افغان بود و نه از اریانای کبیر تاریخی امروز در افغانستان بخاطر پشتون بودنش احترام می گردد ولی مولانا و سنائی و ... و .... بخاطر فارسی بودن شان توسط خود افغان مردود است. در کابل بنام خوشحال خان که اصلا با افغانستان امروزی ربط نداشت ما نواحی شهر کابل را بنامش نامگذاری می داریم، یک لیسه را بنامش یاد می کنیم ولی حاضر نیستیم که زبانی اقرار کنیم که مثلاً ناصر خسرو بلخی هم افغان بود چه رسد به دفاع از نظریات گهربار او بحیث افتخارات افغان. طالبان حین تسخیر پلخمری هر چه توانستند کتب فارسی را حریق کنند.
دانشگاه کابل و سائر مراکز تحصیلات عالی افغانستان به کتاب نیاز دارند. نیاز این مراکز تعلیمات عالی از نگاه کتاب از طریق ایران تامین می گردد. ایرانی ها وقتی معنی "شهروند" را در افغانستان معرفی کردند، و افغان های بی کتاب هیچ وسیله معرفی فرهنگ شان که ندارند، پس چطور شده می تواند که ما محصلین افغان را ملامت کنیم اگر آنها از طریق کتاب های چاپ ایران چیزی را یاد می گیرند؟ وزارت اطلاعات و فرهنگ آقای کرزی در طول زندگی خویش از سال 2001 تا کنون شاید بیش از چهار کتاب چاپ نتوانتسه باشند، در حالیکه من به یقین کامل گفته می توانم که ایران روزانه صدها جلد کتاب به زبان فارسی چاپ و آن را برای فارسی زبانان عرضه می دارند. کتاب های چاپ وزارت معارف افغانستان امروز اصلا قابل مقایسه با کتب چاپ جناب عزیز روئش، بحیث یک فرد، و مدیر مکتب عرفان بحیث یک مکتب شخصی در دشت برچی نیست. در هر صفحه چاپ کتاب درسی وزارت معارف با مصرف میلون ها دالر بیش از ده غلطی املائی و انشائی در کتب تدریسی وزارت معارف موجود است در حالیکه شما در کتب چاپ عزیز روئش یک غلطی را هم یافته نمی توانید و این مطلب از طریق بی بی سی به نشر رسید و خاص و عام آن را شنیدند.
گپ کوتاه: شما چرا بجای مجادله و ایران ستیزی کتاب برای دانش آموزان و دانشجویان افغان چاپ نمی کنید؟ لطف نموده بگوئید که از پول خدادادگی شنسب و از فروش موترهای بنز در همان دوران بسیار عالی زندگی خویش، شما چند کتاب برای دانشگاه کابل چاپ کردید که امروز از کار های تان من افتخار کنم؟.
خلاصه مطلب:.
تعمیم نظریات و پیشنهادات از طریق چاپ کتاب بحیث یک فعالیت فرهنگی قابل تعمیم و ترویج است نه ایران ستیزی و فارسی ستیزی. شما هیچوقت جلو اندیشیدن و ارائه اندیشه ایرانیان را گرفته نمی توانید ولی می توانید اندیشه خویش را از طریق چاپ و نشر کتاب بشکل علمی ابراز نمائید. لطفا بفرمائید بگوئید که کدام کتاب زیر چاپ دارید که در آن اندیشه های انشتاین، نابغه بشریت، ز طریق اصطلاحات مروج دری بگوش کلینر های افغان و عسکرهای افغانستان در قاغوش های شان اشاعه خواهد شد؟.
امید است این پیشنهاد بنده شما را در راه نیکوتر به تفکر وادارد تا از ایران و فارسی ستیزی دست برداشته و وارد معرکه اصلی در زندگی گردید..
تشکر از توجه تان..


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 16.08.2008

جناب معزز و محترم آقای ولی احمد جان نوری: تشکر از توضیحات تان. یاد آن ایام شیرین شنسب و میرز در چهارراهی حاجی یعقوب. ما یک عمر را با هم یکجا مثل دو برادر با هم سپری نمودیم ولی صد حیف که امروز ما همدیگر را بنام ایرانی و افغان از همدیگر تفکیک می داریم. از اینکه بالاخره پذیرفتید که ما می توانیم بجای "ستیزن" انگلیسی و "شهروند" ایرانی باید از کلمه "هموطن" استفاده کنیم، یک جهان ممنون.
این تحول فکری شما مبین آنست که شما قدرت حرکت را دارید و می توانید یک چیزی بکنید.
بعد از این باحترام این کار نیک شما من کلمه هموطن را برای توضیح "ستیزن" انگلیسی بکار می برم.
ایران ستیزی هنر نیست، تنها و تنها حرکت هنر است. مر حبا بر شما که پذیرفتید ما باید از کلمه هموطن استفاده کنیم.
امید است این حرکت شما مثال خوبی برای عده ای از افراد و اشخاص سرتنبه گردد.
فرق بین معنی هموطن و تبعه زمین تا آسمان است.
شما می فرمائید که مردم از قانون باید پیروی کند. حرف بجاست. اما سئوال در چیست؟ در مفهوم هموطنی، هموطنان قانون را وضع و نکلیف برای زمامداران و علمای کرام ایجاد می کنند. در حالیکه در مفهوم تبعه اتباع مکلف به پیروی از فتاوی علمای کرام و فرمان های زمامداران می باشد.
در مفهوم تبعه و تابعیت فتاوی و فرامین حیثیت قانون را دارند: دانه فلفل سیاه و خال ماهرویان سیاه هر دو جانسوز است اما این کجا و آن کجا از اینکه شما بنده را بحیث یک ایرانی مورد نوازش قرار دهید نیز افتخار است.
اینجانب حقبین و دوستان ایرانی ما عضو یک فرهنگ هستیم و وجود یک ملت واحد فرهنگ فارسی را تشکیل می دهیم. اینجانب حقبین بر وحدت ملی بر اساس فرهنگ فارسی افتخار بیشتر دارم تا بر اساس وحدت ملی در چوکات مرزهای تحمیلی جغرافیائی مطابق برنامه های استعمارگران اروپائی. بهمین علت است که امروز ما با کمال افتخار نام شرکت هواپیمائی خویش را در افغانستان آریانا که همان معنی ایران است گذاشته ایم و بخود می بالیم که ما افتخارات تاریخی خود را ارج می گذاریم. بامید روزیکه ما تمام افتخارات آریانای خویش را که چیزی جز ایرانی بودن ما نیست دو باره کسب نمائیم.
اقرار شما به اینکه یک شخص اکادمیک نیستید، مبین این امر است که شما آدم دلیر می باشید که به نارسائی تان اقرار می کنید.
اگر شما یک فرد اکادمیک می بودید، بحث تان را اکادمیک مطرح می کردید و از این بازاری گری و بازارگرائی پرهیز می کردید. بازاری گری خوب است اما قرن 21 تقاضای خود را دارد و آن هم گرفتن امور توسط افراد اکادمیک می باشد. حال دل تان که نظر به تقاضای قرن 21 عمل می کنید یا طبق سنت گذشتگان به همان بازاری گری تان شلگی می ورزید.
تشکر از توجه تان و یک جهان ممنون از پورتال وزین افغان جرمن آنلاین که زمینه گفت و شنود را بین شما و اینجانب بحیث دو مخالف نظری فراهم کرد. زیبائی زندگی در مخالفت است. اگر شما و من هم نظر می بودیم، خدای نخواسته، این دنیا تباه می شد. مرحبا بر شما جناب نوری و حقبین که اساس هستی را در هوا قائم نگه می دارند.


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: واشینگتن    تاریخ: 15.08.2008

از پورتال محترم افغان جرمن آنلاین جهان سپاس که فرصت اینرا میسر ساخت تا معروضۀ خویش را پیرامون اصطلاحات مروجۀ دری افغانستان و حفظ اصالت آن، از یک سو در معرض مطالعۀ خوانندگان عزیز این پورتال قرار دهم و از جانب دیگر طالب نظر خوانندگان درین باره و اشتراک مساعی شان در تکمیل نمودن و اشاعۀ هرچه بیشتر آن گردم.
ولی با تأسف نمیدانم چرا خوانندگان به آن توجه بیشتر نکردند، بجز از چند تن دانشمندان وطن پرست و مدافعین زبان اصیل و کهن دری کشور ما همچون جناب سراج وهاج و جناب باختر از اضلاع متحده و جناب سلیمان جاغوری از هرات عزیز ، جناب مجید و مسیح الله از فرانسه، دیگران نه تنها نظر نیک ندادند بلکه به تخریب موضوع شروع کردند و حتی موضوع اصلی را به بیراهه کشاندند.
مخصوصاً که جناب حقبین ثقل موضوع را بالای دو کلمۀ (تبعه) و (شهروند) فوکس کردند و در راه ابطال تشریحات ساده و مؤثق جناب دانشمند سراج وهاج تلاش نموده و یا نخواستند اعتراف کنند که واقعاً (تبعه) برای مردم و حکام کشور ها گفته می شود بدین معنی که تنها مردم نیست که تبعه بوده و از حکام و زعما تابعت کنند بلکه همه مردم کشور از جوالی گرفته تا رئیس جمهور همه تبعه اند و تابع قوانین کشور. بلی جناب حقبین ! به عوض کلمۀ (شهروند) میتوان کلمات(هموطن)،(وطندار)،(باشنده) و (تبعه) را استعمال کرد و اینها همه زیباتر و خوش آیند ترند نسبت به شهروند شما، و به عقیدۀ این حقیر بهترین آنها همان کلمۀ (هموطن) است.
من نمیدانم چرا جناب حقبین و همفکران شان بر کلمات ِسوال برانگیز دیگر درنگ نکردند و چرا نمی پذیرند که ما هیچگونه مجبوریت و مکلفیتی نداریم که هرچه باداران ایرانی ما امر کنند ما اجرا نمائیم.
بلی ما(کمپیوتر) را مانند صدها کشور جهان(کمپیوتر)میگوئیم و هیچ مجبوریت نداریم(رایانه)بگوئیم.
ما مثل سایر ممالک دنیا (تکنالوژی)را(تکنالوژی) میگوئیم نه(فنآوری)، ما در کشور خود(فعل)را(فعل)میگوئیم نه(کارواژه)، ما(قرائت و خواندن)را(خوانش) نمیگوئیم مخصوصاً که ساختمان آن از نگاه دستوری غلط است.
جناب صبور از سویدن می نویسند که من(ولی احمد نوری) یک بحث کاملاً غیر اکادمیک را شروع کرده ام و پرداختن به این گونه مباحث را مستلزم رعایت معیار های اکادمیک میدانند.
بلی جناب صبور خان شما حق بجانب هستید که من یک آدم اکادمیک نیستم و ادعای اکادمیک بودن چه که ادعای کاندید آنرا هم ندارم و تحصیلات عالی هم ندارم ولی با همین سواد کمی که دارم بخود اجازه میدهم که در برابر این سیل خانه ویران کن فرهنگی و دکتاتوری ایران مقاومت نمایم و برای حفاظت و اصالت زبان سچه و کهن دری وطن خود بجنگم.
من یقین دارم که برای این کار اکادمیک بودن ضرورت نیست.
برای شوخی عرض کنم که اگر فرداجمهوری اسلامی ایران تصمیم بگیرد که نام های همه نهاد های اداری و سیاسی کشورشان را تغیر دهند مثلاً نام رهبر انقلاب خود را (بزرگ علی) بانند و نام وزارت آب و برق را(چراغ علی) بگذارند و نام وزارت عدلیه را (انصاف علی) بمانند وکمیتۀ امداد امام را (گدا علی)بگذارنند آیا حتماً باید اکادمیسئن بود تا بتوان در باره اظهار نظر کرد ؟؟؟
من در اینباره بهترین آثاری را که به خوانندگان این پورتال توصیه میکنم مطالعۀ مقالات با ارزش برادرم جناب استاد خلیل الله معروفی است که در بارۀ مسایل زبان دری با کمال دانشمندی و آگاهی نوشته شده اند و در آرشیف همین پورتال معظم موجود اند.
با اضافه نمودن تعداد دیگری از اصطلاحات زیبای مروجه دری در فهرست موجود از همه خوانندگان تقاضا میکنم تا آنرا دوباره با چشم دل بخوانند و در تکمیل و اشاعۀ آن وطن پرستانه سهیم گردند.
و از پورتال افغان جرمن آنلاین تقاضا دارم تا بعد از نشر جمع بندی دانشمند بزرگوار جناب سراج وهاج دامن این بحث را از بخش نظر خواهی بندند. و از نویسندگان محترمیکه در زمینه گفتنی های داشته باشند که دارند خواهش است نوشته های خویش را بصورت مستقل در بخش تحلیلات جهت نشر بفرستند.
با عرض حرمت.


اسم: شمس الحق   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 14.08.2008

داکتر صاحب محترم شما باز مرکب تعصب و تضاد را سوار شده و از زاویهء به قضایا می پردازید که ربطی به اصل گپ ندارد. در پیام قبلی ام اگر دقت کرده باشید اشاره نمودم که طرز دید من نسبت به موضوع زبان و ... ربطی به تعلق سیاسی ندارد و این موضوع را از دریچهء سیاسی نمی خواهم ببینم. در ثانی شما تصور نفرمایید که از من وطن پرست تر و وطن دوست تر هستید. و من نیز چنین خیالی بر سر ندارم که دیگران کمتر از من وطن پرست اند و نوکر بیگانه اند و ... .
سخن بر سر زبان و واژه گان است. در این امر هم شما حق ابراز نظر دارید، هم ستمی ها، هم افغان ملتی ها و هم تمام شهروندان این مرزو بوم. و نگفته ام که شما بی منطق و بی خرد هستید، منظورم این بوده است در مباحثی که مطرح می کنید از دریچهء خرد و منطق وارد شوید. لا اقل چند مثال برای اثبات مدعاهای خود بیاورید. شما از راه نرسیده، برای ورود به یک گفتگو همواره شیوهء تان همین بوده است که با تاپه زدن به آن فرد کار خود را تمام شده می انگاشته اید. آیا در یک بحث علمی، توان شما چیزی بیشتر از تاپه زدن نیست؟ روی سخنم با آقای محرتم سراج وهاج هم همین است.من در انگلستان زندگی می کنم و مدیران وبسایت به آسانی می توانند بفهمند که من از کدام کشور پیام می گذارم، و یا آقای حقبین. مدیران وبسایت حق ندارند اطلاعات مربوط به کاربران را در اختیار دیگران قرار دهند. این یک نوع خیانت به اعتماد خواننده است. از سخن آقای وهاج چنین معلوم می شود که مدیران سایت این اطلاعات را در اختیار وی گذاشته اند وگرنه وی چگونه قادر به ردیابی کسی در نت می تواند باشد؟

در ضمن فرموده اید: " آقای شمس الحق مرا هوادار گلبدین حکمتیار دانسته اند ، در حالیکه در نوشته ها و تبصره های خود در هیچ مورد نه نوشته ام که من هوادار حکمتیار میباشم ، شاید آفای شمس الحق بنابر مواضع ضد استبدادی ، ضد امپریالیستی و ضد ستم ملتی ام که توام با تاکید بر مواضع عادلانه ملی و بین المللی میباشد چنین برداشتی که من هوادار گلبدین حکمتیار میباشم نموده باشند."

شما مواضع ضد استبدادی،ضد امپریالیستی و ضد ستم ملی توأم با تاکید بر مواضع عادلانه ملی و بین المللی تان را چنان وانمود کرده اید که گویا اینها خط مشی آقای حکمتیار هستند که من با دیدن این مواضع مشابه شما با وی گمان برده ام که هوادار حکمتیار صاحب هستید. داکتر صاحب محترم! اولاً این صفات و خصوصیاتی را که برای خود بر شمرده اید متاسفانه در هیچ کدام از مواضع شما مشاهده نمی شود، و در وجود حکمتیار صاحب که هیچ یافت نمی گردد که بخواهم آن را با شما مقایسه نمایم.اگر چنان می بود"من از شما کده گلبدینی تر می بودم".

نمی دانم تعریف شما از استبداد، امپریالیسم،ستم ملی و مواضع عادلانهء بین الملی چی است، اینها کلماتی مبهم و تعریف ناشده در جغرافیای ذهنی شما محترم می باشند. بسیار خوشوقت می شوم اگر شما در این موارد هم روشنی بیندازید، مخصوصاً موضوع ستم ملی که باید از ریشه خشکانیده شود.


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 13.08.2008

جناب داکتر صفی الله صاحبزاده:
گلبدینی بودن یک عقیده است. شما حق دارید هر عقیده ای را که خواسته باشید قبول کنید. هیچکس شما را بخاطر گلبدینی بودن تان محکوم ساخته نمی تواند. گلبدین بحکم هیچ محکمه ای مجرم اعلام نشده است. برائت حالت اصلیست. تا وقتیکه کسی بحکم قطعی محکمه مجرم شناخته نشده باشد، آزاد است. احمد شاه مسعود قانونا قهرمان ملی افغانستان است. بیائید فرهنگ قانون پذیری داشته باشیم و جناب مسعود را بحیث قهرمان ملی خویش بپذیریم. از من تقاضا بعمل آمد که خود را به قانون تسلیم نمایم. من این تقاضای دوستان را پذیرفتم و مسعود را قانونا قهرمان ملی می دانم علیرغم آنکه من مخالف سر سخت مسعود از زمان تحصیل او تا امروز می باشم. حتی جنگهای او را در زمان روس ها تائید نمی کنم. حتی من قانونا قبول دارم که در افغانستان بنده را تبعه خطاب می کنند. هیچ مشکلی هم با تبعه بودن ندارم. ولی به تبعه بودن خویش افتخار هم نمی کنم. زیرا ننگی بالاتر از تبعه بودن در قرن بیست و یکم بوده نمی تواند. مامور مجبور است.
جتاب داکتر صاحب:
بحث را کوتاهتر می سازیم. این بحث در مورد مسعود یا گلبدین نیست. عنوان بحث واضح است. اصطلاحات مروچ در زبان های دری و فارسی. من بحث را بسیار بسیار مشخص ساخته ام. در انگلیسی ما یک مفهوم داریم بنام "ستیزن". ایرانی ها آن را "شهروند" ترجمه کرده اند. ما دری زبانان نه شهروند ایرانی را قبول داریم و نه ترجمه درست از ستیزن داریم. عجب سر تنبه هائی هستیم!؟
دوست محترم ما آقای سراج وهاج ادعا دارد که ترجمه ستیزن در دری تبعه است که سخت اشتباه می باشد. کوه در بین گفته من و جناب وهاج سراج باشد. آقای سراج وهاج اشتاه نکرده و هیچوقت اشتباه نمی کند ولی من حقیر فقیر بالای "تبعه" بودن ایراد دارم. اول آنکه کلمه تبعه دری نیست، عربیست. ثانیا اینکه تبعه بمعنی "سبجکت" انگلیسی است. فرق بین ستیزن و تبعه زمین تا آسمان است. در مفهوم ستیزن، دموکراسی حکومت می کند. طبق اصل دموکراسی مردم از طریق شرکت در انتخابات تکلیف و حقوق برای علمای کرام و زمامداران تعیین می کنند. در حالیکه در مفهوم تبعه مردم مکلف است از دستور و فرمان زمامداران و فتوای علمای کرام بدون هیچ قید و شرطی تبعیت کند.
مقصد اینجانب از شرکت در این بحث نیز واضحست. من نه کلمه تبعه را برای مفهوم ستیزن قبول دارم و نه ترجمه غلط ایرانی ها بنام شهروند را. من بحیث یک آزاد اندیش از شما دوستان تمنا دارم که بیائید خود را از این منجلاب ایران ستیزی و سر تمبگی عرب پذیری نجات دهیم و راهی را در پیش گیریم که خیر خود ما و رضای خالق در آن نهفته باشد. نه ایران ستیزی هنر است و نه هم عرب پذیری افتخار.
از شما نیز خواهش می گردد که مرض مسعود ستیزی و گلبدین ستائی را که هیچیکی از آن ها نه قابل ستیزیدن است و نه ستایش، در گودال تاریخ بسپار، اگر آزرده نمی شود. بیائید باندیشیم و برای ترویج زبان و فرهنگ خویش مستقلانه و عاقلانه و عاملانه به پیش حرکت کنیم.
باحترام
دوست شما حقبین


اسم: Zolmay   محل سکونت: Netherlands    تاریخ: 13.08.2008

مسوولين محترم سايت ! در پناه خدا باشيد . من عادت دارم چيز های خوبی که در پورتال معظم می بينم و ميخوانم به دوستان توصيه خواندن آنرا ميکنم واگر نوشته ای جالب در جايی بخوانم ؛ به شما سفارش ميکنم آنرا بخوانيد و اگر خواستيد آنرا اقتباس و در بخش مطالب انتخابی قرار دهيد . نوشته زير عنوان ( گر وزارت نبود ، خاک به فرق وطنا !) که اينک در کابل پرس نشر شده ، و نويسنده آن ، فردوس کاوه است ، بسيار آموزنده است و جالب ! با احترام . زلمی نايب خيل ( هالند )

Thanks a lot, we habe published the article under malebe Entekhabi
Admin


اسم: داکتر صفی الله صاحبزاده   محل سکونت: کوپنهاگن دنمارک    تاریخ: 12.08.2008

محترم اقای نوری ، سراج وهاج و پورتال افغان - جرمن آنلاین :
بحث و تبادل نظر در مورد اصطلاحات و کلمات مروج دری افغانی و فارسی ایرانی مهم بوده باعث شناخت بهتر از موضعگیری فرهنگی میان ملت افغان و ایران میشود .
از جانبی پدیده نامیمون ستم ملتی دامنگیر عدهء معدودی از اهالی کشور ما شده که زمینه ساز نفرت و تفرقه بین اقوام مختلف کشور ما میشود ، لذا جهت حفظ منافع و وحدت ملی لارم است تا ریشه های چنین اندیشه های ناسالم با آگاهی بخشیدن همه گانی از بیخ خشکانیده شود . من به نوبه خود در مورد همین موضوع اظهار نظر کوتاه نمودم و به تعقیب آن برادر گرامی و عزیزالقدر افغانستانی ( افغانی ) ما آقای شمس الحق از لندن تبصره نموده و در مورد من اظهاراتی داشته اند .
آقی شمس الحق در ابتدا مینویسد که من از هواداران گلبدین حکمتیار میباشم و بعد سوالاتی مطرح کرده اند و در ضمن از من که ویرا متهم به افکار خاصی نموده ام گلایه کرده اند . ایشان شورای نظاری بودن شان را تائید نموده و علاوه میکند که شورای نظار در زمان تجاوز شوروی نیروی ملی بوده که با نظم و دسپلین جنگ چریکی راهدایت میکرد .

البته شورای نظار را هموطنان ما بهتر شناخته و تجارب تلخی از ایشان را عملاً تجربه کرده اند ، و در زمینه اسناد فراوان که حاکی از وابستگی و طرز فکر خاص آمر صاحب شورای نظار میباشد روز بروز افشا و رسوا میشود .
اینکه آقای شمس الحق مینویسد که آمر صاحب شورای نظار با نظم و دسپلین جنگ های ضد تجاوز شوروی را هدایت میکرد تطابق به واقعیت ندارد ، از معاهده ننگین وی با متجاوزین شوروی و جنگ های چریکی وی علیه مجاهدین ضد تجاوز را همه هموطنان ما بخوبی میدانند که من در این زمینه زیات نمی نویسم .
آقای شمس الحق مرا هوادار گلبدین حکمتیار دانسته اند ، در حالیکه در نوشته ها و تبصره های خود در هیچ مورد نه نوشته ام که من هوادار حکمتیار میباشم ، شاید آفای شمس الحق بنابر مواضع ضد استبدادی ، ضد امپریالیستی و ضد ستم ملتی ام که توام با تاکید بر مواضع عادلانه ملی و بین المللی میباشد چنین برداشتی که من هوادار گلبدین حکمتیار میباشم نموده باشند .

اگر آقای شمس الحق به خود حق میدهند که از خلال نوشته ها و تبصره های معدودم برداشت نمایند که من هوادار حکمتیار ام ، باید ایشان به من هم اجازه دهند که ویرا از ورای تبصره هایش متعلق به فکر خاص و آنچه به آن خود اشاره کرده اند بدانم .
امید است با اشاره مختصر بالا پاسخ جواباتی که از من مطرح کرده اند ارایه شده باشد .
اینکه در اخیر تبصره خویش آقای شمس الحق نوشته هایم را ناپسند و بیدون خرد و منطق دانسته اند من در مقابل ایشان این ناپسنده گی و بی خردی نخواهم کرد که ویرا بی منطق و بی خرد بگویم ، و اگر ایشان بدتر از آنچه در مورد من نوشته اند بنویسند ، پاسخ من به ایشان طبق تهذیب اسلامی قالو سلاما خواهد بود .
با عرض احترام و ادب .


اسم: شمس الحق   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 12.08.2008

شخص محترم و با دانشی به نام داکتر صاحبزاده از دنمارک که از هواداران گلبدین حکمتیار صاحب هستند گاه گاهی در وبسایتهایی بنده را مورد نوازش قرار می دهند و بنده به نوبه از جوابهای بی ربط وی مشکور بوده ام، به چند جهت که اینجا به جزییات نمی پردازم.

آن جناب در نظر اخیر خویش، مرا با شخص محترمی به نام حقبین از کابل یکی دانشته است. این قسمت گفتهء ایشان مهم نیست، در عالم خیال من با هر کسی می توانم یگی انگاشته شوم. مهم این قسمت گفتهء آقای صاحبزاده است:" به گمان اغلب حقبین یک نام مستعار دیگر شمس الحق باشد ، اشخاص مذکور حساسیت خاص در مورد زبان های رسمی کشور دری و پشتو و کلمه افغان دارند."

من از شما آقای صاحبزاده که خود را فردی مومن و مسلمان می دانید چند پرسش دارم.
1- در کجای نظریات من، حساسیت در مورد زبانهای رسمی کشور دری و پشتو و مخصوصاً کلمهء "افغان" وجود داشته است؟ لطف فرموده یک مورد را نام ببرید تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.
2-در صورتی که در هیچ نظر من چنان مواردی یافت نمی شود، سخن شما، تهمت و افترا نیست؟
3-آیا یک مومن، با دروغ و تهمت به دیگران می تواند باز معتقد باشد که هنوز کاری مومنانه می کند و در صف مومنان است؟( با توجه به اینکه شما سنگ مسلمانی به سینه می زنید)
4- من هنوز هم می گویم که در دورهء از زندگی ام هوادار شورای نظار بوده ام و از آن پشیمان نیستم و معتقدم که شورای نظار در هنگام تجاوز شوری، نیرویی ملی بود که منظمترین و با دسیپلینترین سازماندهی نظامی چریکی ضد اشغال را تشکیل می داد.
5- نظر من در باب زبان، کاربرد واژه گان، و دیگر مسایل فرهنگی ربطی به نظریات سیاسی من ندارد. اینها را نباید با هم خلط نمود. ما می توانیم طرفدار فلان حزب، فلان فرد و یا فلان ایدئولوژی باشیم، بی اینکه از حق شهروندی در این سرزمین محروم شویم.حق شهروندی همانا شرکت نا محدود در حیات سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی فرهنگی این سرزمین است. توی حزبی در این سرزمین همانقدر حق داری که من. اما همهء اینها با به رسمیت شناختن حق شهروندی برای ساکنان این سرزمین ممکن است. با زور و ارعاب و تهدید و تهمت نمی شود صائب بودن نظر خود را ثابت و قایم نمود.
کسانی که حق سخن گفتن برای دیگری قایل نیستند خود را از موهبت منطق محروم می سازند. با شناختن حق دیگری و قایل شدن حق برای دیگری است که یک گفتگوی راستین به وقوع می پیوندند. عقاید به سویهء اندیشگی افراد مربوط است نه به شخصیتش و تعلق سیاسی و یا قومی اش. سخن را کوتاه می سازم، و امیدم این است که آقای صاحبزاده شمشیر خشونت و " نا حق"ی را در نیام کنند، و با زبان منطق و خرد وارد گفتگویی راستین با هموطنان خویش گردند، نه با تهمت و سخنان نا پسند.


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 11.08.2008

قابل توجه دوستان عزیز پورتال وزین افغان جرمن آنلاین:
خواهشمندم در مورد نوشته جناب آقای اعتمادی که بدون هیچ دلیل موجه مرا تاپه می زند، نظر تان را ابراز کنید. آیا شرکت من در وبسایت شما خلاف پالیسی های اعلان شده شماست؟ آیا اینجانب حقبین کدام چیزی نوشته ام که سیاست نشراتی شما را نقض کرده است؟

آیا این گپ های حقبین شباهت به سیاست رفقای پرچمی و خلقی ندارد که هر کسیکه نماز می خواند تاپه اشرار را بالایش وارد می ساخت؟
در این مورد توجه شما را خواهانم.


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 11.08.2008

جناب آقای اعتمادی:
از مضمون شما دانستگی حاصل شد. بحث بالای کلمات مروج در افغانستان برای دری زبانان است. این بحث یک بحث شخصی نیست. ما چرا با پیروی ار رفقای خلقی و پرچمی مردم را تاپه زده و تعقیب کنیم. ملک خدا تنگ نیست و پای فقیر هم لنگ نیست. امروز جهان جهان انترنت است. هیچ کس از هیچ جائی رانده نشده و نمی شود. ما نمی توانیم آقای شمس الحق را بنام شورای نظاری بی آب ساخته و از اینجا برانیم، ما نمی توانیم دیگری را بنام طالب و دمبک زنان ایرانی، مزدور آی اس آی پاکستان ... و ... و ... از شرکت شان در صحنه سیاسی و اجتماعی افغانستان محروم ساخته، راهی کشور های دیگر سازیم. امروز امکانات انترنت بروی همه باز است. من و خودت هیچکسی را مانع شده نمی توانیم که نگوید و نوشته نکند و صدای خود را بلند نکند. پس این گپ های شما په معنی دارد؟

اگر شما با حضرت خاک یا وطندوست کدام بحث شخصی دارید، لطف نموده آن را خصوصی مطرح ساخته و مسیر این بحث شیرین را که با دانشمندان معزز و محترم آقای سراج وهاج و باختر در مورد مسائل روز بشکل علمی صورت می گیرد، نگیرید. اگر خود کدام مطلبی برای بحث داشته باشید بفرمائید و آن را ارائه کنید. همچنان اگر شما کدام نظری برای تاپه زدن حقبین بنام خاک یا وطندوست و غیره و غیره دارید مطرح سازید تا دوستان بالای آن بحث کنند.

در غیر آن مردم حق دارند بحیث مخالفین سیاسی مطابق فرهنگ دموکراسی و آزادی بیان با همدیگر دیالوگ کنند. کدام قسمت نوشته های حقبین شما را آزار می دهد. شما چرا تحمل شنیدن آرا و نظریات مخالفین تان را ندارید. آیا اشتباه و گناه رفقای خلقی و پرچمی و برادران مجاهد ما بزرگتر از این بود که حوصله شنیدن نظریات مخالف خود را نداشتند؟

لطفا در مورد موضوعات بحث کنید و از منطق تان استفاده کنید. حقبین را تاپه خاک زدن و وطندوست زدن چه معنی دارد و شما چه هدفی را از این شیوه شرکت در یحث دنبال می کنید؟ آیا شما برای تفتیش عقاید مردم در بخش خاد کار می کنید؟ آیا شما پورتال وزین افغان جرمن آنلاین را یک شعبه خاد داکتر صاحب نجیب الله فکر می کنید؟


اسم: popalyar   محل سکونت: mikrorayan- Kabul    تاریخ: 11.08.2008

جناب مسوول محترم پورتال . شخصی بدنام به اسم موسی عثمان بصورت متوالی به پورتال افغان جرمن و بخصوص جناب نوری صاحب فحش و دشنام ميدهد . اکنون در آريايی جوابی زشت به محمد نادر مبارز ( نويسنده پورتال ) داده است . يکی از مخالفان پورتال ، اتفاقا جوابی دندان شکن و منطقی وکوبنده به قاضی موسی داده و در ( کابل پرس ) زير عنوان افشاگرانه ( انتحار انترنتی يک نويسنده دوره گرد ) نشر کرده که هنوز در ستون ( ديدگاه) کابل پرس ، قابل رويت است . خواهش من اين است که اين نوشته اقتباس شود و نظر خوانندگان ديگر نيز در باره نوشته محترم بهروز باختران ، پرسيده شود . با عزت باشيد . راز محمد پوپليار ( کابل ، مکرويان)


اسم: اعتمادی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 11.08.2008

دوستان گرامی،
به یقین میتوان گفت که آغای حقبین دومی همانا وطندوست و یا حضرت خاک میباشد که چند ماه قبل از این فورم با بی آبی رانده شده بودند.
با احترام
اعتمادی


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 11.08.2008

جناب دانشمند عزیز آقای داکتر صاحب صفی الله صاحب زاده:
از علاقمندی شما در مورد حقبین لجباز و بحث های ماجراجویانه او یک جهان ممنون. بالاخره این وظیفه ماست که این لجبازان را آدم سازیم. کسانیکه آدم هستند و مثل جناب شما منور و دانشمند هستند، نیازی ندارند که ما وقت گرانبهای خویش را ضایع سازیم. آدم منور را نمی توان منور ساخت. آب پاک است و پاک را نمی توان پاک کرد. آب پاک است. ما باید برای پاکی کثافت ها مثل حقبین های لجباز کمر همت بگماریم.

با کمال احترام خدمت شما جناب عالی عرض می دارم که شما حقبین را درست نشناخته اید. جناب حقبین هیچ ارتباطی با شمس الحق لندنی ندارد و هم او هیچوقت همراه قوماندان عبدالحق هم صحبت نگردیده است. همچنان جناب حقبین هیچ ربطی با شورای نظار ندارد. از نگاه حقبین شورای نظار بالای ایدیال های انسانی مردم شریف و نجیب افغانستان خیانت کردند. حقبین هیچوقت از زمره خائنین شده نمی تواند و نه هم او خائنین قبا پوش جهادی را تائید می کند. همچنان این گپ بمعنی طالب بودن و کمونست بودن بشیوه خلقی و پرچمی او را نباید داشته باشد.

بر عکس حدس و گمان شما، حقبین با زبان های پشتو و دری بلدیت کامل داشته و وی عمر خویش را در نوشتار به این دو زبان بشکل بسیار فصیح و روان و ترجمه آثار از زبان های دیگر به پشتو و دری گذرانده است. او هیچوقت در برابر زبان تعصب ندارد. اگر شما خواسته باشید، این گپ او را امتحان کنید: "دا گز او دا میدان." تعصب د برابر کلمه و زبان کار جاهلان است. هیچ کلمه ای در هر زبان که باشد عیب ندارد. زبان زبان است. هیچ زبان عیب ندارد. افغان بودن و کمله افغان هیچ نقص و عیبی ندارد. من چرا در برابر کلمات تعصب داشته باشم. اینجانب مردم را بر اساس عمل شان قضاوت می تمایم نه بر اساس نام و کلمات شان.

یکبار دیگر از لطف بی پایان دوستان افغان جرمن آنلاین صمیمانه تشکری نموده و از اینکه این زحمت را بخود دادند که زمینه گفت و شنود بین شما و ما را بحیث دوستان قلمی فراهم ساختند، قلبا تشکری می نمایم.


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 11.08.2008

دوست عزیز سراج وهاج:
در قدم نخست از پورتال وزین افغان چرمن آنلاین تشکر می نمایم که زمینه افهام و تفهیم قلمی را فراهم ساخت. چه بهتر که ما با همدیگر قلمی دیالوگ کنیم. هر قدر دیالوگ قلمی ما خراب هم باشد، ولی خرابی آن باندازه خرابی راکت پرانی های خائنین جهادی و پرچمی و خلقی بوده نمی تواند.

من همیشه منتظر توضیح بیشتر شما در مورد تعمیم کلمه "اتباع" در عصر حاضر هستم. اما بعقیده من تعمیم این کلمه ممکن نیست. مثلا هیچ امکان ندارد که ما با بگی خویش که توسط اسب کشانده می شد، خود را وارد خیابان های نیویارک سازیم. امروز خیابان ها و کوچه و بازار نیویاکر و لاس انجلس برای تردد موتر های تویوتا و شوورلی امریکائی و غیره آماده گردیده است. اگر شما یا هر دوست دیگر می خواهد ثابت سازد که تردد در این سرک ها با بگی افغانی ما که سخت زمانی در افغانستان رواج داشت، ممکن است سخت باعث دلچسپی بنده خواهد شد. اکثریت مردم خواستار این کار می باشند.

از شما دوست معزز و محترم دانشمند صمیمانه خواهش مندم که حقبین را با ارشادات عالمانه خویش منور سازید. چه فرق می کند که این همان حقبین حقه باز پار باشد یا یک حقه باز امروزی باشد. وظیفه و رسالت انسانی ماست که این حقبین های مزدور ایران و پاکستان را منور سازیم.
تشکر از توجه شما جناب عالی.


اسم: داکتر صفی الله صاحبزاده   محل سکونت: کوپنهاگن دنمارک    تاریخ: 10.08.2008

دانشمند محترم سراج وهاج :
حدس شما کاملاً درست است ، من به خوبی درک نموده بودم که دو شخص بنام های مستعار با لجبازی تلاش دارند وقت گرانبهای شما رادر مورد توضیح کلمه تبعه ضایع سازند ، امید است وقت ارزشمند تان را در جدال به این اشخاص لجوج هدر نکنید.
ما در کشور خود متل معروف داریم : به هر طوری که جامه پوشی من از خرامت میشناسم.
شمس الحق از لندن در تبصره های قبلی خود در همین سایت هویتش را که شورای نظاری است هویدا نموده بود ، به گمان اغلب حقبین یک نام مستعار دیگر شمس الحق باشد ، اشخاص مذکور حساسیت خاص در مورد زبان های رسمی کشور دری و پشتو و کلمه افغان دارند.
یکعده معدود هموطنان ما دچار پدیده شوم ستم ملتی شده و تلاشهای مذبوحانه دارند تا میان اقوام برادر و برابر افغانستان عزسز ما نفرت و انزجار ایجاد نمایند که صد البته خیال واهی و باطل است.


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 10.08.2008

بنده، نظر به مصروفیتی که دارد، مجبورگردیداز تعقیب این سلسله چشم بردارد.البته من درباره«اتباع» حرف هایی دارم که اگرخدا بخواهد درآینده به عرض دوستان خواهم رسانید، ولی نکته دلچسپی که امروزبکی ازدوستان به من مخابره کرداین است که « حقبین ِ فعلی همان حقبین ِاولی نیست!! توجه فرماییدکه آقای حقبین ِ فعلی دراواخر مضمون خود می نویسد:« شما چطورمیتوانید جناب حقبین را متقاعد سازید...»


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 09.08.2008

جناب معزز و محترم آقا یا خانم باختر: من افتخار می کنم که با شخص چیز فهم همچون شما گفت و شنود دارم. نوشته های شما را با دقت می خوانم. نهایت امر هدف این است که چیزی از شما یاد بگیرم. وقتی نوشته های شما را می خوانم گپ هائی بیادم می آید از گذشته که جواب آن را تا هنوز دریافت نکرده ام. من همیشه در تلاش یافتن گمشده خویش می باشم. چه خوب که آن را در شما بیابم.
موضوع اکثریت در مورد یک مطلب:
روزی در ساعت درسی محترم عزیز نعیم، برادر زاده سردار محمد دواد خان و استاد علوم سیاسی دانشکده دانشگاه کابل در زمان ریاست سردار محمد داورد خان، مقدار صادرات کشمش افغانستان به هند مورد بحث قرار گرفت. استاد عزیز نعیم مقدار دقیق کشمش افغانستان را در یک مقطع خاص که به هند صادر می گردید، نمی دانست. وی می گفت شاید پنجصد تن یا هزار تن بوده باشد. یکی از محصلین بنام نیک محمد که فعلا در آلمان بسر می برد پیشنهاد جالبی ارائه کرد و آن اینکه بیائید رای گیری کنیم که به چه مقدار کشمش از افغانستان به هند صادر می گردید.
تا وقتیکه استاد عزیز نعیم متوجه جوهر گپ او نشده بود آن را تائید کرد ولی بعد از آنکه متوجه جوهر مطلب شد، با جدیت این پیشنهاد نیک محمد جان را که بشکل طنز ارائه شده بود رد کرد.
در مورد بعضی موضوعات ما مچبور هستیم که رای اکثریت را کسب کنیم ولی اینکه آب از آکسیجن و هایدروجن تشکیل گردیده است، هیچ نیازی به رای اکثریت نیست. رای اکثریت هیچ تغییری را در جوهر مطلب وارد نمی تواند.
در قرون وسطی اروپا، مردم با اکثریت قاطع آرا به تائید هموار بودن زمین رای می دادند اما این اکثریت هیچ تاثیری بالای واقعیت کروی بودن زمین وارد نکرد.
ما در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم. هیچ "ستیزن" قرن 21 قبول ندارد که "تبعه" محسوب گردد.
این یک اصل قبول شده بسویه جهانیست.
ما نمی توانیم رای اکثریت افغان ها را در مورد یک واقعیت قبول شده جهانی بپذیریم.
در قرن 21 ستیزن بمعنی کسیست که با رای خویش برای زمامدار مکلفیت می بخشد در حالیکه تبعه مکلفیت دارد که فرمان زمامدار و فتوای علمای کرام دینی را بپذیرند.
موضوع پیروی از قانون:
پیروی از قانون یک فرهنگ است. متاسفانه کسی در افغانستان به این اصول پابندی ندارد. بتاریخ 26 سرطان سال 1352 سردار محمد داود خان قانونی را زیر پای کرد که قبلا برای وفاداری آن بشرف خویش سوگند یاد کرده بود. ولی امروز از سردار محمد داود خان بحیث یک وطنپرست و قهرمان تجلیل می گردد. بتاریخ هفتم ثور 1357 رفقای خلقی و پرچمی تمام قوانین و اصول پذیرفته شده افغانستان را زیر پا گذاشتند و فاجعه کنونی افغانستان را سبب گردیدند. بتاریخ هشتم اپریل سال 1992 برادران مجاهد ما بالای اصل قانون و قانونیت پا گذاشتند و با سرنوشت مردم افغانستان بنام اسلام بازی کردند. بتاریخ 26 سپتمبر سال 1996 برادران طالبی ما بالای اصول انسانیت و بشریت پای گذاشتند. امروز جناب کرزی با اصول انسانی بازی می کند.
در چنین وضعیت شما چطور می توانید جناب حقبین را متقاعد سازید که به گپ های شما مبنی بر رعایت قانون اعتنا کند؟ نقض قانون در افغانستان یک افتخار تلقی می گردد. لطفا بفرمائید که ما چطور می توانیم در قدم اول فرهنگ پیروی قانون در افغانستان را تعمیم بخشیم؟
خلاصه مطلب:
من از شما بحیث یک روشنفکر می خواهم بفهمم که نقش یک روشنفکر پیروی می باشد یا پیشروی؟ آیا لازم است هر چه را اکثریت گفت ما بپذیریم یا ما رسالتی بزرگتر از آن داریم. جناب مولانا صاحب نقش اکثریت را در تائید چیزی رد می کند. او می گوید اگر ما خداوند (ج) و یک مجسمه را در معرض رای گیری پیش پیروان مذهب هندو قرار دهیم، خداوند با اکثریت رد و بودا تائید است.
نظر شما چیست؟


اسم: باختر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 08.08.2008

محترم حقبین! به نظر من، شخصی یا گروهی نمیتواند معنای یک کلمه را تعین کند. این مربوط به اکثریت مردم است که یک کلمه نزد شان چی معنایی داشته باشد. اگر شما هم اکنون از اکثریت گوینده گان زبان دری و فارسی بپرسید که فهم شان از کلمه ی "تبعه" چیست، آنها همان معنایی را که "ستیزن" افاده میکند به شما پیشکش خواهند نمود. این که این کلمه در گذشته معنای دیگری داشته است، شما درست میفرمایید. اما، چیزی که مهم است معنای فعلی آن نزد مردم است. طوری که قبلاً یاد آورشدم، معنای کلمات با گذشت زمان تغیر میکند و کلمه ی "تبعه" یکی از آنهاست. نظر شخص یا تنی چند از اشخاص نمیتواند تعین کننده ی معنای یک کلمه باشد.

در مورد این که کسی به صفت یک ازبک یا هزاره نمیخواهد خود را افغان بنامد اختیارش. اما همه ی ما باید از قانون پیروی کنیم. تا وقتی که قانون میگوید، ما افغان استیم، ما چاره یی جز قبول آن نداریم. تنها چیزی که ما میتوانیم اینست که پیشنهادات خود را از راه قانونی مطرح کنیم و به رای اکثریت تن در دهیم. این بدان معنا نیست که ما دست از تلاش و مبارزه بر داریم. تا وقتی که حق تلفی وجود دارد، ما باید به کار و پیکار خود ادامه بدهیم، اما نه از راه زور و نقض قانون.


اسم: Afrasiab   محل سکونت: Jalalabad    تاریخ: 08.08.2008

گرداننده محترم پور تال . من قبلا خيال ميکردم واقعا هرکس نوشته اش توهين نباشد ، نشر ميشود ، حالا فهميدم که شما با داشتن کوچک ترين اختلاف با کامنت کذار، کامنت اورا سانور می کنيد . جلال آباد . افراسياب


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 08.08.2008

جناب معزز و محترم:
ار علاقمندی و دلچسپی تان به این بحث یک جهان ممنون. شما هیچوقت چیلک اندازی نمی کنید. شما ما را خاک پای تان می سازید. شما جناب عالی بحث تان را با یک مقوله بسیار عالی آغاز می کنید: "مانند هر پدیده دیگر در زبان، کلمه ها و اصطلاحات هم دچار تغییرات لفظی و معنائی می شوند و بعضا هم بکلی از بین می روند." این نظر تان جوهر مطلب است و قابل تائید است. ولی با تائید معنی تبعه بمفهوم ستیزن شیپ عین موقف عالی تان را نفی می کنید.
سئوالیکه از شما دوست محترم می نمایم این است که چرا ما به یک کلمه سنتی معنی دیگر بدهیم؟ چرا کلمه جدید بجای کلمه تعاملی ایجاد نکنیم؟ تا کی ما باید تعاملی بزییم؟ چرا تحولی نزییم؟ علیرغم تلاشهای زیاد امروز هم در افغانستان افغان افغان است و هزاره هزاره. ازبک های نمی خواهند افغان خطاب گردند. آیا ما باید از قوه استفاده کنیم که آنها خود را افغان بدانند؟ من نمی خواهم در این مورد که اظهر من الشمس است وقت گرانبهای شما را ضایع سازم.
من قبلاً کلمه شهروند ایرانی ها را رد کرده ام اما من نمی توانیم "ستیزن" و مفهوم آن را رد کنم. ما زمانی نظام غلامی داشتیم. غلام غلام است و آزاد آزاد است. ما نمی توانیم بگوئیم که غلام محمد و آزاد محمد هر دو یک شخص است. غلام محمد غلام محمد است و آزاد محمد آزاد محمد است. چرا بجای اینکه غلام محمد و آزاد محمد را یکی معنی کنیم، برای هر یک واژه های بکر و ناب ایجاد نکنیم؟
از شما جناب عالی خواهشمندم که بگوئید برای کلمه "ستیزن" ما چه اصطلاح را بکار ببریم. فرق بین ستیزن و تبعه زمین و آسمان است. در موقف تعبیت ما مجبوریم از فرامین زمامداران و فتوا های علمای کرام پیروی کنیم. در مفهوم ستیزنشیپ ستیزن برای زمامدار و علمای کرام دستور می دهد. ما نمی توانیم بگوئیم که غلام و آزاد یکیست. ستیزن فاعل است و تبعه مفعول است. فاعل و مفعول یکی شده نمی تواند ولو اگر ما هم انگاریم که هر دو یکیست.
امید است جواب بهتر از شما بشنوم.


اسم: باختر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 07.08.2008

از این که وارد این گفتگوی جالب میان دو تن از هموطنان دانشمند خود میشوم یا به اصلاح ما افغانها در بین گپهای شان چیلک می اندازم، معذرت میخواهم.
صرف میخواهم بگویم که مانند هر پدیده ی دیگر در زبان، کلمه ها و اصطلاحات هم دچار تغیرات لفظی و معنایی میشوند و بعضاً هم به کلی از بین میروند.
"تبعه" شاید روزگاری معنایی را که آقای حقبین ارائه میدارند داشته بوده باشد، اما امروز عین معنایی را که کلمه ی ستیزن دارد دارا میباشد، آن چنانی که آقای وهاج اشاره کرده اند و قاموسها نیز توضیح میدهند. در مورد تغیر معنایی کلمات میخواهم یکی دو مثال دیگر تقدیم تان کنم.
به طور نمونه، اگر ما کلمه ی "افغان" را در نظر بگیریم، روزگاری این کلمه صرف به پشتونها اطلاق میشد، اما در حال حاضر معنای آن وسیعتر شده و در بر گیرنده ی تمام اشخاصی است که در افغانستان زنده گی دایمی دارند و تابعت افغانستان را دارند.
مثال دیگری در این مورد کلمه ی "دانشگاه" میتواند باشد. در افغانستان این کلمه به معنای وسیعتر از آن چه که فعلاً در ایران معمول است به کار میرود. در افغانستان این کلمه به معنای جایگاه علم و دانش به کار میرود که جایگاه علم و دانش میتواند اکادمی علوم، پوهنتونها، دارالمعلمینها، انستیتوتها، مکاتب، مدارس، و غیره باشند. اما برخلاف در ایران معنای دانشگاه از معنایی وسیعی که این کلمه در ادبیات ما داشته است محدود تر شد و فعلاً صرف به مرکز علمی که در افغانستان به آن پوهنتون میگویند اطلاق میشود.

مشکلی که من با کلمه ی "شهروند" دارم این است که در ترکیب آن کلمه ی "شهر" که هیچگاهی نمیتواند با کلمه ی"کشور یا وطن" مترادف باشد وجود دارد.
وقتی من کلمه ی "شهروند" را میشنوم، معنایی که از این کلمه در ذهنم ترسیم میشود باشنده گان شهر است نه یک کشور. با در نظر داشت این نارسایی در معنای کلمه ی "شهروند"، بهتر است تا از استعمال آن در افغانستان صرف نظر کنیم. baakhtar@yahoo.com


اسم: afrasiab   محل سکونت: Jalalabad    تاریخ: 07.08.2008

جناب استاد سراج . محترم استاد نوری . با سلام. شما منظور تان از حفظ خصوصيات فارسی افغانستان که اصرار داريد آنرا دری بگوييد چيست ! آيا در نظر است عقب ماندگی و نارسايی زبان حفظ شود مثلا زبان ما همان زبان ( حدود العالم) و تاريخ سيستان باشد؟ شما نظر کنيد به همين مقاله ( چپ .. از جناب داکتر روغ ) که اينک به نظر خواهی گذاشتيد ؛ ايشان همان زبانی را بکار ميگيرد که هم ايرانی استفاده ميکند هم باسوادان افغان. ايشان بدون جنگ و جنجال و دکانداری ، لغات مروج درايران امروز را که چند نمونه می آورم ، بکار ميبرد:

گيتی ، داد، بيداد، پژوهش، بنياد ، شهروند، نماد ، بديهی ، ساختار ، و..
اين لغات در متون قديم خود ماست و مال انحصاری ايرانيها نيست !
بهتر آن است که هم استاد بزرگ سراج و هم استاد نوری از همين حالا ، با صدای بلند بگويند ، هم دانشگاه لفظ افغانستان است هم پوهنتون . هردو برای ما معتبر است. شما اجازه ندهيد چند وکيل قاچاقبر که پايبند هيچ فرهنگ و اخلاقی نيستند برای من وشما تصاميم فرهنگی بگيرند !با احترام . افراسياب سرحدی


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 07.08.2008

جناب محترم آقای سراج وهاج:
فرهنگ ستیزن بودن چیزی جز این نیست که من از شما بخاطر قبول نکردن نظریات ارائه شده من تشکر نمایم. فرهنگ ستیزن بودن بما می می آموزد که من از شما دفاع کنم تا نظریات تان را بدون هیچ نگرانی و تشویش علیه نظریات من ارائه نمائید. شما یک ستیزن می باشید نه یک تبعه که از نظریات بنده متابعت نمائید. افتخار من بحیث یک انسان این است که حق ستیزنشیپ شما را محترم می شمارم
. من بحیث انسانیکه خواستار تعمیم مفکوره ستیزنشپپ هستم به شما حق می دهم که مطابق سلیقه و فکر خود زندگی کنید. هر انسان آزاد آفریده شده و حق دارد آزادانه باندیشد. بسویه مملکتی در چوکات ملت و مملکت باید ما یک نظام قابل قبول برای همه ستیزن ها داشته باشیم. دعا می کنیم که روزی ما به این آرزوی خویش نائل گردیم.
به پیش بسوی روزیکه ما در سطح ستیزنشیپ با همدیگر ارتباط بر قرار نمائیم. این کار در صورتی ممکنست که ما طرز تفکر تبعه و تابعیت را در گودال تاریخ دفن کنیم. تا وقتیکه این کار صورت نگیرد تولد نظر ستیزنشیپ محال می گردد.
تشکر از صحبت های شیرن تان


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 06.08.2008

عزیزم آقای حقبین ! متشکرم از این که وقت ارزشمند تان را برای توسیع ساحه نگاه من ضایع می کنید. اجازه دهید عرایض خودرا خیلی مختصر کنم:

1 - البته استثناء در هر حال موجوداست، ولی بپذیرید که ما(افغانان)نارسایی داریم، نه « ناتوانی ».

2 – مشکل عظیمی که بین ما(افغانان)و یک گروه خاص از جمعیت ایران موجوداست « قبول » و « رد » کلمات عربی در زبان دری و فارسی است.
سیاست آن گروه خاص از فضلای ایران ایجاب می کند که برای قطع کردن ِ هر چه بیشتر ریشه های عربی از زبان فارسی، زحمت فراوان را تحمل کنند و به هیچ دلیل و منطقی پابند نباشند.
آنان حتی لغات کهنه و فرسوده رااز متون قدیم بیرون کشیده، به جای کلمات عربی، در فرهنگ جدید شان شامل می سازند. شما یقین داشته باشید که این کار فرسایشی هرگز به ثمر نمی رسد.

3 – ما افغانان مسلمان،
الف - فرهنگ خودرا تغییر نمی دهیم.
ب – همه لغات عربی را که شامل زبان ما شده اند، جزء زبان خود می دانیم.
ج – موجودیت آن لغات را باعث غنای زبان خود می دانیم. (چنانکه به لغات ترکی، هندی، روسی و بعضا ًلاتین که شامل زبان ماشده اند، می نازیم و حفظ اش می کنیم).
از برادران ایرانی عذر می خواهم که می گویم: تلاش برای سچه سازی زبان نه تنها به ثمر نمی رسد، بلکه نزد بزرگان ما و حتی برخی از علمای ایران، یک نوع جنون فرهنگی به شمار می رود.

4 – کلمه « تبعه » را همان دسته از جمعیت بزرگ ایران، به علت « عربی بودن ِآن » نمی پذیرند و (اشاره ام به سوی شمانیست)افغانان یا افغانستانی های «ایران پرست ِ ما» نیز واضحا ًپیرو ایشان اند؛ متأسفانه!

5 – شما به همه فرهنگ های «انگلیس فارسی یا فارسی انگلیسی» رجوع فرمایید، معنی مطلق کلمه انگلیسی« ستیزن » ، « تبعه »است ...و « ستیزن شپ » نیز معنی « تابعیت » و « شهری گری » و شهر نشینی را دارد. « خداحافظ شما باد»


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 06.08.2008

دوست محترم قلمی جناب سراج وهاج:
به تعقیب نوشته قبلی خویش در مورد نوشته شما و طرح یکسلسه موضوعات علمی و اظهار امتنان و سپاس از دوستان پورتال مفتخر افغان جرمن آنلاین که این زمینه را فراهم ساخته است، یک مطلب را فراموش کردم که اضافه نمایم و آن اینکه شما نارسائی ما در زبان دری را توهین به دانشمندان افغان فکر می کنید که یک فکر درست نیست. اقرار به نارسائی ها عین صواب است و کار یک شخص فهمیده می باشد.
داکتر اسدالله راعد استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل بود. وی یک پشتون بود ولی درس های خویش را به زبان فارسی ارائه می کرد. وقتی از وی سئوال می شد که چرا در پشتو تدریس نمی کند، وی با کمال جرات و شهامت می گفت که او نمی خواهد در دانشکده حقوق "لودگی" را درس بدهد!
لودگی یعنی چه؟
یعنی اینکه آقائی عقد "فضولی" را "د لودگی عقد" در زبان پشتو ترجمه کرده بود؟
خوب کمی فکر کنید. عقد "فضولی" کجا و عقد "لودگی" کجا؟ مفهوم و معنی "تبعه" و "اتباع" کجا و ستیزنشیپ کجا؟ آیا با من موافق هستید که بجای تبعه و اتباع بجای ترجمه غلط ایرانی ها بنام "شهروند" خود کلمه "ستیزن" را در زبان دری خویش قبول کنیم؟
بالاخره، برای ما افغان ها لازمست که مثل ایرانی ها، خوب یا خراب، حرکت کنیم. چیزیکه از نظر من عیب است این است که نه خود ما اقدام می توانیم، نه از دیگران را می پذیریم و صرف و صرف خود را متوجه حرکات و اشتباهات ایران ساخته ایم.
یغنی چه؟


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 06.08.2008

جناب سراج وهاج:
تشکر از توضیحات تان. اگر راستش را بگویم من آرزو دارم از شما چیزی بیاموزم. من یقین دارم که شما چیزی در بساط برای گفتن دارید اما طرح و ارائه آن در قالب الفبا یا ادبیات نوشتاری مشکلات ایجاد می کند.
در مورد موضوع اتباع یا تبعه و ستیزن (بیائید شهروند ایرانی را فعلا سرش بحث نکنیم) خدمت تان عرض گردد که شما درست می فرمائید که ترجمه دری ستیزن انگلیسی تبعه است ولی من خدمت تان عرض می نمایم که این کار اشتباه است. می خواهم موضوع را از طریق ارائه مثالی خدمت تان بعرض برسانم.
در ساحه تکنالوژی امروز ما وسائل مختلف داریم که پرواز می کند. هر کدام را طیاره ترجمه کردن فکر می کنم که کار درست نباشد. طیاره تا طیاره. امروز تکنالوژی یحدی پیشرفته است که ما نمی توانیم با گفتن طیاره هر نوع محصول تکنالوژی را که می پرد توضیح کنیم. همچنان توسط کلمه موتر ما نمی توانیم هر نوع وسیله نقلیه چار تیره را معرفی نمائیم. باید دقیقتر صحبت کنیم. ما نمی توانیم بگوئیم که موتر شورلی امریکائی و موتر تویوتای جاپانی یک چیز است و و موتر شورلی ترجمه موتر تویوتا در هر زبان شده نمی تواند. حتی ما نمی توانیم ادعا کنیم که موتر تولید سال گذشته عین موتر پرار سال است.
ستیزن مفهومی است که امروز رواج یافته است. همین کلمه حتی چند دهه پیش در اروپا رواج نداشت. کلمه و مفهوم ستیزن زمانی معرفی و معنی گردید که دموکراسی در غرب رواج یافت. پیش از تعمیم هدف ستیزن، غرب نیز تبعه و اتباع بودند اما غرب در حال حرکت، هیچوقت همان کلمات سنتی خود را محکم نگرفت بلکه بجای آن مفاهیم جدید خلق کردند. غرب در حال حرکت است. این یک ممیزه آنهاست و باید از شیوه کار آنها پیروی کرد.
ایرانی ها راست یا غلط تصمیم گرفتند که بجای اتباع و تبعه که معادل انگلیسی "سبجکت" است کلمه شهروند را برای ستیزن بکار ببرند. من همراه شما دعوا نمی کنم که ایرانی ها معنی را درست انتقال دادند ولی درست یا غلط ایرانی ها تلاش خود را کردند. آنها ممکن است که اشتباه کرده باشند ولی اشتباه ما افغان ها این است که همان معنی سنتی را در مورد ستیزن بکار می بریم. خلاصه مطلب اینکه من نه ترجمه غلط ایرانی ها را تائید می کنم، نه چسپیدن خود را به معنی ایکه درست نیست.
در مفهوم ستیزنشپ اهالی یک کشور پیرو فرامین زمامداران و فتواهای علمای دینی نیستند. مردم فرمان می دهند و فتوا می دهند. در حالیکه در مفهوم تبعه و اتباع مردم باید از فرامین زمامداران و فتاوی علمای کرام تبعیت نمایند.
باز هم از شما دوست قلمی محترم تمنا می کنم که بفرمایند آیا موافق هستید که برای کلمه ستیزن ما یک کلمه بهتر از تبعه و اتباع داشتبه باشیم یا خیر؟


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 06.08.2008

آقای حقبین ِعزیز، کاش من فُرصت ِ این گونه مباحثات را می داشتم، ورنه خوشحال بودم با شخصیت های مؤدبی ( مانند جناب شما ویا آقای سربلند که درباره من صمیمانه اظهارنظر کرده بودند)، همیشه صحبت کنم و مسلما ً چیزهایی هم از این طریق بیاموزم.

تاجایی که بیاد دارم، شما نوشته بودید: «... در نظام شاهی مردم بنام رعیت یاتبعه یاد می شدند، ولی باآمدن نظام جمهوری مردم افغانستان را نمی توانیم "رعیت" یا "تبعه" بگوئیم.
ایرانی ها، خوب یا بد، برای "ستیزن"انگلیسی کلمه "شهروند"راایجاد کردند ولی دوستان صاحب نظر ما در جرگه قانون اساسی بخاطری این کلمه را رد کردند که یک اصطلاح ایرانیست نه دری.
وقتیکه ما از قبولی شهروند ایرانی در دری افغانی خودابا می ورزیم و خود توانائی ایجاد کلمه مناسب را نداریم، پس چه باید کرد؟
کاربرد کلمات تبعه و رعیت برای شهروندان افغانستان یک اشتباه فاحش حقوقیست. ...»

من ِ ناچیز مجبورم با تکرار عرایض قبلی خود، بنویسم که به کاربردن ِ کلمه «رعیت» در نظام جمهوری اگر غلط گفته شود، صحیح است! ولی استعمال لغت «تبعه» بامفهوم واقعیءآن، در هر دو حال نه تنها به هیچ وجه «غلط فاحش ِ حقوقی» نیست، بلکه حتی غلــََـطـَـک ِعادی هم نیست.

می فرمایید: « سوال در مورد ایران ... نبود»، قبول نمی کنم جوان فهیم و حقوقدانی مانندشما، حرف های خودرا به این زودی که هنوز رنگ آن خشک نشده است، فراموش کرده باشد.
یک پارچه گلایه دوستانه من از شما هم در همین مورد است که نوشتید: "وقتیکه مااز قبولی شهروند" ایرانی در دری افغانی خود ابا می ورزیم، و خود توانایی ایجاد کلمه مناسب را نداریم، پس چه باید کرد؟"

آقای عزیز، این طرزفکر، اهانت بزرگی است به همه علماو فضلا و تحصیل کرده ها روشنفکران و ادبا و حقوقدانان ِ توانای افغانستان.
دراین باره گپ بسیار است، ولی فعلا ًبه همین چند کلمه اکتفا میکنم.

می رویم به سراغ سؤال شما که نوشتید: « معادل ِ" ستیزن" انگلیسی در دری چه می باشد؟»
عرض می شود که معادل آن، حتی عین مفهوم و ترجمه آن: « تبعه» است.
من، طوری که درباره کلمه « شهروند» ساخت ایران عرض کردم، کلمه ستیزن هم دو معنی دارد: همشهری، و هموطن.
ولی در زبان دری ما، هم «اتباع» وجود دارند که به تمام ملت افغان اطلاق می شود و هم «اهالی، مانند: اهالی کابل،اهالی مزار،اهالی قندهار»... در عین حال، اهالی یک شهر می توانند یکدیگر را « همشهری» خطاب کنند.

در اخیر، من از شما سؤالی دارم این که: « وقتی می فرمایید به کاربُرد کلمه " تبعه" در نظام جمهوری یک اشتباه فاحش حقوقی است؛ مردم امریکا چرااز لغت ِ «ستیزن» استفاده می کنند که معنی اش همان «تبعه»است؟


اسم: E Fazel Ahme Afghan   محل سکونت: B.C Canada     تاریخ: 06.08.2008

I Read the opinions of all respected writers very carefuly but, unfortunatly I am not a linguist thereore, I can,t express My opinion. The best way to solve this question will be better to seek the opinions of our Afgan Linguists, thank you God bless you all


اسم: ادریس   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 05.08.2008

محترم آقای نوری.وقتی اصطلاحات مروجه افغانی میگویید پس باید از تمام اصطلاحات مردم افغانستان معلومات داشته باشید شما صرفآ درین ابتکار خود لغات و اصطلاحات کابل را معیارقرار داده اید. مثلا کلمات (حمال-گربه-خیار- فرق سر که در کابل تالاقسر میگویند اسفناج-ترپ-آهو بره و غیره اینها همه لغات واصطلاحات روزمره و قبول شده در هرات و دیگر ولایات غربی افغانستان است.دیگر اینکه شما کلمه( چارسو را عوض چارراه) آورده اید آیا کدام وقت شنیده اید که مردم ما گفته باشند: چارسوی صدارت یا چارسوی ملک اصغر یا چار سوی شیر پور یا حاجی یعقوب .در ایران به چارسو چار طرف میگویند.

محترم آقای نوری. برداشت که من ازین ابتکار شماکردم اینست که این اصطلاحات بیشتر سلیقه واصطلاحات شخصی شماست تا اصطلاحات مروجه مردم افغانستان.چنانچه کلمات ( ارومرو و وار ) که پشتو میباشد عوض آنها همان کلمات : حتمأ و نوبت در بین دری زبان های ما بکار برده میشود. با احترام


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 05.08.2008

جناب محترم آقای سراج وهاج: از توضیح تان یک جهان ممنون. سئوال در مورد ایران و فرهنگسنان ایران نبود. سئوال این بود که معادل "ستیزن" انگلیسی در دری چه می باشد. من با شما موافق هستم که ایرانی ها ممکن است این کلمه را به غلط "شهروند" ترجمه کرده باشند. تبعه معادل کلمه subjectانگلیسی می باشد. جهان ما محدود به فارسی ایرانی و دری افغانی نیست. ما عضو یک دنیای بزرگتر می باشیم. وقتی ما در افغانستان مفاهیمی از قبیل دموکراسی و حقوق بشر و غیره و غیره را می پذیریم، چطور شده می تواند که مفهوم citizenship را بخاطر ایران و فرهنگسنان ایران نادیده بگیریم. خواهشمندم در این مورد ذهن بنده را روشن سازید.


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: کلبفورنبا    تاریخ: 05.08.2008

باتوجه به نظر آقای حقبین، عرض می کنم که چون من گاه گاهی کلمۀ « تبعه واتباع» را دربرخی از نوشته های خود به کار برده ام، خودرامجبورمی دانم دراین جا از آن دفاع کنم.

آن عزیز می فرماید: « ... درنظام شاهی یا فیودالیست ( شاید منظور شان " فیودالیته- FEUDALITY " باشد که معنی « خانخانی» و« حکومت ِ ملوک الطوایفی» را دارد .وهاج) مردم بنام "رعیت" یا « تبعه » شمرده می شوند» .

عرض می کنم که معانی این دوکلمه ( رعیت و تبعه) ازهم متفاوت اند. رعیت : یعنی قوم و جماعتی که راعی وسرپرست داشته باشند؛ مردم فرمانبُردار وحتی زارعانی را که « مالک» داشته باشند، نیز "رعیت" می گویند. اما « تبعه » که جمع آن « اتباع » است، به مردمی اطلاق می شود که پیرو ِ قوانین یک کشور اند .

برادران ایرانی ما درگذشته ها ، قبل از ایجاد فرهنگستان ایران، به آنچه که ما به آن «اهالی» (یا اهالی شهر) می گوییم ، « همشهری » لقب داده بودند که کلمۀ مناسبی بود و برخی ازنویسندگان ما نیز آن را تقلید می کردند ، ولی فرهنگستان ایران آن را ( چند سال قبل) به « شهروند » تبدیل کرد که مردم (عوام) ایران آن را « شارمند» می گفتند. نقص آن بیشتر در ذوالمعنیین یا « دومعنی بودن »ِ آن است،

درنظرمن " دوستان ِ صاحب نظر ماوشما" درجرگۀ قانون اساسی، اصطلاح « شهروند» را شاید علاوه بر ایرانی بودن ِ آن، به علت « ناقص بودن ِ آن » نه پذیرفته اند، زیرا فرهنگستان ِ ایران این کلمه را درهردومعنی به کار می برند : هم به معنی « اهل شهر»، وهم به مفهوم « اهل کشور» که ما آن را « تبعه» و در جمع « اتباع» می گوییم !


اسم: SADIQA   محل سکونت: Holand    تاریخ: 04.08.2008

نويسنده ملی گرا و عزیز جناب نوری ، در برابر هر اصطلاح و لفظ افغانی ، شکل مروجه ايرانی آن را ارائه کرده اند ، چنانکه ملاحظه ميشود ، برخی جايها صورت ايرانی بهتر است ، يعنی شيواتر و گوياتر است، برخی موارد ، واژه افغانی آن . آقای نوری هم نگفته اند که هرچه در افغانستان ، گفته شود ( وحی منزل ) است و ايرانی آن حرام!
نبايد اگر کسی ، مدرسه گفت ، توهين به استاد نوری تللقی شود و اگر کسی ، مکتب گفت ، توهين به آقای وارسته يا آقای که شايد نام مبارک شان ، سربلند باشد !
بهد حال خونسردی قدم اول پيروزی در جدال های علمی است . صديقه اندراب ( هالند)


اسم: sarbaland   محل سکونت: kabul    تاریخ: 04.08.2008

مسوول محترم سايت ! در کامنت من گفته شده بود آيا حماقت و سبکسری نيست ، يک فارسی زبان کلمه زيبای ( خوابگاه ) را با واژه زشت و بد آواز ( غاقوش ) تعويض کند ؟ خوب کجای اين جمله به آقای نوری ، اهانت است ؟ مگر استاد نوری ، پيشنهاد داده است که خوابگاه ، خوب نيست ، قاغوش خوب است؟ شما اندکی فارسی ياد بگيريد تا يک سايت را اداره کنيد ! جان بيادر ، من اگر ميخواستم به استاد نوری ، توهين کنم ، لازم نبود از طريق کامنت و به آدرس افغان _ جرمن انلاين باشد ، برای توهين من سايت های ديگری را ميتوانستم پيدا کنم . بهر حال هم از جناب سراج و هم از جناب استاد گرامی نوری ، از گناه نکرده ، معذرت ميخواهم . سربلند


اسم: حقبین   محل سکونت: کابل، افغانستان    تاریخ: 04.08.2008

دوستان عزیز:

من می خواهم یک بحث حقوقی را در این مورد مطرح سازم. در نظام های سیاسی، ما اصطلاحات مختص داریم. بطور مثال خدمت شما عرض گردد که در نظام شاهی یا فیودالیست مردم بنام "رعیت" یا "تبعه" شمرده می شوند. وقتی نظام جمهوری روی کار آمد مردم افغانستان حیثیت رعیتی و تبعه بودن خود را از دست داده و در انگلیسی بنام "ستیزن" و در ایرانی بنام "شهروند" قبول می گردند.

در قانون اساسی دوران شاهی افغانستان مردم افغانستان بنام اتباع افغانستان در قانون اساسی درج گردیده بودند. در نظام شاهی این کلمات بجا بکار رفته بودند ولی با آمدن نظام جمهوری مردم افغانستان را نمی توانیم "رعیت" یا "تبعه" بگوئیم.

ایرانی ها، خوب یا بد، برای "ستیزن" انگلیسی کلمه "شهروند" را ایجاد کردند ولی دوستان صاحب نظر ما در جرگه قانون اساسی بخاطری این کلمه را رد کردند که یک اصطلاح ایرانیست نه دری. وقتیکه ما از قبولی شهروند ایرانی در دری افغانی خود ابا می ورزیم و خود توانائی ایجاد کلمه مناسب را نداریم، پس چه باید کرد؟

کاربرد کلمات تبعه و رعیت برای شهروندان افغانستان یک اشتباه فاحش حقوقیست. لطفا بفرمائید که بجای کلمه شهروند ایرانی و ستیزن انگلیسی ما از کدام کلمه استفاده کنیم؟

در این مورد توجه جناب استاد نوری را خواهانم و همچنان از تبصره و نظر سائر دوستان عضو پورتال مفتخر افغان جرمن آنلاین از قبل اظهار امتنان و سپاس می دارم.


اسم: مسیح الله افغان   محل سکونت: تولوز فرانسه    تاریخ: 04.08.2008

به ادامه نوشته دوم آگستم باز هم چند موضوع را با هموطن دیگری که در این نظرخواهی اشتراک کرده یاد آور میشوم.

آقای مسعود از لندن می نویسد که (بگزارید برادران فارسی زبان را که به هر لهجه ایکه دل شان است حرف بزنند.) دوست عزیز، جناب نوری و همه نویسندگان دیگر که درین راستا قلم فرسائی کرده اند هیچ وقت راجع به لهجه های مختلف ننوشته اند. شما یا نوشته جناب نوری را صحیح درک نکرده اید و یاهم خود را به کوچه حسن چپ می زنید و برای راه گم کردن خوانندگان، اصل موضوع را که مساله اصطلاحات مروج دری است به طاق نصیان میگذارید و مساله لهجه ها را که اصلا موضوع بحث نیست در میان میکشید.

به لحاظ خدا لهجه دیگر چیز است و اصطلاح چیز دیگر. شما فرق بین ماما و دائی ، دیگ و قابلمه ، چوکی و صندلی ، بادرنگ و خیار، بم دستی و نارنجک ، راکت و موشک را اختلاف لهجه میدانید؟؟؟؟. بلی تغیر لهجه در کلمات نان و نون ، دوکان و دوکون ، قربان و غربون ، زبان و زبون ، شیطان و شیطون می باشد که همین ها را هم برای خوشی آخند های ایرانی بر ما تحمیل نکنید لطفا- ولی در حصه تهاجم فرهنگی پشتون های پاکستانی و اصطلاحات پشتوی آنها که سیل آسا در کشور عزیز ما آمده است با شما بکلی همنظرم و همانقدر که شنیدن اصطلاحات فارسی ایرانی اذیتم می کند به همان اندازه از شنیدن اصطلاحات پشتوی آنطرف سرحد رنج میبرم و جداً استفاده کلمات کار پوه را به عوض صاحب نظر و برشنا لیک را برای ایمیل و ولسمشر را برای رئیس مردود می شمارم. یار زنده صحبت باقی


اسم: warasta   محل سکونت: kabul    تاریخ: 03.08.2008

دوست بزرگوار آقای نوری ! من شمارا بخاطر کارهای ناب و کمياب در ساحه موسيقی و تاريخ معاصر کشور می ستايم . نميدانم چرا تبليغ بر جنبه های فرعی فارسی ايرانی و افغانی را کاری بيثمر و حتا موجب سوء تفاهم ميدانم . در محيط های پشتو زبان ، حتا برای کچالو ، الفاظی ، چون پتاتی ، کچالان و کچول ، استعمال ميشود . برای نان ، در برخی مناطق ، دودی ، گاه ، مری ودر قندهار نان خانهگی را چپاتی ميگويند!

اگر فارسی زبان کلمات ، چتل ، چمتو ، چوکات و چوکی را استعمال نکرد ، به خاطر هندی بودن شان ، و بجای آن کلمات و تراکيب فارسی ، آلوده ، آماده ، چارچوب و صندلی را بکار گرفت ، بايد از دولت و پشتون ها اجازه بگيرد ؟ آيا هر فارسی زبان که برای توسعه زبانش کار کرد، جاسوس ووطنفروش است؟ آقای نوری ، شما بزرگوارانه کاری کنيد که آينده داشته باشد و يرايتان ، فضيلتی بحساب رود ، مثل نوشته های عبرت آموز ديگر تان در ساحه فرهنگ و موسيقی و تاريخ . موفق باشيد . عنايت وارسته


اسم: saber   محل سکونت: Balkh    تاریخ: 02.08.2008

شاغلی نوری ! شما چه بخواهيد چه نخواهيد زبان پارسی که شما آنرا دری ميگوييد با پذيرش واژگان نو و مصطلحات جديد ، خود را مدرنيزه ميکند ، از دستاورد های تازه و ساخته شده در ايران همه مان استفاده ميبريم . ديوار کشيدن ميان فارسی مروج در افغانستان و ايران ، منجر به سوء تفاهم های ميشود که در شعر هجويه محترم احمد شاه سلامی ( سايت آريايی) ديديم ! لطفا ازين بحث و مباحثات بگذريد و به نشر مطالب مفيد بپردازيد .بااحترام .ارادتمند . صابر فضلی


اسم: مسیح الله افغان    محل سکونت: تولوز فرانسه    تاریخ: 02.08.2008

آقای نوری هزاران سلام،

من مسیح الله نیستم. شما مرا به این نام نمی شناسید. من همان سیف الله (هراتی بچه) هستم که با جناب میر صاحب گازرگاه شریف و استاد داکترعبدالاحمد جاوید 12 یا 13 سال پیش دریکی از شامگاهان ماه مبارک رمضان بمنزل شما در پاریس آمده بودم و جناب مستطاب میرصاحب گازرگاه شریف بعد از اینکه درگوش نواسۀ شما، اگر نامش را فراموش نکرده باشم، " لوی نورجان" ازان داد، توجه شما را دربارۀ کارهای پناهندگی من جلب کرد و شما هم ماه های متوالی وقت گرانبهای تانرا به ترجمانی اسناد و رهنمائی های من صرف نمودید که من تا زنده ام فراموش نمیکنم و سپاسگذار شما هستم. نگفتید که نام خود را چرا تغیر داده ام. یک روز وقتیکه شما محترم کاغذهای دفتر پناهندگی مربوط مرا خانه پری میکردید با من شوخی کردید و گفتید که با این نامی داری، خدا داند که به تو پناهندگی بدهند. من وارخطا پرسیدم چرا؟ گفتید نام تو (شمشیر خدا) معنا میدهد و یک اسم فامیلی ات را هم که سیاف بگذاری یعنی (شمشیر زن) کارت ساخته است. همان بود که ماه ها بعد وقتی سرحد من به شهر تولوز کشید، همه کاغذ هایم را ازبین بردم و خود را به پولیس آن شهر تسلیم کردم و گفتم نام من مسیح الله است و افغان هستم و از شما پناهندگی می خواهم. دوسیه دیگری برایم دادند که به همکاری و رهنمائی دوستان مهربان آنجا پرشد و براه افتاد و بالاخره از دعای شما قبول شدم و مکتب را خواندم و اکنون در یکی از قریه های نزدیک تولوز نانوائی باز کرده ام و روزگارم الحمدالله می چلد. عروسی کرده ام و دو دخترک خورد دارم که نام هر دوی شانرا نام های افغانی گذاشته ام زرلشت و هیله. خوب حالا بیایم بسر اصل موضوع، من سایت افغان جرمن را همیشه میخوانم و از نوشته های دانشمندان و اهل نظر خاصتاً نوشته های شما نه تنها حض می برم بلکه به خواندن آن افتخار میکنم. موضوع بسیار مهم و حیاتی نگهداری و اصالت اصطلاحات اصیل دری خود ما را به قلم شما خواندم و من به تمام معنا با شما همنوا هستم. و احساس شما را با پوست و استخوان خود احساس کردم. راستش را بگویم من با دو سه سالیکه در مشهد و تهران مهاجر بودم نه تنها دیکتاتوری فرهنگی شانرا حس کردم بلکه دیکتاتوری اجتماعی و سیاسی شانرا با درد بسیار حس کردم و زندگی کردم.

من جواب برادران افغان را هم خواندم و یقین دارم که از نظر شما هم گذشته است. و شما حتما جواب مقنع و دندان شکن خواهید داد ولی من نظر چند تن نظردهنده گان را مورد بر رسی قرار می دهم.

1 – از نوشته صبور از سویدن شروع میکنم. این آغا می نویسد که بحث آقای نوری یک بحث کاملن غیر اکادمیک وغیر زبان شناسیک است و در جمله دوم خود از دو کلمه حتمن و اولن کار گرفته است که با کاملن قبلی سه غلطی املائی غیر قابل بخشش است و اگر من معلم فارسی او می بودم او را ناکام می کشیدم. چه در افغانستان و دری ما این سه کلمه چنین نوشته نمیشود بلکه اینطور نوشته میشود : کاملاً – حتماً و اولاً . این سه کلمه عربی است که در زمان ما رائج شده و ما حق نداریم آنرا غلط نوشته کنیم اگر در ایران فرهنگستان آن چنین تصمیم غلطی را گرفته است برای مردم خود بگیرد و ما را در این تجاوز فرهنگی اش شریک نسازد. دوم من اصلا معنی (زبان شناسیک) را نفهمیدم که به کدام زبان گفته و نوشته می شود من هرگز آنرا نشنیده و نخوانده ام این آغا که از بحث اکادمیک گپ میزند باید همانگونه که ادعا دارد با معیار های اکادمیک جواب این سوال مرا بدهد. در جائی دیگری هم کلمات (من درآوردی) را استفاده کرده است که برای ما افغانهای غیر اکادمیک ؟؟ بکلی بیگانه است. در جای دیگری به جناب نوری توصیه میکند که به عوض چنین بحث های بی فایده و غیر اکادمیک کوشش کند برادران پشتون ما را از سقوط به افراط گرائی اسلامی نجات دهد- برادر محترم صبور خان ! افراط گرائی اسلامی تنها دامنگیر پشتون ها نیست بلکه در بالای همه اقوام کشور ما سایه افگنده است. شما یک لجظه دقت کنید که ربانی، خلیلی، محقق و مارشال صاحب ؟؟ قسیم نا فهیم ! اینها یکی شان پشتون نیستند ولی همه شان تا بیخ بنیاد گرایند آیا فتوای ربانی- مسعود را که در سال 1991 در بارۀ زن صادر شده بود فراموش کرده اید که زن ها حتی باید در کنار سرک راه بروند ، زن ها باید از خانه تنها نبرایند، زن ها باید بلند خنده نکنند، صدای بوت زن ها باید در وقت راه رفتن شنیده نشود و ... و .... و این ها اگر بنیاد گرائی نبود که از طرف زعمای غیر پشتون افغانستان به راه انداخته شده بود مگر ایده های مترقی شما چپی ها بود؟؟؟؟ شما هم از قطب دیگر با بنیاد گرائی کمونیستی خود مملکت را به خاک سیاه یکسان کردید. بلی باید جناب نوری و دیگر آگاهان وطن پرست بر همه این چیز ها هم بنویسند تا شما از فکر سازمان دهی مجدد گروه های چپ تان منصرف شوید و باز این کشور و مردم آنرا به آزمایش نگیرید.
گفتنی ها زیاد است ولی برای جلوگیری از خستگی خوانندگان این بحث را در همین جا پایان میدهم و به جواب دیگر هموطنان هم می رسم. تا نوشته بعدی الله یاور


اسم: ادریس   محل سکونت: المان    تاریخ: 02.08.2008

محترم اقای نوری .من از هرات و تاجیگ میباشم ولی در زبان پشتو همیشه بلندترین نمره را داشتم چنانچه روزی در شهر زیبای کابل معلم پشتوی صنف دهم بعد از نتیجه امتحان خطاب به شاگردان پشتون تبار صنف ما چنین گفت(دا هراتی ستاسو ملا امام شو) متاسفانه پشتوی که امروز به ویژه در تلویزیون آریانا از کابل پخش میگردد آنقدر مشکل و پیچیده است که نه برای بعضی وطنداران پشتون ما و نه هم برای اگثر فارسی زبان های ما قابل فهم میباشد.

آقای نوری چیزهای را که شما در لیست تان آورده اید همه مردم افغانستان با آن آشنایی دارند و اکثر کلمات هم در ایران و هم در افغانستان مشترکأ استفاده میشود.لطفأ اقدام برای آسان سازی زبان پشتو نمایید تا آنرا به آسانی یاد گرفته و به درستی تکلم نماییم تا شکایت ها هم برطرف گردد که چرا فارسی زبانان پشتو یاد ندارند. از هموطنان عزیز پشتون خواهشمندم تا نظر خودرا ارایه نمایند.


اسم: مسعود   محل سکونت: لندن    تاریخ: 01.08.2008

بنده به حیث یک پشتون نظر برادر صبور را کاملاُ تاًید میکنم. بگزاریم برادران فارسی زبان را که به هر لهجهً که دلشان است حرف بزنند. ولی یک چیز را به برادران فارسی زبان میخواهم بگویم که تقلید از ایرانیان به شانشان نمی زیبد. خصوصاُ در حال حاضر که ما و شما در موقف پاینتر از ایرانیان قرار داریم.


اسم: صبور   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 01.08.2008

سلام و احترام.
به نظر من این بحث آقای نوری یک بحث کاملن غیر اکادمیک وغیر زبان شناسیک است. آقای نوری حتمن تحصیلات عالی دارد و میداند که مباحث تیوریک وعلمی چیزهای من درآوردی نیست و باارائه ریفرینس و دقت در معیارهای تیوریک صورت میگیرد. اولن که زبان دری وفارسی دو زبان نیست. من تعجب می کنم که چرا برادران پشتون ما این همه شله استند که فارسی و دری را متفاوت ازهم معرفی نمایند. خوب شما چه فایده میکنید؟ بالفرض به زعم آقای نوری زبان فارسی و دری متفاوت باشد خوب به شما چه نفع میرسد؟ حالا من بیایم بگویم ویک مقاله 20 صفحه ی بنویسم که زبان پشتو پاکستانی و افغانستانی ازهم متفاوت می باشد. این چه مشکل مارا حل میکند؟ خوشحال خان ختک در دیره اسمعیل خان هم خوشحال خان ختک است و در ننگرهار هم. همانگونه که نیما در تهران هم نیمااست و در بدخشانهم. یا برعکس ناصرخسرو و فردوسی وحافظ.

آقای نوری منظور من این است که این گونه مباحث راه گم کردن است از طرف دیگر پرداختن به این گونه مباحث مستلزم رعایت معیارهای اکادمیک است که ادعاهای شما متاسفانه از آن خیلی فاصله دارد. از من خفه نشوید. من دوستتان دارم بخدا. وطن دار گلم هستید ولی بهتر است به جای پرداختن به این گونه مسایل به چیز های حیاتی فکر کنید. مثلن چه گونه می توانیم برادران پشتون مارااز شر بنیاد گرای اسلامی نجات بدهیم. چه گونه می توانیم فرهنگ انتحار را که در حال ترویج است باان مقابله نمائیم و چه گونه می توانیم برادران پشتون مارااز شر بازیهای خطرناک پاکستان نجات بدهیم. شما خوب میدانید که امرو پنجابی ها در دو طرف سرحد پشتونهای مومن را وسیله قرار میدهند فرصت رشدو ترقی رااز این مردم گرفته اند و صد مسایل دیگر از این قبیل.

آقای نوری کسانی دراین جا شما را تشویق میکنند و شما هم شاید خوشحال شوید اما یک کمی اگر دقت کنید و یک لحظ سرتان رادر گریبان تان فکر کنید که من چه میگم. اگر بد گفته بودم یا از روی تعصب گفته بودم بیائید هفت هزار لعنت برمن بفرستید. عزیز جان خربوزه آب است غم نان را بخور. دنبال این بحث های آبکی نگردید اگر واقعن شما یک انسان رسالتمند و یک پشتون باغیرت هستید. و سلام نعمت تمام.


اسم: شمس الحق   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 01.08.2008

خدمت آقای سراج وهاج

1-اثر یا نوشته ای حتما به قصد رساندن پیامی به رشتهء تحریر می آید. در دنیای مدرن، همانقدر که یک اثر مهم است، نقد های آن نیز از اهمیت به سزایی بر خوردارند. انسانها، هر کدام جهان را از زاویهء دید خویش می بینند و قضایا را با توجه به فهم و دانایی خود تحلیل و بررسی می کنند، در این بین سنجه کردن و نقد کردن گشودن نا رسایی و گسترش افق دانایی ما است. لذا نقد من بر نوشتهء آقای ولی احمد نوری در جهت گسترش افق دانایی خوانندگان است تا روایتی بسیار ساده شده را به عنوان حقیقتی یکه نپندارند. این نظام دلالت معنایی که آقای نوری در پی آن هستند بر بنیان علم زبان استوار نیست، بلکه نظام دلالت معنایی آن جناب غیر علمی و غیر واقعی و حتی مضحک است. من در فاضل بودن و محترم بودن و اینکه آقای نوری آدم خوب یا دوست و رفیق خوبی هستند گپی ندارم، اینها هیچکدام دلیل بر این نمی شود که آن جناب در نوشته های خود مرتکب اشتباه نمی شوند و یا تحلیل و تفسیری غلط از قضایا بدست نمی دهند. مثلاً آن جناب در مقدمهء نوشته خود می گویند ".... عوامل ذکر شدهء بالا سبب می شود که در افغانستان زبان بالا را دری و زبان کاملاً عوامی را به نام فارسی شناسایی کنند". من به عنوان یک خواننده حق ندارم بپرسم که آقای نوری، شخصیت پک سرشت، شما این نتیجه گیری را که زبان کاملاً عوامی را در افغانستان فارسی می گویند از کجا آورده اید؟

آیا من حق ندارم به عنوان انسانی که می اندیشد این همه خطا را در نوشته های آقای نوری ببینم و باز هم عقلم را در اختیار وی بسپارم که هر سو که خواست آن را ببرد؟

2- با نظریات آقای ناصر انقطاع آشنایی ندارم، و مراد از مقولهء فرهنگ اشاره به مفهوم فلسفی آن یعنی جوهر فرهنگ و همچنان تنوع و گونه گونی معنایی فرهنگ است که تعریفی جامع از آن را غیر ممکن می سازد که یکی از آن معانی دانایی و دانش است.

3- از طریق لهجه نمیشود یک زبان را چند نیمه کرد. هر زبانی لهجه های متفاوتی دارد، و هر منطقه ای اصطلاحات مخصوص به خود را هم دارد. حالا نمی شود صرف به ادعای اینکه ما یک واحد سیاسی جداگانه هستیم و هویت جداگانه ای هم داریم، زبان ما هم جداست. مثل اینکه پشتونهای پشاور بیایند زبان پشاوری اختراع کنند. این کار ممکن است، اما فقط با اجندای سیاسی امکان پذیر است، و ربطی به خود زبان پشتو ندارد.

4- مدتها است که در کشور ما پشتو تولنه ساخته شده است. این حرکت خیر، موجب تقویت زبان پشتو و ساماندهی آن می گردد. می شود از این عزیزان وطن پرست بپرسم که چرا در این کشور که زادگاه زبان دری است فرهنگستان زبان دری چرا تأسیس نشده است و حتی اجازهء تأسیس را هم نمی دهند؟

5- این عقیده که استفاده از لغات فارسی ای که در جغرافیای زبان فارسی استفاده می شود نا درست است، و استفاده کنند گان آن عامل بیگانه و جاسوس هستند ریشه در کجا دارد؟ عقیده من بر این است که این ها همه تقابل سنت و مدرنیسم در کشور است. نو گرایی در زبان فارسی دری، تضمین کنندهء حیات آن است، همانگونه که با تفکر قرون وسطایی نمی شود در جهان معاصر دولت تشکیل داد، با زبانی بسته هم نمی شود به رشد فکری نایل آمد. تحولات فکری و اجتماعی دوران ما، همانگونه که بر دیگر اشکال زندگی تأثیر گذاشته است، بر زبان نیز تأثیر می گذارد. گردش و تبادل اندیشه در جهان دری زبان و پشتو زبان، امری است طبیعی، تطور و پویایی، همانند دوران روشنگری، ناقوس های دوران ظلمت را به صدا در آورده است، اندامهای نحیف و رو به احتضار افکار قرون وسطایی مشوش شده است، دستگاه تفتیش عقاید می خواهند درست کنند.

اما فقط با همین نو گرایی است که کشور می تواند پله های ترقی و شکوه از دست رفته را باز یابد.


اسم: مجید   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 31.07.2008

محترمان آقایان نوری و سراج وهاج را سلام و احترامات میرسانم و از اراده پاک شان برای کشور ما و مردم ما دفاع نموده و به وجود وطن پرستانی چون آنان مفتخرم. من فکر میکنم نشر نظریات اشخاصی چون شمس الحق و امین که ذره ذره نوشته های شان صرف وابستگی و نوکری شان را به بیگانه گان نشان میدهد و شاید هم بیگانه اند، اینرا ما و شما از عقب انترنت قضاوت کرده نمی توانیم. لهذا معتقدم که مراعات آزادی بیان تا یک مرحله درست است و زیاده تر از آن صرف دردسر. منظورم این است که این مسله برای جوامع پیشرفته خوب است اما برای کشور ما (با رقم بزرگ بیسوادی)بسیار زود خواهد بود.


اسم: سراج وهاج   محل سکونت: سکره منتو(کلیفورنیا)    تاریخ: 30.07.2008

فاضل محترم، جناب آقای نوری، شخصیت ِ پاک سرشت و وطن پرست افغانستان!

قرار نبود اراجیف و توهین های آدم های سبکسر و بیگانه پرست را در سلسله نظرات افغانان ِ دانا اجازه نشر دهید. لطفا ً جلو این گونه نوشته های بازاری را بگیرید، ور نه افغانانی که صادقانه ابراز نظر می کنند و در عین حال آرزو ندارند به شخصیت و وقار شان صدمه یی برسد، دیگر چیزی نخواهند نوشت وابراز نظر نخواهندکرد.

شخصی به نام « شمس الحق از انگلستان » که یقینا ً یک اسم جعلی است، می نویسد: « فرهنگ مقوله بسته نیست که مرز داشته باشد!...» آقای شمس الحق ممکن است این دلیل را از جناب دکتور ناصر انقطاع(دانشمند ایرانی)آموخته باشد که بنده ناچیز در یک مضمون دیگر از آن یاد خواهم کرد؛ ولی در این جا باید نوشت که فرهنگ، مقوله نیست، بل طوری که خبرَگان می دانند و در لغتنامه ها درج شده است: مجموع علم و معرفت و ادب و تعلیم و تربیت یک قوم یا ملت است و یک آدم فهیم ( مانند آقای شمس الحق) باید دانسته باشد که قوم وملت افغان جدا از قوم و ملت ایران است. اگر نه توانیم یا نخواهیم بین این دو ملت (به قول جناب دکتور انقطاع) دیواری مانند دیوار چین ایجاد کنیم، بر رغم ادعای غلط ِ آقای شمس الحق، سرحدی محکمتر از دیوار چین در بین این دو قوم و دو ملت وجود دارد که عساکر « برچه پک » از آن حفاظت می کنند و گاهی هم مهاجرین ِ دری زبان مظلوم و نادار و زخمی و در بدر را از آن طرف ِ دیوار مستحکم سرحدی، به این طرف می اندازند!... فرهنگ، یعنی باورهای سنتی، شکل های اجتماعی و خصوصیت های مادی یک گروه دینی، نژادی یا اجتماعی که در یک کشور متوطن است. حتی "فرهنگ" مجازا ً به ادب و تربیت اجتماعی اتباع یک کشور اطلاق می شود.

از سوی دیگر، حرف جناب آقای نوری درباره تفاوت اصطلاحات و لهجه های مردم افغانستان و ایران است، نه به زعم جناب شمس الحق، « مرزبندی دانش» !... این برادر که شاید افغان هم نباشد، لغت ِ دانش را مشخص ساخته است تا کلمات زشت ِ « جهالت و بربریت» را که ذکر آن در مقابل یک دانشمند هموطن، دور از تهذیب ِ یک افغان ِ با تربیت است، به کار بَرَد.

معمول ترین استدال ِ مزخرف، که اکثر نوکران ایران به آن متمسک می شوند، "تیشه زدن به ریشه وحدت ملی" است . بدین معنی که هرگاه شخصی دانا و وطنخواه نصیحتی کرد یا اعتراضی نمود یا از اعمال شخص یا گروپ مشخصی انتقاد کرد، آن شخص، یا چند تنی از آن دسته بهم بسته که دلیل عالمانه یی ندارند، فریاد می کنند که شماتیشه بر ریشه وحدت ملی می زنید!... آیا اینان مفهوم وحدت ملی را به درستی درک کرده اند؟ آیا چنین استدلال ِ نامعقول مانند این نیست که(طور مثال)اگر مقامات قضایی یک کشور، حکم اعدام یکی دو جنایتکار را صادر نمایند، خانواده مجرمین داد و فریاد کنند که این مقامات قضایی، تیشه به ریشه وحدت ملی زده است! ... ارجمندان ما توجه فرمایند که آرزو و تلاش ما « وحدت ِ عظیمی بین جمیع اقوام و قبایل و عشایر شریف ِافغانستان » است. ما دراین راه ِ مقدس و سرنوشت ساز، حتی حاضریم خودرا قربان کنیم... ولی اشتباه نشود، ما با خودفروختگان ِذلیل و نوکران ِهمسایه هاابدا ًهمبستگی نداریم و به هیچ وجه آماده پذیرش «وحدت» نیستیم. ما خدمتگار اکثریت ِسی ملیون "انسان ِواقعی افغانستان" هستیم. با صفر عشاریه صفر صفر یک فیصد آن جمعیت بزرگ که از راه مثبت ِهم وطنی و"خواهری و برادری" و حتی هویت ملی خویش منحرف شده اند، کاری نداریم، بین ما تفاهمی وجود ندارد... چه رسد به وحدت !

چند دهه قبل که ناسیونالیست های ایران(در رژیم خجسته شاهی)جرأت ِ چندانی در ابراز خشم و کینه و عداوت علیه قوم پشتون و زبان ملی « پشتو» نداشتند، دنیای ملت باشرف ایران و ملت نجیب افغان گل و گلزار بود. مجلات ایرانی از قبیل اطلاعات، تهران مصور، حتی مجله نازنین « بامشاد» دسته دسته به افغانستان می رسید و دست به دست گردش می کرد. در آن زمان لغات ِساخت فضلای ایران، فراوان در مضامین برخی از نویسندگان ِافغان وارد می شد و هیچ تأثر و تأسف و تعصبی ایجاد نمی کرد. اما حالا دشمنی یک عده خاص از عناصر (ظاهرا ًدانا– در واقع نادان ِ)ایران باقوم بی نهایت شریف، متدین و وطن پرست پشتون و زبان ملی پشتو، به قدری واضح و علنی شده است که دیگر تحمل آن از محالات است.

خوانندگان آگاه و دقیق ِ ماحتما ًبه یاد دارند که از جمله فقط چند کلمه پشتو، از قبیل: پوهنتون و پوهنحی درملتون، زیژنتون، و چند تای دیگر که از حافظه پریده اند...، در این اواخر صرف روی پذیرش « پوهنتون و پوهنـــزی» اصرار می شود که دلایل خود را دارد، ولی همه می بینند که یک دسته از فرزندان افغان که(بدبختانه)در ایران تحصیل کرده اند و به عین صورت " مغزشویی" شده اند یاازآن سو تشویق می شوند و حقوق می گیرند، در برابر حتی یک کلمه « پوهنتون» حساسیت نشان می دهند ، لج بازی می کنند و با متصدیان این تلویزیون آن تلویزیون یا این سایت و آن سایت مصاحبات تند و تیز می نمایند و مضحک تر این که شکایت می کنند: « حکومت و پشتون ها به ما اجازه نمی دهند که با لسان مادری خود(فارسی) صحبت کنیم. (یعنی زبان دری نه از حکومت است و نه از سایر مردم، بلکه محض مال خالص همین چند نفر است که مدتی در ایران بوده، یا در آنجا درس خوانده اند!)

******

جناب آقای نوری! چنین هرج ومرج غیر اخلاقی وغیر ملی چند سال قبل نیز به وجود آمد که امید است درآینده قریب یادداشت های خودرا درآن باره تقدیم ِ حضور تان کنم با عرض حرمت


اسم: باختر    محل سکونت: امریکا    تاریخ: 30.07.2008

به نظر من، تفاوت میان زبانهای دری و فارسی موضوعیست که باید به آن پرداخته شود. در این شکی نیست که دری و فارسی هر دو دو لهجه ی یک زبان اند، اما این بدان معنا هم نیست که تفاوت هایی را که میان این دو زبان وجود دارد نادیده گرفت به خصوص در حال حاضر که همسایه ی غربی ما می خواهد اصطلاحات مروج در زبان فارسی را شامل زبان دری کند. من از کسانی که به ما اطمینان میدهند از بابت تفاوت های موجود میان دری و فارسی خاطر ما جمع باشد می پرسم که چرا همیشه کلماتی که در فارسی مروج است بر دری زبانان تحمیل میشوند و بر عکس فارسی گویان هیچ کلمه یا عبارتی را از ما نمیگیرند؟ آیا یک ایرانی حاضر خواهد شد که به جای کلمه عربی الاصل "عمو" بگوید "کاکا"، یا به جای کلمه ی فرنگی "اسفناج" بگوید "سبزی پالک"؟ هرگز نه! پس ما چرا همیشه کلمه های مروج میان ایرانیان را بر خود تحمیل می کنیم؟ همچنان نباید فراموش کرد که تفاوت میان دری و فارسی تنها منحصر به مشتی از کلمات نمی شود. بیشترین فرق میان این دو زبان در دستور آنها دیده میشود که به هیچ صورت قابل رفع نیست. baakhtar@yahoo.com


اسم: سلیمان جاغوری   محل سکونت: از هرات باستان    تاریخ: 30.07.2008

با عرض سلام و احترامات به شما محترم آقای نوری، باید خاطر نشان کنم که به جواب پیشنهاد شما در مورد اصطلاحات مروجه در افغانستان و ایران به نکته حساسی درین مقطع از تاریخ توجه کرده اید. از این توجه برحق شما افغان های افغانستان دوست، ضد تجزیه افغانستان و طرفداران افغانستان واحد، از شما مشکور وممنون خواهند بود. و کسانیکه شمارا مزمت کرده اند، سرنخ شان واضحاً با سرنخ مدرسه اسلامی محسنی در کابل و نواحی دیگر افغانستان و رسانه های آشکار مثل روز نامه بی شرم امید، تلویزیون بدنام خراسان، سایت نفاق انداز خاوران و دنباله روان آنها همه و همه به تهران بسته است. در غیر آن باید کسانی باشند. سهل انگار و سطحی نگر که از درک عمق موضوع عاجز اند.

همانطوریکه روشن و بی ابهام اظهار کرده اید. واقعاهر کشور از خود مشخصات خود را دارد، مثل مردم فارسی زبان تاجکستان، که در نوشته و هم در لهجه با ما فرق دارند. مثل کلمات اضافی (ایستاده = رفتی ایستاده است - خوردی ایستاده و.. و...) که در زبان ما مروج نیست. به همین شکل در لهجه و نوشته ایرانی ها تفاوت های فاحش وجود دارد، که در گفتار و نوشته ما موجود نیست. مثل دارم و داشتم= داشتم می دیدم. یا دارم می خوانم. و یا کلمات و اسمای نامانوس مانند غوری، قابلمه و....و... که آقای نوری به بسیار زیبایی از آنها یادآوری کرده اند.

اشاره آقای نوری خوشبختانه به سطحیات موضوع نبوده و نیست. اگر می بود. لبه انتقاد شان باید طرف تاجکستان نیز میبود. همین موضوع میرساند، ایشان زنگ خطر را بصدا آورده اند، که جز افغانهای وطن دوست، دیگر تمام ابرانیان مغرض و گماشتگان شان را ناآرام کرده اند. تاجکستان غیر از دست درازی سیاسی، تهاجم فرهنگی را بر ما قادر نیست. اما ایران در تمام عرصه ها شب و روز با تلاش مزبوحانه می خواهد، در بین ما آتش نفاق مذهبی، نژادی و زبانی را دامن بزند، تا جامعه و نظام ما تعادلش را از دست داده. در پرتگاه تجزیه سقوط کند. و به این تخریبکاری اگر موفق شود در خیال پلو شان بخشی از کشور ما را نصیب شان دانسته اند که انشاالله قبل از بمراد رسیدن در چاه(نفاق مذهبی، نژادی، و زبانی، اقوام شریف و تحت ستم خود ایران) که بما حفر کرده اند. خود خواهد افتاد. تجربه این جند سال مهاجرت در ایران نشان داد که در بدترین شرایط با مظلوم ترین طبقات مهاجر جامعه افغانی از هیچگونه ظلم و تعدی صرفه نگردند.این تجربه می آموزد که ما افغانها در بین خود از هر قوم و نژاد و مذهبی که هستیم. باهم واقعاً برادر و برابریم. بشرط آنکه گوش به نفاق افگنان و دشمنان ندهیم


اسم: سید سرور   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 30.07.2008

جناب آقای نوری سلام علیکم و رحمت الله. راستی در میان این همه گپ های مهم چرا به این موضوع بی اهمیت و پیش افتاده می پردازید. زبان زبان است دری و فارسی یکی است دو تا نیست. لطفا به چیز های مهم فکر کنید. برادر شما سید سرور از شهر هرات مهاجر مقیم سویدن.


اسم: امبن    محل سکونت: هالند    تاریخ: 30.07.2008

محترم اقای ولی احمد نوری سلام!
در حالیکه همه چیز به روشنی افتاب هویداست شما تلاش دارید نشان بدهید که در نهایت، زبان به اصطلاح شما دری از فارسی که در ایران مروج است فرق دارد حتی شاید ادعا می کنید که دو زبان علیحده میباشند.
در حالیکه در داخل خود کشور ما از هرات گرفته تا مناطق شمال و مرکزی حتی در هر منطقه اصطلاحاتی هستند که از هم فرق دارندوهمینطور در داخل ایران ولایت بولایت اصطلاحات وحتی اسم های مختلف وجود دارند. انچه مهم است زبان استندارد و معیاری است که در ادرات ومطبوعات هر دو کشور یکسان است و تنها در کشور ما به دلیل عقب ماندگی در همه امورات زبان هم ان تحولات لازم را که باید میکرد نکرده وازان غنامندی که در کشور همسایه ایران برخوردار است در کشور ما نمی باشد.
پر واضح است که هدف از طرح و تلقین این مسایل به افکار عامه چه هدفی دنبال میشود.
1-محدود و سرکوب نمودن زبان فارسی در محدوده ای که امروز افغانستان نامیده می شود و در مقابل رشد زبان پشتو که زبان اصلی فغان ها(پشتونها) است.
2-جعل تاریخ و نفوس برادران پشتون تبار که نشان دهد کشور ما با کشور های همسایه و همزبان ان هیچ رابطه تاریخی ندارد .
با احترام


اسم: شمس الحق   محل سکونت: انگلستان    تاریخ: 30.07.2008

آقای ولی احمد نوری!
1- شما مبحث زبان دری را به "بیراهه" برده اید. اولاً فرهنگ مقولهء بسته نیست که مرز داشته باشد، و ثانیاً هر نوع مرزبندی "دانش" در جهان متمدن، نوعی جهالت و روحیهء بربریت را می رساند. از سوی دیگر شما، و افراد نا آگاهی مثل شما، تیشه زنندهء اصلی بر ریشهء وحدت ملی و همبستگی مردم افغانستان هستند. شما نه "صلاحیت علمی" آن را دارید که عاری از حب و بغض بتوانید راهی را برای جوانان نشان دهید، و نه "فرهنگ" آن را دارید که با دیگر هموطنان خود با زبان یک انسان متمدن صخن بگویید.
2- شما زبان محاوره را، و گپهایی کوچه و بازار را، با زبان علم و دانش اشتباه گرفته اید. با زبان کوچه و بازار نمی شود کتاب علمی نوشت و یا اثر علمی و یا حتی تولید فکر به معنای جدی آن نمود. هر زبانی دایرهء واژه گانی دارد، هرقدر دایرهء واژه گان وسیع باشد، توانمندی آن زبان بیشتر خواهد بود. بنا بر این لغات و واژه گانی که در حوزهء جغرافیای زبان فارسی تولید می شود، متعلق به همهء گویندگان این زبان است. همانگونه که واژه گان تولید شده در زبان پشتو، چه در پاکستان و چه در افغانستان، ذخیرهء فرهنگی این زبان در جغرافیای این زبان است. مرزهای سیاسی، شاید بتواند گویندگان یک زبان را از هم جدا کند و حاکمیتهای متفاوت به وجود بیاورد، اما پیوندهای فرهنگی را که نمی شود با کشیدن مرز قطع نمود و هر روز تبلیغات نمود که هرکه چنان لغاتی را که آن سوی مرز رواج دارد به کار برد جاسوس است و بیگانه پرست!
این چه منطقی است؟ این جنگ کودکانه برنده اش چه کسی است؟ کی می شود در عصر اطلاعات، در زمانی که مرزهای دانش نا محدود است، چنین جنگ بی مایه و بی پایهء را که اساس منطقی هم ندارد راه انداخت. با چه کسی؟ با مردم خود؟
3- من وقتی که معادل های برابر شما را در فارسی دری ایران و فارسی دری افغانستان مقایسه می کردم، نمی توانستم به اطلاعات غلطی که به خوانندگان می دهید افسوس نخورم. من در نیت خیر شما شک ندارم، اما این نیت خیر مسلح به "دانش" و "فرهنگ" نیست. اگر شما باآن مجهز می بودید، بی شک دست از این بازی کودکانه بر می داشتید، و سنجیده تر و وطن دوستانه تر و مسولانه تر سخن بر زبان می راندید. مثلاً معادل "دانش" در فارسی ایران را "فرهنگ" قرار داده اید. اولاً فرهنگ معنای علم دانش را هم دارد. ثانیاً هر دو کلمه، هم در ایران و هم در افغانستان رایج است، یعنی در زبان علم و ادب هر دو لغت کاربرد فراوان دارند، حالا چگونه این معادل گذاری معاندانه می تواند پایهء علمی داشته باشد؟ وقت مردم را با این چیزها ضایع نسازید. یا اساس پایه و بنیاد! ادامه اش را خودتان پی بگیرید. آدمی از این همه بلاهت در عجب می ماند. با معذرت.
شمس الحق



Copyright by AFGHAN GERMAN ONLINE all rights reserved