Skip to main content

تحليل ها و پيام ها

Go Search
صفحه نخست
خبرونه
تحليل ها و پيام ها
آثار علمی و تحقیقی (حبیبه)
مرکز دیجیتال سازی کتب
مدیریت تحلیل ها و اخبار
قاموس کبیر افغانستان
  
افغان جرمن آنلاین > تحليل ها و پيام ها  

نظریات شما درمورد مطلب آتی:
  واقعاً همه عیب ها در مسلمانی ماست؟    نویسنده:  سیدهاشم سدید

 
اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 19.04.2010

سیدهاشم سدیـد
18.04.2010


چرا من این مقاله را در حالیکه مقاله " واقعاً همه عیب ..."
را نوشتم، به رشته تحریر درآوردم؟
برای این که آن یک واقعیت است، و این واقعیـت دیگـری!


چرا چنین شد، و چه باید کرد؟

نظر خواهی پورتال افغان جرمن آنلاین پیرامون مقالۀ " آیا همه عیب ها از مسلمانی ماست؟ " نشان داد که نظر افغانان تا چه حدی در باره دین
نسبت به گذشته ها تغییر نموده است.
چرا چنین شد؟ سی چهل سال پیش مردم ما، بـه استثنای مارکسیست هـا،
در برابر دین و دیندار و مسجد و ملا به این انـدازه حساسیـت نشان نمی دادند، ولی امروز نقد از دین در برخی موارد بوجه بسیـار تند آن انجـام
میگیرد. دلیل این دگرگونی در دیـد مردم ما در مورد دیـن چیست؟ چــه چیزی میتواند بر افکار مردم متدین ما این چنین اثر بگذارد کــه باوجود همه تابو ها و همه خطرات چنان بی ترس و متهورانه با این ارزش کـه
از والاترین ارزش های مردم به حساب می آید، در تقابل قرار بگیرند؟
به نظر نگارندۀ این سطور دو عامل یا دو دلیل را میتوان در این تغییر یا دگرگونی مؤثر دانست:
1ـ رواج اندیشه و تعقل در میان مردم.
بدون تردیـد رواج انـدیشه و گرایش بـه عقل و آشنائی بـا علـوم یکی از عوامل بسیار عمده و مهم برای بستـر سـازی نقد دین بود. آشنائی کامل با دین در گذشتـه برای اکثریت مردم کـه سـواد نداشتـند و زبـان عربی را هـم نمی فهمیدند، ممکن نبود. این امرسبب میشد که هرآنچه رهبران
دینی در مورد حیات و ممات مردم می گفتند، درست یا نادرست، مورد
قبول آن هـا قرار بگیرد. با ترویج علم و معارف، بخصوص برگرداندن گفتار قران از عربی به زبان های پشتو و دری و تفسیر آیات و متداول شدن کتاب و مطالعه و آغاز تلاش های روشنگرانه و ... و مشاهـده دو گانگی در گفتار وعمل رهبران دینی ، ولی آرام آرام تغییراتی در بینش
وکنش مردم هم نسبت به دین وهم نسبت به مبلغین ورهبران دین بوجود آورد.
ناگفته پیداست که رشد ایـن تغییر را وجود خرافات بسیار زیاد و بعضاً بسیار مضحک و وجود " تف " فروشان و مداریان دین و جادوگران، به نحوی ویژۀ تسریع بخشید؛ تا این کـه وضعیت بجای رسیـد، که نباید میرسید!
خیلی ها به این نظر هستند که ماهیت یک جریان مخالف را تا حدودی زیادی نظام ها و یا سازمان های بر سـر اقتـدار تعیین می کنند. جنبش سبز ایران را استـبـداد آخوندی، اگر چه خود این جنبش از این استبداد جدا نبود، بوجود آورد. مجاهد را نوع نظام بر سر اقـتدار درافغانستان هستی بخشید. مارکسیستها را نوع نظام اجتماعی وسیاسی و اقتصـادی غیرقابل تحمل برای توده ها آفرید و ...؛ و مخالفین دین را هم، باز هم تکرارمیکنم که تا حدودی زیادی، نهاد دین، در کلیت آن، بوجود آورد.
2ـ مسئلۀ دوم، تجربه عینی وعملی سی سال اخیر مردم کشور ما از عملـکـرد و رفتـار و گفتـار سردمـداران اسـلام سیـاسی بود که با هیچ ملاک و ارزیابی و داوریی نمی شد آن هـا را با معیارها و گفتار ها و تعالیم دین وفق داد.
وحشیگریهای این ناجیان دین و مردم، و مردان خوب خدا، اگر بیشتر از وحشگریهای خلق و پرچم نبوده باشد، به یقین نمیتوانست و نمیتواند کمتر از ددمنشی های آن ها باشـد. مجال بیان یک، یک از این درنــده خوئیها در این جا میسر و ضروری نیست؛ بویژه چون همه شاهد همه ماجرا ها بوده ایم! این وحشیگریها را کسانی مرتکب شدنـد که هم خود را اسلام می نامیدند و هم سازمان های شان را؛ و خنده آور تر از همه اینکه هنوزهم دعوای اسلام و اسلامیت دارند و داد از وطن دوستـی و خدمت به مردم و کشور و خدا میزنند.
دوستم که ستون فقرات دولت نجیب الله را تشکیل میداد و هرجا که می رسید، در دفاع از دولت نجیب چنگیـز وار مردم را میکشت، دفعتاً از جانب همین پیشوایان دین لقب " خالد بن ولید " را کسب میکند و برتبه سترجنرالی ارتقا داده میشود. حکمتیار شهر کابل را بخاطر دوستم بــه خاک یکسان می کنـد. شصت هزار انسان در جنگ میان او و مسعــود کشته میشود؛ ولی هنوز ماه، دوماهی ازاین حرفها نگذشته است که با همان دوستم کمونسیت و ...، پیمان دوستی و اتحاد میبندد و ...
جنگ اتحاد ـ وحدت ـ شورای نظار و کشتار و وحشیـگری هائی کـه
به نام دین و مذهـب صورت گرفت، نه تنها حیثیت رهبـران اسلامی و حیثیت احزاب شان را در نظر مردم لطمه زد، کـه بـه اعتبار دیـن نیز خدشه وارد ساخـت. ماهیـت انتقاد مردم از دین و دیـن دار را در واقع صادق نبودن رهبـران، چه سیاسی ـ دینی و چه دینی، در برابر دین و مردم و خاک در این جا نیز تعیین میکند.
به نظرمن این دوعامل از مهمترین عوامل مخالفت برخی با دین است.
حال سؤال اینجاست که مخالفت با دین درست است، یا نه؟ به باور من
این موضوع بستگی دارد به نوع برخوردیکه دین درجامعه و با مردم اختیار میکند! اگر دین، همانگونه که طی سی سال اخیر،به خصوص،
خود را بـا جباریت کـامل بر کشور و مردم تحمیـل کرد بازهم تحمیل کـند، با آن هـمه کارنامه های ضد اسلامی خویش، آره! اگـر دیـن بــه حریم خصوصی مردم، به هرنام وبهانۀ که باشد، تعرض کند، آره! در غیر آن، نه! زیـرا هـر انسـانی ایـن حـق را دارد ـ در یک جامـعـۀ دموکراتیک و آزاد ـ که باور واعتقاد خود را، هرگونه که است، داشته باشد؛ البته به شرطی که ضررش به دیگران نرسد ومخل جامعه نشود.
در اینجا این سؤال پیش می آید که چه باید کرد که هم دین باور در این
کشورحق زیستن محترمانه داشته باشد، هم خداباور وهم بی دین و...،
و بدون این که اصطکاک و تصادم و تخالف بمیان آید؛ همه ازحقوق و احترام برابر درجامعه برخوردار باشند؛ و همه بتوانند در یک فضای مطمئین وآرام، عاری از دشمنی وعداوت و...، زندگی پربار و سازنده
و بدور از رنج و ترس و تهدید و جنگ و ... را دنبال کنند.
فکر می کنم کـه بـرای یافتن پاسـخ بـه ایـن پرسش با دشـواری خاصی روبرو نخواهیم بود، اگر احساس چنین ضرورت و خواسـتی بما دست داده باشد! ما الگو هـای زیادی داریم که راه های حـل مناسب پیش پای ما قرار میـدهنـد. از کشورهای اسلامی میتوان کشور نیمه دموکرات، ترکیه را مثال داد؛ و ازکشورهای نیمه اسلامی ـ نیمه غیر اسلامی (از کشورهای غربی مثال نمیزنم برای آنکه بازهم، و طبق عادت مرا بـه غرب زدگی متهم نکنند) بطور مثال، میتوان از هندوستان نام برد؛ کـه
تا حدودی زیادی به این مقصد، ایجاد تفاهم، باوجود تلاش های سازمان های تند رو هندو و مسلمان که هرازگاهی آرامش شهرها را بنـام دیـن برهم زده دست به کشتار یک دیگر میزنند، میان مردم، نایل آمده است.
چگونه؟
با جدا کردن نهاد دیـن از دستـگاه حکومـت! انسان هم نیازمندی مادی دارد و هم نیازمندی معنوی و از آنجائیکه انسان هنـوز بدان درجـۀ از معنویت نرسیده که حق خود و حق دیگران را تفکیک یا احترام کنـد و
دل از مادیات بر کنـد و حرمت آنچه را که کلام خدا مینامد، حفظ کند، باید دین را با سیاست آمیخته نکند.
دین، برای حفظ سلامت خود هم اگر شده باشد، باید به جایگاه خود بـر گردد. روشنفکران دیـنی بایـد برای دورکردن خرافات و اندیشه های سخیفی که بی دانشـان و دکانـداران و سود جویـان در درازنـای زمان
برقامت دین آویخته اند، بنابرمسئولیتی که در برابرخدا و مردم دارند،
درمعرفی درست دین، بخصوص معرفی بخش های معنوی و اخلاقی
آن، توجه و کار کنند. من به این باورهستم که هیچ جامعۀ تنها با تکیه
برمادیات به سلامت کامل دسـت نمی یابـد. مشکل یـا مشکلات جوامع
غربی تا حدودی زیادی به همین بی توجهی آن ها به مسایـل معنوی و
انسانی و روانی و اخلاقی عامه مردم مربوط می شود. بنا براین، اگر سیاست به اداره امور کشور در درون و بیرون می پردازد، دین پاک شده از خرافات و عاری از خشونت و مطلق گرائی و سلطه گــر باید
در رشد و تعمیم انسانیت انسان، در رشد و بهبود و تعمیم اخلاق نیکو
و در تقویه مزید معنویت و ایجاد روان سالم در مردم، همدوش با نهاد های آموزشی و پرورشی رسمی کشور، در صورت لزوم، با مشوره
با حکومت، بپردازد.
دین نـه نفی میشود و نه از اموراجتماعی دور میگردد. وظیفۀ دین در واقع ساختـن جامعـه از طریـق شـکل دادن انسانیـت و اخـلاق نیـکو و معنویت سالم درمیان مردم بوسیلۀ علمای دانشمند، فرهیخـته و روشن است.
برای بوجود آوردن علمای دینی روشنفکر،با سطح بالای ازدانش باید دانشکدۀ مخصوص برای این دانشمندان تأسیس گردد که درآن دین بر پایـۀ و با در نظر داشت علوم متداول و امروزی تدریس شود.
کاری دیگری که در این راستا باید صورت بگیرد این است که دولت
باید به هر قیمتی که میشود جلو بـرخی از گفته های بعضی از ملایان
را که پایه و مایه دینی ندارد، بگیرد.
معنی آزادی آن نیست که بـا استفاده از آزادی، آزادی را از بین ببریم.
جلو ملائی که میگویـد زنی که عطر می زنـد و از خانه خارج میشـود مردش حـق دارد او را طلاق بدهـد، و مـلا ها و روحانیـون ماننـد وی بایـد گرفته شود و ...
شکل دادن انسـان نـو بـا افکار سالم، انسان نوع دوست و با درک، در
واقع مهم تراز وظیفۀ دولت است.
جوامع انسانی را اگر به پـرندۀ قیاس کنید، مادیات و معنویات به سان دو بال این پرنده اهمیـت پیـدا می کند. برخی از دوستان منتقد، در رابطه با غرب همواره از بی بند و باریهـا و روسپیگری و سکس و وجود مافیای
سکس و گونه های دیگری ازبدبختی های زن مثال میآورند، ولی تجربه کم و بیش سی سال زندگی من در اروپا مـرا بـه گفتن این واقعیت وادار می سازد که بگویم که مشکلات چندین گونه غرب، خیلیها بیشتـر از آن است که به مشاهده می رسـد. دلیـل آن هم همین اسـت که غرب بـه جنبه های اخلاقی ـ روانی ـ معنوی مردم توجه ندارد.آنانیکه درغـرب زندگی میکننداگر زندگی غربیان را از نزدیک وبا دید جامعه شناسانه و انسانی و اخلاقی زیر ذره بین نقدِ بیطرفانه و بر کنار ازخصومت کور بگیرند، خواهنـد دید که غرب باوجود ظاهر سالم و خوشرنگ آن، چقدر مشـکل دارد.
ملتیکه روان واخلاق سالم نداشته باشد، نمیتواند زندگی سالم داشته باشد!
همینطور ملتی که روان سالم داشته باشد، نمی تواند زندگی و سیاسـت و سیاستمـدار و قانـون و قانـون گـذار ناسالم داشته باشــد، و چون سیاست
و سیاستمدار و قانون و قانون گذار سـالم دارد، نمیتواند قانون و دادگاه و و پولیس و وزیر و رئیس و کشور ناسالمی داشته باشد.
در غیر آن، هم سیاست وهم دین به افراط گـرائی می گرایند و در نتیـجۀ
این افراطگرائی هر دو اعتبار شان را از دست میدهنـد. این مسئله خیلی با اهمیت است! بایــد در هر صورت و تحت هر شرایطی آن را در نظر داشت. آن هائیکه فکر می کنند که با زور و تحمیل می شود مردم را در انقیاد نگهداشت، اشتباه میکنند. اینها باید خواست زمان را درک کنند.
شاید امروز با سرکوب و ترور و بستن دهن ها مردم را به سکوت وادار نمود، ولی فردا با واقعیتهای دیگری،هم سیاست وهم دین، روبروخواهند شد که برای جامعۀ درد کشیدۀ ما بسیار ناگوارتر از همیشه خواهد بود. این فردا شاید هفته و ماه و سالی نباشد ...
بیائید روی این پیشنهاد فکر کنید و بگذاریـد که این دو، دیـن و حکومت،
از هم جدا شوند!!
از ما یک گفتن بود!!


اسم: اسحاق نگارگر   محل سکونت: برمنگهم - برتانیه    تاریخ: 18.04.2010

برادر گرانقدر سدید صاحب شما درنگارشِ زیرِ عنوانی عیب درپرنسیپ های اخلاق است یا درعملِ مردم به ط.رِ جلی وروشن نگاری شده میگوید: این مسأله راپیش ازاینکه شما دریابید قرآن کریم خودگفته است که حتی اگرمیلانِ قلبی داشته باشید عدالت دربین چهارزن ممکن نیست.« درنگارش دوم منظورِ من ازپیروان، پیروان اسلام بود اما،درهرصورت من نامی ازپیامبرنبُرده بودم.آیا اکنون اعتراف می فرمایید که تناقضی که درنگارشِ خود میان خدا وپیامبرایجاد کرده اید کارِ خودِتان است وربطی به نوشتۀ من ندارد.با تقدیم احترام.نگارگر


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 18.04.2010

جناب نگارگر صاحب بزرگوار،
شما بجواب نوشته قبلی من که خدمت شما تقدیم شده بود نوشته اید که: "من در پایان این بحث فقط این نکته را خدمت جناب سدید صاحب عرض میکنم که من نگفته ام حضرت پیامبر (ص)گفته است که عدالت بین زنان ممکن نیست. این قول خداست ..."
حال به نوشته خود تان که می گوئید من آنرا نگفته ام، توجه کنید: " ... و باز آنرا مشروط به عدالت نمود و به پیروان خود گفت که عدالت میان چهار زن ممکن نیست واین خود نوعی تعلیق به محال است."
در اینجا شما نه از قول خدا چیزی گفته اید و نه از آیه 129 سوره النسأ. لطفاً یکبار دیگر به نوشته خود تان مراجعه کنید تا قناعت تان فراهم شود؛ زیرا شما آنقدر در مانده شده اید که حتی به حرفها و نوشته های خود هم شک میکنید.
من نمیدانم که مسلمانان بندگان خدایند یا پیروان وی!!! ما فکر میکردیم که مسلمانان پیروان پیامبر هستند و بندگان خدا!
وقتی شما خود نامفهوم مینویسید، دیگران را ملامت نکنید. حرف من همان بود که گفتم. منتها حال بجای پیامبر کلمه خدا را بنویسید و بخوانید. من نمیدانم که آنچه من بافته ام پنبه میشود، یاآنچه شما بافته اید پنبه شده است!!
من فکر میکنم این مناظره کار شما نبود!
زنده و سلامت باشید.


اسم: م، جوینده   محل سکونت: لئون فرانسه    تاریخ: 18.04.2010

سلام و ارادت به همه خوانندگان و کارکنان سایت وزین افغان جرمن تقدیم است.

این سایت وزین بحث عجیبی را براه انداخته بود. این روشنگری را به کارکنان آن مبارک میگویم. ولی متأسفانه که این نوع بحث ها در کشور ما ولو در انترنیت که پیشرفته ترین وسیلۀ نشراتی برای انسانها می باشد راه بجایی نخواهد کشید. چه از یکطرف هنوز تعداد تاریک نظران و کسانیکه خرمن 1400 سال پیش را هنوز امروز در قرن 21 باد میکنند نسبت به روشنگران و روشنفکران جامعه بسیار افزودنتر است، و از جانب دیگر این برادران تاریک نظر حاضر به مباحثه مثمر نیستند و مرغ شان همیشه یک لنگ دارد و در 1400 سال پیش جا بجا ایستاده و چپرځی میکنند، و هرگز حاضر به مداقه و حقیقت یابی نیستند.
جناب محمد اسحق نگارگر مبارز راه آزادی انسان های در بند افغانستان در سال های سلطنت محمد ظاهر شاه و جمهوریت محمد داوود خان. پیروزی نصیب تان باد.
شما استاد گرانقدر بجواب آقای تلاش از کشور هالیند چنین نوشته اید :

« برادر ارجمندی به نام تلاش از هالند از من پُرسیده اند که اگر مرضی بیاید و بیلانس نفوس را به نفع زنان تغییر بدهدآیا به زنان هم اجازه داده خواهد شد که با مردان بیشمار ازدواج کند.
دوستِ عزیز،اتفاقاً این رسم هم مدتی در تاریخ بر قرار بوده است که از آن به عنوانِ مادرشاهی یاد می شوداما، از میان رفت به دلیل اینکه اگر یک مرد زنان متعدد بگیرد فرزندانی که به دُنیا می آیند پدر ِشان معلوم است و همه وارث پدر استند اما، اگر یک زن چهار شوهر بگیرد هویتِ فرزند در میان گم می شود و هیچ پدر مسؤولیت آن فرزند را نمی پذیرد.
حالا بگذریم از اینکه تعدد زوجات مخصوص اسلام نبوده است و دیگر ادیان و فرهنگ ها نیز از آن استفاده کرده اند و من همانطورکه گفته ام این موضوع در اسلام حکم نیست که این همه بدان چسپیده اید»

شما در نوشتۀ بالای تان می فرمایید : «....اگر یک مرد زنان متعدد بگیرد فرزندانی که بدنیا می آیند پدر شان معلوم است و همه وارث پدر استند اما، اگر یک زن چهار شوهر بگیرد هویت فرزند در میان گم میشود و هیچ پدر مسئولیت آن فرزند را نمی گیرد....»

ببینید استاد محترم

1 – این چیزیکه شما میگویید که : هرگاه یک زن چهار شوهره فرزندی بدنیا بیاورد پدر او معلوم نمی شود برای قرون پار معتبر بود ولی امروز صرف چند دقیقۀ کوتاه لازم است تا با معاینۀ خون پدر و طفل معلوم گردد که کدام یک از شوهران پدر آن سفل است.
2- در فرمودۀ شما چنین تشویشی دیده میشود که هرگاه پدر طفل معلوم نباشد مسألۀ وراثت گم میشود! استاد گرامی اگر مقصد تان از وارث بودن، اخذ دارائی و ملکیت پدر است اینهم تشویش بیجاست چه برای زن قرون پار که حق کار، حق تجارت، حق سیاست و... و... را نداشت و دارائی و ملکیت صرف نصیب مردان بود و باید فرزندش قسمتی از آنرا نصیب می شد، دیگر اعتبار ندارد همانگونه که یک مرد میتواند با کار و فعالیتش صاحب دارائی و ملکیت باشد زن امروز هم میتواند صاحب آن باشد و فرزندانش از هر پدری که باشد میتوالند وارث مادر نیز باشد.

ولی چیزیکه بسیار دردناک است، اینست که شما با این دانش و احاطۀ تان در مسایل دینی تا امروز به سوالات محترمین لیلی جان نوری و زرلشت جان رسول و بعضی قلم بدستان دیگر جواب قناعت بخش ندادید. امید است در آینده راجع با آن سوالات و تفسیر آن آیات از طریق همین سایت وزین افغان جرمن ذهن آنها و دیگر علاقه مندان و خوانندگان را روشن سازید. شما زنده باشید.


اسم: اسحاق نگارگر   محل سکونت: برتانیه    تاریخ: 18.04.2010

و من در پایان این بحث فقط این نکته را خدمت جناب سدید صاحب عرض میکنم که من نگفته ام حضرت پیامبر(ص) گفته است که عدالت بین زنان ممکن نیست.این قولِ خداست که درآیۀ 129 سورة النساء میگوید:

"وهرگز نتوانید عدل کردن میانِ زنان اگر چه نهایت رغبت کنید پس باری کجی مکنید تمام کجی تاآنکه بگذارید زنان رامانندِ معلقه"

بدین اساس هرچه که جناب سدید صاحب دراین مورد بافته اند پنبه میشود. مشکل این است که آنجا که ایشان از پاسُخ در میمانند چیزی از خود تصور میکنند و آنگاه به ردِ تصور خود میپردازند. من گفته ام که قرآن میگوید عدالت ممکن میان زنان ممکن نیست ایشان آنرا از خود به پیامبر نسبت داده و آنگاه میان گفتۀ خدا و پیامبر به دلخواهِ خود تناقض کشف کرده اند. عرض من اینست که پیش از عجله در جواب حرف دیگران را بخوانید و بدانید. حرف خود را لطفاً بدیگران نسبت ندهید. با تقدیم ادب واحترام. نگارگر


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 18.04.2010

جناب محترم نگارگر صاحب سلام،
من نمیدانم در کجا از موضوع کنار رفته ام. اگـر منظور تان بحت در اطراف کلمه " ترحم " و " پولمیک سیاسی " باشد که شما در نوشته تان به آن اشاره نموده بودید، توضیحی مفصل لازم بود تا شما متوجه اشتباه تان در زمینه شده بتوانید. متأسفانه بسیاری از ماها به به یک سخن یا یک اشاره متوجه قضایا نمیشویم. کاش چنین می بود. حیف است!!
فکر نکنم که همهچنان بی انصاف باشند که خشک و تر را بسوزانندو همه الله و بلا را بگردن یکی بیندازند. شما مجبور هستید همان یک نظر را محکم بگیرید و هر بار آنرا تکرار کنید و از بی عیب بودن پرنسیپ سخن بزنید. من نمیتوانم با شماهم نظر باشم، زیرا اتکا من برحقیقت است و نه معطوف به علاقه و نظر عامه ِمردم که غالباً از سواد کافی بی بهره اند و ضریب هوشی ناکافی برای استنتاج لازم از بررسی و تحلیل همچون قضایا داشته باشند؛ یا عوامل دیگری مانع آنها در تأمل یا گفتن حرفی در چنین موارد میگردد.
شما از گلادیاتور های روم سخن زده و گفته اید که در تمام دنیای باستان با کنیزان و غلامان مانند حیوانات برخورد می شده است.
من در این مورد بازهم توجه آن بزرگوار را باین مطلب معطوف میدارم که در دنیای باستان، در روم و یاهر جائی دیگری که چنین وحشی گریها رواج داشت، ما با انسانها و تفکرات انسانی و قوانین ساخته ذهن و فکر انسان و امکانات انسانی ـ در کل ـ روبرو هستیم، اما در مورد دین و قوانین وضع شده یا احکام و مجوز های مندرج در دین، دست و فکر و امکانات و میل و محدودیت های انسانی دخیل نیست که صواب و ثواب و مصلحت و از این حرفها را مراعات نماید. یا تنها یک یا دو راه در اجرای امری برایش میسر باشد. دین امر الهی است و خدائی که با یک اشاره جهان را می آفریند و از همه چیز آگاه است، آیا محدود ساختن توانائی وی به دو راه و یااورا با انسانهای ظالم در روم یا جاهای دیگر مقایسه کردن گناه نیست؟ من این موضوع را در نوشتۀ قبلی خود هم ذکر کرده بودم ولی شما به این پرسش من عنایت نکردید. اگر نظر شما این است که توانانی خداوند محدود به همان دو راه بود و...، من حرفی ندارم، و الا لطف کنید و از ارائه این دلیل که یا بازار و... یا چهار زن دست بردارید. من میدانم که شما با تعدد زوجات فعلاً مخالف هستید، درد ما، اما توجیه گری هاست که گاهی میگوئید این موضوع اصلاً به قرآن مروط نیست و گاهی هم میخواهید با حرفهای مانند " تنها دو راه وجود داشت " همه باور را مسخره کنید! چون من در رابطه برده و برداری چیز نگفته ام و بحث من پیرامون این موضوع نبوده است و این مسئله نیز بحث خود را دارد، در این رابطه چیزی نمیگویم.

آن خواهر ما که موضوع " گوشت خوک " را مطرح کردند، در واقع میخواستند با طرح این موضوع، فکر میکنم بعد از اینکه شمااز وجود تنها دو راه درآن زمینه یاد کردید، یادآور شود که خدائیکه قادراست خوردن گوشت خوک را به یک امر ممنوع قرار دهد، میتوانست اینکار ـ هر کار ـ را بایک امر حرام یاممنوع کند. شایدعلاقه مردم به این دو موضوع یک سان نبوده باشد و شدت تعلق و تعصب آنها نسبت به یکی بیشتر بوده باشد، نسبت به دبگری، ولی حکم وخواست و قدرت و مشیت خدا چیزی نیست که به خواست و نخواست مردم بستگی پیدا کند! اگر دین، دین پیامبر می بود، و نه دین خدا، درآنصورت بنابر ملحوظات قومی یا انسانی یا محدویت های بشری پیامبر به مصلحت ها و عواقب کارش توجه میکرد و چنین امر یا حکم یا مجوزی را تجویز میکرد، اما همانگونه که آمد و خواندید، دین، دین خداست و خداهم عالم است وهم قادر. من از شما برادر بزرگوار انتظار دارم که در خلوت باین مسئله بیندیشید. لازم نیست جواب مرا بدهید!
بازهم قصه عدالت! اگر شما یک موضوع را بار بار تکرار کنید، برای من راهی باقی نمیماند مگر جواب گفتن! ولی، چیزی نمیگویم، چون حرافی میشود! شما دراین زمینه به نوشته قبلی من مراجعه کنید.

این که می فرمائید که پیامبر گفته است " عدالت میان چهار زن ممکن نیست واین خود نوعی تعلیق به محال است" با آنچه خدا گفته است در تناقض قرار نمیگیرد؟ خدا گرفتن چهار زن را به عدالت مشروط نموده است. از گفته خداوند باعقل قاصر خویش من این موضوع را میتوانم نتیجه بگیرم که: عدالت ممکن است.(اگر ممکن نمی بود مطرح نمیشد.) در برابر این گفته خدا، پیامبر میگوید: عدالت ممکن نیست.

شما بگوئید که ما کدام حرف را بپذیریم؛ و به چه دلیل؟
بازهم همان سؤال(!!)که آیا در جوامع اسلامی، خصوصاً جوامع مانند جامعه ما زنان به آن درجه از آگاهی و آزادی رسیده اند که در برابر تصمیم پدر و مادر و در برابر تفکر مسلط جامعه بیاستند و بگویند: نه؟! با کدام روی و با کدام جرأت یک زن به دادگاه و محکمه خواهد رفت، گیرم دولت ها هم آنقدر سالم باشند و فریاد آنهارا بشنوند؛ که من کمتر باورم میشود! شاید شما تا امروز با سر بلند از کسی کورکورانه اطاعت نکرده باشید، ولی با معذرت باید بگوبم که حال و در برخی موارد چنین نیست.اگر خواسته باشید این جمله راهم به حساب همان " بیهوده " گوئی های من بگیرید!
در رابطه بااینکه علم چیست، تعریف علم، تعریف هر مقوله و مفهوم، با افق دید انسان یا انسانها فرق میکند. من از نقش زمان و دگر شدنها به تبع تغییر زمان حرف میزنم که هیچ چیزی را در آن نه ثبات است و نه سکون! شما کشـف اتم و حرکت زمین را علم مینامید که من هم آنرا در تعریف متعارف قبول دارم، ولی من این علم را در برابر بی علمی انسان از هستی بی کران و ... آنقدر نمیدانم که به این علم افتخار کنم و انسانرا دانشمند بخوانم. شماحق دارید آنگونه فکر کنید؛ من هم حق دارم که این گونه فکر کنم!

در باب عرفان هم حرف زیاد است ... ولی در اینجا بازهم همان نکته را یادآور میشوم که خشت اول مهم است! اگر چه من صد بار عارف را بر فقیه ارجحیت میدهم.
از جانب من شما مطمئن باشید که من اهل کدورت نیستم، اما ازآن هائیکه حرف حسابی ای نشنوم همواره دوری میکنم. و این دوستـان هم این دوری را در اخلاق من نه که در خود و در اخلاق و کلام خود باید جستجو کنند. از یک طرف از اخلاق و اسلام حرف میزنند و از جانب دیگر ... شما ازاین ها بپرسید که روزی که به آلمان آمدید چقدر پول با خود داشتید؟ و بپرسید که از کار "سفید" یا قانونی هم در اینجا کسی صاحب سرمایه میشود؟ و ... دوری کردن من از اینها بخاطر نادرستی های این هاست. ولی، پای صحبت شما نشستن برای من افتخار خواهد بود!
اگر نکتۀ از ساحت ادب دور گفته باشم،به بزرگی ببخشید. زنده و سلامت باشید.


اسم: Wahidullah    محل سکونت: Deutschland    تاریخ: 18.04.2010

Liebe Redaktionsmanschafft von Afghan-German Online,

Da die Festplatte meines Macbook den Geist aufgegeben hat, kann ich leider in dieser Diskussion zurzeit auf Dari nicht antworten.
Das Wort German als Teil des Namens dieses Portals gibt mir aber die Hoffnung, dass die deutsche Sprache genau so ernst genommen wird wie die zwei schönen Sprachen unseres Landes. Falls meine Bitte ihrer Redaktionlinien nicht entspricht, habe ich dafür Verständnis.
Allerdings, ist mir ein Rätsel,wieso verehrter Schriftsteller und Wissenschaftler Said, der mehrmals von der deutschen Demokratie spricht und paar deutsche Philosophen preist, zu den lebhaften Diskussion im deutschen Bereich nicht beiträgt. Wieso habe ich von ihm bis jetzt keinen Artikel in den deutschen Medien - im Vergleich zum Ahmad Milad Karimi - gesehen, wenn er im Namen seiner Bescheidenheit die angeblichen Ersuchen von zwei Radionstationen erwähnt. Hat er die Philosophie nur bis Schoppenhauer gelesen? Sprechen nicht die deutschen Politiker von der Integration der Migranten? Kann man im Namen eines System sprechen, das man nicht genug kennt? Für das man keine große Interesse zeigt? Leben manche afghanische Intellektuelle immer noch in einem visuellen Welt?

Geehrte Frau Laila Nuri,
In zwei Sätzen von der Tragödie der Frauen in Herat zu sprechen ist verantwortungslos.
Diese Fälle geben sogar den ausländischen Frauenrechtlern und politischen Analysten einen Rätsel.
Wieso passiert so was in Herat? In einer Provinz, die sich wirtschaftlich und bildungsmässig von anderen Teilen des Landes positiv unterscheidet?
Zwar bin ich keine Frau, aber ich versuche mich mit diesen hoffnungslosen Menschen zu fühlen. Haben Sie das Buch " Tausend strahlende Sonnen" gelesen?
Mir kamen beim Lesen des Schicksal einer Frau aus Herat, das tausend anderen afghanischen Frauen entspricht, die Tränen. Gehen Sie auf folgende Seite und helfen Sie lieber den mutigen afghanischen Frauen: http://www.kiva.org/lend?queryString=afghanistan&status=fundRaising&gender=All§ors[]=All®ions[]=All&sortBy=Popularity
Die Kritik am Islam, Mullahs und Islammisten ist notwendig. Aber,die Art und Weise dieser Kritik ist wichtig. Die Kritiker sollen, vor der Äußerung der Kritik, sich paar Gedanken machen:
- Die Kritik muss entsprechend ihres Zuhörerkreises geäußert werden.
- Der gewählte Ausdruck sollte nicht die sensiblen Religiongefühle verletzen, sonder kritikfähig machen. - Basiert die Kritik auf historischen und vernünftigen Tatsachen, oder spricht sie von Phantasie und Gefühlen? - Ist die Kritik fair und zeitgemäß?
Es ist doch nicht so lange her, als die Linken in Afghanistan versucht haben den Kampf gegen die Religion und Patriarchat aufzunehmen?
Zu welchen Tragödien haben diese Versuche geführt? Verdanken wir ihnen nicht die Taliban? Warum lernen wir nicht endlich von der Geschichte?


اسم: جانان   محل سکونت: کارته سه    تاریخ: 18.04.2010

برادران عزیز سلام !

عيب نه در مسلماني بلکه هم در اسلام و هم در اسلامیت است. در حالیکه در هر جامعه نظر به مقتضیات زمان بعضی تغیرات مثبت و مورد قبول البته در چوکات اخلاقیات بوجود می اید و در نتیجه همین تغیرات مثبت و معقول است که جامعه بسوی ترقی و رفاه همګانی پیش میرود.
ولی اسلام ۱۴۰۰ سال قبل هنوز هم در همان لجن ۱۴۰۰ قبل بند مانده و تحلیل و تفسیر قضایای امروز را بر اساس عرف همان۱۴۰۰ قبل انجام میدهد.
این که سوال کنی چرا شهزاده عربستانی به میلیاردها دالر ثروت رسیده و در کنج دیګر از کشورهای اسلامی طفلی از بی دوایی و یا بی نانی میمیرد جواب نمی دهد. شهزاده عربی میګوید که برای من خدا داده و برای آن طفل همان مقرر شده! ولی اګر در باره مناسبات اجتماعی سوال کنی و یا بګویی اینکه تو شهزاده این ثروت راچطور بدست آوردی که ادعا میکنی خدا برایت داده، مسلمان را به کفر میګیرد. احکام ادیان همه در خدمت جباران و مستکبرین آمده اند و برای فریبکاری و دزدی دزدان علی بابایی بکار ګرفته شده.

شمارا بخدا در همین اضافه از یک میلیارد مسلمان برای من یک نفر مسلمان واقعی را نشان دهید که دزدی نکرده باشد، حرام نخورده باشد، دروغ نګفته باشد و ناروا نکرده باشد.

پس عیب در مسلمانی ما نی بلک در خود اسلام است . با احترام


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 18.04.2010

جناب عبدالله عابد کابلی سلام،
از شروع این بحت که با مقاله " واقعاً همه عیب ها در مسلمانی ماست" آغار شد تا همین اکنون شاید بیشتر از ده بار این مطلب گفته شده باشد که عیب تنها در مسلمانی مسلمانان نیست، بلکه عیبی در جائی از دین هم باید وجود داشته باشد که مسلمانان بـه چنین روزی افتاده اند. ولی، شما متاسفانه به آن توجه نکرده و می فرمائید که من عامل انحراف مسلمانان را تنها در اسلام میبینم.

اگر شما بحث ها را در همین نظر خواهی تعقیب نموده باشید، در یک جائی، در یکی از بحث های من با چنین یک عبارتی برخواهید خورد:

در ظهور و بوجود آمدن هیچ یک رویداد یا پدیده تنهاو تنها یک عامل نقش ندارد؛ بلکه عوامل متعددی دست بدست هم داده سبب آن رویداد، یا موجب بوجود آمدن یک پدیده میشود.
فکر هم، چون بوجود می آید، در ردیف پدیده ها بحساب مییاید.
در اینجا میخواهم یک نکتۀ دیگری را به آن چه گفته بودم بیافزایم: اما چیزیکه نباید فراموش شوداینست که نقش تمام عوامل در بوجود آوردن یک پدیده یکسان نیست. در میان این عوامل یکی عمده ترین نقش را دارد. در رابطه باعیب در مسلمانی ماو یاعیب در دین، عمده ترین عامل، خود مسلمانان هستند. من این را بار بار یادآور شده ام، اما مشکل مااینست که ما یا نمیخوانیم، اگر میخوانیم تعمق نمی کنیم و یا دوست داریم به هر دلیلی که است ـ چندین دلیل میتواند وجود داشته باشد ـ مطلب یا مطالب تکرار گردد. من شخصاً این عمل را سودمند نمیدانم!

در مورد اینکه شما میفرمائید: " ... افراد معدودی از مکتب اسلامی تربیت درست نگرفته اند..." من با عرض معذرت با شماموافق نیستم. دید من عکس دید شماست. من باین نظرم که معدودی، آنهم با دخالت دادن تفکر، احساسات، عواطف و منـش یا عادتهای رفتاری خویش،از این مکتب تربیت درست گرفته اند.

در قسمت نظر تان در مورداین که زیادترین خلاف کاری را در اروپا خود اروپائی ها مرتکب میشوند یا مسلمانان،ایکاش شما در اروپا تشریف میداشتید و این تجربه را شخصاً و بشکل عینی مینمودید! اگر تناسب، مثلاً، آلمانی را با خارجیان که بیشتر شان مسلمان اند در نظر بگیرید، خواهید دید که آلمانیها، که11 برابر خارجیها و تقریباً 15 برابر مسلمان ها هستند، بین بیست تا سی برابر کمتر از مسلمانان خلاف رفتاری میکنند. امیداست بااظهار این واقعیت مرا بجرم مسلمان ستیزی محکوم نکنید!

عرض من بازهم اینست که هیج تفکر و اعتقاد کامل نیست و اگر کامل هم باشد، آن تفکر یا اعتقاد را تابع زمان نساختن خـودیک عیب است. شما نوشتۀ آقای نگارگر صاحب را که از گرفتن چهار زن در صدر اسلام دفاع میکنند و امروز کشور های تونس و...

را مثال میزنند که در راه یا برای الغای این مجوز عمل میکنند، بخوانید، باین فکر خواهید افتاد که، اگر این حکم یا مجوز بر خلاف موازین اجتماعی در عصر ما نمیبود،ایشان به آنچه در این کشورهای اسلامی قراراست در رابطه بااین موضوع صورت بگیرد،اشاره نمیکردند وهم آشکار نمیگفتند که گرفتن چهار زن امروز درست نیست! بازهم میگویم، همانطور که گفته ام که عیب دراینست که شارح دین همچون مسایل مشکل برانگیز و مسایل ابهام آور را شرح نداده و توضیح نکرده است؛ باآن هوش بلندِ که داشتند!

در این بحث من به حدیث یاآیۀ نیاز نداریم که بدان استناد کنـم. گذشته ازاین، ایننوع نوشته ها برای کسانی نوشته میشوند که قبلاً خیلی حرفها برای شان روشن شده است و تا حدی در جریان قضایا هستند. شاید به همین دلیل بود که " حشویه"، " معتزله " و "اشاعره" و ... عصمت و گناه صغیره پیامبر را قابل جمع دانسته اند.

برای آنانیکه در متن قرآن و تاریخ اسلام هستند و محققانه و عالمانه و باچشم باز به مسئله مینگرند،این گفته با توجه به چندین آیه روشن است، ولی برای کسانیکه با چشم پت و از روی تقلید دین را قبـول دارند و در صـدد یافتن حقایق درون دین نیستند،قبول آن دشوار خواهد بود.باآنهم دریکی از همین نوشته ها من به آیه 19 سوره محمد در مورد اشاره نمودم.شما میتوانید

آیه های دیگری را هم در اینمورد در قرآن پیدا کنید. و...
خدانگهدارتان


اسم: افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 18.04.2010

قابل توجه خوانندگان محترم پورتال افغان جرمن آنلاین.
دریچۀ نظر خواهی در مورد نوشتۀ جناب سید هاشم سدید زیر عنوان (واقعاً همه عیب در مسلمانی ماست؟) به روز یکشنبه ۱۲ اپریل ۲۰۱۰ به ساعت ۱۲ شب وقت آلمان مسدود می گردد. آنانیکه خواسته باشند هنوز هم در باره آن ابراز نظر نمایند از فرصت باقیمانده استفاده فرمایند. با تجدید سلام و ارادت،
ادمین


اسم: احمد   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 18.04.2010

سلام خدمت آقای سدید

در آخرین نوشته تان نوشته بودید که(چرا در جهان اسلام حتی در کشورهای اسلامی نیمه دیموکرات نوشته های روشنگرانه اجازه نشر ندارند و یا اینکه سانسور میشوند؟ حرف حق از چه ترس دارد؟)
برادر محترم چندی قبل من همین سوال شمارا در یک جر و بحث با یکی از همین مدعیان اسلام مطرح کردم و گفتم که مرا با طرح این سوالات چرا در کشورم تکفیر میکند چرا از من و این طرز تفکرم ترس دارند و چرا به دیگران هم اجازه داده نمی شود تا آزادانه ابراز عقیده کنند. وی در جوابم گفت بخاطر صحت داکتر معمولاً ادویه ضد مکروب تجویز میکند. و در کشور های اسلامی یه خاطریکه جامعه آلوده به ویروس کفر و الحاد نگردد چنین تجویز انتخاب گردیده است.
در مورد شما و نوشته های تان هم چنین فتوای صادر خواهد شد.
سدید گرامی با این همه زحمت کشی های تان اکنون تبادل افکار از مسیر نورمال خود بیرون شده است و حتی آقای نگارگر هم بخاطر کتمان حقایق و جواب ندادن به سوالات همه کسانیکه در این نظر خواهی شرکت کرده اند شما را متهم به (تلاش برای پوشاندن حقیقت به نیروی حرافی ) میکند و اگر چند روز دیگر این سلسله دوام پیدا کند همانطوریکه پیام زن را زیر رگبار فحاشی قرار دادند به شما هم خواهد گفت با xxxx....xxxx


اسم: عبدالله - عابد - کابلی   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 18.04.2010

به آقای محترم سدید صاحب !

اکر تمام این بحث ده روزۀ شمارا خلاصه کنیم اینست که:
به نظر جناب شما و بصورت کل ازینکه مسلمانها در گذشته و یا حال و یا آینده کار خلاف انجام میدهند:
1- مشکل در روش تربیت اندیشۀ اسلامی است که اینهارا تربیت درست نکرده است تا همه مسلمانها اشخاص صالح بار می آمدند.
2- اصلا عامل اصلی انحراف مردم مسلمان خود اسلام است و مردم بر اساس معتقدات اسلامی و احکام سـچـۀ اسلامی چنین کار های میکنند و گناه اصلی از خود اسلام واین مکتب است نه از شاکردان.
---------------------

حال به ارتباط سوال اول بصورت خلاصه میتوان عرض کرد که اکر افراد معدودی از مکتب اسلامی تربیت درست نکرفته اند دلیل استنتاج کلی نمیشود زیرا اکثریت مسلمانها نسبت به اکثریت غیر مسلمانها در دنیا کمترین کار خلاف را انجام داده و میدهند و این دین اسلام است که در تربیت این مردم اثر مثبت داشته است.
واین مسله رابدون غرض و مرض باید بصورت نسبی ارزیابی کرد.
کما اینکه در اروپا و کشور های غربی بر طبق احصائیه ها هم اکنون اکر فیصدی خلاف کار هارا درست مطالعه کنیم در می یابیم که کمترین کار خلاف از طرف مسلمانها میشود نسبت به غیر مسلمانان.
و اما در قسمت دوم سوال این یک تهمت محض است زیرا شما یک آیت - حدیث و روایت دینی ارائه نکردید که از لحاظ علمی و مستدل ثابت کرده باشید که همین حکم دین بر خلاف موازین علمی واجتماعی است.
و اکر افراد و اشخاص بر خلاف اصول وضع شدۀ اسلامی دست به خلاف بزنند هیچ عقل سلیم حکم نمیکند که ما خلاف کار را که بر خلاف دستور دین خود کار خلاف کرده است، دین اورا مورد شماتت قرار دهیم. نه خود اورا.
و حتی در مورد علمای بی عمل حضرت سعدی میفر ماید :

علم چندانکه بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی

نه محقق بود نه دانشمند
چارگائی بر او کتابی چند

خدا کند با این خلاصه این بحث ختم شود
والسلام
عبدالله - عابد - کابلی


اسم: نگارگر   محل سکونت: برمنگهم    تاریخ: 17.04.2010

تلاشِ برای پوشاندن حقیقت به نیروی حرافی
برادر گرانقدر جنابِ سدید صاحب،
شما بیهوده تلاش ورزیده اید که از موضوع بحثِ اصلی کنار بروید. من باز شمارا به همان موضوع برمیگردانم. بحث برسرِ این بود که انسانهابه دلایل متعدد از پرنسیپهای اعتقادیی خود عدول مینمایند و با این عدول انگشتِ انتقاد بسوی پرنسیپ دراز میشود. خواهشمندم احساسات را کنار بگذارید چون من هم مانندِ جنابِ عالی با تعدد زوجات مخالف استم ولی این حادثه به خاطریک رشته دلایل عینی در تاریخ بشر بوجود آمده و در تمام دنیای باستان وجود داشته است و بدبختانه غلامان و کنیزان را همانند حیوانات میشمردند و هر وقت میخواستند حقِ زندگی را از آنان سلب میکردند مگر تاریخ، داستانِ گلادیاتورهای روم رااز یاد برده است؟ دلیلش همین بود که از دیدگاهِ آنان جنگ انداختنِ انسان با جنگ انداختنِ دیگر حیوانات هیچ تفاوت نداشت.
اسلام درتاریخ دنیای قدیم نخستین دین است که درفشِ آزادیی بردگان را برافراشت و چون یکی از شرط های مسلمان بودن آزادیی اِراده است بنا براین هر برده ای که مسلمان میشد، مسلمانان با هر وسیلۀ ممکن آن برده را آزاد میکردند. حضرت بلال مؤذن پیامبرِ(ص)، حضرت سلمان پارسی و صدهای دیگر از همین برده های آزاد شده استند. در همین جا به آن همشیره هم باید پاسُخ بدهم که اسلام چرا گوشتِ خوک رابه طور مطلق حرام کرد ولی تعدد زوجات را نکرد، برای اینکه اسلام میتوانست از پیروان خود بخواهد که گوشت خوک نخورند ولی نظام اجتماعیی مسلط بر عصر را یکباره نمیتوانست نابود کند. تعدد زوجات پیش از اسلام وجود داشت، اسلام آنرا تا چهار پایین آورد و آن راهم نه به شکل حکم که جنبۀ حتمی پیدا میکرد بلکه به شکل جواز که جامعه هنگام گذار از حالتی که تعددِ زوجات را ایجاب میکرد، بسوی حالتی که ایجاب نمیکند به سادگی بتواند خود را از آن خلاص کند و باز آن را مشروط به عدالت نمود و به پیروانِ خود گفت که عدالت میان چهارزن ممکن نیست واین خود نوعی تعلیق به محال است.
به همین دلیل من خدمتِ شما عرض نمودم که کشورهای ترکیه، آذربایجان، بوزنی هرزوگوین و تونس، با استفاده از همین اصل آنرا غیر قانونی بسازند و باز عرض کرده بودم که این مسأله عمدتاً به سطح آگاهی زنان نیز ارتباط میگیرد چون در اسلام نکاح صحت پیدا نمیکند مگر به شرطِ رضایتِ ناکح و منکوحه و همین که زنان بدان درجۀ آگاهی رسیدند که بجای گرفتن وکیل خود در محفل نکاح به حضور عاقدِ نکاح عدم رضایتِ خود را ابراز نمایند، این پدیده از میان میرود و در صورت اعمالِ زور که خود عملِ غیر قانونی است دولتها میتوانند مداخله کنند و جلو آنرا بگیرند.
من از مبارزه و قناعتِ خاطر تان با تحسین یاد میکنم و از خدای بزرگ برای تان اجر عملِ تانرا میخواهم ولی من حقیقت رابه چپ و راست تقسیم نمیکنم و میدانم که حقیقت گاهی بااین میباشد و گاهی باآن و من تقریباً در همه نگارش ها و صحبت های خود از سؤاستفادۀ برخی از علمای دین انتقاد و از آن احساسِ انزجار نموده ام، چنانکه از تعبـُد بی چشم و گوشِ مارکسیستها نیز یاد و آنرا با قاطعیت رد کرده ام و در این مورد میتوانم با گردنِ افراخته برای تان اطمینان دهم که تا امروز سرِ اطاعت کورکورانه را در برابر هیچ انسان خم نکرده ام و بعد از این که به پایان عمر نزدیک شده ام خم نخواهم کرد. و اما متأسفانه با تعبیر سادۀ یا هست و یا نیستِ از علم هم موافق نیستم، زیرا که در این صورت کار علم با شعور عام می افتد که همین لحظه شعور عام ما نمی پذیرد که ما همراه باکرۀ زمین با یک سرعتِ باور نکردنی به دور خورشید حرکت میکنیم و یا در درون سنگ ساکن اتم ها و مالیکول ها در چرخش دایم استند. علم موضوع تجربه است و تجربه نیز یک عملیۀ مغلق بهم بسته است و به همین دلیل است که تاریخ راهم علم میدانیم.
بهر صورت اگر نگارشِ من بنا بر دلایلی شمارا رنجانده باشد، صمیمانه از شما معذرت میخواهم ولی دین هم همانطور که خود میدانید برای خود فلسفه دارد که دانشمندان و فیلسوفانِ بزرگ از فارابی گرفته تا هگل و دیگران عمر ِخود را وقفِ آن کرده اند ولی در جامعه ایکه سطح سواد و فرهنگ پایین باشد مردم به نامِ دین به خرافات اعتقاد میکنند که عرفای ما از آن به دین العجایز تعبیر کرده اند. حضرت شیخ محمودِ شبستری میگوید:
چه فهمیدی از این دین العجایز ----- که برخود جهل بشماری تو جایز
بهر صورت من این یادداشت رابه همین دلیل نگاشتم که اگر غبارِ کدورتی بر خاطرِ نشسته باشد رفع گردد و ذهنِ جویندگانِ حقیقت نیز تاحدی روشن شده باشد. اُمید وارم روزی افتخار دیدار شمارا پیدا کنم تا بتوانیم حضوراً در این مورد و مواردِ دیگر گفتگو کنیم.
با عرضِ ادب و احترام.


اسم: لیلی نوری   محل سکونت: حرمنی    تاریخ: 17.04.2010

محترم وحیداله
درست است که وضع مالی و امنیت از مسابل مهم در افغانستان است اما این بدان معنی نیست که زنان در افغانستان از رهگذر خشونت مردان و ذهنیت مرد سالاری با مشکلی مواجه نیستند- سری به شفاخانه های هرات بزنید و از زنانی که حود را آتش زده اند بپرسید
با احترام


اسم: وحیدالله   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 17.04.2010

بدون شک در بعضی مسایل - حقوق زنان، ساختار سیاسی، تحمل افکار و ادیان دیگر، قانون جزا، مسایل مالی - اسلام باید جوابهای نو و متوافق به عصر و زمان بدهد. اما اشتباه محترم سدید و همفکرانش در نادیده گرفتن پروسه مشخص تاریخی، اقتصادی و سیاسی ایجاد تفکراتی چون سیکولریزم، پرولریزم و هومانیزم بوده است.
آنها از دید امروزی قضاوت میکنند. نمیدانم چرا محترم سدید، با همه دانش فلسفی که از خود نشان میدهد، از واقعیت تاریخی چشم میپوشد: نظریات الکندی، الراضی، ابن سینا و بلاخره ابن رشد که خوشبختانه از حمایت زمامداران زمان در بغداد و اندلس برخوردار بودند، راه را به تفکرات بعدی روسو، ولتر و دیگران باز کرد.
به نظر جامعه شناس آلمانی ویبر درز در بین کلیسا بعد از ترجمه بایبل توسط لوتر و ایرازموس، مخالفتها در بین دو تعبیر کتاب مقدس زمینه به میان آمدن و رشد نظام سرمایه داری را مهیا ساخت. متاسفانه جهان اسلام آنهمه بخت نداشت. تنگ نظری بعضی علما در بغداد، حمله عیسویان در هسپانیه و سیاست استعماری همه چراغهای تکیه بر منطق را خاموش ساختند.

سوالی مهمتر از چهار زن اینست، که چطور میتوان فکر به خواب رفته اسلامی را بیدار کرد؟ محترم سدید نتوانست با سوالهای پیش پا افتاده، قضاوت خشمانه و غرور فکری حتا در این بحث یک سازش فکری در بین یک عده مسلمانان بمیان بیاورد. اگر چه پیشنهاداتی دارم، از عرضه آن مبادرت میورزم، تا راه تفکر را بر دیگران نبندم. یک خواهش از محترم سدید و خانمانی به اصطلاح حامی حقوق زنان افغان دارم: لطفاً در بحث تان نام مردم مظلوم افغان را نگیرید. به اساس احصایهُ اخیر، تشویش اکثریت مردم از وضع مالی شان است، نه از ظلم ملایان و مردان.


اسم: سیدهاشم سدیـد   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 17.04.2010


مرغ من یک لنگ دارد، یا مرغ شما؟

یکی از دوستان در ابراز نظری در دریچۀ نظرخواهی این پورتال نوشته میکند که: "... اگرهزار پیام هم اینجا گذاشته شود، مرغ آقای سدید و دوستان شان یک لنگ دارد..." طوریکه همه آگاه هستیم، باستثنای تعداد بسیار، بسیارمعدودی، این مثل را زمانی بکار میبرند که انسانی با وجود شنیدن یا دیدن یک خبر، امر یا پاسخ روشن و آشکار بازهم دوپارا در یک موزه نموده و سرحرفی که واقعاً نادرست است اصرار می کند و حرف یا نظرش را واقعیت مطلق میپندارد و بر درستی و صحت آن اصرار میورزد. روان شناسان باین باورند که چنین انسانهای منش سالم و طبع پویا و روان آرام ندارند و به مبرهن ترین، طبیعی ترین و موثق ترین واقعیت هاهم سر احترام فرود نمیآورند.
آیا این نظر در مورد من و یا در مورد نوشته من صدق میکند؟ منِکه همیشه و متداوم و متوالی گفته ام که هیچ گاه دعوای برحق بودن را ندارم؛ مرا رهنمائی کنید و مرااگر حرفی بی جائی میزنم، با حرفی بجائی از این ظلمت و از این بی اطلاعی نجات بدهید. من سه چهار بار با عجز اعلام داشته ام که من نه علامه ام، نه استاد و نه دانشمند و نه فیلسوف و نه... من آشکار اعلام داشته ام، نه دیروز که سه سال قبل وقتی یکی از همین برنامه سازان دو ساعته امروز تلویریون آقای مسکینار طی نامۀ مرا دانشمند خطاب کرد، که به انسان وهستی یک بار توجه کنید، و بعد اگر باین نتیجه رسیدید که دانش انسان به آن درجۀ رسیده که ویرا دانشمنـد خطاب کنید، خوب! و الا در بکار بردن این القاب کمی محتاط باشید.

من به جهل خود آگاهم، البته در برابر این هستی؛ خیلی کوچک تر ازآنم که بگویم چه، چگونه است؛ در برابر هستی و نه در برابر هر کودن پرمدعا که خود را ناف زمین و محور هستی میپندارد. دوستان ما، ولی باین مسئله هیچ توجه نمیکنند و بجای رهنمائی من و پرداختن به سوالات که مطرح شده بود، بعضاً به خشونت و هتک حرمت و بد و بیراه متوسل شدند، و برخی از ریش و تسبیح و... با تندی سخن بمیان آوردند؛ گویا من دعوای برمنبر برآمدن را دارم و یا... و یا اینکه گویا معضلات، و ازجمله این معضله را میتوان با خشونت و بد و بیراه و تحقیر و توهین یا تائید بی رویه و بدون دلایل موجه و متناسب به سؤال و رد بدون دلیل آن یااین حل کرد. این دوستان ما فراموش نموده اند که دین و دین پروان امروز بیکی از معضلات بزرگی که خرده معضلات بیشماری را به همراه دارد درکشور و برای مردم ما بدل شده است و راه حل خیلی ـ توجه شود که خیلی گفته ام و نه همه ـ از این معضلات به پرداختن به همین سؤال ها منوط است.

بمن میگوئید مرغ من یک لنگ دارد. اگر گفته شود که: " گرفتن چهار زن، مثلاً، به قرآن ارتباط نمیگیرد، من بنظر شما عالی جنابان چه باید بکنم؟ باید این حرف را قبول کنم، چون این استاد یاآن فیلسوف یاآن دانشمند اینرا گفته است، یا آنکه چون جناب شما به ایشان ارادت دارید، شمائیکه شخص را میبینید و نه حرف و کلام و معنی و حق و ناحق را، باید هرچه گفته شود، قبول گردد؟ شما اگر چنین فکر میکنید که گرفتن چهار زن اصلاً به قرآن ارتباط نمیگیرد، آزاد هستید، ولی من چطور میتوانم چنین حرفی را بپذیرم که مسئلۀ در قرآن ذکر شود، ولی به قرآن ارتباط نگیرد!!!

شما از من چه میخواهید؟ میخواهید که در برابر این چنین حرفها و عقاید و نظریات سکوت کنم؟ اگر با سکوت من مشـکلات ما در رابطه با دین و دین خویان تجارت پیشه حل میشود، من سکوت میکنم؛ اما من یقیین دارم که با سکوت من نه دامنۀ اینگونه حرفهای بی اساس پایان مییابد و نه مشکل ما در رابطه با دین و دین پروران سودجو و منحط به پایان میرسد.

میگویند: یا چهار زن و ده ها کنیز، یا بازار و روسپیگری و دلالی! و از من سؤال میکنند که : اگر شما می بودید، چه میکردید؟ عزیز من! من کی ام؟ یک انسان! فراموش نموده اید که در آن روزگار خدا و پیامبر همه حرفها را میزدند و همه تصامیم را می گرفتند و نه انسان های عادی مانند من! این کار خدا و پیامبر بود؛ عزیزم!! تعیین دو راه، سیاه یا سفید دیدن همه قضایا، با صفت و نام خدا (عالم) سازگاری ندارد! آنکه بهمه اسرار آگاه است، خداست. خدا عالم السر والخفیات است! بحال تان باید هم تأسف خورد و هم تعجب کرد که از یکطرف خدا را قادر و عالم و خبیر و بصیر میخوانید و از طرف دیگر او را آنقدر درمانده معرفی میکنید که از یافتن راه سوم و چهارم و ... عاجز است.

بیشتر ازاین چه گویم که، اگر رسیدنی باشید به همین یک حرف می رسید و اگر رسیدنی نباشید، اگر اب بحر ها هم رنگ شوند و هجده هزارعالم کاغذ، به کنۀ مطلب نمیرسید!
و تو ای برادر! تاکی بسوی دهان این و آن مینگری و افسار عقلت را بدست دیگران میدهی؟! مگر این " تقلید" نیست؟! میگوئید مولانا چنین گفت و چنان. آنکه فکر و ذهن مولانا یا فلان و بهمان را نشخوار میکند، مقلد نیست، چیست؟! خودت باش ای برادر!! از انسان بت نساز و به پرستش آن مپرداز!! ماندن در گرداب تقلید خصومت با عقل و خرد است. شما میفرمائید که دین اسلام بشر را به تفکر و تعقل دعوت میکند و تفکر و تعقل یکی از نشانه های ایمان راستین است. اگر چنین است و واقعاً باین حرف باور دارید، چرا بدان عمل نمیگنید؟ وظیفه عقل تنها این نیست که بود و نبود خدا را تثبیت کند. تفکر و تعقل در گفتار دیگران و در انسان و محیط و طبیعت هم کارعقل است. کدام یک از ماها باین بعد عقل پرداخته ایم؟ دو یا سه هفته است که فقط بر محور یک حرف می پیچید. حال بگوئید که:

مرغ شما یک لنگ دارد، یا مرغ من؟

من صد بار طی همین یکی دو هفته یاد کرده ام که بررسی یا سؤال من تنها در ارتباط با دین خود ماست، لطفا ً آنرا بمسایل غرب ربط ندهید. نه به این دلیل که غرب بهشت است و درآن هیچ کم و کاستی پیدا نمیشود؛ بلکه برای اینکه ما برمشکل خود تمرکز کرده بتوانیم و راه حلی برای مشکل خود بیابیم، ولی بازهم، حتی جناب نگارگر صاحب، باهمه هوش و فراست و درک بالای شان، براین موضوع، برای اینکه به اصطلاح عوام " سنگه ده دبه انداخته باشه " در جائی، بجای اینکه نظر و جواب خود و دین را در برابر پاسخ مشخص و روشن ما ارائه کنند مرغ اندیشۀ مخاطبان شانرا ازاصل سخن منحرف ساخته بغربی که حال به " بزقربانی" بهانه طلبان قرار گرفته است، میبرند. ما با این شیرغلط زدنها چه را میخواهیم ثابت کنیم؟ اینکه چون در غرب چنان است ماهم باید چنین باشیم؟!

بمن میگویند کفر میگویم!

چه گفته ام من؟! من گفته ام که هیچ بندۀ مبرا از خطا نیست. مبرا یعنی پاک و منزه! گفته ام که چون خدا پاک و منزه است، و خدا را شریک و مانند نیست، پس هیچ موجودی نمیتواند منزه باشد؛ حتی اگر پیامبر باشد! من گفته ام که پاکی تنها صفت خداست. ما همیشه میگویم و می شنویم : " خدای پاک ". گاهی شنیده باشید که کسی گفته باشد: " محمد پاک"، رسول پاک "، " پیامبر پاک...
من هیچگاه نگفته و نمیگویم که پیامبر مانند انسانهای عادی بوده. او از هوش بلندی بهره برده بود و انسان ویژۀ بوده است. ولی در هیچ دورۀ از حیاتش دارای هیچ صفت الهی نبوده است.

در آیه 19 سوره محمـد میخوانیم: " برای گناه خویش آمرزش جوی و برای مؤمنین و مؤمنات." اگر در پیامبر عصمت و گناه قابل جمع نیست، بچه دلیلی خدا این آیه را به پیامبر نازل نمود؟ گذشته از این متکلمان در باب عصمت پیامبر نظرهای مختلف داشته اند.
معتزله بر این باور بود که: " گناهان صغیره از پیامبر بصورت سهو صادر میشد. ولی ثوابهای فراوان پیامبر این گناهان را جبران میکند.
اشاعره نیز صدور گناهان صغیره را، به غیر از دروغ و کفر، از پیامبر جایز دانسته است. و ده ها نظر دیگر که در اینجا فرصـت و رخصت بیان آن نیست.
پرداختن بدین مسئله، بدین سان یا به سان دیگری کارشما بود؛ چون ما سؤال نموده بودیم، ولی شما دور یک ستون می چرخیدید؛ مثلی اینکه رسن فکر تان را به میخ پای آن ستون بسته باشند.
زندگی پیامبر را به دو دوران تقسیم میکنند: قبل از بعثت و بعد از بعثت. در قبل از بعثت، تا جائیکه حافظۀ من یاری میکند، نشنیده و نخوانده ام که کسی از عصمت پیامبر، منظور من از اهل تسنن است، چیزی گفته یا نوشته باشد. در مورد بیست و سه سال بعـد از بعثت تا جائیکه من میدانم اهل سنت عصمت را تنها در دریافت وحی میپذیرند.

برادران ما به جائیکه روی این نکته تأملی کنند و به آن بپردازند، قصه جنگ "جولا " و گرفتن کنیز و عدالت عمر، فقط و فقط برای اینکه نظر جناب استاد را تائید نموده باشند را آغاز میکنند. اینها حق دارند نظر شانرا ابراز کنند، ولی بحث ما خیلی عمیق تر از آنست که این دوستان فکر میکنند. قبل از نوشتۀ این دوست، من سؤال نموده بودم که مگر برای خدا میتواند فقط همین دو راه وجود داشته باشد؟ نه این جناب و نه جناب نگارگر صاحب،هیچ کدام، به این موضوع تماس نگرفتند؛ گوئی نه چیزی گفته شده بود و نه چیزی شنیده شده بود! اگر، واقعاً ما چنین فکر میکنیم، باید بازهم بگویم که: متأسفانه تصوری خیلی سخیف و بدی از خدا داریم، که باید تغییر کند! شما خود سؤالی را که از پس سؤالهای جواب ناگفته میآید، جواب نمیدهید؛ و مرا شماتت کنید و میگوئید که مرغش یک لنگ دارد. واه، انصاف!! در اخیر میخواهم یک سؤال از برادرانیکه از دین و دستگاه دین به دفاع برخاسته اند بکنم که:

چرا در جهان اسلام، حتی در کشورهای اسلامی نیمه دیموکرات نوشته های روشنگرانه اجازه نشر ندارند و یا اینکه سانسور میشوند؟ حرف حق از چه ترس دارد؟ آقای داکتر صفی الله صاحب زاده(اگر اشتباه نگرده باشم) فرمودند که این حرفها از صده ها جریان دارد! چرا ما طی این صد ها سال قادر به حل این مشکل نشده ایم؟

من دریکی از جوابیه هایم بجناب صاحب زاده صاحب پیشنهاد نمودم که برای انسجام بهتر بحث یک نمایندۀ که هم از موضوع بحث اطلاع داشته باشد و هم در صد یافتن راه حلی باشد وهم ازاصول منطق و استدلال باخبر باشد معرفی کنید تا به کنکاش در اطراف مسئله بپردازیم و به نتیجه ای برسیم.
چرا دولت های اسلامی به این کار نمیپردازند؟ تا چه وقت سانسور و تعبید و تهدید و تکفیر؟ تا کی و تا کجا؟!


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 17.04.2010

جتاب محترم عبدالله صافی،
با احترام تام و تمام عرض است که تا جناب شما مقالۀ تانرا به اسم اصلی تان بدست نشر و ناشر نسپارید، من بجواب شما نخواهم پرداخت؛ اگر چه ضمن پاسخ به یکی از نظر دهندگان اشاره شده بود که:" بجواب دوستی که شکوۀ نموده اند در موقع مناصب خواهم پرداخت، حوصله داشته باشند."

برای من جای تعجب است که شما چرا، در حالیکـه به رد نظر من پرداخته اید و شما راهیچ شخص و منبعی تهدید نمیکند از به کار بردن اسم اصلی تان اجتناب کرده اید؟ سؤال نیست! شماالبته حق دارید هر طوریکه میل دارید عمل کنید. بعضی اوقات حس کنجکاوی انسانها انسان ها را وادار میکند به چنین پرسشهای خلاف پرنسیپ ها دست بزند.
کامیاب و کامگار باشید.


اسم: سپین   محل سکونت: لندن    تاریخ: 17.04.2010

صاحب نظران صاحب اندیشه در این نظرخواهی سلام!‏
شما بهتر میدانید که بشر با آنکه در طول قرون متمادی، برتری خود را با کمک علم نه تنها‎ ‎بر سایر حیوانات روی زمین به ‏ثبوت رسانده، بلکه طبیعت و جلوه های گوناگون آنرا نیز مقهور خود کرده است، ولی علی الرغم همه ترقیات و اکتشافات ‏علمی و تخنیکی و دست آوردهای مهم حقوقی و فلسفی و اطلاعاتی معاصر، هنوز در زمینه اعتقادات دینی و باور های ماوراء ‏طبیعه، بساده دلی اجداد چندین هزار سال قبل خود که در جنگلها و غار ها زندگی میکردند، باقی مانده است.‏

بگذارید که مردم عقاید و نظرات مختلف خود را آزادانه بگویند تا در پرتو جرقه و درخشش های حاصل از تصادم عقاید ‏و اندیشه ها، جوهر حقیقت بدرخشد. بیائید تا برای ورود هوای تازه علمی به درون این محوطۀ مسدود، که بشدت بوی کهنه گی به خودگرفته است، پنجرۀ های بحث و گفت و گو را باز کنیم تا افکار نو با معتقدات کهنه موروثی به بحث و مناظره بنشینند‏‏. یقین است که سرانجام عقل و خرد جانشین تعصبات کورکورانه دینی و متعقدات تحمیلی اجدادی خواهد گردید. می باید از ‏تعصب و لجاجت بپرهیزیم و با تفکر و مطالعه بیشتر به کمک دانش و تجربه، آنچه را که عقل و دانش روانمیدارد، دور ‏افگنیم.‏

برای من در کنار نظرات دیگر صاحب قلمان گرامی، بحث و گفتگو میان آقایان سدید و نگارگر، در این اواخر بسیار قابل توجه ‏و مهم جلوه میکند، چونکه هر دو اولاً با نام و نشان اصلی خود وارد بحث شده اند و ثانیاً هر دو از نویسندگان و اندیشمندان ‏شناخته شده کشورند و ثالثاً هر دو روزگاری از پیروان مکتب چپ بوده اند و تقریباً بیش از هرکسی دیگر در این زمینه به ‏تفکر و بحث پرداخته اند و زبان همدیگر را بهتر میدانند، باید از این نوع صحبتها آموخت و فراخ نگری و حوصله مندی را ‏در چنین بحث ها از ایشان آموخت. هر چند بهار عزیز و لیلی جان نوری و زرلشت جان هرسه خانم نیز دراین بحث خوش ‏درخشیدند. همگی زنده و سلامت باشند. ختم


اسم: عبدالله افغانی   محل سکونت: هرات    تاریخ: 17.04.2010

قابل توجه دین داران و بی دینان !!!

و قابل توجه اسلام ستیزان و مدافعین اسلام !!

و قابل توجه آزادگان - روشنفکران - افغانهای با احساس !

برای خدا این بحث را برای وقت دیگر بگذارید حال سه هزار افغان توسط رژیم پلید صفوی ایران اعدام میشود اگر مسلمان هستید و افغان هستید و مرد هستید و یا زن هستید و احساس آزادگی و غیرت مداری دارید لطفا قلم و نوشتۀ خود را برای نکوهش و تقبیح اعمال جنایت کارانۀ رژیم ایران بکار اندازید تا راهی برای خلاصی افغانهای در بند پیداشود.
از شما خواهش دارم تا فریاد مظلومانه ملت خود را در ایران بشنوید که قتل عام میشوند و شما به بحثهای که برای تان منفعت ندارد چسپیده اید؟؟؟!!!
پس بیائید برای آزادی کشور و نجات کشور از چنگال استعمار و مداخلات رژیمهای مزدور همسایه خاصتاایران صفوی کاری بکنید.
موفق باشید
عبدالله- افغانی


اسم: محمد افضل کندهاری   محل سکونت: ویر جینیا- امریکا    تاریخ: 17.04.2010

سلام عزیزان!

این گفتگو ها مرا بیاد گفتار صوفیه انداخت که در تفسیر آیه"کسیرا که خدا هدایت کرد گمراه گری برایش نیست و کسی را گمراه کرد هدایت گری برایش نیست" و اینهم در قرآن تصریح شده که خود انسانست که بنا بر اختیاریکه خداوند برایش داده راه شک و یقین را انتخاب میکند و در اثر ممارست آن انتخاب به شکل عادت در مخیله اش ریشه میدواند و منجر به هدایت و ضلالت میگردد- و جنگی در میان فریقین از ابتدای خلقت انسان به بعد مشتعل است که مولانا آن را چنین بتصویر میکشد:

" این جهان جنگست کل چون بنگری *** زره با زره چو دین با کافری
آن یکـــی زره هـمــی پرد به چپ *** وان دگر سوی یمین اندر طلب
"تاآخر-
و صوفیه این ضدیت هدایت و ضلالت را اثر تقایل اسما و صفات در مظاهر میدانند، به این معنا که: اسم المضل که رب منکراست و اسم الهادی که رب مؤمن است، در مضاهر متقابل میگردند و این نزاع در عین بوجود می آید.
گرچه در ضاهر این هداین و ضلالت جبر نما است ولی در باطن اثر از جبر در آن دیده نمیشود - چرا که انسان در انتخاب راه ، مخیر است.
بنا بر گفتار صوفیه، پس باز گشت و میل هر شخض بجانب ربش است.
و همچنان تقاضای هر اسم بر خلاف یکدیگر میباشد - المضل مربوب را بطرف خشم و خسران میراند و الهادی مربوب را به دارالسلام و رحمت میخواند و این اسماء در ذات وحده لاشریک بلا انتزاع موجود است.
یعنی که خداوند هدایت میکند و گمراه میکند و ضلم از صفات سلبیست و خداوند بر مخلوق خود ظلم نمی کند.
دعا میکنیم که خداوند همه را هدایت کند.


اسم: سید هاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 17.04.2010


شما دارید آسمان و ریسمان را به هم می بافید


اسم: سروری   محل سکونت: هرات    تاریخ: 17.04.2010

خانم بهار !

با مجموعه ای از کلمات قلمبه و سلمبهکه در تبصرۀ اخیر خود بکار بردید که نه جنبۀ تبصره را دارا بود و نه انتقاد و نه هم طرح کدام نظریۀ خاص بود. یکبار دیگر ثابت کردید که قطع نظر از اینکه دانش و مطالعـۀ تان از دین و مسایل شرعی هیچ است بلکه سر تمبگی و تعصب و دگم بودن تان بر اندیشه های غیر علمی و تیوری های خیال پردازانـۀ تان را بر ملا میسازد.
به آقای سرور از هالند !
خود تان که تازه بر این بحث وارد شدید با کمال پر روئی و تهمت زنی چرا دیگران را به اصدار فرمان تکفیر متهم میسازی.
آنهایکه حتی درین بحث سیاسی - دینی با کمال بی ادبی و بی منطقی بر ساحت دین و ارزشهای اعتقادی - و حتی به پیشوای عالم بشریت اسائۀ ادب کردند هیچ کسی انهارا تکفیر نکرده بلکه ایشان را اسلام ستیز - و یا جاهل خطاب کرده اند.
بهر صورت گذارشی که از خرافات شیعه در ارتباط به قصـۀ الاغ ابن الاغ ابن الاغ کردی هیچ ربطی به اهل تسنن ندارد و این مزخرفات ساخته شدۀ قم و نجف و تل ابیب است و هیچ ربطی به اسلام ندارد.
والسلام سروری


اسم: محمد سرور   محل سکونت: هالیند    تاریخ: 16.04.2010

هموطنان گرامی سلام بر همه تان باد!

این بحث ها هرگز به نتیجه نمی رسند چون هر زمانیکه (نمایندگان خدا در روی زمین) قادر به پاسخگوئی نشدند، یا طرف را کافر قلمداد کرده و حکم تکفیرش را صادر می کنند و یا هم در بهترین شکل آن از بحث طفره میروند و به چرند گوئی و فحاشی و هزار و یک کار ناصواب دیگر رو می آورند.
به سوالات محترم سدید هیچ ملا و مولوی و استاد و پرفسور و... جواب قناعت بخش داده نتوانسته است و سوالات آقای سدید هیچگاهی هم پاسخ های قناعت بخش در قبال نخواهند داشت.
لطف فرموده به این چرندیات که در سایت (عقیده) نشر شده و منبع آن نیز تذکر داده شده توجه فرمائید. شاید جناب نگارگر در این مورد روشنی انداخته بتوانند و مانند همیشه صحنه را ترک نفرمایند...
روايتهاي عفير (الاغ پيامبر) امير المؤمنين علي مي فرمايد: اولين چهار پايي كه فوت كرد، عفير الاغ پيامبر بود، ‌لحظه ايكه پيامبر از دنيا رحلت نمود، آن الاغ افسارش را پاره كرد و دويد تا به لب چاه بني خطمه در منطقه قباء رسيد و خودش را در آن چاه انداخت و چاه به قبرش تبديل شد. امير المؤمنين فرمود:
آن الاغ با پيامبر حرف ميزد و ميگفت: همراه با پدر و مادرم به فدايت گردم پدرم از پدرش او هم از پدر بزرگش و او هم از پدر خود برايم نقل كرد كه همراه با پيامبر خدا نوح در كشتي بوده كه حضرت نوح برخاسته و دستش را بر پشت وي كشيده و فرموده: از نسل اين الاغ، الاغي بدنيا مي آيد كه سرور و خاتم پيامبران بر وي سوار مي شود، عفير مي گفت: سپاس خدايي را كه مرا چنين الاغي قرار داد[1]
[1] - اصول كافي ج1 ص184 كتاب الحجة.


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 16.04.2010

سلام هموطنان,

تغییرانی راکه مردم می خواهند, روشنفکران دین پناه, غلط عبارتبندی می کنند. یک مرد خرافی و کج اندیش هم با ازدیاد خرافات و کج اندیشی هایش, احساس پیشرفت می کند.
کسی که نمی تواند چیزی را دوباره بیافریند, معتقد می شودکه بهترا آن نمی شدآفرید. بدینسان ضعف خلاقیت, پنداشت کمال خلقت را پدید می آورد.
سپردن کار خود به اراده خدا, و یا سپردن کار جامعه به سیر اجباری تاریخ هر دو حکایت از عدم استقلال و عدم ایمان به خود میکند. خیانت کردن به خود, افتخار انسان شده است...
خوب است که آقای نگارگر باز قلم گرفتند و نوشتند.
سوال های مرا بایک نی و صدآسان جواب دادند.
انتظار جواب را دارم بی مهری نکنید کامیاب باشید


اسم: اسحاق نگارگر   محل سکونت: برتانیه    تاریخ: 16.04.2010


جر و بحثِ علمی یا پولمیکِ سیاسی


اسم: افغان جرمن آنلاین    محل سکونت: آلمان    تاریخ: 15.04.2010

قابل توجه خوانندگان محترم پورتال افغان جرمن آنلاین.

دریچۀ نظر خواهی در مورد نوشتۀ جناب سید هاشم سدید زیر عنوان (واقعاً همه عیب در مسلمانی ماست؟) به روز یکشنه 18 اپریل 2010 به ساعت 12 شب وقت آلمان مسدود می گردد.

آنانیکه خواسته باشند هنوز هم در باره آن ابراز نظر نمایند از فرصت باقیمانده استفاده فرمایند.

افغان جرمن آنلاین از سهم گیری تان اظهار سپاس نموده و جداً متمنی است که در اظهار نظرات تان عفت کلام را مراعات و از تعرض شخصی اجتناب فرمائید و الی نوشته تان به نشر نخواهد رسید.
با تجدید سلام و ارادت


اسم: ع.محمد   محل سکونت: المان    تاریخ: 15.04.2010

سلام به هموطنان، محترم سدید صاحب و گردانندگان پورتال.

سلام به محترم و.ا.نگارگر.

شما در ابراز نظر مورخه 12.04 تان چنین مینو یسید:
"...داشتن زنان بسیار ربطی به اسلام ندارد و در تمام ادیان ... وجود داشته و محدودبه چهار نبود، اسلام آنرا به چهار پائین آورد ولی چرا آنرا پذیرفت؟ برای اینکه به یک مشکل اجتماعی باید پاسخ میگفت و آن مشکل این بود که به دلیل جنگ های قبیلوی که آنهم از اختیار اسلام بیرون بود."

برای صحت و سقم اینکه آیا واقعاٌ "از اختیار اسلام بیرون بود" تاریخ را ورق میزنیم و جنگ " جولا" را که در دوران خلافت حضرت عمر اتفاق افتاد بررسی می نمائیم. جولا یعنی پوشیده، از چه؟ از اجساد مردگان مردم ایران آن زمان. دراین جنگ شمار مردان و زنان اسیر شده در جمع غنائم فراوان دیگر به 130 هزار نفر براورد شده. مگر حضرت عمر دستور این جنگ را نداده بود و نمی توانست از این جنگ و کنیز وغلام گیزی جلو گیری نماید؟
همچنان در جنگ حیره که حضرت ابوبکر خالد بن ولید را بحیث ناظر قانونی اش فرستاد و در قبال غنائم بیحد، هزارن زن را به کنیزی درآوردند. خود به دستور خلیفهً اسلام عملی نشد؟ جعل تاریخ شایستهً انسان آزاد و متفکر نیست.
اسلام سیاسی خود سبب بدبختی ملیونها زن بوده و است. این اسلام با عدالت خداوندی هیچ پیوندی ندارد. انسانها به خداوند ضرورت دارند نه به اسلام خونریز، جنگجو ، غارتگر و کنیز و غلام گیر که شما از آن نمایندگی مینمائید. اگر چنین نیست قلم رنجه نموده بنویسید. با عرض حرمت.


اسم: سپرغی   محل سکونت: المان    تاریخ: 15.04.2010

آقای نگار گر :

از شما خواسته بودم که به جواب خانم زرلشت احراری بپردازید. متاسفانه به آن نپرداختید.
نوشته های خانم احراری اساسی است. زیرا مسله یک زن داشتن و جهار زن داشتن جزء از کل برخورد مذهب با زن هاست. نوشته قبلی ام در دو قسمت سانسور شد. و شاید هم بعضی ها تصور کنند که من خدای نا خواسته توهین کرده ام.
فقط چیزی را نوشته بودم که شما علناً آنرا انجام داده اید.این را فقط به منظور رفع سوء تفاهم نوشتم با عرض حرمت.


اسم: شاکر    محل سکونت: از آلمان    تاریخ: 15.04.2010

پس از عرض سلام

خواستم فقط همینقدر به عرض برسانم که دست اندرکاران محترم سایت افغان جرمن آنلاین، بی موجب استاد اسحق نگارگر را زیر لت و کوب همشیره های زبان باز و دیگر آنهاییکه به اسلام عقیده ندارند، انداختند. کار خوبی نشده است. شما از استاد نگارگر خواهش کردید و به اصطلاح ایشان را به کلبهء تان دعوت کردید و پس از آنکه دیگران به هتک حرمت پرداختند، مصاله اش را نیز زیاد نمودید.
این بحث نه سر دارد و نه آخر. نه سئوالی مطرح شده و نه جوابی دریافت شده. اگر هزار پیام هم اینجا گذاشته شود، مرغ آغای سدید و دوستان شان یک لنگ دارد. بد تر از همه که آقایان زیر نام همشیره ها به چه اخ و دب و فلسفه و منطق صحبت میکنند. واقعیت این است که بسیار مسخره جلوه میکند. فکر میکنم به این مبحث خاتمه بدهید، قبل از اینکه حکم تکفیر از سوی کدام حجته الاسلام برای سایت تان صادر شود.
امیدوارم که پیام من به نشر برسد.
شاکر


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 15.04.2010


مکلف نساخته، ولی آزادی گرفتن چهار زن را داده است


اسم: احمد   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 15.04.2010

آقای یاسین از کانادا !

من متاسف هستم که جناب تان با نوشته ایکه نسبت به استاد نگارگر کردید هویت غیر ملی و ضد وطنی و ضد اسلامی خویش را ثابت ساختید. یاسین خان شما خوب توجه کنید که اولا اندیشه های وارداتی و ضد ملی کمونیستی و پخش ان ذریعه ای اجنتان اجنبی برای همه ملت ما محرز بوده و روزگار اندیشه های کمونیستی و الحادی از کشور ما سپری شده است.
و چه بسی کسانیکه این اندیشه های منحط را با شعار های پر زرق و برق ان تجربه کرده و وقتی به بی معنی بودن و میان تهی بودن این افکار متوجه شدند پیش از زوال کمونیسم ان اندیشه هارا به زباله دانی گسیل داشتند.
اندیشه الحادی را یارای مقابله علمی و فلسفی و کلامی با اصول و مبانی اندیشه های خدائی نیست و ماتریالیزم به بن بست نهائی رسیده است و تفسیر درست و قابل قبولی از جهان و پدیده های مادی و ماورای طبیعی داشته نمیتواند.
تعجب است که جناب تان به خواب خرگوشی سالهای 1344 تا 1350 هستید و هنوز فکر میکنید که اندیشه های سرخ مائو و استالین بکشور اسلامی افغانستان خریدار دارد.
یاسین جان !

چشمت را باز کن که مائو و اندیشـۀ ان مرد و حتی بیوۀ ان به محاکمه کشانده شد. و گورباچف خودش با دست ملت روسیه نعش گندیده و متعفن کمونیزم را هم دفن کردند و برایش حتی مرثیه هم نسرودند و مجسمه های لینن را هم از میدان سرخ دور کردند. مثلیکه جناب تان با انترنیت و یا ستلایت و یا رادیو و اخبار و رسانه ها در طول بیست سال گذشته دسترسی نداشتید؟؟؟!!!
امروز منتظر دفن اندیشۀ امپریالیالیزم باشید.
بهتر است تا خوب چشم و گوش خود را باز کنید و برای شخصیت توان مند فکری استاد نگار گر ترانه نسرائید.
به اندیشه موهومی و گیج ماتریالیزم بیشتر مطالعه کن تا برای نجات خود رۀ چاره ای و علاجی جستجو کنی.
هر کس در هر زمان از افکار و اندیشه های غلط و انحرافی و خرافی بر اید کار احسن انجام داده است.
والسلام احمد


اسم: محمد یاسین   محل سکونت: کانا دا    تاریخ: 15.04.2010

لیلی جان نوری سلام!

موضع فکری آقای نگار گر را در همچو مسایل زیاد جدی نگیرید، زیرا جناب وی چندان به بحث های فلسفی وعلمی اهمیت قایل نیست، بیشتر جانب افکار عوام را دارد و هر فکر و سیاستی که بازار گرم داشته باشد، جانب آنرا می گیرد. مثلاً از سال های 1344 تا کودتای سال 1357 جناب شان کمونیست «سعله ای» یعنی مائویست بودند و تخلص وی مضطرب بود، وقتی بازار گروه های اسلامی رونق گرفت در دفاع از اسلام پرداخت و تخلص خود را نگارگر گذاشت. از انجیر عثمان که شوهر هیشره اش بود و همه اورا به صفت کمونیست می شناختند از او بعد از مرگش به عنوان یک مسلمان بدفاع پرداخت و گفته نوشتکهای از وی بر جا مانده که در آخر عمر معتقد به اسلام شده است، و با توان ریاضی ثابت ساخته که خدا وجود دارد.
در یک بحث « قصه رفتن محمد به معراج» که جناب داود موسی چند سال قبل نوشته بود که شاید محمد روحاً به چنین سفری رفته باشد، اماآقای نگاگر و چند تای دیگر با چرند و پرند می نوشتند که سفر محمد پیغمبر اسلام جسمی بوده یک واقعیت است و آقای داکتر هاشمیان سخن را بجایی رساند که در مجله آئینه افغانستان داود موسی را کافر دانسته، وی را محکو م به اعدام دانست، اینست خصلت روشنفکری آقای نگارگر و بعضی افراد تحصیل کرده با افکار عوام زده و تابع شرایط زمان. با احترام


اسم: افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 15.04.2010

جناب شادولا خان!

شما لصفاً با نام اصلی خود، یا به یک نام مستعار رائج در جامعۀ افغانی بنویسید و در عین حال اسم کشوری را که در آن سکونت دارید ذکر نموده ممنون سازید. البته با مراعات این دو ، و رعایت عفت قلم نوشته های شما به نشر خواهد رسید.

با تجدید سلام
افغان جرمن آنلاین


اسم: لیلی نوری   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 15.04.2010

مخترم نګارګر صاحب

واقعاً توقع چنین جوابی را از شما نداشتم. نمیدانم چرا شما از مروج بودن غلام و کنیز در جامعۀ عیسوی ها بعنوان دفاع یاد ګرده اید.
زبان من هم لال - قصد تشبیه را ندارم - ولی در مکتب وقتی معلم از همصنفی هایم میپرسید ګه چرا شوخی کردی، آنها به یک شاګرد دګر اشاره کرده و میګفتند معلم صاحب! او هم اینکار را میکند!
ضمناً شما میګویید چون مردم تعداد زیاد کنیز داشتنند، بخاطریکه آنهارابه فساد خانه ها نفروشند باید به نکاح خود در میاوردند!
وقتی در باره کنیز پرسیده شود، میګویید - خدا نکند، کی ګفته است که کنیز در اسلام اجازه است ! (یا بازهم شاید بګویید امر نشده - صرف ! مجاز دانسته شده). اما بعد وقتی صحبت از تعدد زوجات شود، داشتن کنیز های زیادرا بحیث دلیلی می شمارید که به خاطر آن به مردان هدایت داده میشد که زنان شوهر داری را که در جریان غزا چور کرده بودند بعوض فرستادن به فساد خانه ها به عقد نکاح خود درآورند و بر آن کنیزان بیچاره بخاطر این لطف خود منت ګزارند.
چرا همان طور که مثلا خوردن ګوشت خوک حرام شد، داشتن ګنیز و فرستادن زنان اسیر به فسادخانه ها منع نشد؟
حتما جواب تان این است که شرایط وقت ایجاب نمیکرد. اګر قبول دارید که شرایط فرق ګرده است و احکام آنوقت قابل تطبیق نیست، این حرف را همیشه بګویید نه صرف در آنوقت هاییکه غیر از آن جواب دیګری نباشد.
محترم نګارګر صاحب ! وقتی نام شمارا درین صفحه دیدم بسیار خوش شدم که پس ازین جواب های عمیقی خواهیم شنید- خدا کند طوری نشود که فګر ګنم اشتباه کرده ام.
راستی جواب به سوال تان : در آنحال من به آن وضع نفرین میفرستادم که به مردها دو راه میدهد که از آن انتخاب کنند: یا عیاشی و فساد بنام زن هفتم و هشتم و .. و یا فروختن زنان شوهر داریکه آنهارا بخاطر اشتراک در جنګ تحفه ګرفته اند و زنان دو انتخاب داشتند:
یا وسیله عیاشی مالګ خود شوند و یا وسیله عاید شرم آور برای آن عرب عیاش /
آقای نګارګر مثل اینکه شما هم این دوراهی را برای زنان یک امر عادی میپندارید که باید بيذیرند، امید است ګستاخی نشده باشد - با احترام.
(خوانندګان محترم لطفا فوراً تاپه اسلام ستیز را بر پیشانی من مګذارید - میخواهم بحث کنم)


اسم: نگــــارگر   محل سکونت: برتانیه    تاریخ: 14.04.2010

خدمتِ خواهر ارجمند لیلی جان نوری به عرض میرسانم که اینجا موضوع دفاع از تعدُد زوجات مطرح نیست و نگارشِ من هم چنین قصدی نداشته است.
از دیدگاه تاریخی تعدد زوجات نه تنها در میان مسلمانان بلکه در میان دیگر مردم نیز وجود داشته است و این به نظرِ من در همان روزگار یک ضرورتِ تاریخی بوده است و دو دلیل عمده داشت
1) دولت های مرکزی قوی وجود نداشت وافراد خود مجبور بودنداز زمین و دارایی خود دفاع کنند واین کار از راه تعدد زوجات ممکن بود یعنی یک مرد باداشتن یک زن در یک سال یک اولاد میداشت ولی با زنان بسیار به تعدادِ زنانِ خود صاحب اولاد میشد تا آن اولاد از مالکیتِ پدر دفاع نمایند.
2) در نتیجۀ جنگها زنان به بردگی و کنیزی می افتادندو مالکان این کنیزان که سوداگران پولدوست بودند میخواستند تاآن زنان را بر خانه های فساد بفروشند و دولت های آن روزگار تعدُدِ زوجات را یک راهِ حل این مشکل یافتند. شما این قطعه را با من از جامع التواریخ رشیدالدین محمد بن فضل الله بخوانید تا خود بدانید که وضع از چه قرار بوده استک
"همواره در شهر های بزرگ زنانِ فاحشه را در پهلوی مساجد و خانقاهات و خانه های هر کس می نشاندند و نیز کنیزکان را که از اطراف می آوردند چون جماعتِ خراباتیان به بهای موافقتر از دیگران میخرند اکثرِ تجار در فروختنِ شان میل به معامله با همان جماعت میکردند.... پادشاه اسلام خلد ملکه فرمود که خرابات نهادن و زنان فاحشه نشاندن اصلاً کارِ محظور و مذموم است و دفعِ آن از واجبات و لوازم.... حالی عورتانی که ایشان را میل به کار نباشد و به الزام فرمایند، از آن ورطه خلاص باید داد... هر کنیزک که او را میل به خرابات نباشد او را با آن جماعت نفروشند و آنچه در خراباتند، هر کدام که بخواهند بیرون آید او را مانع نشوند و ایشان را در هر پایه و هر جنس قیمتی معین فرمود تا بدان بها ایشان را بخرند و از خرابات بیرون آرند و به شوهری که اختیار کنند؛ بدهند.(ج2ص1113)
حالا خواهر عزیز و ارجمند، من هم یک پُرسش از شما دارم به شرط اینکه صادقانه برایم پاسُخ بدهید: اگر شما در آن روزگار می بودید و قبیلۀ تان در جنگ مغلوب میشدید و شما را بدون اِرادۀ تان در بازار برای فروش می آوردند شما از این دو حالت کدام یک را می پذیرفتید؟ زن دوم سوم یا چهارم یک مرد می شدید تا خود و فرزندانِ تان مصون بمانند یا زبانم لال خانۀ فساد را ترجیح میدادید؟ و اما،آنچه در مورد زبان و نوشته ام فرموده اید باید عاجزانه عرض کنم که هر دو یک سان الکن استند اما، چون « مستمع صاحب سخن را بر سرِ کار آورد » این لطف شما عزیزان است که زبانم را فصاحت بخشیده است. از توجه تان تشکُر ضمناً برای آن خواهری که بااصرار میپرسند:" اگر یک عیسوی از ایشان بپرسد که کنیز چیست من چه جواب بدهم "عرضِ من اینست که من فکر نمی کنم که آن عیسوی آنقدر از تاریخ خود غافل باشد که چنین پُرسشی بکند اما اگر بود برایش بگویید که کتاب معروفِ کُلبۀ عمو تام را بخواند تا با تاریخ بردگی در امریکا آشنا شود و معنای لفظ کنیز یا سلیوگرل را بداند.
باقی عرضی ندارم و اما یک آقای گمنام از دنمارک به دستور داده بود که اگر از اسلام دفاع میکنم و غرب را انتقاد میکنم باید از غرب بیرون بروم این بیچاره مهاجرت را به معنای بردگیی فکری فهمیده است. من اینجا آمده ام که از خوبیهای غرب که اتفاقاً کم نیست بیاموزم و بر بدی های آن نیز انگشت بگذارم. من در نوشتۀ خود عرض کرده بودم که اهل جر و بحث نیستم و بنا بر این تنها به همان پُرسش ها پاسُخ میدهم که در آن چیزی برای یاد گرفتن من و دیگران باشد. پاسُخ من در برابرِ تبصره های منفی خاموشیی مطلق است. باعرض حُرمت واحترام. نگارگر


اسم: عبدالله    محل سکونت: هرات    تاریخ: 14.04.2010

با تشکر فراورن از سایت خوب افغان جرمن آنلاین!

لیلی جان نوری !
از اینکه استاد نگار گر مطابق میل و نظر تان صحبت نکردند خدا کند خاطر نازک تان افسرده نشده باشد.
خیر است اگر استاد نگارگر و سایر دانشمندان مسلمان بر اساس متون اسلامی و دینی بر طبق دلخواه تان ننوشتند. هستند کسانی مانند سدید صاحب - حقبین - و یا بعضا ماتریالیستها و دین ستیزان بر طبق مرام و خواست تان داد سخن دادند. و میتوانید با تکرار مکررات انتقاد بر اسلام و مسلمانها خود را آرامش دهید.
فقط برای لیلی جان محترم عرض میکنم مسایل دینی و اسلامی بر اساس آنچه در دین تشریح شده است قابل عرضه است نه آنچه دل تان و یا دل من و یا دل کس دیگر بخواهد. پس بهتر است تا در زمینـــۀ اسلام شناسی بیشتر تحقیق کنید. و اگر براه اسلام ستیزی هم حرکت میکنید یک اسلام ستیز منطقی و با مطالعه شوید.
ور نه استاد نگارگر آنچه در دین بود برای تان عرضه کردند و جناب تان تشریحات ایشان را خلاف انتظار خود دانستید.
خدا کند از تبصرۀ مختصر من رنجیده خاطر نشده باشید زیرا این موجودات لطیف و با عاطفه خیلی حساس بوده و رنجیده خاطر میشوند.
والسلام عبدالله


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 14.04.2010

سلام آقای نگارگر,

خواهش میکنم به این سوالاتم که از مدتها بی پاسخ مانده, جواب شایسته و روشن ارائه کنید. ممنون و مرهون شماخواهم شد.
1) چرا معتقد, از انتقاد عذاب می برد؟
2) نقد به" فکر", با نقد به "عقیده" چه فرق با هم دارند؟
3) توحیدگرائی اسلام و آزادیخواهی را در همین تفاوت میان "فکر" و "عقیده" چه نوع باید روشن کرد؟
4) یک فکر چه وقت عقیده میشود و بالعکس یک عقیده چه وقت تبدیل به فکر مبشود؟
5) عرفا می گویند: "ما به هر چه باز مانیم, بت است" چه در ایمان باز مانیم چه در کفر, هر دو بت پرستی است. آیاشماهم می پذیریدکه در یک فکر یاعقیده یاایدئولوژی ماندن, بد و شوم است؟
6) آیا قبول دارید که آزادی همین حرکت از فکر به فکراست, حرکت از ایدئولوژی به ایدئولوژی دیگراست. و آزادی در آفریدن یا پذیرفتن یک فکر, و در ترک یا نفی همان فکر صورت واقع به خود می گیرد؟
7) چرا "عقیده", بستگی جدا ناپذیر مداوم و مطلق می خواهد؟
8) چرا یک معتقد, از منتقد به عقیده اش, میخواهد انتقام درد و عذابش را که از آن انتقاددارد, بگیرد. چرا انتقاد را باید مجازات کرد؟
9) چه زمینه های را پیشنهاد می کنیدکه عقیده به "فکر" استحاله پیداکند؟
10) چرا کوچکترین تغییر در عقیده, همیشه یک انقلاب یا قیامت یا زلزله و بحرانی در معتقداست. او بفکرش چنان بسته شده است که کوچکترین تغییر فکری, سراسر وجوداو را به زلزله در می آورد,تمام زمین و آسمان شگاف بر می دارد و ماه دو نیمه می شود و کوهها به حرکت می افتد و می پندارد که رستاخیزی اتفاق خواهدافتاد و هول و وحشت روز قیامت او را فرامی گیرد و و و
و آیااعتقاد باآزادی فکری باهم سازگار است

آقای نگارگر
حتمابا من موافقید که اجازه نداریم جامعه را همانند فقها و متشرعان و والیان خدا "صغیر" بگیریم و بدانیم که بنیاد آزادی و شرافت و مقام انسانی را نباید پامال ساخت.
آقای نگارگر, تصویری که بدرد "آزاده گی" می خورد به درد "آزادی سیاسی" نمیخورد...
کامیاب باشید


اسم: محمد ا صغر( عبا د ی )   محل سکونت: کا نا دا     تاریخ: 14.04.2010

سلام به شما عزیز خواننده و پورتال وزین (افغان جرمن )!
چنانچه معلوم می شود، این بحث(سؤال وجواب)، بعضاًاز مسیر اصلی آ ن خارج شده، بیم آن میرود که شکل دیالوگ بخود بگیرد.
ّپس چه بهتر که:
سؤالات مختصر و جوابات هم مطابق سؤال، واضع، روشن و مستدل بوده و همــۀ عزیزان عفت قلم و اصل احترام به هموطن شریف و مسلمان و در نهایت احترام به مقام (انسان)را در نظر گرفته ، از حوصله، بردباری یا به اصطلاح « مغزسرد » ، کار گرفته منت گذارند.
چه سؤال و جواب ، سینه فراخ وحتی از خود منط می خواهد و اگر کسی احیاناً آنرا مراعات نمی کند، امید از حرفم آزرده نشده مرا ببخشند.
باتجدیداحترام ومعذرت .


اسم: لیلی نوری    محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 13.04.2010

به محترم آقای نگارگر یک مشوره دوستانه دارم :

ایشان بسیار شیوا و روان و فصیح صحبت میکنند و شاید نوعیت صدا و چهره شان هم دلیل دیگری است که صحبت های شانرا در تلویزیون گیرا و موثر میسازد.
من فکر میکردم نوشته های شان نیز در همان سطح خواهد بود اما با اینکه خوب مینویسند، واقعیت اینکه زبان شان بر قلم شان چربی میکند.
(مشوره برعکس به استاد گرانمایه آصف باختری دارم ـ از صحبت های شان بسیار لذت میبرم اما در قلم، استاد باختری توانایی خاصی دارند ـ قلم شان از زبان شان تاثیر بیشتر دارد).
به محترم نگارگر عرض دگری هم دارم. با این فهم و وسعت نظر، وقتی مثلا کوشش میکنند داشتن چهار زن را توجیه کنند، نه به زبان شان مناسبتی دارد و نه هم به قلم شان.
آقای نگارگر ! باورم نمیشود در دفاع تان از داشتن چهار زن صادق باشید. نمیدانم ازین حرف باید خوش شوید با متاثر. بسته به آن است که میخواهید در نظر مردم شخص هوشیاری باشید یاآدم راستگو ! درینگونه نوشته ها حفظ هر دو صفت ممکن نیست. تاچه وقت میخواهید دو تربوز را به یک دست داشته باشد؟!


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 13.04.2010

سلام به همه هموطنانم,
آقای صفی صاحبزاده
اجازه بدهیدنقل قولی ازشمابیاورم.
"آزادی عقیده رابایداحترام نمود"
...این حرف موقعی این معنای لیبرال وگفتگوی سقراطی رامیدهدکه,انسانهائی که باهم گفتگومیکنند,پیشاپیش هرکدام عقیده خویشتن را"برترین عقیده"ندانند,یااینکه یکی درآن میان,ایمان نداشته باشدکه برترین فکروعقیده رادارد.
هیچ حرفی وعبارتی و و و "احسن القول"نیست.حتی (خودقران)
کامیاب باشید


اسم: عبدالجليل جميلي   محل سکونت: کا ليفور نيا    تاریخ: 13.04.2010

جناب سديد صاحب گرامي ! بر آنچه نوشته ايد و فلسفهٔ و روش فکری شما راتشکيل ميدهد- بصورت شخصی ولي نسبي سوالي ندارم ولي آنچه را که با جنا ب شما و خا صتاً مطرح کردن طريق حل مشکلات و رفع موانع تأمين حقو ق حقهٔ مردم و عدالت اجتماعی و جلو گيری از فساد اداری و اختلاس و بي نظمي ها ی کتله وئ و هزار بك معضلهٔ مردمي ما ست تا تطبيق واقعي و بدون استثنای قوانين نا فظه در کشور و جلو گيری از خودسربها و زور گوئيها و امثال آن - متأ سفانه شخصاَ با شما همراه نيستم وازين است که بصورت مختصر مطالبی‌ را به استحضار شما و وطنداران غمشريک ما و شما ميرسا نم :

۱- برادر محترم ! درين جای شکي نيست که خموشي در برابر ظلم و تعدی و حق تلفي ، بهر نحوی و نوعی که باشد - بذات خودجرميست نابخشودني ومخصوصاَ اگر توانمندی علمی و تجربوی ما به ما آن قدرت تشخيص خوب از بد را داده باشد که چه از نزديک در وطن و يا دورتراز آن باوارد بودن بجربانات و مخصوصاً شنا خت چهره ها از طرق مطبوعات همگاني به درک ودست رسي به آن مانعي نداشته باشيم.

۲- روش برخورد با ناگواريها و معايب و جنابات وا یفای مکلفيت ملي سواليست که مثلاً شما را ساده تر براه تبصره بر دين وازان طربق مبارزه در برابر سؤ استفاده گران از ديد مذهب ميکشاند و همه مشکلات را از دربچهٔ دين مي بينيد و يا بفرمايش شما همه موضوعات و اشخاص و طرالعمل و يا روش و قضاوت شانرا از کلکين خلاهای مذهبي نگاه ميکنيد ولي عرض خودم به شما و هموطنان انتخا ب راه مبارزه در برابر حق تلفي ها نه راهيست جادهٔ يکطرفهٔ دين وآئين و بلکه درک و تشخيص هر مطلب مشخصهٔدر چوکات مختص بخودش ( امور ديني با شد ويا دنبوی ) در زندگي اجتماعی مردمي ما - اعم از اجتماعي، اقتصادی، فرهنگي تربيوی و امنيتي و مبارزه در برابر فساد و رشوه و حق تلفي ها خا صتاً در مورد ظلم و بربريت برطبقهٔ نسوان افغانستان - که فکر ميکنم و هم به فرمابش صائب اصفهاني ؛ مگر ما تا کدام حد به بي عنواني و بي مضموني گرفتار بوده و با ید خودرا مقبد سازيم که سنگ هر بد و بيراه را فقط به فرق دين و مذهب حواله کنيم !. و چرا رشوت خور و فا سق و مجرم و ظالم و شارلتان های استفاده جو از نام جهاد بر حق مردمبکه حتي از خود نامي هم نگذاشتند و کرسي طلبان و غيره را تحت عنوان جرايم اخلاقي - انظباطی- جنحه و جنا بتي و خيا نت و وطنفروشي به پای محاکمهٔ علني و قانوني نکشا نيم و اگر هم امروز قدرت و توان عملي آنرا نداريم - همين قلم و زباني را که در اختيار داربم چه به درد ميخورد؟ که يا آنرا سر بسته و يا خموش نگداشته و يابي مو جب و يا آگاهانه و يا هم‌ طوريکه اکثراً دیده ميشود بکلي بشکل تخريبي و معرضانه از آن کار بگيريم!( که هدفم عموميت دارد و جناب شما نيست ) آبا افغانستان و افغانيت و مردمش بگانه کشور و ملت روی زمين است و همین اسلام رهنمابش در امور عقيده وی و خدا شناسيست ؟ که نه ----!! و چنانچه شما ميفرمائيد حضرت عيسي ع از خود روشی ويا تبليغی داشتند ولي حضر محمد مسطفي ص را چنان نبود بلکه ملت اسلام را در راه احقاق حق مسلمش به مبارزه و مجادله و حتي قرباني در راه حق رهنما ئی ميفرمابند .

۳- جناب سديد گرامي ! اگر سوالي کنم لطفاً متأ ثر نشويد ! آبا روش فلسفي و سياسي تانرا برمبنا ی معاملهٔ باالعوض و تلافي ک‌ن به پيش ميبريد و اگر چنين است و باز حديثی از حضرت عيسي ع را خود به نام گذشت بميا ن مي کشيد پس با اين روش تحمل و گذشتني بازهم مشکل تان چيست؟ و اگر نه ! که آنهم مثالي بوده از خلای ديا نت ! چرا شخس دانشمندی ما نند شما تنها دنيا وآنچه در آن هست را از زير ذره بين تنها دين و مذهي مي بينيد در حاليکه بقين کامل دارم که شما دين را از اداره و سياست جدا واز موجديت شرايط و ناگواريهای فعلي حيا تي مجزا ديده وازجهان معنويت و حساب کتاب آخرت جدا مي بينيد که درين صورت قلم تان ؛ متأ سفانه شما را بکلي به بيراهه ميکشاند ! پس اين فرمابشي را که یقیناً به صد ها مرتبه شنيده و يا هم نوشته ايد اگر عمل کنيم چه گوارا خواهد بود ( که، باسخن دانسته گو ای مرد دانا يا خموش !) زيرا ( مردی که سخن نگفته باشد عيب و هنر نهفته باشد! )

۴- درين مورد بکلي شکي ندارم که هدف شما با اين همه زحمات قلمي جز خدمت به وطن و مردم بيچارهٔ افغانستان مطلي ديگری در آن مضمر نبست و لی شما خود بر بنياد فهم و تجربه و دانشئ و باز شناختيکه از مردم عام عام خود داربد آبا اين نسخه و فلسفه و روش تان در کله و دماع ملت ماکه به مفهوم عام عام آن که تفُ و ُچف پيشوای مذهبي اش دوای مجرب تر از انتي بيو تيک ومؤثر تر ميشمارد غير قابل قبول و نفوذ بدماغ ملت بکلي ساده پتان ما نيست ؟ و باز حتي واگرنظر خودرا مستقيماً بگوش شان پُف کنيد مگر غبر از يک سلي جانانه پاداش ديگری را انتظار داربد و يا اينکه هدف تاب همين پ‌نج تن خارج از وطن و خوش نشين هر کوی و برزن است که اگر چنين با شد بفرمائيد و پيش برويد و پهلوی شان بنشينيد و باز ببينيد که اين بار کج تا کجا پيش ميورد وبازپوليس کي را ميرد (از شوخی معذورم داريد!) پس برادرم ! با بي هدفی فبر کردن چه ثمری دارد؟ و سديد صاحب مکرم لطفاً اين گفتارم را به جُبن و روش چالبازانه ويا بر ضد پاليسی روشن و مستقيم تان فکر و قضات نکنيد بخاطربکه آنچه که بحد توانم از اسلام مقدس و احکام خداوند و رهنمائي پبشوای مبارک اسلام (ص ) دارم مبين آن است که عدول ازآن و سر کشی از عدالت واقعی آن نه آن است که با يد آنرا به بازی گرفت!

۵- و مو ضو ع اصلي ابنکه اگر هدف از خدمت به مردم و تأ مين عدالت اجتماعي به مفهوم عام و تام آن است ! چرا بر فلسفهٔ حقيقت بنيادی که ۱۴۰۰ سال قبل از سوراخ کوهي بنام حرا و با ابلا غ آن از يک انسای بمفهوم والا آن شروع شد و تا امروزبصورت پيگير وانکشافی و عبور از هزارو يک مانع تا ربع مسکونين جهان آدميت رسبد ه- ۱۸۰ درجه شاگرز کرده قد علم کنيم و بخواهيم که تمام ملت حق تلف شدهٔ افغان و طبقهٔ نسوان مظلوم تر از همه سو؛ در حالی دنبا له رَو ما شوند که خود بروی عقده و نا درست انديشي از اسلام و ناواردئ به فلسفهٔ آن ميخواهيم که دنيا بکام خود بچرخا نیم . مگر از آبه های شيطاني ومعذرت جهاني در برابر اسلام پند نميگيريم و چرا مرغ ما يک لنگ دارد ؟ من به جناب شما آغای سديد پيشنهادی دارم : که لطفاً برای مدتي ربش عتيض و طويلي رابهم برسا نید و سپس يک عبا و قبای زرق برق را با تسبيح ۵۰۰ صددان ئیي همراهش کرده بخير فقط رهسپار سر زمين سيد باا فتخار ما سيد جما ل الدبن افغان شده و با صراحت کلام و صدق فلسفهٔ تان شروع به تنوير مردم ک‌نید که بقدم اول سيد بودن شما در کنر و مخصوصاً اسعد آباد جای خودرا دارد وا لبته‌یاً تلفون جيبي خودرا برده وبه نزديک ترين دوست و همراز تان اهحوالات خودرا منظم مخابره کرده روان با شيد - شما خود اقرار خواهيد که چند روز را به حبات و سلامت خود دوام خواهبد داد که درآن نه دولت دست خواهد داشت و نه جنگسالار و نه رشوت خور و نه وطنفروشي و اگر از همين حالا اين مأمول مقدس تا نرا خواب و خيال مي پنداريد - لطفاً با ۱۸۰ درجه از اين تخيلات دوباره بر گرديد و سياست را با کياست تان از قبلهٔ عالم اسلام و اسلاميت جدا کرده از درد سر خود و ديگران هم بکا هيد که هر دو سر آن خير تان خواهد بود با سلام مجدد


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 13.04.2010

آقای محمد ازافغانسان,

مطالعه اندیشه دیگران(یابرخوردبااندیشه دیگران)برای یادگرفتن آن اندیشه هانیست بلکه برای آن است که ماازروش اندیشیدن دیگری به روش اندیشیدن خود,انگیخته شویم.ولی بسیاری هاکه یکی آن شماباشید,اندیشه های دیگران رادارند,درحقیقت روش اندیشیدن ندارند بلکه جایگاه انتقال یک اندیشه ازیکی به دیگری هستند.
محمدآغا:لطفاروش انعکاس یروش جابجاکردن افکار "وامی" رابه کس یادندهید. کامیاب باشید


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 13.04.2010

سلام های خاص و خالصانه به مسؤولان افغان جرمن انلاین,
خواهش میکنم برای این بحث مجال بیشتر بدهید تا عزیزان بیشتر نکات ناشناخته را بشگافند. استثنا قائل شوید.
سپاسگذارم


اسم: سپرغی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 13.04.2010

آقای اسحق نگارگر:

شما اولین مرد تحصیلگرده هستید که *** از تعدد زوجات با دلایل ملایانه ایکه ارایه کردید، مبارک تان باد. **. به هر صورت حال که از یک موضع ملایی داخل بحث شدید بهتر است هر یک از سوالات خانم زرلشت احراری را که به تاریخ 05. 04 . 2010 از کشور ناروی در همین نظر خواهی مطرح کرده اند جواب بدهید. ببینیم چقدر و با چه منطقی به آن پاسخ خواهید داد؟ منتظر جواب تان هستیم.

و هم خدمت علی احمد دین پرور: چه خوب است که نظرات خود را برای سایر هموطنان تان که سوالاتی از نوشته خانم لیلی نوری و ذرلشت احراری در ذهن شان پیدا شده باشد، مرفوع گردد. و من نظر خانم شفیقه شفیق را در مورد تان تایید می نمایم


اسم: داکتر صفی الله صاحبزاده   محل سکونت: کوپنهاگن دنمارک    تاریخ: 13.04.2010

سلام به هموطنان واقعبین و حقجو :
نظرات ادامه دارد اما فرصت های جواب دادن محدود ، من نمیدانم ابتدا به پاشخ کدام نظر دهنده بپردازم ، من در نظر داشتم تا در مورد اولویت ها بنوپسم ، اما دیده شد که خوشبختانه جناب سدید صاحب به آن اشاره کرده اند ، طبق اولویت ابتدا باید در مورد نوشته آقای سپاهی گمنام از دنمارک بنویسم .
از آقای گمنام که مثل من ساکن دنمارک هستند ، باید بپرسم که چرا مانند من بنام اصلی نمی نویسید ؟ و مشکل شما چیست که خود را بنام مستعار پنهان میکنید ؟ از کی ترس دارید و از چه شرم که نقاب مستعار را دور نمی اندازید ؟ درین مورد از شما متقاضی جواب قناعت بخش استم ، باید توجه داشت که شاید ، تکرار میکنم شاید شما مرا بشناسید اما من با گمنام مواجه ام ، چه تضمینی وجود دارد که شما از عقب سنگر نقاب تهمت ها و ناروا در باره من و فامیلم مرتکب نه شوید ؟

درین مورد توجه جدی پورتال را که از ناحیه مستعار نویسان علیه آنانیکه به نام و ادرس واقعی مینویسند مبذول میدارم .

به هر حال مستعار نویس محترم آقای گمنام شما در نوشته تان به اصطلاح ایرانی بر استاد نگار گر پرت شده اید و با چند تذکر به ایشان با گستاخی تمام طفلانه توصیه کرده اید که چرا با داشتن عقیده اسلامی اش به افغانستان نمیرود ؟ متذکر شدم طفلانه ، زیرا طوریکه خود متذکر شده اید در طفولیت به گمان غالب بعد از سقوط رژیم کودتایی کمونست ها از کشور خارج شده اید و از بسا واقعیت ها نا اگاه ، شما نمیدانید که کشور به مدت بیشتر از سی سال جولانگاه استعمار شرق و غرب بوده است ؟ استعمار شرق بیشتر از یک میلیون هموطنان را به خاطر دیگر اندیشی کشتند و میلیون ها هموطن را مجروح و مجبور به مهاجرت کردند ، حال استعمار غرب همان نقش استعمار شرق را به خود گرفته در مدت تجاوز شان هزاران هموطن مسلمان ما را بنام تروریزم کشته و میکشند ، آقای گمنام شما که طرفدار غرب استید این توصیه را به خود کنید و خوش به رضا به دفاتر ناتو رجوع نموده و بگوئید که حاضرم به کشور خود رفته و تحت قومانده شما هموطنان مسلمان کشورم را بکشم ، به هر حال آنطوریکه خود آقای سدید متذکر شده اند در بعضی موارد نظر دهندگان طوری نظر میدهند که حوصله کم میشود و مینویسم :
فضل خداوند که میسر شود /// خوانده و نا خوانده برابر شود

خوب خوانندگان محترم دانش و منطق جناب استاد نگارگر کجا و ازین مستعار نویس گمنام**** کمونست کجا ؟ ( توجه : به آنعده هموطنان محترم که به اشتباهات شان پی برده اند احترام دارم و به کمونست بودن شان کاری نه دارم ، آزادی عقیده را باید احترام نمود . )
آقای سدید من قبلآ متذکر شدم که سوالات مطروحه شما چه دردی از ملت را دوا میکند ؟ اینکه از اولویت ها نام برده اید ، باید علاوه کنم که اهمیت اولویت ها را باید شناخت ، من به حیث داکتر طب این اولویت را شناخته و به اهمیت آن واقفم ، وقتی با چند مریض مواجه شد ابتدا سراغ مریضی رفت که حالتش وخیمتر از دیگر مریضان است .

خوب آقای سدید در حالت فلاکت بار فعلی افغانستان که در آن خون و باروت میبارد از کدام اولویت کار گرفت ؟ تلاش برای ختم جنگ و خونریزی و یا مطرح کردن سوالاتی چون مشکل پیامبر با زنانش و یا کنیز و برده که فعلآ در جهان وجود ندارد ؟
فعلآ همیقدر مینویسم ، و در صورت امکان در بحث های بعدی از جنگ افزار های نرم و استفده از آن توسط امپریالیزم ، صهیونیزم و راسیزم به تفصیل خواهم نوشت .
با عرض احترم .


اسم: محمد   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 13.04.2010

خانم بهار !
دوستانه خواهشمندیم که باب سفیطه گوئی را بسته کنید تمام این لا طائلاتی که به استاد نگار گرنوشتید ازرش خواندن ندارد . اندیشه ها وآرا ونظریات دربرابر هم قابل مقارنه ومقایسه بوده وانسان عاقل آنست که که بین نظرات ودیدگاه ها همان نظر وایده ای را که حقیقت بوده باشد پذیرا باشد.

این یک دید غیر منطقی وکاملا غیر ریالیستیکی است که انسان همیش باجهل مرکب واصل دگماتیسم وسر تنبگی از نظر خود عدول نکند . متاسفانه تمام انتقادات ونوشته های جناب عالی را من مرور کردم وحال خودرا با استاد محترم نگارگر صاحب طرف کرده ودیدگاههای سابق ، وجدید را تذکر داده وبه به شهادت افکار گذشته وبه تاریخ سپرده ای گذشتگان مرثیه می سرائید . دیگر ماتریالیزم پاسخ گوی همه سوالات بوده نمیتواند .

وما وشما وبشریت هم مارکسیزم ولینینزم ومائو ئیزم واستالینیزم را هم آ زمودیم وبرای نسلها ی بعدب هم کفایت میکند. پس بهتر است تابس کنید ،انسان عاقل با میزانهای عقلی وتجربی ومسایل علمی وبا جهان هستی سر کش نمی گیرد . درمیدان لجاجت هیچ کس برنده نیست .واما در میدان مناقشه ای علمی وتوضیح ومقارنه ای دیدگاه ها حق پیروز است وانسان باید تسلیم حق باشد.
محمد


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 13.04.2010

محترم صاحب زاده صاحب سلام،

از اینکه در دادن جواب کمی تأخیر صورت گرفت، میبخشید! و برای سخنانی که شما آنرا شایسته ندانسته اید، معذرت میخواهم. بهتر است به صحبت های شما به ترتیب بپردازم تا آشفتگیی در نوشته و در فهم نوشته رخ ندهد.
لطفاً مرا با آن ایرانی مقایسه نکنید. این انتظار که یک انسان که داکتر شد، حتماً باید به دین بی اعتقاد شود و ... به نظر من خیلی احمقانه است.این نظر از مطلقگرائی و خود را در مرکز دنیا قرار دادن بر میخیزد. در هر اندیشه و تفکری رگه های از درستی و نادرستی وجود دارد. هر کسیکه پندار غیر از این دارد باید علاج خود را بکند. و راه این علاج به نظر من بازهم عمیق شدن در وجود موجود و هستی است و در خود و در معرفت خود! عمیق شدن متوالی و متمادی!
زمانیکه من به درجه تحصیل شمااشاره کردم برای این نبود که من گویاانتظار مشابه انتظار آن ایرانی رااز شما دارم. با ذکر این موضوع من میخواستم تنها عرض کنم که شما که با روش اسلوبمند و تحقیقی و تحلیلی ـ با در نظر داشت اینکه در جریان تحصیل، حال هر رشته را که تحصیل نموده باشید، بااین شیوه بایدآشنا شده باشید، چرا موضوع بحث را با طرح مسایلی که هنوز مورد بحث قرار ندارند، مغشوش میکنید.
من انتظار داشتم که ما بحث رااسلوبمند و پله به پله تعقیب کنیم تا بیک نتیجه برسیم. شاید شما میخواستید همه مسایل را با یک حرکت و در یک زمان حل کنید؟ چنین چیزی، ولی متأسفانه ممکن نیست؛ به دلایل عدیده ای!
موضوع ترس را که از آن یاد نموده اید، حق با شماست و حرف آن ایرانی بازهم از کم تجربگی وی حکایت دارد. چرا؟ چون:
به نظر من شرم در ترس نباید وجود داشته باشد؛ بلکه در آنانی باید شرم وجود داشته باشد که ایجاد ترس در دیگران میکنند، به نام دین یا به نام ائدیالوژی، یا بهر نام دیگری که است! ترس یک پیدۀ طبیعی یا ذاتی بشر است. اما استبداد و ظلم و کشتن و بستن و تهدید و تخویف و شکنجه و زندان و ترور و سلطه گری و ... خصوصاً بااینهمه مکتب و دین و پیامبران و اخلاقیون و... با طبیعت انسان، خصوصاً بااین اعتقاد که انسان اشرف مخلوقات است و خلیفه خدا، سازگار نیست. بنابر این آنانیکه برای نجات جان خویش از ظلم واجحاف ستمگر و قلدر و متعصب ـ خواه تعصب دینی باشد خواه تعصب غیر دینی و سیاسی ـ از قلمرو استبداد و استکبار بیرون میشوند، شما، من، آن تکنوکرات، آن دموکرات، آن مائویست و ... نباید از این عمل خود شرمگین باشد! شرم برآنانی باد که چنین ترس و حالتی را بوجود می آورند!
در ضمن یک خواهش کوچک دارم؛ و آن اینکه همین فرهنگ " زود مُهر زدن" را که در میان ما ها متأسفانه رواج پیدا کرده، بایدآرام، آرام از بین ببریم! من همین الان به هیچ شاخه و هیچ گروپ و هیچ حزب و تنظیمی تعلق ندارم و به نفع هیچ یک نه تبلیغ میکنم و نه از حد لازم بیشتر بد شانرا میگویم! مقصودم تنها خودم نبود، بلکه همه کسان است. ترک این عادت فکر میکنم بهتر خواهد تا ادامه بی موجب و بی رویه آن!
در مورد گلۀ شما که قطب الدین و نجم الدین را میکوبند، باید عرض کنم که اصول و حق آنست که گله تانرا از خود آنها کنید. چرا این گله را از من میکنید؟! مگر من مسئول کار دیگرانم؟! اگر منظور شما این باشد که من نامی از نواده سید قطب برده ام باید عرض کنم که من فقط یک واقعیت تاریخی را یاد نموده ام؛ با قید این مطلب که تحول و دگر شدن و جبر زمان انسانرا وادار به اختیار کردن راه یا تفکر نو میکند. بنظر من خدمت اینها به دین خیلی ارزشمند تر از خدمت آنانی است که با تند خوئی وایجاد ترس و تبلیغ خرافات و غیره و غیره مردم رااز دین گریزان میسازند.
من باین باور هستم که دین اگر از خرافات پاک گردد و همگام با زمان و تحولات و دگرگونیها تفسیر های تازه و سازنده ازآن بوجود آید در دل مردم بیشتر جا پیدا خواهد کرد تااز راه تلاش های سودجویانه و تهدیدگرانه و خلق حکایتهای غیر قابل باور و تبلیغ آن به مردم!
از آن دوست تان، آقای صوفی زاده یاد نموده اید. عرض شود که این آقا غیر از تهمت بستن و ازاین شاخ به آن شاخ پریدن و مغشوش ساختن بحث کاری دیگری نمیکند. من دو یا سه بار در همین نظر خواهی گفته ام که من وقت زیاد ندارم. وقت من خیلی تنگ است و توانائی دنبال کردن این بحث را به همین دلیل و به دلیل نـا منسجـم بودن نقد ها و اعتراضات ندارم. ولی جناب شان بحثرا به همان شیوه ادامه میدهند. برای من چاره دیگری نمی ماند غیر از اینکه دنبال کردن بحث را با ایشان قطع کنم.
اگر اجازه بدهید، یک خواهش دیگر را بخواهش اولم اضافه میکنم:
شما کاری کنید که از میان جماعت مخالفین و معترضین نظر من، یک شخص را به صفت نماینده تان تعیین کنید و بمن هم اجازه بدهید که تمام گفتنی های خویش را بگویم، بدون اینکه شما قهر شوید، البته من غیر از یک بحث کلامی بحث دیگری نخواهم کرد و از ساحت ادب و عفت کلام عفت قلم خارج نخواهم شد، تا اینکه بحث دریک مسیر و بایک نفر به شکل منسجم و اصولی و قاعده مند ادامه یابد و بالاخره به یک نظر مشترک برسیم، اگر قصد این باشد!!
شما حتماً متوجه شده اید که من تنها سؤال نمیکنم، بلکه جواب هم میدهم!
در مورد کفر و اسلام خود باید بگویم که در نوشته های من اگر توجه کرده باشید، که توجه نکرده اید، می دیدید که این مسئله روشن توضیح شده است. در یکجائی، واضح نوشته ام که:
من یک خدا باور هستم ولی دین باور نیستم.اگر شما از این تبیین چیزی دستگیر تان نمی شـود، تقصیر را به گردن من نیاندازئید که من شف، شف میگویم!! باز هم در این رابطه میگویم که: اگر بیداد به محرومان دین است، من ترجیح میدهم کافر باشم. اگر مال یتیم و بینوا بنام دین و بـه وسیـله کسانی که خود را دیندار قلمداد میکنند خورده شود، من ترجیح میدهم کافر باشـم. اگر به نام دین به قطر شکم ها افزوده شود، باز هم ... اگر دین این را می گویـد که: خدا به زمین می آید و با یعقوب کشتی میگیرد و زورش به یعقوب نمیرسد، من کافرم؛ زیرا خدای من برتر از این تصورات است. من به خدای ناتوان، که بگوید و به سر نرساند باور ندارم.این که جناب شما چه فکر میکنید و کفر و دین در نظر شما چگونه است، من آن را نمیدانم، و نمیخواهم آن را بدانم! من اینرا نه درست می دانم و نه حق خویش!!! ماهیت کفر و دین هر انسان نظر به بینش انسان از خود و طبیعت و محیط فرق میکند. در اخیر خواسته ائید که من به سؤالهای خود، اولتر جواب بگویم. این شیوه،شیوه ِدرست بحث تحقیقی نیست. با آنهم چون جناب نگار گر صاحب از جانب شما به آن چهار " آیا " جواب گفته اند و شما حال از " طرف بحث " به یک تبلیغ گر بدل شده ائید، با شما خداحافظی میکنم و به جواب ایشان میپردازم. البته نه همین حالا،چون باید به سر کار بروم. زنده و سلامت باشید


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 13.04.2010

سلام آقای نگارگر,

آنکه فخرش به تبلیغ افکار و حقایق دیگریست, هیچگاه خودش نخواهداندیشید.
متفکری که به فکری یا حقیقتی مومن شد, افکار خود را فدای ایمان خودش میکند نه جانش را.
برای او افکارش برترین ارزش را دارند و برای فربانی, همیشه بهترین چیزهاانتخاب می شوند. از این به بعد در هر فکری که او میگوید, چندین فکر قربانی شدهءاو مدفونند.
افکار او قبرستان افکار شهید شدهءاو هستند. او در افکارش به ایمانش شهادت میدهد ولی نمی اندیشد.

حالا آقای نگارگر

...ذهن شمارا به گذشتهءآفتابی شما مراجعه می دهم و من این سقوط را می بینم و شما نه...
هر فلسفه ای, هر جهانبینی, هر ایدیالوژی, هر عقیده ای, آزمایش فکری و عاطفی از انسان است. برای یافتن و دریافتن جهان و زندگی و تاریخ, همهءاین آزمایشها باارزشند ولو اینکه هیچکدام از این آزمایش ها نتوانند جهان و زندگانی و تاریخ را در سراسرش بیابند و دریابند. ولی بدون آنها نیز نمی توان امکان یافت و دریافت آنها را پیداکرد.
هیچ عقیده ای و هیچ فلسفه ای و جهانبینی و ایدیالوژی, دور انداختنی و مطرود شدنی و رد شدنی نیست. هر آزمایش فکری و عاطفی انسان, در آزمایشگاه زندگانی, ارزش دارد.
تاریخ تفکر, موزیم افکار مرده نیست بلکه تجسم زندهء آزمایشهای بی نظیر و یکبارهء فکری است, که همیشه ارزش خود را برای هر نسلی در آینده خواهد داشت.
آموختن هرفکری, آزمودن آن فکراست. فکر, آزمودنی است نه آموختنی. هر فکری را باید باز آزمایش کرد تاآنرا آموخت, ولی *** هیچ معتقدی نمی تواند معتقدات خود را بیازماید چون آنها را حقیقت یا معلوم (نتیجهء مسلم و شک ناپذیر علم) می شمارد...
کامیاب باشید


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 13.04.2010

محترم جمیلی صاحب سلام،

از نوشته شماهویداست که جناب شما مردی خیر اندیشی هستید؛ ولی بنظر این کوچک شما، فعلاً گپ از این حرفها گذشته است. وقتیکه حضرت عیسی میگفت که اگر به یک طرف روی تان زدند، طرف دیگر روی تانرا پیش کنید، او فکر میکرد که آنکه با سیلی برویش میزند، با این عمل، ازاین کار خود شرمنده میشود.
او با همان احساسات پاک و انسانی یاآسمانی خویش فکر میکرد که اخلاق مردم(جامعه) رااز این طریق میتوان اصلاح نمود، ولی اینکار از این راه، همانگونه که همه شاهدیم، ممکن نیفتید. تاریخ با همه صورت ها و سطوح آن پیش روی ما قرار دارد. و اگر به مطالعه و تعمق در تاریخ حوصله نمانده باشد، به دیروز و امروز دوران حیات خویش که هنوز میتوانیم نیم نگاهی به آن کرد؛ یقیناً میتوانیم نظری، هر چند گذرا، بیفگنیم.
توصیه ها و پیشنهادها و تلاش های اخلاقیون و انسانهای مهربان و خوش قلب در جهت اصلاح اخلاق آنانیکه محل در جامعه هستند بدون شک امریست خیلی انسانی و شریفانه و والا، امااین توصیه ها، خصوصاً امروز، آن مؤثریتی را که جناب شما از بزهکاران انتظار دارید، از دست داده است.
نکتۀ دیگر اینکه یک جامعه هیچگاه یک مشکل نداشته است. کشور خویش رااگر در نظر بگیریم، خواهیم دید که هزار ها مشکل خورد و بزرگ در برابر ما قد برافراشته است. درست است که مشکلات بزرگ اولویت های خود شان را دارند، ولی هیچ کشور و ملتی این کار را نکرده است که مشکلات کوچک خود را، چون حل مشکل بزرگ برای شان الویت داشته، از لایحه کار شان بیرون نموده باشند. همین الان در کشور ما با وجودیکه دولت با جنگ با طالب و القاعده و سایر مخالفین آشکار و پنهان و مسلح و غیر مسلح مصروف است و به دفع مداخلات، بعنوان حیاتی ترین وظیفه، میپردازد، وزارتهای تعلیم و تربیه، عدلیه، تجارت، مالیه، صحیه، ترانسپورت و... و صدها نهاد ... بکار بازسازی و نوسازی و بهبود زندگی عامه در هر بخش مصروف هستند. کارها را باید، از همه جهات و درهر بخش بانجام رساند.
جرم انواع و اشکال گوناگونی دارد، که از انواع قتلها تاانواع مردم فریبی ها، آنرا در کتگوری های مختلف میتوان تنظیم نمود.
اگر از دین هم به عنوان وسیله ی برای اغفال، برای تقلب، برای فریب وگمراه کردن مردم،برای رنگین ساختن هرچه بیشتر خوان خویش، برای پامال کردن حقوق دیگران، برای بیشبرد مقاصد سیاسی خود یا پیش برد مقاصد یک گروپ خاص و...کار گرفته شود و در هر سطح آن که باشد، به نام دین ستم روا داشته شود، به نظر من، همینطور به نظر آن محترم، حقی تلف شده و کار نارواـ جرمی ـ صورت گرفته است. و مبارزه با جرم چیزی نیست که ما آنرا بخاطر اینکه ما امروز کار دیگری داریم، به تعویق بیفگنیم. همه کارها در جای خود ضرور و بااهمیت است. حیات و سرنوشت آندختر ده ـ دوازده ساله که مورد تجاوز آن ملا یاعامیی وحشی قرار میگیرد، شاید مارا، فوقش متأثر کند، باهمین یک عمل نابود میشود. ما نباید برای اینکه این جرم را مثلاً یک ملاً یا شیخ و مولوی و امام و آخوند مرتکب شده است و اینها فعلاً، در صورت عکس العمل مردم میتوانند سبب بحران بیشتر شوند، یابه این نام یابهانه، بازهم زمینه تداوم این سؤ استفاده ها و ادامه این نوع از جرایم، و انواع دیگر جرایم اینها شویم.
ما مشکلات بی حساب داریم. دین و دیندار و سؤاستفاده از دین هم یکی از مشکلات مردم و جامعه ما میباشد. میدان دادن باین سؤاستفاده کنندگان که هر روز خروار ها تن خرافات جدید بدین می افزایند و گره بالای گره و مشکل بالای مشکل برای ما خلق میکنند، بنظر من کار صواب نیست.
اگر قرار است با همه مشکلات خویش دست و پنجه نرم کنیم، باید با این مشکل هم همزمان با دیگر مشکلات به مبارزه برخیزیم. مبارزه من، با دین نیست؛ با سؤاستفاده و خرافات، و پایداری سود جویان در تحمیل اعتقاداتی که از آن بوی سلطه و ستم می آید است. وقتی که من از آزادی، یا داشتن آزادی وجدان و بیان و عقیده حرف میزنم خنده دار نخواهد بود، اگر بگویم که این یا آن، حق ندارد باور یا اعتقاد یا فکر خود را داشته باشد.
ماهیت اعتقاد همه آنهائیرا که بادین و دینداران مخالفت میورزند، دین و دینـداران مفت خور و ستمگر و سلطه جو و استفاده گر شکل داده و شکل میدهد، این را نباید فراموش کنیم! تحمل مردم هم حدی دارد!!
سلامت و زنده باشید


اسم: آئینه دار   محل سکونت: لندن    تاریخ: 13.04.2010

با تشکر از پورتال وزین :
جناب آئینه !
فکر کنم جناب تان هم از قماش همان رفقای مسکونین کوچه ای منطق کل باشید، که خود را ناف زمین قلمداد کرده و هستی و تمام سنن خلقت را همیشه با آئینۀ پرُ زنگار خویش دیده و می بینید.
در حالیکه مصراع دوم شعر تان به شخص شخیص تان صادق بوده است. و در حقیقت این آئینۀ تان است که زنگار گرفته است.
تا زمانیکه این زنگار از ائینۀ وجود و اندیشه و تفکر و حتی قلب تان زدوده نشود این مشکل به قوت خود باقی خواهد بود.
از آئینه خودتان نمیخواهید زنگار زدائی کنید بهتر آن باشد که برایتان چند فردی را برای حسن ختام تقدیم کرده و بحث را خاتمه دهم:

آنکس که بداند و بداند که بداند
اسپ طلب از گنبد گردون به جهاند

آنکس که بداند و نداند که بداند
بیدارش نمائید که وی خفته نماند

آنکس که نداند و بداند که نداند
هم لاشه خری خویش به منزل برساند

آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالّدهر بماند
آئینه دار - لندن


اسم: آیینه   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 13.04.2010

جناب آیینه دار!
شما ممکن است درست تشخیص داده اید که آیینه را زنگار گرفته است. اما برای من جای خوشحالی است و باز هم به قول شاعر:
پبش سیه دلان مکن اظهار آگهی /// در شهر زنگ آیینه در زنگ خوشتر است !
دشنام ها و گنده گویی های جنون آمیز تان را به خود تان بر می گردانم.
این امی باشما بحثی ندارد.


اسم: داکتر صفی الله صاحبزاده   محل سکونت: کوپنهاگن دنمارک    تاریخ: 13.04.2010

در مقابل سوالات کوتاه پاسخ کوتاه کافیست ، جناب نگارگر صاحب

مختصر و معنی دار به سوال آقای تلاش از هالند پرداخته اند ، برای بیشتر روشن شدن ذهن آقای روشن علاوه کنم ، اگر یک مرد با چند زن ازدواج کند هویت طفل همیشه معلوم خواهد بود ، هویت مادری طفل در هر حالت چه طفل ثمر ازدواج زن با یک مرد و یا چند مرد باشد همان مادر یست که طفل را تولد کرده است ، حال بر میگردم به هویت طفل در دو حالت دیگر :

اگر طفل تولد شده حاصل ازدواج یک مرد با چند زن باشد هویت مادری و پدری طفل معلوم است و درینجا طفل دارای حق هویت بوده پدر و مادر آن معلوم است .

در حالت دوم یعنی ازدواج یک زن با چند مرد هویت طفل تولد شده مکمل نیست مادر معلوم اما پدر نامعلوم و به اصطلاح مردم عوام طفل بی پدر یا پنج پدر است ، و طفل از هویت پدریش که حق اساسی هر طفل است محروم میشود .

تشکر از اشتراک و پاسخ های استاد محترم نگارگر و داکتر صاحب سعیدی .
با احترام .


اسم: سپاهی گمنام   محل سکونت: دنمارک    تاریخ: 13.04.2010

به جواب نوشته ای ( عیب در پرنسیبهای اخلاقی است یا عمل مردم ؟ )

سلامونه او نیکی هیلی تولو ته او نیگارگر ورورته په خاص توگه!!!!!

گرانه ورور نگارگره .منینه ستاسو د لیک نه!!!!
موژ افغانان روان هستو دوطن سوکالی غوارو (په هر قیمت چه وی)

اغای نگار گر سلام

به زبان شیرین دری با شما صحبت میکنم من میدانم کسیکه مارا درس زندگی میدهد خود با مشکلات *** دچار شده در غیر ان ستیزه گری با سدید ضروری بود و یا طرح مستقلانه نگارگر؟
ایا منحیث یگ فرد افغان مشکل بود تا بگوید که افغانستان منحیث یک مملکت مشکلی دارد که باید حل شود!
ایا مشکل بود که بگوید دو میلیون جوان مبتلا به هیروین هسثند؟
اغای نگارگر مشکل بود که بگوئید مرکزیت وجود ندارد؟ برای شما مشکل بود که بگوئید تاجک ، پشتون، هزاره و ...... روان هستند به بر بادی خود کمر بسته اند.؟ چرا نواقص غرب را بروی ما میکشید؟ ایا در مملکت ابائی شما در کشور اسلامی که پنج وخت در ٢٤ ساعت ازان خداوندی از مناره های مساجد ان بلند میشود گاهی متوجه مسؤولیت خود شده اید یا شماهم در تاریخ افغانستان در جمعی قرار دارید که نسل اینده را به خدمت بیگانه میکشاند؟ مهربانی کنید و خود تان از خود بگوئید. نقد از جامعۀ غرب و بدگوی از دیگران به معنای ان نیست که شما خوب هستید. من یک فرد افغان هستم در غرب زندگی میکنم مجبور بودم(طفل بودم)اغای نگار گر شما چه حق داشتید با تمام تضاد با غرب و دوستی با اسلام وطن تانرا رها کنید؟ چرا نخواستید انجا بمانید؟

از تمام افغانان خواهشمندم مشکلات ما از خود ما است . این مشکلات ضعف نسل گذشتۀ ماست. ما نباید عقب انان برویم. افغانستان قدرتمند محصول نسل جدید خواهد بود نه از افکار کهنه گذشته!!!!


اسم: عببدالجليل جميلي   محل سکونت: کا ليفورنيا    تاریخ: 13.04.2010

دوستان نهايت مهربان ! با عرض معذرت از نوشتهٔ که از لحا ظ املا و هم انشا خواندش را برای شما درد سر ميپندارم و لی شام بود و کم توجهي و عجلهٔ بي مو جبي همراه آن ! باز هم بنام تکرار احسن فقط همين قدر اضافه ميکنم که آنچه ما درين محيط بزرگ و پر هيا هوی کاليفورنيای جنوببي مي بينيم و باز در بزن و بخور همگاني خود ما - و حيفم مي آ يد ازين کيشي که مارا داريم !! و با اينکه اعمال و گفتاراتباع همسايه های شرقي و غربي وطن خودرا درين جا خوب ناظر هستيم که باچه عزم و اتفاق؛هم در رفاه وهمبستگي ملي و هم استواری بسيار قوی و صادقانه درراه اعلای کلمت الله و حتي افتتا ح مسجد ی بدنبال مسجد مبارک ديگری فداکارانه مي تپند مثلاً برای پول ريزی برای افتتاح مسجد مبارک ا لَنوُر که مؤسس آن افغانها بودند و چند فاميل محترم افغان از کمک ده ها هزار دالر دريغ نکردند ولی مرد و زن پاکستاني با اهدای بيشتر از۳۰۰ هزار دالر با فرياد ها و اشکريزان زنان پاکستاني تمام زيورات خود را از سر و گردن کشيده به دسترخوان و صندوق ريختند و ما که امامتش را هم به دو سالی رسانيده نتوانستيم با مشاجرهٔ افغاني و سر وصداها آنرا باز به پاکستاني ها سپرديم - مسجد مومن لاج بنياد گذاری شد با خريد ملکيت آن به ۱ ميلیون ۳۰۰ هزار دالر وهمين پاکستاني ها بودند که در محفل اولي فنَد ريزنگ تا ۸۰۰ هزار دالر آنرا در صندوق ريختند ولي خبرات افغانها تا امروز که حساباتش درده سال تصفبه شده به ۱۰۰ هزار نميرسد و وقتيکه در سال ۱۹۸۳ پناهنده شديم حد اعظم تعداد مساجد در لاس انجلس تا سندئييگو به ۴ مبرسيد که حال و بعد از ۲۶ سال به بيشتر از ۳۰۰ مسجد ( به مفهوم مراکز و مکا تب اسلا مي ) رسيده است و در بين آن چند مسجدی هم مشخصاً بنام افغانهاست که مثلاً مسجد سيد جما ل الدين افغانيست که نه رو‌نق ميگبردو نه بزرگ و صاحب مکتب ميشود و نه مالک جابداد ! و ۴ دوَر ادارهٔ آن عوض بدلي شده و پول های ذخيره شده هم در دوران تجارت خانان و ملکان ! اينکه چرا ضمير ناخود آگاه ما چپه فير ميکندو چطور مارا به تباهي و بيچارگي و جهنم ميکشاندوهيچ چيز را بخود نه ميگيريم ! سواليست بدون جواب !!

ولي وقتيکه گفتيم زه ئي نه منم !! سخن تمام است - مقالات ما چه ميسرايد و قلم فرسایي ما چه گُل ريزی ميکند ! مرد کيست که جلو گبر ما باشد و ازينکه چسم بسته تصميم داريم که بايدسخن خودرا بکرسی بنشانيم و تا سرما به ديورا لحد بخورد و بيدار شويم فقط يک گپ داريم : والله که پريدُم !!! آخر شمارا سوگند به آن که نزد تان مقدس است که تا به َکي از نام و نان وطن و مزابای دين مقدس اسلام بهره برداری کرده ؛ ُتنُکي کار و ُلکي نان را جستجو ميکنيم بائيد همهٔ ها متوجه شويم وقتيکه - انگشت شهادت ما بطرف ديگران دراز ميشود! ۴ انگشتي ديگر ما جز خود ما بکدام سو دَور ميخورد ؟ و آيا عبرت انگيز نيست که چرا در تنهائي و با خدا بودن ؛ برای وجدان خودهم جوابی نداريم.

يقين دارم به نشرات و پروگرامهای تلويزيوني همين مناطق ما و به يگان بيانات بي سر و ته ِ درين سامان ما گوش ميدهيد کاش همهٔ شان در يک اتحا د وهمنوایي و تفاهم با درايوری درست و راندن دو تاير موازی نشراتي همه ذيزرا درست پيشبرده و صاحب هدف مشترک مي بودند - مگر همه اش پيغور است و کتره بازی که اهانت ها ی بدون توقف مرچ و مسالهٔ ( ونه مصالحهٔ ) شان - وهم استادان ذیشان مطبوعات گرداني که خداوند شما رااز شر زبان و قلم شان گوشه داشته باشد که دوَر و برَش تا اقارب وعقارب ازان خون جگر اند ولي هرگز به سوغات خود به پاس يک چشمهٔ جهان هيچ توجه نداردو نه هم به داغهای تاريخي که تا جهان است از دامان شان پاک شدني نيست !!!

پس ای دانشمندان منورو جوان قلم بدست ما - شما توجه بفرمائيد که از توبه فرمابانی نباشيد که چرا خود توبه کمتر ميکنند و بر زخمهای آ‌ن ملت هنوز صد پارچه نمک ميريزند . بيائيد اين مشکل همگاني ما را به پاس هأدر وطن و هر آنچه که برای ما مقدس است و به آن ايمان داريم جواب گو و متحد باشيم تا که انشالله در فردای که زمينهٔ باز گشت ما بوطن مساعد ميگردد سر افگ‌نده بر آن دوباره پا نگذاريم . فعَتبرويااولوالابصار.


اسم: محمدافغانی   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 13.04.2010

خانم لیلی جان نوری !
بار تباط سوال تان :که یاد کرده اید:
«جهاد کنید ـ مال شکست خوردگان را چور کنید غنیمت است ـ مرد شان غلام تان است و زنهای شان کنیزان تان» آیا واقعاً چنین هدایتی داده شده بود و یا نه؟ چرا گریز میکنید؟
من برای تان عرض میکنم که این طوریکه شما سوال کردید جواب منفی ونه است - لطفا دانسته شد ویاخیر؟ واگر باز هم کلمه ای بلی ویا نه را هم نمیتوانید به فهمید ، بهتر است تا به داکتر رفته تاضریب آی کیوی تانرا به سنجد .
والسلام محمد افغانی


اسم: آئینه دار   محل سکونت: لندن    تاریخ: 13.04.2010

به جواب آئینه !
قبل از اینکه به جواب گستاخی بزرگ فوق قدرت و توان بشری تان چیزی بنویسم لازم دیدم تا اولا ً راجع به اسم آئینه و صفت آن مختصراً مطلبی نوشته و سپس برای تان جواب ارائه کنم.
ائینه اسم شی و یا وسیله ایست که انسان عکس و تصویر خویش و یا دیگران را دران بشکل انعکاسی میتواند مشاهده کند.
البته آئینه در اصطلاح عمومااسم صفت نیز میباشد که بیانگر راستی و صداقتگوئی و انعکاس واقعی دید را نشان میدهد و این صفت بسیار زیبای آئینه است.
اما اگر همین آینه زنگار گرفت، یا شکست و یا آنرا از نظر فزیکی بشکل محدب و مقعر ساختند، درین صورت است که آئینه در آئینه درای وانعکاس اشیاء و پدیده ها، نه تنها صادق نمیباشد بلکه حتی دروغگو - ریا کار - مبالغه گو و یا اندک بین و غیره صفات کذب را میتواند هم دارا باشد.
در مورد آقای آئینه که بگمان اغلب روی صفحه ای قلب و افکار شانرا زنگار گرفته است در تشخیص و تمیز اشیا و پدیده ها و از همه عمده تر در انعکاس دیدگاه ها نظرات دانشمندان، عرفا، و از همه عمده تر مسایل مربوطۀ قرآن کریم و مسایل شرعی و دینی نه تنها قدرت انعکاس درست را ندارند بلکه با تاسف در اشعار و نوشته جات عرفا مانند بیدل، حافظ و دیگران بافهم و ذهن ناقص خود خواستند تا از آنها وسیله ساخته و بر فرق دینداران بکوبند.
اما از آن جائیکه ایشان نه تنها با عرفا شناخت ندارند بلکه با کمال کوته نظری و بچه گانه گستاخی را به جای رساندند که بین کلام الهی و شاه نامه فردوسی مقارنه به عمل آورده و گفته ند که درست است که مثل قرآن کسی اگر نیاورده است اما مثل شانامۀ فردوسی هم کسی نیاورده است.
این طفلک صغیر که هنوز بدرجه بلوغ فکری نرسیده و با تاریخ قرآن و پیامبر عظیم الشان اسلام آشنائی نداشته و از اینکه این قرآن بزرگترین معجزۀ خود پیامبر است، نمیداند که جناب حضرت پیامبر(ص):
1- جناب ایشان امی بوده و در زندگی نزد کسی زانو نزده و درس نخوانده اند و کتابی با این حجم و محتوا از طرف آدم مکتب و مدرسه نخوانده خود بزرگترین معجزه است که هیج کسی با او معارضه کرده نمیتواند.
2- قرآن کتاب شعر، کتاب نثر، کتاب سجع و قافیه، کتاب تاریخ، کتاب قصه و داستان و کتاب ناول، کتاب فکاهی، کتاب ریاضی و یا سائنس والجبرا، کتاب روانشناسی، کتاب هنری، کتاب افسانه و اساطیر و...و... نیست.
اما در این کتاب علاوه بر اینکه همۀ این مسایل بصورت اجمالی تذکر رفته است، در هیچ یکی از مسایل مطرح شده در قرآن از ابتدای نزول وحی تا حال و از حال تا قاف قیامت کسی تناقض و پارادوکس را در قرآن وجود نداشته و نخواهد داشت. و کسی را توان اثبات تشخیص تناقض در قرآن موجود نیست.
3- در قرآن مسایل احام محکمات و متشابهات وجود دارد در موارد احکام محکمات که بصورت صریح و مسلمات و بدیهیات است هیچکس نمیتواند خلاف آن چیزی بیاورد. اما در احکام متشابهات تشریح و تفسیر آن باوسایل و ابزار حدیث،اجماع امت ، و قیاس و مسایل علمی صورت پذیر است.
و متاسفانه از وقت نزول وحی تا امروز و از امروز تا قاف قیامت کسانی خواهند بود که بر آیات متشابهات قران ایرادات و اشکالاتی بیاورند و به زعم خود و بدون مراجعه و به مصادر اصلی دین برای مغشوش کردن اذهان مردم خالی الذهن تشویش و دغدغه ایجاد کنند. البته اینگونه مردم راهم یارای استدلال در برابر متشرعین و مجتهدین ورزیذه و دانشمندان واقعی دین نیست که بتوانند حتی یک مورد را بر ضد دین ثابت کنند.
4- در بین تمام آثار خلق دست بشر هیچ عالم و دانشمندی تا حال ادعا نکرده است که کسی در مقابل نوشتۀ من نمیتواند خلاف انرا ثابت کند. بلکه تمام علما به عنوان طلایه داران حرکتهای علمی با کمال تواضع گفتند این مسایلیکه ما مطرح میکنیم بشکل تیوری علمی بوده و در صورت تثبیت قابل قبول و در غیر ان قابل رد میباشد و یا اینکه مقدمات مسایل علمی را هر عالم یکی پی دیگری امده وآنرا تکمیل کرده اند.
اما قرآن تنها کتاب الهی است که برای تمام بشریت چلنج داده است که:
اول - اگر شما در مورد اینکه این قرآن که از جانب خداوند است شک دارید مانند ان بیاورید.
دوم - باز دوباره چلنج میدهد که اگر شما در مورد اینکه این کلام خدا است مشکوک هستید لا اقل یک سوره مثل ان بیاورید و لو که تمام دوستان و همکاران خود را به کمک هم بطلبید.
و در اخیر حتی چلنج قرآن به جهانیان چنان صریح، قاطع، و محکم است که شما و تمام همکاران تان وکل بشریت یک آیت شکل قرآن باشد بیاورید.
سوم - از ابتدای نزول قرآن تا سالیان متمادی سنادید شرک در جزیرت العرب که از لحاظ بیان و فصاحت و بلاغت زبانی، کلامی و منطقی زبان زد تمام مردم دنیا بودند تا حال نتوانستند که حتی یک آیت مثل قران بیاورند.
پس این جناب آئینه که متاسفانه صفحۀ ائینۀ اندیشۀ شان را زنگار گرفته است نتوانستند بفهمند که تمام دستگاهای صهیونیزم، صلیبی ها و تمام آته ایستها و تمام ماتریالیستها در سراسر جهان شبها و روز هارا سپری کردند تا بر این چلنج قرآن پاسخ بگویند و ناکام ماندند.
توصیه ام به ایشان اینست تا صفحۀ آئینۀ فکر و قلب خویش را با آب صاف توحید شستشو داده و انشاءالله آنوقت انوار تابناک قرآن را بهتر خواهند توانست انعکاس دهند.
به امید هدایت ما و همه ای بشریت در راه حق و حقیقت بینی و السلام آئینه دار - لندن


اسم: اسحاق نگارگر   محل سکونت: برمنگهم - برتانیه    تاریخ: 13.04.2010

برادری ارجمند به نام تلاش از هالند از من پُرسیده اند که اگر مرضی بیاید و بیلانس نفوس را به نفع زنان تغییر بدهدآیا به زنان هم اجازه داده خواهد شد که با مردان بیشمار ازدواج کند.
دوستِ عزیز،اتفاقاً این رسم هم مدتی در تاریخ بر قرار بوده است که از آن به عنوانِ مادرشاهی یاد می شوداما، از میان رفت به دلیل اینکه اگر یک مرد زنان متعدد بگیرد فرزندانی که به دُنیا می آیند پدر ِشان معلوم است و همه وارث پدر استند اما، اگر یک زن چهار شوهر بگیرد هویتِ فرزند در میان گم می شود و هیچ پدر مسؤولیت آن فرزند را نمی پذیرد.
حالا بگذریم از اینکه تعدد زوجات مخصوص اسلام نبوده است و دیگر ادیان و فرهنگ ها نیز از آن استفاده کرده اند و من همانطورکه گفته ام این موضوع در اسلام حکم نیست که این همه بدان چسپیده اید.


اسم: لیلی نوری    محل سکونت: جرمنی     تاریخ: 12.04.2010

محترم صاحب زاده صاحب !
من میدانم که سوالهایم تکراری است، از مطرح ساختن سوالهای تکراری واقعا احساس شرمساری میکنم، مگر کاش برای دیگران هم بخاطر طفره رفتن و گریز کردن از جواب، همین گونه احساسی پیدا میشد
اگر عالم دین میبودم، نیازی به سوال نمیبود. در باره صحت یک ادعا تصدیق میخواهم ادعا این است که به مسلمانان گفته شده بود:
جهاد کنید ـ مال شکست خوردگان را چور کنید غنیمت است ـ مرد شان غلام تان است و زنهای شان کنیزان تان
آیا واقعاً چنین هدایتی داده شده بود و یا نه؟ چرا گریز میکنید؟
من نوشته داکتر صاحب سعید افغانی را خواندم ـ در کجای آن به این سوال جواب داده شده است؟
بهر اندازه ایکه تعلل کرده و از یک جواب کوتاه گریز کنید به همان اندازه به این نتیجه نزدیکتر میشوم که آن ادعا درست بوده است!


اسم: عبدالجليل جميلي   محل سکونت: کا ليفور نيا    تاریخ: 12.04.2010

با عرض سلام به هموطنان ارجمندم و قبل از روی کلامم را بسوی گردانندگان محترم پورتال وزين و فعال و خوش سابقهٔ افغان جرمن آنلابن گشتانده و توجه شانرا به احوال وطن بيچاره و ملت ۲۶ مبليوني (۲۶ ميلبون مفکوره وی)افغانستان بدبختيکه به آن خوب وارد اند بجلب ميکنم و سوالم را ازين جا شروع ميکنم که:

آيا همين پورتال مبارک و امثال خوش مفکورهٔ شان، خودرا دکتور و معالج و مدواگر معنوی آن ملت بي صاحب و بي سرپرست بحساب مياورند و يا معالج و مدوا باب؟ و ياهر دو؟ و باز هم اگر اين باشد و با آن: آیا بدنبال جلاد و خون آشامهای عقده پرهم ميگردندو هم عزرائيل!! و يا معالج راستيني که نه جارچي اند و هم صد مرض را معالج؛ و اگر بخود جواب بدهم عملآَ مي بينم که هميشه بلکه معالج با درد اند وِ مهر برلب و با ترس از خداو روز جزا!!! پس اين داستانهای دنباله دار و قلم های خنجر دار چیست که نه معالج اند و نه بدرد خور بلکه عملاً نوشته هایست زهر آگين انگبين نماو ریختن آن بر حلقوم ملتی که بدون اين انتشارات جانکاه - اساساً قبل ازين دلسوزيهای بوالهوسانه بدست ديو و دد مسموم شده روان اند
پس چه جائي خواهد داشت که فرزند بنام دلبندش هم قلم فرسائب کندو فريادهایش نرا به اصطلاح تهراني نوشتارش را قلمی و هجمونی کند و با ربوکاریها برداران و خواهران خود تقديم سابتهای نازنين ما بکند و باز چنانچه گويند(شاه قاسم نا باور - گز بيار و کرباس ببر) را شروع کنند!! خودم ازینکه شما چه مفکوره داريد و يا همعنده و راه و روِش کاری ندارم و لب شما را منحيث يک افغان و هموط‌ها تان سوگند ميدهمی‌ که بنام هرچه نزد تان مقدس است بگوئيد که اين هجويات تلافي کنندهٔ عقده های خودی ما و بر سر هم کوفتنهای خارج موضوع چه دردی را در آ‌ن خاکدان دوا ميکند و کدام آنرا حتي از مجموع ۲۲-۲۳ مليون مقيم وط‌ن (که با دولت است و ياطالب و حکمتيار و همسابه های امتحان دادهٔ ما!!! پنح فيصدی ۵ ٪ باسوادی ۱../.. فيصد در داخل وطن ميخواهند - آیا تمام اين خود خواهي ها و عقده سرائيها فقط درغرب و غرب زدگي بلند و باز خموش نميشود؟ -
آيا و مگر ! اين عناوين بنام و دامنه بازبهای بي سر انجام و از در خود ناليدن ها و بد و رد گفتنها و دشنام دادنها کدام وقتي راه ورود به از سر اسلام قلعه و تورخم و سپين بولدک ويزهٔ عبور یافته و به کدام کلهٔ آرامی که نه نان طلب است و سواد دار و خواندن در وطن رسيده است ؟ و يا اينکه در غندی خير نشسته و به من چه گفته مي درنگانيم !!.
چه وقت به آئينهٔ خود نگريسته و ازين غرو ِفشی که وخود مهاجری بيش نيستيم اين غرور فروشيها ميمانيم آخر ازهين همسابهٔ غرب وشرق ؤطن درين سمان پند بگيريم که اگر سظن از عضت خودی باشد و دینداری و خدا شناسی بازهم ماو شما در همين کشور ممد و رهنا و ياور اند و خود نه براست افغان شعار و نه به دين پابدار و نه متوجه به فردای که ِکي و ِچي خواهيم نود. گرچه درد و الم زيادو سخن هم (نه مقال وار!) بسبار است و لب در ختم کلام خواهشه اين است که لطفاً اين مثال را به دقت بخوانبد و بعد از ان شما میدانيد و به اصطلاح ِدنگ ِدنگک آخرت تان !
در اوخردههٔ ۱۳۶۰ هجری شمسي و زمانيکه شهيد راه وطن مرحوم نوراحمد اعتمادی صدراعظم بودند و من هم عضو امور تشريافتی رياست تشريفات وزارت امور خارجه - ميرمن ِانديرا گاندهي صدراعظم آن وقت هند سفر رسمي به افغانستان داشتند و وقتیکه به جناب اعتمادی پيشنهاد شد که بهتر است مهمان هارا بعد از مراسم تشريفاتي ميدان هؤائي و ملاقات در صدارت و شرفيابي بحضور اعليحضرت محمد ظاهر شاه از راه شهرنو و کارتهٔ پروان و از مقابل سيلو گذشته از وسط شيرشاه مينه و پل سرخ و از بين کارت ۳ و و با عبور از جوار قصر دارالامان به قصر چهل ستون و مقر اقامت شان بدرقه کنيم و يا چطور - زبرا در اطراف و محوطهٔ پوهنتون وآغاز سرک دارالامان و لیسه های غازی و حبيبيه مظاهراتيست که مبادا به مهمانان صدمه برسد - فرمودند نه و هرگز نه!! بايد مانند هميشه از پبشروی ارگ و ده افغانان و جوار پل آرتل گذشته از جواز مينار عبدالکبل خان برويد و بس - با تمام قوای پوليسي نظم را نگهداريد و اگر ديموکراسی همين است بگذاريد که خود شان شاهد عملي آن باشند.!!! من که در موتر سوم قطار موتر های تشريفاتي مهمان ها بودم دبديم که در نزديک مينار عبدالوکيل خان اطفال کوچک صنوف ۳/۴/۵ را ‌هانیز بسرک کشديده بودند که حتي قادر به حمل بکس کتابهای خود نبوده و آنرا بدنبال خود روی سرک کش کرده ميبردند - ترافيک خوب سست و حتي منقطع شده ميرفت و بسبار سست - ولي کلکينها موتر ها بعضاَ باز بود و هورا ها زياد ولي نه بي ادبانه! سر از کلکين بيرون کرده و به بسيار آهستگي و راستي پدرانه از هممين اطفال ۸ تا ده ساله خواهش کردم که اولادهای عزيز بگذاريد که مهمانهای تان بگذرد باز هرچه دل تان خواست بگوئيد دو تا طفلکي رو بمن کرده گفت که به تو چه که ما هورای خودرا ميگوئيم و باز شروع کردند مرده باد مرده باد - مرا خنده گرفته گفتم فرياد نزن و کي مرده باد - گفت تو مرده باد !!! و انگشتش را بطرف گرفت و نميدانست که ذب چيست !!! از همان روز است که تا امروز کشته ميشويم و پشته ميسازيم و یخن همديگر را ميکنيم و هر سگ و سگور دوُر و نزديک تماشاچي ماست و امروز که از هورای اطفال بي خبر از دنيای خود در داخل گذشته به قلم زني دانشمندان هوراگوی بي درد خود در خارج هم رسيده ايم ودست های مبارک گويم و يا نا مبارک خودیهای ما باز هم در يخن خود ماست و از ماست که بر ماست و اميد است که اگر سور بدمد تا قدری بخود آئيم و گر نا وقت هم هست و اگر باز هم پاس هموطني و انساني لگد مال ک‌نيم به يقين داد و حساب بجا خواهد ماند والسلام


اسم: تلاش    محل سکونت: هالند    تاریخ: 12.04.2010

منطق آقای نگارگر!
سلام به جناب استاد.
از آقای نگارگر میخواهم قبل از آنکه به جواب داکتر سروش بپردازند به پرسش زیر پاسخ بدهند.
آقای نگار گر میفرمایند که چون در فلان زمان تعداد زنان نسبت به مردان کم بود بناءًاین تعدد زوجات یکی از راه حل های اسلام برای این معضلۀ اجتماعی بوده است.
اگر بر اثر بیماری خاصی تعداد زیاد از زنان از بین بروند و تعداد مردان زیاد شوند، آیا در آنصورت هم آقای نگارگر عین راه حل را تجویز خواهند کرد؟ یعنی اینکه برای حل این معضلۀ اجتماعی برای هر زن چهار یا بیشتر مرد را تجویز میکنند؟


اسم: داکتر صفی الله صاحبزاده   محل سکونت: کوپنهاگن دنمارک    تاریخ: 12.04.2010

خوانندگان محترم سلام

نوشته محترم داکتر سعید صاحب و استاد نگارگر را به دقت خواندم من قبلآ نوشته بودم که سوال کردن اسان اما پاسخ دادن کار اسان نیست . این نظر خواهی منطق ، استدال و اخلاق نظردهندگان را اشکار میسازد و خوانندگان در مورد آن قضاوت میکنند . من به تفصیل نمی نویسم ، اشاره کوتاه دارم :

خانم لیلی نوری بر نوشته محترم سعید افغانی صاحب مختصر نوشته و سوال های تکراری کرده اند . محترمه لیلی نوری با کمال معذرت به عرض شما برسانم که : بعد از تمام شدن افسانه لیلی و مجنون سوال شود لیلی مرد بود یا زن ؟ فکر میکنم شما به عمق نوشته علامه سعیدی صاحب پی نبرده اید ، در غیر آن لازم نبود دوباره تکراری بپرسید و اگر به این پاسخ شما هم با منطق و استدلال پاسخ داده شود چه تضمین وجود دارد که سوالات لا یتناهی مشابه مطرح نکنید ، امید است بر من قهر نشوید. اگر مورد مواخذه قرار گرفتم حاظرم پاسخ دهم . با عرض احترام .


اسم: Dr. Sal Sayedi    محل سکونت: UK    تاریخ: 12.04.2010

خانم لیلا نوری و خوانندګان محترم سلام و احترامات تقدیم است. بحث و نوشته طویل و ګفتم که ګل مطالب را نه خواندیم و اندک خواند و صرف به نام عنوان متمرکز شدم. به فکر جواب به صورت غیر مستقیم در نوشته من که فهم خودرا از اسلام باید تکمیل کرد و به صورت مفصل در نوشته دانشمند محترم نګار ګر بعد از ارسال مطلب من به مطالعه آن پرداختم آمده است. اسلام نه ایجاد ګر جنګ، نه کنیز و نه هم دیګر مظالم در جوامع بشری است. اسلام خواسته به آنجه است جوانب و راه حل انسانی و عالی و نسخه بس عادلانه که درین جهان ممکن است پیشکش کند. میګوید با اسیر جنګی معاملا و روش بد نه کنید و مانند انسان و انسانی برخورد کنید. اګر مسلمان شد مقام و منزلت اش متفاوت ومیشود. زن و اسیر را سینه به برید به کانتینر ها نه اندازید و .... درس تعلیم و آموزش بدهید و از فهم و دانش شان استفاده خیر کنید و به هر مناسب و به هر کفاره و فرصت راه های آزادی آنرا مطرح کرده. آیا شما فکر میکند دین اسلام به زور سرنیزه و قهر وظلم و کنیز و غلام به قلب میلیونهای انسان کره زمین داخل شده؟ هرګز نه و ممکن نیست به قلب انسان چیزی را به زور و اکراه و ظلم داخل ساخت. دین اسلام غلام حبشی را یکجا په اشراف قریش به یک صف استاد و انسان را اشرف اللمخلوقات خواند. به عمق این عظمت توجه کنید. یعنی آنچیزی که هیچ سیستم قبلی نتوانستم و نه هم حالا میتوانند. جواب مثال های از تمدن قرن بیست: زندان های ابوغریب و ګوانتاما کفایت میکند. قتل های دسته جمعی در چاه آهو پنجشیر، در مزار دشت های آن در کانتینر ها و سینه بریدن ها و رقص بسمل هاو .....این همه مخالف اسلام بوده که به صراحت آنرا اسلام حرام میداند. در اسلام حتی در جنګ قطع درخت، نهر آب، اذیت طفل و اسیر و ....... ممنوع است. برتری اسلام و عقیده به الله تعالی و فهم درست و عمل به آن و هر کس مسلمان قاضی و ناظر حاضر در همه جا و همه حالات دارد و رهنمود های انسانی روشن است صرف ما باید فهم خودرا ازآڼ درست سازیم و به آن عمل نمایم.

مسایل را بی ارتباط زمانی و التقاطی طرح کردن و با عینک های قرن بیست و یک معیار های وبرخورد های بحث های که کاملا در کتب اسلامی فقه اسلامی بسته و مرده است باز کردن بحث خوب نیست. اما اختیار با شما است اګر منظور از بحث بحث کسب معلومات و بدست آورد ن منطق خوب و معلومات است خداوند متعال شما را اجر بزرګ نصیب خواهد کرد. هیچ کس عالم تولد نه شده این را در طول زندګی میاموزیم. خوشا به حال کسی که از مدرسه انترنیت برای کسب علم و فرهنګ حقایق استفاده نیک میبرد. من دلیل ندارم که عکس آنرا تصور کنم و برای شما موفقیت های خیرمیخواهم.

معذورم خواهم داشت اګر در ادامه اشتراک کرده نتوانم.

خداوند به فهم همه ما بافزاید و ما را هدایت نیکی و خیر کند. آمین - تشکر


اسم: آیینه   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 12.04.2010

جناب افضل قندهاری !
به پاسخ شما فقط این بیت شاعررا می نویسم ومی گذرم:
پیش سیه دلان مکن اظهار آگهی
در شهرزنگ آیینه درزنگ حوشتراست!


اسم: لیلی نوری    محل سکونت: جرمنی     تاریخ: 12.04.2010

احترام به داکتر صاحب سعید افغانی
کاش ایشان بجای توضیحات در باره انواع جزا ها در اسلام که کسی در آن باره نپرسیده بود ، به سوال های بی جواب این بیچاره پاسخ میګفتند:
آیا کنیز به چه کسی ګفته میشود ؟
آیا واقعا صاحب کنیز اجازه تجاوز به کنیز را دارد ؟ آیا اسیران جنګی واقعا حیثیت غلام را داشته و صاحب غلام اجازه خرید و فروش او را دارد ؟
نمیدانم چرا کسی بخود زحمت جواب دادن به این سوال ها را نمیدهد . آیا خرید وفروش انسان و تجاوز به یک کنیز از نظر شما ها یک امر پیش پا افتاده و نا مهم است و به جواب دادن نمی ارزد ؟ یا جواب ان خجالت آور است ؟


اسم: اسحاق نگارگر   محل سکونت: برمنگهم ــــ برتانیه    تاریخ: 12.04.2010


عیب درپرنسیپهای اخلاقی است یا درعملِ مردم؟


اسم: Dr. Salahuddin Sayedi    محل سکونت: UK    تاریخ: 12.04.2010

دوستان و خوانندګان محترم سلام و احترامات تقدیم است.
یک چند سطر کوتاه درین مورد:
همه نوشته ها را نخواندم و نه قصد نوشتن داشتم. اما ازینکه مدت طویل مطلب به روی صفحه است و تعداد تبصرها به تقریبا ۱۶۵ میرسد مجبور شدم آنچه درین راستا به نظرم موجه و ضروری آمد خدمت شما برای موضع ګیری و انتخاب هر خواننده با کمال احترام پیشکش بدارم.

مبارزه حق و باطل، خیرو شر و حق و ناحق، اسلام و غیر اسلام از امروز نیست. بوده هست و تا روز محشر خواهد بود. پورتال افغان جرمن آنلاین و سایر مراجع نشراتی مختص به مسلمانان نیست و هرکس میتواند مطلب خویش را به قسم که مستدل میداند مطرح بدارد. اینکه مثلا کسی به کسی دیګر دشنام میدهد و یا چرند مینویسد هم خود را معرفی میدارد.
برای مسلمان هیچ تردید نیست که اسلام به ذات خود ندارد عیبی – هر عیب که است در مسلمانی ما ست.
اسلام دین آسمانی است و تردید کردن عمدی در صحت و بی عیب بودن دین اسلام انسان مسلمان را به کفر میکشد. لذا همچو سوال برای مسلمان و همچو تردید در مورد – خلل ایمان است.
برای یک مسلمان در اشیاء که نص شرعی صراحت دارد جستجوی دلایل عقلی ضرورت نیست. من به این معنانیست که اسلام با عقل سازګار نیست. در اسلام طلب علم و دارندګان علم به درجات عالی توصیف شده اند. اما دقیق این که عقل انسان قاصر است و نتوانسته عمق و کنه میلیونها آشیاءو مسایل را بداند. لذا برای مسلمان در صراحت نص شرعی جستجوی دلایل عقلی ضرورت نیست. در مسایل که نص صراحت ندارد میتوان مسایل عقلی و یا هم به کار ګیری قیاس (انالوجی)اصل چهار منابع اسلام تصمیم ګرفت (بحث بس طولانی – وعده کردن بودم مختصر باشم). آما آنچه سوال کننده و بخش از دوستان دران بحث دارند مطمینا اګر مسلمان آنرا مطرح دارد منظور اش نقص و عدم نقص در فهم ما از اسلام است.

این بحث دیکر است که به نقص و عدم نقص در خود اسلام آنرا مغالطه کردن خطاء است.
کوتاه و مستقیم از صد ها بحث به یک بحث: جزاء ها در اسلام به دو نوع تقسیم شده. جزاء های حدودی و تغزیراتی. جزا ء های حدودی به صورت مشخص و محدد با طریق اثبات بسیار دقیق و حسابی شده در نصوص اسلامی مشخص ګردیده. هدف از جزا بر علاوه دیګر تذکیه نیز هست. زمانی در حیات حضرت محمد (ص) صحابی داخل اطاق ګردید و ګفت که مرتکب زنا شده. به ګفته شده خارج و ګفته شده که آیا دیوانه شدی؟ (آبک ابق..) و از اطاق خارج ساخته شد. طریق اثباط زنا در یک حالت شاهدت چهار شاهد مسلمان، عاقل، بالغ، غیر فاسق به نحوی که نزد محکمه شهادت بهدهد که شهادت وی در حدیث دیګر چنین توصیف شده که همین چهار شاهد با اوصاف بالا باید از جریان زناء چنین دقت شهادت دهند که مانند چوب سورمه دانی در سورمه دانی داخل و بیرون میشود. و حدود و جزا های حدودی به طعن و شبه ساقط و غیر قابل تطبیق است. از جانب دیګر برای زنا دو تن ضرورت است. اګر یکی اقرار کند که من زنا کردیم و جانب مقابل منکر شد پس اقرار حجت قاصره است و طعن آمد و زنا ثابت پنداشته نمی شود.

از جانب دیګر شما در دنیا شخص مسلمان را به من نشان دهید که در برابر چهار مرد مسلمان عاقل و بالغ و غیر فاسق دست به چنین عمل بزند که توصیف اش در بالا ذکر شده. پس به صورت قطع حد زنا و جزاء زنا در واقعیت به حیث موجودیت چنین جزاء برای تهدید و تربیه و ترساندن از عمل بد ضرورت است اما شارع قصد و تلاش برای تطبیق آنرا ندارد و نداشت.

شارع در اسلام به دنبال کردن سند تکمیلی برای اثبات جرم تاکید دارد. کسی آمد اقرار کرد باید مستنطق علت و انګیزه ارتکاب جرم را کنجکاوی کند. این اصل است که قوانین کرمینولوچی و تحقیق و استنطاق امروز امر میکند. اما حکومت بی کفایت افغانی کسانی را در تلویزیون مینشانند تا آنها بلبل وار اقرار میدارند که این را ما افغانها و ګروه مثلا به رهبری جناب حقانی چنین بم ګذاری و انفجار را سازمان دهی کردیم. هدف چیست. آی اس آی به جهان نشان دادن میخواهد که این خود افغانهاست نه پاکستانی و نه از کشور های عربی (ګذشته از بر حق بودن و عدم برحق بودن آن) که ګردانندګان اصلی اند. مستنطق افغانی این را خود به نمایش میګذار که اهداف آی اس آی برآورده شود. این برخورد بدون رفتن و جستجو کنه مسایل و انګیزه اقرار به جرم یک برخورد نادرست و اماتوری در کار است. ....... اسلام میګوید زن خویش را در جای نامناسب با کسی دید شما حق به محکمه سپردن و طلاق آنرا دارید. وی را نکشید و حق کشتن آنرا ندارید. اما غیرت افغانی و روش افغانی به چیزی دیګر تاکید دارد و نام آنرا اسلام میګذارند.

شارع در دین اسلام به تطبیق عدالت پایداری دارد تا بر تطبیق جزاء ها و خاصتا جزاء های حدودی.
اما آنچه عملا در جامعه ما صورت میګرفت و یا میګیرد چیز های مزخرفات و خلاف شرع و اسلام است که به نام اسلام جاء زده شده. ما از مردانګی پادشاه افغانستان با قدر دانی و شهامت یاد میکنیم که یکی از دوستان اش به پای زن کسی دیګر نګاه کرده بود و آن پادشاه و یا زعیم دوست خود را بخاطر اینکه این زعیم مرد با ناموس و با غیرت معلوم شود به بوجی انداخته تیر باران میکند. این قتل است و مطابق به اسلام نیست. اسلام این را حرام میداند. لذا باز هم فهم خود را از اسلام باید درست ساخت. این نقص در اسلام نیست این مشکل در فهم ما ست. میتوانم صفحات عدیدی مثال بیاورم اما وعده کرده بودم که مختصر باشم.

کوتاه:
اسلام به ذات خود ندارد عیب – هر عیب که است در فهم و شناخت ما از اسلام است. اسلام و حضرت پیامبر اسلام رحمت للعالمین است و برای صلاح و فلاح دارین برای نجاب بشر فرستاده شده. فهم خویش راباید از آن تکمیل و درست ساخت.
اسلام دین دنیا و اخرت است. اګر با پدر، اګر باپسر، اګر با جامعه ، اګر با شوهر، اګر با خانم و اګر با زندګی پرابلم دارید به اصول اصلی دین اسلام مراجعه کنید – رهایی دارین نصیب شما میګردد. با داشتن اسلام و فهم دقیق اسلامی چیزی را از دست نمی دهید رهایی اصلی نصیب شما میګردد. فهم خویش را از اسلام تصحیح باید کرد.

ما با این فهم تولد نه شده ایم. عقیده ما از مرحله تقلیدی به عقلی میرسد و خوشا به حال کسی که عقیده نقلی و فاملی و عنعنوی خویش را به فهم عقیدوی و منطقی و عقلی بلند ببرد.
این را من کسیکه از پیچ خم های مختلف عقدتی و عقلی و فهم ګذشته و بخش اعظم زندګی ام مصروف آموزش علوم اسلامی و مدرن در افغانستان و جهان ګردیده با مسؤلیت و صداقت با شما برای خیر و رفاه شما خدمت شما با تمام تواضع و احترام پیش کش میدارم. با قبول معذرت که نتوانستم مطلب نوشته شده ام را مرتبه دوم بخوانم . با بزرګواری از خطاء های موجود افادوی معذورم خواهند داشت.
الهی ما را به خیر و حق رهنمایی خیر کن - آمین یا رب العالمین
دوکتور صلاح الدین سعیدی – سعید افغانی ۱۲/۴/۲۰۱۰
Email:drsalahuddinsayedi@yahoo.com


اسم: محمد افضل کندهاری   محل سکونت: ویر جینیا- امریکا    تاریخ: 12.04.2010

بجواب آقای آئینه! سلام به همه-

بلی ده ها شاعر موجود بودند که اگر میخواستند به مثل شاهنامه فرودسی در بحر متقارب شعر بسرایند، با همان سبک و روش متوانستند ده ها شهنامه بسازند ولی آدم بیکار میخواست تا افسانه های غیر ثابت را جمع آوری نموده به اتلاف وقت بپردازد زیرا یک اثر قبلا درین مورد ساخته شده بود.

امااز نطر پختگی و همرنگی شما در میان ابیات ذیل چه تفاوت می بینید؟

درختی که زشت است وی را سرشت - گرش بر نشانی بباغ بهشت
گر از جوی خلدش به هنگام آب - بیت ثانی فراموشم شده-
سر انجام جرهر بکار آورد - همان میوه تلخ بار آورد
فردوسی

اگر بیضه زاغ تیره سرشت - نهی زیر طاووس باغ بهشت
بهنگام آن بیضه پروردنش - ز انجیر جنت دهی ارزنش
دهی آبش از چشمه سلسبیل - بر آن بیضه دم بر دمد جبرئیل
شود عاقبت بیضه زاغ زاغ - کشد رنج بیهوده تاوس باغ
هاتفی شاگرد جامی
چشم حق بین خود را باز کن و ببین که در اسلوب و معانی چه فرق است و شما اکر قاعده شعر را میدانستید تن بهمچو مقایسه بیهوده نمیدادید - زیرا قرآن از قاعده شعری خارج است و معانی و اعجاز دارد که هیج سخنوری در حریم کودی آن داخل شده نمیتواند و در ختم سخن باید بعرض برسانم که شما اگر خفه نشوید بمصداق ابیات فوق از لجاجت خود دست نخواهید کشید و کوشش کنید تا آئینه دل را زنگ زدائی نموده، مردم را ساده اندیش و نادان خطاب نکنید که دلیل بر نقصان عقل خود شما خواهد بود!!!


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 12.04.2010

http://www.afghan-german.de/upload/Tahlilha_PDF/negargar_ayb_dar_princioe_hay_akhlaqist.pdf

(متن کامل مقالۀ محمداسحق نگارگر یا (مضطرب باختری)
سلام آقای نگارگر,
اعتبار قوانین به کسی یاهیاتی یا نسلی نیست که آنها را گذارده اند, بلکه به کسانی است که میخواهند آنرا اجرا کنند.
قوانینی را که اجرا کنندگان معتبر نشناسند, مؤظف به اجرای آن نیستند.
قوانینی که ازگذشته می آیند فقط یک سندت اریخی هستند که تا ماتصویب نکنیم، معتبر و مؤظف و ارزنده نیستند.

آقای نگارگر
درشاب دور انداختن گذشته های انسان، خودانسان را نباید دور انداخت. انسان دور انداختنی نیست.
« ... من به جای وعظ اخلاقی مبارزهء سیاسی را می پسندم، نگارگر.» کامیاب باشید.


اسم: Qutbudeen   محل سکونت: Freemont California    تاریخ: 12.04.2010

I agree with Mr. Sadeed 100 %, however I would like to go further and raise the following, for many years forbidden question :" Dont we have enough evidence, specially in the last 30 years ( considering events in Europe( Basnia) and Afghanistan, to conclude categorically that the main cause of humen suffering over many centuries has been religion.

I wonder if the author agrees with me? if he does , I would like him to be so kind and elaborate/ articulate this idea further. SInce he sounds extreemly capable of doing it. Thank you


اسم: افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 11.04.2010

به توجه جناب سلیمانشاه صوفی زاده از هالیند،

شما در نوشتۀ 10 اپریل 2010 تان در صفحۀ نظرخواهی چنین نوشته اید :
« ...... در اخير از هموطنان عزيز دست اندرکار در پورتال وزين افغان جرمن خواهشمندم تا چنانچه هميشه شاهد توسعه، نو آوری ها و تغيرات مثبت و مفيد تخنيکی در سايت زيبای شان بوده ايم، يک زحمت ديگری را که ان شاء الله توانايي انجام آنرا دارند، نيز متقبل شوند و آن اينکه:
چنانکه بعضی از سايت ها برای جلوگيری از سوء استفاده و دو بار رأی دادن آنلاين اشخاص برای انتخاب برندگان مقامهای مختلف از طريق انترنت، از سيستم شناخت IP Adress استفاده مي کنند و بهيچ صورت استفاده کنندۀ يک آدرس انترنتی دوبار نمي تواند رأی مجدد دهد، شما نيز سيستمی را بکار گيريد که در صورتيکه استفاده کنندۀ يک IP Adress با نامهای مختلف نظر ميدهد، آنرا شناسايی نموده و متوجه جعلکاری اش نماييد و يا هم سيستم را طوری عيار نماييد که در صورتيکه نامش با نام اولی اش مطابقت نداشته باشد، به شکل اتومات از ارسال نظرش جلوگيری صورت گيرد تا بدينوسيله مباحثه ميان اشخاص مختلف صورت گيرد، نه ميان نامهای مختلف.»

محترما ! البته ما از سیستم بررسی آی پی آدرس که شما تذکر داده اید، از مدت ها قبل استفاده می کنیم. با توصل هر نظر آدرس آی پی مربوط در داتا بیس پورتال ثبت میگردد. ولی از لحاظ محرمیت بیرون داده نمی شوند. این پورتال در چنین نظرخواهی ها همیش بی طرفی خود را حفظ کرده و از هیج جانب چه نویسنده و چه نظر دهنده حمایت نمی کند.
خوشوقتیم از اینکه نظرخواهی موجود مطابق پالیسی پورتال در یک چوکات منظم و خارج از تعرضات شخصی در چنین موضوع حساس از طرف جانین در جریان است.
در نظر خواهی بر نوشتۀ نویسندۀ دانشمند سید هاشم سدید، به شما و به همه خوانندگان اطمینان می دهیم که نود فیصد نظرها از آی پی آدرس های مختلف مواصلت کرده اند و قابل اطمینان می باشند. در چنین نظرخواهی ها ده فیصد تخلف از نگاه ارزش احصائیوی قابل تشویش نیست.
امید است این تذکر پورتال تشویش همه خوانندگان و اشترک کنندگان این صفحه را مرفوع ساخته باشد. با تجدید سلام
افغان جرمن آنلاین


اسم: علی محمد   محل سکونت: و    تاریخ: 11.04.2010

خوانندگان و نویسندگان، دانشمندان و خردمندان محترم:

از نویسندگان محترمیکه طرف مورد اختلاف شانرا به اشکال مختلف مورد تمسخر و اهانت قرار میدهند یکبار دیگر خواهش و تقاضا مینمایم اگر به سوالات ساده و مشخص اکثر خوانندگان که از شروع این مبحث تاکنون لاجواب مانده، جواب منطقی و قناعت بخش داشته باشند ابراز و در غیر آن از حاشیه روی و وارد نمودن اتهامات و یاوه سرایی اجتناب نمایند.
همه این گفتار متحدالمال اسلامگرایان را از زمانیکه دست چپ و راست خود را شناخته ایم تا کنون که عمر ما تقریبا" به آخر رسیده به هزاران مرتبه شنیده ایم.
لطفا" بگذارید جوانان ما آزادانه، عاقلانه و منطقی برای آینده و زندگی شان فکر کنند و تصمیم بگیرند. بخاطر منافع خود، دیگران را قربان نکنید.
انسان را خالق جهان آزاد خلق نموده و بگذارید آزادانه تصمیم بگیرند و زندگی کنند، در صورتیکه ضرر شان متوجه دیگران نگردد، هر راهی را انتخاب میکنند، فکر نمیکنم خداوند با آن همه توانایی و دانایی شان شمارا به گناه دیگران سر زنش کند.
یکی از نویسندگان جناب سدید را متهم ساخته اند که به نامهای مختلف به طرفداری خودش ابرار نظر مینماید. من فکر نمیکنم اصلا" آقای سدید وقت گرانبهایش را وقف به کرسی نشاندن عقاید و مطالبش بنماید.
من که افتخار معرفت شانرا فقط در همین سایت دارم همیشه از نوشته های علمی شان استفاده نموده و ایشان را شخص صادق و با و جدان و قابل احترام میدانم. و یکبار دیگر از این نویسندهء محترم میخواهم سوال کنم، وقتی گفتگو و مباحث از جاده ادب خارج نگردد، برای شما و دیگران چه فرق میکند که این اظهار نظر از احمد و یا محمود است؟ شما بحیث یک نویسندۀ عاقل و دانشمند فقط جواب عاقلانه و منطقی به سوال کننده اگر دارید ابراز کنید تا ما بی سوادان بی علم و بی دانش چیزی بیاموزیم.
ازین اتهامات بی مورد که زاده تعصب فکری میباشد جز ضیاع وقت و تولید کینه و کدورت مفاد دیگر متصور نیست. در اخیر از مسئولین سایت افغان جرمن آنلاین تقاضا مینمایم تا بخاطر رفع اشتباه این نویسنده و دیگران افشا نمایند که انتقاد نویسنده ایکه آقای سدید را متهم نموده، حقیقت و یا بهتان میباشد، تا شک و تردید خوانندگان و نویسندگان مرفوع گردد. با احترام


اسم: داکتر صفی الله صاحبزاده   محل سکونت: کوپنهاگن دنمارک    تاریخ: 11.04.2010

سلام هموطنان محترم
دانمشند محترم سدید صاحب :
من فکر نمیکردم شما اهل زود قهرکردن باشید، اینکه مرا کرباس خطاب کرده اید از احترامم به شما چیزی کم نخواهد شد، من یک داکتر عادی ام نه مولوی، شیخ الاسلام، فیلسوف و نه عقل کل، اینکه در موردم اظهار یاًًس و تاًسف کرده اید برایم تازگی ندارد.
سالیان پیش در کمپ مهاجرین دنمارک یک ایرانی که هم اطاقی من بود پرسید آقای دوکتور چرا از کشور تان مهاجر شدید؟ گفتم بخاطر اختناق کمونستان و تجاوز ارتش سرخ شوروی، ایرانی هم اطاقی ام که یک افراطی چپ بود با قهر درونی خود با تکان دادن سر گفت "افسوس دوکتور مملکت با چنین افکار ارتجاعی" هر چند خواستم برایش بگویم که ماوئیست ها هم از کشور فرار کرده اند اما سکوت کردم.
شما مرا مخاطب قرار داده اید که چرا کژ بحثی نموده از اصل موضوع که بحث دینی و فلسفی است بحث را بسوی سیاست کشانیده ام، آقای سدید نظر آخری شما یکصد و پنجاه و پنجمین نظر است که درین نظر خواهی منتشر شد، آیا متوجه نشدید که درین بحث نظر دهندگان از قطب الدین و نجم الدین یادآور شده عقیده مندان را بنام اخوانی کوبیدند، آقای سدید تا اینجا بکدام نتیجه رسیدیم که بعد از آن برسیم، شما بر صوفی زاده قهر کردید و صحبت با او را بیفایده خواندید و در مورد من همچنین اشاره نموده اید، آیا توقع دارید مطابق میل شما نظر داده شود؟ آیا تحمل دیگر اندیشان را دارید.
آقای سدید قبل ازینکه ادامه دهم باید بگفته عوام گفت "از گپ، گپ میخیزد" به همین منوال از سوالهای شما سوال.
آقای سدید شما متذکر شده اید که در نوشته تان از مشکل بشریت در بحث جاری نه نوشته اید و از من سند خواسته اید، شما شف شف گفته شفتالو نمی گوئید، چرا واضح نمیگوئید که مسلمان نیستم و به اسلام عقیده ندارم با وجودیکه از نوشته های تان همه چیز هویداست، عدم وضاحت شما شاید ناشی از ترس تاپه خوردن کفر باشد که قابل درک است، در دوران کودتاچیان هفت ثور وقتی در مصاحبات علنی کدام خبرنگار از زمامداران حاکم می پرسید شما کمونیست هستید؟ کودتاچیان که میدانستن نزد مردم عوام کلمه کمونیست مترادف به کافر است، طرفه میرفتن و می گفتند ما کافر نیستیم، حزب ما دیمکراتیک خلق است و ما به ماتریالیزم دیالیکتیک عقیده داریم.
آقای سدید هر سوال پرسان کننده انگیزه دارد، من قبلآ از شما پرسیم هدف این سوال های شما چیست؟ وقتی دیگران را به شمول من بی عقل میدانید، پاسخ این سوالها چه فایده خواهد داشت.
آقای سدید از شما دانشمند محترم تقاضا دارم که به همین سوالهای مطرح شده ابتدا خود تان آنچه در ذهن و عقل خود دارید پاسخ دهید، اگر پاسخ شما قناعت کننده نبود نظر دهندگان به پاسخ خواهند پرداخت.
آقای سدید باید متذکر شد که از جمله انتقادات و مخالفت هایم علیه رژیم طالبان بستن دروازه های مکاتب بود، من بیسوادی را در کشور دشمن بزرگ میدانم و هم از مفت خوری بیزارم.
با عرض احترام


اسم: سليمان شاه صوفی زاده   محل سکونت: هالند    تاریخ: 11.04.2010

به آقای سديد و تمام نامهای مستعارش که از آنها چون سخنگويان مفت و بی مصرف استفاده ميکند، سلام و خسته نباشيد ميگويم.

اولتر از همه جهان سپاس از شما که خلاف توقع و انتظار بنده، بر تمام نظريات و ادعاء های بنده آگاهانه و يا نا آگاهانه مهر صحت و تأييد گذاشته ايد.
چنانکه من مدعی بودم شما حوصله مندی و شجاعت پذيرفتن حق و حقيقت را در صورتيکه در مقابل آن قرار گيريد نداشته و در چنين حالات درِ مباحثه و مفاهمه را بسته و خودرا به کوچۀ حسن چپ ميزنيد، واقعاً با نوشتن جملۀ " مثليکه بحث ما و شما در همين جا تمام شد" بر نظر بنده مهر صحت گذاشته و خوانندۀ عزيز را متوجه اين شيوۀ بزعم خود تان "رندانه" نموده ايد.
بياييد، قضاوت اينکه سخنان و شيوۀ استدلال کدام يک از ما درست تر، منطقی تر و به حق نزديکتر است را به خوانندگان عزيز بگذاريم.
مسلماً هر خوانندۀ کنجکاو و چيز فهم برای بررسی درست و قضاوت منصفانه، صرف بخواندن و تحليل نظر جديد من و خودت اکتفاء نکرده بلکه حتماً مباحثۀ ما را از نقطۀ آغاز آن پيگيری مينمايند.
ولی آنچه در بحث و گفتگو لازمی و شرط اساسی بحث پنداشته ميشود، قناعت و ياهم رد نظريات جانب مقابل باارائۀ دلايل قوی تر و قانع کننده تر ميباشد که متأسفانه شمااين اصل را نه در پاسخ اولی و نه هم در پاسخ دومی تان مراعات نموده و بر عکس بدون حتی اشارۀ بر موضوعات اساسی و محوری جانب مقابل و قبل از قناعت و يارد پاسخ ارائه شدۀ آن موضوع را تغير داده وسوال جديدی را مطرح نموده ايد.
طبعاً درينصورت آنکه با شما در مباحثه قرار دارد، قبل از پاسخ به سوال دومی تان خواهان نتيجۀ پاسخ اولی خويش گرديده و اين حق را بخود ميدهد که شمارا متهم به کوچۀ حسن چپ زدن نمايد.
بناءً خوانندگان عزيز با مروری بر نظريات قبلی بنده و پاسخ آقای محترم سيدهاشم سديد، بخوبی درک خواهند نمود که چه کسی درين بحث فرار را بر قرار ترجيح داده و از هردو اصل قناعت و يا رد نظر مقابل با دلايل منطقی خودداری نموده است.
بهر صورت بازهم تکرار ميکنم که من نظر و موقف شمارا در مورد نقاط محوری و اساسی مطرح شده در بحث اولی خويش که در رد گفته های شما ارائه نموده بودم، خواهانم. در صورتيکه شما موقف تانرا در آن موارد که بطور فشرده در زير تکرار ميکنم، چه قناعت به آن و ياهم رد گفته هايم باشد، با ارائۀ دلايل واضح ساختيد، بنده حاضرم تا حد توان و حوصله مندی تان شامل بحث با شما باشم و به سوالهای بعدی شما پاسخ گويم.
1-اگر نظر به ادعاء شما واقعاً بت شکنی يک سنت اسلامی ميبود، پس از زمان خلفاء راشدين تا امروز چه کسی و چه قدرتی مانع شکستاندن بت باميان و ساير بتهای ديگری که در ممالک اسلامی با قدامت صدها و هزارها سال قبل از اسلام وجود دارند، بواسطۀ لشکر اسلام شده ميتوانستند و آيا اسلام صرف در زمان طالبان به افغانستان آمده و قبل از طالبان تا امروز صدها سال مسلمانان بر افغانستان حکمروا نبوده اند؟
2-چرا صحابۀ کرام که هريک حيثيت نمونه و قدوه برای همۀ مسلمانان جهان را داشتند، بت باميان را نشکستاندند؟
3-چرا به بتهای که در ساير کشورهای اسلامی با قدامت هزارها سال وجود دارند، از زمان حيات پيامبر اسلام تا امروز باوجود خلافت و حکمروايی مسلمانان در آن ممالک هيچ گزندی نرسيده است؟
4-اگر احمد شاه بابا و يا سلطان محمود از منبع اسلام ايدۀ شکستاندن بتان را گرفته بودند، پس چرا اولتر از همه در کشور خود شان همين بت باميان را نشکستاندند؟
مؤفق باشيد.


اسم: سید هاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 11.04.2010

جناب داکتر صاخب صفی الله صاحب زاده سلام
من انتظار داشتم که شما که دارای " تیتل " دکترا هستید، مرد تحصیل کرده، فرقی با مردمان بی تحصیل یا کم تحصیل دارید و در طول سـال هـا تحصیل به بحث های روشنگرانه و تحلیلی و تحقیقی و علمی آشنا هستید، ولی با تأسف که شما هم فرقی با هم پالـکی های تان ندارید. این امید را که با شما، حداقل، می شـود یک مشکل را حل کرد، شما به یأس مبدیل نمودید. من، همان طـور کـه قبلاً بار بار تکرار نموده ام، هیچگاه ادعا نکرده ام که انچه را که من میگویم درست است. من همواره به جهل خـود در برابر عظمت هستی و عظمت خدا اعتراف کرده ام. به همین دلیل بود کـه با دیدن نام و تیتل شما این امید پیدا شد که بالاخره کسی را یافتم که می تواند ذهن تاریک مرا روشن کند. ولی، خوب چــه باید کرد، که کرباس رااز هر سر آن که گز کنید بالاخـره همان کرباس است! شما، باوجودی که می دانیـد، که بحث ما یک بحث دینی ـ فلسفی ـ کلامی است، بحث را بمسائـل سیاست بین المللی میکشانید و موضوع استکبار و استعمار را پیش می کشیـد و بجای پرداختن به سؤالات چهار گانه و مشخص مـن کـه می تواند بالاخره مـا را به غایت مباحثه رهنمون شود و به نتیجه ی برساند، به حاشیه میروید.
شایـد برخی از هـم وطنـان مـا متوجه این گریز نشونـد، ولی دانشمندان و صاحبان عقل و چیز فهمان کشور مـا میدانند کـه شما با اختیار کردن شیوه غیر علمی در عرصه بحث روشنگرانه کم آوردید.
من از شما خیلی محترمانه خواهش می کنم که یکبار مقاله " تحولات کاخ سفید و توهمات برخاسته از آن"این حقیر را مطالعه کنید. من مطمئین هستم که بعد از خواندن این مقاله شمااین حرف تان را که من جیره خوار غرب هستم پس خواهید گرفت. اگر چـه این تجربه بازهم برای تان درسی نخواهد شد که از بستن بهتان و افترأ بازآئید.
نکته دیگر اینکه شما فرموده ائید که: " ... شما مشکل امروزی بشریت خصوصاً جهان اسلام و افغانستان را در اسلام می بینید و من آن را در استعمار و استکبار جهانی به رهبری امریکا..."
در این مورد چند نکته را به یاد جناب شما می آورم:
1ـ من در نوشته خویش از مشکل بشریت یاد نکرده ام. شما اگـر درست میفرمائید و مطمئین هستید ، لطفاً سطر و صفحه ای راکه من در آن چنین اشـاره ی بـه مشکل بشری و رابطه آن با اسلام نموده باشیم مشخص و توضیح بفرمائید! من این را بار ها گفته ام که بشر مشکل دارد، و این مشکل را هم خود بشر برای خویش خلق کرده است، ولی این موضوع هم موضوع بحث ما نبود. نه این که من به این موضوع دلچسپی ندارم یا در برابر آن احساس بی مسئولیتی می کنم، بلکه برای این که چون میلیار ها مسئله و موضوع و مشکل وجود دارد و اگر مادر هر بحث مشخص به هر کدام از این موضوعات، مرتبط و غیـر مرتبط، بپردازیـم، گذشته از این که بحث پراکنـده و مغشوش می شود، به آسانی به نتیجه ای نمیرسیم. 2ـ با طرح این موضوع شما تائید می کنید که مشکل، برخلاف نظر آن شاعر تنها در مسلمانی ما نیست. و غیر از آنچه شاعر مـی گویـد و من گفته ام، مشکلاتی دیگری نیـز وجود دارد. فراموش نکنید که پایه بحث من نادرست بودن شعر شاعـر بود که همه عیب ها را در مسلمانی ما میدانست!
3ـ بازهم به شما توصیه میکنم که مقاله ائیرا که در بالا ذکر آن رفت یکبار مطالعه کنید. من همیشه گفته ام و باز هم آنرا تکرار می کنـم کـه در بوجود آمدن یک پدیده، اتفاق افتـادن یک حادثه یا رویداد نباید تنها یک علت و یک عامل را دخیـل دانست. در ظهور هر امری ده ها عامل را میتوان سراغ گـرفت!
مشکل ما هم یک امر یا یک پدید است، و نه چیزی دیگری!
4ـ و به همین دلیل تاکید من بر آنست و بود که مشکل تنها در مسلمانی ما نیست؛ بلکه چیزکی در خود اسلام نیز است.آره، چیزکی! و چیزک های هم در چیزک های دیگری! ولی افسوس که شما و خیلی از دوستان بدین نوشته توجه کافی مبذول نداشته اید. بنظر من مشکل ما،که پایان ندارد، یکی از دلایل آن همین است که یک چیزیرا درست نمیخوانیم و بحث را بمقصد یافتن حرف حق دنبال نمیکنیم، بلکه هر یک میکوشیم حرف خود را به کرسی بنشانیم.
من خواستم بحث را به شیوه مروج میان دانشمندان با طرح چهار سؤال آغاز کنم. با دریافت جواب شما سؤالهای دیگری در امتداد سؤال های اولی طرح کنم و این سلسله را تارسیدن به یک نتیجه دنبال کنم، اما شاید دنبال کردن این شیوه برای شما دشوار بود.
من نمی فهمم؛ اگر با شما نشود یک بحث را در میان گذاشت و یک مشکل را نتوان حل کرد، با یک داکتر، با کی میتوان یک بحث را دنبال نموده به پایان رساند و به یک نتیجه رسید؟
من در نوشته قبلی ام پرسیده بودم:
آیا گرفتن چهار زن، در نفس آن، بخصوص امروز، کار درستی است؟
آیا میتوان میان دو، سه یا جهار زن عدالت را عملی نمود؟
آیا پیامبر با زنانش مشکل داشت یا نه؟
آیا مجوز گرفتن چهار زن را دین صادر نموده است یا خیر؟
و شما بجای پرداختن به این سؤالها، موضوع استکبار و... را مطرح میکنید. برادر من! شما باین سؤالها جواب بگوئید، اگر من قانع شدم و بحث تمام شد، بحث استکبار و استعمار و ... را طرح کنید. من حاضرم در این باره نیز با شما تبادل نظر کنم.
میدانید! از قدیم گفته اند که: کسیکه در بحث قهر میشود که منطقش ته میکشد!
من با منتهای احترام، همانطوریکه قبلاً نیز همین احترام را نسبت به شما ابراز داشته ام، خواهش میکنم که برای رسیدن به یک نتیجه و روشن ساختن من گمراه، و صدها یا هزارن گمراه دیگر، بحث را به شیوه علمی، یعنی بحث پایه به پایه دنبال کنید. آیا شما در برابر دین خود را مسئول احساس نمیکنید؟ پیامبر با آن یهودی که همیشه سر راهش خار و خاشاک و ... میریخت چگونه بر خورد نمود؟ شما که پیرو آن پیامبر هستید و بر سر همین موضوع با من دعوا دارید، چرا آنگونه که پیامبر عمل کرد عمل نمیکنید؟
من یقین دارم که در شمااین توانائی است که هر دلیل مرا با هزارها دلیل مردود ثابت کنید. بیائیداز همین چهار سؤال شروع کنیم!!
فراموش نکنید که من دعوای حقانیت نکرده ام که شماادعای مرا مردود اعلام کنید! من توقع رهنمائی دارم!!!!
5ـ فرض کنیم من آن سخن رااز زبان مک پاولین گفته باشم، شما چه فکر میکنید؟ آیاآگاهی و فهم یک انسان بی تحصیل یا کـم تحصیل را شما برابر باآگاهی و فهم یک انسان تحصیل کرده و مسلکی و متخصص میدانید؟ با عقل و تحصیل است که علم بدست می آیدو باعلم است که چون چراغ، تمام زوایای تاریک ظلمتکده ها روشن میشود. کسیکه علم ندارد نابیناسـت؛ این ضرب المثل را در میان مردم ما، حتی در میان عوام و بیسوادان، شما نباید فراموش کرده باشید.
دولت جمهوری ایران میگوید مردم به قیم نیاز دارند! چرا؟ برای اینکه مردم نافهمند! دین و ملا و مجددی و شیخ و سید و صوفی و صاحب زاده هم میخواهند که مردم نافهم باقی بمانند تا شکم شان همیشه بدون اینکه شانه شان خوار شود سیر و معمور باشد! ولی تحصیل کرده هائی که تحصیل و کسب دانش ذهن شانرا روشن کرده است و با معادلات ریاضی و دانش کیهان شناسی وعلم فزیک و انسان شناسی و زمین شناسی و تاریخ و...، چون گالیله و نیوتن و انشتین و...، میدانندو میگویند که حرف چیست نه باتفکر دولت جمهوری اسلامی ایران موافق اند و نه با مفتخوری طفیلی های زالو صفت بی حیا!
آنانیکه دین را دکان و وسیله و ابزار تنعم و تنبلی و مفت خوری خویش قرار داده اند و قرنهاتف فروخته اند و باد، باید توجه داشته باشند که جهان و به تبع آن انسان در تحول است و دیری نخواهد پائید که همین مردم یخن شان را خواهند گرفت و حساب خواهند خواست. اگر شما بتوانید امروز را با صد سال قبل مقایسه کنید، یقیناً میتوانید امروز را با صدسال بعد هم مقایسه کنید! نه جهان به یک حال میماند و نه انسان. آنکه به یک حال میماند همان خدای من است!!
بیائید دعا کنیم که خدا من و امثال مرا در برابر کژ بحثـان حوصله عنایت کند!
منتظر توضیح پیرامون آن چهار " آیا " هستم!!
زنده و سلامت باشید!


اسم: Qasem   محل سکونت: Germany    تاریخ: 10.04.2010

Salam to Mr Sulaiman Shah Sufizada< Instead to try to attack Mr. Sadeed, please try to give an answer to his questions and to the questions of Mrs Zarlasht Herary. I am a Moslem, but I want to learn more about my Religion.
سلام به سلیمان شاه صوفی زاده
بعوض کوشش برای حمله به آقای سدید، بکوشید بسوال های او و میرمن زرلشت احراری جواب ارائه دارید. من یک مسلمان هستم، ولی میخواهم چیز های بیشتر در مورد دینم بدانم


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 10.04.2010

جناب سلیمان شاه صوفی زاده سلام و احترام،
تشکر از نامه زیبا و لطف بی پایان تان. ضمناً به شیوه استدلال تان تبریک میگویم!از خداوند میخواهم که عمر دراز، دراز تر از زبان تان، برای تان عنایت فرمایند. مثلی کـه بحث مـا و شما در همین جا تمام شد، چون فهم و منطق من در برابر فهم و منطق شـما بزرگوار از پا ماند!
زنده و سلامت باشید


اسم: داکتر صفی الله صاحبزاده   محل سکونت: کوپنهاگن دنمارک    تاریخ: 10.04.2010

هموطنان محترم
جناب آقای سدید :
موضوع مورد بحث داشتن عقیده به خدا و یا عدم خدا است ، طوریکه قبلآ متذکر شدم این بحث تازه نیست و تا ابد ادامه خواهد یافت ، آقای سدید شما نویسنده خوب استید و هم از نوشته های تان معلوم است مطالعات فراوان دارید، اما آقای سدید اینرا بخوبی میدانید طوریکه قبلآ هم متذکر شده ام که معتقدین بالغ و عاقل را نمیتوان با هزاران هزار دلایل انسانی بی عقیده ساخت و یا برعکس آن، یکعده از نظر دهندگان و هم جنابعالی در نوشته اخیر تان مستقیم و غیر مستقیم طوری وانمود کرده اید که معتقدین بخدا اشخاص ساده و یا بی عقل اند و درین مورد از "پاول مک لین" نقل قول نموده اید (به نوشته تان مراجعه کنید)، آقای سدید چنین داوری را میتوان با هزار دلایل مردود نمود و در پشت چنین تیوری پردازان دستهای استکبار و استعمار غرب را دید.

آقای سدید :
کودتاچیان هفت ثور خود را مترقی و روشنفکر و مخالفین را تاریک فکر و ضد تکامل میگفتند، عین ادعای غیر علمی که شما و همفکران شما در مورد معتقدین دارید.
آقای سدید نوشته اید که چرا من درین بحث پای غربی ها را بمیان می آورم، در جواب باید گفت که شما مشکل امروزی بشریت خصوصآ جهان اسلام و افغانستان را در اسلام می بینید و من آنرا در استعمار و استکبار جهانی برهبری امریکا.
آقای سدید، در مقابل استعمار و استبداد غرب در جهان امروزی کی مبارزه میکند؟
چرا غرب حماس و حزب الله و سایر مبارزین مسلمان را ترورست میگوید؟
چرا غرب که هم خود و هم اسرائیل سلاح اتومی دارند ایران را بخاطر انرژی اتومی تهدید به حمله اتومی میکند؟
چرا غرب همه ساله سوریه، سودان، ایران، کوریای شمالی، کیوبا... و سازمان های ضد استبدادی را در لست ترورست می آورند؟ از چراهای زیاد میگذرم، آقای سدید غرب امروز در جنگ ظالمانه خود در پهلوی اسلحه گرم از جنگ افزار های نرم هم کار میگیرد، طوریکه علنآ تنها در مورد ایران سالانه چندین میلیون دالر به مصرف میرسانند و اشخاص زیادی را استخدام میکنند.
آقای سدید این بحث شما کاملآ جنبه سیاسی دارد، ساده اظهار میدارم اگر مستکبرین غرب بحث جاری را از نظر بگذرانند بلاتردید از شما و همفکران شما مشکور خواهند شد و آنرا بحیث جنگ افزار نرم در پهلوی جنگ گرم خواهند دید.
آقای سدید در کشور فلاکتبار افغانستان این بحث شما چه دردی را مداوا خواهد کرد؟ مقصد شما ازین بحث چیست؟
آقای سدید شما کشته شدن بی موجب هزاران هموطن بیگناه مارا نادیده گرفته در مورد حبس کامبخش مقاله طویل مینویسید، در حالیکه بلا تردید اشخاصی چون کامبخش و امثال شان جزی از اسلحه نرم غرب است، در غیر آن کامبخش چه بخاری دارد که مطالب ضد عقیدوی را پخش میکند؟
این بود چند سطر مختصر در مورد غرب .
مرگ بر امپریالیزم، صهیونیزم و راسیزم.


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 10.04.2010


چرا بیست سال، و نه کمتر؟


اسم: سليمان شاه صوفی زاده   محل سکونت: هالند    تاریخ: 10.04.2010

جناب آقای سديد، باز هم خسته نباشيد!!

شايد بپرسيد که، چرا برای بار دوم شمارا خسته نباشيد ميگويم؟!
چون جناب شما شب و روز برای بيشتر جلوه دادن همفکران تان مصروف نوشتن نظريات عقده گشا و لجوجانه ای تأييد کننده به نوشتۀ خود بنامهای مختلف جعلی و مستعار که گويا نوشتۀ سراپا عقده مند و آن توهين نامۀ تان را خوانندگان عزيز از کشورهای مختلف تأييد و تمجيد مي نمايند، هستيد. در حاليکه ملت مسلمان و غيور افغان حقانيت اين دين مبين و ناجی بشريت را بخوبی درک نموده و افرادی چون شما را در جامعۀ افغانی خيلی ها به ندرت آنهم به شمار انگشتان نازنين تان سراغ داريم.
از اينکه به گمان قاصر تان مردم را با اينگونه فريب و نيرنگ بی نظير!!! که گويا در بين افغانان عزيز و ملتيکه بيشتر از 99 فيصد آن را مسلمانان تشکيل ميدهند، طرفداران و همفکران غربزدۀ چون شما نيز وجود دارد، در غفلت قرار داده و گول زده ايد، شايد برعکس خودرا فريب داده ايد. چون بجز عدۀ انگشت شمار و بی خبری که چون جناب شما در فاميل و محيط اسلامی تولد شده اند ولی روی عقده های مختلف و ياهم برای کسب شهرت و بخاطر منافع و مصالح مادی و جلب توجه باداران غربی شان دست به چنين اعمالی ميزنند، کس ديگری هرگز شکار اين حيله و نيرنگ شما نشده و هر خواننده و قضاوت کنندۀ منصف بخوبی ميتواند قلب سياه و پر از کينه تانرااز سرتنبگی های بيجای تان درک نمايد.
ببينيد، اگر واقعاً منظور شما درين مبحث عقده گشايی، بافتن انواع تهمت بر اسلام، تحريف حقايق و بنام اينکه حقايق را بيان ميکنيد، هجوم بر دين مقدس اسلام نباشد، چرا در پاسخگويی به نظر بنده خودرا به کوچۀ حسن چپ زده و بجای آنکه مسائل مطرح شده در نظر قبلی بنده را بررسی نموده و پاسخ روشنی بآن ارائه فرماييد، موضوع را تغير داده و عنوان مطلب تان را که اصلاً ارتباط به نظر قبلی ام نداشته، توضيح داده ايد و از رد ادعاء تان در مورد اينکه بت شکنی سنت اسلامی بوده و سلطان محمود و احمد شاه بابا ايدۀ بت شکنی رااز منبع اسلام گرفته اند هيچ نوع دفاعی ننموده ايد؟
بهر صورت خوشبختانه اين تجاهل عارفانۀ تان خوانندگان عزيز پورتال محترم افغان جرمن را در شناخت بيشتر اصليت شما کمک نموده و همه ميدانند که اشخاصی چون شما که در صورت مواجه شدن با حقيقت فرار را بر قرار ترجيح داده و بدون اظهار نظر در مورد پاسخ سوال اولی و موقف واضح و روشن اختيار کردن در آن مورد، سوال ديگری را مطرح ميکنند، هرگز در جستجوی حقيقت و معتقد به بحث آزاد و علمی نبوده، بلکه از قبل يک هدفی را بخود مشخص کرده اند که آن هدف عبارت از کوبيدن اسلام به هرشکل و طريقۀ که باشد بوده، نه دانستن حقايق و برملا ساختن نا شناخته ها.
افراد چيز فهم بخوبی ميدانند که شما با تغير دادن مفهوم خيلی مسائل روشن و واضح، عمل افراد را زير بنای دين دانستن و مطرح نمودن چنين مباحث و نوشتن نظريات تأييد کننده برای آن به نامهای گوناگون مستعار توسط خود تان ميخواهيد عقده های زشت تانرا از راه هجوم به اسلام ذوب نماييد.
بدون شک اينکه شماهدفمندانه و لجوجانه چنان برعقده گشايی و بيرون نمودن هرچه بيشتر آنچه از زشتی ها در ذهن تان داريد پا فشاری ميورزيد، در بسا موارد نه تنها برای قضاوت کنندگان منصف و بيطرف بلکه حتی به همکيشان و همنظران تان نيز قابل هضم نبوده و چه بسا که نتيجۀ منفی برای خود تان بار می آورد زيرا مشاهدۀ اين نوع لجاجت و عقده مندی عدۀ کنجکاو و جستجوگر را واميدارد تااسلام عزيز را از منابع آن و بدون پيش داوری ها مورد مطالعه قرار دهند که بالآخره گرويدۀ اين دين و آئين گرديده به صف مؤمنان واقعی مي پيوندند.
چنانچه با وجود اينهمه موانعی که سر راه اسلام و مسلمانان قرار دارد، اسلام عزيز با سرعت تمام در حال انتشار بوده و بيشترين گرونده گان به اسلام نيز اهل علم و دانش، سائنس دانان، دانشمندان و قهرمانان در نقاط مختلف جهان و بويژه غربی که شما در وصف آن آب دهن ميريزانيد، ميباشند. آيا ميدانيد که سالانه چه تعدادی در ممالک غربی به اسلام رو ميآورند؟
اين لجاجت و دنبال نمودن هدف از قبل تعين شدۀ تان و لو که در مقابل حق و حقيقت قرار داشته باشد و به کوچۀ حسن چپ زدن های شما هر انسان عاقل را فقط به يک نتيجه ميرساند و آن اينکه بحث بايد با آنانی صورت گيرد که تمام اصول مباحثه را مراعات نموده و راه تفاهم و پذيرفتن حق و حقيقت را در صورت روبرو شدن با آن باز داشته و حد اقل اعتراف به تقصير خويش و يا اظهار نظر در مورد پاسخ جانب مقابل نمايد. و اينکه شمااين اصول را مراعات ننموده و زير پا نموديد، به شما چيزی جز سلام ندارم.
در اخير از هموطنان عزيز دست اندرکار در پورتال وزين افغان جرمن خواهشمندم تا چنانچه هميشه شاهد توسعه، نو آوری ها و تغيرات مثبت و مفيد تخنيکی در سايت زيبای شان بوده ايم، يک زحمت ديگری را که ان شاءالله توانايي انجام آنرا دارند، نيز متقبل شوند و آن اينکه:
چنانکه بعضی از سايت ها برای جلوگيری از سوء استفاده و دو بار رأی دادن آنلاين اشخاص برای انتخاب برندگان مقامهای مختلف از طريق انترنت، از سيستم شناخت IP Adress استفاده ميکنند و بهيچ صورت استفاده کنندۀ يک آدرس انترنتی دوبار نميتواند رأی مجدد دهد، شما نيز سيستمی را بکار گيريد که در صورتيکه استفاده کنندۀ يک IP Adress با نامهای مختلف نظر ميدهد، آنرا شناسايی نموده و متوجه جعلکاری اش نماييد و يا هم سيستم را طوری عيار نماييد که در صورتيکه نامش با نام اولی اش مطابقت نداشته باشد، به شکل اتومات از ارسال نظرش جلوگيری صورت گيرد تا بدينوسيله مباحثه ميان اشخاص مختلف صورت گيرد، نه ميان نامهای مختلف.
مؤفق و سرفراز باشيد.
با احترام س. ش. صوفی زاده از هالند 10 اپریل 2010


اسم: آیینه   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 10.04.2010

از مدتی بدینسو شماری از دانشمندان بنام و مبرز مسلمان از ایران و ترکیه و کشور های عربی روی این مساله که قرآن نه حرف خدا بلکه سخنان محمد است؛ باهم در مناظره اند. از جمله؛ داکتر سروش فیلسوف و اسلام شناس نامدار ایرانی که خود مسلمان است - با دلایل و تحلیل های جالبی این موضوع را مطرح نموده است.
این در حالی است که برخی از ایمان آوران بی دانش و ساده لوح از دیگر اندیشان می خواهند اگر قرآن حرف بشر است آنها نظیر آن کتابی تالیف کنند.
اگر با این روش استدلال و معارضه کنیم و ساختار ادبی و زبانی یک اثر را معیار بشری و خدایی آن اثر تلقی نماییم؛ بایداز این عالی جنابان بپرسیم که آیا در زمان حاضر و حتا در آینده کسی توانایی آنرا خواهد داشت تا اثری هم سطح شهنامۀ فردوسی را خلق کند؟ بفرمایید تمام شاعران و ادبای اخوانی و طالبی و جهادی را بسیج کنید تا کتابی مانند شهنامه بیافرینند یا حتا یک بیت به سطح این اثر بی نظیر بسرایند.
آیا بهتر نخواهد بود که به جای آویختن به دامان استدلال های سخیف؛ به سوال منتقدان و مخالفان با استدلال علمی و به شیوۀ عقلانی و بهدور از تعصب و کینه ورزی پاسخ داد و از حمله به شخصیت سوال کنندگان خودداری ورزید؟
آیینه


اسم: ع.محمد   محل سکونت: المان    تاریخ: 10.04.2010

سلام به هموطنان. آقای حقبین از کوچه منطق کل إإ اولاً قبل از ابراز نظر اگر سلام دادن را یاد بگیرید بر ادب تان می افزائید.
و ثانیاً اگر جای سکونت خودرا بنویسید حد اقل یک جای را که با اخلاق نویسنده گی هماهنگی داشته باشد بر اعتبار تان می افزاید و خود را مسخره نمی سازید.
ابراز نظر تان خیلی سطحی و درهم و برهم است. اگر در دو نقطه فوق تمدن نشان دادید با شما داخل بحث خواهم شد در غیر آن وقت ضایع کن است.

جناب محمد ار آلمان ! نوشته شما چاپ شد - امیدواریم تشکرات ما را بپذیرید. حتماً آقا و یا میرمن حقبین نظر شما را در مورد کوچه هایش (چه بی منطق کل و چه خاکسار) میخواند - و ما با شما صد در صد همنوا هستیم که نوشتن اینکونه نام ها برای محل سکونت یکنوع بی احترامی به خود، به خواننده گان و به پورتال میباشد و از اصول نویسندگی بدور است. ما چند بار از ایشان خواهش کردیم که در این زمینه توجه فرمایند ولی کمتر شنیدند و بدان وقعی نگذاشتند. فعلا تصمیم گرفته ایم هیچ نوشته شانرا تا زمانیکه برای محل سکونت خود یک نام آدم مانند انتخاب نکنند به نشر نرسانیم. با احترام ادمین افغان جرمن آنلاین


اسم: محمد افضل کندهاری   محل سکونت: ویر جینیا- امریکا    تاریخ: 10.04.2010

سلام بدوستان!

در آخر باید بعرض بر سانم که که بعضی از نویسنده ها با شهامت -نظز قلبی خود را بنا بر دلایلی که پیش خود شان است با صرا حت ابراز کرده نمیتوانند و بمثال های ناقض روی می آورند و حقیقت حال شانرا خداوند در کلام معجز خود چنین بیان میکند:
(قدنعلم انه لیحزنک الذی یقولون فانهم لا یکذبونک ولاکن بآیات الله یجخدون) آیه 33 سوره الانعام
به تحقیق ما میدانیم آنچه که تر اندوهگین میگرداند آنچه میگویند- پس در خقیقت ترا تکذیب نمی کنند و لاکن این ستم گاران آیات خدا را انکار میکنند
قرآن پهلوانیست که تا حال کس نتوانسته پشت آنرا بر زمین نهد و اگر کسی همچو اعای میکند دلیل بر لجاجت و عناد وی میباشد و باشخض لجوج چه میتوان کرد؟ جز آنکه از همان قاعده (و اذا خاطبهم الجاهلون قالو سلاما) پیروی شود
خطاب من به آقایون سدید و انور بنیاد و امثالهم اینست که قرآ شما و سلف شما را بارها چلنج داده، نه در یک بار بلکه چندین بارکه(اگر شما میگوئید این قرآن ساخته و بافته پیامبرست شما همه با هم اندیشانتان جمع شوید و چند آیه و یا سوره بهمرنگ همین قرآنا که شما فکر میکنید افترای بیش نیست بیاورید واگر نمیتوانید وهرگز هم نمیتوانید- پس لجاجت از روی چیست:
واگر شما فکر میکنید که قرآن حقست ودر اسلام نقصست پس اینقص از کجا آمده است و اگر میگوئید که- نه- این قرآن نقص دارد پس چرا امریکا و اروپا که با شما همصدا هستند وپول هم در رد حقانیت قرآن و اسلام خرج میکنند و بهترین دانشمندان را همچو شمایان از عرب و عجم در اختیار دارند چرا اقدام به ساختن چند آیه نمیکنند؟
پس معلوم است که دروغ میگوئید خداوند هدایتتان کند و چشم دلتان را باز کند تا راست را از غلط تشخیص بدهید!


اسم: عزیزالله سرفراز   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 10.04.2010

با تشکر از پورتال افغان جرمن!
قابل توجه حق بین از کوچه ای منطق کل قبلی ویا کوچه ای خاکساران فعلی!

چطور شد که زود آدرس خویش رااز کوچه ای منطق کل به کوچه ای خاکساران تبدیل کردید) البته باید گفت این آدرس درشان مردم متواضع - دین دار - حقجو - حق نظر وحق خواه بوده وکسانیکه در پیشگاه خدا وکلمه ای حق سر فرود می اورد می باشد .

این مسلمانان خاص - وعرفا ومردم خاکی ومتواضع هستند که با زرق وبرق دنیا پشت میزنند وخودرا خاک وخاکی قلمداد میکنند وخاکی زندگی ومیکنند ودر برابر هیچ قدرت وقوتی هم سر فرود نمی آورند. ویا آن آزادمردان وغیرت مدارانی بودند و هستند که سر وجان ومال خودرا متواضعانه بر طبق اخلاص میگذارند وبرای کسب رضای معشوق که همانا حضرت رب است بدون پاداش دودسته تقدیم میکنند چنانچه یکنیم ملیون شهید آزاده وطن ما وشما در را ه رضای الهی جان دادند وهیچ پاداشی هم نگرفتند .

اما برای یک کسیکه خدای آن پول - شهرت وشهوت وقدرت است چنین امتیازی میسر نیست . و آن کسانی به چنین جایگاه عزت وسر بلندی دست یافته نمیتوانند که در زندگی خویش به عنوان نوکر نفس ویا شیطان وقدرت وشهوت و.... قرار داشته و هر لحظه وهر ثانیه مورد دستور وفرمان آنها قرار می گیرند وسرکوب وبی عزت میشوند.
وبالاثر آن در وجود شان کامپلکس های روانی زیاد شده خواهی نخواهی از شدت قهر وفشار اعصاب ،گاهی خود را می گزند وگاهی با قانون خدا سر ستیز بالا میکنند وزمانی هم باهرکس مقابل وطرف شده وبد وبیراه میگویند.

آقای حقبین :
من انتظار داشتم بدنبال بحث های قبلی موضوع وحید »ؤده وبحث فعلی آقای سدید خود تان براه حق رهنمون شده باشید .
اما در تمام کلمات جناب تان جز دشنام به اخوان واخوانی گفتن دیگر چیزی از کله ای خود تراوش ندادید. ای کاش جناب تان که خودرا از ماهها به اینطرف سکان دار منطق کل خطاب کرده اید چند تا کلمه منطقی به زبان می اوردید.
من فکر میکنم درد تان از اخوانی ویا کس دیگر نیست بلکه درد اصلی تان از خود تان ونفس تان است که خودرا نساختید وروحیه زیست باهمی را یاد نگرفته وپرکتس نکرده اید .

« چو به دید نیک بینی همه نور دیده آید »

براستی من مدت زمان زیادی را با رفقای انقلابی و مائو ئیستها گذارندم وطبیعت خشن - زمخت - انقلابی - آتشین بودن - سختگیر بودن - متعصب بودن - خود خواه بودن - وتکبر داشتن - خود رای بودن وخودرا ناف زمین دانستن وخودرا از ((کوچه ای منطق کل)) دانستن این از خصوصیات رفقای مائو ئیست ما می باشد .

البته من انتظار دارم که گذشت زمان واصول مسلم تکامل افکار واندیشه بشری این مجال را برای همه ما میسر سازد تا مردانه ومنصفانه اولا خود را نقد کنیم وخلا های خو درا اصلاح کنیم . وحتی با کمال مردانگی به گناه - خطا وحتی جرم خود اعتراف کنیم. در تمام نوشته های تان اگر بدید عاقلانه نظر اندازی شود منطق سراغ نمیشود با وجود آنکه خو درا از مرکز ومحور وهسته وقطب منطق کل قلمداد کردید .

شما متوجه بودید که کدام نویسنده ای رندانه بر این ادعای بلند شما خندیده بود وآدرس تان را منطق ( ُخل) یاد کرده بود. کلمه ای ُخل معنی سا ده لوح ، کودن ، غبی، نادان ،سفیه و بی عقل را میرساند وکسی که خودرا منطق کل قلمدادکند انسانهای رند وگهر شناس در می یابند وسنگ محک نزد شان است وفورا طلای هر کس را عیار میکنند واعلان میدارند که عیار این زر چقدر است ویا اصلا این فلز بی ارزش است واصلا زر نیست.

ازینکه آدرس منطق کل را به کوچه خاکسار تبدیل کردید اگر واقعا این به معنی شکتگی وانکسار وتواضع وتسلیم به حق ودوری از اندیشه خشک استالینیستی باشد . من برای تان تبریک عرض میکنم . واین شعر زیبای صائب را برای هدیه میکنم که میفرماید :

افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

آقای حقبین خاکسار !
اصل برا ین است که در میزان دین وعقل همیشه «« حق به رجل ارزیابی نمی شود ، بلکه این رجل ویا افراد هستند که باید به میزان وترازوی حق ارزیابی شوند »»
خلاصه ای کلام اگر درعمل من ویا خودت ویا قانون شکن دیگر نقصی دیده میشود نقص از قانون نیست بلکه نقص ازمن است ومنطق کل ایجاب میکند تا من مورد ملامت ومآ خذه قرار گیرم نه قانون .
البته قانونی را که مقنن اصلی که دنیا ومخلوقات و...را افریده است ودر پهلوی کتب - پیامبر ومیزان عقل وخرد - تطور واجتهاد و...وابزار علمی وتجربی را به اختیار ما گذاشته است پس باید ما با استفاده ازین ابزار جلو برویم. واگر ما کوتاهی کنیم وخلاف کنیم پس پای نادرست ما مورد ملامت قرار داده شود نه قانون الهی .
والسلام وعلی من اتبع الهدی
عزیزالله سر فراز


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 10.04.2010

جناب داکتر صاحب صفی الله صاحب زاده سلام،

با یک جهان احترام میخواهم بپرسم که شما چرا هر زمانیکه ما از مشکل خود، در جامعه خود، از تفکرات خود، از سنت های خود و از دین خود صحبت میکنیم، پای غربی ها را به میان می آورید؟ (منظور از شما تمام جماعتی است که بهر حال و هر ترتیبی که شده میخواهند از عقاید خویش با مطلق سازی خیلی حرفها یا با حاشیه رفتن ها و یا با مغشوش کردن بحث، دفاع کنند.)
من هم از موضوع آن پدر و دختر در اطریش خبر دارم؛ و این مطلب را یکی از هـزار ها عیـب آن جامعه میدانم. ولی من می خواهم که ما مشخص به مشکلات خود ما بپردازیم، بخصوص زمانیکه ماادعا داریم، که ما بهترین ها هستیم.
من چگونگی حالت اسفبار مردم خویشرا، درد و مشکل و نا بسامانی های مردم مارا، با همین ادعا می سنجم، نه باآنچه در اطریش و لندن و هامبورک و امستردام و یا نیویارک اتفاق میافتد. با تأسف باید عرض شود که من این موضوع را چندین بار یاد نموده ام،اما نمیدانم چرا دوستان ما بازهم از غرب برای ما مثال می آرورند؟ مگر من گفته ام که ما بهر شکلی که شده، تام و تمام، بایداز غرب پیروی کنیم؟ مگر من در برابر این همه نابسامانی های خود ما گاهی از غرب مثالی زده ام و گفته ام که ما چنین ایم و غرب چنان؟
اگر من، گاهی بحث غرب را بمیان آوردم، شما مطمئن باشید که من از هر دو بعد، بعد خوب و بعد خراب آن، بمسایل غرب خواهم پرداخت؛ اگر چه این کار بارها صورت گرفته است!
پرسنده، مشخص سؤال میکند که شما، اولاد "سید"، چرا؟ متوجه هستید که ایشان درآن سؤال به "سید" امتیاز خاصی قایل شده اند! بعنوان انسانهای برتر، اینهارا برجسته ساخته اند. (من بر خلاف قاعده سید را دو بار در میان گیومه بکار بردم.امید مرا ببخشید،این اشتباه قصدی، تنها برای آنصورت گرفت که به برجسته سازی دوسـت ما در این زمینه توجه بیشتر مبذول شود.)
من این وحشیگری ها و اعمال ضدانسانی را، بعنوان مثال، بعنوان یک انسان مسئول و با درک و با درد ـ نه درد خودم که درد های میلیونها انسان ـ باآن امتیاز ها، باآن برتریها، باآن خوبیها و باآن ادعاهای برتری داشتن نسبت بدیگران مقایسه نموده ام، نه با غرب.
در نفس تفکر خود ما آنرا بـه ارزیابی گرفته ام، نه در مقایسه با غرب و شرق و عیسوی و یهودی و ...!
من آن نقد را به اعتبار همین برجستگی، یا برجسته سازیهای این دوست و همان ادعای برتر پنداشتن خویش نسبت بدیگران، نموده ام.
من درآن نوشته تنها خواسته ام این مطلب را حالی کنم که از پی نام والقاب و تفکرات عوام و اینکه پیامبر گفته است که خوبش را از روی خودش و بدش را از روی من بشناسد ـ یک حدیث جعلی ـ نروید. من خواسته ام این مطلب را بیان کنم که عمل انسانها را مد نظر بگیریم، حتی اگر پدر و برادر و کاکا و خاله و عمه ما باشد! و بالاخره من خواسته ام که تفکر خودرا با اعمال خویش و اعمال خویش را با تفکر خود بسنجیم و مقایسه بکنیم! خوبی ها و امتیاز ها در نام ها نباید باشند، بلکه در عمل باید باشند!
این چه منطقی است که بدیهای خود را با بدی های دیگران مقایسه میکنیم؟ خوب! دیگران بدی دارند. حال، چون دیگران بدی دارند ما هم حق داریم و باید بد باشیم؟! دیگران را بگذارید برای خودشان و مصلحین و آخرت خود شان. آیا بهتر نیست ما گریبان خویش رااز اینهمه نارسائی هائیکه خود داریم، همانگونه که مامیخواهیم، رهائی ببخشیم؟
تفکر آن " آقا " را همان تفکری که به اعتبار جامعه تبدیل شده است شکل داده است. دین در کشور ما بفرهنـگ تبدیل شده است، همانگونه که جناب بارز صاحب فرموده اند. هیچ کار و امری نیست که در کشور مااز دین به یک شکلی منشأ نگیرد. حال چطور میتواند یک کار از دین منشأ بگیرد و خوب و بد آن بدین تعلق نگیرد؟
حرف بسیار است، ولی افسوس که وقت تنگ است و همین تنگی وقت بود که من آن نوشته جناب شمارا که عنوانی من تحریر شده بود بدرستی نخواندم. من این مشکل را متأسفانه دارم، والا در همان نوشته اول این مطلب را هم خدمت تان معروض می شدم! اگر بجواب بعضی از دوستان دیگر نتوانسته ام بپردازم، دلیل آن نه اینست که من جوابی ندارم یا...، بلکه علت تنها تنگی وقت است. ده، دوازده ساعت کار در روز و خواندن یک یک نظر و نقد و نوشتن جواب کاری نیست که من بتوانم از عهده آن به آسانی برآیم. ولی بآنهم بجواب نوشته یکی از دوستان که شکایت هم کرده اند که چرا بجواب شان نپرداخته ام، به آرامی و در همین نزدیکی ها خواهم پرداخت. این دوست نباید عجله داشته باشند!
حرفهای دیگری را که مسلماً وجود دارد، میگذاریم برای زمان دیگری! یار زنده صحبت باقی...
زنده و سلامت باشید


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 10.04.2010

سلام و احترام به مسئولین پورتال وزین و با شهامت افغان ـ جرمن آنلاین،

برخی از دوستان ما بعضی اوقات شکایت دارند که چرا ما بعضاً نظریات خویش را روشن و آشکار و مستقیم نمی نویسیم؛ اگر چه نظریات ما در نوشته ها کاملاً روشن است. این دوستان ما شاید ورزیدگی لازم در خواندن را، همانطور که ورزیگی لازم در نوشـتن را ندارند، نداشته باشند. شاید هم تنگی وقت و تراکم نوشته ها سبب میشود که برخی از دوستان به نوشته ها دقت خاص مبذول نمی فرمایند. خواندن یقیناً ورق زدن نیست، بلکه هدف از خواندن باز یافتن مطلبی است که نویسنده میخواهد آنرا ابراز کند. فهم مطالب پیچیده فلسفی ـ کلامی هوش بلند میخواهد و برای کسانیکه دنباله رو آن ملای هستند که این باور را تبلیغ میکند، که شیطان با شلاقش در وقت تولد طفل بالای سر آن طفل استاده است و به مجرد بدنیا آمدن طفل وی را زیر ضربات شلاق میگیرد تا حضور و وجود خود را بوی بفهماند، بحثی است مشکل.
(در این مورد به نوشته خواهر عزیز ما بینظیر از امریکـا در همین نظر خواهی مراجعه کنید.)
اصل بحث بر سر سؤال دوستان بود که چرا نوشته ها روشن نیستند و چرا دوستان ما اسم های شان را پنهان میکنند. پیشنهاد من به پورتال این است که برای پرداختن به سؤال این دوستان لطف نموده مقاله " چرا بیست سال و نه کمتر " را در این نظرخواهی بیندازید؛ زیرا من در این مقاله توضیحی کامل در این زمینه داده ارائه داشته ام.
موفق و بهروز باشید


اسم: سیدهاسم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 10.04.2010

جناب صوفی زاده صاحب سلام،

کاربرد کلمه " همه " در عنوان مقاله مورد نظر و گذاشتن علامه سوالیه در اخیر جمله این معنی را افاده میکند که نویسنده با این تفکر که همه عیبها در مسلمانی مسلمانان است، موافق نیست، بلکه باین اعتقاد است که حرفهای در خود دین هم وجود دارد. سؤال کاملاً روشن است؛ و زبان هم خیلی ساده!!
من فکر میکنم که چون مقاله، شمارا برافروخته ساخته شما متوجه خیلی حرفها، همان طور که بمعنی عنوان توجه نفرموده اید، نشده اید.
من میخواهم جناب شما ـ از تمام مقاله فقط یک سؤال را دو باره مطرح میکنم، ولی به زبان عام فهم تر که شما متوجه آن شوید ـ بجای تفلسف و تکرار مکررات، به همین یک سؤال جواب بدهید که:

چرا باوجودیکه خداوند دین را کامل اعلام نمود و پیامبر را آخرین پیامبران ـ خاتم النبیین ـ مردم رستگار نشده اند؟ روشن تر بگویم که بازهم ابهامی باقی نماند؛ آیا خداوند با نزول قران و فرستادن پیامبر بهدف خود رسیده است. شما به اعمال تمام مسلمانان جهان ـ 57 یا 59 کشور اسلامی ـ دقیق شوید و هم به آنچه خدا گفته و می خواسته دقت کنید، و بعد بگوئید که آیا خدا همین را میخواسته است؟!
اگر شما فکر میکنید که خدا بهدف خود رسیده است، من حرفی ندارم! و اگر نرسیده، چرا؟ و ما باید از آن چه نتیجه بگیریم؟! برای من، که بخدا باور دارم، پذیرش این منطق که خدا حرفی بزند که آنرا نتواند به انجام برساند، یا کاری کند که آنرا به انجام نرساند، به هیچ وجه میسر نیست!
لطفا مقاله مورد بحث را در خلوت تمام و بدون پیش قضاوت ها و حب و بغض، اگر برای بیست دقیقه هم شده باشد، دقیق، با سطور سفید میان سطور سیاه، مطالعه کنید. در این صورت من مطمئن هستم که خیلی از حرف ها را شما هم تائید خواهید کرد!
سلامت باشید، خدا نگهدار!!


اسم: زرلشت رسول احراری   محل سکونت: از ناروی    تاریخ: 10.04.2010

بجواب نوشتۀ تاریخی 5/4/2010 آقای عزیزالله سرفراز از هرات

جناب سرفراز درود بر شما، و خدا شما را هدایت کند،

من جواب بسیار ناجور و نا معقول شما را در هرات خواندم چه برای رخصتی به وطن عزیزم رفته بودم. وقتی وطنم میگویم مرادم افغانستان عزیز است، هرات باستان وطن دوم من و وطن عزیزان من است.
من اصلا از هرات نیستم ولی یک مدتی در آنجا زندگی کرده ام با یک احراری ازدواج نموده ام و اکنون در هرات دوستان و عزیزانی دارم.
پدرم محمد رسول خان مامور وزارت داخلۀ افغانستان بود و وقتی عبدالرشید خان سرحدی ولسوال "اوبه" هرات مقرر شد پدرم را که از دوستانش بود با خود به "اوبه" برد که من و سه خواهر و دو برادرم همه به "اوبه" رفتیم. اگر اشتباه نکنم سال های 1341 یا 1342 بود و من فکر میکنم 7 یا 8 ساله بودم. من لیسه را در کابل خوانده ام در لیسۀ عالی ملالی که ممکن است شما در آنزمان در کابل نبوده باشید ورنه حتما وقت رخصتی سراغ مکاتب دختران کابل را هم می گرفتید. چون خود شما اعتراف کرده اید که همه مکاتب نسوان هرات را می شناسید(لیسۀ مهری هرات - گوهرشاد – محجوبۀ هروی و سایر لیسه های اناث). شما واقعاً یک مرد مسلمان واقعی استید چه برای انتخاب چهار زن باید بدهن دروازه مکاتب نسوان سرگردان می بودید.

حتماً سرآهنگ مرحوم این بیت را برای شما خوانده است :

آنـقـدر مستم که از چشمم شراب آید برون
وز دل پر حسرتـــم دود کباب آیـد برون
یار من در مکتب و من در سرِ راه منتظر
منتـظر بـودم که یارم با کتاب آید برون

بعداً فاکولتۀ را در تهران خواندم و اکنون 27 یا 28 سالست که با اولاد هایم در کشور ناروی در عالم هجرت و فراق وطن روز میگذرانم.
نمیدام وطن عزیزم چی وقت از شر شما اسلامگرا ها و افراطیون متعصب نجات خواهد یافت که در آغوش پرمهرش بازگردیم.
بلی شما افراطیون متعصب که نه با مردم و نه با خود صادق اید! شما را حضرت حافط شیراز(ع) خوب شناخته است که در مورد همه اسلامگرایان از قماش شما چنین میگوید:

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگــری هـمـه تـزویــر می کنند

بلی شما تزویر گرانید!!!
ببینید برادر عزیز که شما چقدر سبب اتلاف وقت خوانندگان این سایت شدید، چون من مجبورم چیزهای بنویسم که اصلا موضوع بحث این نظرخواهی نیست ولی مجبورم به جواب تفتیش شما از عقاید و هویتم بپردازم، که شما بعوض روشنی انداختن به سوالات من بدان (نمیدانم چرا) دلچسپی گرفته اید.
ببینید من آیاتی از قرآن عظیم الشأن را که بنظر من ذلیل بودن زن در آنها مشاهده میشود برای دریافت توضیح نوشتم

(آیۀ 11 سورۀ شوری)
«خداوند آفريننده زمين و آسمانها، براى شما از نوع خودتان و براى چهارپايان نيز جفت هایى خلق کرد تا بدين وسيله نوع شما زياد شود. خداوند راهيچ مثل و مانندى نيست و او به همه چيز شنوا و بيناست.»

(آیۀ 228 سورۀ بقره)
« ... و زنان را بر شوهران حقوق مشروعى است چنانکه شوهران را بر زنان ، ليکن مردان را بر زنان برترى خواهد بود و خدا برهمه چيز توانا و به همه امور داناست.»

(آیۀ 34 سورۀ نساء)
« مردان را بر زنان حق تسلط و نگهبانى است بعلت اينکه خدا بعضى از شما را برتر از بعضى ديگر مقرر داشته وهمچنين بعلت اينکه مردان از مال خود بايد به زنان نفقه دهند. پس زنان شايسته ومطيع در غياب مردان حافظ حقوق شوهران هستند و آنچه را که خدا به حفظ آن امر فرموده بايد عمل کنند، و زنانیکه از مخالفت و نافرمانى آنها بيمناک هستيد، بايد نخست آنها را موعظه کنيد، اگر مطيع نشدند از همخوابگى با آنها خود دارى کنيد و اگر بازهم مطيع نشدند، آنها را بزنيد اگر فرمانبردار شدند، ديگر برآنها ستم روا مداريد که همانا خداوند بزرگوار و عظيم الشأن است.»

به نظر من : آيۀ ١١ سوره شورى فلسفه خلقت مرد را از زن جدا کرده و ميگويد: خداوند زن را براى اين آفريده است که براى مردها نقش جفت را بازى کند و براى حيوانات ذکور نيز اناث آفريده است که جفت آنها باشند و طفل توليد کنند. بدين ترتيب معلوم ميشود که فلسفه آفرينش زن با مرد تفاوت دارد.
من در این مورد نظر و معلومات خواسته بودم که جناب شما و دیگر مرد سالاران قرن 21 به عوض جواب و توضیحات ، مثل همیش در قرن 6 چپورزی می زنید!!!!!

در آیۀ 228 سورۀ بقره بنظر من ...........، ليکن مردان را بر زنان برترى خواهد بود و خدا برهمه چيز ... داناست.)
در آیۀ 34 سوره نساء بنظر من، صراحتاً حق تسلط و نگهبانى زنان به مردان داده شده و حکم ميکند که اگر بيم نافرمانى زنان ميرود بايد ابتدا آنها را موعظه کرد، سپس آنها را از همخوابگى محروم کرد و اگر بازهم ادب نشدند آنها راکتک زد.

شما و امثال تان که ادعا دارید دین اسلام در بین زن و مرد عدالت را مرعی داشته، آیا در کدام جای دیگر قرآن عظیم المشان کدام آیۀ دیگری را که به زن هم حق زدن مرد را بدهد نشان داده می توانند؟

در آیۀ (282) سوره بقره شهادت یک مرد را برابر با شهادت دو زن دانسته".
آیا گفته میتوانند که چرا شهادت یک زن را محکمه های اسلامی برابر به شهادت یک مرد قبول ندارد؟

در آیۀ (59) سوره احزاب ص 294 بازشناسی قران مقرر میدارد که زنان باید خود را با چادر بپوشانند ". و شما جناب سرفراز که از یکطرف از این همه هدایات و احکام اسلامی و شرعی دفاع میکنید و به اتکا این که :" حق تعالی برای زنان غیرت جایز نداشته است و از برای مردان غیرت قرار داده است زیرا برای مردان 4 زن و از متعه و کنیز آنچه خواهد حلال گردانیده است و از برای زنان غیر از یک شوهر حلال نکرده است و اگر شوهر دیگر طلب کند یا اراده نماید نزد خدا زناکار است." ولی در مورد من که با نظریات شما همنوا نیستم و صرف گناه من دیگر اندیشی است، دفعاً غیرت مردی و اسلامی تانرا فراموش می کنید و بمن هدایت می دهید که چادرم را بکشم؟؟؟!!!

و در آیۀ (3) سوره نساء میگوید ... پس نکاح کنید آنچه خوش آید شما را از زنان 2 – 3 -4 و اگرهم بیم داشته باشید که با آنها عدالت نورزید پس تنها یک زن اختیار کنید و یا چنانچه کنیزی داشته باشید با آن اکتفا کنید که این ترک ستمگاری است."
شما در نوشتۀ تان متذکر شده اید که تمام آیاتی را که من به آنها اشاره کرده ام اگر با تفسیر و تحلیل علمی و اجتماعی و شرح نزول آیات بخوانم و ملتفت شوم، همه بر پایۀ عدالت استوار است نه تساوی زن و مرد.
ببینید در کجای این آیات بالا عدالت بین زن و مرد مراعات شده است؟ بیبینید هنوز هم شما به سوالات خانم لیلا نوری جواب نداده اید. او تنها از دادن جواب در بارۀ کنیز و غلام در اسلام به یک مسیحی تشویش دارد اگر این آیه را بخواند که دین اسلام به مردان اجازه داده است با کنیز شان هرچه دل شان خواست بکنند، چی خواهد گفت؟؟

آيۀ ٣ سوره نساء بطور صريح تعدد زوجات را مشروع ميکند و به مردان اختيار ميدهد: چهار زن عقدى در زمان واحد درعقد ازدواج خود داشته باشند. بعلاوه بر طبق مدلول آيه ٣٠ سوره معارج وآيۀ ٦ سوره مومنون، مرد مسلمان ميتواند بطور نامحدود دختران وزنان برده در اختيار داشته باشد و با آنها عمل زناشوئى انجام دهد.

آیا جناب شما آقای شرفراز، جناب عبدالله عابد کابلی ، جناب سلیمان صوفی زاده و دیگران سوال دارم که در این باره چه می فرمایند؟
نخست آیا همین وجود "زن کنیز" یا " کنیز زن" در جامعۀ اسلامی تساوی حقوق زنان را با مردان میرساند که شما ادعای آنرا از 14 صد سال به اینطرف می کنید؟
سخن بدرازا کشید و ممکن خوانندگان را خسته کرده باشم. این سطور پریشان را با نوشتن چند بیت ناب از حضرات مولانا و قاآنی و عطار به پایان میرسانم :

مولانا گوید :

چون چنگم و از زمزمـۀ خود خبرم نیست
اسـرار هـمی گویم و اسـرار ندانـــم
از کفر و ز اسلام بـیرون است نشانم
از خـرقـه گـریـزانـم و زنار ندانـم

قاآنی گوید :

لاف آزادی زنی با ما مزن باری که ما
از امید جـنـت و بـیـم جهنم خارجیم
چند یاد کعبه و زمزم کنی خاقانیا
باده ده کز کعبه آزاد و ززمزم فارغیم

فریدالدین عطار گوید :

ما ره ز قـبله سوی خرابات می کنیم
ونـدر قمار خـانه مناجات می کنیم
دُردی کـشیم تا که نباشیم مـرد دین
با اهل دین به کفر مباهات می کنیم


اسم: علی محمد   محل سکونت: ورجنیا    تاریخ: 10.04.2010

خواهر نهایت گرامی لیلی جان نوری:

توقعات ما و شما ازین دانشمندان؟؟؟ بسیار زیاد است.
اکثر این عالی جنابان به جز همان یک متحدالمال که هر چه در کتاب بنام حکم الهی درج است باید بدون شک و تردید و سوال جواب پذیرفته شود و عدول نمیتوانند.
اینکه تعداد محدودی ازان منفعت می برند و عده ای بی شماری در رنج و عذاب هستند، تمیز آن وجدان بیدار میخواهد.
متاسفانه هیچیک دلیل معقول و جواب منطقی ندارند که بسوالات بسیار ساده و مشخص پاسخ بگویند. همین دلیل است که گاهی با ملایمت و دلجویی رو می آورند و گاهی هم پرسنده را به کفر و الحاد کمونیست و پرچمی و خلقی و بی سواد و این و آن متهم می نمایند.
سوال های مکرر و انتظار ما و شما بی فایده است. اما جای بسی افتخار است که خواهران و برادران ما بیش از هر وقت دیگر به این موضوعات علاقمندی زیاد نشان داده از حق و حقیقت و عقل و منطق طرفداری می کنند.
همین خاموشی خود بخود جواب ماست. با تقدیم احترام


اسم: حقبین   محل سکونت: از کوچه خاکساران    تاریخ: 10.04.2010

قابل توجه دوستان اسلامگرا:

شما باید به یک نکته متوجه باشید که فرق بزرگی بین یگ "اسلامگرا" و "مسلمان" موجود است. من در یک خانواده مسلمان بزرگ شده ام ولی دشمن درجه یک، یک "اسلامگرای" مفتن می باشم. گپ من متوجه شما اسلامگراهاست که در افغانستان بنام اخوانی شهرت داشتید.
بیائید گپ را کوتاه میسازیم. یک ملحد بیخدای کمونیست از جنایات خلقی ها و پرچمی ها زیر نام و نشان "کمونست" معذرت خواهی کرد.
این عمل نشان دهنده شجاعت انسانی مبنی بر اخلاق انسانی این کمونیست ملحد بی خدا بود.
آیا شما اسلام گراهای با خدا و مسلمان که داد از اسلام می زنید حاضر هستید که از جنایات مجاهذین و طالبان زیر نام اسلام از مردم مسلمان افغانستان عذر خواهی کنید؟
جواب شما در یک کلمه "بلی" یا "نی" کافیست.


اسم: روشن   محل سکونت: کراچی    تاریخ: 09.04.2010

شایداین کتاب ازموضوع دورنباشد:

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3051/ketab3051.pdf


اسم: لیلی نوری    محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 09.04.2010

سلام محترم عبدالعزیز

تشګراز کلمات پر از مهر تان اما من هنوز منتظر جواب به این سوال ها هستم :

اګر یک مسیحی از من بپرسد که در اسلام کنیز یعنی چه ؟ من چه جواب بگویم؟
غنیمت یعنی چه؟ جواب من چه خواهد بود ؟ غلام در اسلام به چه کسی میگویند؟ من چه بګویم؟
همان آیتی که غلامی و کنیز بودن را لغو کرده است کدام است؟
باز هم تشګر


اسم: محمد انور بنیاد   محل سکونت: کابل    تاریخ: 09.04.2010


قابل توجه دوست ایرانی ما آقای سید احمد هاشمی


اسم: پیروعقل   محل سکونت: شهرچراغ    تاریخ: 09.04.2010

محترم داکترصاحب صفی الله صاحبزاده،
شمالطف فرموده سوال مراباوضاحت جواب داده ایدوازنظامهای سیکولارمثال آورده اید.جای خوشیست که سیکولاریزم راتاییدمیکنید.خواست ماهم چیزی بیشترازین نیست که انسانهادرفضای آزادبګویندوبشنوند.
بسیارزیادتشکر


اسم: بینظیر   محل سکونت: امریکا    تاریخ: 09.04.2010

من هنوز جوان هستم و مطالعه دینی ندارم، مگر پروگرام های دینی را چه از تلویزیون های داخلی و چه در خارج کشورم می بینم.
بعضی از ملا ها که راجع به دین حرف میزنند، قسمی وانمود میکنند که آنها در آسمان زندگی کرده اند، بهشت و دوزخ را دیده اند، روز قبامت را دیده اند، با شیطان تماس دارند و ... بیاد دارم که روزی یک ملا در تلویزیون کابل تقریر میکرد و در ضمن گفت. میدانید که چرا وقتی که طفل تولد میشود، گریان میکند و چیغ میزند؟ بعد خودش جواب میدهد که بخاطریکه در همان وقت شیطان بالای سرش ایستاده و با قمچین ها طفل را میزند و میگوید که فکرت باشد که من هستم.
از شنیدن این حرف های ملا بی اندازه متاثر شدم. چنین حرفهای بی منطق وغیر انسانی را گاه گاه از دیگر تلویزیون هاهم میشنویم که راستی راستی فکرم را مغشوش میسازند.
من دین را از پدر و مادرم آموختم. پدرم سنی و مادرم شیعه بودند. روزی از پدرم سوال کردم که آیا من شیعه هستم و یا سنی؟ پدرم بجواب گفت که نه شیعه و نه سنی ، بلکه مسلمان هستی، به خداوند اعتقاد داشته باش و پشت دیگر مسائل اصلا" فکر نکن. به همین لحاظ من به خدا اعتقاد دارم.
امروز همه بدبختی ها بالای انسانها در ممالک اسلامی رخ میدهند. در ممالک عربی، در افغانستان، در پاکستان و در... مردهای عرب به اندازه مغرور و عیاش هستند که دیگر انسانها رااصلا" انسان نمیدانند.
در افغانستان و پاکستان فجایعی بیشماری به نام دین و مذهب رخ میدهند. همین ملاهای بی دین، به مهارت و انواع حیله بالای نو جوانان کار میکنند تا آنها جان های شیرین خود و یک تعداد دیگر بی گناه را از بین ببرند.
آیا همین دین است که خدای متعال حکم کرده؟
در نظر سنجی هم مشاهده میگردد که یک تعداد که خود را منور میدانند، حرف های بی دلیل و بی منطق را می نویسند که افکار را مغشوش میسازند. این منورین و این ملا ها باید بدانند که در این قرن بیست و یکم، حرفهای شان را کسی قبول ندارد. البته در افغانستان عزبز ما، جوانان از ترس صدای خودرا کشنده نمب توانبم، مگر در دل نفرین میفرستیم. اگر به همین منوال تبلیغ دین دوام کند، یقینا" بعد از چند سالی جوانان ما از دین نفرت پیدا خواهند کرد.
معذرت میخواهم که درد دل خود را بیان کردم. امید وارم که علما و روشنفکران قهر نشوند.


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 09.04.2010

هموطن عزیز آقای صاحب زاده صاحب سلام،

همان چیزی را که فکر میکردم، دوستان عزیز از نوشته من همان را استنباط کرده اند! بیداد و بی مهری پدر و از این حرف ها سبب شده که من در برابر دین و در برابر سید و میر و صاحب زاده و ملا و شیخ و ... عقده پیدا کنم! این درست نیست! من مرد عقده مند نیستم! آن داستان را من برای این ننوشتم که احساس همدری عزیزان را بیانگیزم. باآنهم تشکر از شما! من آن نوشته را تنها خواستم در برابر عبارتی از محترم جمیلی صاحب که نوشته بودند: سدید سید زاده صاحب،اولاد سرور کائنات و ...، بنویسم؛ به عنوان یک مثال از میلیون هازن و کودک که قربانی همین مجوزی هستند که دین آن را صادر نموده است و در اجرا و در حمایت آن ـ بیشتر از همـه همین ملا ها و سید ها و میر ها و امثالهم پیش قدم هستند! بگذرید از درد و داستان من و میلیون ها تای دیگر! به سوال های من که ناگذیر به مشخص کردن آنها در اینجا میشوم، جواب گفته نشد!

باز هم تکرار میکنم:

آیا چهار زن گرفتن، در نفس آن، بخصوص امروز، درست است؟
آیا میان دو یا سه یا چهار زن اجرای عدالت ممکن است؟
آیا پیامبر با زنانش مشکل داشت یا نه؟
آیا مجوز این کار را در دین صادر کرده است یا خیر؟
فعلاً به همین چهار "آیات" اکتفا میکنم.
جواب یا جواب ندادن من به آنچه شما مینویسید منوط بدان خواهد بود که شما به این سؤالات چقدر منصفانه و بیطرفانه بر خورد می کنید. با احترام، زنده و سلامت باشید


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 09.04.2010

ایوب جان بسیار عزیز سلام
اگر مطالب نوشته اینجانب را بخوبی مطالعه کنید در خواهید یافت که در تمام نوشته ها بحث من روی دو مطلب کاملاً مشخص میچرخد:

1ـ خدا باوری.
2ـ دین باوری.

بسیــاری از اندیشمندان، متفکرین و فرهیختگان مانند گالیله و روسو و نیوتن و انشتین و...به خدا باور داشتند و باور دارند؛ اما به دین نه! چرا؟چون در ادیان حرفهای یافته اند که به هیچ عقلی برابر نمی آیند.
مراهم شما از همان انسانها فکر کنید.
موسی ده فرمانی را که خدا برای هدایت بنی اسرائیل می نویسد، وقتی که از کوه طور بر میگردد و ملت را غرق در عیش و طرب می بیند، به زمین میزند و میشکند!
یک دین باور این حرف را قبول میکند، بدون این که فکر کند که چگونه موسی (یک بنده) میتواند در برابر خدای همه هستی دست به چنین کاری بزند؛ولی یک خدا باور نمیتواند این حرف را بپذیرد! باور بر این است کـه کتاب پنجم موسی را خود موسی نوشته است. یک دین باور میتواند اینرا باور کند،ولی یک خدا باور نمیتواند این را قبول کند زیرا در این کتاب تمام جریان مردن موسی ( این که موسی چگونه مرد و چگونه دفن شد و ... ) یک بـه یک نوشتــه شده است.آیا کسی قادر است بعد از مردن قصه مردن خود بنویسد؟

امیدوار هستم که شما به اصل مطلب پی برده باشید.
چرا برخی از اشخاص نمیتوانند حرفهای شان را رک و راست بگویند، این را از خود و از برخی از دوستان تان بپرسید!
زنده و سلامت باشید و خدا نگهدار تان!


اسم: سليمان شاه صوفی زاده   محل سکونت: هالند    تاریخ: 09.04.2010

دوست و هموطن عزيز آقای سديد، خسته نباشيد
نوشتۀ تان را سر تا پا خواندم و از لابلای آن درک کردم که شمادچار سردرگمی عجيبی در مورد اينکه آيا عيب در اسلام و يا در مسلمانی ما سات، شده ايد.
آنچه را در نوشتۀ شما متوجه شدم، به بحث گرفتن خيلی زيرکانۀ و رندانۀ موضوع "عيب در اسلام و يا مسلمانی" بوده که از اول تا آخر آن شماهيچ حکمی از اسلام را که در آن واقعاً عيب و نقصی باشد، برای آنچه ادعاء داريد بطور مشخص و به مثابه مشت نمونۀ خروار به اثبات نرسانيده ايد، بلکه مانند ساير مخالفين اسلام فقط و فقط اتکاء به اعمال نادرست پيروان اسلام نموده و مثالهای غير معقول و نا درستی را که بر عدم آگاهی تان در مورد اسلام و حتی تاريخ اسلام دلالت دارد، به رخ اسلام و مسلمانان کشيده ايد. بطور مثال موضوع بت شکنی پيامبر اسلام، سلطان محمود،احمد شاه بابا و طالبان را شما خيلی با افتخار و به گمان خود تان شهکارانه به بحث گرفته و آنرا عيب بزرگ و سنت در اسلام دانسته ايد. در حاليکه شما فراموش ميکنيد که اگر بت شکنی يک سنت اسلامی ميبود، پس از زمان خلفاء راشدين تا امروز چه کسی و چه قدرتی مانع شکستاندن بت باميان و ساير بتهای ديگری که در ممالک اسلامی با قدامت صد ها و هزارها سال قبل از اسلام وجود د دارند، بواسطۀ لشکر اسلام شده ميتوانستند و آيا اسلام صرف در زمان طالبان به افغانستان آمده و قبل از طالبان تا امروز صدها سال مسلمانان بر افغانستان حکمروا نبوده اند؟
چرا صحابۀ کرام بت باميان را نشکستاندند؟
چرابه بتهای که در ساير کشورهای اسلامی با قدامت هزارها سال وجود دارند، از زمان حيات پيامبر اسلام تا امروز با وجود خلافت و حکمروايی مسلمانان در آن ممالک هيچ گزندی نرسيده است؟
اگر احمد شاه بابا و يا سلطان محمود از منبع اسلام ايدۀ شکستاندن بتان را گرفته بودند، پس چرا اولتر از همه در کشور خود شان همين بت باميان را نشکستاندند؟ و يا بگمان شما آنها مواد منفجرۀ که چنين بت بزرگ را با اين جسامت از بين ببرد نداشتند؟!
آيا نمی دانيد که در زمان خلافت حضرت عمر فاروق (رض) مسؤليت حفاظت بت باميان را ايشان بطور خاص به حاکم و يا والی باميان سپرده بودند؟
بلی، شکستن بت در اسلام از خود شرايط خاصی زمانی و مکانی دارد که شکستن هر بت در اسلام درست و روا نيست. اينکه پيامبر اسلام بعد از فتح مکه بت های داخل کعبۀ شريفه را که قبله و عبادتگاه همۀ مسلمانان جهان است خارچ نموده و شکستاند، نيز دلايل خاصی دارد و يکی از آن دلايل اين بود که:چون به آن بت ها قبل از اسلام بجای خالق يکتا عبادت صورت ميگرفت ولی بعد از اسلام ضرورتی به آن بت ها آنهم در داخل قبله و عبادتگاه مسلمانان ديده نميشد، زيرا بعد از آن مردم مکه معبود برحق و خالق توانا را ميپرستيدند.
امروز اگر از هر انسان عاقل و حتی غير مسلمان نيز بپرسيد که بعد از فتح مکه و مسلمان شدن اهالی آن مسلمانان با بت های داخل عبادتگاه وقبلۀ شان چه بايد ميکردند؟ پاسخ حتماً همين بود که بايد آنرا از عبادتگاه شان خارج نموده و چون آن بتان حيثيت معبودان دورۀ جاهليت را به آنها داشتند بايد آنرا از بين ميبرند. بناءً شکستن بت باميان بواسطۀ طالبان هيچ ربطی با اسلام ندارد و اسلام با بتی که در يک کشور اسلامی در مکانی غير از عبادتگاه ها قرار داشته باشد، هيچگاه کاری ندارد و حتی در حد امکان از آن حفاظت نموده و بخاطر عبرت ديگران مبنی بر اينکه عبادت به يک موجود بی جان که حتی قادر به دور کردن گرد و خاک خويش نيست و کار عاقلانه نبوده ، اسرار بر موجوديت آن ميورزد.
به هرصورت چون در موارد ديگر هموطنان عزيز نظريات و اشاراتی داشته اند، نميخواهم بحث را به درازا بکشانم و صرف به همين اکتفاء ميکنم که به بحث گرفتن موضوع " عيب در اسلام و يا مسلمانان" تان نه از روی دلسوزی به جوامع انسانی و حقوق زن و ... بوده بلکه خيلی زيرکانه خواسته ايد، آفتاب را که خفاشان تحمل تجلی آنرا ندارد، با دو انگشت پنهان نماييد.
اميدواريم بجای ملامت قرار دادن داکتر و ادويۀ شفابخش آن، مريضانی را که طبق فرمايشات داکتر عمل ننموده و ادويه را خلاف توصيۀ داکتر و يا هم هيچ استفاده نميکنند، ملامت قرار دهيد.
مؤفق باشيد.


اسم: احمد   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 09.04.2010

خدمت گردانندگان افغان جرمن آنلاین
مگر شما خود از مروجین همین عیب ها که در اسلام تان است نیستید
که نوشته ام را سانسور کردید.شما که شهامت نشر اندیشه دیگران را ندارید چرا نوشته آقای سدید رانشر کردید ودر نظر خواهی گذاشتید.

شما یکبار نوشته فردی بنام محمد از افغانستان را دوباره بخوانید که با اندیشه ناب اسلامی خود آنچه در چنته اسلامی خود داشتند نثارم کردند ولی جواب من برای تان مطابق درک اسلامی تان نبود واز نشر باز ماند .جناب محمد از (غًل خود شروع کردند وبه خًل خود ختم کردند)اما چون با اسلام تان مطابقت کامل داشت تمام دًرفشانی های اسلامی شان نشر گردید وجواب من سانسور گردید.اگر به همین سلسله ادامه دهید صفحه نظر خواهی تان به شعبه تبلیغات حزب اسلامی وجمعیت اسلامی تبدیل خواهد شد
شاد وکامگار باشید


اسم: حقبین   محل سکونت: از کوچه .....    تاریخ: 09.04.2010

جناب ایوب از کلیفورنیای امریکای شریف:
اگر تمام کشف و فش گپ های شما را نقد کنیم، شما برده داری مشروط در صدر اسلام را بخاطری تائید می نمائید که رژیم غدار و متجاوز امریکا مردم را در بگرام و ابوغریب بدون دلائل موجه زندانی می نمایند!؟
لطف نموده بفرمائید که هدف شما از همچو حرفهای بی معنی و میان تهی چیست؟ در یک جمله آیا اسلام با احکام مشروط در مورد برده داری خوب است یا بمثابه رژم غدار امریکا خراب؟


اسم: عبدالله عابد   محل سکونت: کابل    تاریخ: 09.04.2010

با تشکر از اداره محترم سایت افغان جرمن !

چند روز قبل کسی بنام روشن درین مناقشۀ فکری بین دینداران و دین ستیزان اشتراک کرده و نظر خو د را دربارۀ پیدایش اسلام چنین ابراز داشته بود:
و من از خوانندگان انتظار دارم مجددا نظر این ایدیولوگ را هم بخوانند و بعد جواب را هم مرور بدارند.
-------------------------------------------------------
اسم: روشن محل سکونت: کراچی تاریخ:
03.04.2010 با عرض احترام
اسلام یعنی اقتباس از دین یهود و مسیحیت باعصارۀ ذهنیت قرون اوسطایی عرب که جایش را در تمدن معاصر به مشکل می یابد. فقط آنهاییکه ازین حقیقت آگاهی ندارند و یاآنرا وسیلۀ بقای قدرت و نفوذ خود در بین جامعۀ ناآگاه مسلمانان میدانند هنوز برآن اصرار میِورزند.
تحقیقات و مشاهدات نشان میدهند که بخش قابل توجه انسانها در کشورهائی بنام مسلمان از ملاها، آخوندها و ضوابط اسلامی بیزار اند.
یگانه وسیله ایکه تا هنوز اسلام را قایم نگهداشته است ترس جزایی میباشد امااین ترس روزی از صحنه خواهد رفت و تابوی وحشت درهم خواهد شکست. هر قدر میتوانید چهرۀ واقعی ادیان راافشا سازید و این طلسم خدغه و نیرنگ را درهم شکنید.
به امید جهان با اندیشۀ انسانی.
---------------------------------------------------------
این اقا که خودرا روشن خطاب کرده است و فکر کنم از قماش همان روشن فکرانی مانند تیپ های آقای عبدالرحمن جان است که چندی قبل اتحادیۀ اروپا اورا از افغانستان به ایتالیاآورده بود و ایشان در نوشتۀ خویش چنان در سفتند.
و چون طبق ادعای شان در کراچی هستند به احتمال قوی منتظر ورود به اروپا و یا غرب باشند و برای تقویت کیس و دوسیۀ پناهندگی خویش می بایست مطالب ذهنی برای خویش تمرین و پرکتس کنند.
من قبل از اینکه به نقد نوشتۀ این چشم براه بهشت موعود بپردازم لازم دیدم تا ادعاو تحقیقات تاریخی این مورخ قرن بیست ویکم را با مثال معروفی که در افغانستان در جمع ملاهایکه از تاریخ اسلام هم بلدیت داشته و اتفاقا خیلی هم مشهور بوده است آورده و سپس جواب ارئه کنم:
از طالب مبتدی ای کسی سوال کرده بود که حضرت امام حسن و امام حسین با معاویه چه نسبتی داشتند؟
او در جواب گفته بود که:
« ( خسن ) و (خسین) هر (سه)،(دختران)( مغاویه) بودند»
شناخت این مورخ روشن که ذهن ان تااین اندازه تاریک مانده است در همین حد بیشتر نیست.
اولا - این نوشته برای آقا و یا خانم روشن نیست زیرا ایشان در جنگ مستقیم و در رو با همۀ ادیان قرار دارند.
و البته این نوشته صرف برای خوانندگان است چون خود جناب روشن تیغ از نیام کشیده و بجنگ همۀ ادیان شتافتند و انها فعلا در سنگر حمله و آتش قرار دارند، بناءً برای نقد و رد ادعای پوچ و میان تهی و نهایت سخیف این ادعا نامه باید عرض کنم که:
ادیان ابراهیمی و همه ادیان آسمانی اساس دعوت ایشان پرستش خداوند یگانه بوده و همه منادی آزادی انسانها از بند نفس و شیطان و خرافات و شرک بوده اند که این ادیان دارای کتب آسمانی و یا صحایف بوده و یا بر منطقه - قوم و زمان محدود از طرف خداوند ماموریت داشتند تا مردم را به خداپرستی دعوت و امور زندگی مردم را هم طبق همان آئین الهی تنظیم کنند.
نانیا - ادیان قبلی با گذشت سالیان متمادی رو به استحاله گذاشته و با لاثر انحراف پیروان و جلو داران انها از اصل و محتوا خارج گردیده و به جز آثار اندک از روایات مجهول و مجعول دیگر چیزی بنام دین باقی نمانده بود. چنانچه دین یهود هم باز توحید را رها کرده و به شرک گرویدند و پیروان حضرت مسیح هم به شرک روی آوردند و حتی از اصل و محتوای اصلی این ادیان چیز مستندی بدسترس نیست و حتی اناجیلی که نوشته صدها سال بعد ذریعۀ دیگر افراد نوشته شده و امروز بیش از شش انجیل وجود داشته که هر کدام بادیگری در تضاد بوده و طبق تحقیقات دوکتور احمد دیدات مرحوم که خود از جلو داران اصلی دین مسیحیت بود در حدود بیست و پنچ هزار تناقض در انجیل وجود دارد.
ثالثا_ دین یهود به عین شکل که حتی قدامت بیشتر دارد بیشتر دسخوش استحاله گردیده است و به جز مسایل اندک اعتقادی و اجتماعی بیشتر آموزۀ تورات حتی با هیچ یکی از موازین عدالت و سنن خلقت برابر نبوده و نیست. چنانچه در اموزه های تلموت آمده است که:
که خلقت تمام موجودات روی زمین خاص برای استفادۀ قوم یهود بوده و حتی خداوند خلقت دیگر انسانها را نیز(به غیر یهودی ها) مانند حیوانات برای بار کشی قوم یهود خلق کرده است و بالاتر از حیوانات بارکش دیگر ارزش و اعتباری در خلقت ندارند؟؟؟؟
و در مورد مسلمانان نظریات بمراتب افراطی تر و سخیف تر ارائه شده است.
رابعا-اسلام بعنوان اکمل ادیان الهی و آخرین سلسلۀ ادیان آسمانی با قرآن مدون از ابتدای دعوت پیامبر گرامی اسلام ظهور کرده است و آیه به آیه قرآن در زمان و لحظه وحی نوشته شده و در قرآن برعکس دیگر کتب قبلی هیچ تناقض و پارادکسی کسی پیدا نکرده است. و احکام آن شامل امور اعتقادی - عبادی و معاملاتی و...و زندگی اجتماعی است و این دین باشرایط زندگی انسانها و عقل گرائی و خرد گرائی آن از یکطرف و همچنین علم گرائی و تجربه گرائی آن ازجانب دیگر برایش ضمانت بقا داده است...وهمجنین باز بودن دروازۀ اجتهاد- تطور-و تکامل وهمآهنگی ان با پیشرفتهای علمی و دست اوردهای بشری خود گواه موجز الهی بودن الهی و معجزۀ جاویدانی این دین حنیف بوده و میباشد.
این دین نه تنها در بربر الحاد و بی خدائی قدرت چلنج دارد بلکه در برابر تمام مسایل اختراعات و اکتشافات علمی و مسایل احکام اجتماعی و حقوقی و پیشرفتهای جامعۀ بشری حرف برای گفتن دارد.
از اینکه آقای روشن مصمم هستند که نه تنها اسلام بلکه همه ادیان را از پا در بیاورند بگمان من زور خود را ازمایش نکرده وارد این معرکه شده اند.
پنجم _ اقای روشن در اخیر خواستار جهان بدون دین شدند
بنظرم این مامول شان هم از جمله ارزوهای است که متاسفانه ایشان و هیچ نسل دیگری بآن دست نخواهند یافت و با دل پر خون از دنیا خواهند رفت، زیرا بشریت منهای دین و اخلاق یعنی سقوط و هبوط آدم از منزلت انسانی به حضیض ذلت حیوانی و سقوط است وامروز در تاسر دنیا وحشتی را که بیدینان در عرصه های سیاسی واجتماعی ایجاد کردند بشریت را به سراشیبی سقوط مواجه ساخته اند.
هرچند علما و دانشمندان علوم اجتماعی تلاش وسیع دارند تا بر این نهاد ناآرام جهان وسیله ای تسکین پیدا کنند. و دین یگانه کنترولر غرایز و خواسته های انسان در روی زمین است که تمام غرایز بشری را به شکل متعادل ان کنترل میکند.
والسلام ازعنایت خوانندگان وسایت افغان جرمن مجددا تشکر میکنم. عبدالله - عابد کابلی


اسم: ایوب   محل سکونت: كليفورنيا    تاریخ: 09.04.2010

هموطن عزیز آقای سدید سلام!

از حسن نظر تان و از نصایح ارزنده و از پندهای مخلصانه و از اخلاص بی شائیبانۀ شما یک جهان سپاس!
چرا؟ بدون مقصد که نمیشود کسی وقت پر ارزش خود را ضایع ساخته در مباحثی داخل شود که عنوانش معکوس طبیعت انسانان خردمند و یا خدا پرستان نباشد، ورنه من کجا و توقفم درینجا کجا!
آقای سدید، نه بحث را ببیراهه کشیده ام و نه شمارا بچیزی که پنداشته اید متهم ساخته ام.
اگر از کلام خدا بیزارید بیائید یک مثل قدیمانه را خدمتان تقدیم کنم: میگویند: دزد بر سر خود پر دارد. ورنه من شمارا دزد خطاب نکرده بودم. بهر حال من میتوانم شخصیت شمارا از روی مضمون و حتی عنوانتان تشخیص دهم که هرگز از زبان شما این کلمۀ آخر که گویا خدای وجود ندارد را کسی نخواهد شنید، مطمئن باشید و مطمئن هستم.
اما سوال اینجاست بابا جان نهایت محترم و گرامی، که گفتن و بزبان راندن این سخن چرا بر شما اینچنین وزنین و سقیل افتاده است، که گهی شف شف و گهی ام کناره و کنایه و حاشیه روی ؟ مردانه، وار کنید بابا جان. از عقب که هرکس میتواند فایر نماید آیا این جرآت و توانمندی را پورتال های این سایت از شما گرفته اند؟ ... پس چرااز گفتنش این همه شرم و حیا میکنید؟ حال آنکه شفتالو گفتن بهتر از شف شف گفتن است.
خواهید گفت که بابا، باگفتن این حرف است که عقل ها زیر سوال میرود. اگر نه اینچنین است، خط و مش خود را واضح تر سازید. و اگر خدای هست، دینش نیز بیگمان هست. اینکه ما از آن غلط استفاده میکنیم و یااین دین خدا را ببازی گرفته ایم و یا از آن تفسیر های نامناسب کرده ایم، محسنی چه میکند و سیاف و ربانی بکدام خواب و خیال هست و طالبان نام دین را بر زمین زده اند درست و بجا است که فرمودید و من نیز بر این باورم.
دیشب شما آقای رضا آغاسی صاحب را در تلویزیون ملاحظه فرمودید و من چندی قبل چند یوتیوپ از حرکت دوران خون و سیستم پمپ نمودن قلب را مشاهده نموده بودم و تا ایندم بفکر قدرت بیچون و چرای آن ذاتی هستم که چنین نظم و نظامی را در وجود ما بنا نهاده است در حالیکه با خود می اندیشیدم که چرا این همه دانشمندان و سائنس دانان و تکنالوجیست ها و دکتوران که از ما بیشتر میدانند ولی بدان متوجه نمیشوند که در عقب این جهان با شکوه ذاتی هست که همه را در کنترول دارد؟ آیا میشود این عیوب انسان ها را از دین و خدا دانست ؟ میدانم نویسندۀ این مضمون که عنوانش گویندۀ راز درونش هست نمیتواند راست بگوید. بیشتر مزاهم تان نمیشوم مزاهمم نگردید.


اسم: داکتر صفی الله صاحبزاده   محل سکونت: کوپنهاگن دنمارک    تاریخ: 09.04.2010

هموطنان محترم سلام

آقای سدید :
از مشقتی که در دوران طفولیت از جانب پدر بی انصافتان بر شما حواله شده واقعآ متاثر شدم، و حال دریافتم که چرا شما از دین اسلام که از طرف خدا به وسیله محمد(ص) به بشر نازل شد دل پرخون دارید، خصوصآ که قرار نوشته شما پدر بی انصاف تان از نسل محمد(ص)است . آقای سدید قبل ازینکه چگونه ظلم پدر و مادر اندر تان در ایام طفولیت بر روان پاک طفولیت تان سایه افگنده کمی مختصر بنویسم، چنین بی انصافی را تنها پدر اصلی و مادر اندر تان مرتکب نشده و نه هم این دو بخاطری که مسلمان بودند این ظلم را مرتکب شده اند، من زیاد تفصیل نمیدهم در همین قاره اروپا در کشور اطریش یک واقعیت تکان دهنده مدیا های جهانی را به خود مشغول ساخت که تفصیل آنرا میدانید که دخترش را مدت 24 سال اسیر شهوت خود ساخته بود.
در همین کشور دنمارک که من ساکن آن استم پدر و مادر دنمارکی به توافق هم دو دختر شانرا که یکی 9 و دیگری 11 سال داشت به مدت 4 سال تمام در مقابل پول میفروختند و دو سال قبل این عمل افشا شد و در مدت یک سال 43 مرد بین سنین 23 و 79 سال با ارتکاب عمل جنسی با این دو طفل دستگیر شدند، خوب آقای سدید گناه اسلام در دو مثالی که ذکر شد چیست ؟؟ در هر دو حالت فوق والدین مسلمان نبودند، شاید بی دین.
آقای سدید من ضربه روانی که در ایام طفولیت بر شما وارد آمده درک میکنم و از میکانیزم آن که چگونه در ایام بعدی زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده صرف نظر میکنم، همینقدر میدانم که در کشور های اروپایی اطفالیکه ضربه های روانی دیده اند فورآ در مراکز درمانی توسط روانشناسان ماهر اطفال و نو جوانان مورد تداوی قرار میگیرند.
به هر حال امید است خاطرات تلخ طفولیت تان را فراموش کنید و اگر انشاالله صاحب اولاد هستید با ایشان محبت کنید.
صحتمند و شادکام باشید.
برادر تان صفی الله


اسم: پیروعقل   محل سکونت: شهرچراغ    تاریخ: 08.04.2010

درود به آنانیکه به انسان و به دوستی و صلح می اندیشند.

دین انګیزهً اصلی انتحاریان و ګردن بُری هاست. چګونه می توان این همه را نادیده ګرفت و علیه آن سکوت اختیار کرد؟


اسم: پیرو عقل   محل سکونت: شهرچراغ    تاریخ: 08.04.2010

نیت خوب به همه،

اصل موضوع دین در ترس انسان از مرگ است.
اگر این ترس را از خود دور کنیم دیگر ضرور نیست دیندار باشیم؟
بیایید جرأت کرده خود را آمادهً شنا در آتش دوزخ سازيم، با مارها و کژدمها پنجه دهيم و بر روی نکیر و منکر تف کنیم. آنگاه آنها از ما خواهند ترسید و ماخواهيم توانست یک زندگی زیباداشته باشیم.

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمارا

اگر کسی بااین همه میخواهد دیندار بماند، بماند. چرا بر دیندار بودن دیگران اصرار میورزد؟ مگر نمیداند که بی دین هااز غضب خدایان هیچ هراسی ندارند و به هر نوع مقابله با آنها مردانه وار حاضراند؟

آقایان دینمدار!

لطفأ به دیگران اجازه دهید بیدین باشند. شما را چه اندیشه و زحمت که آنها به جهنم میروند؟ آنهم در حالیکه آن جهنم تخيلی را آگاهانه باآغوش باز مي پذيرند و در صدد جنت ساختن جهنم دنیای واقعی اند.


اسم: عبدالجليل جميلي   محل سکونت: کا ليفور نيا    تاریخ: 08.04.2010

جناب سدبد گرامي!

فکر ميکنم برای شما منحيث يک انسان بادرک جواب مفصل لازمي نخواهد بود و بهمين قدر اکتفا ميکنم که از شخص با فهم دانشمندی چون شما اين جریاني را که ملت افغان و ددمنشا ن چپاول گر در چه حال اند و ما و شما در چه جدال!! اين انتظار را بکلي دوُر از وقت و زمان و فرصتش ميدانم - لطفاً همين قدر فرصت دهید تا اين ملت تباه شده يک رهبر بدرد خور پيدا کند و رمهٔ گوشت خوران داخلي و خارجي دست از سر اين ملت در حال مرگ و تباهي بر دارند بعد از آن شما ميدانيد و هم گز و ميدان. ولي انداختن همچو توپ فوتبالي در ميدان گاو جنگي افغانستان را خودم شخصاً مرچ و مسالهٔ بي درمان ميدانم و هر آنچه ديگران ازين لطف شما بهره برداری ميکنند و هزار داستان نظربست مربوط بجود شان ولي باز هم حيفم ميابد از زحمت بي وقت و نا مناسب فعلي تان که نه دردئ را درمان ميکند و بلکه نمکي هم بر جراحات اين ملت ماتم زده و مهاجرين هزار مفکورهٔ سرگردان ما. و سلامم را همدردانه بپذيريد


اسم: ایوب   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 08.04.2010

دوستان نهایت محترم و هموطنان عزیزیکه در سدد تلاش حقیقت میباشند و مقاصد بهانه جوئی و انتقام گیری و تبعیض را ندارند سلام و احتراماتم را تقدیم داشته هرچه بیشتر خواهم کوشید تا ذمینه اختلال های دشمنان دین و خدا را بقدر توانم گرفته باشم.
چند سطری به اجازۀ برادران و خواهران گرامی موجود در سایت بمانند آقایان عبدالعزیز، عزیزالله و متباقی عقیدت مندان دین خدا و شریعت محمدیه، موضوع بردگی و کنیز داری را روی دست گرفته در میدان برسی و تحلیل خدا جویان و از خدا بیزاران میگذارم . گستاخی این نادان را درین تالار مباحثات، بی ادبی تلقی نفرمایند زیرا آقای علی محمد و لیلی نوری نیز بدان اشاره نموده طلب معلومات شده اند، شاید منظور ایشان ازین پاسخ دریافت حقیقت باشد؟ اکثر میپندارند گویا عیب دین را برخ دینداران کشیده و ضیعف الایمانان را بخود جلب و جزب کرده باشند، چون موضوع نیز جالب و باریکی های را در قبال دارد و نمیشود تمام ابعادش را جلوه گر ساخت ، اما برای نکته دانان و تآمل و تعمق گران ممکن است کفایت نماید.
گرچه برادر محترم ما آقای عبدالعزیز مختصرآ ایراداتی را ارائه نمودند که به ایمان من و هم کیشانشان می افزاید، ممکن بقناعت بیطرفان نیز مفید واقع شده باشد اما نمیشود دهن مغرضان را با آن بست. ولی نصایح پر ارزش شان گویا بسوراخ دیوار میرود. شکی نیست که در همچون مناقشات دو گروه گرد هم بیشتر جمع نشده، لیکن تعداد تماشاچیان و خوانندگان را بخود جلب میکنند. فراموش نفرمائید که ایشانند قضاوت گران، ایشان اند که از خواندن مطالب نویسندگان گمراه میشوند و یا هدایت نصیب شان میگردد. و الی راه با خدا و بیخدا ، دین دار و بیدین از قبل معلوم بوده و این گفتگو ها گرهی از گره ها را نمیتواند باز سازد. مقصد اصلی همان خوانندگان اصلی هستند که بمانند تشنه گان و گرسنگان بدر و دیوار های سایت ها سر میزنند و میخواهند حقیقت را ازینجا دریابند. بهر حال به بهانه پاسخ مطلب را آغاز میداریم. امید آقای عبدالعزیز مرا همراهی فرمایند.
الف : هر چند این اسم برده داری و کنیز پروری از تلخترین و قبیح ترین اسامی های زمان و تاریخ بشریت بوده و قدامت قدیمانه را داراست. اما خوشبختانه، آغاز گرش دین مبین اسلام نیست، بلکه اسلام این میراث بی دینان را در طی یک و یا بیشتر از یک قرن خاتمه بخشید، در حالیکه ادیان دیگر و غیر مذهبان جهان و بشر دوستان ما که اینک داد از حقوق بشر میزنند و این سنگ گران را بر سینه میکوبند، همین یکصد سال قبل با جبر و زور و تظاهرات نهضت آزادی خواه بردگان بقیمت ریختن خون برده ها و تظاهر چیان جهان این قانون ظالمانه گویا از میانشان برچیده و یا میتوان گفت که اسمش متمدن و ظاهرش مفتخرانه گردید. اما اسلام آنرا سیزده صد سال قبل برچیده بود. معلوم است که اسلام نه آغاز گر این قانون غیر بشری بوده و نه بر دوامش ثابت قدم مانده و نه بر برچیدنش سهل انگاری کرده است. اما درین قسمت که چرا این قانون غیر بشری را لغو نکرده در حالیکه بدرد بخور مستقبل نخواهد ماند، دلائلی معقولی وجود دارد که در وقتش توضیح خواهد شد.
حالآنکه مغرضین این چهار مغز کورک را برعکس بر فرق اسلام میشکنند. چرا؟ زیرا اسلام برای نابودی و فسخ این قانون غیر بشری اقدام و قوانینی را وضع نموده بود که روی همان پلان و برنامه، این پدیدۀ ناگوار از میان شان چنان محو و برداشته شد که از آن نام و نشانی باقی نماند.
ب : دین مبین اسلام هرگز با برده داری موافق نبوده بلکه از ایام ظهورش در مقابل این پدیدۀ شوم که مروج خاص و عام بود قرار گرقت . کسانیکه از سیرت آنحضرت ص باخبر اند میدانند که ایشان سیزده سال را در مکه چسان سپری نمودند و از آنجایکه مشرکین و کفار مکه اطلاع یافتند که اسلام برای بردگانشان حقوق انسانیت و شرافت را قائل است، دست به مخالفت زده برده های چون بلال حبشی و سویه و خاندان یاسر را زیر زجر و شکنجه های شدید گرفتند و تعدادی را هم به شهادت رسانیدند که کافر و مسلم ازین امر انکار کرده نمیتوانند.
ج : آزاد نمودن برده ها در ابتدای اسلام، که مردم هنوز اسلام را نپذیرفته بودند چگونه ممکن بود تا برده های مخالفین را رها مینمود؟ اما بعد از رشد نمودن اسلام در مدینه منوره چرا اسرا را برده گرفته و رها نمیکردند؟ بلی، برده ها دو گروه را تشکیل میداند. اولی بردگانی بودند که تعلق به اشخاص داشتند. گروه دومی همان اسرای جنگی بودند که در جنگ ها به اسارت گرفته میشدند.
گروه اولی بردگان افراد : این برده ها از جاهای دور دست مانند حبشه، شام و عراق و غیره خریداری شده به مدینه آورده شده بودند. با در نظرداشت حالت اقتصادی آن زمان که فامیل های متوسطی همچون من و تو قادر بخوردن نان گندم نبودند، حتی این پیشوای ما که امروز زیر تعرضات شدید مخالفین اسلام قرار گرفته اند، از نان جو شکم سیر نخورده بودند. آیا در همچون شرایط، فرمان آزادی تمام برده ها، دیده و دانسته ایشان را بکام مرگ و گرسنگی و بی خانگی دعوت کردن نبود؟ خود قضاوت نمائید! بلکه ایشان درین قسمت از نبوغ و لطف نبوت کار گرفته مصلحت آزاد ساختن تدریجی را از طریق عاطفه و صلۀ رحمی بمردم تدریس نمودند که تا آخرین رمق حیات مبارک شان مردم را بدان فرا می خواندند. و از حقوق بردگان محافظت مینمودند که تمام احادیث و تاریخ اسلام بر این امر گواه میباشد.
و چنانیکه دیدیم این برنامۀ دقیق و زمان بندی تدریجی بلآخر همه برده ها را آزاد ساخت.
بی آنکه این آزادی عکس العمل نامطلوبی را در جامعه بوجود آورد.
د : برنامة اسلام در مورد برده داری فقط در مورد اسیران جنگى که از کفار گرفته می‌‌ شد بود. احکام خاص بردگان مربوط باین اسیران جنگى است. افرادیكه از کافران و مشرکان اسیر می‌‌ شدند، براى نگهدارى و کنترل آنان بایستى آنان را زندانى کنند. در نتیجه بودجه و هزینة هنگفتى بر دوش جامعة اسلامى تحمیل میشد. و اگر می‌‌ خواستند همه را یکباره آزاد و رها کنند، عمل غیر عاقلانه بود، چون این اسيران کسانى بودند که با مسلمانان جنگیده و حتى تعدادى از مسلمانان را کشته‌ بودند. بنابراین راه عاقلانه این بود که حاکم اسلامی ، اسیران را به افراد توانمند مسلمان بفروشد و از این طریق از یکطرف بیت المال تأمین شود. از طرفى این بردگان و اسیران کم کم در جامعة اسلامى هدایت شوند. اسیران برای مولاى خود کار اقتصادى انجام میدادند و هیچ بارى بر دوش جامعه و حکومت اسلامی اضافه نمشد. بنابراین دربارۀ اسیران جنگى و کنترل و هدایت آنان به اسلام، این طرح قابل تقدیر است نه مذمت. البته این طرح الزامى نیست و حاکم اسلامى اگر صلاح بداند میتواند آنانرا آزاد نماید یا آنانرا بعنوان برده به مسلمانان بفروشد يا زندانی نماید و یاهم با اسرای مسلمان نزد کفار تبادله نمایند.
آیا قانون حقوق بشر تا امروز اسیران را در زندان ها نگه نداشته اند؟ این زندان های گوانتانامو و بگرام و ابو غریب از برای اسیران جنگی نمیباشد؟ اما با این هم مسلمانان در همان عصر چنین نمیکردند که امروز درعصر پر تمدن، پیشرفته ترین مملکت تکنالوجیست دنیا، میکنند.
پس میتوان با جرآت تمام گفت که اسلام با برده داری موافق نیست و نه ابداع کننده اش میباشد، بلکه در خاتمه دادن این پدیدۀ قبیح رول اساسی را بازی نموده است.
اما در قسمت اینکه چرا این عمل کاملآ لغو نشده بایست بگویم که : مگر حکم اسلام و رهنمائی قرآن برای همه عصر ها نمیباشد ؟ بلی این احکام قرآنی با روشنی مسائل فقهی اسیران جنگی بحکم خود باقیست و در زمان ما نیز قابل اجرا میباشد. و هنوز جهان قادر نشده تا بهتر از این احکام را در یابد، دار و ندار قانون حقوق بشر نیز از همین احکامات قرآنی نشآت میکند.
تصوری که ما از رفتارهای ظالمانه و بی رحمانه غربیان در مقابل برده ها در ذهن می پرورانیم، بهیچ وجه در مورد سرزمین های اسلامی مصداق نداشت. دوستان عزیز! دیده شود خردمندان ما از این تبصره چه برداشت میفرمایند، آیا ممکن است موضوع باریکتر و حساس تر کنیز داری را روی دست گرفت و یا خیر! موفق باشید.


اسم: داکتر صفی الله صاحبزاده   محل سکونت: کوپنهاگن دنمارک    تاریخ: 08.04.2010

جواب مختصر به پیرو عقل از شهر چراغ :
شما اصرار دارید که به پرسش شما که آیا به مخالفین فکری خود اجازهً زنگی کردن را میدهید یا نه؟
جواب را خود دریابید ، در بسیاری کشور های اسلامی مخافلین فکری از حقوق و حق زندگی آزادانه برخوردار اند ، کشور مالیزیا ، مصر ... و غیره .
من در نوشته اولی خود سوال مختصر نمودم کی جواب داد ؟ اگر شما به سوالم پاسخ معقول و غلمی ارایه کردید ، حاظرم سوالات تانرا جواب دهم.
با احترام


اسم: فرقاني   محل سکونت: XXXXX    تاریخ: 08.04.2010

آغايي پيرو عقل اين عقل که شما پيرو آن استيد ملک شما است يا مالک آن خداوند متعال است و آنرا به شما خداوند داده است تا بتوانيد به اساس آن بد را از خوب تميز کنيد .
اګر اين عقل را خداوند برايتان داده است پس مالک اين عقل اسلام را چون راهبرد براي زندګي بشري توسط رسول اکرم صلی عليه وسلم عنايت فرموداست تا انسان بتواند به رسيدن به آن هدف که بخاطرش آفريده شده نايل ګردد ، در غير آن نظام هاي بشري امتحان خود را براي تنطيم و بهبود زندګي بشري داده است واز همينجاست که يکي آن جاي ديګر را ګرفته است بجز از اسلام که تا روز قيامت همينګونه خالد باقي خوهد ماند .
اګر شما به اين باور استيد که خالق عقل ،فهم ،ادراک ، و تمام صلاحيتهاي جسماني شما الله متعال است پس الله متعال دين اسلام را براي زندګي دنيوي وآخروي تان عنايت کرده است تا همه امور زندګي تان را به اساس آن تنظيم کنيد ، تا موجب رحمت الله متعال قرار ګيريد ، واګر به اين باور نيستيد ،پس شما را راه و مارا راه .


اسم: داکتر صفی الله صاحبزاده   محل سکونت: کوپنهاگن دنمارک    تاریخ: 08.04.2010

سلام به هموطنان محترم و با ادب :

من مختصر در مورد داشتن عقیده به خدا و یا نداشتن عقیده به آن نوشتم، و همزمان متذکر شدم که اینگونه بحث ها و سوال ها همیشه ادامه خواهد داشت و علاوه کردم که اعتقاد بخدا و یا برعکس آن فطرت انسان است.
در کجای نوشته ام به بی خدایان فرمایش، دستور و دشنام داده ام؟
اینکه نوشته ام کسانیکه دارای عقیده مذهبی اند نسبت به بی عقیده ها کمتر به امراض روانی از جمله دیپریشن، ترس، ناامیدی... و خودکشی میشوند این حرف من نیست، امار و تحقیقات روانی این واقیت را مستند ساخته است، این مطلب را بار اول در دوران تحصیل در فاکولته طب پوهنتون کابل از مرحوم پوهاند علی احمد خان متخصص امراض عقلی شنیدم.
بعد از نوشته مختصرم متوجه شدم که بعضی ها مرا متعصب و کنایه های بی عقلی حتی کلمات خر و الاغ استعمال کرده اند، نوشته ام را میتوانید دوباره از نظر بگزرانید، در کجایش بر بی خدایان توهین کرده ام، در نوشته ام به اصطلاح عوام متذکر شده ام که عیسی به دین خود و موسی به دین خود.
من معتقدم که نباید با زور عقیده خودرا به دیگران تحمیل کرد، و نه هم به عقیده دیگران توهین کرد، هرکس حق آزادی عمل و بیان دارد منتهی با احساس مسئولیت و احترم به دیگران.
طور مثال اگر کسی از شما که مرا انتقاد کرده اید همجنسباز باشد من کاری با شما ندارم، منتهی تقاضا دارم این عمل تان را پشت در های بسته و دور از انظار عامه انجام دهید، دیگران را به همجنس بازی دعوت و تشویق نکنید و بدتر از آن از زور کار نگیرید که مجازات خواهید شد.
در بقیه موارد هموطنان سوالات همدیگر را به اندازه توان عقل خود پاسخ میدهند.
امیدوارم دشنام ندهید.
با احترام .


اسم: آیینه   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 08.04.2010



خلقی به زحمت سر بیمغز مبتلاست
با این کدو تو نیز تلاش شتاب کن

" بیدل "

جناب آیینه دار؟!

اگر چه شیوۀ نگارش جنابعالی به نظرم آشنا می آید که از آدرس دیگری سر براورده است - ولی از حدس و گمان میگذرم و چند نکته را به صورت فشرده خدمت تان بعرض میرسانم.
از نظر پدیدار شناسی؛ دین بخشی جدایی ناپذیر فرهنگ بشری به شمار میرود. اما این امر که خاستکاه، ذات، ماهیت و نقش دین چی است و چگونه تبیین میگردد؛ به یک بحث جدی و مستقلی جدا از این دیالوگ نیاز دارد. شما میفرمایید که دین پناگاه روحی انسان است. من میگویم که قبول و بر منکرش لعنت! همه متفکرین بدین باور اند که از میان شاخه های گوناگون معرفت بشری؛ تنها دین است که برای انسان "امید" خلق میکند؛ امید به جهان دیگری که در آنجا گویا مرگ خود مرده است وانسان زندۀ جاویدان می ماند.
پس اگر دین از محدودۀ تسلی بخشی و پرورش اخلاقی انسان پا فراتر گذاشته و برای پاسخ به پرسش های بی پایان مربوط به هستی شناسی یا حل امور پیچیدۀ زندگی و پیشرفت بشری - با علم و دانش و فلسفه گلاویز شود و بخواهد جای آنهارا بگیرد؛ به بیراهه رفته است.
اگر دین به تنهایی میتوانست بجای علم و دانش سخن بگوید وانسان را از اندیشیدن و پرسشگری بی نیاز میکرد؛ پس مغز بشر همان می بود که در آغاز ظهور دین بود.
مسالۀ اصلی بحث ما این نیست که چرا دین هست بلکه این است که ما از دین چه درک و تعریفی داریم. به تبع آن؛ این نیز است که ماحق داریم بپرسیم و بدانیم که دین های مشخص چی میگویند و چرا می گویند.
اگر آنچه را که طالبان، جهادیون و ملاهای افغانستان در این سی دو سال گذشته به نام دین به مردم معرفی کرده و در عمل نشان داده اند؛ شما دین می پندارید و پناه گاه روحی خود میدانید؛ من ازآن بیزارم. من ازآن دینی که مردان را بر زنان برتری قابل باشد؛ بیزارم. من از آن دینی که ریختن خون دیگر اندیشان را جایز میداند بیزارم. من از آن دینی که به انسان اندیشه گر حق اندیشیدن و سوال کردن را نمیدهد؛ بیزارم. من از آن دینی که برای انسان از جنس خود او بت میتراشد و قیم تعیین میکند و گروههای را به نام شیخ و پیر و روحانی و ملا و آیت الله و حجت الاسلام و طالب و مجاهد بر زندگی و مقدرات دیگران حاکم میگرداند؛ بیزارم. من از آن دینی که حقوق و آزادی های طبیعی و مدنی انسانهارا سر کوب میکند؛ بیزارم. من از آن دینی که برای شعور و آگاهی انسانها کار مواد مخدرراانجام میدهد؛ بیزارم. من از آن دینی که "رزمندگان" آن سر انسان زنده را با نعرۀ الله اکبر اره میکند؛ بیزارم. اگر جناب "آیینه دار" چنین دینی را قبول دارند و آنرا پناهگاه روحی خود میدانند؛ حق مسلم شان است؛ مبارکشان باد!
اما در مورد ابیات بیدل؛ شما تلاش کرده اید وانمود سازید که گویا من آنرا به بیدل"نسبت" میدهم. نمیدانم اینرا به بیخبری شما از بیدل تعبیر کنم یا ترفندی برای بر انگیختن شک خوانندگان علیه من؟ بهر صورت امید است یک بار به دیوان غزلهای بیدل سری بزنید مشکل تان حل خواهدشد. شما همچنان کوشیده اید وانمود سازید که من بسیار خشمگین وعقده ای و آرزومند کشتن ملا ها میباشم. این در حالیست که من صرف بیت بیدل را نقل کرده ام. اگر بیدل می گوید که "گردن ملا زنیم" بدین معنا نیست که او کشتن کسی را جایز میداند. اگر شما به زبان شعر و شگرد های شعری مانند کنایه، مجاز، استعاره و ... آگاهی میداشتید؛ هرگز چنین تعبیری از شعر بیدل نمیکردید. بیدل در زندگی خود به خشونت و تشدد نپرداخته جه رسد به این که خواهان کشتن ملا باشد. من خود از مخالفین سر سخت جزای اعدام هستم ولو برای جانی ترین افراد مثل ملا عمر و گلب الدین و بن لادن و بوش و دیگر هم کرداران ایشان باشد. از نظر من پذیرش حق حیات برای دیگران و صیانت ازاین حق؛ یکی از ارزش های عام بشری به حساب میرود.
بیدل برای بازتاب اندیشۀ خویش از هرواژه ایکه مناسب دانسته استفاده برده است. به این مثال دیگر توجه نمایید:

بی معرفت به فتوای تحقیق کشتنیست
از هر سری که مغز ندارد ؛ برار مغز
دون همتی که ساخت ز معنا به لفظ پوچ
چون سگ بر استخوان نکند اختیار؛ مغز

امیدوارم با کمی زحمت به ژرفای درونمایه و پیام این ابیات پی ببرید.
به این مختصر بسنده نموده و از ادامۀ بحث با شما معذرت میخواهم. شما میتوانید باز هم بنویسید و بنویسید و خود را راضی نگهدارید.
سوال بیدل اگر جوهر قبول ندارد
تو لب به عربده مگشا من از سوال گذشتم!


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 08.04.2010

آقای جمیلی عزیز،
جای تأسف است که شما تا هنور نفهمیده اید که کفر، هماطوریکه اسلام برای اولین بار از کعبه (مکه)برخاست، نیز برای اولین بار از کعبه (مکه و مدینه) برخاست. شما باید با نام مسیلمه ها بهتر از ما آشنا باشید؛ و از آشوب و تمرد و عصیان و کشمکش و عداوت هایکه بعد از وفات پیامبر جامعه کوچک مکه و مدینه را در خود پیچید.

از ذکر مثال ها که نه وقت آنست و نه حوصله آن را داریم، به ویژه برای اینکه همه ما از آنها با خبر هستیم، صرف نظر میکنیم. به مسلمانی سردمداران دین در این دو شهر ـ یا در این کشور یک بار توجه کنید. چه می بینید؟ مسئولیت اینها در برابر مردم بیدفاع فلسطین چیست و اینها بعنوان مسلمانان باآن چگونه برمیخورند؟

من ساخته و پرداخته یک "سید" هستم؛ سیدی که سه زن داشت و یکی از زنان اش را با سه کودکی که از دو تا یازده سال عمر داشتند همین سید "اولاد پیغمبر " شما از خانه بیرون کرد و به خانه پدر فرستاد. این سید هیچ نوع مسئولیتی را در قبال این زن و کودکانش به عهده نگرفت. اینها چگونه بزرگ شدند داستانی است که در گوش های کسانیکه با حرفهای مانند سید و پیامبر و دین و ... پر هستند فرو نمی روند. زن سوم این سید، یک زن 19 ساله، که تقریباً دو سال بعد از عروسی با وی، این مرد مقدس مرد، در بیست و یک سالگی بیوه شد. طفل دو ساله این زن بدبخت را زن اول این آقا(!) به اصطلاح از سینه اش جدا کرد و خود وی را از خانه بیرون کرد. میدانید زن اول این سید، این اولاد پیغمبر شما، که اینکار را کرد کی بود؟ دختر یک ملا!! یک ملا زاده!!

دور و بر تان را نگاه کنید! میلیون ها تا چنان زنان بدبخت و بینوا و میلیون ها تا چنین کودکان را در دور و بر تان دید، اگر چشمان ضمیر تان باز باشد!

این همه پیر و سید و شیخ و صاحب زاده و میری که همه غرق در ناز و نعمت اند و در ثروت میلولند کدام یک را شما روزی با بیلی بر شانه دیده اید؟ این همه بیداد کفر نیست؛ آنچه را من میگویم کفر است؟ چرا در برابر آن سیدی که ادعا میکند که طفل دختر در بطن مادر را، اگر والیدن بخواهند، به پسر تبدیل میکند، چنین ابراز خشم نمیکنید؟ آیااین کفر نیست؟ نه! چون حرفی با حرفی شما ندارد!

این بیدادی که آن سید شما بر آن دو زن و کودکانش روا داشت از کجا منشأ میگرفت؟ کی این حق را برایش داده بود؟ نگوئید که اسلام شرط عدالت را در میان گذاشته است! مگر شما باین اعتقاد هستید که این عدالت میتواند عملی شود، یا تا حال عملی شده است؟ به چند آیه ـ دقیق نمیتوانم بگویم، ولی از آیه 25 سوره احزاب به بعد، تا آیه 30،اگر مراجعه شود دیده خواهد شد ـ سوره احزاب که در مورد مشکل پیامبر با زنانش نازل شده مراجعه کنید. خواهید دید که در مورد اجرا و حفظ عدالت میان زنان بیشتر از یکی، حتی پیامبر هم مشکل داشته است. من این موضوع را در مقاله مورد بحث هم نوشته ام، ولی کسی به آن تماس نگرفته است!! چرا؟ خود دانند!!


اسم: سید احمد هاشمی   محل سکونت: xxx    تاریخ: 08.04.2010


آينده اسلام … بسمت پيشرفت يا بسمت پسرفت؟


اسم: عبدالرحمن فرقاني   محل سکونت: xxxx    تاریخ: 08.04.2010


بلي، واقعا همه عيبها در مسلماني ماست نه دراسلام!


اسم: عبدالعزیز   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 08.04.2010



به لیلی جان نوری از المان !

سلام گفته و امیدوارم که تشعشع نور پر درخشش ایمان قلب تانرا همیشه منور ساخته و تمام بارقه های شک و تردید از قلب نازنین تان زدوده شود.
و من از شما عاجزانه و ملتمسانه تقاضا دارم تااز آغوش پر مهر اسلام دوری نجسته و بواسط ایکه تا حال سوال تان جواب داده نشده است قهر هم نشده و از در جنگ و ستیز بااین کانون گرم که روح تانرا صیقل داده و جسم تانرا بیشتر نورانی میکند وارد نشوید.
اگر چه دریای پر عطوفت اسلام و دین آنقدر گرم و پر مهر است که برای ان حد و مرزی را نمیتوان قایل شد.
چه بسا مردمیکه عمری را با دین سر ستیز داشتند و باز متوجه شدند که جهان هستی را حساب و کتاب و نظم و ترتیب و قاعده و قانون است و برهان علیت بر همۀ پدیده ها طاری و ساری بوده و ناظم و مقنن اصلی و کنترولر کلی جهان بر اصول و قاعده و حکمت بالغه ای خود بر این جهان سلطه دارد و این جهان را مبدا و انتهائی است.
و البته من و شما بر اساس هدف و مرام خاصی خلق شده ایم و دنیارا نیز اهداف و مقصد و غایۀ خاص میباشد. و بنا براین ماهم در برابر کارهای خود پاسخگو خواهیم بود.
و اگر بازهم بارها راه خطا به پیمائیم باز راه بازگشت باز بوده و هیچکس نمیتواند تا مانع رسیدن به حق و حقیقت کس دیگر شود. و ذات حضرت خالق نیز با کمال حلم مطلق و غفوریت خویش پذیرای هر بندۀ بازگشت کنندۀ خود است.
به قول پیر هرات خواجۀ انصاری بزرگ که می فرماید:

باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ
این درگـۀ ما درگـۀ ناامیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ

و یا به قول حضرت بیدل:

آهوئی دشت معاصی را دو روزی سر دهید
تا کجا خواهد رمید اخر شکار رحمت است

لیلی جان !
در شش جهتی که ما و شما محصور هستیم به کجا رفته میتوانیم ؟
بودند بسیار کسانیکه دوره های را در شک و تردید - بیخدائی - الحاد و حتی ضدیت با خدا و مبانی اعتقادی قرار داشتند اما بعد از سالها قلوب شان مجددا نورانی گشته و باز در برابر ذات با عظمت حضرت باریتعالی سر فرود آوردند.
من قبل از اینکه به سوالهای تان پاسخ ارائه کنم از شما بعنوان برادر تان - هموطن تان - و یا یک انسان از روی همین کرۀ خاکی یک خواهش دارم تا زندگی نامه ای چند شخصیت اندیشمند و اسکالر برازندۀ جهان اسلام را که اصلا مسلمان نبودند مطالعه کنید و قسمتی از نوشته جات و اثار ایشانرا نیز مطالعه کنید مانند:

شیخ یوسف استس که خود از اسقفهای اعظم مسیحیت بوده است - داکتر احمد دیدات مرحوم - شیخ خالد یاسین - یوسف اسلام - یوسف چمبر - حمزه یوسف - دوکتور بلال فیلیپس - و... را مطالعه کنید انشاءالله بشما گمک خواهد کرد. و مشاکل و معضلات لاینحل شمارا در دین حل خواهد ساخت.
حال در ارتباط به جواب سوال تان باید گفت که اسلام مبلغ و مروج نور است تا مردم در روشنائی آن بهتر حرکت کنند و چنانچه یکی از نام های قرآن کریم هم نور است.
و من خیلی خوشحال هستم که شما نوری تخلص کردید و امیدوارم تا با نوریان همیشه نورانی باشید.
اما این نور قرآن سوزنده - ویرانگر - قاتل - اسیر گیرنده و تباه کننده- ویران ساز و ویرانگر نیست.
بلکه روشنی بخش - گرم کننده - حیات دهنده - سازنده - تعمیر کننده آباد کننده -اصلاح کننده و تغییر دهنده و...و...است.
در اسلام اساس تبلیغ و دعوت است بشرط اینکه کسی مانع این دعوت نشود. اگر کسی بر ضد مسلمان (دین - مال - آبرو وعزت) اقدام کند اسلام به پیروان خود حق دفاع مشروع میدهد.
اگر کسی در امر دعوت مشکل ایجاد نکردآنها جان و مال و ناموس شان در امن است و لو که ایشان دعوت دین را لبیک نگویند.
وایشان در سر زمینیکه اسلام نفوذ پیدا میکند از حقوق و امتیازات مدنی و اجتماعی و حتی بر گذاری شعایر دینی بر خودار هستند.
نظام برده داری و کنیز داری میراث دوران جاهلیت قبل از اسلام بوده است واسلام آمد و آنرا بصورت تدریجی زمینه های لغو انرا پیش کش کرد و در نظام اسلامی اصل بر حریت طبیعی انسانهاست چنانچه سید ناعمر(رض) فرموده است که به چه حق فرزندان آدم را که از مادر آزاد تولد میشونداز ازادی محروم کرده و آنرا برده میسازید؟؟؟!!!.
قضیۀ چور و چپاول و غارت هم از سنتهای جاهلی قبل از اسلام بوده و متاسفانه این عمل استعماری را تاچند سال قبل در اشغال عراق ما و شما و تمام تلویزیونهای دنیا مشاهده کردند که موزیمها و آثار تاریخی و طلاهای ذخایر بانکی عراق - و حتی زیورات خانم ها و فامیل های عراقی ها بدست سر بازان وحشی اشغالگر امریکائی تاراج می شد.
و این عمل چور و چپاول و غارت اموال یک امر جنایتکارانه بوده و به اسلام تعلق ندارد. و اسلام آنرا رد میکند.
هر چند روسها در افغانستان هم این کار را کردند - امریکائی هاهم این عمل را کردند و تعدای از تفنگی های رهزن و جنایتکار دزد بنام جهادهم چنین اعمال قبیح را انجام دادند. و دامن اسلام از ینگونه اعمال وحشیانه پاک است.
و در اسلام حتی در میدان قتال و جنگ امر است که:

1 - صرف با کسی به جنگید که باشما می جنگد.
2- تعدی و تجاوز نکنید که خداوند تجاوز کنندگان را دوست ندارد.
3- اگر طرف از جنگ دست کشید شما هم جنگ نکنید.
4- اسیر را نکشید.
5- کسیکه دست خودرا بالا کرد نکشید.
6- زنها - اطفال - پیر مردان و پیر زنان را نکشته وحتی اذیت نکنید.
7- بزرگان ادیان را نکشته و مراکز عبادی شان را خراب نکنید.
8- اشجار و درختان و آبادیهارا ویران نکنید.
9- وسایل مورد نیاز عامه از جمله منابع آب و غذای عامه که زندگی آنها به آن وابسته است، ملوث نکرده و مسموم نسازید.
10- حیوانات را که در جنگ استفاده میشود نکشید.
و ده ها موارد متعدد دیگر به عنوان حدود در جهاد و جنگ با دشمنان مد نظر گرفته میشود.
امیدوارم ازین خلاصۀ مطالب حل مشکل شده باشد.
به جواب برادر و خواهر دیگر :

که فرمودند که بین صیغه و روسپی گری غرب چه فرق است ؟
باید برای تان عرض کنم که همانطوریکه تن فروشی و روسپی گری در اسلام مردود است صیغه هم عمل ناشایست و قبیح است که تمام فقهای اسلام (اهل تسنن)آنرا مانند روسپی گری و زنا حرام میدانند و حتی زیادی از علمای اهل تشیع و جامعۀ ایران نیز آنرا عمل قبیح میدانند و نمی پسندند.
البته تعداد معدودی هم از اهل تشیع هستند که آنرا مباح میدانند. البته هیچ یکی از آخوندهای شیعه به دختر و خواهر و یافامیل خویش اجازه نمیدهد که چنین کار را انجام دهند. لیکن متاسفانه خودشان این خواست حیوانی خویش را تا بهر اندازه ایکه خواسته باشند مشبوع میکنند.
مانند غربیها که اکثرا تاکید بر یک زن رسمی دارند اما هیچ کسرا از داشتن رابطه اضافی جنسی با ده و یا صد و یابیشتر زن و یا مرد بنام رفیق و رفیقه محروم نساخته اند.
خداکند این جواب برای آن دوست قبلی کافی باشد.
والسلام و علی من التبع الهدی و علی عبادالله الصالحین
عبدالعزیز - افغانی


اسم: پیرو عقل   محل سکونت: شهرچراغ    تاریخ: 08.04.2010

ای مخالفین مقالهً محترم سدید!
چراخاموش ماندید وبه سوالم جواب نگفتیدکه:
آیابه مخالفین فکری خود اجازهً زنگی کردن را میدهید یا نه؟ اگر میگویید نه! پس حساب روشنفکری تان معلوم است. ولی اگر میگویید بلی! آیا حاضراستید در یک نظام بیطرف سیکولار که آزادی کل عقاید را تضمین میکند و غورهً گفتن در دل هیچکس نمیگذارد، همه باهم زندګی کنند؟


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 08.04.2010

هموطن عبدالله سرری ازافغانستان,
توآنقدردرتعصب,تحجر,افکارارتجاعی القاعده ای وقرون وسطائی غرق هستی وخودراتغافلا به کوری زدی ویا*** که به خودزحمت ندادی که من چه نوشته ام.

بکباردیگربخوان ودعاکن که روح آن دانشمند شادباد.



این چندبیت از بیدل برای تو

زاسرارتناسخ نامهءزاهدچه می پرسی
مگرآدم برایدتامنش گوساله بنویسم

***

کعبه وبتخانه نقش مرکزتحقیق نیست
هرکجاگم گشت ره,سرمنزلی آراستند

***

درمشرب زن وازقیدمذاهب بگریز
عافیت نیست درآن بزم که سازش جنگ است

کامیاب باشید


اسم: عبدالله سروری   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 08.04.2010

به جواب خانم ویا اقای بهار!
ایشان از دانشمند المانی نقل قول کردند که: « من مومن عاقل و عاقل مومن ندیدم»
این دانشمند شما ممکن ازین سه کتگوری بیرون نباشد:
1- این جناب ممکن تنها و تنها فقط پاپها و اسقف ها و رهبران کلیسای المان را بعنوان مومن دیده است که بر علیه علم وعلما سالیان درازی را مبارزه کرده گالیه را زندان و کپپرنیک را سوزاندند و.... هزاران جنایت دیگر را مرتکب شدند و.... واین ها بودند که بدروغ برای مردم سند جنت می فروختند و...و بر گردۀ تودۀ عوام آن سرزمین سوار بودند و گفتۀ مشمول جلو داران مسیحیت تحریف شده است که با اوشان سر و کار داشته است.

2- این آدم ممکن از جمله آتهِ ایستها و بی خدایان غرب بوده باشد که بیشتر اینها فرزندان بی سر پرست کنار جاده بوده که بدور از مراکز علمی و دانشگاهی و تربیت علمی بزرگ شده اند و غرق در فساد اخلاقی در پاپ ها و کلبها و کاباره ها بوده و هستند. و به جز از همان محدویت تنگ اجتماعی و محیط فساد الودیکه در آن پرورش یافته ان ندیده اند.

3- امکان دارد این دانشمند شما از جمله پیش آهنگان جامعۀ متمدن و سر حلقۀ هم جنس بازان و لزبین ها باشد. زیرا تنها و تنها مومنین و دیندارها در اروپا و امریکا و غرب برعلیه رواج این حرکت ضد طبیعی و بشری مقابله دارند و آنرا نکوهش میکنند. واتفقا همه ادیان آسمانی اسلام - مسیحیت - و یهودیت و حتی دینهای هندو و سکه بودیزم و تمام کسانیکه به نحوی با پرستش سر و کاری دارند با این پدیده ای شوم و پلید ضد فطرت انسانی سر مخالفت دارند و این دانشمند شماهم ممکن بیکی ازین سه طبقه منسوب باشد. و باحتمال قوی بدستۀ سوم مربوط باشد، که نظریۀ سخیف آن ممکن در نزد انسانهایکه از شعور و تکامل فکری لازم بهره مند نیستند جالب جلوه کند و برای اهل خرد و دانش میتوان آنرا از جمله اراجیف و باد و آروق متعفن دهن قلمداد کرد.

اگر بتاریخ تمدن اسلامی آشنائی میداشتید میدانستید که:
پیش آهنگان حرکتهای علمی در عرصۀ ریاضی - کیمیا - طب - نجوم - و ستاره شناسی - جغرافیا- مهندسی - و حتی علم بیولوؤی و... مسلمانانی هم چون زکریای رازی ها - ابوعلی سیناها - خوارزمی ها- البیرونی ها - جابر ابن عیان ها - ابن فرناس ها - ابن رشد ها - فارابیها - خیامها - و هزاران هزار دانشمند علمی بودند که همچون ستاره های درخشان و تابناک در آسمان تمدن بشری می درخشند وجود داشته و دارند. و بشریت متمدن بر آنها فخر میکند اما وطندار بی اطلاع ما نه تنها که آنهارا نمی شناسد بلکه انتصاب خو د را به انها ننگ میشمارد.

و زهی پس ماندگی فکری و زهی خود باختگی و استحالۀ فکری و فرهنگی و.....
متاسفانه مقلدین بوزینه صفت ما که مسایل علمی و تاریخی و داشته های تمدنی خود را فراموش کرده اند و از راس تا به قاعده خود را به غرب و یا شرق وابسته و مزدور احساس میکنند - خوی و خواص غلام منشی، آنهارا با تاریخ شان - هویت شان - فرهنگ شان بیگانه کرده است.

و چه زیبا اقبال فرموده است که:
از غلامی تن بمیرد دربدن
آنهای که خوی و خصلت غلامی گری پیدا کرده اند قلبهای شان مرده و جوهر اعتماد به نفس و شخصیت در وجود شان زایل شده است.
عبدالله سروری


اسم: آئینه دار   محل سکونت: لندن    تاریخ: 08.04.2010

آ قا و یا خانم آئینه !

نوشتۀ تان را مرور کردم و ناگزیر شدم مطالبی چند را منهم بنویسم گرچه نوشتۀ تان فاقد محتوای علمی است.
در قسمت مثالیکه از حالت دیپریشن و ناراحتی های روانی ایکه بر اساس نظر وزیر صحیۀ افغانستان شما استناد کردید منهم آنرا تائید میکنم اما استنتاج نهائی تان از قضیه میرساند که شما نه از افغانستان خبر دارید و نه هم از دنیا و این بهشت موعودیکه در آن زندگی میکنید و یا اروپا و غیره جاها.
عدم اطلاع و بی خبری تان از افغانستان اینست که در کشوریکه طی بیش از سی سال بالاثر جنایتکاران کودتای ثور بیش از دو ملیون کشته و یکنیم ملیون معلول و تخریب و ویرانی بین پنجاه تا هفتاد و حتی هشتاد در زیر بنای اقتصادی و منابع و زندگی مردم ان صورت گرفته و در هر تغیر و تبدیلی که از نظر سیاسی میشود یکی پی دیگری برای مردم کشنده تر بوده و حال هم که هشت سال است که منادیان حقوق بشر به عوض دلجوئی مردم شبانه و روزانه بر آنها بم می ریزند و تروریستهای - پاکستان و ایران هم بشکل دیگری مردم را بقتل میرسانند و این دزدان بین المللی هم که بنام تکنوکرات رفتند مانند زالو ها خون ملت را می مکند و بیش از هشتاد در صد مردم زیر خط فقر زندگی کرده و تقریبا چهل در صد از کل نفوس کشور بگدائی و بیچارگی مصروف ان و برای یک لقمه نان در کوچه و بازار سرگردان اند، حال بااین شرایط اگر یکی از کشورهای اروپا مواجه شود خودت قضاوت سالم بکن که آیا بیشتر از نصف مردم دست به خودکشی نخواهند زد. و آیا 90 در صد مردان دیوانه نخواهند شد. اما بازهم این مردم بیچاره با اتکای ایمان مذهبی و دینی صبر کرده و اکثرا اگر یک لقمه نان گدائی هم پیدا کنند شکر میکشند و صبر میکنند.
پس این قضاوت و استنتاج جناب عالی پایۀ عقلانی و منطقی ندارد.
و دین برای مردم قدرت مقاومت روحی و معنوی داده و آنهارا در برابر کوه های مشگلات مقاوم میسازد.
بلی این امر را در اروپا از طریق اخبارها زیاد میشنویم که دختران جوان و یا پسرانیکه قرار ملاقات در کنار ساحل بواسطۀ خرابی وضع جوی بهم میخورد دست بخودکشی میزنند. و یا اگر بای فِرند و یا گَل فِرند ایشان در دیسکوتیک بر ایشان قهر کند یا خود را میکشند و یا سر و صورت ده نفر دیگر را میشکنند.
اکثریت کسانیکه در اروپا خودکشی میکنند اتی ایست ها و یا مردمان ملحد و بی خدا هستند. چون پشتوانه معنوی ندارند.
و دین بزرگترین پشتوانۀ معنوی و روحی و حتی قوای جسمی انسان میباشد و اسلام نسبت به تمام ادیان با تمرینات و ریاضتهای خاص خود هم جسما و هم روحا مردم را به امید واداشته و آنهارا تقویت روحی میکند.
البته این زور نیست شما میتوانید از دین و ارزشهای دینی برائت بجوئید. و امید است مثل بیرنگ کوهدامنی و خانم رضا شاه در لندن در آخر کار و بار تان، دست به خود کشی نزنید.
البته انسانهای مسئول مانند دیوانه های اعصاب خراب نیستند و برای رفع هر مشکل به جستجوی راه چاره و علت میشوند و اگر بازهم نتوانستند با صبر واستقامت نا امید نشده کار و فعالیت خود را ادامه میدهند.
من طریق سعی می آرم به جا - لیس للا نسان الا ماسعی
دامن مقصود اگر آرم بکف - از غم واندوه باشم بر طرف
ور نشد از سعی کارمن تمام - من در آن معذور باشم والسلام

این آموزۀ دینی است که مسلمان باید بکار گیرد.
جناب تان از دست ملاها سخت گله مند هستی و خواستار کشیدن تیغ از نیام بوده و آرزوی گردن زدن ایشان را دارید.
نمیدانم چرا شما که روشنفکر هستید؟! شمارا که در کانادا درس تحمل TOLERANCE داده اند چرااینقدر قهر هستید و علت موجه راهم نگفتید؟! اگر چه باز شاعری میگوید که:

نه تنها می پرستانند از زاهد دل آزرده
دل تسبیح هم از دست او سوراخ سوراخ است

و ما فکر کردیم این دل سوراخ سوراخ شدۀ شماهم از دست این آخوند و ملا خیلی افسرده است.
بازهم شما را به تحمل دعوت میکنم که بر خشم خود غالب شوید.
شعر یکه بارتباط آدم هوشیار و بی عقل نوشتید ترتیب درست آن اینست که:

بیچاره ان کسی که گرفتار عقل شد
خوش بخت آنکه کره خر امد الاغ رفت

این مصراع بیشتر به آنگونه مردم مصداق پیدا میکند باوجودیکه از خون مردم افغانستان تحصیل کرده بودند و باز نتیجۀ خونبهای ملت افغانستان را بعد از کودتای ثور بمردم دادند و یا بدتر از آنها کسانی اند که امروز نظاره گر سیلاب خون داخل افغانستان بوده و هیچ بخاری از خود نشان نمیدهند. نه بزبان و نه به قلم و نه هم به مال خود از دردمند و مظلوم کشور خود دستگیری میکنند؟!.
و چنانچه بعضا دیده و شنیده شده که اگر وضعیت غریبانۀ مردم کابل - مهاجرین هلمند و سایر ولایات در تلویزیون بیات نشان داده میشود زود چینل تلویزیون را عوض میکنند و میفرمایند که بر روحیه فرزندان و نازدانگان ما تاثیر بد میکند. و یا اینکه میگویند بابا مره چی دافغانستان مه خو امریکائی هستم و یا مه خو آلمانی هستم و....
بهر حال این قصه سر دراز دارد.
در ارتباط با اشعاریکه به بیدل نسبت داده اید ممکن چیزهای به او نسبت داده شده باشد چون بیدل نه کافر بود و نه ماتریالیست و نه هم انسان کوته نظر و غبی مانند چوچه کمونیستهای افغانی ما بوده است.
مقام عرفانی بیدل بالا و خودش به خود میگوید که:
معنی بلند من فهم تند می خواهد
سیر فکرم آسان نیست کوهم وکوتل دارم.
من نفهمیدم جناب تان چرا از دیوان بیدل فقط این دو مصرع را به بیدل نسبت داده و نوشتید در حالیکه برای تان و همه کسانیکه برای شناخت ذات مطلق مشکل دارنداین رباعی ان بزرگوار بیشتر مورد دارد تا یاد بگیرید و بکار بندبد:
بیدل به سجود بندگی توام باش
تا بار نفس بدوش داری خم باش
زین عجز که درکارگـۀ طینت تواست
الله نـمی تـوان شـدن آدم باش
بهر صورت امیدوارم تا ملاهای محترم هم بیش ازین برای شما درد سر ایجاد نکنند.
والسلام آئینه دار


اسم: افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 08.04.2010

آقای احمد از هرات ! مطلب شما به نسبت بی احترامی به عفت قلم و قدسیت کلمه از نشر باز ماند-ادمین


اسم: عروسنگ   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 08.04.2010

سلام جناب محترم فرقانی صاحب،

با عرض معذرت، مثلیکه شما توجه نفرموده ایـد کـه برادران ما چه سؤال های را مطرح می نمایند. شاید جواب شما برای خود تان و برای یکعده از دوستان تان که همیشه عادت به کلی گویی نموده اند خیلی دلچسپ باشد، ولی برای آن هموطنی که سوال های مشخص را مطرح نموده و منتظر جواب مشخصی هستند نه دلچسپ می باشد و نه قانع کننده!
از اینکه بگذریم غیر ازاین که خدا اینگونه گفت و پیامبر اینگونه و فلان آنگونه و بهمان آنگونه، همه اش نقل قول از این شخص و آن شخص که خود آنها را به مدارج معصومیت و قدسیت بالا نموده اید دلیل دیگری، دلیل ملموسی برای اثبات کلام تان بیاورید.
آقای سدید تلویحاً بجواب یکی از هم سلکان تان پرداخته پرسیدند که: کسیکه به بنیاد فکر تان باور ندارد از آن بنیاد سخن زدن برای فراهم نمودن قناعت وی چه حاصل! متوجه این سـوال شده اید یا نه؟
حرفهای شما هیچگونه تازگی ندارند. این حرفها همه کاپی هم هستند با زبان و کلام و واژه ها و ادبیات مختلف، ولی استدلال و محتوا و رنک و بوی مشابه.
برادر دیگر تان آن یکی را به کمونیست بودن و خلقی و پرچمی بودن متهم میکند. آن دیگری را به کفر و غیره و غیره. همیشه قافیه که تنگ آمد باید حربه اتهام و تکفیر و کمونیست بودن مورد استفاده قرار گیرد!
فرض کنید اینها کمونیست اند و بی دین و بیخدا! شما با استدلال غیر از نقل با منطق خود وی، وی را قناعت بدهید. متحدالمال ننویسید.
از دیگران بیآموزیــد که با چه شیوه های ابهامات در زندگی شانرا رفع میکنند. یک بار به آنچه تا امروز گفتید و نوشتید تأمل کنید. چرا حاصلی آن چنانی بدست نیامده؟ برای اینکه همواره همان یک شیوۀ برخورد با قضیه: کلی گویی و تکرار و تکرار و تکرار! این شیوه ایرا که شما و دوستان تان پیش گرفته اید ترسم که راه بجائی نبرد جز به ترکستان!
آره جناب!اگر داری بجوش و اگر نداری خاموش! مشت پت هزار دینار، گفته اند!!


اسم: علی محمد   محل سکونت: ورجنیا    تاریخ: 07.04.2010

دانشمند عالیقدر عزیز آقا:

من نمیخواهم این سایت به میدان مشاجره و کینه و کدورت مبدل شود. لذا بطور خلاصه برای آخرین بار به جواب توهینات شما میپردازم.
شما ملاها که فارغ یک مدرسه و یک کتاب هستید بین خود به شعبات و فرقه های مختلف تقسیم گردیده یکدیگر را کافر و رافضی و حرامزاده (گفتار شیخ ایرانی در یوتوب) و این و آن خطاب میکنید، باید گله مند نباشیم اگر مارا کمونست و مایویست یا فراعنه و یا هر چه در قلب مملو از کینه و کدورت و مغز متعصب تان نسبت به شش بلیارد بقیه نفوس جهان دارید خطاب نمائید.

حدیث و آیات و گفتار این حضرت و آن حضرت که اسلحۀ دفاع شماست دیگر پوسیده و کهنه شده فکر نمیکنم کمتر از یک فیصد مسلمانان جهان مخصوصا" ممالک غیر عربی معنی بسم الله و الحمد را بدانند. که منهم درجمله همان99 فیصد قرار دارم وهیچگاه ادعای فهم و دانش نکرده ام.
آیا گاهی متوجه شده اید اگر شش و نیم بلیارد نفوس جهان مانند شما فکر و عمل میکردند جهان در کجا قرار میداشت؟؟؟ بهر صورت ، شما که خودرا با قلقله الفاظ ثقیل عربی میخواهید عالم و دانشمند سر سپرده قلمداد کنید کسی مانع شما نمیشود. اما وقتی دیگران را که هم فکر شما نیستند توهین و سزاوار سرزنش میدانید، سوال پیدا میشود که حقیقت و عقل و منطق نزد شما چه معنی دارد؟ موهومات که حس نمیشود، دیده نمیشود هیچگاه بوقوع نپیوسته. هیچ حاجتی را براورده نساخته هیچ گرسنه را سیر ننموده، هیچ مریض را شفا نه بخشیده، و صدها مثال دیگر، مانند داستان دیو و پری ثمه به ثمه تا کنون ادامه یافته؟ آیا در طول زندگی تان آنچه والدین و طالب و ملای مسجد بشما تدریس نموده، لحظه ای هم در فکر خدا داد تان خطور نموده که غیر ازین شاید واقعیت های عینی دیگر نیز در زندگی بشر وجود داشته باشد؟

فکر میکنم جواب منفی است. زیرا طوریکه از نوشته های تان هویداست تمرکز فکری تان مختص به آیات و حدیث بوده مانند ضرب زبانی در حافظۀ تان نقش گردیده و به واقعیت های عینی دور و پیش خود که عملا" در زندگی روزمرۀ خود، فامیل و جامعه بآن سر و کار دارید کمترین توجه ننموده و به همین دلیل است اگر جایی بخوانید که شیر سیاه است آنرا قبول میکنید بااینکه بچشم سر می بینید که سفید است. جر و بحث با شما و امثال شما بی مورد است. به آنچه ایمان و عقیده دارید پابند باشید اما انتظار نداشته باشید دیگران هم مانند شما فکر کنند ، و اگر نه، باید مورد توهین و دشنام شما و امثال تان قرار بگیرند. دوران تهدید و ترس وحشت مرد سالاری و پدر سالاری و شوهر سالاری رو به زوال است. طفل خوردسال بدون دلیل و اثبات منطقی و قانع کننده حرف تانرا نمیپذیرد.احترام


اسم: محمد   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 07.04.2010

جناب آقای احمد و یا همان حقبین از کوچه ای منطق غُل !

از من گله کردید که چرا از رهبران مائوئیستهایی مانند اکرم یاری و صادق یاری یاد کردم در حالیکه ایشان بدست دژخیمان خلقی به جوخه های اعدام سپرده شده بودند؟؟؟!!!
درین رابطه باید باطلاع تان برسانم که هرکسیکه بدست دژخیمان خلقی کشته شده باشد دلیل مطلق خوبی آن نمیباشد. چنانچه رهبر خلاق خلق نیز بدست سرقوماندان اعلای کودتای ثور با بالشت نرم و بصورت خیلی محترمانه بدیار عدم فرستاده شد. و این دلیل شأن و مقام بلند رهبر خلاق خلق جناب ترکی صاحب نمیباشد. چون جناب رهبر خلاق اندیشه و مکتب فکری شان و طرزالعمل دوران زندگی پر از ننگ و ذلت شان بمراتب بیشتر از جنایات سر قومانان اعلای کودتای ثور بوده است.
و جناب داکتر صاحبان یاری صاحب با اندیشۀ مائوئیستی و استالینیستی شان و در پهلوی اندیشۀ ستمی گری و قوم پرستی ضد اقوام برادر پشتون افغانستان بمراتب از سر قوماندان اعلای کودتای ثور به ملت افغانستان و وحدت ملی این مرز و بوم خطر ناکتر بودند.
زیرا تنها فرق ترکی صاحب و جناب اقای امین با انقلابیون شعله ئی و مائوئیست های قهر آمیز کشور ما در اینبود که انقلابیون سرخ پیرو اندیشه های جوزف استالین و جناب مائوتسه تونگ به مدارا کردن جناب ترکی وامین و شیوه ای مسالمت آمیز انها اعتراض داشتند و خواستار این بودند که چرااهداف انقلاب سرخ کمونیزم با عمل کردانقلابی و قهرآمیز و بطور صحیح ودرست آن انجام نمیشود.
و چراآنطوریکه استالین در آسیای میانه تصفیه را شروع کرد چرا آخرین بقایای فئودالیسم، بقایای بورژوازی و نیمه بورژوازی و تمام پایه ها و بنیادهای ارتجاع را سر به نیست نمیکنند. و چرا جوی های خون در سر تاسر کشور جاری نیست. و کشتن دو ملیون انسان برای تحقق اهداف انقلاب سرخ خیلی اندک است ؟؟؟!!!
احمد جان (حقبین) از کوچه منطق خلُ!

مشکل صادق خان و اکرم خان یاری با ترکی و امین مانند مشکل خروشچف با استالین و مائوتسه تونگ با برژنف بود. و خیلی زیاد هم از همدیگر فرق نداشتند. و اندیشه های انقلابی همـۀ ایشان همان پایه و اساس مارکسیزم و لینیزم بود وبس.
ترکی صاحب و رفیق امین باشیوۀ خروشچف و برزنف عمل میکرند و رفقای انقلابی مائوئیست ما شیوۀ کاری استالین و مائو و انور خوجه البانی را برای کشور افغانستان پیشکش میکردند.
در حالیکه رفقای خلقی و پرچمی مشی سیاسی برژنفیزم و خروشچفیزم را منطقی تر و عملی تر بحساب می آوردند.
من این مختصر توضیح سیاسی تاریخی را برایتان و دوستان و خاصتا جوانان کم سن و سال که در ان دوره ها نبودند یاد کردم.
و اما در مورد سایر جنایتکاران از هر تیپ و فرقه ایکه باشند ایکاش روزی در افغانستان حکومت قوی مردمی ساخته شود تا از هرکس در برابر اعمال شان پرسان شود. و من جدا خوشحال هستم.
و اما در مورد قضیه آخرین باز از سنگر نعمت الله ترکانی و سلیمان راوش و دستگیر نایل داد سخن داده و باز بتاریخ اسلام تهمت ناروا زدید.
تاریخ اسلام را درست اگر مطالعه میکردید وقتی بین یهود بنی قریضه و پیامبر اسلام معاهده ای امضا شد حفاظت جان و مال یهود در آن شرایط گنجانیده شده بود بشرط اینکه یهود هم بر علیه حکومت اسلامی و افراد آن جامعه دست به خیانت و تعدی نزنند.
اما خودتان با کمال غیر امانت داری، آن جائیکه یهود بر مال - جان وحتی آبروی زنهای مسلمانها تعرض متوالی داشتند و هم چنین اهدافی که برای بر اندازی نظام نوپای اسلامی داشتند از نظر انداخته وآن قسمتی که می بایست آنها مجازات میشدنداز تاریخ طبری بشکل بریده بازگو کردید که این شیوۀ کاری سلیمان راوش و دستگیر نایل و نعمت الله ترکانی و... کسان دیگری از مائوئیستها و چپیهای کارملی هستند که در زیر طرح مسایل زبان فارسی اهداف تفرقه افگنانه و در عین حال پخش اندیشه های چپ افراطی را دنبال میکنند.
هر نویسنده باید درعین حالیکه صادق باشد می بایست امانت دار هم باشد.
متاسفانه مروجین اندیشه های چپ روسی و چینی کشور ما شالوده فکری شان بر پروپاگند سیاسی استوار است.
والسلام محمد


اسم: آیینه   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 07.04.2010



به که تیغـی بر کشیم و گـردن ملا زنیم
شرم حیران است بااین مردک تقریر چنگ

"بیدل"

بار نخست است که پیرامون یک تابوی بسیار دیرینه چنین دیالوگ دلچسپ در یک سایت بهراه می افتد. بدست اندر کاران افغان جرمن آنلاین دست مریزاد میگویم.
برای آن شمار عزیزانیکه علیه آزاد اندیشی و دیگر اندیشان شمشیر کشیده و نظریات آنان را ناشی از نادانی و ناآگاهی از "تاریخ و فلسفۀ اسلام" قلمداد نموده اند؛ حرفهای زیادی دارم. ولی ازآنجا که بخشی ازاین حرفهااز سوی دیگران نیز مطرح شده است؛ من از تکرار آن میگذرم. در اینجا صرف اشاره ای دارم به یک بخش از فرمایش های جناب صاحبزاده که معتقد اند تمام افراد بی ایمان به اسلام روان پریش اند و گرفتار "دیپرس" ولی مسلمانان هیچگاه به دیپرس گرفتار نمی شوند.

خدمت ایشان عرض شود که طبق یکی از صحبت های وزیر سابق صحت عامۀ افغانستان؛ بیش از پنجاه در صد مردم افغانستان به انواع امراض روانی مصاب اند. همچنان طبق آمار رسمی ارایه شده از سوی دولت ایران؛ بیش از بیست و پنج در صد مردم آنکشور "روانی" اند. (رسانه های ایران این گزارش را مورد تردید قرارداده و مدعی اند که شمار بیشتری از مردم آنکشور به ناهنجاری های روانی و عاطفی گرفتارند) براستی اگر میزان جرم و جنایات هولناک و تکاندهنده در ایران را که رسانه های آن کشور گزارش میکنند؛ در نظر بگیریم - آنگاه از عمق انحطاط روانی و عاطفی آن جامعۀ "اسلامی" آگاه خواهیم شد. حالا ما باید باشندگان این دو "جمهوری اسلامی" را بی ایمان بدانیم یا با ایمان؟

شاید از یک نگاه نظر جناب صاحبزاده درست باشد؛ البته به فحوای این بیت طنز گونه:

بـیـچـاره آدمــی که گرفتار عـقل شـد
خوش آنکسی که کره خر آمد،الاغ رفت!

واقعآ جاییکه سر و کلۀ ایمان مطلق به یک حقیقت ظاهر گردد؛ عقل از کار می افتد و به تقاعد سوق داده میشود. پس خوش به حال مومنین که از زحمت اندیشیدن و پرسیدن فارغ اند!
بد نیست این مختصر را با چند نکته از بیدل شاعر متفکر که هنوز به تیر تکفیر گرفتار نیامده است - به پایان ببرم:

بیدل آن قرآن که ما درس حضورش خوانده ایم
مـتــن آیاتـش تـحـیـر دارد و تفسیر شرم

دیگر:

قلـنـدرانـه حـدیثی است زاهــدا مـعـذور
تو غره ای به بهشتی که جای ریدن نیست!!


اسم: پیرو عقل   محل سکونت: شهرچراغ    تاریخ: 07.04.2010

سلام به همه

من همه نظریات را میخوانم و از همه دانشمندانی که با مقالهً محترم سدید مخالف اند یک سوال میکنم:

به مخالفین فکری خود اجازهً زنگی کردن را میدهید؟ یا نه ؟؟ اگر میگویید نه!! پس حساب روشنفکری تان معلوم است. ولی اګر میګویید بلی!! آیا حاضراستید در یک نظام بیطرف سیکولار که آزادی کل عقاید را تضمین میکند و غورهً گفتن در دل هیچکس نمیگذارد، همه باهم زندګی کنند؟؟ با عرض سلام


اسم: روشن   محل سکونت: کراچی    تاریخ: 07.04.2010

محترم عبدالعزیز خان خاطر تان رنج نبيند.

اگر خواست شمااینست که همه باید فقط به تحسین و تمجید بپردازند، دگر «مناقشه» که بهتر است مباحثه یا مناظره بگوییم مفهومی ندارد. علاوه براين شما تشویش کرده اید که نظریات سبب ايجاد « فاصله بين نسل تحصيلکرده و ملت» میشود. شما بگویید، وقتی گالیله نظر خود را گفت بین او ملت فاصله ایجاد نشد و آیاآن فاصله امروز هم بین ملت و گالیله هاوجود دارد؟

جملۀ آتی را که در نوشتۀ 27 مارچ ولی احمد نوری برای جناب سدید در همین نظرخواهی خوانده بودم در اینجا تکرار میکنم:

« .... گرچه امروز، متأسفانه خوانندۀ چنین اندیشه ها قلیل است اما روشنگری شما نسل هارا رهنمائی خواهد کرد و بدل هائی که باید بنشیند خواهد نشست و به کسانیکه باید برسد خواهد رسید. بازهم به استناد گهرهای دریای "شمس" « چون گفتنی باشد، و همه عالم، از ریش من، در آویزند، که مگر نگویم...، اگر چه بعد از هزار سال باشد، این سخن، بدان کس برسد که من خواسته باشم!» (کتاب خط سوم صفحۀ 5 (ش78) تالیف ناصرالدین صاحب زمانی
ببینید واقعاً که سخنان و نطر گالیله قرنها بعد نه تنها به مردم ایتالیا بلکه به مردم جهان رسید.
زنده باشيد


اسم: عبدا لجليل جميلي   محل سکونت: کا ليفور نيا    تاریخ: 07.04.2010

سلامم را به هموطنان ارجمندم تقديم ميکنم و آنچه را که ميخواهم با همهٔ افغانهای دانشمند و صاحب قلم غرب زدهٔ شکم سير با زندگي آسوده و معمور ما و مخصوصاَ با جناب سديد سيد زاده صاحب باافتخار و نوادهٔ سرور کائنات ص(که اگر کفر از کعبه بر خيزد کجا ماند مسلماني!) باز بار ديگر مطرح کنم اينست که آيا ما و شما از جوش معدهٔ مملو از غذای متنوع اکثراً کمک سوسيالها حرف ميزنيم يا به نمايندگي از مزار شهدای گمنام دشت برچي و افشار و ده دانای کابل و يا مردم بي نان و آب و بي سرپناه بدخشان و يکاولنگ و اوروزگان ؟ افغانستان و ملتش هر روز در خون شسته ميشود و فردا هم ممکن است لقمهٔ باز روس و ايران و پاکستان و يا امريکای لبلو دهن و انگليس فتنهٔ هر زمان! ولي ما و شما بيننده های غرب زده گاه مانند سديد آغا بر مرقد اجداد خود ميکوبيم و گاه مانند بهار آغا از هر مؤمن عاقل کرده نتن يا هو را ارج ميگذاريم!! آب دهن بالا انداختن آسان است ولي بهال روئئ ر پاکي نداشته باشد. ديروز از ثمر اسلام و قرباني آزادی خواهي افغانستان بدبخت سر خيل گردن بلند سو سبالها شديم ولي وقتي شکم سير ی لگد زد به حريم اجداد خود ميتازيم و لا طائلات ميگوئيم.

امروز فردا کاسه و کوزه دولت تان تاراج ميشود و نواسهٔ بابای ملت را پرانچه ميسازند و ما و شما هم کشمشي که از بينندگي در سابهٔ دُم کشمش غنوده گاه اسلام را لگد مال کنيم که اسلام آباد بر فرق ما جغه بزند و گاه دربان قصر نياوران گرديم که وه چه حبف است و چه سر افگندگي ! ملتیکه در جان کندن است و قصابها در غم چربُو. حاصل ما و شما لفاظان و سديد جان جد شکن چيست؟ چند کتاب خوانده ايم و چند جملهٔ بنام عشر بهم ريخته ايم و تفاله کرده بر خاک و ملت خود حواله کرده ايم که چون تا سمک و سما و آنجای که افغانستانش مينامند نميرسد که اگر پس به پائين بيافتد بگوئيد کدام روئي را آلوده خواهد کرد - اگر با روس يار و يا ایران همقطار و دال خور همسوار و با طالب هم شعار شويم و امریکا و انگليس را شاطر رهوار !! شما بگوئيد قماش ما و مسلک ما چيست ؟ يا به نوشتهٔ بهار آغای بي عار ! نتن ياهو بر عمر فاروق مرجح تر است و حبف است و صد شرم ازين کيشي که ما داريم.

دوستان ارجمند افغان جرمن آنلاين - افغانستان فعلاً بزير غرغره و کيوتين است - و کفن پاره کردنهای دين و يا خرافات راهبچ جائي برای نوشتن به آن صفحهٔ پاک ناز‌نين حق بين شما نيست! پس چه لازم که باهمچو صفحهٔ مناظره چلوصاف قلم بدستان ما از آبمیکشید و چه بهتر که همچو درب های تفرقه انداز و کذائي را به پاس ملتيکه تازه و باز تکرار به خون خودآن خاک را گل رنگ خواهندکرد اين درب را دو دسته و محکم ببنديد تا اول خود افغانهای تباه شدهٔ شکم گشنهٔ بي خبر از بات و بروت ما شکم سيران به روزگار خود بيانديشند و بسوزند و بسازند و ايمان دارم که در روزش بحساب ما لفاظان گيچ شده از نعمات غرب هم رسیدگی خواهند کرد.


اسم: لیلی نوری    محل سکونت: جرمنی     تاریخ: 07.04.2010

سلام

تبصره ها را با علاقمندی میخوانم اما هنوز هم در انتظار جواب به این سوالم که:
آیا حقیقت دارد که به مسلمانان اجازه داده شده بود در جریان جهاد مال طرف مقابل را چور کرده و به عنوان غنیمت بین خود تقسیم کنند و زنان شانرا به حیث کنیز در جمله مال و ملکیت خویش قرار دهند و اجازه خرید و فروش شانرا هم داشته باشند؟
لطفا کلمه کنیز را برایم تعریف کنید در غیر آن اګر اسلام را غیر انسانی بخوانم، حق شکایت را نخواهید داشت!!
بازهم عرض ادب به همه


اسم: عبدالعزیز   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 07.04.2010

جناب قای علی محمد !
چون کلمه مبارک السلام و علیکم و رحمت الله برای تان نامانوس است برای تان HELLO کلمۀ دلخواه تان را یاد میکنم.
و امید است شماهم سرحال و دماغ چاق باشید.
بندۀ خاکی عبدالعزیز که در بندگی بذات عزت مند حضرت الله خودرا آزاد و سر فراز می بینم، و با شناختیکه از ایات بینات و سنن خلقت دارم سخت باور دارم که اگر تمام دنیا برآستان ذات باریتعالی تاقاف قیامت سر به سجده گذارند بر شوکت و جلال حضرت اوتعالی چیزی افزوده نمیشود و اگر تمام بشریت مانند فرعون و نمرود بجنگ او بشتابند و تمام سلاح ذروی ذرات خانۀ دنیارا بر علیه آن ذات باریتعالی بکار گیرند بازهم کسیرا یارای مقابله در قلمرو خدائی ان نیست. و کمااینکه اگر تاریخ فراعنه و نمرودیان و دوره های استالین و ترکی را خوانده باشید دیدید که بعد از 84 سال کوره های مسلمان سوزی کشور شوراهاهنوز هم از مناره های مساجد بخارا و سمرقند و مهد امام بخاری ها و امام ترمذیها گلبانگ رسای الله واکبر بلند است. و اما کمونیزم خودش به تاریخ رهسپار شد.

حال ای دوست نازنین من هیچ تشویشی ندارم و تعجب من از اینست که:
در برابر این همه آیات بینات و سنن خلقت و نظام کون و آفرینش و شعور و عقل و کتاب و میزان های علمی و استدلالی و براهین عقلی و علمی چطور عده ای پیدا میشوند که بر سنتهای خلقت و نظام افرینش دهن کجی میکنند و ایمان نمی آورند. و چنانچه قرآن هم در بعضی جاها باین امر اشاره داشته است که:

« فبای حدیث بعده یومنون ....» چون فهم متن قرآنی برای تان مشکل است ترجمـۀ آن اینست که:
بعد ازین که خداوند بر همـۀ آیات بینات و نشانه های روشن و براهین علیت و سنن آفرینش در نظام تکوینی عالم و مشاهدۀ همۀ این ایات خداوند در افاق و انفس اشاره میکند، در اخیر خداوند قادر متعال میفرماید:
پس این بندگان بکدام سخن و یا گفتار و نشانۀ دیگر ایمان می اورند.!!!!!
این جاست که منهم سخت متعجب میشوم!!!
البته من مانند شما به آزادی اعتقاد داشته و لیکن آنرا مشروط میدانم.
و متاسفانه امروز از آزادی تعابیر منفی شده و چه بسی مانند شما هم از ارادی سوء استفاده میکنید.
اگر چه از چند سال بدین سو، بعد از جمع شدن گلیم سیاه کمونیزم از روی زمین، دستگاهای پروپاگندی امپریالیزم در جنگ مستقیم و رو در رو بمقابل ارزشهای اعتقادی مسلمانها قرار داشته و از اهانت به کتاب خدا - و پیامبر اسلام و حتی فاشیست خواندن مسلمانها و.... هزاران دروغ و پروپاگند دیگر دریغ نکرده و نمی کنند، اما من برای بعضی از دوستان افغان و وطندار عزیز خود حرص میخورم که چرا این دوستان از قضایای دنیا دور مانده اند و سر و چشم خودرا باز نمیکنند و به بینند که در دنیا چه میگذرد؟
و چه درامه ها و سناریوها در جریان است و در پشت هر درامه و سناریو اهداف پلید سیاسی و نظامی و اقتصادی نهفته است.
بناء مجددا عرض میکنم آزادی فردی خوب است تا وقتیکه بر حریم ارزشهای دیگران تاخت و تاز نشود.
بعرض احترام
عبدالعزیز


اسم: احمد   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 07.04.2010

برادر محترم محمد از افغانستان سلام
در جوابیکه برای آقای حقبین نوشتید از موضوع بحث فراتر رفتید وخواست قلبی تان را که همان عقده گشایی است مطرح کردید .در اولین روز های کودتای منحوس ثور اکرم یاری وصادق یاری توسط دژخیمان خلق وپرچم به جوخه های اعدام سپرده شدند آیا جناب تان سند ومدرکی بر خیانت این دو انسان پاک دارید که نام های شریف شانرادر قطار جانیانی چون بوش ملا عمر ترکی سیما سمر مزاری نجیب ودارودسته شعله ای خلقی ستمی وغیره قرار دادید. اگر شما بصیرت میداشتیدکه ندارید تمام این جنایات توسط آدم کشان خلقی پرچمی وباند های اسلامی صورت گرفته است که مسلمانانی سنی چون گلبدین سیاف ربانی ملا عمر ومسلمانان شیعه چون بابه مزاری وبابه خلیلی ومحقق ومحسنی وغیره دراین جنایات دست بالای دارند آیا به همین سادگی وچشم سفیدی هر که را خواستید جنایتکار معرفی میکنید.و اگر کسی یاکسانی در صدد سوال کردن باشند مانند مطبوعات یک سر وصد زبان غربی با نام های مختلف چون عبدالعزیز داکتر صفی الله و یار محمد و غیره دادو فریاد تان گوش فلک را کر میسازد که به اسلام و مقدسات ما توهین گردیده است. محترمان شما ها که از 1400 سال بدینسو نه تنها به مقدسات مردم توهین کرده اید بلکه مقدسات مردم را ویران کرده اید جگر گوشه های شانرا به غلامی و کنیزی برده اید و اموال شانرا غنیمت نام نهاده اید. آیا بعداز هزار و چهارصد سال حاضر هستید از همین اهل هنود افغانستان بخاطر جنایاتی که در حق شان اعمال گردیده است معذرت بخواهید. شما نه تنها حاضر به معذرت خواهی نیستید بلکه طلبگار هم هستید چنانچه سیاف یکی از رهبران اسلامی تان گفت چون اهل ذمی هستند باید جزیه بپردازند.

برادر محترم آقای محمد از افغانستان در نظر خواهی دیروز 06.04.2010 نوشتند که هر کس جنایت کند جنایتکار است که منهم در این قسمت با ایشان موافقم به شرطیکه اگر باور های ماراهم به زیر سوال ببرد باید جنایت را جنایت بگویم و جنایتکار را جنایتکار. خداوند در قران به مسلمانان امر فرموده که با اسیران به نیکوئی و مهربانی برخورد کنید. در جنگ بنی قریظه وقتی هفتصد یهود تسلیم شدند آیا با اسیران به نیکوئی رفتار شد. خوب است داستان اسیران رااز زبان طبری باز گو کنم (جلد سوم صفحات 1082 تا1093)در صفحه1088 طبری چنین گویدوقتی یهود حکمیت را پذیرفت پیغمبر حکمیت را به سعد بن معاذ سپرد.
سعد گفت : به قید سوگند پیمان میکنید که به حکم من رضایت دهید؟
گفتند :آری
گفت: وآنکه اینجا نشسته رضایت دارد؟.......
پیغمبر گفت :آری
سعد گفت : حکم من اینست که مردان را بکشند و اموال تقسیم شودو زن و فرزند را اسیر کنند.
پیغمبر گفت : حکم تو در باره یهودان همان است که خدا از فراز هفت آسمان میکند.
........ پیغمبر بگفت تا در زمین گودالها بکندند علی و زبیر در حضور پیغمبر گردن آنهارا می زدند.
برادر محترم این احکام بااحکام صیهونیست ها چه فرقی دارد
این یهودان با جنایات شان در حق مردم فلسطین براستی که ننگ بشریت هستند و باهیچ ترفندی حامیان بین المللی شان نمیتوانند این جنایات را پنهان کنند واین جنایتکاران نمیتوانند دستان خود را سپید جلوه دهند.
آیا دستان علی، زبیر و دیگران سپید است و در آن زمان کاری بوده که گذشت و جنایتی صورت نگرفته است
خوشبخت و کامگار باشید


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 07.04.2010

سلام هموطنان,

آقای صفی صاحبزاده به این نقل قول از یک دانشمند دنیای اسلام توجه بفرمائید.

"من هیچگاه مومن عاقل و عاقل مومن ندیده ام"

در هر جامعه ای, تفکر را باید از سوال خاص شروع کرد. نخستین چیزیکه مورد سوال قرار میگیرد و علامت سوال پیش آن گذاشته میشود, سرنوشت تفکر را در آن جامعه مشخص میسازد. بدون چنین سوالی, تفکر در آن جامعه شروع نمیشود و هر حکومت عقیدتی و ایدئولوژیکی, این حق رااز جامعه سلب میکند که نخستین علامت سوال را در مقابل آن عقیده و ایدئولوژی یا فلسفه بگذارند. تفکر با سوالی آغاز میشود که بزرگترین قدرت اجتماعی را متزلزل میسازد. تااین قدرت اجتماعی مورد سوال قرار نگرفته است, تفکر, آزاد نیست. بایدهستی بزرگترین "قدرت" را مورد شک قرار داد.

ما برای آنکه آزاد بیاندیشیم باید در مقابل اسلام که بزرگترین قدرت حاکم بر اجتماع است, علامت سوال بگذاریم, بلکه در تمام وجود خود در مقابل اسلام, علامت سوال شویم. نه تنها ما علامت سوال در خود بمانیم, بلکه اسلام باید سوال شود. اسلام بایداولین سوال ماشود. ما بایداسلام رااولین سوال همه بسازیم. سوال, جواب نمیخواهد. کار سوال, زلزله انداختن است.

سوال, جوابی می خواهد که از زلزله ای که شک در موجودیت جواب دهنده انداخته است بر خاسته باشد.

صاحبزاده بینش ات را جای دیگری استفاده کن, تعصب شرمندوکت را نگذار گل کند. من به عنوان خانم افغان و هموطن دیگرم مردافغان مینویسیم, شماهم حق دارید در بین این دو باشید. کجایش مشکل دارد؟.

کامیاب باشید


اسم: علی محمد   محل سکونت: ورجنیا    تاریخ: 07.04.2010

نویسنده محترم عبدالعزیز:

انسان آزاد خلق شده و تا مورد آزار و اذیت نگردد سزاوار سرزنش نیست و البته روز باز پرس خودش ضامن گفتار و اعمال و کردارش خواهد بود.
شما که وکیل دعوا از طرف خداوند مقرر نشده اید چرا دست و پاجه میشوید؟ وقتی خداوند خودش حافظ و نگهبان این دین است، شما فکر نمی کنید این عصبانیت های شما بی جا و بی فایده است؟ اگر در گفتار و تعهد خداوند مشکوک هستید که یک سوال جداگانه است.
امید است به مطلب پی برده باشید. در اخیر پیام تان آنچه به عربی نوشته اید بشمول اینجانب فکر میکنم اکثر خوانندگان مطلب تانرا نمیدانند بهتر است به زبان عامیانه و مروج خود ما بنویسید. بااحترام


اسم: علی محمد   محل سکونت: ورجنیا    تاریخ: 07.04.2010

محترم داکتر صاحبزاده:

بعد از عرض سلام و احترام امیدوارم گستاخی های این بی سواد هیچکاره را به بزرگواری تان عفو نمائید.
شما که از اسم تان واضح است، با بخت و طالع خدا داد، نعمت هر دو جهان را باعلم و دانش تان نصیب شده اید. برای شما، که من زن هستم یا مرد؟ اسم من احمد است یا کلبی و یا مقصود یا زینب و یا سوفیالورن؟ تا زمانیکه از دایره ادب خارج نگردیده و سوال منطقی در هر مورد، دین، مذهب، خدا و پیغمبر و هر موضوع دیگر داشته باشم، آیا بحیث یک انسان آزاد حق سوال را دارم یانه و برای شما و یا دیگر خوانندگان و نویسندگان چه فرق میکند؟

از اظهارات شما چنین استنباط میگردد که شما باهمه تحصیلات و دکتورا و علمیت تان در مسایل دینی و دنیایی هنوزهم تعصب داشته به ذکاوت و عقل و فراست خواهران و مادران ما مشکوک بوده فکر میکنید ایشان جرات اظهار نظر و دفاع از حق و حقوق شانرا ندارند،اما بی خبر ازینکه خوشبختانه امروز با همه ظلم و ستمیکه در حق این طبقه در اکثر نقاط جهان رواداشته شده، عده ای زیادی جایگاه خود شانرا در جوامع اسلامی اثبات نموده و برای اعادۀ حقوق از دست رفتۀ شان که بنامهای مختلف از آنان گرفته شده مجادله مینمایند. و من متیقن هستم که دیر یا زود به آرزوهای شان میرسند.

شما می فرمائید که سوال آسان است نسبت به جواب. فرموده شما بکلی درست است. اما طوریکه ادعا میشود، اگر کتاب درسی پیام الهی و مربی هم فرستادۀ آن باشد، آیا شما فکر نمیکنید که جواب ها برای هر سوال باید بسیار ساده و بسیط و قناعت بخش باشد؟ بطور مثال من در همین مبحث سوالات بسیار عامیانه طبق دانش خود از علمای محترم نموده ام. متاسفانه جوابی دریافت نکرده همه به حاشیه رفته بدون اینکه به اصل مطلب بپردازند سوال کننده را به گناه و کفر واسلام ستیزی متهم میکنند. اینک یکی دو سوال رااینجا طرح میکنم. صیغه و فحشای غرب چه فرق دارد؟ نکاح دوشیزۀ صغیر که خیر و شر خودرا نمیداند از کجا سر چشمه گرفته؟ حتی نکاح باصطلاح صحیح و شرعی که 99 در صد بدون رضایت صورت میگیرد، ایا قابل دقت نیست؟ و اگر ادعا میشود که این عیب مسلمانی ماست، آیا برای چنین اعمال جزایی تعیین شده و آیا یک مورد را شما بیاد دارید که عاملین آن جزا دیده باشند؟
علاوه بر چهار زن مساله کنیز و غنیمت گرفتن را چه میفرمائید؟ من متیقن هستم با علم و دانش تان به این سوالهای ساده جواب قناعت بخش دارید که امید مارا مستفید گردانید.
مطمئن هستم خانم بهار هم شاید سوالاتی داشته باشند و یا بجواب شما بپردازند. با عرض احترام


اسم: عبدالعزیز   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 07.04.2010

به ادارۀ محترم سایت وزین افغان جرمن !
ضمن عرض سلام و تقدیر از فراهم اوریهای میدانهای مناقشۀ فکری بین افغانهای داخل و خارج.
اما گلۀ سخت من هم به عنوان خوانندۀ این پورتال وزین اینست که نظرات و ادعاهای یک تعدادی از مبصرین بسیار اهانت آمیز و گستاخانه و حتی بی ادبانه نسبت به دین مبین اسلام است و حتی بعضا با کمال پر روئی نسبت به حریم ذات مقدس خداوند - پیامبر عظیم اشان اسلام و شریعت اسلامی گستاخی روا میدارند.
سوال کردن در هر مورد جائز است اما تبصره های مکرر آقای روشن (تیره اندرون و سیاه فکر)به صراحت بغض و کینه و نفرت اورا نسبت به عقاید امت ملیاردی اسلام نشان میدهد. نامبرده بدو ن اینکه سوالی را مطرح کند ریشۀ تمام بدبختی هارا اسلام دانسته و حتی با کمال وقاحت خطاب میکند که بیائید رفراندم براه اندازید تا دیده شود که در افغانستان چند نفر واقعا مسلمان هستند.؟
طرح اینگونه صحبتها فاصله بین نسل تحصیل کرده و ملت را تا هزاران هزار کیلومتر زیاد خواهد کرد و حتی این آقا و رهبر آن ترکی و امین و ببرک و نجیب هم نتوانستند و نخواهند توانست تا در افغانستان چنین گستاخی کنند.
من فکر میکنم این قصد فتنه گری و انشقاق مطلق بین نسل روشنفکر و تحصیل کرده و تودۀ ملت را دارد. و احتمالا از وابسته ها و گردانندگان سناریو های سیاهی که در کشور یکی پی دیگری دنبال میشود باشد تا شیرازه کامل وحدت ملی و تفاهم بین الافغانی بصورت مطلق از بین برود.

این انسان سیه دل که نه تنها از معرفت دینی برخوردار نیست حتی اخلاق دیالوگ و صحبت و مناقشۀ فکری راهم بلد نیست. و این از دو امر خالی نیست یا این مردک مرض عقلی دارد و یا انسان مغرور و گستاخ است که آداب اجتماعی مناظره را درک نمیکند.
بهر صورت من از اداره محترم سایت انتظار دارم تا برای جلوگیری از فضای تشنج فکری آن عده ایکه قصد اخلال صحبتهای سازنده را دارند اجازه ندهند تا هتاکی کرده و خوانندگان و مبصرین دیگر را آزرده خاطر سازند.

واسلام علیکم و رحمت الله و علی عبادالله الصالحین والمهتدین
عبدالعزیز


اسم: محمد صادق ارغندیوال   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 07.04.2010

سلام و احترام به همه هموطنان عزیز وگرامی !
محترم سدید، به پاس بزرگی وریش سپیدی تان احترامانه عرض میشود که من از تاراج دو امپراتور افغانی در هندوستان حرفی نزده ام ، ولی از بت شکنی آنها در هندوستان ودعوت هندیان به دین اسلام خود تان در مقاله تان واضحا ً اشاراتی داریئد. با کمال احترام از شما خواهش میشود که یکبار دیگر خود تان مقاله تانرا موشگافانه مرور کنید، وبعد این حقیر اندرز بدهید که دسته تبر لات ولوتهای بی سروپا نشویئد. با عرض حرمت


اسم: داکتر صفی الله صاحبزاده   محل سکونت: کوپنهاگن دنمارک    تاریخ: 06.04.2010

هموطنان مخترم.

نظرات را میخوانم، بحث در مورد خدا(داشتن عقیده مذهبی) تازه نیست، تا جایکه تاریخ انسان بدسترس است این بحث موجود بوده، کسانی عقیده دارند و کسانی ندارند، اجماع روانشناسان و متخصصین امراض روانی داشتن عقیده بر خدا را طبیعی دانسته و هیچ تحقیق علمی نشان نداده که کسان بی خدا بر کسانیکه بر خدا عقیده دارند از نظر عقل و منطق برتر باشند، برعکس کسانیکه دارای عقیده مذهبی اند کمتر دچار نا راحتی روانی از جمله دیپریسیون میشوند..
درین بحث اشخاصی با نام مستعار نظر میدهند، آنانیکه به نام زن نظر میدهند شک و تردید دارم که واقعآ زن باشند به گمان غالب مردان با جامه زنان نظر میدهند..
شخص بالغ و عاقل را نمیشود معتقد به بی خدائی کرد، اجماع علمای انسانی توهین به مذهب را نا جایز میدانند..
آنانیکه به خدا ( مذهب ) عقیده ندارند هم نمی شود به خدا معتقذ ساخت ( قل یا ایهالکفرون لا اعبد ما تعبدون ). داشتن عقیده به خدا و یا بر عکس آن فطرت انسانی است..
هموطنان محترم ما، هر کدام عبدالله عابد کابلی، ایوب، عبدالعزیز، عبدالله صافی و ... در نظر دهی ها مهارت و منطق عالی شانرا نشان دادند که قابل قدردانی است..
اما اینرا هم میدانم که این سوال و جواب تا روز قیامت ادامه خواهد داشت، و اینرا هم میدانم که سوال نمودن آسانتر از جواب دادن است..
طور مثال هموطن ما آقا و یا خانم بهار در چند نوبت نظر داده اند و سوالاتی مطرح نموده اند، در نظر اخیرش نوشته اند که عذاب و درد دیگران ویرا هم درد و عذاب میدهد، خوب منهم از ایشان سوالی مختصر دارم:.
چرا و چطور درد و عذاب دیگران به شما سرایت میکند؟؟ لطفآ با آموخته های علم بیولوژی تشریح و پاسخ ارایه دارید..
با عرض احترام .


اسم: یار محمد   محل سکونت: کابل     تاریخ: 06.04.2010

سلام به همه دوستان و علاقمندان این سایت،.

آقای روشن به تارخ 6 اپریل در همین صفحه مینویسند:.
اديان وسایل افتراق بين بشريت اند... ادیان بنام خدایانی که خود اختراع کرده اند، زهر کينه و خصومت ميپاشند. چارهً این مرض (یعنی دین مقصد شان است)... از دو زخها نترسید و به جنتهای رویایی دل نبندید.....
متصدیان این سایت در بالا مینویسند: مطالب مندرج اظهار نظر نباید حاوی عبارات .. تخریش کننده، افترا آمیز، توهین آمیز، مخرب، مستهجن، خلاف دین و مذهب، .. باشد، ور نه به هیچ و جه به نشر رسیده نمی تواند..
من به حیث یک همکار و خوانندۀ همیشگی این وب سایت، طالب توضیح مختصری از شما در این مورد میباشم. لطفأ توضیح بدهید: سرحد اهانت را شما تا کدام معیار تعیین کرده اید. اگر عبارت بالایی نوشته شده از طرف آقای روشن از نظر شما افترا آمیز، توهین آمیز، مخرب، مستهجن، خلاف دین و مذهب نیست که نشر کردید، ملی بودن این سایت برای من سخت زیر سؤال رفته است. ملی بودن یعنی به اندیشۀ مردم خود، خود را قریب دانستن، ایا اکثریت افراد جامعۀ ما برداشت این نوع بیان را دارد که آقای روشن اظهار میدارد؟.
والسلام


اسم: روشن   محل سکونت: کراچی    تاریخ: 06.04.2010

تمنیات نیک به همه،.

ګفته هارامیتوان دریک نکته خلاصه کرد.
بیایید شهامت کرده اجبار عقیده را ازاسلام دور کنید و یک همه پرسی را براه اندازید. بعد دیده خواهد شدکه چه تعداد واقعأ مسلمان و چه تعداد دیګر نامسلمان اند..


اسم: محمد   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 06.04.2010

آقای حق بین !

برای جناب تان و مثل تان که از پایگاه ایدیولوژی چپ افراطی مدتها است داد سخن داده اید، برای تان اگر معجزات حضرت مسیح و یا معجزات حضرت موسی و یا قران کتاب آسمانی نه تنها اعتبار ندارد بلکه اصول و موازین بحث دیالکتیک راهم نمیدانید.
اولا کجا آقای کابلی از جنایت مسلمان و یا غیر مسلمان دفاع کرد. هر کس جنایت کند جنایتکار است چه مائوتسه تونگ باشد و جه بوش و چه ملاعمر و یا ربانی - ترکی - اکرم یاری و صادق یاری و سیما سمر و مزاری و نجیب و دار و دسته ای شعله ئی ها و یا اخوانی ها و یا ستمی ها و خلقی ها و افغان ملتی ها و....
خودت باید سطح سوادت را بالا ببری و از قالب کج بحثی و سفسطه برآئی.
خودت با یاوه سرائیهایت حتی فغان پورتال افغان جرمن را هم بالا کردی..
اولا نه کابلی و نه من و نه هم دیگری مانند پیامبر و حضرت علی بوده نمیتوانیم. اما به صراحت میگویم که آنطوریکه خانمهای مسلمان و اولاد مسلمان در نظام خانوادگی اسلام رشد و پرورش سالم می یابد در هیج فامیل دیگری این امر میسر نیست. و الحمدالله من صاحب شش فرزند با تحصیلات عالی داشته و از عمر زندگی خانوادگی من بیش از سی سال گذشته و در فضای تفاهم و دوستی زندگی کرده و خودم هم صدها فامیل مسلمان را که پای بند اصول و موازین حقوقی اسلام هستند می شناسم. و این امر نسبی ارزیابی میشود.
دوم - اینکه برای خودت نه به عنوان مسلمان و یا افغان بلکه به عنوان انسان متاسفم که تا حال نفهمیدی و یا قدرت نگاه کردن نداری که به بینی که در فلسطین این تنها و تنها جنای از اشغال گران بر علیه اطفال - زنان - پیران و جوانان و حتی درختان و سرزمین تاریخی فلسطین بیش از شصت سال است جنایت روان است و حال سفطه گونه از مظلومیت اسرائیل و یا جنایت مسلمانان برعلیه اسرائیل یاد میکنی.
آقای حق بین این شعار خودت در ان جایکه قرار داری بسیار خریدار دارد و خودت را بهر جائیکه میخواهی خواهد رساند. بهتر است تا به لابی های صهیونیست در امریکا به تماس شوی تا بیشتر به نان و نوا برسی.
باقی جواب را خود اقای کابلی برایت بدهد. به امید آنروز که از کوچۀ بی منطق ها به کوچه های عقل و خرد باز گردی و با اصول و مبانی منطق - فلسفه - کلام و یا باصول مستقیم و رو در روی ایدیولوژی چپ سخن را باز کنی تا بر اساس متون و مبانی ماتریالیزم فلفسی و ماترییالیزم تاریخی به همرای تان وارد بحث شوم تا به بینی که مبانی فلسفی و سیاسی ماتریالیزم و کمونیزم چقدر توان استقامت را دارد.
محمد


اسم: واحد   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 06.04.2010

سلام به همه
افغان های محترم نظریات مختلفی راجع به دین ارائه نمودند که بعضا" قابل قبول و یعضا" قابل قبول نمیباشند. بنده هم خواستم نظریه خودرا تقدیم بدارم.
تاریخ نشان داده که انسانها همیشه نیازمند یک قدرت اخروی و ماورای طبیعت بوده اند، که در نتیجه ادیان پیدا شده اند. دین یک پلیس باطنی ، قلبی و داخلی انسان بوده و ممکن اورا از کار بد باز داشته و به اعمال نیک سوق دهد و هم در زندگی یه حال و احوال شان مفید ثابت گردد.
جای تأسف است که دین را بعضی از علمای دین ، بجای رهنمائی صحیح مؤجب گمراهی انسان ها ساخنه اند. مخصوصا" در کشورهای که مردم آن از سواد بهره کافی ندارند. مذهبیون افراطی و ملاها از آن استفاده ها برده و بانواع حیله ها، بعوض اینکه مردم را به راه دین رهنمائی درست و صحیح نمایند، در گقتار و کردار شان فرسنگ ها از اهداف خوب دین دور بوده و مردم را به راه غلط سوق میدهند.
در کشور جنگ زده ما نیز از بی سوادی و مصیبت های مردم ما، ملای افراطی بیدانش ،چه در داخل و چه در خارج کشور، بجای اینکه راجع به زندگی سخن بگویند، بیشتر راجع به مرگ حرف میزنند، بجای اینکه مسائل عینی را که در برابر شان قرار دارند، با مردم مطرح کنند،از مسائل که در برابر شان وجود ندارند حرف میزنند. از تمدن و از پیشرفت ها و اختراعاتی که در دنیا رخ داده و میدهند، اصلا" آگاهی ندارند. در گفتار و اعمال شان از فلسفه دین که هدف اصلی آسایش انسانها در دنیا و آخرت میباشد آگاهی کامل ندارند.
ملاهای بیدانش مااز مصیبت های که بالای مردم ما آمده استفاده های سؤ میکنند، حتی میخواهند تا رسم و رواج خوب مردم را از بین برده و رسوم دیگران را بالای مردم برسانند. بطور مثال خانم های افغان از یک چادر استفاده میکردند که از هر جهت قابل قبول قرار داشت، مگر حال رواج یافته که بعوض آن سر را ببندند و مانند اعراب چادر یزنند. به همین ترتیب ریش گذاشتن مردان بطور وحشی آن که از نقطه نظر مخصوصا" از نقطه نظر نظافت رواج داده اند. حتی مسواک هم در بازار های کشور ما بفروش میرسد. یقینا" اگر در زمان پبغمبر اسلام برس دندان و پاکی ریش وجود میداشت، همه از آن استفاده میکردند، زیرا برس کردن دندانها با کریم دندان به مراتب بهتر و صحیح تر است وهم ریش تراشیدن بهتر و پاک تر از ریش گذاشتن شکل وحشی آن بشمار میرود چه نظافت جزه ایمان گفته شده. تمامی خرافات که در ادیان وارد شده اند، از بی دانشی ملاها میباشند. دین را آله کار خود ساخته و مردم را به گمراهی میکشانند.


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 06.04.2010

ایوب عزیز سلام

اول:
لطفاً،اگر بحث را به بیراهه نمی برید و غرض ندارید، مشخص بگوئید که در کجـا من خلاف حرف خدا حرف زده ام؟ بابا جان! شهر حساب و کتاب است! زمان دزد گفتن و بر بستن مثلیکه گذشته است. مردم. هم شکر عقل و تمیز دارند. مختصر و کوتاه، چون من با تأسف زیاد وقت ندارم!
دوم:
کدام مقام والا؟ مقام بلند و پست انسانها از روی عمل نیک و بد آنها تعیین میشود! بگذارید دیگران در مورد ما قضاوت کنند! دوغ هیچ کسی ترش نیست! به نظر من یک عیسوی خیرخـواه، انسان، و خدا ترس بهتر است از یک مسلمان ستمگر و دزد و مال مردم خور و دو رو. سوم: لطفاً اول جهان رهبران اسلامی تانرا اسلامی بسازید! شما هیچ متوجه هستید که چرا مردم بخصوص بعد از پیروزی به اصطلاح مجاهدین در برابر رهبران دینی و در برابر دین حساسیت پیدا کرده اند؟
گناه بسیاری از شما ها نیست چون(شاید شما نباشید)اما خیلی از شماها را از این نمد کلاه ها بوده است. شریعتی نوشته میکند که ابوذر استخوان شانه شتر را برداشته نزد عثمان میرود و بر سر خلیفه داد میزند که ای امیرالمؤمنین این تو هستی که فقرا را فقیر تر ساختی و اغتیا را غنی تر! برادر من! امروز هم همان روز است! بجای اینکه از من می پرسی که چرا چنین است و چرا چنان به کلبه فقیرانه شیخ حجت الاسلام محسنی تشریف برده و کمی ایشان را براه راست هدایت کنید! یا پای صحبت ملا عمر بنشینید و او را بفهمانید که اسلام چیست! یا به پاک جامگان مانند چکری و امثالهم!
چهارم:
یک نفر عیسوی یک روز از من پرسید که همه ادیان دعوا دارند که کتاب شان کتاب آسمانی است، کلام خداست. اینها چطور میتوانند این مطلب را ثابت کنند؟
داکتر حمید رضا آغاسی (امیداست نامش را درست نوشته باشم)دیشب در تلویزیون " آقای خطاب " در مورد تورات گفت که تورات مشتمل است از " ده فرمان ".غیر از این ده فرمان هرچه است حدیث است.
حال اگر یک یهود همین حرف را در باره قران بزند، شما چه جواب خواهید گفت؟
و اگر همین عیسوی سر راه شما قرار بگیرد و از شما همین سؤال را بپرسد شما غیر از اینکه این مطلب را پیامبر تان تصدیق نموده چه مدرک دیگری برایش ارائه خواهید داد. برای من و تو کلام پیامبر برو و برگشت ندارد! امااین عیسوی هم از تو، هم از یهودی و هم از هندو و... چیزی میخواهد که روح شکاکش را بتواند با دیدن آن تسکین داده خودرا قناعت بدهد. کمی روی این مطلب فکر کنید، برای کسانیکه بنیاد تفکر تان را زیر سؤال میبرد از همان بنیاد مثال آوردن چه معنی دارد؟ روشنفکران دینی عرب و غیر عرب در سر تا سر دنیا زمانی متوجه این مطلب شده اند، و تلاش می ورزند تا سلامت دین را از راه فلسفه و علم و کلام حفظ کند. نواسه سید قطب یکی از این روشنفکران دینی است که امروز خیلی از حرفها را زیر سؤال برده است! اگر پدر بزرگش زنده شود و سر بلند کند باورش نخواهد شد که نواسه خودش خیلی از اعتقادات ویرا زیر سؤال برده است.
پیشناد من اینست که کمی وقت تانرا به مطالعه آثار اینها اختصاص بدهید. نقص نخواهید کرد.
بازهم اختیار خود شما!
موفق باشید


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 06.04.2010

هموطنان گرامی,
عبدالله جان,ایوب جان سلام
...در تفسیر قران, متن اصل نیست تا تفسیر شود, بلکه تفسیر جای متن را میگیرد. تفسیراصل می شود و متن فقط بصورت فرع برای تایید و اثبات تفسیر بکار برده میشود. در آغاز, متن و تفسیر را باهم مشتبه میسازند ولی در پابان, متن,اصل گرفته میشود واصل نمایانده می شود, آنگاه تفسیر به عنوان فرع و نتیجه از آن استنتاج میشود و نتایجی که گرفته میشوداصل میگردد. و بلاخره متن فقط برای تایید و معتبر سازی و تصدیق تفسیر بکار برده میشود.
تفسیر, اعتبارش را از متن میگیرد اما محتویات خودش را به متن میدهد...
بزرگترین جنایت اخلاقی اسلام از این جا شروع میشود که مؤمن را از کافر جدا, و او را کافر ممتاز می سازد...

عبدالله خان
بهشتی را که انسان گم کرد, بهتر است فراموش کنید. بازگشت به" بهشت گمشده" ممکن نیست. ساختن بهشت و جهنم کار خدا وخدایان است
و ما انسانیم, چرا ما کار خدا و خدایان را به عهده بگیریم. انسان باید کار انسانی بکند. بهشتی راکه خدائی میسازد, ورودش مشروط به قبول حاکمیت اوست. انسان به عنوان "عبد و اسیر و تابع" میتوانداز بهشت او بهره ببرد و بهشت برای تابعان است, برای عقل های فرمانبر و عقل های برده صفت... من نه آن بهشت را میخواهم نه آن تابعیت را. ما با همین عنصری که خدا مارا از بهشت رانده است که با طبیعت هیچ بهشتی انطباق ندارد(سایقۀ آزادی) میتوانیم بادست خود "دنیای واحد" بسازیم که جا برای " همه انسانها" داشته باشد.

انسان نه برای بهشت و نه برای جهنم آفریده شده است. انسان دو دنیای جدا ازهم نمیخواهد. مافقط یک دنیا برای همه بشریت میخواهیم. اگر بهشت است, برای همه است و اگر جهنم است برای همه است.

کسیکه میخواهد به من بهشت بدهد به برادرم و همسایۀ من جهنم خواهد داد. عذابی که همسایه ام در دوزخ میبرد ولو کافر وعاصی و منافق و کاپیتالیست و کمونیست و و و باشد, برای من بهشتم را تبدیل به جهنم میسازد. هر انسانی که عذاب بکشد, بمن عذاب خواهد داد. کافری که درد میبرد, بری من درد دارد. شادکامی بهشتی, هیچ انسانی را از "اشتراک درد" باانسانهایکه به دوزخ انداخته شده اند, باز نخواهد داشت.

بیایید دنیائی بسازیم برای همه. دنیائی که در درد و شادی همه باهم شریکند. دنیائی که رنج و عذاب, نصیب یک گروه, و شادی و آرامش و بهره بردن, نصیب گروه دیگر نشود. من فقط موقعی انسانم که در درد و شادی باانسان دیگر شریکم. یک طرف دنیا را جای غم و درد و عذاب و طرف دیگر دنیا را جای شادی و کامروائی, نکنید...

حاضر به ادامۀ بحث هستم در صورنیکه دوستان اسلامیست ما بر باد گره نزنند و درهاوند آب نکوبند...
کامیاب باشید


اسم: احمد    محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 06.04.2010

سلام آقای کابلی

در بین این زنان دورانساز که جنت زیر پای شان است نام مادر گلبدین ها، سیاف ها، مزاری ها، ملا عمر ها، ربانی ها، مسعود ها، خمینی ها و هزاران سفاک دیکر یادتان رفت:

موفق و کامگار باشید.


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 06.04.2010

جناب ارغندیوال صاحب سلام،
لطفاً اینحرف را که لشکر کشی و بت شکنی آن دو امپراتور به هند و تاراج و از این قبیل اعمال فقط روی دعوت هندوان بدیـن مبین اسلام بوده جای دیگری نگوئید؛ یااگر میگوئید، آهسته تر بگوئید که دشمنان نشنوند. بعضی از همین لات و لوتهای بی سر و پـا از سال ها بدین سو میکویند که اسلام دین شمشیر است. مبادا این سخـن را بشنوند و بگویند که: " نگفتیم! ما که همیشه می گفتیم! ولی شما می گفتید: " دروغگو ها، مفتریان، اسلام ستیزان و کافران و ..."
تبر این ها را دسته نشوید؛ لطفاً!
سلامت و بهروز باشید


اسم: حقبین   محل سکونت: از کوچه منطق کل    تاریخ: 06.04.2010

جناب عبدالله کابلی:
دو مطلب در مورد نظریات شما قابل یادهانیست:
اول:
شما برای تائید گپ های تان از حضرت پیغمبر و حضرت علی مثال داده اید. لطف نموده بفرمائید که چند در صد زندگی شخصی خود تان مطابق زندگی آن دو تنظیم یافته است و اگر شما ادعا دارید که مطابق شرائط آنها زندگی میکنید، لطف نموده دیگران را روشن سازید که اینکار چطور ممکن است؟ آیا اگر حضرت محمد(ص)و حضرت علی(رض)امروز زنده می بودند، عین زندگی داشتند یا زندگی آنهااز زندگی اولی شان فرق داشت؟

دوم:
شما برای تائید و توجیه یک جنایت توسط یک مسلمان میخواهید جنایات اسرائیل یا یک یهودی را مثال بدهید. آیا همین منطق اسلامیست؟ چطور شده میتواند که جنایات اسرائیل شما بحیث یک مسلمان را وادارد که جنایات مسلمان ها علیه یهودیان و عیسویان را بعد از تشکیل اسرائیل موجه جلوه دهید ولو اگر من منطق شما مبنی بر جنایات اسرائیل را تائید هم بکنم؟ آیا همین منطق شما منطق اسلامیست یا منطق شما؟

لطف نموده سئوال را جواب بگوئید بدون آنکه گپ را بجای دیگر بکشانی.


اسم: عبدالله - کابلی   محل سکونت: کابل    تاریخ: 06.04.2010

بهار خانم عزیز در جرمنی!
امید است افکار تان بهاری بوده و از خزان شدن دور باشید.
بهار جان !
به بینید باز بدون دلیل و بدون مقدمه و بر اساس قضاوت نادرست به دین واسلام تهمت زدید.
من قبلا یاداوری کرده بودم که متاسفانه مبنای مقالۀ آقای سدید هم بر پایۀ اعمال افراد و اشخاص و نقل فول های فلان و بهمان، اسلام و دین اسلام را زیر سوال قرار داده و گفتند و نتیجه گیری کردند که مشکل در آموزه های اسلامی است نه عملکرد مسلمانان و بر خلاف شعر معروف اقبال اسپ سخن را جولان داده اند. و اکنون جناب تان و تعدادی از خانمها و یا اقایان قسما آن ادعانامه را بهمانگونه تائید کرده و میکنید.

1- ادعای تان در مورد دیدگاه پیامبر خدا و سیدنا حضرت علی نسبت به خانمها کاملا یک اتهام محض است آخرین کلمه هایکه از زبان پیامبر شنیده شده است مبنی بر تاکید به رعایت عقوق زنها و گرامی داشت این گل بوته های خوشبوی دنیا بوده است.
هر چند که آنجناب به عنوان رحمت عالمیان بر خلاف سنتهای جاهلی همان عصر نه تنها زنها را دست کم نگرفتند بلکه فرمودند:
که در خانه ایکه دختر تولد میشود در حقیقت دو نور پیدا شده است در حالیکه برای فرزند پسر گفتند یک نور است .
آن جناب برای اینکه مبادا وسیله ای بدست جامعۀ جاهلی آن عصر داده شود حتی از خارهای بسیار تیز و زنندۀ که بعضی ازین گلهای دشتی و وحشی که خوشبویئ هم نداشته و ندارند هم یادهم نکردند تا مبا رسم و رواج جاهلی زن ستیزانه ای دور قوت گیرد. و همیش بر مدارا بر زنها تاکید کردند.
کمااینکه از مردهای وحشی - ظالم -خشن - متعصب -سختگیر - و یا بداخلاق و... به کرات و مرات یاد کرده و آنهارانسبت به اعمال بد شان بیشتر اخطار داده اند.
و در مورد زنها و حالت لج گونه بودن و طبع نازک و لطیف شان که به اندک کلمه میرنجند و قهر میکنند و فضای خانواده را به دوزخ تبدیل میکنند نخواستند تا برای جامعۀ جاهلی سند بدهند تااین گلهای سر سبد را بیشتر پژمرده کنند.
و همیش کلمۀ مدارا و گذشت و تحمل را در برابر زنها یاد کرده اند.
در حالیکه امروز به بینید فیمنیستها بر خلاف سنتهای افرینش داد خواهی دارند.

2 - نظر قرآن اساس ارزیابی زن و مرد را بر عدالت گذاشته است نه تساوی جنسیتی ٍ زیرا زن بصورت زن و مرد بصورت مرد خلق شده اند و هیچ کدام بحساب مرد بودن و یازن بودن بر دیگری امتیاز ندارند- ادعای تان در موارد بالا که به زنها به چشم تبعیض دیده شده است کاملا تهمت محض است. حقوق اولیه انسانی همانطوریکه به مرد تعلق دارد به زن نیز تعلق دارد.
حق حیات - حق ملکیت - حق نکاح - و حتی حق طلاق (مشروط) حق مهر - حق تحصیل - و نمام حقوق مدنی و اجتماعی مانند مرد برای شان مدنظر گرفته شده است.
بلی در اسلام این محدودیت است وقتی کسی در قید نکاح یک مرد قرار بگیرد اجازه ندارد با کس دیگر رابطۀ نامشروع داشته باشد.
بلی این دراسلام هست که زن اجازه ندارد بدون اجازه مرد سفر کند و این برای رعایت حقوق مرداست و در جهت برعکس هم همین سخن است.
البته مرد هم اجازه ندارد که زن را از دیدن محارم ان مانند پدر - مادر - برادر و... محروم کند و یا بر او تعدی کند.
اگر این آزادی ایکه در المان و یا اروپا به زنها داده شده که در حضور شوهران شان زن با دیگران رابطه قائم کرده و یا در شراب خانه در اغوش دیگران قرار بگیرند بلی این کار های قبیح در اسلام منع است. و اجتماع غربی را نیز اینگونه آزادیها به فنا می کشاند. و نتایج اجتماعی اینگونه بی بند و باری را در نسل بی پدر و بی مادر و نسل کوچه میتوانید مشاهده کنید.

3- ادعای بی بنیاد دیگر تان اینست که اسلام زنها و بردگان را در زمینه ای حقوق اجتماعی از سایر مسلمانها متمایز ساخته است.
من در زندگی تهمتی باین بزرگی را نشنیده ام. و این سخن مانند گفته های روز اول اپریل اروپائی هاست و نباید برای ان پایه واساسی قایل شد.
اسلام آنطوریکه گفته آمد مرد و زن را به میزان اعمال شان محاسبه میکند. مرد مومن با زن مومنه از لحاظ کار و تقوی مورد مقایسه قرار میگیرند. نه اینکه مانند مرد سالارها زن را جنس درجه دو قلمداد کنند و یا مانند فیمنیستها زن را موجود برتر به حساب اورند. زن و مرد مکمل و متمم همدیگر هستند.

4- در اخیر نوشتۀ خود از تبعیض نسبت به غیر مسلمین و نظرات قرآن و فقها و خاصتا مذاهب اسلامی اهل تسنن و حتی شیعه یاد کردید و از حقوق یهود ها - عیسویها و زردشتی ها و... دفاع کردید.
البته باید بگویم که نظر اسلام بر خلاف ادعای شما تمام پیروان سایر ادیان و فرق دینی در مجتمع اسلامی از حقوق و امتیازات مدنی بر خوردار میداند و من متاسفم که خود تان اگر افغانی و یا ایرانی هستید و ندیده اید که بیش از صدها سال یهودیها - هندوها - وحتی مسیحیها و زردشتی ها در افغانستان و ایران و کشور های اسلامی باعزت و آبرو و با حفظ جان و مال زندگی کردند زن - مال ابرو و حقوق شان محفوظ بوده است.

اما از زمانیکه غرب سرزمین فلسطین را برای اسرائیل داد و حکومتی را بر پایۀ غصب و زور و تفنگ و کشتار در سرزمین فلسطین بنام اسرائیل ساختند چشم انسانی تانرا باز نمائید و به بینید که ملت فلسطین در خانه و منزل خود از دست اسرائیل چه میکشد. آیا در تاریخ صدها سال بشری چنین جنایتی بر بشر روا داشته شده است
اگر بااسلام مشکل دارید اما لااقل قضاوت انسانی و عقل سلیم را نباید از دست بدهید؟!
شماممکن نوجوان تازه ای باشید و از جریانات اسعمار و جهانگشائی غربیها و جنایتی را که اینها در طول تاریخ بشری بر ملتها روا داشتند با خبر نباشید اما حالا چشم تانرا باز کنید که در عراق و افغانستان - فلسطین - کشمیر و اکثر کشورهای اسلامی از دست ایشان چه بلاهای به سر مسلمانها می اید.
درجائیکه خودتان زندگی میکنید گربه ها و سکهای المانی و اروپائی حقوق و امتیازات دارند اما همین متمدنین در کندز افغانستان چهار ماه قبل قریب دو صد نفر را قتل عام کردند که مردم ملکی وغریب و بینوا بودند.
ایکاش صحبتهای تان جنبه روشنگرانه و انتقاد های تان مبنای علمی و عقلانی میداشت و مستند بر مدارک میبود.
پروپاگند های سیاسی را نمیتوان با استدلال و منطق عقلی مقارنه کرد.

5- شما مسئله جنت و قدوم مبارک مادر را به تمسخر گرفتید و از ان دوری و برائت جستید. و آنراامید کاذب دانستید. حال شما در جنت آلمان خوش زندگی کنید ماهم خوشحال هستیم. و شما را بآن جنت خیالی دعوت نکردیم.آن جنت را کسانیکه به اصول دین و توحید و خداشناسی معتقد هستند باور دارند که آمدنی است.
اما هیچگاهی کسی را به قبول این ایده مجبور نکرده و نخواهیم کرد.
البته باید درین ارتباط هم عرض کنم آن مادریکه جنت زیر قدوم آن میباشد همان زنی است که آنگونه نسل انسانی را تو لد کرده، وآنرا تربیه و اموزش داده و برای جامعۀ بشری تحویل داده و میدهد، تا شایستگی خلافت خدا در زمین را حاصل کرده و برای آبادی - شادابی - و سرسبزی طبیعت کار کرده و از همه عمده تر فرزندان اینگونه مادر ها بندگان صالح خداوند در زمین بوده و برای نسل بشر مصدر کار خیر و رفاه و آسایش شوند.

و مسلما مادران هتلر ها - استالینها - موسیلنیها - شارونها - بوشها - نتانیاهوها - شیمون پیریزها - و همه کسانیکه مصدر ویرانی و تباهی بشر در زمین شده اند نمیباشند.
آن مادران مریم گونه - آسیه گونه - خدیجه گونه - فاطمه گونه - عایشه گونه - زینب گونه- هاجره گونه - سارا گونه- ملالی گونه - ناهید گونه - وجیهه گونه - محجوبه گونه - نازو انا گونه - مهری گونه - گوهرشاد گونه - و هزاران هزار زن مومنه - عالمه - مجاهده - فاضله - و... بوده و میباشند.
و من امیدارم تا خداوند مارا از شرف خاک پاک اینگونه زنها هم بهره مند سازد.
و اینگونه زنها در حقیقت زنهای هستند که دین آنهارا خطاب کرده است.
والسلام
عبدالله کابلی


اسم: روشن   محل سکونت: کراچی    تاریخ: 06.04.2010

احترام دوستانه،
اديان وسایل افتراق بين بشريت اند. اګر باور نميکنید احساس يهوديان، مسيحیان، مسلمانان، بودايان، زردشتیان و ديګران را در برابر همدیګر ملاحظه فرمایید. هر کدام اینها راه فکری خود را صراط المستقیم میدانند و دیګران را ګمراه. در حاليکه خودایشان یکسره راه ترکستان در پیش ګرفته و نميګذارند انسانها همديګر را دوست بدارند و بنام خدایانی که خوداختراع کرده اند، زهر کينه و خصومت ميپاشند. چارهً این مرض درد و نکته ممکن است:
اتهاييسم يا حداقل اګنوستيسم. حال از دو زخها نترسید و به جنتهای رویایی دل نبندید. مستقلانه بينديشيد، اما باید دانست که اګر دیر بیندیشیم، زندګیی که داریم بیهوده بربادخواهدرفت.


اسم: ایوب   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 06.04.2010

با سپاس فراوان از کارمندان و پورتال این سایت وزین و آقای عزیزالله سرفراز !
به بهار هم میهنم سلام !
از یک طرف چنان سخاوت و دست باز ، که 7 جنت میبخشند و از طرف دیگر آنرا کاذب میخوانند! از یک طرف طالب حقایق اند و از طرف دیگر عالم و فیلسوف قرآن و فقه. از یکطرف سوال و از طرف دیگر قهر. مگر میشود هر جوابی مطابق میل ما باشد؟ مگر ممکن است همه آرزوی دلها بر آورده شود؟

هر بهاری را گرمای شدیدی پژمرده میسازد و خزانش هر دو را میتکاند و زمستانی داریم که همه را میلرزاند. مگر ازین واقعیت انکار میکنید؟

متآسفم اگر با جملۀ دل آزاری کرده باشم، اما نمیتوانم دروغ گفته و حقایق را بخاطر شما عزیزان پنهان سازم. هنوز زرق و برق دنیا مرا نفریفته، هنوز مقصد زندگی و بندگی را میدانم.
بجای اینهمه سوال و جواب و مباحثات و شف شف گوئی ها بهتر است لب و لعاب را عرضه نمائید. نه شمااولین نقد کنندۀ اسلامید و نه من دفاع گر آن.
انکار از آخرت جنگ در برابر خدا و قرآن، هنوز ما مسلمانان بایست از سر نو انسان شویم و جهان شما را انسانی سازیم. چون گمان بردید اسلام به زنان حقوق قائل نیست. بخاطریکه خداوند شمارا فرمانبردار مرد ساخته. در حالیکه ایچنین نیست. نفرمودید ما چه عملی را بایست اجرا نمائیم تا جهان شمارا انسانی سازیم ؟

حال من از شما میپرسم که اختیارات کل در دست شما، مهربانی فرموده بگوئید که شما زنان چگونه حقوق را از جامعه و از دین و از مردان توقع دارید؟ خداوند چگونه بایست میفرمود؟

عزیز تر از عزیز آقای سدید شما میتوانند بگویند، آنگاه که ما بر مقام والای خود قانع نشویم و بر حکم خدا خورده بگیریم، عیب از ماست و یا از دین و خدا؟
خوش و خرسند باشید.


اسم: محمد صادق ارغندیوال   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 06.04.2010

محترم آقای سدید، سلام واحترام تقدیم است.
گرچه من نمیخواهم که تبصره روی نوشته شما به عاشیه کشانیده شود ، ولی از اینکه خود در نوشته تان از بت شکنی های احمد شاه بابای کبیر و سطان محمودغزنوی درهند یاد آوری نموده اید، بنده در نوشته اول ام فقط یک یادهانی نمودم.
ثانیاً بت شکنی ملا عمر روی تعصب - جهل مطلق و منفعت جویی سردمداران سازمان استخبارات نظامی پاکستان در زمینه، در حالی صورت پذیرفت که نود نه فیصد مردم افغانستان مسلمان بودند و هستند.
ولی بت شکنی های سلطان محمود غزنوی و احمدشاه بابای ابدالی در کشور هندوستان فقط روی دعوت مردم به دین مبین اسلام صورت میپذیرفت، و بدون شک آنهایکه دین اسلام را نپذیرفتند در فرصت دیگر بت های دیگری برایشان ساختند. مگر بت های تاریخی که ذریعه ملاعمر درافغانستان نابود گردید هر گز باز ساخته نخواهد شد. و از طرفی هم هندی ها امروز کمتر از بت شکنی های سلطان محمود غزنوی واحمد شاه بابای درانی در کشور شان یاد میکنند و اصلا ًاز آن عقده ای بدل ندارند. توجه کنیم که در میان بسیاری از همسایه ها و بقیه کشور های جهان، کشور هند صادق ترین و وفادار ترین دوست افغانهااز مدت نیم قرن بدینسو میباشد؛ و قابل یادآوریست، در حالیکه سردمداران و سازمان های استخباراتی و جاسوسی کشورهای اسلامی و مسلمان نمای ایران و پاکستان به سرزمین ما بم، سلاح، وحشت، دهشت و انتحاری روانه میدارند؛ ولی کشور هندوستان در تلاش است تا با مرهم گذاری روی زخم های جنگ سی ساله کشور ما، حتی با دادان تلفات جانی و مالی برای ما سرک ، نهر، شفاخانه، پوهنتون و مکتب بسازد.

ثالثا ً، شما درست میفرمائید که درهنگام تخریب بودای بامیان بالای بودائیان جهان در کشورهای دیگر چه گذشت. و به تائید گفته شما علاوه میشود که حتی در بعضی موارد حملات تند و شدیدی هم بالای مسلمانان و مقدسات آنها نیز صورت گرفت، ولی بودای بامیان در داخل افغانستان پرستش نمیشد. که با نابودی آن افغان ها بیشتری به آئین اسلام درآیند. صادقانه باید بگویم که در باره عظمت بودای بامیان واینکه مردم افغانستان در موجودیت آن چه منفعت های را نصیب میشدند، مدتها قبل میخواستم مقاله مبسوطی بنویسم، ولی عجالتا ًاز نوشتن آن منصرف شدم، زیرا میدانستم که با نوشتن آن، تعدادی مرا به کفر گویی متهم خواهندکرد.

رابعا ً، من با دید شما به ارتباط ایرانی ها کاملا ً موافقم. ولی به ارتباط رضا شاه اول، دوم و سوم باید گفت که من حساب را از رضا میر پنج یا همان کسیکه از سال 1925 تاسال 1941 میلادی پادشاه ایران بود، شروع نمودم و هدف من از رضا شاه دوم پسرش محمدرضا شاه که از سال 1941 تا سال 1979 پادشاه ایران بود، میباشد، در دوران پادشاهی همین شخص مجسمه سلطان محمود غزنوی رادر یکی از چهار راهی های تهران بنا نهاده بودند. حالا که شما میگوئید که ایرانی ها نواسه رضا میرپنج رارضا شاه دوم میخوانند، گفته شماهم درست است. خامسا ً، از اینکه نوشته اید "من بـه احمـدشاه بابا کبیر به مثابه یک مرد بزرگ سخت احترام دارم و ویرا یکی از افتخارات این کشور میدانم " مبین احساسات پاک و وطنپرستانه تان نسبت به تاریخ پر افتخار وطن عزیز ماافغانستان میباشد. بنده دراین فکرم که کاش همه افغانها مثل شما، سبوتاژ و تبلیغات سؤ ایرانی ها و پاکستانی را به ارتباط شخصیت های تاریخی و ملی ما نادیده گرفته و به حقایق تاریخ پر افتخار میهن عزیز و باستانی مااعتراف و افتخار نمایند. بااحترام


اسم: عزیزالله - سرفراز   محل سکونت: هرات    تاریخ: 05.04.2010

مجددا خدمت خانم ها وآقایان سلام عرض میکنم!

با عرض پوزش نسبت به کار عاجلیکه پیش آ مده بود نتوانستم بعضی مطالب را خدمت خانمها و آقایان عرض کنم.
1- من امیدوارم تااین دیالوک و تفاهم هرچند بعضا جنبۀ فکری و ایدیولوؤیک را بخود گرفته و قسماهم بحث روشنکرانه دارد به شکل منطقی و دوستانه دنبال شود.
تا جائیکه امکان دارد برادران و خواهران با اصول قبول شدۀ دیالوک پیش بروند/ و حتی من از خواهران عزیزم و برادران خویش انتظار دارم تا بر فکر و اندیشۀ خود مسلط بوده و با غلبه بر احساسات و عدم قضاوتهای قبلی نظرات خود را ارائه نمایند. تا دیده شود که آنچه خانمها ارائه میکنند هم واقعیتهای آزار دهندۀ اجتماعی است و یاآنکه برادرانیکه هم از مواضع دینی و اسلامی صحبت میکنند صحبت ونکارش آنها پایه و اساس شرعی و اسلامی داشته کوشش کنند که نظرات شخصی خویش را بنام دین هم به مردم تحویل ندهند. و یا خدای ناخواسته اکر بر مسئله ای از لحاظ دینی تسلط کامل ندارند موضوع را بصورت قطع و مطلق مطرح نکنند و زمینۀ مناقشه فکری را باز گذارند.
در ارتباط با اصل مقالۀ آقای سدید باید عرض کنم که بیشتر مسایل مطرح شده درین مقاله جنبۀ ادعا نامه بر علیه اسلام و مسایل مربوط به اسلام است. و اعمال تعدادی آخوند های شیاد و یا ملا های کودن و یا ملک قریه و خان و یا فلان حاکم و بادشاه را میزان قرار داده واعمال ایشانرا بحساب دین کذاشته اند که بنظرم این راه صواب نبوده است. زیرا مااصلی در دین و اصول منطق داریم که:
اول - « حق به رجال ارزیابی نمیشود بلکه رجال به حق ارزیابی میشود» یعنی مااعمال و اقوال مردم را به میزان حق ارزیابی میکنیم نه اینکه حق را در اعمال و اقوال مردم سنجش کنیم.
دوم - مسایل حقوقی در اسلام احکام ظریفی دارد که آیه های قرآنی را احادیث بیغمبر(ص) میتواند تفسیر درست بنماید و این موضوع مستلزم بحث های تفصیلی حقوقی است.
سوم- قوانین اسلامی در مورد احکام خانواده مانند مسایل ازدواج - طلاق - حضانت - ارث - مهر - کفائت - حقوق متقابل زوجین نسبت به همدیکر - حق طلاق - عدت - احکام تعدد زوجات - شرایط تعدد زوجات و مسایل مقدماتی و تمهیدات قبلی تعدد زوجات - ومسئلۀ اباهیت تعدد زوجات و تحدیدات خاصیکه شریعت برای ان وضع کرده است همه بصورت تفصیلی در احکام دین بیان شده است.
البته باید تذکر داد که تعدد زوجات برای حل یک معضل اجتماعی در اسلام مطرح است نه اینکه برای خلق مشکل و یا معضل بیشتر اجتماعی مد نظر کرفته شده باشد.
چهارم - به نظر بنده ما وقتی میتوانیم سر مسایل تعدد زوجات و حقوق متقابل زن و شوهر بهتر و خوبتر به نتیجه برسیم که ما قوانین مدنی و اجتماعی غرب و یا کمونیزم راباحقوق مدنی ایکه اسلام وضع کرده است مقایسه کنیم و بعد در عرصۀ عملی و پرکتیکی به بینیم هر یک از مکاتب فکری چه راه حلی پیشکش کرده و نتائج عملی آن از چه قرار است.
بنجم - عینک تعصب دوستی و دشمنی و یا انتباهات غلطی که قبلا به ذهن ماالقاء شده است بدور اندازیم و آنوقت مشکل ازدیاد نفوس زنها - مسایل مریضی زنها و یا زنهای بیوه و زنهای مطلقه و سرنوشت آنها و ده ها مسایل دیکر را پهلوی همدیکر قرار داده و راه حل و چاره ایرا باید برای آنها جستجو کرد. و نظرات اسلام راهم با مدنظر داشت. و آن وقت است که مااین بحث اجتماعی را با نتائج خوبی به امجام خواهیم رساند.
در ارتباط به مسئلۀ تعدد زوجات با ملاحظۀ اینکه این موضوع در شریعت اسلامی بشکل امر نیست بلکه مباه است و آنهم باقید یک سلسله شرایط خاص.
پس برای حل یک مشکل خطیر اجتماعی ایکه مطرح است باید بدقت براین موضوع نکریسته شودو راهای حل و چاره سنجیده شود:
بطور مثال در اجتماع امروزی تعداد زنها زیاد بوده، یا یک تعداد آنها شوهران شان وفات کرده و یاهم بعضا نسبت بمشاکل روحی و اخلاقی از همدیکر طلاق گرفتند. و یک عده هم برای شان همسر ایده آل میسر نشده است. حال برای رفع مشکل این عده خانمها بنظرم سه انتخاب مهم بیشتر نخواهیم داشت:
1- این زنها بر طبق مبانی اعتقادی کاتولیکها از داشتن همسر ابا کرده و خودرا عقیم کرده و در خدمت کلیسا قرار بگیرند. که البته در کشورهای اسلامی کلیسا نمیتواند عهده دار این امر شود و با مسئلۀ نفقه و امرار معاش و داشتن لااقل هم صحبت هم مطرح است. واین امر را در اجتماع امروزی اکر افرادی قبول هم بکنند تعداد آنها بحساب فیصدی نمی آیند و مشکل به قوت خود باقی می ماند.
2-اینگونه زنها نیاز های طبیغی خودرا مثلیکه در غرب رائج است در بازار آزاد برآورده کرده و میتوانند بصورت رسمی و یا غیر رسمی تنفروشی کنند و یا لااقل تعدادی برای رفع نیازهای خویش بحساب بای فریند پیدا کنند. و هر زمان که خواستند آنهارا تعویض کنند. که البته درین جا مسایل طفل و حقوق اطفال - میراث - حضانت و وجائب و مکلفیتهای زناشوهری وجود نداشته و چه بسا که معضلات بیشتر اجتماعی خلق میشود.
3- طر ح اسلام است که زن مطلقه و یا شوهر مرده و حتی دخترانیکه برای شان شوهر ایده آل پیدا نمیشود با رضائیت و رغبت و آزادی عام و تام خویش و حتی با قید شرایطی که خود شان به خواهند رسما به قید نکاح یک مرد زن دار در آیند. تاهم معضل بچه دار شدن و سر برستی اطفال و مسایل میراث و حقوق طرفین و حتی شریک زندکی در فضای دوستی و محبت بوجود اورند. و هم در چوکات نظام خانوادکی باقبول مسئولیت طرفین در طول حیات باهم زندکی کنند. و اکر باز از همدیکر جدا شدن لااقل و جائی و مکلفیتهای را در قبال همدیکر خواهند داشت.
واین کمیت معتنابه زنها هم صاحب سر نوشت خانوادکی خواهند شد.
در مورد سایر موارد هم میتوان در فرصت مساعد پاسخ ارائه کرد.
البته طوریکه معضلات اجتماعی ایکه ازین زهکذر در غرب ایجاد شده است با دید بیطرفی به بینیم آنوقت خواهیم دید برای حفظ ارزشهای مقدس خانوادکی و تربیه اولاد و نسل سالم تشکیل خانواده سالم آنطوریکه در اسلام مطمح نظر بوده است در هیچ یکی از مکتبهای فکری و اجتماعی مد نظر نبوده و اکر بوده است توفیقات شان باندازۀ اسلام نبوده و نیست.
والسلام و علیکم و رحمت الله و برکاته - عزیزالله - سرفراز


اسم: Dr. K. Gharwal   محل سکونت: Vienna    تاریخ: 05.04.2010

Courageous Ms Sima Ramazan reflected to us through her interducing fundamental reason for slaving the women, proper education of girls and boys is an important point, but Afghanistan had and have always governments, which prefered to keep the nation illiterate and they privileged by intention religion clans in cities and in provinces, those religion people preached always against women and schools base on Quran and Hadis. Such men are charlatans and the illitrated and half educated men followed with enthusiasm such barbaric behavior of those Mullahs against the women and it took place as tradition now and they see the women as second class but among the women are lot courageos women, without those courageos women will never possible to talk and put it into discuss this important issue at the present time.

All decent Afghans( women and men) should unite and build a wide resistance to make free from those charlatans and sold Mullahs and their supporters. I believe very strong that the day will come and the women have to get their right! In Paliament are sitting such charlatans at the present time and outside another type of charlatans are fighting to bring back the country to stone Age. All sensible women and men should go shoulder on shoulder to get free from those sold charlatans on both side!


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 05.04.2010

هموطن گرامی ایوب سلام,
حقوق وجایگاه اجتماعی زن درنظام اسلامی,جلوهء دیگری ازتبعیض نژادی,جنسی وطبقاتی دراسلام است.نظرقران,حضرت تحمدوعلی درباره "زن"عمومامنفی است.این تبعیض وبرتری ازنظرقران,امری خدادادی است. قوانین اسلامی درتمام مواردازجمله قضاوت,ازداج,طلاق ووو عدم تساوی زن ومردراتاییدوتصدیق میکند.درحقیقت برتری مرد-درکلیهءشیون خانواده گی واجتماعی -ازاصول اساسی حقوق اسلامی است.
اسلام,حقوق مساوی برای همه انسانهافقط برمعیاراینکه آنهاانسانندوازعقل واراده برخوردارند,قایل نیست.تبعیض عقیدتی وامتیازعقیدتی,اساس "تمایزوتفاوت مراتب حقوق سیاسی واقتصادی وقضایی واجتماعی" دراسلام بود.فقه اسلامی,انسانهاراطبق "عقیده اشان"دسته بندی می کندوحقوق مختلف باتمایزهای مختلف برای هرگروهی قایل است.

یک مسلمان (البته به استثناءزنان وبرده گان و...)ازحقوق انسانی برخورداراست ونسبت به اهل سایرعقایدبرتری وتمایزحقوقی دارد. اسلام,تساوی حقوقی درسیاست واقتصادواجتماع برای همه انسانهابطوریکسان قایل نیست ودرکنه اش برضدحقوق بشریست.حقوق هرکسی,طبق تعلقش به عقیده اش (به اسلام,به یهودیگری,به مسیحت,به زردتشتی گری)مشخص می شود.این واقیعت مسلم,فقط بایک نظربه فقه های مختلف اسلامی - چه شافعی چه مالکی چه حنبلی چه حنفی چه شیعی وهمچنین درراس همهء آنهابه خودقران روشن میشود.
ووو...

"بهشت زیرپای مادران است"
ایوب جان, امیدکاذب ندهید.v بهشت آنجهانی ازشما این جهان راانسانی سازید.
کامیاب باشید


اسم: سیمارمضان   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 05.04.2010

سلام خواهر بسیار عزیزم لیلی جان

من نمی توانم بخوانم و بنویسم. در یک فامیل متعصب مذهبی به دنیا آمدم. در فامیل ما مکتب و درس و تعلیم برای یک دختر اجازه نبود. سه خواهر هر سه بیسواد هستیم. نوشته های شمارا شوهرم برایم میخوانند. این درد دل را هم شوهرم از زبان من برای تان می نویسد.
خدا خیرت بدهد. بیسوادی من حاصل لطف پدر دیندار و متعصب من است. چه ناراحتی ها و چقدر رنج میکشم خدا نشانت ندهد. و چه مشکلات ار دست پدر و برادر سختگیر و متعصب در خانه پدر دیده ام اگر نوشته کرده میتوانستم برایت مینوشتم.
خدا را شکر که یک شوهر تحصیل کرده و مهربان و آزاد و انسان سر دچارم شد و گرنه در خانه شوهر هم در همان دوزخ خانه پدر باید میسوختم و میساختم.
زنده باشی خواهر شجاع و مهربان


اسم: روشن   محل سکونت: کراچی    تاریخ: 05.04.2010

اګر منظور از دين استحکام نظم حقوقی بین انسانهاست، پس اعلاميهً جهانی حقوف بشر بهترین و عالیترین مرجعیست که ضرورت وجود تمام اديان را به وجه احسن مرفوع ميسازد و همين اعلامیه حد اقل برای هزار سال ديګر کافی و شافيست.

ولی اګر دین را وسیلهً اميد به زندګی بعداز مرګ ميپنداريم، چرا نتوانيم از حرص خود بدان زندګی بکاهيم. آیا ضرور است که حتمأ بايد دوباره زنده شويم؟ مګر از کجا ميدانيم که ماانسانها مستحق دوباره زيستنيم و بهترين موجودات عالم؟

آيا در اشتباه نيستيم که خود را ناف زمين ميپنداريم؟ عجيب تصوری که دارند!


اسم: ایوب   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 05.04.2010

سلام خدمت خواهر بهار !

اگر مشکل از خواندن مضمونیکه آدرس فرموده اید باشد موضوع حل میباشد زیرا این نکته ها اصلآ به اسلام ربطی ندارد و شما پس از مطالعات و جستجو های خستگی ناپذیر قران و حدیث حرفی ازین نکات را نخواهید یافت. الی که این سخنان بدبو از شکم و شکمبه های مغرضین و یا آخوند و داملاهای که در ظاهر انسان و در باطن همان شیطان اند میباشد.
امااز تصورات و خوش باوری های شما عزیزان بایست تصدیق کرد که زنان به نسبت مردان کمی ساده تر و خوشباور تر هستند. از همین سادگی و بی آلایشی ایشان است که مردان مغرض و XXXXX استفاده هارا بنام حقوق زن میبرند.
امید وارم شما زنهای با استعداد فریب نخورده و آله دست مردان صاحب غرض نشوید...
مردان با ایمان جنت را زیر پاهای مادران که شما زنان باشید میدانند. چگونه میتوانند مخالف زنان باشند؟
موفق و کامگار باشید


اسم: لیلی نوری    محل سکونت: جرمنی     تاریخ: 05.04.2010

سلام های زیاد - از تبصره های خواهران و برادران عزیز سپاس فراوان

راستش را بګوبم من ترس داشتم با موجی از دشنام ها و بدګویی ها روبرو شوم اما حتی آنهاییکه از نظر دیدګاه ها بیسار باهم متفاوت ایم با لطف و مهربانی صحبت کرده اند/ اګر بکار بردن ضرب المثل شتر مرغ نا مناسب بوده است در مورد آن پوزش میخواهم اما بعضی عباراتی است که زننده بودن آن کمتر از دشنام نیست. مثلا میګویید زنان با خانم های دیګر شوهر شان از حسادت و کار میګیرند.
برای یک لحظه تصور فرمایید اګر موضوغ برعکس میبود(شما را نمیګویم)و یک برادر مجبور میشد با شوهر دوم خانم خود روبرو شود... تکان خوردید؟ شنیدنش برای تان ګران بود؟ حالا دیګر حرف از حسادت نزنید.
همچنان این حرف آزار دهنده ات که میګویید اسلام چهار زن را امر نګرده و صرف جایز خوانده است. بازهم تصور کنید که موضوع برعکس میبود و کسی برای برادری میګفت که خوب امر نشده و صرف جایز خوانده شده است.
بهر ترتیب من از خواندن ګفته های خواهران و برادران لذت میبرم کسی لطفا بمن و به دیګران از طریق همین صفحه(نه از طریق ایمیل شخصی خودم) بګوید که موضوع کنیز به چه شکل است.
بسیار آسان است که بګوییم اسلام دین صلح است اما لطفا بکویید آیا حقیقت دارد که به مسلمانان ګفته شده بود که در جریان جهاد اګر مال دشمن را چور کردید(غنیمت)است امااګر اسیر ګرفتید مردش(غلام)است و زنها کنیز / آنها را میتوانید خرید و فروش کنید. آیا راستی چنین حکمی هست؟
چګونه میتوانیم از یکطرف از حقوق بشر حرف بزنیم و از طرف دیګر ازین حکم دفاع کنیم. درست است که آزاد ساختن غلام تشویق شده است اما سوال درین است که اصلا چرا نظریه غلام داشتن و کنیز داشتن و خرید و فروش آڼها جنایت پنداشته نشده؟ شرایط وقت ایجاب میکرد؟ حالا شرایط ایجاب میکند که از منزل ۱۲ بلاک پایین شوم و در شهری که هفته پنج روز ابر آلود است بادست خود(بلست خود) اندازه بګیرم که سایه دستم دو چند شده است و یا نه تا بفهمم که وقت نماز دیګر است و یا نه؟
کلمه شتر مرغ را بکار نمیبرم اما لطفا یک جواب داشته باشید:آیا احکام اسلام نظر به شرایط وقت بوده با برای همیشه است؟ اګر برای همیشه است دیګر برای دفاع خود نام ایجاب شرایط را نګیرید.
با احترام


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 05.04.2010

آقایان
ایوب ، عبدالعزیز و دین پرور... بخوانند.

http://www.afghan-german.de/upload/Tahlilha_PDF/Haja_go_shaikh_nabalegh_dar_mahkamae_wejdan.pdf


اسم: عزیز الله سرفراز   محل سکونت: هرات    تاریخ: 05.04.2010

محترمه زرلشت خانم !
رحمت خداوند بر هدایت شوندگان باد .
تبصره مطول تان نشان میدهد که اصل مشکل تان با دین واسلام است . شما در جستجوی حقیقت نیستید و فکر کنم شما نیز آنکسی نباشید که خود را معرفی کردید زیرا من قریب شصت سال که از عمر من گذشته است غیر از دوران تحصیلات دورۀ کابل و خارج اکثرا به هرات بودم و از جمع روشنفکران راست و چپ افراطی و یا تفریطی در هرات از جمع روشن فکران پسر و دختر هرات به این اسم در هرات نشنیده و ندیده ام. و در مدارس و لیسه های مهری هرات - گوهرشاد - محجوبۀ هروی و سایر لیسه های اناث انگونه نام در هرات مانوس نیست و در کابل هم بسیار کم بود و فقط از جمله اینگونه نام ها فقط دختر مرحوم داود خان شهید در فاکولته ادبیات بود که در روز هفتم ثور توسط وحشیان کودتای ثور شهید شد.

وایکاش شماهم چادری تانرا بالا میکردید تا مردم چهرۀ تانرا می دیدند و یا لااقل آدرسی مینویشتید تا این بحث دینی واجتماعی را باشما دنبال میکردیم.

مطالبی را که شما بازگو کرده اید از جمله موارد متعددی است که ایرانیهای دین ستیز و کمونیستهای ایرانی از سالهای طولانی آنرا برای تخریب دین مطرح کرده اند و آنها را میتوان پروپاکند سیاسی دانست و نه کار علمی و تحقیقاتی و یا پرسش و پاسخ به حساب آورد. تمام آیاتی را که شما اشاره کردید اگر با تفسیر و تحلیل علمی و اجتماعی و شرح نزول آیات ملتفت شوید همه بر پایۀ عدالت استوار است نه تساوی زن و مرد. من برایتان به صراحت اعلام میدارم که مرد مرد است و زن زن است و این فرق در خلقت از سنتهای لایتغیر خداونداست. و به قول شمااین طبیعت است که چنین تفاوتی را جبرا بوجودآورده است. و نه شما و نه من نه هیچکسی در روی زمین نمیتواند این تفاوت در خلقت را از بین ببرد.

پس چه بهتر که زنها به زن بودن خود خوشحال باشند و مردها به مرد بودن شان. و چنانچه اگر کسی شمارا مرد خطاب کند شمااحساس ناراحتی میکنید و مردرا هم اگر کسی زن بگوید ناراحت میشود.
اما زن و مرد هر دو مانند بال های پرنده ای زیبا هستند که به پرنده قدرت پرواز میدهند و یکی بر دگری از لحاظ خلقت برتری ندارد. و هر دو بال پرنده در حقیقت وسیله ای کاملی است برای پرواز و بالا رفتن شان.
و اما در اسلام از لحاظ حقوقی و امتیازات اجتماعی اصل عدالت مدنظر بوده است وهیچگاهی بر زن و یا مرد امتیازات غیر عادلانه قایل نشده است.
زن و مرد در مورد حقوق اولیۀ زندگی (مانند-حق حیات - ملکیت - کار - تحصیل - آزادیهای مدنی و اجتماعی - وراثت - آزادی اقتصادی و... حق ازواج - مهر و دفاع از حیثیت و آبرو و مال و جایگاه آن و...)اصل عدالت و تساوی درآن مد نظر گرفته شده و در بعضی موارد حتی به زن بیشتر توجه شده است.
شما که مثال کجی شتر را ابراز کرده و آنرا به اسلام چسپاندید باید برای تان بگویم اگر لینز عینک تان اشکال تخنیکی دارد و دید تانرا اخلال میکند بهتر است آنرا اصلاح کنید و همه چیز را کژ و منحرف نبینید.
من بنا بر کار عاجلی که پیش امد ادامه بحث را با شما دنبال میکنم
وامیدوارم رنجیده نشوید.
والسلام
عزیزالله -سر فراز


اسم: Qasem   محل سکونت: Germany    تاریخ: 05.04.2010

Salam to all, I read all the contribution and try to understand the both sides, pro and contra, but realy it is not easy to find a proper and acceptable solvation

I read always the contribution of famous Afghan authors like Malalei Nezam and Lina Rosbeh, they write a lot about the miserable situation of Afghan women, but do not take part in discusion here

I would like very much to understand their view.
Beradar tan Qasem Qasemi


اسم: عبدالعزیز   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 05.04.2010

توضیحی بر تبصره ای ایوب جان
وجوابی برای خانم لیلا جان، رحیمه جان وشفیقه جان :
قبل از همه:
سلام ورحمت الهی بر شما وهمه هدایت شوندگان باد
سوالات تان در ارتباط با پرسشهای خانم(شفیقه جان و رحیمه جان و خاصتا لیلاجان) خیلی در خور توجه بود و می بایست بیطرفانه به آن امعان نظر می شد.
لیکن خانم لیلا جان قبل از اینکه به جوابات سوالات مطروحه اندیشه کنند، طبیعت لطیف و حساس زنانه بودن خودرا تبارز دادند و مقابلتا کلمه ناصواب و بی مور د شتر مرغ را مطرح کردند و ...
و من از شما معذرت میخواهم. چون شما غیر از طرح سوالات متعدد دیگر مطلبی را ارائه نکردید؟؟!!!

من بسهم خودم برآنچه از دین واسلام برداشت دارم چند مطلب را بصورت فهرست وار عرض میکنم که:
1- اصل تعدد زوجات این اخترا ع دین اسلام نبوده بلکه این یک قضیۀ تاریخی از زمانهای دور و ماقبل از اسلام بوده است و هنوز جریان داشته و تا قاف قیامت نیز بانواع واقسام مختلف جریان خواهد داشت.
2-اسلام حنیف آمد و این قضیه بدقت مورد توجه قرار داده و برآن شرایط و محدودیتهای خاص ایجاد کرد
3-اسلام تعدد زوجات را امر نکرده بلکه مباه و یا جایز دانسته است و هیچ گاهی هم تشویق نکرده است.
4-اسلام بر اباهیت این امر شرایط ویژه و خاص وضع نموده است در غیر آن حکم اباهیت هم منتفی میشود.
5-عدالت یکی از ارکان اساسی این امرست که به آن جدا باید اهتمام شود و اگر کسی این توانائی را ندارد باید به یک زن اکتفاکند.
6- در اسلام یکی از شروط اساسی نکاح رضائیت طرفین و یا ایجاب و قبول است، و اگر یکی از طرفین (زن در خواست شونده و مرد خواستگاری کننده) بر امر ازدواج تن در ندهند و رضائیت نداشته باشند اصلی بنام نکاح صحت پیدا نمیکند.
حال من از لیلی جان سوال میکنم اگر یک زن حاضر شود و به رضا و رغبت خود با یک مرد زن دار نکاح کند، آیا لازم است تا خانم نامبرده رضائیت شمارا هم حاصل کند و یا اوهم مانند شما آزاد است؟ و اگرآن زن هم آزاد است که باهر کسی که دلش میخواهد ازداج کند پس شما وظیفه ندارید تا دیگران را به طبع و میل خود وادار کنید.
7- لیلا جان محترم! زنهای که شوهر های شان مرده است و یا بواسطۀ هر علتی زندگی مشترک شان منجر به طلاق شده است، اینها چه باید بکنند و مشکل ایشان چگونه حل شود؟ در حالیکه طبیعتا پسران جوان و دختران جوان و نوباوه گان اکثرا حاضر نیستند تا با زنهای بیوه ویا مردهای زن دار ازواج کنند. پس ادامۀ زندگی زناشوهری اینگونه خانم ها و تامین خواسته ها و نیاز های طبیعی شان و سر پرستی وامرار معیشت شان چگونه تامین شود؟
8- بر اساس محاسبات احصائیوی جمعیت زنان بیشتر از مردان است و مردان در جنگها و آسیبهاو حوادث و... بیشتر مرگ و میر دارند حال سر پرستی و ادامۀ زندگی خانمهایکه رقم بالای هم دارند چگونه صورت گیرد؟ و خواسته و نیازهای طبیعی شان چگونه برطرف شود؟ و امور امرار معاش و گذاره و زندگی شانرا چه کسی عهده دار شود؟
9- اگر یک مرد نیاز جنسی مفرط داشته و زن آن نتواند این مشکل را بنا بر مریضی - سرد مزاجی - مریضی های دوران قاعدگی و ولادت و یا بی میلی و عدم رغبت بر طرف کند آیا این مرد چه بلای بسر خود بیاورد. آیااین پسندیده است که این مرد به روسپی خانه ها کشانده شود و هستی و بنیاد مقدس خانواده را بعدا بصورت کل منهدم کند؟ و یا اینکه بطریق مشروع و مشروط این معضل را حل کند.
10- اگر مرد اولاد بخواهد و زن بار دار شده نتواند آیا این از عدالت دور نیست که مردرا از حق داشتن طفل محروم کنید؟ در حالیکه بر عکس اگر مرد مشکل داشته باشد طبق احکام شرعی زن میتواند تقاضای طلاق کند و در حالت مریضی مرد(عنین بودن - مریضی ساری داشتن - و یا معاذیر اعتقادی - و در بعضی شرایط بدکاره بودن مرد و عدم عفت و پاکدامنی آن و...) نیز احکام طلاق وانفصال بدون رضائیت شوهر جاری شده میتواند.
و ده ها مورد دیگر که درین بخش تبصره ها مجال اطاله ای کلام نیست.

و اما برای برادر م ایوب جان عزیز عرض میکنم که:
مسئلۀ عدالت بین زنها در قسمت زندگی روز مرده مانند اعاشه و اباته مسایل نفقه و مسکن و مسایل خانوادگی و هم بستری است و این مشمول عواطف و احساسات درونی نمیشود. چون آن از طاقت بشری بالاست. و خداوند این امر را مستثنی قرار داده است.
و محبت جناب پیامبر(ص) بر عایشه صرف بر امر پوشیدۀ قلبی استوار بوده است و خداوند آنرا از حیطۀ توان بشری بالاتر دانسته است. و آنرا استثنا کرده است. زیرا در دین تکلیف به اندازۀ توان و طاقت است نه بیشتر ازآن.
و مثال تان را باجازۀ تان توضیح میدهم که رسول الله(ص) بی بی عایشه را قلبا بیشتر دوست داشتند اما گاهی نبوده است که در امر مسایل خانوادگی و اعاشه و اباته و زندگی زناشوئی حتی پیر ترین خانم های خود را فرو گذاشت کرده باشند.
مثال محبت اولاد راهم که مطرح کردید والدین اجازه ندارند بین بچه ها تبعیض قایل شوند.
هر چند که فرزند صالح و درس خوان و مؤدب و با شخصیت خودرا قلبا بیشتر دوست دارند و این طبیعی است. اما والدین نباید بین بچه ها تبعیض قایل شوند. و قصه معروف
1 قرآنی حضرت یوسف را همه شنیده ایم و این میرساند که نباید محبت قلبی راآنقدر به بچۀ مورد نظر تبارز دهید که حسادت دیگران را بر انگیزد.
والبته میل و علاقۀ باطنی امر یست که انسان نمیتواند بر ان کنترل داشته باشد.
خدا کند این بحث با نتائج سودمند و خوب همراه باشد.
اگر مطرح ساختن مسایل فوق رنجش خاطر دوستان و عزیزان هر یک لیلا جان محترم و رحیمه جان و شفیقه جان و یا دیگران را فراهم ساخته باشد به عاطفه رقیق خویش مرا به بخشند
عبدالعزیز - افغانی


اسم: زرلشت رسول احراری   محل سکونت: هرات باستان    تاریخ: 05.04.2010

خواهر گرامی و عزیزم لیلا جان از آلمان،
در پناه خدا باشید، و خداوند شما را از شر این ملا ها و مولوی صاحبان قرون وسطائی در پناه خود نگه دارد. نوشتۀ شما را خواندم و تشویش شما را در مورد موقف و حقوق زن در اسلام با تمام وجودم احساس کردم. شما کاملاً حق بجانب هستید.
من هم این تشویش را دارم که خدا نکند این ویب سایت وزین افغان جرمن که چشم امید همه بطرف آنست، مثل تلویزیون های افغانی تربیون ملا ها و مولوی های تاریک نظر و "مرغ یک لنگه" نگردد.
شما پرسیده اید که اگر در دین اسلام واقعاً در بارۀ حقوق زن توجه شده است چرا مرد مسلمان حق دارد قانونا و شرعاً با 4 زن ازدواج کند ؟ چرا در شرعیت اسلام یک مرد میتواند زنش را در یک لحظه طلاق بدهد ولی زن باید از همه اولتر موافقت مردش را داشته باشد تا طلاقش را بگیرد؟
خوارک گل کاش تنها این دو موضوع می بود ، شما از شتر می پرسید که چرا گردنت کج است؟ کجای این بیچاره راست است؟؟ که ما صرف گردتش را مورد سوال قرار دهیم!! اگر در احکام شرعی و هدایات قرآنی عمیق شوید بسیار گپ هاست که باید مورد بحث و تحقیق قرار گیرند.
من چندی قبل در بارۀ مقالۀ جناب سیستانی که در همین ویب سایت به نظرخواهی گذاشته شده بود و در بارۀ جست و جوی راه های جلوگیری از خشونت در حق زنان بحث میکرد، چیزی نوشته بودم که تکرار آن در اینجا میتواند پذیرفته شود.
ولی قبل از آنکه به تکرار تحریر آن شروع کنم از شما دوستانه خواهش میکنم آدرس و ایمیل تانرا به مولوی صاحب علی احمد «« دین پرور؟؟!!»» و هیچ چادری پوش دیگری که در این ویب سایت سر کشیده اند ندهید.
اگر اینها واقعاً در هدف و آرزوی شان صادق اند و می خواهند در بارۀ این نابسامانی ها بحث کنند تا برای نجات باور و عقیدۀ ما خدمتی کرده باشند، باید در همین ویب سایت به بحث بپردازند تا اظهارات شان مورد قضاوت همه خوانندگان قرار گیرد. آنهم با نام و شهرت اصلی و نشانی ایمیل شان.
آقای عبدالله صافی که شیوۀ نوشته اش بسیار به نوشته های سمع رفیع (صافی) شباهت دارد مثل دیگر مدافعین «چادری پوش» حقوق زن در اسلام ، در پراگراف 7 صفحۀ سوم نوشته خود می نویسد :
" اسلام، دین عدالت، مظهرعطوفت، مهربانی و محبت، حق طلبی، طرفدار مستضعفین، برخورد نهایت عالی در برابر زن میباشد، هرگاه ما خودرا با قوانین اسلام نمیتوانیم عیار بسازیم ، معلوم است که عیب در مسلمانی ماست".
ببینید خواهر عزیز این آقا که خود را در زمرۀ روشنفکران چه، که در ردیف علما و دانشمندان فکر میکند، چنین می نویسد. ما از دیگران که ادعای استادی و علامه گری را ندارند چه انتظار داشته باشیم. توجه این آقا را به نوشتۀ زیر که قبلا ً در بارۀ آن عرض کردم، معطوف میدارم:

***********

(در بارۀ نظر خواهی پیرامون نوشتۀ "آیا میتوان خشونت بر زنان را کاهش داد؟"

... خواهر گرامی ام لینا جان روزبه که به ایشان بسیار احترام دارم و به اندیشه ها و نوشته های شان ارج میگذارم در یکی از نوشته های اخیر خود از یک بیت عشقری شاعر افغان یاد کرده اند که :

اســلام به ذات خـود نــــدارد عیبی
هر عیب که هست در مسلمانی ماست

این بیت عشقری را بسیار از نویسندگان و سخن وران افغان در گفتار و نوشتار خود تمسک میگیرند برای اینکه ثابت سازند همه نابسامانی ها و نارسائی ها و بد بختی هائیکه دامنگیر ما مسُلمانان است قصور و «کوتائی» خود ماست.
من شخصاً به محتوای این بیت عشقری موافق نیستم. ما باید دلیل این همه نا بسامانی و نارسانی و بدبختی زنان را در جای دیگیر جستجو کنیم. (1)
آیاتی که در قرآن عظیم شأن به ذلیل بودن زن مشاهده می شوند سؤال برانگیز اند. من فکر میکنم این آیات از طرف دشمنان اسلام بعد از وفات حضرت پیغمبر اسلام (ص) برای بد نامی و مزمت دین اسلام اضافه شده اند.
لطفاً به یکی دو از این نوع آیات توجه نمائید :

آیۀ 11 سوره شوری چنین است :

« فاطر السموات والارض جعل لکم من انفسکم ازواجاً ومن الانعام ازواجاً یذروکم فيه ليس کمثله شىءً وهوالسميع البصير.»
يعنى : (خداوند آفريننده زمين و آسمانها، براى شما از نوع خودتان و براى چهارپايان نيز جفت هایى خلق کرد تا بدين وسيله نوع شما زياد شود. خداوند راهيچ مثل و مانندى نيست و او به همه چيز شنوا و بيناست.)

آيۀ ١١ سوره شورى فلسفه خلقت مرد را از زن جدا کرده و ميگويد: خداوند زن را براى اين آفريده است که براى مردها نقش جفت را بازى کند و براى حيوانات ذکور نيز اناث آفريده است که جفت آنها باشند و بچه توليد کنند. بدين ترتيب معلوم ميشود که فلسفه آفرينش زن با مرد تفاوت دارد.

آیۀ 228 سورۀ بقره چنین است :

«...ولهن مثل الذى عليهن بالمعروف وللرجال عليهن درجة واﷲ عزيزُ حکيم ...»
ترجمه : (... و زنان را بر شوهران حقوق مشروعى است چنانکه شوهران را بر زنان ، ليکن مردان را بر زنان برترى خواهد بود و خدا برهمه چيز توانا و به همه امور داناست.)

آيۀ ٣٤ سوره نساء

(الرجال قوامون على النساء بما فضل اﷲ بعضهم على بعض وبما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ اﷲ والتى تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فى المضاجع واضربوهن فان اطعنکم فلا تبغواعليهن سبيلا ان اﷲ کان علياً کبيرا)
ترجمه : (مردان رابرزنان حق تسلط ونگهبانى است بعلت اينکه خدا بعضى ازشمارا برتراز بعضى ديگر مقرر داشته وهمچنين بعلت اينکه مردان از مال خود بايد به زنان نفقه دهند. پس زنان شايسته ومطيع درغياب مردان حافظ حقوق شوهران هستند وآنچه راکه خدا به حفظ آن امر فرموده بايد عمل کنند، و زنانى که از مخالفت ونافرمانى آنها بيمناک هستيد، بايد نخست آنها را موعظه کنيد، اگر مطيع نشدند از همخوابگى با آنها خود دارى کنيد واگر بازهم مطيع نشدند، آنهارا بزنيد اگر فرمانبردارشدند، ديگر برآنها ستم روامداريد که همانا خداوند بزرگواروعظيم الشأن است.)

ببینید ! آيۀ ٣٤ سوره نساء به شرح بالا ، صراحتاً حق تسلط و نگهبانى زنان را به مردان واگذارميکند و حکم ميکند که اگر بيم نافرمانى زنان ميرود بايد ابتدا آنها را موعظه کرد، سپس آنها را از همخوابگى محروم کرد و اگر بازهم ادب نشدند آنها راکتک زد.
اگر عادلانه تعمق نمائیم در این آیات بالا بطور صریح برتریت مردان از زنان به مشاهده ميرسد: (2)
با عرض سلام

**********

(1)من در اینکه این بیت را از شاعر توانای افغانستان عشقری معرفی کرده بودم معذرت میخواهم. وقتی در نوشتۀ جناب عبدالله صافی دیدم که شاعر این غزل اقبال لاهوری معرفی شده است، به گپ این آقا هم باور نکردم و به جست و جو و تحقیق پرداختم که در صفحۀ 177 امثال و حکم دهخدا دریافتم که این رباعی :

آبـادی مـیـخانـه ز ویـــرانی مـاست
جـمـعـیـت کـفـر از پریشانــی مـاست
اسـلام بـه ذات خـود نــدارد عـیبی
عـیبی که در اوســت از مسلمانـی ماست
از خیام نیشاپوری است نه از اقبال و نه از عشقری !!

(2) حالا من از آقای استاد ؟؟ عبدالله جان صافی می پرسم که کجای این آیات به گفتۀ ایشان (برخورد نهایت عالی در برابر زن میباشد) مهر تأئید میگذارد.؟؟


اسم: ايوب   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 05.04.2010

خواهر عزیز ما لیلی جان نوری ، سلام این برادر نادان تان را بپذیرید!
من نه تنها که دعوی علم و دانش ندارم به همان اندازه از ملا و آخوندهای تنگ نظر متنفر و گریزانم، چنانیکه شما را میبینم. اما اسلامم را بر خلاف شما سر عام اعلام داشته بدان فخر میورزم.
منکه قرار فرمودۀ شماو رحیمه جان اصلآ مثالی از پانزده صدسال قبل نیاورده و گفتارم را موعظه گویان پیشکش نکرده ام، فقط یاددهانی های بود که در طاق نصیان گذاشته میشوند.
من هیچگاهی ادعا نمیکنم که این چند حرف دل من مشکلی از مشکلات شماو یا طرفداران مساوات را، حل ساخته و حل میسازد. ومن کجا گفته ام که آنکه همرنگ و همشکل وهم جنس و حتی همنظرم نبود بااو در ستیزم و بغض میورزم.
مگر متوجه نشده اید که من نیز مخالف استفاده جوئی ازین اجازه چهار زن داشتن بوده ام و مثالی از جنگ جهانی اول و دوم قرن قبل و جنگ های سه دهۀ اخیر خودما را بهمین ملحوظ یادآور شده از مثال غزوات صرف نظر نمودم.
اما نباید از خوبی ها و عدالت اجتماعی و فضیلت صلۀ رحمی این امر انکار کرده به عقیدت مندانش شتر و یا مرغ خطاب نمود، حال آنکه در قسمت استفاده جویان شمارا حق بجانب میدانم.
بسیاری از اوامر اسلامی هست که برای مردان نیز خوش آیند نمیباشد، ولی وقتی این اوامر در ترازوی عقل انداخته شود وزنش سنگینی میکند و دلائل مارا سبک میسازد.
پرسش تان (عدالت شوهر بین زنان متعدد یعنی چه؟)امیدوارم تا بتوانم که هم طبع لطیف شمارا نرنجانیده باشم و جواب معقولی نیز ارائه نمایم، کاریست مشکل، اما من نیز سعی خودم را مینمایم و شما نیز کمی حوصله مند باشید.
عدالت شوهر : این کلمه از شماست نه از من / آیا این جمله خود اقرار بر برتری یک جنس بر جنس دیگر نمیباشد؟ عدالت شوهر...» در حالیکه مقصود من برتر نشان دادن مرد بر زن نیست«.
عدالت یک شوهر میان زنان متعدد چه میباشد؟ ادا نمودن حقوق شوهری از نگاه شهوانی – ادا نمودن نفقه بطوریکه یکسان باشد – مراعات نوبت – اظهار محبت و دوستی و همدلی و همدردی – توجه و یکسانیت با اولادها.
وقتی (یک مرد با بیشتر از یک زن ازدواج کند عدالت چه مفهومی میتواند داشته باشد؟) عدالت مرد و یا شوهر پس از ازدواج متعدد مفهوم پیدا میکند.
جای شک و تردید بگفتۀ شما نیست که تمثیل بهترین محبت و دوستی را زن و شوهر است که بنمایش میگذارند، اما عشق و محبت و علاقۀ یک مادر را با پسرش نباید بدست فراموشی سپرد. یک مادر با اینکه میداند پسر دلبندش را دختری تصاحب میشود، باآنهم یگانه آرزویش دیدن او در لباسی دامادیست. از شما میپرسم آیا اینچنین نیست؟ اینهم زن و آنهم زن است، مگر این مرد و یا پسر در مقابل دو محبت قرار ندارد؟ آیا با محبت جدید از محبت اسبق کاسته میشود؟ یا اینکه هر کدام جای خود را دارد؟
تعدد زوجات هر چند الحمدلله در شرایط حاضر بنا به خواهش دل زنها رو به تنزل است، با آنهم درصورت عدل و انصاف محبت میان زنها تقسیم نمیشود و هر که جای خود را میداشته باشد.
با کمال معذرت قبل از پاسخ سوال آخری اگر دل زنها را نرنجانم میخواهم یک حقیقت تلخ دیگری را نیز برملا سازم. امید بنده را دشنام باران نسازید، زیرا این زنها هستند که باهم جنس شان بغض و کینه و حسد میورزند و از بخل استفاده نموده همینکه زن دوم شوهر شان را دیدند یکباره مرد ستیز میشوند. مگر اینگونه نیست؟
چون قوۀ افهام من با ادبیاتم ضعیف تر است مجبور میشوم سوالاتی جهت معلومات و یادآوری پیشکش نمایم که منظورم جواب خواستن نیست. در قسمت بیشتر دوست داشتن ازواج متهرات که منظور حضرت بی بی عایشه(رض)باشد شندگی تان حقیقت است. واقعآ آنحضرت ص ایشان را نسبت به دیگر زن هایشان بیشتر دوست داشتند. البته این امر از یک طرف بهانۀ خوبی برای زنهای ناآگاه است نه از برای شما و از طرف دیگر این موضوع از خود دلائل قناعت بخش دارد. قبل از شنیدن دلائل باین نکات توجه بفرمائید: آیا شما اگر مادر چند طفل هستید با اینکه همه اطفال تانرا دوست میدارید و حتی فرقی میانشان قائل نمیباشید، گاهی متوجه شده اید که یکی از آنان را که اوصاف برتر از دیگر برادر و خواهرانش دارد بیشتر دوست میدارید؟ در حالیکه دیگر اولادها را نیز دوست میدارید. اما ما ناظرین وقتی شمارا حق بجانب میدانیم که براستی به پسندیده تان دیگران نیز ارج گذارند. این مادر مومنان نسبت به دیگر مادران مومنان برتری های دارند، بطور مثال بهترین محدث اقوال آنحضرت ص بشمار میروند که از قولشان بیان شده است.
بازهم امیدوارم از سخنانم آزرده خاطر نشده باشید زیرا تآئید نامه نوشتن با زبان شیرین ممکن پذیر است و رد کردن نظری رنجش ها را در قبال دارد. از توجه تان یک عالم سپاس. آرزومندم غیابت و عدم دسترسی ام به انتر نت را غیر حاضری و بی ادبی تلقی ننموده تلاش نفقه زن و اولاد هایم بدانید، یار زنده و صحبت باقی


اسم: علی محمد   محل سکونت: ورجنیا    تاریخ: 05.04.2010

جناب محترم ایوب از کالیفورنیا:
ممنون ازینکه بزبان ساده نوشتید. من یک مرد هستم اما علاوه بر اینکه به دلیل و برهان شما درین عصر و زمان موافق نیستم از شما یک سوال بسیار ساده دارم و آن اینکه اگر دلایل شمارا در گرفتن چهار زن منطقی بدانیم، اجرای اعمال جنسی با کنیز و غلام و دختران و زنانیکه به غنیمت گرفته میشود نیز دراسلام جایز پنداشته شده. برای این چه دلیل خواهید داشت؟ لطفا" مانند آقای فطرت و موعظین تلویزیون ها نکنید که وقتی جواب منطقی ارایه کرده نمیتوانند موضوع را به بهانه های مختلف به تعویق می اندازند که با علما مشوره میکنند، سوال کننده را عقب نخود سیاه میفرسنتد.
این حیله و بهانه را همه میدانند. امروز چه مردان با وجدان این اعمال را غیر انسانی میدانند بلکه اکثرا" خواهران عزیز ما نیز خوشبختانه با همه پسمانی های که جبرا" بالای شان تحمیل شده، متوجه حقوق و آزادی های شان گردیده و من متیقن هستم جلو طوفان فهم و دانش شانرا نیمتوان دیکر با حیله و نیرنگ سد کرد. به آرزوی سعادت و موفقیت تمام مظلومین جهان.احترام


اسم: عبدالعزیز افغانی   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 05.04.2010

خانم لیلی جان !
سلام
من فکر میکردم شما مشکل تان در مورد رعایت عدالت در مورد زنان در اسلام است، لیکن در پاسخ تان به مسایل مطروحۀ آقای ایوب فهمیده میشود که اصل مشکل تان با دین اسلام است.
بنظرم بهتر است تا شما مسایل حقوقی اسلام را در مورد زن و خانواده با نظامها و سیستم های اجتماعی غرب و کمونیزم مقارنه کنید و با عینک واقع بینی درست نظر اندازی کنید انشاءالله برای تان مدلل خواهد شد تاآنچه را اسلام به عنوان بهترین گزینه برای حل این معضل اجتماعی پیشکش کرده است به هزاران مرتبه بهتر و منطقی تر و عملی تر است نسبت به آنچه غرب درین راه گام برداشته است. به شرط اینکه شما قضیه زن و خانواده را از لحاظ تاریخ قبل از اسلام و در ادوار مختلفۀ تاریخ وهمچنین موقعیت فعلی زن درغرب و نظامهای کمونیستی را بیطرفانه مرور کنید.
واما اگر شماهم مانند آقای سدید هر جرم و جنایت و اعمال ناروای هر مدعی اسلام را بگردن اسلام بیاندازید و دین و اسلام را متهم بسازید آنوقت این قضیه یک جنگ فکری و ایدیولوژیکی میشود نه یک کنگاش موشگافانه برای روشن شدن حقایق.
پس اولا از مواضع ایدیولوژیک باید بدر آمد و این مسئله را بعنوان یک معضل اجتماعی مطرح کرد و طرح و برنامه غرب و کمونیزم را هم ارزیابی کرد و آنگاه دیدگاه اسلام را بصورت مقایسوی مطالعه کرد در آنصورت میتوان به نتیجه ای مطلوب دست یافت. درغیر اینصورت این قضیه لاینحل باقی خواهد ماند.
والسلام وعلیکم ورحمت الله و برکاته
عبدالعزیز افغانی


اسم: لیلی نوری    محل سکونت: جرمنی     تاریخ: 05.04.2010

به جواب آقای ایوب

آیا شما فکر میکنید با همین چند سوال، مشکل یک و نیم هزار ساله انسانهای طرفدار مساوات را حل کردید؟
چه کسی ګفته است که زنان و مردان باهم کاملا یکی اند ـ آقای ایوب شماهم از نظر جسامت و چهره، با مردان چینی و افریقایی تفاوت دارید ـ پس باید بین شما تبعیض باشد؟
مشکل داعیان دین همین است که وقتی برای سوالی جواب نداشته باشند، فورا میګویند ـ حکم نطر به شرایط صادر شده است در ان وقت جنګ بود - در حالات جنګ مرد میتواند چهار زن بګیرد و ازین قبیل، اما وقتی در موارد دیګر برایشان بګوییم شرایط فرق کرده است دیګر نمیشود به یک و نیم هزار سال پیش رجعت کرد. آنوقت هر نوع اصلاح و تغییر را رد میکنند ـ آنان مثل شتر مرغ اند هر چه به سود شان بود همان را می پسندند – زمانی شتر ، زمانی مرغ.
خوب شد موضوع عدالت میان زنان را به رخ ما نکشیدید/ حالا من از شما سوال میکنم:
عدالت شوهر بین زنان متعدد یعنی چه؟ وقتی انسانی ترین اصل شکستانده شود و یک مرد با بیشتر از یک زن ازدواج کند عدالت چه مفهومی میتواند داشته باشد؟
از آن ګذشته من بار ها از ملا ها شنیده ام که حضرت محمد ص فلان زن را از جمله نه زن خود بیشتر دوست داشت - خودش همان عدالت تخیلی شما را نمیشکند؟


اسم: ایوب   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 04.04.2010

به اجازۀ کارمندان و پورتال افغان جرمن آنلاین که این همه موقع گفت و شنود ها را مساعد ساخته اند میخواهم پس از تآئید اکثر سخنان خواهر ما بهار، بجواب خواهر مارحیمه جان از طریق سوال و جواب يك كمي روشني اندازم، زیرا ایشان دلائل منطقی روشن میخواهند نه حرف های پیچیده و تکراری اسلامی.
آیا انسان در کل باهم برابر میباشند؟
آیا تمام مرد ها و زن ها در میان خودشان برابر اند؟
آیا در میان آدمی زاد چه زن باشد چه مرد فضیلت و برتری وجود ندارد؟
آیا انکار میکنید که بسیاری از زنان فضیلت بیشتر از مردان را داراست؟
اگر جواب مثبت باشد پس مشکل در کجاست ؟
واگر جواب منفی است پس جواب این سوالات را ارائه نمائید:
آیا فرق میان فاضل و جاهل نمیباشد؟ چه مرد چه زن؟
آیا فرق میان دیوانه و هوشیار نیست؟ چه زن چه مرد؟
آیا واقعآ فکر میکنید که میان زن و مرد تفاوتی وجود ندارد؟
آیا حقوق کودکان با جوانان و محاسن یکی میباشد؟
آیا براستی حقوق زن و مرد باید یکسان باشد؟
آیا حقوق مادر و پدر برابر و همگون است؟
آیا مردان آنقدر نافهم اند که تکالیف مادران را نادیده گرفته بر مردان ارج میگذارند؟
مگر میشود وظائف جوانان را به کودکان سپرد و از جوانان توقع حرکات طفلانه داشت؟
آیا ممکن هست یک زن چهار شوهر داشته باشد؟ در حالیکه این اصل را در مردان مشاهده میفرمائید و ممکن بودنش را می بینید؟
آیا زن و مرد از نگاه جسمانی با هم برابر اند؟
آیا زن ها میتوانند با مردان زور و طاقت نمائی نمایند؟
آیا زن باید عزت و عفت مرد باشدو یا برعکس مرد از برای زن؟
آیا مرد میتواند بار دار شود؟
آیا زن میتواند نفقۀ شوهر و اولاد هایش را متضمن گردد؟
آیا ساختمان فزیکی یک زن با مرد یکی میباشد؟ (حتی حرکت دوران خون و قلب و مغز ایشان با مردان متفاوت است)
نکاح باچهار زن جائز است، اجبار نیست ولی نکاح یکزن در یک وقت با یک مرد ممکن پذیر است و با دو مرد در یک زمان ناجائز میباشد.
چرا اینگونه بی انصافی را در حق زن روا داشته اند؟
آیا زنان میتوانند به این یک پاسخ کوچک جواب بگویند؟
زن اگر در یک زمان دو شوهر داشته باشد مولود تولد شده از بطنش را چگونه میتواند ثابت سازد که خون کدام مرد در رگ های این طفل جریان دارد؟
بیطرفانه قضاوت نمائید و صادقانه بگوئید که در جنگ های جهانی اول و دوم به چه اندازه مردم دنیا تلف و کشته شدند و چقدر آنها زن ها بودند؟
آیا میتوانید احصائیۀ کشته شدگان سه دهۀ اخیر کشور کوچک خود را حدس زده کشته شدگان زنان را که توسط بمباران و یا در صحنه های داغ جنگها در افغانستان به محاسبۀ عقلی و وجدانی بگیرید؟ اینکه اینگونه واقعات چرا رخ میدهد را من کار ندارم و جلو مرد مری و کشتار مرد را نه من میتوانم بگیرم و نه شما زن ها.
چه فرق میکند اگر در همچو شرایطی یک مرد سر پرستی چند زن را به عهده بگیرد؟
آیا با زن های عقیم میشود مرد بی نسل بماند؟ از دلائل شهوانی کاملآ صرف نظر میکنم.
اما ! مردان هوس ران دولت مندی هستند که ازین اجازه سوء استفاده نموده بدون دلائل فوق بیشتر از یک زن را تا چهار در عقد نکاح میداشته باشندو منهم درین قسمت با شما زنها میباشم و به این عمل ارج نمیگذارم.
آیا شما زنها میتوانید یک دلیل برای دو شوهر داشتن در یک زمان بیاورید؟
باکمال معذرت از خواهرانیکه فکر میکنند حقوق شان تلف میشود.
موفق و کامگار باشید.


اسم: علی محمد   محل سکونت: ورجنیا    تاریخ: 04.04.2010

محترم آقای ایوب از کالیفورنیا:

امکان دارد مطالب تانرا به لسان ساده تر عام فهم ابراز نمائید زیرا من هر قدر سعی کردم مقصد شمارا با این جملات مغلق درک نکردم. احترام


اسم: رحیمه پغمانی   محل سکونت: افغنستان    تاریخ: 04.04.2010

آقای دین پرور
من میخواهم که شما تنها به همین یک سوال جواب بدهید که چرا در اسلام یک مرد حق دارد چهار زن بگیرد؟ هر کاری باید یک دلیلی داشته باشد. دلیل اینکار چیست؟ این سوال را خواهر ما لیلی نوری هم کرده اند.
حتماً میگوئید که امر خداوند است. همه مسلمانان وقتیکه راه دیگری برای شان باقی نماند همین دلیل را میآورند و با آوردن این دلیل دهن همه را می بندند چون در کشوری که دین حاکم است در برابر کار خدا کی میتواند چیزی بگوید؟ و گر نه ظلمی که مردان ما بر ما میکنند نه از خدا پنهان است و نه از بنده خدا!
برو بیادر پشت کمک و قناعت ما نگرد که پیر میشی!


اسم: شفیقه شفق   محل سکونت: فردریش هافن/ آلمان    تاریخ: 04.04.2010

آفای علی احمد دین پرور سلام!
مشکل لیلا جان مشکل صد ها هزار زن در کشور ماست. هر یک از ما میخواهیم دلیل این بی عدالتی را در باره خود بدانیم. پیشنهاد من اینست که اگر شما براستی چیزی دارید که در مورد حقوق ادعای زن در اسلام گفته نشده چرا شما میخواهید آن را تنها به لیلا جان آنهم به شکل خصوصی بگوئید؟
غیر از ما زنان خیلی از انسان های دیگر نیز که معتقد به بی عدالتی مسلمانان نسبت به زنان هستند میخواهند دراین زمینه چیز های نو بشنوند.
لیلا جان راست میگوید. شما تاامروز فقط همان یک گپ را یاد گرفته و تکرار میکنید بدون اینکه متوجه شوید که مردم حرف های تان را قبول ندارند. تا کی متوجه این مطلب نمیشوید؟؟؟ آفتاب به دو انگشت پنهان نمیشود. چطور ممکن است که شما متوجه وضعیت بد زن در کشور ما نمیشود؟ من به حال و به عقل شما و به بی احساسی و بی مسئولیتی شما نسبت به زن تأسف میخورم!!!!!!!!!!!
خدا شما را انصاف بدهد.


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 04.04.2010

هموطن گرامی, ایوب ازکالیفرنیا.

باید بدانیدکه خطر هر عقیده و فکری در عقیده یا فکر متضادآنهانیست.
بسیاری از افکار, باضد شان نفی کرده نمی شوند بلکه بااصلاح مختصری از همان افکار, یک تغییر مختصر(اصلاح), یک انحراف مختصر و حتی نامریی از یک فکر, آن فکر رابدون هیچگونه سر و صدایی نفی میکند.
از این رو خشک عقیدگان و پاسداران هرعقیدۀ چندان متوجه عقاید و افکار متضاد با خود نیستند, بلکه بیشتر حساسیت نسبت به همان اصلاحات مختصر و تغییر معناهای مختصر و همان تغییر تفسیرهای مختصر دارند.
این تغییرات بسیار کوچک, بیک فکر, انحنا می دهند بدون آنکه آنرا بشکنند ولی با همان انحنای مختصر, جهت تازه در همان فکر شروع میشود که در حین تغییر, چندان نمایان نیست.
مثلا: خدای تو مهربان است. من خدای تورا نفی نمیکنم بلکه میگویم خدای من مهربانتر از خدای تواست. خدای من برای من مهربانتر از آن است که تو میگویی (یاعادلتراست, یا...) همین خدای مهربانتر, خدای مهربان تورا نفی میکند. و خدای مهربان تو باخشونت و قساوت و بیرحمی در پی نابودی این خدای مهربانتراست. تغییر مختصر در همان صفات خدا, از یک خدا, خدای دیگری میساد.
به همین لحاظ, بی نهایت خدا وجود دارد. نام واحد به خداها دادن, این بینهایت را تبدیل به وحدت نمی سازد...
خواهرانه تقاضا دارم که به عمق مسایل داخل شوید, پیچ و تاب های فلسفی, تیولوژکی و کلامی بدرد تان نمی خورد.
مطالب را قابل کنترول بیان کنید, مرهون شما میشوم.
بادرود ها و سرودهای خالصانه


اسم: علی احمد دین پرور   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 04.04.2010

خانم لیلی جان !
سلام
من به عنوان یک مسلمان میتوانم تا جائیکه امکان دارد برایتان کمک کنم وسوالهایتان را پاسخ بگویم .
اگر مهربانی کرده ایمل آدرس تانرا بنویسید. خودم بهمرای تان باب صحبت حقوق زن در اسلام را باز میکنیم . البته قبل از همه باید بمن اطمینان دهید که شما اصلی بنام وجود خدا را باوردارید یا خیر؟ وهم چنین برسالت نبی کریم ایمان دارید ویا خیر ؟
اگر با این دو اصل هم فکری پیداشد بحث را در چوکات دین باشما مطرح خواهم ساخت . واگر شما به دین معتقد نیستید باز هم بحث را از نظر مسایل اجتماعی دنبال خواهیم کرد.
البته صادقانه باید به این امر پاسخ داده وبه ایمل خودرا بنویسید من به وطن دار مسلمان تان حاضرم تا جائیکه امکان داشته باشد شمارا کمک کنم .
والسلام
علی احمد - دین پرور


اسم: لیلی نوری    محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 03.04.2010

آقای محترم صالح محمد فطرت !

بجواب سوالهای مطروحۀ برادر ما عبدالبصیر از افغانستان، دو سفارش به آن برادر داشته اند: یکی اینکه او باید زیر تاثیر اشخاص دیګر نرود. تبصره محترم عبدالبصیر را بار دیګر خواندم. ایشان ګفته اند که ان سوالها در ذهن شان خطور کرده و کس دیګری او را تحریک نکرده.
نکته دوم تان این بود که شما یک مقاله راجع به حقوق زن در اسلام نوشته اید / اینجاست که من هم خواستم به حیث یک زن افغان داخل صحبت شوم. محترم من صدها مقاله را زیر همین عنوان خوانده ام هیچکدام از آنها مرا قانع نساخته است.
همه همان حرف هایی را میزنند که ملا صاحب ها و مولوی صاحب ها در تلویزیون همه روزه آنرا تکرار میکنند. جواب ها هر کدام هزار ها بار تکرا شده است. مثلا بدون اینکه دلیل منطقی ګفته شود اصرار دارند که ګویا اسلام به زنان حقوق مساوی داده است اما هیچکدام نمیګوید که چرا یک مرد حق دارد چهار زن بګیرد ـ هیچ کس نمیګوید که چرا یک مرد با یک حرف خانمش را طلاق کرده میتواند اما زن این حق را ندارد / بعضی ها بر زنان بسیار منت میګذارند که اسلام به زنان حق داده است که (تقاضای) طلاق کنند!! اما این تقاضا را مرد اګر دلش خواست بشنود در غیر آن زن باید به همین حق تقاضا که آنهم در عمل وجود ندارد خوشحال باشد.
لطفا این صفحه وب سایت را به موعظه های بی معنی ملاها و مولوی ها در تلویزیون ها تبدیل نکنید- اینجا جای دلیل ګفتن و منطق است.
نمیشود که مثلا برای اثبات اینکه قران کریم حرف خداوند است، به همین کتاب استدلال کنید و بګویید که در کتاب ګفته شده که این حرف ها، حرف های خداوند است / وقتی کسی به این فکر باشد که قران شریف حرف های پیغمبر است، دیګر او چګونه به استدلال شما قانع خواهد شد؟ من هم سوالهای زیادی دارم که کسی پیدا شود و به سوال ها جواب بګوید نه اینکه بما موعظه بګوید / اګر ببینم که کسانی پیدا شده که به سوالها جواب های منطقی میدهند من هم سوال های خود را مطرح میکنم. از افغان جرمن آنلاین بی نهایت تشکر
با احترام لیلی نوری – جرمنی


اسم: روشن   محل سکونت: کراچی    تاریخ: 03.04.2010

باعرض احترام

اسلام یعنی اقتباس از دین یهود و مسیحیت باعصارۀ ذهنیت قرون اوسطایی عرب که جایش را در تمدن معاصر به مشکل می یابد. فقط آنهایی که ازین حقیقت آگاهی ندارند و یا آنرا وسیلۀ بقای قدرت و نفوذ خود در بین جامعۀ ناآگاه مسلمانان میدانند هنوز بر آن اصرار مِورزند. تحقیقات و مشاهدات نشان میدهند که بخش قابل توجه انسانها در کشور های بنام مسلمان از ملا ها ، آخوند ها و ضوابط اسلامی بیزار اند. یگانه وسیله ایکه تا هنوز اسلام را قایم نگهداشته است ترس جزایی میباشد اما این ترس روزی از صحنه خواهدرفت و تابوی وحشت درهم خواهد شکست. هر قدر میتوانید چهرۀ واقعی ادیان راافشا سازید و این طلسم خدغه و نیرنگ رادرهم شکنید. به امید جهان با اندیشۀ انسانی.


اسم: ایوب   محل سکونت: کلیفورنیا    تاریخ: 03.04.2010

خدمت آقایان سدید و بهار سلام!

واقعأ حق همين و در وادی حقيقت بايست خيمه زد، مزج مزاجها را نادیده و در کوشک تعقل و تعمق و تآمل و تفکرات باید مسکن گزید. سپس دریچۀ تلخ حقائق و حقیقت هارا باز نموده نور حقیقت را به هفتاد رنگ خواهیم یافت، هر یکی بهتر از دیگر ... چون مزاجها حقیقت را نادیدنی محسوب و تاریکش پندارد، تآمل در تفکر و تعمق در تعقل نباشد و در سیا چاه فطرت و وسوسه های فطری مزاجی غرق بماند، غرش طوفان و امواج بحر غرور فطرتی او را بخود فرو تر برد، چگونه میتواند این نور روشن حقائق را حتی چون سایۀ کمرنگ بنگرد؟
کاخ نشینان کوشک حقیقت حق دارند این نور حقیقت را بی پرده ببینند ولی غرق شدگان نیز این حقیقت تلخ را می بینند، آنگاه که نفس در گلو رسد و چشمان از حدقه خارج شود.
نمیدانم برای روشنتر دیدن خورشید که حقیقتش پنهان نیست چراغی در کار هست و یا خیر؟ بهتر آنست بجای روشن ساختن چراغ، پرده از سر پرده ها برداشته شود و دریچۀ ظلمت دلها دریده شود، تا در آن نور حقیقت بتابد.
تعجب است سوزنی صانع دارد و آسمانها و جهان از خود نظام، حکمت سوزن ساز را کوه می بینیم و این همه حکمت و راز کوها و کهکشان هارا پر کاه !!!
آنکه سوزن ساخت قابل تقدیر است و آنکه این همه عالم ساخت زیر سوال!!!
بگفتۀ حقبین عزیز قصور برش چاقو از بی احتیاطی خود ماست و گناه سوزن خلیدن را به صانع اش نباید تعن زد، امااااا عیبی پرده افگنان روشنائی را بر روشنائی می افگنند. بیگمان کور و نابینای مادر زاد متهم نیست ولی آنکه تمثیل کور ها میکند و خود را قصدآ و عمدآ بداخل چاه می اندازد را چگونه عرض یابی خواهید کرد؟ در حقیقت این تمثیل گر واقعآ کور است. کوریکه در مقابل روشنائی حساسیت دارد و چشمانش نمیتواند روشنائی و حتی پرتوش را نظاره کند. یا کور مغرور و متکبر ، زیرا او شاید سوزنی را صنع کرده باشد و یا جملۀ ظریفی را نوشته باشد و یا نقطۀ باریکی را که اذهان را مشوش میسازد در یافته باشد. و یا اینکه با نیرنگ و چال هایش حریف را کمزور ساخته باشد و در دل دوستانش جای محکمی را یافته باشد، در حالیکه اینگونه نمیباشد که فکر میکنند. روشنائی آفتاب را تا حال کسی با دو انگشت پنهان نساخته و مستحیل بنظر می آید. فقط میتوان گفت که ایشان از داشتن همان نور روشنتر و برتر که عقل هارا زیر سلطه دارد محروم اند (ایمان)، اما نمیتوانند واضح و روشن مقاصد شانرا بازگو کنند. چرا؟ از برای اینکه میدانند عقولشان زیر سوال میرود و طرفداران بیشتر از 3.5 را در روی جهان ندارند. با سپاس فراوان از خواننده که شما باشید.


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 03.04.2010

سدیدعزیز وعزیزترین سلام

من آدم متواضع نیستم, در تواضع کردن هم رقابت نمی کنم. ...اگر در قدرت های انسانی عدۀ معدودی می توانند شرکت کنند؛ در ضعف های انسانی همه میتوانند شرکت کنند. همه میتوانند "توده" و "خلق" (=آفریده و ساخته)شوند ولی کم کسی است که بتواند همانند سدید قله و اوج و آفریننده شود.
سدیدارجمند
حقیفت, جائیست که باید در آن ماند. فکر جائیست که باید از آن گذشت. در حقیقت, ثبات لازمست و در فکر, حرکت.
من می گویم حقیقت , نور نیست. اگر حقیقت نور باشد, هرکسی که بیناست بایدآنرابه سهولت و بلا واسطه دریابد و بشناسد. و چون همه آنرا به دشواری در می یابند و به سختی آنرا می بینند, پس همه کورند.
بااین تشبیه حقیقت به نور, هر کس باایمان به حقیقتی که خودش دریافته, همه مردم رابه غیر از خود, جاهل و ظالم می سازد: چون با مردم که بلا فاصله حقیقت او را تصدیق نمی کنند کور و جاهلند یااینکه در واقع می بینند و به عمد و قصد آنرانادیده می گیرند و برضد حقیقت, عمل می کنند با برضد حقیقت بر می خیزند و بدین سان متجاوز و ستمکارند. همه کسانیکه حقیقت را به نور تشبیه میکنند, مخالفین خود را یا جاهل و یاظالم می شمارند.
ولی حقیقت, نور نیست.
حقیقت, می تواند بسیار تاریک باشد. حقیقت را همانقدر که میتوان به نور تشبیه کرد, میتوان به ظلمت تشبیه کرد حتی می توان به چیزی میان نوروظلمت (سایه روشن)تشبیه کرد.وهمه این تشبیهات ,درباره روش وراه معرفت حقیقت چیزی نمی گویند.امانوربودن حقیقت تشبیهی است که راه معرفت حقیقت رامی خواهدمشخص می سازد.
سدیدگرامی
انسانی که می تواندحقیقت راتاریک سازد(ازنورحقیقت بکاهد)می تواندحقیقت رانیزروشن ونورانی تربسازد.یعنی برنوری که حقیقت داردبیفزاید.حقیقت رانورانی ترازآن بکندکه هست.
آیاحقایقی راکه مابه آن ایمان داریم نورانی ترازآن نشده اندکه هستند؟؟؟
وآیااین مانیستیم که اساساحقیقت رانورساخته ایم.
وآیانبایدروشنی وتاریکی راپخش وجابه جاساخت تاحقیقت بهترشناخته شود؟؟؟
سدیدعزیز
وعده می دهم که بیشتر ازاین اذیتت نکنم,می دانم که ازگپ های اصلی بارباربیرون رفتم.طبع خاصی دارم ,دوست دارم ازشاخه به شاخه,ازنکته به نکته,ازلطیفه به لطیفه بپرم.واین ضعف ونقص خودرا,فضیلت واعتبارخودنمی دانم.
گپ های سرگیچه آورمراراه گریزازتفکربدان,نه چیزدیگر.
راهت به سوی شهر پر ازنوربازباد.


اسم: عبدالله صافی   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 03.04.2010

بنام خدا

با عرض سلام و ادب به کارکنان محترم افغان جرمن آنلاین و دوستانی که در اینجا پیام میگذارند،
محترم جناب حقبین:
به پرسش شما، باید به عرض برسانم که، همیشه و در هر زمان، دعوا یا نزاع و جنگ بر سر یک مسئله، دو جانب دارد، یکی برحق است و دیگری تلاش باطل دارد. در آنزمان، حق با علی بود، چون علی با خردمندی و مصلحت های عالمانهء سیاسی رفتار می کرد، و جانب مقابل، امیر معاویه از احساسات مردم استفادهء منفی نموده، هوای امارت و خلافت را در سر می پرورانید. علی برحق بود و معاویه بر باطل پافشاری داشت. تاریخ اسلام این حقیقت را گواه است. در اینکه آیا ما دساتیر پانزده قرن پیش را امروز اجرا نمیتوانیم و باید تغییر یابد، من با شما موافق استم. ما میتوانیم مطابق عصر و زمان، منشور سیاست های خود را تغییر بدهیم، اما به هیچ وجه دساتیر دین اسلام و قانون قرآن را نمیتوانیم تعویض کنیم. دین اسلام، دین تکمیل شده است، ما میتوانیم در قالب دین اسلام و در رابطه با طرح های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور خود و یاهر کشور اسلامی، تفسیر های مطابق عصر زمان را ارائه کنیم، آنگونه که در قرآن و احادیث پیامبر اسلام «ص» آمده، نه آنچه را که شما امروز بنام اسلام در پاکستان و کشور های عربی مشاهده میکنید. بهترین راه و روش، همانا بقول جناب شاکر، فرهنگ تفکر و پرسایی است که ما بجای فرهنگ دینی تحمیل شدۀ ناقص ملا های دیوبندی، فرهنگ تفکر و پرسیدن را اختیار کنیم. فرهنگ تفکر و پرسایی را مولانای بزرگ هشت قرن قبل بما تجویز کرده و در کتاب مقدس خود «مثنوی» داستان های در ارتباط با حضرت موسی «ع» آورده که بسیار جالب است.
بحث های شما با دوستان، در رابطه با عملکرد های کشور های اسلامی، بحث های خارج از موضوع و تفکر زائد است، چون بررسی عملکرد کشور های اسلامی چه در قدیم و امروز، ربطی به پرسش های جناب سدید ندارد و این به اصطلاح کاه ِ بی دانه را باد کردن است. در مورد مجسمۀ بودا و بت شکنی ها، در نوشتۀ خود دلیل آورده ام، نیازی به تکرار نیست. هر قدر که ما از موضوع اصلی بحث خود دور شوییم، به همان اندازه، در ابهام و سئو تفاهیم قرار میگیریم. در اینکه شما، گفتار جناب سدید را منطق عالی خوانده اید، برای من بسیار جالب است، چون یگانه چیزی که در نوشته هایشان دیده نمیشود، همانا منطق است. پرسش های که انسان در ارائۀ پاسخ آن و سست بودن منطق آن، منفعل و خجالت زده میشود..
.................................................. جناب سدید:
شما فرموده اید:
"« آیا بت شکنی های این سه شخص، سلطان محمود،احمد شاه بابا و ملا محمد عمر بنام اسلام صورت گرفته است، یا نه؟ من تنها همین را میخواستم ابراز کنم، که این سه بنام دین، و به پیروی آن چه در زمان پیامبر اتفاق افتاد باین عمل دست زده اند."»
جناب سدید:
شما در نوشته های تان بالای اعمال مسمانان ایراد گرفته اید و این یک حقیقت مسلم است، اما اعمال ناشایستهء مسلمانان یا مسلمان نما ها را چرا با هویت شفاف اسلام منطبق ساخته، بالای دین اسلام تاخت و تاز میکنید؟ این چه ربطی به اصالت دین اسلام دارد؟ بطور مثال، امروز شخصی بنام آقای بوش، بر میخیزد و یک کشور را با تمام دست آورد های تاریخی، معنوی، اقصادی از بین میبرد و باعث قتل صدها هزار انسان بی گناه میگردد، آیا ما آقای بوش را مقصر میدانیم یا دین عیسویت را؟ همانگونه که شما درهم و برهم کج بحثی را به راه انداخته اید، بعضی ها نیز به ادامۀ شما به مسایلی پرداخته اند که هیچ نوع ارتباطی با مقالۀ شما و پرسش های مبتذل تان ندارد. صاف و پوست کنده بگویید که احتراز شما بالای دین اسلام است یا اعمال مسلمانان؟؟؟؟؟ و شفافتر از آن پرسش های تان را مطرح کنید، مگر شما نگفته اید که میخواهید بیاموزید و بسیاری چیز ها را در دین اسلام نمیدانید؟؟؟؟ آیا هدف تان گیچ ساختن و ضیاع وقت دیگران است یا بحث علمی و دینی؟
جناب سدید:
شما فرموده اید که آنچه را مینویسید، از حافظه است و یا زمانی خوانده اید. بالای حافظه و خواندن تان سخت اعتماد دارید، ولی سخنان مستند دیگران را که بر پایۀ دانش و منطق و علم استوار است، نمی پذیرید، چرا؟ آیا شما خودبین استید؟ یا اراده کرده اید که نپذیرید؟ طوری که از لابلای صحبت های شما درک کرده ام، ارادۀ پذیرفتن را ندارید، اگر قصد تان انحراف از چند شامعۀ علیل باشد، چنانکه از تبصرۀ دوستان آشکار است، موفق شده اید، اما یقین دارم که بسیاری از هموطنان ما که در اینجا نمی نویسند و تعداد شان بمراتب بیشتر است، به اصالت و عظمت دین اسلام بیشتر متوجه شده اند و در این رابطه، ثواب متوجه شما نیز شده است. در مورد پاسخ من بشما، عکس العمل نشان نداده اید؟ آیا علامت رضایت است؟
بسیار متاسفم که بحث ما از مسیر اصلی خارج شده و دوستان به مسایلی میپردازند که خود شان نیز نمیدانند و شما را می آزارند. اگر بحث جدی در مورد دین و پرسش های علمی باشد، من بکمال میل با شما ادامه میدهم، بشرط آنکه پرسش ها و سئوالات تان، پس منظر علمی و فلسفی داشته باشد. پرسش های تان را مطرح کنید.
با عرض حرمت،عبدالله صافی


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 03.04.2010

بهار عزیز سلام،
آن عبارتی را که در آن از شما یاد نمودم، از روی شوخی نوشتم و من همیشه با کسانی چنین شوخی های میکنم که او را بسیار نزدیک بخوداحساس میکنم. ناگفته پیداست که این نزدیکی از همسانی و یکرنگی فکری منشأ میگیرد. من انتظار داشتم که شما هم آنرا شوخی تلقی کنید.
گرچه با شمااز تعریف مفاهیم حرف زدن زیره به کرمان بردن است، ولی اجازه بدهید براین مفهوم کمی روشنی بیندازیم؛ شاید برای خیلی ها تازگی داشته باشد.
کلمۀ حقیقت در زمینه های گوناگون کاربرد دارد و در هر زمینه نظر بموضوع فرق میکند. معنی آن را باید از سیاق جمله درک کرد.
1ـ آنچه با واقعیت سازگاری داشته باشد. توضیح این جمله چنین است که اگر گفته شود "جنگ بد" است، ما در این جمله با دو پدیده روبررو هستیم: یکی جنگ و دیگری بـدی. در اینجا جنگ یک واقعیت است و بدی حقیقت نهفته در آن.
2ـ امری که مسلم است. فانی بودن انسان.انسان یک واقعیت است و مردن یک حقیقت؛ یا امر مسلم.
3ـ سرشت یا اصل یک شئ. بسیاری بدین باور اند که سرشت انسان بد است؛ برخی هم باور دارند که نیک است. یا مؤمنین به این باور هستند که سرشت یا اصل ایمان " حقیقت است".
4ـ هرچیزی که با واقعیت مطابقت کند. من انسانی را کمک نموده ام. کسی این مطلب را در جای بیان میکند. این حرف حقیقت است. و ...
می بینیم که جلوه های گوناگون از حقیقت وجـود دارد. در این صورت و با توجه به این اصل لازم است مابه مفهوم مشخص ـ یابه معنی معین این واژه در جمله توجه کنیم. در نوشته ایکه من آقای حقبین را مخاطب قرار دادم از آن حقیقتی بحث نشده که منظور شما میباشد. شما از حقیقتی که تصوف و عرفان و دین حرف میزنند، حرف میزنید و من در آن نوشته مشخص بر روی زمینم و با مخاطبم در مورد کار و نتایج و خوبی و بدی کـار محمود و مسعود و ... حرف میزنم.
صحبت شماعزیز در مورد هستی و چیستی و اینکه عیسی گفت هستم و نگفت که چیستم، صحبت است که من هم بارها درآن مورد بحث نموده و نوشته ام. شما درست میفرمائید.
بنظر من برای شناخت یک شئ اول وجود موجود باید تثبیت گردد بعد ماهیت یا چگونگی آن شئ. چگونگی ها هم دو گونه اند. ظاهر که عبارت است از رنگ و شکل و وزن و سختی و نرمی و...باطن یعنی درون ناپیدای یک شئ.
مسیح درست میگفت؛ از یک نگاه. وجود(جسم)او از لحاظ وجود(بودن یا هستی)امری بود مسلم. چگونگی اش هم تا حدودی زیادی منحیث یک انسان هویدا بود. شاید منظور او وقتی که آن جواب را داد اصلاً آن چیزی نبوده که مسیحیان امروز از آن استنباط میکنند. ادیان، خصوصاً آنگاه که در برابر هم قرار میگیرند و رقابت برای درستی و تثبیت خویش در برابر دیگر ادیان شروع میشود،ادعا های عجیب و غریب میکنند و در این رقابت تا جائی پیش می روند که به داستان های دور از واقعیت و غریب الفهم تبدیل میشوند. شماعزیز مرا مخاطب قرار داده مینویسید: " با نور کردن حقیقت مردم را کور و کج بین نسازید..."
باید به آن عزیر خاضعانه عرض کنم، که من در کجا این کار را کرده ام؟ من هنوز هم از زمین خود مان جـدا نشـده ام. حقیقتی که من از آن سخن میگویم، خود ما هستیم، جنگ و صلح ما است، سیری و گرسنگی مااست، دوری و مشاجره های ما است، این همه کاخ کوخ ها هستند، و همه مشکلات ما که خود منحیث انسان، چه در گسترۀ افغانستان و چه در وسعت جهان، برای خود خلق نموده ایم، میباشد. از این گذشته، اگر شناخت و حقیقتی غیـر از انسان و طبعیت و محیط،آنچه ما آنرا عملاً می بینیم و لمس میکنیم، وجود هم داشته باشد، به نظر من انسان میتواند و باید از طریق شناخت خود و طبیعت و محیط خویش به این حقیقت برسد؛ آنهم با شناخت حسی، شناخت تجربی و شناختیکه برمبنای ادراک و تحلیل و تطبیق و علم و آموزش پله به پله استوار باشد، و نه از طریق ایمان قلبی و...
من فکر میکنم از آنجائیکه در بسیاری موارد ما باهم همنظر هستیم فکر نکنم که برای ما سودمند باشد که وقتی را که باید در جای دیگری صرف کنیم برای توضیح چیز هائی که ما میدانیم صرف نمائیم.
سپاس زیاد از نوشته تان
کامیاب و صحتمند باشید، آرزوست، نه دعا!


اسم: ایوب    محل سکونت: کلیفورنیا     تاریخ: 03.04.2010

آقای بهار سلام !

سلام بر فرد فرد خوانندگان عزیز، نویسندگان خبیر و کارمندان محترم این سایت وزین!
سلام به بهار خوش رنگ ! سلام به انوار حقیقت و نور عقل و خرد و سلام به خردمندان و خرد گرایان!
واقعآ حقیقت نور است و نور حقیقت " چون نور نتابد پرتو حقیقت را چگونه میتوان دید، حق را چگونه میتوان یافت ؟ هر چند نور خودش یک حقیقت است، پس حق این حقیقت است تا پرده از روی حقایق بردارد و پرتو فشانی کند. بایست پرسید که این همه از برای چه؟ از برای اینکه جوهر تابش دیگری را بر ملا سازد که نور عقل باشد. عقل نیز موجود حقیقی و آشکار و گهی هم موهومی بیش نیست. گهی انوار حقایق را زیر سایه اش می پروراند و گهی بگفته و فرمودۀ بهار عزیز از خودش انکار میکند و گهی هم با کهکشانها در ستیز است.
واقعآ اگر فهمیدن حقایق و راز حقیقت اینگونه که آقای سدید بدان تلاش میورزند آسان و ساده و بسیط میبود، حال اینگونه بستر شکایات و مناظرات و مناقشات و مباحثات همگون و ناهمگون هموار نمیبود، یا بقول بهار عزیز ضرورت به تفسیر و رهنمون و معلم نداشت.
بنظر بندۀ خاکسار دیدن و روئیت حقایق چندان به تربیۀ عقل و دانش بیشتر احتیاج ندارد، زیرا اکثر دیده میشود پرده های ابهام جلو نور و جلائش چشمان آگاهان مارا می بندد.
البته که تابش قویتر و نور برتر دیگری نیز در عقب این حقایق پنهان است که این همه انوار و روشنائی ها را با حقیقت عقل در خود می پیچاند و خرد ها را از فعالیت باز می دارد، آیا نمی پرسید که این تابش قویتر چه خواهد بود؟
بلی عزیزان این تابش نور ایمان است، ایمان بخدا، ایمان بروز آخرت، ایمان به حقایق بعد از مرگ. آیا عقول میتواند بدان دست یابد و یا دانشمندان میتوانند گوشۀ ازین حقیقت بزرگ را کشف نمایند؟
هر چند حقیقت روشن و برملا ، ثبوت منبع این روشنائیست، اما این راز و سر منبع و مبداء آشکار، اما از نظر پنهان را تمامآ عقول نمیتواند حصار نماید بلکه خود محصور شدت روشنائی میشوند و شدت روشنائی باعث رویت اشیاء کوچک و بزرگ نزدیک محیط و ماحول میگردد، چه رسد تا به منبع نظر اندازیم.
حقایق از برای حقیقت جویان است و نور از برای روان های روشن، کافیست حقیقت نور را بدانیم که از پرتو خورشید است ضروری و اجباری نیست تا خورشید را در کف دست گیریم و خورشید نیز میداند که این ناممکن است.


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 03.04.2010

آقای سدیدسلام
خوشحالم که گپ های مرا خوانده اید(ازقهرم نترسیدآدم آرام وحلیم هستم)بابی مهری برخوردنکنید. سدیدعزیزوعزیزترینپیلاتوس ازمسیح پرسیدکه حقیقت چیست ؟مسیح به اوپاسخ دادکه من حقیقت هستم ولی مسیح جواب " حقیقت کیست " را داد نه "حقیقت چیست ؟" را.
... اگرحقیقت این قدردیدنش آسان وبلاواسطه ومستقیم است,پس چراین قدرمعلم ومروج ومفسرورهنمادارد؟
بانورکردن حقیقت ,مردم راکوروکج بین نسازید.حقیقت تاریک است ودیدن حقیقت ,احتیاج به تلاش دارد,ولی مردم می بینند.
سدیدعزیز
حقیقتی که نوراست بایددیده شود.حقیقتی که خودرانورمی نمایاند,معرفت خودرااجباری وضروری می سازد.ولی حقیقت ومعرفت حقیقت نبایداجباری باشد.من حقیقت رااگرخواستم می بینم.من مجبوربه دیدن حقیقت نیستم.وحقیقتی که معرفتش اجباری است,خودش نیزجبرمی ورزد... سدید عزیز
امیددارم به گپ های سرگیچه آور برخوردنماید.


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 02.04.2010

جناب احمد شاکر عزیز سلام،
من آن چیز هائی را که مینویسم از حافظه و از روی آنچه زمانی خواند ام، مینویسم. وقت زیاد هـم ندارم که برای تائید آن ها به منابع متعددی مراجعه کنم. این حق را به هر خواننده مـی دهم که در مواردی که برایش مبهم است، خواهان سند و مدرک شود، ولی، بیائید شما یک لطف بکنید و در مورد آنچه مـن نوشته ام و شما برای تثبیت آن به مدرک نیاز دارید، یا در آینـده وقتی در برابر نوشته های دیگران قرار می گیرید و با این مشکل بـر می خورید، یک کمی خودتان نیز زحمت بکشید. من مطمئین هستم که این کار برای شما هم سودمند است. اگر نشد من حاضرم که کوشش بندگی خود را بکنم تا شما راضی باشید.
تنها یک پیشنهاد بسیـار دوستـانه بـود، بدون هیچ نوع ملاحظات دیگر؟
موفق و بهروز و صحت باشید.


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: 2.4.2010    تاریخ: 02.04.2010

آقای حقبین عزیز، باز هم سلام!
من به این نظر هستم که در هیچ سخنی نیست که ما نتوانیم عناصری از درستی و حقیقت ـ مناسبات حاکم بر قوانین درون واقعیتها ـ از قهر محترم بهار ترسیدم و حقیقتی را که منظور من است تعریف نمودم، را نبینیم!

در مورداحمد شاه بابا بایدعرض شود که من به این بزرگ مرد تاریخ کشور مان افتخار میکنم، چون افغانستان معاصر حاصل کار و کوشش مردانی بزرگی به سرکردگی اوست. این بزرگ مردمحسنات دیگری نیز داشت که با مطالعه تاریخ بدان ها ملتفت خواهیم شـد. چون انسان کامل نیست، همانطوری که شما فرموده ائید در کارهای وی نیز اینجا و آنجا کمبوداتی وجود داشته است. مگر من و شما کاملیم؟!
من فکر می کنـم کـه اگر بحث ها دنبال شوند بهتر خواهد بود؛ باوجودی که برای من ادامه آن به سبب کمبود وقت و تراکـم سؤالات و ملاجظات صحی به مشکل مقدور می افتد.
ممنون از لطف تان
خدا نگهدار


اسم: حقبین   محل سکونت: بدون مسکن    تاریخ: 02.04.2010

جناب سدید:

نوشته های شما و مخالفین شما را با دقت زاید الوصف دنبال می نمایم. یکبار دیگر از ارائه منطق عالی تان قدردانی می کنم و هم از حوصله مندی تان و ارائه پاسخ به منتقدین تان سپاس می نمایم.
بعد از این مقدمه چینی کوتاه باید خدمت شما جناب عالی و مخالفین تان بعرض رساند که مفاهیمی از قبیل عدالت، حقانیت، انصاف، اخلاق ... و غیره مفاهیم نسبی بوده و تعریف و تفسیر آن در زمان و مکان مختلف متفاوت بوده است. گپ را کشال نمیکنیم و خود را در بحث هم سر درگم نمی سازیم. بیا که موضوع را با ارائه دو مثال واضحتر سازم:

مثال اول: درست است که در تاریخ عربستان سعودی توهین به دختر یک رسم و رواج بود. اینکار از نگاه کسانیکه باین کار دست میزدند کار درستی بود ولی برای مخالفین آن کار نادرست. ثابت ساختن اینکه کدامیک حق و ناحق بود ناممکن است. بیائید که وقت خود را دراینمورد ضایع نسازیم.
مثال دوم: برده داری و برده گیری از افریقا حتی تا یک قرن پیش در غرب یک کار معمول بود. اینکار نیز برای برده داران یک کار درست بود ولی فاجعه ای برای کسانیکه به برده گرفته می شدند. بیا که وقت خویش را در اینمورد هم ضایع نسازیم زیرا هیچ نتیجه نمیدهد.
راه بیرون رفت از همچو جدل در همچو موارد چیست؟ بیا که یه این موضوع نیز از طریق یک مثال عملی پایان دهیم. چندی قبل حکومات انگلستان و امریکا تصمیم گرفتند که کردار و رفتار نیاکان شان را مطابق ارزش های امروزی و مدنی مورد نقد و ارزیابی قرار دهند. سکرتر جناب بلیر، صدراعظم وقت انگلستان، پاسخ زیبائی ارائه کرد که سرمشقی برای تمدن بشری شده میتواند. این خانم گفت که پدر کلانش که برده داشت از نگاه او کار درست نکرد... همچنان وی افزود که وی حاضر نیست در اینمورد امروز از کسی عذر خواهی کند! دلیل؟ وی یک شخص آزاداست و کسیرا به برده نگرفته است تا از کسی عذرخواهی کند و او نمیتواند میراث اسلافش مبنی به برده سازی افریقائی هارا بدوش حمل کند. از طرف دیگر کسانیکه توسط اسلافش به برده گرفته شده بودند زنده نیستند و اولاد شان نیز نمی توانند مرا مجبور سازند که از آنها بخاطر کاریکه از طرف اسلاف من در مورد اسلاف آنها در گذشته صورت گرفته معذرت بخواهم... ولی جوهر مطلب اینست که برده داری امروز یک کار مردود است و بس! هر کسیکه برده گیری و برده داری را امروز تائید کند یا به آن افتخار کند، قبول نیست.
عین مطلب در مورد کارهای احمدشاه درانی، سلطان محمود غزنوی و اعراب جاهل قبل از اسلام صدق میکند. هرچه آنها کردند کردند و کار خود شان بود ولی امروز اشغال هر کشور بهر نام و بهانه که باشد کار غیر قانونی و ضد بشریست. توهین به زن طبق اصول مدنی و مروج امروزی بهر نام و نشانی که باشد کار غلط است. بیا که وقت خودرا در مورد کارهای اعراب جاهل ضایع نسازیم و لازمست امروز تاکید کنیم که این کار امروز نباید صورت گیرد. بیا که کارهای احمد شاه درانی، سلطان محمود غزنوی ... را بجایش بگذاریم. این گپ هم غلط است که مااعلان کنیم که ما به احمد شاه بابا بخاطر حمله هایش بالای هندوستان افتخار میکنیم. امروز حمله بالای هندوستان برای شکستاندن معابد هندوها بهر بهانه و نشانی باشد غلط است و همچنان امروز ما نمیتوانیم به بت شکنی های سلطان محمود غزنوی افتخار کنیم ولی مطالعه و ارائه وقایع بشکلیکه صورت گرفت باید باشد...همچنان هیچ هندو یا هندوستانی حق ندارد افغانهای امروزی را بخاطر کارهای احمدشاه ابدالی یا سلطان محمود غزنوی مورد لعن و طعن قرار دهد. مطالعۀ تاریخ حتمیست تا از تکرار کارهای بد جلوگیری شود. حمله بالای بت های بامیان بهر بهانه و نامی که صورت گرفته باشد امروز قبول نیست و بت شکنی های سلطان محمود غزنوی برای افغانها نباید افتخارآمیز تلقی گردد.

نتیجه:
مسلمان ها در آغاز هر چه کردند و نکردند جزو تاریخ است. تاریخ بالای دنیا حکومت نمیتواند. افغانستان امروزی مطابق قانون اساسی افغانستان اداره میگردد. طبق این قانون هر کسیکه در افغانستان جرم کرده باید به محاکمه کشانده شود. مجاهدین و طالبان در پهلوی پرچمی ها و خلقی ها مرتکب جنایات سنگین شدند که شکستاندن بت های بامیان شامل این جنایات است و باید آنها بدون اگر و مگر گوئی ها و لات و منات محاکمه و مجازات گردند. این استدلال که بت های بامیان را کسی پرستش میکرد یا خیر یا هیچ طالبی حق ندارد به معبد هندو ها به کابل رفته و بت هائی را که آنها امروز عملا پرستش میکنند بشکنانند!
هیچ عیب در اسلام در وقت و زمانش نبود و اگر امروز ما اسلام آن وقت و زمان را در مورد کار و بار امروز خود عملی می سازیم، عیب در ماست! چاقو بنفسه قاتل نیست تا وقتیکه قاتلی از آن بحیث یک وسیله برای قتل استفاده نکند.
آیا با این نظر موافق هستید؟ از جناب سدید و مخالفین نظر شان عاجزانه توقع و امید دارم که نظر خود را بشکل پوست کنده در این مورد ارائه بدارند.


اسم: حقبین   محل سکونت: بدون مسکن    تاریخ: 02.04.2010

جناب عبدالله صافی: توضیحات عالمانه شما در مورد واقعات تاریخی عالی بود. در توضیحات شما مفهوم حق و باطل در تاریخ مطرح گردیده است. من از شما جناب عالی یک سئوال دارم و اگر از روی لطف و کوچک نوازی به این سئوال پاسخ ارائه کنی ممنون می شوم:
آیا حضرت علی(رض)و حضرت معاویه(رض)اگر امروز زنده می بودند حق و باطل را بهمان شکلیکه مطرح کردند، مطرح میکردند یااینکه آنرا مطابق شرائط زمانی و مکانی امروزی مطرح میکردند؟
شما چگونه اجرات پانزده قرن پیش را با شرائط امروزی قابل تطبیق میدانید. اینکه هر دو جنابان حضرت های علی و معاویه هواخواه حق علیه باطل بودند هیچ جای شک نیست و سئوال هم در این مورد نیست. تا حدیکه من گپ های جناب هاشم سدید را میخوانم چنین استنباط می نمایم که ما دساتیر پانزده قرن پیش را امروز اجرا نمیتوانیم و باید تغییر یابد.
آیا برداشت من از موضوع درست است یا خیر؟


اسم: احمد شاکر   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 02.04.2010

سلام به کارکنان گرانقدر سایت افغان جرمن آنلاین و دوستان مبصر و آقای سدید،
جای شکران و سپاس است که امروز زمینه برای فرهنگ تفکر و پرسایی مساعد میشود. ازین بابت از سایت جرمن آنلاین سپاسگزاریم. پس از مطالعۀ مقاله های آقای سدید و اظهار نظر دوستان، بخصوص نوشتهء آقای عبدالله صافی، میتوانم بگویم که حالا زمینۀ گفت و شنود و استدلال بشکل خوبتر و بهتر عیار شده است. ما در مورد اینگونه پرسش ها نباید احساساتی و بدون معلومات جواب بدهیم و یا بکسی توهین بکنیم. نوشتۀ آقای عبدالله صافی را بسیار وارد و محکم و با استدلال یافتم که به تمام پرسش های جناب سدید پاسخ بسیار عالمانه و تاریخی داده اند. اگر به این شکل بحث ها ادامه یابد، آموزنده خواهد بود. در آینده توقع من از جناب سدید این است که سئوالات خود را با یک بگرون علمی مطرح کنند، تا برای آنهاییکه تازه می آموزند، جالب باشد و همچنان از ادعاهای که از زبان دیگران در نوشته های خود می اورند، نقل و قول و یا از هر جای که هست، موخذ بدهند. این درست نیست که ما بگوییم، پیامبر یا فلان عارف یا دانشمند در مورد فلان چیز این سخن را گفته و آن حقیقت نداشته باشد.

من طرفدار فرهنگ دیالوک و بحث میباشم و آنرا به دقت تعقیب میکنم.
شما به سلامت باشید
احمد شاکر


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 02.04.2010

محترم ارغندیوال صاحب،
باعرض معذرت؛ فراموش کردم، که به یک نکتۀ بسیار مهم در نوشته شما بپردازم. وقتی جواب قبلی را مینوشتم، در نظر داشتم که آنرا یادآور شوم، ولی چه کنم که گفته اند: پیری به هزار عیب آراسته است.
به هر حال موضع این بود که:

اگـر اعتقادات مردم در یک زمان مشخص معیار یا ملاک حقانیت و درستی اعتقاد آنها باشد، چنانچه شما در مورد آنچه در دوران سلطان محمود و احمد شاه باباواقع شد فرموده اید، پس با کدام دلیل زنده بگور کردن دختران را قبل از ظهور اسلام در عربستان مورد انتقاد قرار می دهیـم؟ این عمل سخیف اعراب در دوران خود شان مطابق اعتقادات شان، با استدلالیکه شما میکنید، باید درست بوده باشد. ترحم در هر زمان ترحم است و نیکو! بدی و ظلم و مال مردم خوردن و قتل نفس و دزدی و تجاوز و... در هر زمان، بدی و ظلم و مال مردم خوردن و... و بد و عیب است. بد بودن و یا خوب بودن یک عمل را، به نظر من اعتقادات مردم یک زمان تعیین نمیکند، بلکه تأثیر نیک و بد و مفید و مضر و عادلانه و غیرعادلانه آن عمل بر افراد و جوامع ـ بر دیگران ـ تعیین میکند. زنده بگور کردن دختران در عرب کار درستی نبود، همینطور بر خورد شاهان ما در هند و با مردم هند! و بر خورد دیگران، حال عرب باشد یا غیر عرب با ما!
موفق و کامگار باشید


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 02.04.2010

آقای نصرت
نور ساختن حقیقت, سبب بزرگترین جنایات در تاریخ انسان شده است. نور حقیقت سبب ظلمت در تاریخ بشریت شده است. حقیقت بنام نور, قدرت معرفت انسان را تحقیر می کند.
چشم ما به حقیقت نور می تاباند, ماحقیقت را به این دلیل نمی بینیم که حقیقت به چشم ما نور می تاباند. ماحقیقت را می بینیم چون چشم ما به حقیقت نور می تاباند و حقیقت, آن نور رابه چشم ما باز میتاباند.
حقیقت, خودش نور ندارد.
ما نور چشم خود را به او نسبت می دهیم.
آفای نصرت این بحث را اگر در توان دارید, ادامه بدهید. در غیر آن وقت خود و مرا هدر ندهید.
خواهش می کنم مفاهیم را محدود درک نکنید...


اسم: رسول    محل سکونت: مونشن    تاریخ: 02.04.2010

جناب نصرت جایزۀ خبطی نوبل را باید به خبط شما صادر کنند و به شما بدهند که شما هیچ فرقی با کلبدین و ملا عمر ندارید مرغ شما همیش یک لنگ دارد خدا نکند که شما روزی در رأس دولتی دینی قرار بگیرید روی یوسف بن حجاج ، خمینی و ملا عمر را با ربانی سفید خواهید کرد. شما از موضوع بنا به سلیقۀ تان می نویسید نه بر اساسس واقعیت های عینی زمانی، مشکل در همین جاست اشخاصی که مثل شما همیش خود را به چیز های دور از برهان و منطق مشغول میسازند باعث شده اند که جوامع اسلامی همیش جوامع بیمار و عقب مانده از هر لحاظ باقی بمانند. اگر شما در خانوادۀ یهودی یا نصرانی یا دیگر ادیان بدنیا می آمدید بازهم از سلیقۀ که دارید از آن دین تان به دفاع بر می خواستیتد. زیرا شما حقایق و حقیقت را ثابت کردید که درست نمی بینید. باید مستحق جایزه خود تان باشید. زیرا سخنان آقای بهار عمق و عقلانیت دارد و در نوشتۀ شما عمق و عقلانیت دیده نمیشود. جایزه مبارک تان باد

در پایان باید گفت که سخنان جناب هاشم سدید سخنان دوران ساز است سخنانیست که از آن مشام تازه میشود. سخنانیست بی ریا شفاف وصاف. سخنانیست که در برابر دروغ و ریا بر خواسته است. در سخنان اوست که خیر و صلاح انسان دردمند را می بینیم که با اینهمه ادیان و پیامبران هنوز در تمام جهان بدبختی نسبت به گذشته بیشتر و بیشتر میشود و کسی راه حل عملی برایش نمی گذازد. هر جا از همردیفانتان سخنان است غیر عملی، سخنانیست هوایی و عوام فریبانه. بی مسؤلیت خداوند شمارا هدایت نمایدو سلام


اسم: سیدیاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 02.04.2010

سلام آقای ارغندیوال،

اول: آیا بت شکنی های این سه شخص، سلطان محمود،احمد شاه بابا و ملا محمد عمر بنام اسلام صورت گرفته است، یا نه؟ من نمیخواهم شما حتماً این سؤال را جواب بگوئید. فرض کنیداین سؤال را شما از خود نموده اید! بخود جواب بگوئید!
من تنها همین را میخواستم ابراز کنم، که این سه بنام دین، و به پیروی آن چه در زمان پیامبر اتفاق افتاد باین عمل دست زده اند.
دوم:این مطلب را که مجسمه های بامیان از طرف هیچکسی پرستش نمی شده و پیروی نداشته، حرفی که برای اولین بار یک شخصیت دینی پاکستانی آنرا در یک مصاحبه ابراز داشته است، برداشت من و شما وآن شخصیت دینی و میلیونهاانسان دیگری است؛ برداشت طالب نیست. من باطرح این مسئله دو موضوع را خواستم توضیح کنم:

ـ ذکر منبعی که سرمشق کار این سه تن و ده هاتن دیگر در کشور ما، یا خارج از کشور ما در ازمنه های مختلف، قرار گرفته است.
ـ انجام این کار بهر عنوانی که باشد، خواه یک قوم یا یک ملت بت پرست باشد یا بت پرست نباشد، کار درستی نیست! پیامبر از درون خود عربستان برخواسته بود، از درون یکی از بر جسـته ترین اقوام آن سرزمین و هدفش اصلاح جامعه خودش بود. بت قوم و مردم خودش را شکستاند. در درون کشور خود، با نارسائیها و خرافات و عقاید موهوم، از آنجائیکه این نارسائی ها، خرافات و عقاید موهوم تأثیرات منفی و مخرب بر زندگی یک، یک افراد جامعه می گذارد، گذشته از این که ما یک مصلح یا پیامبر باشیم یا نه، کار هـر یک از ماست. اما بیرون از محدوده مسؤولیت و بیرون از مرزهای جغرافیائی کشور خویش، باوجودیکه ما مسؤولیت مستقیم از جانب دین و خدا نداریم، بنظر من کار درستی نیست. اگر انجام اینکار واجب یا مستحب و... میبود، چرا خود خلیفه باآن مبادرت نکرد.اگر برای یک لحظه بپذیریم که شکستاندن بتهای هندوان کار درستی بوده است، کارهای دیگری که صورت گرفت، بشمول تاراجها،تحت چه مجوزی بعمل آمد. فرض کنیم که هندوان همان اعمال را بر ما جاری و ساری میداشتند، آیا بازهم با همین منطق و استدلال که امروز از کارنامه های خود دفاع میکنیم ازآنها هم دفاع می نمودیم؟ امید مرا به هندو بودن متهم نکنند. مسئله دیگر این که شما میفرمائیـد که این مجسمه ها برای کسی یا کسانی،امروز تقدس نداشته است، من تعجب میکنم که شما چطور متوجه آن نشده اید که بر بودائیان سرتاسر عالم چه گذشت، آنگاه که این مجسمه ها منهدم شدند!
در قضاوت و کار تحقیقی تعصب وجود ندارد! من بـه احمـدشاه بابا کبیر به مثابه یک مرد بزرگ سخت احترام دارم و ویرا یکی از افتخارات این کشور میدانم تا جائیکه وقتی عکس احمد شاه مسعود را در کنار این بزرگ مرد میدیدم، آنرا اهانتـی به آنمرد بزرگ تلقی میکـردم. و مقایسه ملا محمد عمری که در خدمت بزرکترین دشمن خاک ما قـرار دارد و کمر به تخریب خاک و بدبخت ساختن مردم خود بسته است، اصلاً از تصورهم دور است.
باز هم عرض شود، که من تنها و تنها به نفس عمل اشاره داشتم و منبع آن به مثابه یک مجوز!
اگر ما دیروز استعمار کهنه را بخاطر تاخت و تازش بکشور خویش ملامت میکردیم و امروز استعمار نو را، اینها به هر نامی که بکشور ما آمده بودند و یا آمده اند، بنام دین یـا بنام دنیا، چرا عین عمل خودرا، بهر نامیکـه بوده، بنام دین یا بنام دنیا، در برابر دیگران نقد نمیکنیم؟
فرق یک انسان عادی و متعصب بایک انسان محقق و منصف همین است که منصف و منتقد نفس یک کار را در نظر میگیرد و متعصب و خود بین خود و از خود را!
سوم: دید من در باره ایرانی ها دید یک دست نیست. برخی از کارهائیکـه در این کشور شده از نظر من کارهای مثبتی بوده است؛ ولی حرف هائی هم هستند که برای من هیچگاه قابل قبول نیستند. برای نمونه به مقاله" خودش چه میگفت " من که در مورد سید جمال الدین افغانی نوشته شده است، و در آن بیکی از عادات ناپسند ایران اشاره شده است، مراجعه کنید. یابه یکی دو نوشته که بجواب آقای میرزائی نوشته کرده ام.
چهارم: شمااز رضاشاه دوم یاد نموده اید، ولی من نفهمیدم که این رضاشاه دوم کی بود! در تاریخ معاصر ایران سه تارضاشاه وجوددارد:
1ـ رضاشاه موسس خانواده پهلوی،
2ـ فرزند وی که بنام محمدرضا شاه یاد میشود و،
3ـ فرزند محمد رضاشاه که با پدرش یک جا قبل از پیروزی قطعی انقلاب اسلامی از ایران خارج شد.این شخص، یا بهتر بگویم طرفداران این شخص، ویرا رضا شاه دوم میخوانند. رضای دوم، پادشاه بی تخت و تاج من فکر نمیکنـم که مجسمه ائیرا که شما از آن یاد نموده اید ساخته باشد! فرض کنیم که یکی از اینها این مجسمه را ساخته باشد، ایرانیها هر کی را که خوشش شان بیاید از خود میگویند؛ مگر اصل و نسب " بارک اوباما" را از ایران نکشیدند؟! و حالا دعوا دارند که کوروش پیامبر بود، دموکراسی و حقوق بشر و ... از ایران برخاسته و ... به نظر من بهتراست ما در فکر مشکل خود باشیم و بقول " لاله آغو " یک سهک در کابل قدیم، که هر کسی که برایش میگفت: چرا این دین؟! میگفت: لاله، خود را نگه دار!، بهتر است خود را نگه داریم!
پنجم: شما از احترام و عفت قلم و کلام یـاد نموده اید. منهم با شما موافق هستم. این موضوع را منهم بار ها گفته ام و باز هم بر آن تأکید مینمایم. اینکار را در امر نویسندگی اخلاقی ترین، انسانی ترین، ضروری ترین و شایسته ترین کار میدانم. اما منظور من از عفت قلم و کلام در امر نویسندگی یعنی دوری جستن از دشنام و هتک یا ترور شخصیت، و اجتناب از استعمال کلماتی رکیکی است که بعضاً به وسیله برخی از اشخاص در کوچه و بازار به کار برده میشود، میباشد. تحقیق یک موضوع، یا پرسش در یک زمینه یانقد یک نظر،هر چه باشد، دینی یا غیر دینی، معنای عدم احترام به عفت قلم و کلام را ندارد. مگر گالیـله یا برونو یا... یا آقای مهدوی که ایستاد شد و گفت ارتاد در صدر اسلام نبوده یا اصلاً در اسلام نیسـت، اصل عفت کلام را در نویسندگی نقض نموده است؟ بنظر من پرسش یا ابراز نظر دریک مورد به شکل معقول و بدون توسل به زبان دشنام حق هر منتقد و محقق است. من فکر میکنم دوستان ما با توسل باین حرفهااز همان شیوه های کهنه که برای تحریک عوام در گذشته ها صورت میگرفت استفاده میکنند. چرا؟ این بحث دم درازی دارد که در این جا محال آن نیست.
با همه، مشکورم از شما جناب ارغندیوال صاحب
خدا نگهدارتان


اسم: نصرت   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 02.04.2010

جناب خانم یا آقای بهار !

سلام
جناب تان متوجه بودید چه نوشتید؟
1- حکومت دینی را مستبد خطاب کردید.؟؟؟!!!!
2- دین راستین تر را مستبد تر گفتید؟؟؟!!
3- حقیقت کلمه انحصاری گفتید و باز آنرا مستبد خطاب کردید؟؟!!!
4- کسی که ایمان به حقیقت دارد هیچ گاه آنرا رها نمی سازد؟؟؟!!!
از ورای نوشته ای معلوم شد که شما از حقیقت - و کلمه حقیقت - دین حقیقت و یا هر موضوع حقیقی و حقیقت خیلی خوش تان نمی آید.
این مکتب فکری تازۀ تان کاملا بکر است.
و بگمان من شما این نظریات بکر را بهتر است در مرکز علمی و تحقیقاتی آلفرد نوبل خصوصی روان کنید و جایزۀ نوبل تان را که مستحق خواهید شد بگیرید.
زیرا از دوران یونان باستان به بعد کسی این تیوری حقیقت ستیزی را علنی ابراز نداشته است. و ممکن این یک ابتکار تازه باشد واحتمالا بشما جائزۀ نوبل تعلق گیرد.
والسلام
نصر ت


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 01.04.2010

سلام آقای سدید
...به ادامه
اسلامیستهاچگونه عقل راباعقل نابودمی نمایند
میان عقلی ساختن وعقلی,بایددقیقاتفاوت گذاشت.مثلا عقل درخدمت دین ,آلت است.دین باعقل توافق پیدانمی کند,بلکه پدیده هاوواقیعات ومسایل راطبق هدفش عقلی می سازدتانمایش عقلی پیداکند.تاباعقل نماشدن ,قدرت ونفوذخودرانزدگروهی حفظ کند.
ازروزیکه عقل درجامعه های انسانی ,برترین ارزش راپیداکرد,هرچیزی عقلی ساخته می شود.فقدان آزادی ووو ,همه عقلی ساخته می شوند. عقل که بااستقلال انسان ملازمه داد,برای نابودکردن استقلال بکاربرده می شود,بااستدلال عقلی مردم رابه برده گی ومحتاج به امیروامیرالمومنین بودن قانع می سازند؛ باعقل,عقل رانابودمی کنند.
حرکت عقل یعنی اندیشیدن,درواقع بدون هدف است. ولی عقلی ساختن برای هدفی است.اندیشیدن برای دفاع کردن ازچیزی,اندیشیدن برای ثابت کردن حقیقت یاحقانیت چیزی,اندیشیدن برای انتشارچیزی یاقانع کردن مردم نسبت به آن وغیره...
برای آنکه مابخواهیم آزادانه بیندیشیم,بایداین هدفهاراازعقل خود دورررررررر سازیم. عقلی که تابع هدفی است(ولوآن هدف عالی ومقدس باشد) آزادنیست وعقلی که آزادنیست,نمی اندیشد,بلکه عقلی می سازد...
...ادامه دارد


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 01.04.2010

سلام آقای سدید
به ادامه...
هرحکومت دینی , یک نوع دیگرااستبداد است.
معمولا دین هرچه راستین تراست, حکومتش مستبدتراست. هرحقیقتی چون انحصاری است مستبداست. حقیقت عالیتر,دعوای انحصاری بودنش بیشتراست. ازاین رواستبدادش شدیدتراست. هیچ تفسیرتازه ای ازحقیقت,ازانحصاری بودنش نمی کاهد. کسی که ایمان به حقیقت دارد,حقیقت راهیچگاه رهانمی سازد بلکه ازتفسیرگذشته حقیقت,به تفسیر تازه ای روی می آورد.

حقیت,تجربه ای است که ا نسان همیشه می تواندتکرارکندوازتکراراین تجربه , خسته نمی شود.
...ادامه دارد


اسم: عبدالله صافی   محل سکونت: xxx    تاریخ: 01.04.2010


تأملی بر گفتار جناب سید هاشم سدید


اسم: بهار   محل سکونت: جرمنی    تاریخ: 01.04.2010

سلام آقای سدید

مقاله شمابه دلم نشست
از کجا باید شروح کرد تا زیاد پراگنده گویی نشود.
انسان به خدا و والیان خدا کاری ندارد.
... حل مسایل اجتماع انسانی فقط با فکر و عمل انسانی ممکن است.
تا موقعیکه انسان برای حل مسایل اجتماعی اش به خدا و والیانش احتیاج دارد, خودش بیافتن راه حل مسایل اجتماعی خود نمی پردازد.
مسایلی که در اثر این واگذاری حل مسایل اجتماعی به فکر و عمل خدا رویهم انباشته شده اند, حل مسایل را برای قرنها به تاخیر انداخته است.
یکی از مهمترین علل دشواری مسایل اجتماعی امروز آنست که قرنهارویهم انباشته شده اند. و به امید حل آنها به وسیله خدا و والیانش منتظر نشسته اند.
برای آنکه انسان مسؤولیت خودرا در باره تفکر در امور اجتماع و عمل خود در یابد باید بداند که کسی جز او قادر نیست مسایل اجتماعیش را حل کند.
خدا و والیانش و متشرعان مسؤول حل مسایل اجتماعی نیستند. حاکمیت ملی یعنی ملت به تنهایی مسؤول و سر چشمه حل مسایل اجتماع خوداست.
انسان دیگر صبر و حوصله ندارد که منتظر خدا و نمایندگانش بنشیند تا بیایند و مسایل اجتماعی او را حل کنند, انسان بایدایمان پیدا کند که مسایل اجتماعیش را تنها خودش با فکر و عملش می تواند حل کند.
مفهوم حاکمیت ملی و دیموکراسی و جمهوری از این اندیشه سر چشمه گرفته است.
ادامه دارد...


اسم: صالح محمد فطرت    محل سکونت: افغانستان     تاریخ: 01.04.2010

به برادر محترم عبدلبصیر سلام عرض داشته و در جواب سوالات شان باید به شکل خلاصه بپردازم

من چیزی نوشته ام به نام حقوق زن در اسلام و چون وقت کافی نداشتم به خاطر اینکه من در یکی از شبکه های مخابراتی وظیفه دارم و نتوانسته ام انرا روی صفحه کمپیوتر بنویسم و انشاالله این کار را خواهم کرد.
همچنان سوال های شما را نزد خود همین حالا نقل کرده و انشاالله یک یک تا حد توان و تا همان اندازه ایکه کتب اسلامی و شرعی نزد خود دارم به حل سوالات شما خواهم پرداخت و بالخصوص یکی از دوستانم که در اسلامیات و اقتصاد پی ایچ دی دارد رفته و به همه سوالات تان خواهم پرداخت و از شما یک جهان سپاس که سوالات که نزد تان موجود بوده بدون کدام ترس و گمان ارایه داشته اید و من معتقدم که شما چون مسلمانید و درعین حال همه ماو شما در چنان یک مقطع زمانی زندگی داریم که از هر طرف مورد یورش های گوناگون فکری قرار گرفته ایم.
سوال کردن در اسلام گناه نیست و اما فقط بعضی از سوالاتی است که در مفز انسان خطور میکند و اما هیچ موجودی نیست که به جواب ان بپردازد و انچنان پرسش ها در ذات خود کدام مفهومی هم ندارند که اگر انسان بداند و یا نداند فقط ضیاع وقت چیزی دیگری نیست و همین علت است که خداوند نخواسته است بنده اش به کار های که هیچ منفعتی دران نیست بپردازد و وقتش را ضایع سازد.
اما سوالات شما تا حد زیاد طالب روشنی هایی است که شما خواسته اید راه تانرا روشن سازید.
با عرض معذرت باید یک چیز را خاطر نشان سازم و انهم فقط چون شما برادرم هستید و دوست ندارم که چیزی بدی را در زندگی دریابید فلهذا هر چیزیکه در مورد یک عقیده از جانب کسی نشر میشود که دران مورد معلومات ندارد و فقط تحت تاثیر خلاف همان عقیده رفته است پس کوشش نکنید که انرا بپذیرید چون شما را به بیراهه میکشاند و درین سایت که سایت محبوب من نیز هست و دوست دارم از ان چیز های دریابم از نویسندگان خوب کشورم و اما در عین حال کسان دیگری نیز هست که تلاش شان جز گمراه کردن چیزی دیگری نیست و همواره یکی از دیگری به دفاع نیز میپردازند.
امید من شما را در کابل یابم و از نزدیک با شما در زمینه بحث کنم.
تشکر


اسم: محمد صادق ارغندیوال   محل سکونت: کانادا    تاریخ: 01.04.2010

سلام بر همه !

محترم سدید، در نوشته شما آمده است که " ... مگر با فتح مکه همه بت های خانه کعبه را نشکستاندند؟ با اینکار، بت شکنی در اسلام به سنت تبدیل شد.
از همان منبع ایکه سلطان محمود و احمد شاه بابا ایده شکستاندن بت هارا گرفته بودند طالب نیز این ایده را از همان منبع گرفت! اینکه چرا یکی توصیف میشود و بت شکن لقب میگیرد و دیگر ی وحشی و بی فرهنگ و جاهل و ... "
محترم سدید، شما شاید بهتر بدانید که بت های موجود در خانه کعبه آنزمان و همچنان بتهای که با لشکر کشی های سلطان محمود غزنوی و احمد شاه بابای کبیر در معابد هندوستان نابود شدند، همه بتهای بودند که در همان وقت توسط پیروان شان پرستش میشدند، و بنا به تیوری و عقیده دین غالب(اسلام) میبایست نابود، و پیروان اش هم به دین اسلام دعوت میشد.
ولی بودای بامیان در حالی توسط طالبان نابود گردید که دیگر از طرف هیچ کسی در داخل افغانستان پرستش نشده و هیج پیروی نداشت. و جز فرهنگ، تمدن و تاریخ باشکوه افغانستان باستانی حساب میشد.
تکرار میگردد که سلطان محمود غزنوی و احمد شاه بابای درانی شاید بنا به جو عقیدتی آنوقت دست به تخریب بتهای تحت پرستش در کشور هندوستان زدند، و مسلما ً که جو سیاسی و فرهنگی آنوقت با در نظرداشت پیشرفت غول آسای ساینس و تکنالوژی با جو سیاسی، فرهنگی و اجتماعی قرن بیست و بیست یک بسیار، بسیار فرق داشت، که اگر احیانا ً آن سلطان غزنه و آن شاه قندهار در قرن بیست و یا بیست و یک به هندوستان حمله میکردند، بدون شک که هیچ بتی ضایع نمیگردید.
از طرف دیگر سلطان محمود مدت بیست هفت سال و احمد شاه بابا مدت بیست و پنج سال بر ساحات بخش های وسیعی از قاره آسیا فرمان راندند که مرکز فرماندهی شان هم غزنه و قندهار بود؛ و آنها وقت، زمان و توان کافی داشتند تا بتهای بامیان را نیز نابود کنند، ولی اینکار را نکردند، زیرا میدانستند که بتهای مذکور دیگر پرستشگری ندارد.
از طرف دیگر شاید شما خبر باشید که سلطان محمود غزنوی از جمله محدود حکمرانان افغانستان بوده است که در دوران پادشاهی اش - به علم، فرهنگ و هنر توجه زیادی مبذول میگردید، و در حالیکه سلطان مذکور بنام سلطان غزنه یاد میگردد و غزنه هم بخشی از خاک افغانستان میباشد، ولی ایرانی ها ویرا از جمله شاهان ایرا ن قلمداد نموده و در زمان پادشاهی رضا شاه دوم در ایران، مجسمه ویرا در یکی چهار راهی های معروف تهران بنا نهاده بودند.
همچنان به کرات از پروگرام های تلویزیون و رادیوی پاکستان شینده ام که احمد شاه بابای کبیر از شاهان افتخارات تاریخی کشور پاکستان میباشد. در حالیکه قانونا ً تمام دست آوردها و افتخارات تاریخی احمد شاه درانی به افغانستان و مردم آن تعلق میگیرد که با در نظر داشت آنچه گفته آمدیم آیا لازم است که تلویحا ًسلطان محمود غزنوی، احمد شاه بابای کبیر و ملا عمر، نوکر وهابی های عرب و جاسوس سازمان استخبارات نظامی پاکستان را در یک پله ترازو قرار داد؟؟؟.
لازم به تذکر است که به عقیده و باور و نوشته هر کسی باید احترام گذاشت، و هر هموطنی که در بحث اشتراک میکند بایست احترام و عفت قلم و کلام را بایست قویا ًمراعات و مد نظر داشته باشد. در غیر آن از مسؤولین محترم پورتال وزین افغان جرمن احترامانه تقاضا میگردد که از نشر نوشته های خلاف نورم های اخلاقی و عفت کلام جدا ًخود داری ورزند و به ارتباط بحث های تیوریکی و جواب به بعضی سؤالات هموطنان ما لازم دیده میشود که محترم داکتر فرید یونس و محترم داکتر عبدالستار سیرت و محترم عبد الحفیظ منصور داخل بحث شوند. بااحترام


اسم: محمد افضل کندهاری   محل سکونت: ویر جینیا- امریکا    تاریخ: 01.04.2010

سلام دوستان!

بنظر شخص من داشتن دانش هنر نست، بلکه بکار بستن دانش به منهاج احسن هنرست.
افراد پریشان نویس همچون آقای سدید که به مرض اسلام ستیزی گرفتارند کم نیستند.
باید بدانیم همچو حطامی که جز شیء مطروحه فی الطریق چیزی بیش نیست_ آیا ارزش آنرا را دارد که در سایت غرض بازدید ادامه داشته باشد یانه؟
بزرگان ما در گذشته با بینش درست و حکیمانۀ خود احوال روانی افراد بشر را زیرکانه کاوش نموده و در قالب جملات زیبا و مختصر، مصداق های بی نظیری برای ما بجا گذاشته اند.
قبل ازینکه مثالی از سخنان یکی از بزرگان را در مورد دانش، مفاد و مضرات آن منحیث دلیل درج این مبحث نمایم، به تائیدآن مصداق که در زیر می آید خاطر نشان میکنم که: چه تعداد افراد مسلمان هموطن ما از افتراآت آقای سدید احساسات دینی شان جریحه دار گردیده است و نتیجه حاصله جز نفرت نسبت به ایشان، ماحصل دیگر در بر نداشته و نخواهد داشت.
مولانا در نقد جوهره نفسانی رجال در مثنوی، افراد عالم نمارا چنین تعریف میکند:

" بد گهر را علم و فن آموختن - دادن تیغست دست راهزن
تیغ دادن در کف زنگی مست - به که افتد علم نادان را بدست
علم و جاه و منصب مال و قران - فتنه آمد در کف بد گوهران"

من فکر نمیکنم که شخض نیک اندیش و حکمت شعار، بخود اجازه بدهد، تا خواطر جمع کثیر را با دروغ و حتی تحریف مندرجات تاریخی مکدر نموده و دشمنی هارا بر انگیزد، خصوصا در حوزه معتقدات.
باعرض حرمت-


اسم: علی محمد   محل سکونت: ورجنیا    تاریخ: 01.04.2010

به خوانندگان محترم جرمن آنلاین:

قبل از اینکه من به ادامه مطلب خود بپردازم باید بعرض برسانم که به هیچ یک از سازمان های حزبی یاسیاسی وابسته نبوده نه از کمونست و نه از مائویست , و یا دیگر گروه اطلاع و یا دانشی دارم. در دوره کمونست ها آنچه تصورش را نمیتوان کرد مانند دوره هتلری زجر و شکنجه شده و به همان دلیل امروز در غرب مسکن گزین هستم. متاسفانه در هیچ رشته تحصیلات عالی نداشته و از علم نویسندگی هم بهره ای ندارم.

اما این مغزی که در کله من گنجانیده شده از دورهء که معنی بلی و نه را دانسته ام گفتار ضد و نقیض آنانیکه بنام ملا و مولوی و حضرت و شیخ و غیره با عبا و قبا و ظاهر آراسته در محافل و مجالس غم و خوشی و یا در صفحات تلویزیون و عقب میکرافون به سخنرانی پرداخته و اکثرا" با قلقله جملات ثقیل عربی، دور از فهم 99 فیصد افراد عادی جامعه میخواهند شنونده یا بیننده را تحت تاثیر خود قرار بدهند، سوالات بی شماری در ذهن من خلق گردیده و متاسفانه در مدت بیش از پنجاه سال عمرم جواب صاف و سادۀ منطقی و قناعت بخش دریافت نکرده ام. هر زمانیکه در گیر چنین مباحثات میشوم نه تنها از طرف علمای دین؟؟؟ بلکه از طرف نزدیک ترین و عزیز ترین دوستانم مورد توهین قرار گرفته به گناه و کفر ملزم میگردم که این خود سوال بر انگیز بوده انسان متفکر و دارای عقل سلیم را متعجب میسازد. به این دلیل که آنچه خداوند قادر، دانا و توانا با فرستادن بهترین، آخرین و مکمل ترین رهنما توسط بهترین، محبوب ترین و دانشمند ترین پیامبرش برای مسلمانان که بهترین و محبوب ترین بندگانش تعریف شده اند، چگونه ساده ترین سوال بیسوادان مانند اینجانب و طفل خورد سال صنف سه یا چهار بزبان خیلی ساده و قابل فهم را درج این مجموعه نه نموده اند.

در حالیکه از علمای کرام بیش از ملیون ها مرتبه شنیده میشود که هیچ سوالی نیست که درین هدایات موجود نباشد. پس اگر این واقعیت باشد با اینکه سوالات بیشماراست و از حوصله این سایت خارج. اما فقط با چند سوال محدود از دانشمندان محترم و آنانیکه گفتار جناب سدید را مغرضانه و زادهء افکار غربی میخوانند، میخواهم جواب مختصر بدون حاشیه روی و داستان های واهی مطابق به فهم و درک عقل و منطق انسانی بزبان بسیار ساده برای دانش خود دریافت نمایم.

همه میدانند که بیش از 99 فیصد نفوس وطن عزیز ما بی سواد بوده و بشمول اینجانب معنی بسم الله و الحمد را نمیدانند اما بر حسب عادت که ثمه به ثمه میراث گرفته ایم فقط بنام مسلمان بوده پنج بنای اسلامی را بدون اینکه دلیل منطقی و مطلب و مفهوم آنچه را انجام میدهیم و معنی آنچه را زمزمه میکنیم، بدانیم، اجرا مینماییم.

سوال من اینست که فرق بین ما بحیث مسلمان و افرادیکه در جوامع غیراسلامی بدنیا می آیند و اکثرا" بدبخت تر و فقیرتر از مسلمانان، بی خبر از اسلام از جهان میروند و نفوس شان هم ده برابر بیشتر از مسلمانان است، در کجا خواهد بود، و به کجا خواهند رفت، به جهنم و یا بهشت؟ اگر به جهنم میروند اینها چه گناهی را مرتکب شده اند وقتی که از همه چیز بی خبر هستند و این خدای متعال با همه قدرت و توانایی اش چگونه محبوبش را که یک شبه فاصله ملیون ها سال را تا عرش معلا طی نموده به سراسر جهان نفرستاده؟

اگر کمی دقت کنیم همین لحظهء که با این کمپیوتر مطالب خودرا در چشم بهم زدن به تمام جهان حتی به مهتاب و سیارات میتوانیم بفرستیم و حتی اگر خواسته باشیم یکدیگر را دیده و بطور زنده صحبت میکنیم و مانند این وسایل دیگر از قبیل برق، تیلفون، تلویزیون و صدها تسهیلات دیگریکه بدون هریک از آن زندگی برای انسان امروزی مشکل و حتی ناممکن به نظر میرسد، آیا آنانیکه با پشت کار و زحمات خستگی ناپذیر شباروزی شان این امکانات را مهیا ساخته لحظات زندگی شانرا که در سعی و تلاش برای خدمت به جامعۀ شان وقف کرده و میکنند، با محسنی؛ خلیلی و سیاف و ربانی و حکمتیار، محقق وغیره که از خون و عرق ریزی و مال یتیم و بیوه و فقیر افراد بدبخت در قصرهای افسانوی زندگی دارند و یا اعرابیکه تنبل و مفتخوار سر شار از نعمات و دارایی خدا داد، در ناز و نعمت بسر میبرند و جز داشتن همسران متعدد و کنیز و غلام، و گذشتاندن عمر شان در مجلل ترین قصرها، و جز اشتراک در محافل عیش و نوش، به آب گرم و سرد دست نمیزنند چه تفاوت وجود دارد؟

کدام این انسانها سزاوار جنت و یا دوزخ خواهند بود؟ من همیشه شنیده ام که چون ساینتستها کافر هستند هر خدمتی به بشریت انجام بدهند به حساب نیامده و اگر فقط پنج بنای مسلمانی را انجام بدهند تمام گناهان شان بخشیده میشود. آیا این را میتوان عدالت خواند؟
موضوع دیگریکه قابل دقت است فرقه های مختلف ادیان و مخصوصا" اسلام است. طوریکه همه میدانیم تمام این فرقه ها مانند شعیه، سنی ، وهابی، بهایی و غیره که هرکدام در بین خود شعبات جداگانه دارند یکدیگر را مسلمان نمیدانند. جواب این مشکل در کجا باید حل شود؟
و چه کسی میتواند بگوید، کدام فرقه درست است؟
عالمین و موعظین اسرار میورزند که جواب این همه سوالات در قران واضح است. وقتی آقای غوث زلمی قران را به فارسی ترجمه کرد به بیست سال زندان بروایت همین قران و ایات آن محکوم گردید. آیا امکان دارد یک بلیارد مسلمان جهان باید اول عربی بیاموزند تا راه راست را بیابند. اینهایی که از یک کتاب آموخته اند چرا اختلاف دارند؟
امروز اکثر مسلمانان دختران شانرا قبل از سن بلوغ مانند اجناس معامله میکنند و علاوه بر چهار زن با تعداد بیشمار غلام و کنیز هم، اجازهء اجرای اعمال جنسی را دارند. و آیا از نظر یک انسان باوجدان و عاقل امروزی، این عمل قابل دقت نیست؟ و آیا داشتن کنیز و غلام در زندگی امروز خود گناه عظیم وجدانی نخواهد بود؟

ازدواج با نابالغان روی هر منطقی که صورت میگیرد. آیا یک پدر و یک انسان عاقل و با منطق حاضر خواهد شد طفل معصوم و بی گناه و جگر گوشۀ خودرا فدای خواسته نا مشروع پیشوا و یارهبر خود بنماید؟ آیاوجدان، چنین عمل شنیع و غیر انسانی را تقبیح نخواهد کرد؟
با اینهمه آیا اجرای عمل جنسی با فرد نابالغ وبی خبر، یک عمل قبیح وغیر انسانی بشمار نمیرود؟ وقتی مومن ترین؟ انسانها این عمل را جایز میدانند از دیگران چه توقع باید داشت؟

موضوع دیگر هم صیغه است. فرق بین صیغه و فحشای غربی چیست؟ هر دو در بدل پول انجام میشود. تهداب این از کجا گذاشته شده؟ حتی نکاح که ازنگاه اکثر صحی و شرعی خوانده میشود اما دختر نا بالغ و مظلوم که خیر و شر خودرا نمیداند و اگر میداند به ظلم و جبر بدون رضا و رغبت خودش رهسپار بدبختی و نابودی میشود، این عمل ظالمانه و غیر انسانی نیست؟ و از کجا سرچشمه گرفته؟ و این خود علاوه بر خودسوزی و فرار، باعث روابط غیر مشروع در داخل فامیلها و همسایه و قوم و قریب نمیگردد؟ متاسفانه در جوامع ما هر عمل ناجایز اگر افشا نشود مجاز است و اگر افشا شود مظلوم مورد سرزنش و جزا قرار میگیرد. در حالیکه در جوامع آزاد هر عمل ناجایز که به موافقت طرفین صورت نگیرد و باعث شکوه و شکایت یکطرف شود، مخفی نمانده عامل آن به شدید ترین جزای اعمالش میرسد. مخصوصا" اگر یکطرف نابالغ باشد.
امید وارم علمای محترم این حقایق انکار ناپذیر را مورد تعمق قرار داده دلایل منطقی اگر داشته باشند برای رفع شک و تردید جوانان و متفکرین ارایه نمایند. و به گفته محترم بصیر جان در همین سایت، از به حاشیه رفتن و ملزم کردن نویسنده و یا سوال کننده به بیسوادی و کفر و گناه و کمونست و ماوئیست واین و آن که جواب معقول و راه حل نیست خودداری نمایند. این سخنان دیگر قانع کننده نبوده، مانند دریخ نوشتن و به آفتاب گذاشتن است. باعرض احترام


اسم: افغان جرمن آنلاین   محل سکونت: المان    تاریخ: 31.03.2010

آقای عبدالله عابد از کابل سلام!

مطلب ارسالی شما اولاً به موضوع اصلی و مطرح شده آقای سدید ارتباطی ندارد و ثانیاً در مثالی که آورده اید، توهین به نظر سایر نویسندگان در این پورتال به نظر آمد.

از سوی دیگر عین موضوع در یک سایت دیگر هم به نشر رسیده بنابرین از نشر آن معذرت خواسته میشود.
لطفاً در آینده با در نظر داشت اصل عفت کلام روی موضوع اصلی و مورد بحث تماس بگیرید نه به مسایل حاشیه وی. باعزت باشید. ادمین


اسم: عبدالبصیر   محل سکونت: افغانتسان     تاریخ: 31.03.2010

کارکنان محنرم اګر در جای نادرست مطلب را فرستاده ام مرا ببخشید و در هر جایی که لازم میدانید نشرش کنید با احترام بعد از احترامات

من یک مسلمانم و بخاطری که ایمان من محکم تر شود میخواهم برای بعضی سوالاتی که از مدتهاست در ذهنم موجود است جواب هایی بیدا کنم . یګانه مرجع ،افغان جرمن آن لاین را یافته ام، اګر به ملا صاحب ها مراجعه کنم پیش از آنکه به سوال ها جواب بګویند حکم تکفیر مرا صادر میکنند

علمای تلویزیون ها بسیار دوست دارند که مثلا کسی از آنها بپرسد که ملا صاحب من در تشناب وضو میکنم، آیا در پهلوی کمود دعای وضو قبول میشود و یا نه؟ و ملا صاحب هم ګلو را صاف کرده بر ریش حود دست میکشد و بعد جوابی میدهد که در سطح همان سوال میباشد خواننده محترم اګر شما در اسلام وارد هستید لظفا به این سوالها جواب ګویید و مرا از وسوسه های بیجا نجات دهید و یا به ملا صاحبانی که همواره میګویند حاضر به جواب اند این سوالها را راجع سازید تا هم شما و هم آن علمای محترم وظیفه ایمانی شان را انجام داده باشند

۱: هدف از خلقت چه است؟ بعضی علمای دین میګویند تمام کاینات را خداوند بخاطر حبیب خود آفریده است. اګر اینطور است پس ما همه طفیلی ایم و درینجال سوال پیدا میشود که پس چرا باید ملیون ملیون ملیون سال در آتش بسوزیم صرف بخاصریکه سوالی در ذهین ما خلق شده است و ګویا شرک آورده ایم نعوذ بالله خداوند را به معلمی تشبیه کنیم که همیشه شاګردانش ناکام میشوند ـ اګر برای معلم این کار سالها تکرار شود آیا لیاقت و توان خود معلم زیر سوال قرار نمیګیرد؟ از طرف دیګر اګر خداوند فرموده است که تا وقتی خودش نخواهد هیچ کس مسلمان نمیشود ، پس ګناه آنها ایکه به ګفته پیامبر بزرګ، خداوند در مغز های آنها قفل انداخته است چه است ؟
دیګر اینکه انسانها با تکامل فکری آهسته آهسته از شکنجه کردن فاصله میګیرند مثلا مورچه و طفل و یا کسانی ر ا که از نظر مغری در سطح پایان تری قرار داشته باشند مجازات نمیکنند. میګویند طفل است، دیوانه است یا بی اطلاع بوده است اما خداوند چرا هیچ مجازات وسطی مثلا زندان ، یا مجازات خفیف تر ندارد: یا شدید ترین آتش که عذابی بیشتر از آن در ذهن نمیګنجد و یا هم جنت که مکافاتی بیشتر از آن تصور شده نمیتواند. شاید به هیمن دلیل مسلمان ها هم راه وسطی را نمیشناسند.

۲: انسان های ابندایی برای انکه ګذشت زمان را اندازه ګیری کنند حرکت مهتاب را بدور زمین معیار قرار دادند - در سطح کاینات مجموعه مهتاب و آفتاب و نظام شمسی همه از یک قطره در میان بحر خورد تر است شاید به اندازه یک اتم در تمام نظام شمسی ! در چنین حال خداوند چګونه اقدامات خود را بر اساس همین جنتری هایکه انسان های غیر معتقد ساخته اند اعملی میکند؟ مثلا هر سال شب قدر ، ثواب روز جمه زیاد است و .... هفته را انسان ها به هفت روز تقسیم کرده اند ـ چرا باید خداوند تابع این تقسیمات انسانی باشد ؟

۳: امتحان خداوندی یعنی چی ؟ امتحان برای کسی است که یک موضوع برایش نا معلوم است و میخواهد با تجربه و آزمایش خود را مطمین سازد. مثلا معلم میخواهد بداند که آیا شاګردان درس ها را یاد ګرفته اند و یا نه ؟ یا یک تخنیکر میخواهد بداند که آیا فلان وسیله ایکه ساخته شده کار میدهد یا نه ؟ اما آیا خدوند به امتحان چه نیاز دارد؟ چګونه و چرا ابراهیم را امتحان کرد که آیا پسر خود را حلال میکند و یا نه ؟ آیا مګر خواند عالم مطلق نیست ؟ آیا پیش از پیش نمیدانست که ابراهیم چه خواهد کرد ؟ آیا خداوند قادر مطلق نیست ؟ در صورتیکه یک برګ بدون اراده خداوندی به زمین نمی افتند ، ابراهیم میتوانست اسمعیل را بدون رضایت خداوند حلال کند ؟

( از طرف دګر از نظر من ابراهیم درین امتحان ناکام شده است . او بخاطر آنکه خود را ارضا کرده باشد میخواست یک انسان بیګناه را از دم تیغ بکشد ـ از نظر من باید او میګفت: خدواندا ! من آتش دوزخ را قبول دارم اما یک انسان بیګناه را نمیکشم چی او پسز من باشد یا یک شخص دیګر، آنوقت او کامیاب میشد )

میدانم که برخی سوالهایم جملاتی دارند که در اصل سوال شامل نمیشوند ، بهر ترتیب : اګر به این سوالها جواب قانع کننده یافتم بی نهایت ممنون خواهم شد
اګر علمایی مانند داکتر صاحب سیرت یا داکتر صاحب یونس این صفحه را میخوانند خوش میشوم اګر جواب بګویند یا لطفا ارادتمندان اڼها این سوالها را برایشان بفرستند
باز هم از جرمن آن لاین که مثل یک فرشته نجات زمینه صحبت بدون ترس را برابر کرده است سپاس ګزارم

اګر کسی مرا نقد میکند خواهش من این است که راسا به مطلب بیاید نه اینکه در هشتاد فیصد مقاله کوشش شود بی سویه بودن مرا ثابت بسازد : فلان جای غلطی املایی ، فلان جای اشتباه انشایی / من ادعای باسواد بودن را ندارم وقت خود را در چنین موارد مصرف نکنید صرف با جواب های مطابق په سوال، یک مسلمان را از شک و تردید نجات دهید ـ تشکر


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 31.03.2010


توضیحی پیرامون یک واقعیت تاریخی


اسم: سیستانی   محل سکونت: سویدن    تاریخ: 30.03.2010

جناب سید هاشم سدید،نویسنده وطن دوست وشجاع افغان سلام برشما !
من با نوشته های پرمحتوای شماکه انسان را وادار به تفکر میکند، از چندسال پیش آشنا شده ام و جرئت و شهامت تانرا در پیش کشیدن آن در سطح نظر خواهی دیگر صاحب نظران و اهل تفکر و قلم می ستایم. شهامتی را که شما در ارائۀ نوشتۀ اخیر از خود نشان داده اید، در میان اهل تفکر و تحمل و هواخواه بحث و گفت و شنید کم نظیر است. بنظر این حقیر سراپا تقصیر شما شخصیت آگاه و با معرفتی هستید که هم از اسلام شناخت درست دارید، وهم از اسلامیت مدعیان اسلام پناهی درک دقیق دارید.

شماهم از مشکلاتی که کشورهای اسلامی با آن روبرو هستند وهم مردمان جهان از دست مسلمانان افراطی رنج می برند، مطلع و آگاه هستید. بنابرین بحثی را که شما روی آن مکث کرده و به کنکاش گذاشته اید، بفکر من از آنجا نشائت میکند که اسلام سیاسی از زمانیکه برای مطرح کردن خود دست به کشف عملیات انتحاری زده و بر اثر حملات انتحاری جان صدها و هزاران انسان بیگناه را گرفته و میگیرد، دیگر چهرۀ اسلام واقعی را منحیث یک دین صلح خواه و مدارا طلب با جهان غیر اسلامی ، مکدر ساخته است. به نظر میرسد که ادامۀ این وضعیت کاسه صبر و تحمل جهان غیر مسلمان را لبریز خواهد ساخت و مبادا منجر به جنگ های شود که ملیونها انسان بدون موجب بر اثر پرتاب چند بمب اتم به پشته های گوشت انسان مبدل شوند.

متاسفانه رویکردهای اسلام سیاسی، در حالیکه در بسیاری عرصه های اقتصادی، تخنیکی و صنعتی محتاج به دست آوردهای کشورهای غیر مسلمان است، اینست که میخواهد موجودیتش را در برابر جهان غرب با سازماندهی اعمال انتحاری و انفجار دادن موترهای مملو از مواد انفجاری در محلات مزدحم شهری، با ایجاد رعب و وحشت تثبیت کنند تا بدنوسیله گویا غیر مسلمانان را از قدرت خود ترسانده باشند. به همین خاطر است که امروز در کشور های مترقی و پیشرفته غرب، اسلام را با تروریزم و ضدزن بودن یکی میدانند و از دیدن مسلمان مهاجر در کشورهای خود وحشت و نفرت دارند.

شاید حق بجانب هم باشند، زیرا آنها به مهاجرین مسلمان، که از فقر اقتصادی و یا مشکلات سیاسی در کشورهای خود رنج دیده اند و به امید یک زندگی مطمئن و آرام تر، به کشورهای ثروتمند غرب پناه آورده اند، خانه، معاش، زمینۀ تعلیم و تحصیل و خدمات صحی و همه امکانات رفاهی را فراهم میکنند، ولی وقتی می بینند که همین افراد پناهجو پس از گرفتن حق اقامت، در صدد از میان رفتن شهروندان کشورهای میزبان میشوند، باید صد چندان از مهاجران و مسلمانان بیزار و متنفر شوند. واگر ماهم بجای آنان خود را قرار بدهیم، همینگونه در مورد آنها فکر میکردیم.

بنابرین اسلام امروز در یک بن بست عجیبی قرار گرفته است و باید دانشمندان و صاحب نظران مسلمان برای نجات دین شان از این بن بست فکری بکنند. بفکر من، برای نجات از این بن بست، بهترین کار، همانا جدا کردن دین از سیاست و دولتمداری است. و این مامول برآورده نخواهد شد، مگر زمانی که نظامهای سکولار در کشورهای اسلامی نیز برقرار گردد. فقط در اینصورت است که هم دین اسلام در جایگاه شایسته خود قرار خواهد گرفت و از صدمات و اتهامات تروریزم مصئون خواهد ماند و هم تنفر جهان غرب و غیر اسلامی از مسلمانان، چه مهاجر و چه غیر مهاجر کمتر خواهد شد.
موفق باشید. ختم.


اسم: وحیدالله   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 30.03.2010

اسلام علیکم محترم سدید،
سوالی برای من بعد از خواندن هردو مقاله و نظر اخیر تان پیداه شده، که هدف تان از انتقاد از اسلام چیست؟ با نشر شدن نظریات و احساسات اش، نویسنده دیگر تماشاچی مانده نمیتواند. نظریات شما در باره بحث منطقی، مُودبانه و با انصاف صحیح است. ولی بهتر بود، خودتان در این راه قدم اول برمیداشتید. معذرت میخواهم، مگر انتقادات شما از اسلام واقعیتبینانه نیستند. من مطمُن نیستم، آیا حوصله یا وقت یک بحث منصفانه را دارید؟ ورنه میل تبادل نظر با شما دارم. یک نمونهُ بحثی، که من آنرا علمی میدانم، در مطلب ذیل مطالعه کرده میتوانید:

http://www.zeit.de/2010/11/P-Zeitgeist-Islamdebatte


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 29.03.2010

حقبین صاحب محترم، به نظر من هر یک از ما، آنچـه را که درست می دانیم یا غلط به پیـروی از ندای فرشته یا دیـو درون خـود، می نویسیم! شماهم، مانند همه انسانهای مسئول این صدا را شنیده اید. بنابرین با نوشتن آنچه که به نظر تان درست آمد، تنها کاریکه کردیده اید مسئولیت تانرا در قدم اول، در برابر وجدان خود ادا نمودید و دوم، در برابر حق و حقیقت. از شما که "حقبین" هستید؛ خصوصاً، نمیتوان غیر از این انتظاری داشت! باآنهم من، شخصا،ًاز لطف و حسن نظر تان در مورد خودم و در مورد نوشته هایم از صمیم قلب تشکر میکنم.

و اما در مورد اینکه افغان جرمن آنلاین چه تصمیم می گیرد و چگونه سایت را اداره میکند و ... منهم مانند شما یک نویسنده و خواننده و تماشاچی هستم. منتها گفتن یک چیز را وظیفه خود میدانم که این سایت در بسیاری از کار هایش درست، واقعـگرایانه و بجا عمل میکند. اگر جائی و در موردی اشتباهی وجود دارد، باید بپذیریم که انسان از اشتباه خالی نیست! ما باید مشکلات دیگران را ـ چون در درون کار شان قرار نداریـم ـ درک کنیـم! و از همه بالاتر خیلی ضروری است که ما همیشه سینۀ فراخی داشته باشیم. داشتن سعه صدر تنها چیزی است که مارااز تنگ نظرا تفکیک میکند، اینرا نباید فراموش کنیم! خصوصاً با این مسئولیتی که ما بدوش داریم!!
صحت و سلامت باشید


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 29.03.2010

جناب افغانی صاحب سلام

فرموده اید که حضرت عمر بدست یک نفر مجوسی غیر مسلمان ایرانی شهید شده است و حضرت علی هم بدست خوارج، گروه افراطی و نهایت تند...
شما به استناد چه سندی خوارج را مسلمان نمیدانید؟ این هـا نماز میخواندند، روزه میگرفتند و زکات میدادند، باوجودیکه از مال دنیا چیزی نداشتند. اینها معتقد بودند که یک مسلمان نباید از مال دنیا چیزی داشته باشد. و سائر فرایض و واجبات و مستحبات و... را شدیداًرعایت نموده، انجام میدادند. جنگ و اختلاف شان باعلی هم بر سر اسلام علی بود، که به آن اعتراض داشتند. حال کدام یک حق بجانب بود و کدام یک حق بجانب نبود بدان کاری نداریم، ولی مهم و اصل در این مبحث این است که بنیاداعتراضات خوارج به علی به استناد قران واسلام و از موضع یک مسلمان صورت میگرفت. خوارج هیـچگاه نگفته اند که خدا نیست یا پیامبر دروغ گفته یا قران کلام خدا نیست و یا از این قبیل حرف ها! باوجود این، چرااینها مسلمان نیستند؟ مسلمان نبودند، یعنی کافر بودند! آیا به وحدانیت خدا شک نموده بودند؟ یا ... ؟

مگر جنگ و نخالف و تخاصم و رقابت و دشمنی و...یک مسلمان با یک مسلمان دیگر، مسلمانی را از رده ای مسلمین خارج میکند؟ خوارج که خودرا بهترین مسلمانان میدانستند، معتقد بودند که علی از اسلام فاصله گرفته بود، و مسلمانی او را مسلمانی نمیدانستند.
به چه دلیل اینها مسلمان نیستند؟ چون از علی جدا شدند و علیه علی ایستادند؟ اگر اینطور است، معاویه را چرا از ردیف مسلمانان خارج نمیکنید؟ او نیز علیه علی ایستاد، و باعلی جنگید! فرمود اید خوارج افراطی و نهایت تند بودند؛ اما نگفته اید که اینها در چه کاری تندی و افراط میکردند؟ اگر این را می نوشتید، بهتر میشد! شمااینرا نه نوشتید چون میدانستید که آنها در اعتقاد شان، یعنی در اسلامیت شان افراط میکردند. اگر چنین باشد، کسی را که در اسلام و اسلامیت خود و برای حفظ اسلام راستین افراط میکند چگونه میتوان مسلمان ندانست.

طالب هم برای احیای اسلام راستین و اسلامیت خود افراط میکند، چرا او را از رده ای مسلمین خارج نمیکنید؟ خوارج هر کسی را که میکشت، بنام اسلام میکشت و تنها همان شخص مورد نظرش را میکشت. ولی، طالب برخلاف خوارج، هر کسی را که پیش آمد، میکشد. در حمـله های انتحاری طالب هر بار ده ها انسان بیگناه ـ طفل، پیر، زن، بیمار و معیوب و معلول کشته میشود ـ در حالیکه خوارج مشحص همان انسانی را میکشت که وی را مسلمان نمیدانست.
سیاف و گلبدین و حقانی و مسعود و ربانی و خلیلی و دوستم و... چه تعداد انسانهای بیگاه و مسلمان رااینها کشته اند، خود خدا میداند. ولی اینها هنوز هم مسلمان هستند! معیار قضاوت شما در اینجا چیست؟ شما میتوانید بگوئید که، بطور مثال، جنرال حکیم کتوازی مسلمان نبود؟ یا عبدالرحیم چنزائی؟ از هیچ کدام اینها یک وقت نماز شان قضأ نمیشد! یا بهاءالدین مجروح و ده ها انسان مسلمان دیگر را که در دوران بـه اصطلاح جهاد همین احزاب اسلامی ترور کردند مسلمان نبودند؟!

خوارج را بدلیل افراط در مسلمانی مسلمان نمیدانید و از طالب و افراد مثل او که خود شاهد انواع جنایات و افراطگری شان هستید حرفی نمیزنید. به همین میگویند انصاف!

من ریگی در کفش ندارم! جنایات خلق و چرچم را هم دیده ام و شنیده ام و هم بار ها در اینمورد در هر جائیکه جای گفتن بوده گفته و نوشته ام (در مورد مظلومیت فلسطینی ها و جنایت های اسرائیل و در مورد قلدری و جنایات امریکا و روس و...هم). در خصوص همه دیکتاتوران ـ سیاه و سرخ و سبز ـ هم نوشته ام.

شما بفرمائید بعنوان یک مسلمان و افغان مسئول دو سـطر در باره جنایات و اینکه اینها هر یک، هم آستان پاکستان و هم آستان ایران و روسیـه و ازبکستان و ترکمنستان و ترکیه و تاجکستان و امریکا و روس را هر روز، از سی سال ـ برخی از پنجاه سال بدین سوـ میبوسند، بنویسید!
چون وقت کم است در مورد قاتل علی تنها همین قدر میگویم که درست است که او مسلمان نبود. یک تعداد به این عقیده اند که او مجوسی بوده و تعدادی هم می گفتند که او مسیحی بوده. هـر چه بوده من به آن کاری ندارم. اصل قضیه این است که قتل علی در اثر توطئه سه نفر مسلمانان صورت گرفته. و این مرد بدبخت آله دست قرار کرفت.
در نوشته، من به همین سه نفر اشاره نموده ام!
در مورد سائر اعتراضات شما بهتر است سکوت کنم. بعضی وقت ها سکوت خیلی حرف ها را میزند. ولی این سکوت فقط در برابر شماست! آرزوی سعادت و سلامتی تانرا دارم.


اسم: محمد نعیم بارز   محل سکونت: فرانسه    تاریخ: 29.03.2010

آقای سدید محترم و گرامی سلام!

مثل همیش نوشتۀ دارای سبک روان و پر محتوای شما را با علاقمندی از نظر گذراندم. باید گفت : استدلال تان با منطق ریاضی گون ای رقم یافته است، واقعاً جذاب و تاثیر گزار است، مثلاً در صفحه 5 پراگراف اول آمده است که مبنای بسیاری بی عدالتیها، خشونتها، زور گوئیها، حق کشیها و برخورد های غیر انسانی ما با زنان، سنتها و فرهنگ حاکم بر جامعه، از جمله اسلام است ...»
بلی بسیار درست گفته شده و من اینرا هم اضافه میکنم که فرهنگ جامعه ما کلاً اسلامی بوده و سنتهای مهم ما همان سنتهای جامعه قبیله ای دوران ظهور دین اسلام می باشد که اساساً در آن زمان روابط سیاسی، حقوقی و اجتماعی میان انسانها را می ساخته و اسلام بااندک کم و کاست آنرا شکل قانونی بخشیده و زیر نام آیت و کلام خدا مقدس اش نموده است و با این خصوصیت تغییر ناپذیر گردیده است. مشکل همینجاست که امروز کسی جرئت نمیکند بگوید چرا قانونی تدوین و تصویب نمیشود که بر اساس حقوق مساوی زن و مرد هیچ مردی حق نداشته باشد چهار زن را به عقد ازدواج خود در آورد.
خلاصه اثرات این قید و بند ها فکر اندیشیدن را از ما گرفته و تاثیر آن تا جائی بوده که حتی افغانهای با سواد ما با آنکه سالهاست در جوامع آزاد اروپا و امریکا زندگی میکنند چندان رغبتی به مطالعه و اندیشیدن ندارند، همینکه چشم کدام برادر مسلمان ما به نوشته ای مثل نوشته شما می افتد پس از خواندن یکی دوسطر آن احساس میکند که کدام مطلب از اسلام به نقد گرفته شده است از مطالعه آن تا اخیر و از اندیشیدن در باره آن خود داری کرده فوراً بجای استدلال وظیفه سارنوال و قاضی را بخود گرفته به سرزنش و محکوم نمودن نویسنده می پردازد، لذا با اینحال باید حوصله کرد و مبارزه را دنبال نمود. موفق باشید


اسم: حقبین   محل سکونت: کوچه منطق کل    تاریخ: 29.03.2010

جناب سید هاشم سدید:

بحث شما زیر عنوان "کار مشترک بار بیشتر می دهد" را کلمه به کلمه حلاجی کردم و خواندم. من جواب شما را در تائید به موقف تان زیر عنواین "آیا نقص در اسلام است یا در مسلمانی ما" در عالم ناشناسائی بحیث اولین تبصره کننده قبلا داده ام و آخرین نظر خویش را (پیش از آنکه من این نوشته شما را بخوانم) در تائید به این حرف های شما برای افغان جرمن آنلاین ارائه نموده ام ولی روی هر ملحوظی باشد، شاید دوستان ما در افغان جرمن آنلاین آن را نشر نتوانند. شما مطلبی را که بر حق استوار است شروع نمودید ولی من از آن دفاع کردم.
این گپ باین معناست که شما حق نوشتید و من از حق دفاع کردم نه از شما یا از نوشته شما!

یادداشت پورتال:!

جناب حقبین سلام،
اخیراً مشاهده میگردد که جناب شما درهر نوشتۀ خود از سانسور افغان جرمن آنلاین شکوه سر میدهید. مجبوراً باید موضوعی را به شما و باقی قلمبدستانی که همچون شما فکر میکنند احترامانه تفیهم نمائیم :
امروز افغان جرمن آنلاین جای خود را در بین وبسایت های افغان نه تنها تثبیت کرده بلکه در صدر آنها قرار دارد که ایمیل ها و تماس ها و حتی تبصره های در مطبوعات داخلی و خارجی و علاقمندی پوهنتون های داخلی و خارجی در مورد افغان جرمن آنلاین مؤید این ادعاست. ما به تأسی از پالیسی نشراتی تنها از نشر نوشته هائی خود داری میکنیم که یا متن ادائه شده کاملاً از موضوع خارج باشد و یا تحقیر، توهین، دشنام و مسایل شخصی و فامیلی به میان کشیده شود. شما خود بهتر آگاه هستید که ما به استثنای یکبار درهمین نظرخواهی به دلایلی که خود خوب میدانید کدام نوشتۀ شما را حذف و یا سانسور نکرده در مقابل یک نوشتۀ که از یک هموطن دیگر درهجو شما به تاریخ 23/3/2010 به نام ع. محمد از آلمان مواصلت کرده بود از نشر باز داشتیم. از طرف دیگر باید خاطر نشان کرد که افغان جرمن آنلاین اصول نشراتی را تا حد امکان با درنظرداشت حفظ حرمت و احترام متقابل بین هموطنان و پیروی از اساسات دیموکراسی و آزادی بیان مراعات نموده و بدون آنکه دیگران به آن دیکته کنند حق مسلم خود میداند، این اصول را پیاده و در حفاظتِ آبرو و حیثیت خود و همکاران و هموطنان خود ازین طریق سیر صعودی خود را در بین جامعۀ افغان کماکان و با افتخار بپیماید. برای معلومات شما و هموطنان دیگر لازم به یاد آوریست که از 110 نظری که در مورد مضمون شاغلی مژده به نشر رسید صرف پنج تای آن اقبال نشر نیافت. 4.5 فی صد رقمی است قابل اغماض ولو به هردلیلی که باشد.
به غیر دلایلی که در بالا بصورت فشرده ارائه شد مضمون هیچکس به هیچ وجه دیگر روانۀ باطله دانی نمیگردد. خاطر تان جمع باشد. و اگر بازهم اصرار میورزید، از سر لطف چادری را دور انداخته روی مبارک را بنمایانید تا با نام خودتان و شهرت واقعی و آدرس تان مضامین تان و یا نظریات تان را حتی الامکان به نشربسپاریم ورنه ما را معذور پندارید.


اسم: سیدهاشم سدید   محل سکونت: المان    تاریخ: 29.03.2010


کار مشترک بار بیشتر میدهد!


اسم: عبدالعزیز- افغانی   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 28.03.2010

بنام خدواند :
دوستان ومبصرین وابراز نظر کنندگان سلام

نوشته آ قای هاشم سدید را از سر تا پا خواندم جناب ایشان هم مانند آ قایان نعمت الله ترکانی ، سلیمان راوش وتنی چند که از مدتها است با استفاده از قالب کلمات بعضا منظم وقسما متناقض وپرادوکسی ، و با استفاده از نوشته ها واندیشه های اسلام ستیزانه شجاع الدین شفا وتنی چند از مارکسیستهای ایرانی بر تاریخ اسلام ، اندیشه اسلامی ومسلمات قر آنی افترا ودروغ بسته ولجن پخش کنند.
نوشته آ قای سدید گرچه از نظر نوشتاری وقالب بندی کلمات منظم تر وباسواد تر بنظر میرسد ومانند آ قای ترکانی آدم بی سواد عقده ئی نیست ، اما آ قای سدید باذرنگی وبا استفاده از ضرب المثلها ویا قصه های کو کو دادا وکم پیر زنان ویا اعمال ورفتار عده ای که چیزهای بنام دین انجام میدهند به خورد مردم داده ، وبعد با کمال خیره سری وپر روئی تهمت وافترا به دین به بندد.
هویت آ قای سدید ازآنجا معلوم میشو که ایشان ازدیگاه اندیشه دگماتیستی خویش بر مخالفین اندیشه خود نظر انداخته وبا استفاده از عینک دودی خویش مسلمات وحقایق تاریخی دین وارزشهای ان سیاه دیده اند.
اگرچه کل مقاله ای این تیوری پرداز عرصه ای سیاسی ودینی، قابل نقد ورد میباشد اما برای اینکه مبصرین وخوانندگان بهتر بدانند که نوشته ای آقای سدیدهم به مراتب از نوشته های اهانت آمیز نعمت ا لله ترکانی وسلیمان راوش هم بی مقدار تر بوده وفاقد اعتبار نویسندگی است . واین نوشته را میوان ازجمله پروپاگند های سیاسی ایدیولوؤیک آ قای سدید دانست . نه ارزیابی مسایل تاریخی واندیشه ئی اسلام.
هویت اصلی آ قای سدید وقتی بر ملا شد که وقتی روی قضایای سیاسی کشور تماس گرفته است وبر رهبران جهادی و.. . زبان به توهین واهانت گشوده است آما همت این را نداشته اند تا از کارنامه های ترکی - امین - ببرک - نجیب - ویا جنایتکاران تاریخ مانند استالین - هتلر - موسلینی - بوش - نتانیاهو ودیگر ولی نعمتان خود یادی بکند.

نوشته آقای سدید بر علیه تاریخ ومسلمات تاریخی اسلام مانند نوشته های شجاع الدین شفا وسلمان رشدی است با یک تفاوت که آنها تا اندازه ای از مسایل دینی ا گاهی هم داشتند ولیکن این تیوری پرداز سیاسی الفبای دین را هم نمی داند . ودر جاهای رندانه ودرجاهای دیگر بی پرده با اتکا بر افکار وایدیولوژی شخصی خویش بر اسلام ومسلمین تهمت وافترا بسته میکند .
من برای روشن شدن بی محتوابودن نوشته سدید یکی دومورد را اشاره میکنم زیرا درین محل تبصره ها امکان آن میسر نیست .

1- کشته شدن عمر وعلی را بدست مسلمانان دانستن خود جهل جناب را اض قضیه میرساند . زیرا حضرت عمر بدست یک نفر مجوسی غیر مسلمان ایرانی شهید شده است وحضرت علی هم به دست خوارج که گروهی افراطی ونهایت تندی در زمان خلافت حضرت علی بروز کردند شهید شدند .
2- اشاره ضمنی به قضایای اختلافی در صدر اسلام را هم بدون درک ونظر منطقی بر پایه ای مستندات تاریخی ، با استنباط خود گذارش کرده است در حالیکه این تاوقتیکه به علل وعواملی که در آن زمان اتفاق افتاده بود نظر اندازی نشود نمیتوان به اشاره بر ان عمل هر فرد را به اسلام ودین نسبت داده و کاسه وکوزه را به سر دین واسلام شکست.
3- آ قای سدید با مشاهده ای پاپ های کاتولیک ویا مسیحیت تحریف شده ویا اعمال افرادی از مسلمانها کلیت دین را زیر سوال برده است . این خود نهایت سطحی نگری وحتی غبی بودن آدم را میرساند که اگر ملا عمر ویا ملا علی کاری کرد وبعد بگوئیم به بینید دین چه بلای بر سر مردم آ ورده است . ویا اینکه این اندیشه است که حامل چنین پیامها است . این کجای آن منطقی است .
3- اعمال ناروا ویا ناپسند - کشتن -بستن - ترور - تهدید - قتل دسته جمعی - تجاوز بر مال آبرو وشرف وناموس مردم امری است که در پیروان و.رهروان همه ای افکار واندیشه ها ومکتبهای سیاسی ودینی بوده است . واین دلیل نمیشود که فر د ویا افرادی کاری بکنند وآن وقت شما بگوئید ایهالناس به بینید دین اینها چه کرد وچه میکند
4 آ قای سدید !- حضرت عیسی حتی درمورد آ زاررساندن مورچه کمال دقت واحتیاط را داشت اما پیروان خونخوار آن در ظرف 150 سال بیش از 50 ملیون انسان را سر به نیست کردند .
حضرت موسی در طول زندگی یک نفر بیگناه را عمدا نکشته است اما چشم وگوش خود را باز کن امروز منسوبین وپیروان صهیونیست آن را به تماشا بگیرکه از هفتارد سال در فلسطین چه شهکاری میکنند.
4- کارل مارکس صاحب اندیشه کمونیسم آ یا به استالین دستور داده بود تا 25 ملیون انسان را در آسیای میانه وقفقاز ازجمع مسلمانان وغیره سر به نیست کنند.
5- کشتن یکنیم ملیون انسان توسط پیروان مارکسیسم در افغانستان بر خواسته از اندیشه مارکس وانگلس است.
6-درتصفیه های دینی - حزبی وگروهی که مائو بوجود آورده بود کشتن ملیونها انسان در چین در انقلاب فرهنگی از آموزه ها واندیشه های کارل مار کس بود.
6- بوش وتونی بلیر خود را مسیحی معرفی کردند آ یا اعمال آنها در عراق - افغانستان - فلسطین - لبنان - وحتی در کل جهان چه ربطی به سیدنا حضرت مسیح دارد ؟

این نهایت کوته نظری خود تان وموئیدین تان است که گناه فرد ویا افراد را به مکتب آن انها بحساب می آورید.
من باین عقیده دارم که مکتبهای فکری انسانهارا می سازد.
آما انهیکه طبیعت وسرشت پلید دارند واز درس ومکتب نیاموخته اند ویا احیانا خواستند تا مکتب واندیشه را به طور دلخواه خویش تفسیر ویا تعریف ویا تطبیق کنند گناه از مکتب شان نیست .
باز بصورت کل انکار وچشم پوشی از مدینه فاضله ای که اسلام در طول بیشاز هشت قرن در دینیا ایجاد کرد وجلو داری وسکان داری حرکت تمدن بشری را به عهده داشت ، کار انسانهی باخرد وبا انصاف نیست .
ودر اخیر میخواهم از یک عالم مسلمان نقل قولی بیاورم که میگوید :
«« برادر وخواهر اشتباه مرا به حساب مکتبم وا مگذار »»
والسلام
عبدالعزیز ( افغانی)


اسم: ع.محمد   محل سکونت: المان    تاریخ: 28.03.2010

سلام به راستکاران ،صادقان وآزادی خواهان.
با تآئیدنظر آقای سپین در مورد حقبین آغا،عرض میدارم که آقای حقبین واقعاً با سفسطه گوئ هایش از سمت یافتن بحث علمی در این مرد حیاتی وبا ارزش نه تنها جلوگیری مینماید.بلکه وقت مارا در تمرکز فکری ومطالعه روی این مسئله ضایع میسازد. بنآ از پورتال خواهش میکنم که درصورت ادامه این شیوه توجه نمایند.من واقعاً علاقه ام را از دست داده ام .زیرا از یکطرف نظرم را در مورد حذف میکنید واز طرف دیگر نظرات حقبین را به نشر میسپارید.این شیوه دموکراتیک نیست.


اسم: صالح محمد فطرت    محل سکونت: افغانستان گرانقدرم     تاریخ: 28.03.2010

سلام به همه هموطنانم و هم به انسانهای واقعی چه در غرب و چه در شرق و بعدا سلام مخصوص به برادر محترمم حقبین کسی که از من رنجیده خاطر شده است و اما من به گفته مردم محبوبم به ضمانت میگویم که اگر مرا از نزدیک ببیند گمان نمیکنم که دیگر مرا فراموش کند چون من هموطان عزیزم را نهایت دوست دارم و نهایت احترام، من زمانی عسکر بودم قوماندان تولی ما مرا نمیدانم به خاطر کدام جرمی سیلی زد و من دستش را بوسه کردم وی خنده کرد و پرسید چرا؟ من برایش گفتم که خوب است کسی است که مرا نکوهش کند و من از وی بیاموزم و این سیلی خودت صفه ای است از کتاب بزرکی که مرا انسانیت آموخت خوب به هر حال برادرم از من رنجید و اگر نزدیک میبود وی را به خانه دعوت میکردم و اگر چه من اکنون در خانه کسی ندارم چن مادر اولاد ها به مریضی کشنده سرطان مبتلا است و دو طفلک نازنینم نیز در همانجا در هند با وی هستند و من در ولایت قندهار.

برادر شریفم من همواره کوشیده ام تا چیزی که غرب در ذهن هموطنم به شکل غلط و ناروا ابلاغ میکند به ضد همه هستی معنوی ما مسلمانان ما هم مسولیت داریم تا از خود به دفاع روا بپردازیم:

شاید اینکه من درینجا به نسبت کوتاهی صفه نتوانسته ام آنچه باید بنویسم نوشته باشم و سبب رنجش شما شده باشد و اکنون باز هم به شکل خلاصه آنچه برای شما به شکل سوال درآمده چواب ارایه دارم:

هدف من از اینکه شما اسلام را در قرآن و حدیث بیابید نه در ملا این نیست که شما خود اسلام بیاموزید و نزد ملا نروید بلکه هدفم اینست که آنانی که از اسلام دوری میجویند و عیوبی را نیز به اسلام تهمت میبندند آن اینست که آنها به جای اینکه اسلام را در ذات خود اسلام مطالعه کنند در من میجویند و هر علتی که من دارم همه آنرا در اسلام میبینند در حالی که چنین نیست بلکه اسلام مارا به همدلی و همنوعی فرا میخواند و اولین آیه مبارکه سورت نسا از همنوعی بحث میکند و به آن فرا میخواند.

هدفم از ملا اینست که ما بدبختانه در مملکت خود به همانگونه که در رشته های دیگر متخصصین کافی نداریم در رشته اسلامیات نیز نداریم و دیگر اینکه زمانی که ما انفجاری را میبینیم و یا زمانی که کسی به زنها و یا حد اقل بالای دخترش و یا زنش ظلم میکند آنگاه همه به یکصدا میگویند که اینست درینجا و یا درانجا بالای زنان ظلم میشود و اما این غربی ها که به دیگران کوچکترین احترامی را قایل نیستند و شما خود میبینید و من تهمت نمیبندم که شهر ها را ویران کردند درینجا روزانه ده ها و صدها انسان را به شهادت میرسانند مزرعه ها را نابود میسازند بالای زندانیان چنان ظلمی میکنند که در ذهن شما هم تصور آن نمیشود آیا اینها مدافعین حقوق انسانان اند؟ بالای فلستینی ها شما شاهد آن هستید که چه ظلم و چه ناروایی نیست که این اسراییلی ها نمیکنند آیا کدام مملکت غربی این را جنایت گفته است و اما بر عکس همواره میگویند که اسراییلی ها از خود دفاع کرده اند و اما زمانی که من مسلمان از خود دفاع کنم آنگاه من دهشت گرد هستم. هدفم این است که اسلام را در آنچه درین ملک از انفجارات میگذرد و یا گردن انسانها را میبرند و ظلم میکنند آنها اسلام را در بین این اظلام میجویند در حالی که اسلام دین صلح است و همین علت است که سردار کاینات صلی الله علیه وسلم حکم میکند که شما در سلام پیشی جویید و به مسکینان طعام دهید.

شما میگویید که من به اسلام تهمت بسته ام اینکه اسلام به همه توصیه میکند که به همنوعان احترام گذارید و آیا شما در اسلام خلاف آنرا دیده اید؟ و آیا شما قرآن را تا آخر آن خوانده اید و آیا شما کدام جلدی از مجلدات احادیث را با خود دارید ؟ آیا شما تا کدام اندازه از اسلام میفهمید که مرا میگویید من به اسلام تهمت بسته ام یعنی من از سخنان شما این برداشت را کردم که شما میگویید که در اسلام چنین حکمی نیست و یا هم برعکس آن اسلام ما را به ظلم فرا میخواند .......

در مورد زن: شما خود میبینید که امروز درین دیار غم چه کسی از حقش مستفید شده است که زنها بیرون مانده اند بلکه همه ملتم درین غم حتی جان های خود را از دست میدهند و اما در همه رسانه ها بحث داغ همین بحث است و فقط همه به گفته عوام زور شان به همین طرف است که بالای زنها ظلم است و من خودم که زیاد رادیو و اخبار میشنوم در رادیوی بی بی سی شنیدم که همان ژورنالیست محترم میگویند اینک من در یک مدرسه دخترانه قرار دارم و درینجا دخترانی را میبینم که با چادر های کلان همه بدن خود را پیچانیده اند .....آیا به همین سخن که انها خود را با چادر کلان پوشیده اند ضرورتی است؟ نخیر و اما مساله درینجاست که غرب این کار را ناقص ارزیابی میکند و هیچگاهی من در یکی از رادیو ها نشنیدم که در غرب فلان زن به کلی برهنه بوده و در .....

برادر شریفم من میدانم که اسلام فقط روی مساله زن نمیچرخد و من از اسلام یک چیزی میدانم نه به شکل کورکورانه بلکه به شکل علمی آن و اما من از زنان نام بردم به خاطر اینکه امروز هر کدامی همین بحث را آموخته و ورد زبان ساخته اند که گویا این اسلام است که دارای همه عیوب است العیاذبالله .

بحث روی اسلام به مثابه ضدیت با اسلام نیست و اما انچه امروز به نام بحث صورت میگیرد بر ضد اسلام است به طور مثال بعضی ها انتقادانه میگویند که اسلام چرا این حق را به مردان داده است که چهار زن را در عین زمان به عقد نکاح خود داشته باشند و گویا این یک امر ضد انسانی است العیاذبالله در حالی که خالق من و تو این را درست دانسته است در صورتی که انسان بتواند تامین حقوق نماید نه در همه حال و آن ذات عظیم الشان به همه امور آگاه است و شان نزول دین اسلام هم همین است که به انسان انسانیت را بیاموزاند نه خلاف انسانیت را و اما اگر کسی میخواهد که این را بداند که چه چیزی سبب شده است و این حق را به مردان داده است نه به زنان آنگاه میتواند به بحث بپردازد و این را بیاموزد که چرا؟

میگویند که اسلام ظلم میکند که زن زانیه و مرد زانی را سنگسار میکند آیا اگر کسی زن و یا یکی از اعضای خانواده اشرا خدای ناخواسته در چنان حالت شنیع ببیند چه خواهد کرد و شما خود یک کمی فکر کنید اگر خدای ناخواسته با شما چنین اتفاقی رخ دهد شما چه حکم میکنید؟ آیا شما همان شخص را اگر توان هم داشته باشید به حال خودش رها میکنید ؟ نخیر و اما زمانی که اسلام حکمی کند آنگاه ظلم است من زن خود و یا زن یکی از برادران خود را شامل بحث نمیسازم و من خود همت آنرا دارم که از محارم خود دفاع نمایم به همانگونه که حتی در داخل دفتر من همیشه به دفاع از خواهرانم بوده ام و اما چون هر زمان همین بحث هارا در میان گذاشته و اسلام را زشت و ناپسند معرفی کرده اند همین علت بود که این بحث را من بیان داشتم.

باز هم از شما خواهشمندم که هر گاهی که چیزی را مطالعه میکیند به دقت کامل مطالعه کرده و از عصبانیت کار نگیرید و این خود گویای آنست که هرگاهی من از اسلام چیزی نوشته ام در مقابل چیزی زشتی دریافته ام گویا اینکه من در مورد چیزی بدی نوشته ام.
باز هم از خداوند متعال به همه برادرانم توفیق اعمال حسنه را خواسته و در هر جای که هستند سر بلند و آباد باشند .
تشکر


اسم: سپین   محل سکونت: لندن    تاریخ: 28.03.2010

جناب حقبین !
من متوجه هستم که شما درتمام نظرخواهی ها ،شرکت میکنید، اما بجای اینکه روی اصل موضوع مطرح شده بحث نمایئد ونظرخود را درتائید یا تکمیل ویا تردید آن ابراز نمائید، به نظریات دیگران می چسپید ونوعی سفسطه گوئی میکنید. معلوم میشود شما آدم بیکاری هستید وبرای دهن کجی کردن با هرکس وهرنوشته فرصت زیادی دارید .

در مورد نظرمن نیز یکطرف از عدالت اسلامی طرفداری میکنید و سیکولاریزم ودموکراسی را بد معرفی میکنید.وازسوی دیگر مشکل افغانستان را درپسوند نام اسلامی میدانید ونظام اسلامی ایران را مثال میدهید. من منظورشمارا ازاین کج بحثی ها ندانستم.

من می بینیم که با این کج بحثی ها میخواهی خودت را بیشتر از همه دراین نظرخواهی مطرح ساخته باشی،واگرمنظورت این نباشد، هدف تان ازبه بیراهه کشیدن اصل موضوع چیست؟

جناب حقبین، لطفاً رک وراست وشجاعانه بگوئید و بنویسید که با احکام اسلامی درحق زنان موافق هستید و انرا عادلانه میدانید یا مخالف واگرمخالف هستید پس کدام نظام را برای تحقق تساوی حقوق زنان با مردان بهترمیدانید؟ ایا نظام دموکراسی غرب برنظام های بسته دینی شرق بهتراست یانظام های اسلامی حاکم برایران وعربستان وافغانستان وغیره؟ تا بدانیم که شما یک آدم صاحب نظرهستید. لطفاً بطورمشخص موقف وموضعت را واضح کنید وبیش ازاین وقت صاجب نظران را با این کج بحثیها ضایع نسازید.


اسم: AbleJohney   محل سکونت: USA    تاریخ: 27.03.2010

خوانندگان محترم پورتال جرمن آنلاین:

با عرض احترام بی نهایت به جناب محترم سدید و آرزوی موفقیت های بیشتر شان در راه روشنگری و ابراز حقایق ناگفته به جوانان وآنانیکه درطول عمرآرزوی شنیدن چنین حقایق را دا شته و دارند.
طوریکه ما همه میدانیم و دانشمندان محترم نظریات شانرا در مورد ادیان در ممالک شرقی و غربی درهمین مبحث اظهارنموده اند که تا هنوز در هیچیک از نقطه جهان عدالت و دیموکراسی چه از طریق علم و دانش و چه از طریق ادیان و مذاهب نه تنها تکامل نیافته بلکه فرسنگها از انچه به واقعیت بگراید فاصله داشته و شاید هم تا سالیان دراز انسان نتواند این راه طویل را طی نماید. ولی جهان غرب با همه کمی و کاستی هایش با مبارزه پیگیر انسان های خردمند و از خود گذر شان مانند جناب سدید و امثال شان تا حد زیاد موفق شده اند این زنجیر و دام های فریبنده را بدرند و در راه سعادت و خوشبختی شان آزاد انه، بدون هراس از بدار کشیدن و از دست دادن سر و مال شان گام بردارند. که امروز ما ولو هر قدر منکر این امر باشیم موفقیت های چشم گیر شانرا در تمام ساحات زندگی بشر می بینیم اما با تاسف تعداد بی شماری که لحظهء نمیتوانند بدون این همه وسایل و تکنالوژی زندگی کنند با همه تحصیلات و تعلیمات عالی شان در ساحات مختلف و گذشتاندن عمری در جهان آزاد این فداکاری و موفقیت هارا نادیده گرفته هنوز هم به دعا و زیارت و ملا و مولوی جادو و مزخرفات معتقد بوده هیچگاهی فکر نکرده اند که با همه تکبیر و دعا و زیارت که در تمام عمر خود انجام داده اند آیا کوچکترین حاجت شان بر آورده شده باشد؟
جهان اسلام نیز تا زمانیکه واقعیت ها را نادیده گرفته و به داستانهای واهی هزاران سال قبل عقیده و باور داشته باشند تا ابد نمیتوانند روی سعادت و خوشبختی را ببینند. انسان های مانند جناب محترم سدید و امثال شان باید تشویق شوند تا با گفتار منطقی و علمی شان در بیداری جوانان ما بیشتر سهم بگیرند. جای بسیار افتخار است که امروز می بینیم خوانندگان و نویسندگان پیر و جوان وطن ما از برکت انتر نت و دیگر وسایل به چنین موضوعات حیاتی و آموزنده علاقمندی زیاد نشان میدهند.
آنانیکه برخلاف این عقاید هستند لطفا" به علما و دانشمندان ادیان توجه کنند که باهمه علم و دانش دینی شان به چه اعمال غیر انسانی و نا شایسته میپردازند. و مایحصل این همه علم شان برای یک زندگی آبرومند و انسانی چه بوده جز منافع شخصی خود شان وعده محدود باداران شان و بدبختی اکثریت مطلق این جوامع؟ به این موعظین رادیو ها و تلویزیون ها گوش بدهند آیا یکی را سراغ دارند که بجزداستان های تکراری که از دوره طفولیت تا زمان مرگ آنچه منافع خود و طرفداران شان است چیزی به درد بخوری که باعقل و منطق امروزی تطابق داشته باشد از زبان شان شنیده شود که مورد استفاده قرار گرفته بتواند؟ هستند آنانیکه خودرا سکالر میگویند و با نکتایی وسر برهنه و یا چادر دور گردن و عطر و پودر در پرده تلویزیون ها ظاهر میشوند مانند تشله هر طرف میلولند و مطابق میل عده کثیر علاقمندان شان و آنانیکه برای شان شاباس شاباس میگوید، اگر واقعیت باشد یا نباشد اظهارنظر نموده درین عصر که جهان سیارات را تسخیر مینماید از چادر نماز و آستین کوتاه و دراز و سر برهنه و پوشیده و گناه برس و مسواک و کریم دندان وعطر و خوشبویی صحبت میکنند. شما یکی ازین مفتخواران را سراغ دارید که واقعا" با عرق ریزی و کار عملی مایحتاج زندگی شانرا بدست آورده باشند؟ دوستان عزیز دلایل زیاد است که متاسفانه باعث ضیاع وقت عزیزان میگردد. فقط عرض من از آنانیکه باسواد هستند و خیر و شر خودرا دانسته و در زندگی تجربه دارند بدون اینکه هر عملی را که پیشوایان ما چه خوب و یا چه خراب انجام داده اند با عقل و منطق انسانی شان مورد تفکر و اندیشه قرار داده مانند گوسفند از هی هی چوپان نترسند. با احترام


اسم: حقبین   محل سکونت: از کوچه منطق کل    تاریخ: 27.03.2010

جناب صالح محمد فطرت از افغانستان عزیز:

من یک شاگرد عصر خودم و هدف من از شرکت در همجو مباحث آموختن است و تشکر بی پایان از دوستان افغان جرمن آنلاین که زمینه همچو افهام و تفهیم آزاد را فراهم نموده است. بر اساس همین روحیه من چند چیز در فکر قاصرم می گردد که از نوشته پر محتوای شما ناشی می گردد. من بالای نوشته شما اعتراض ندارم بلکه می خواهم شما جناب عالی سر مرا خلاص کنید:
اول:
شما چرا یک بحث آزاد در مورد اسلام را مبارزه بر ضد اسلام تلقی می کنید. تا حال من هر چه خوانده و نوشته ام هیچ بر ضد اسلام نیست و هدف من آموزش بیشتر در مورد اسلام است. علت چیست که از نظر شما همچو مباحث آزاد ضدیت با اسلام است. اگر اسلام به ذات خود عیبی نداشته باشد، همچو مباحث آزاد آنرا عیبدار نمی سازد. مثال، ما هر قدر بر ضد طلا بحیث یک فلز گرانبها تبلیغ سو کنیم، طلا طلا باقی خواهد ماند و کسی هم وقت خود را در دفاع از طلا ضایع نخواهد کرد. فلزی دیگری مثلا مس یا آهن ممکنست به تبلیغ ضرورت داشته باشد.
دوم:
آیا اسلام ما را به احترام به دیگران توصیه کرده است؟ از نظر من جواب به این سئوال هم مثبت است و هم منفی. تجربه اسلامی شاهد است بر این ادعای ما. شما مثال زیادی را در تاریخ اسلام یافته می توانید که مبین این حقیقت است. اگر یافته نتوانستید، من حاضرم همراه شما همکاری کنم. اینکه شما مطلقا حکم می کنید که دین اسلام احترام به همه را توصیه کرده است، فکر میکنم که شما در مورد دین اسلام تهمت می کنید.
سوم:
آیا اسلام محمدی و قرآنی از اسلام ملائی فرق دارد؟ پاسخ به این سئوال هم فرق میکند. شما هرگز نمیتوانید ادعا و ثبوت کنید که در دنیا هیچ ملائی نتوانسته راه قرآن و حضرت محمد(ص)را بپیماید. اگر ما احکام قرآنی و دستورهای قرآنی را ملاک قرار دهیم بازهم ما بکمک یک ملا نیاز داریم که از نگاه شما یافت نمیشود. در اینجا فکر میکنم که شما در یک گمراهی عجیب و غریب غرق گردیده اید نه اسلام و نه مخالفین آن و یا کسانیکه در مورد اسلام به یحث آزاد می پردازد.
چهارم:
اکثر مبلغین به حمایت از مجاهدین کرام و طالبان عزیز در دفاع از اسلام از واشنگتن و لندن امریکا آغاز بکار کردند و شما در مورد خود بحیث یک تحصیل کرده غربی و مسلمان و دفاع خود از اسلام هیچ شک و شبه نداشته باشید.
پنجم:
بیا بحیث یک مسلمان حرمت ناموس خویش یعنی زن خود را رعایت کنیم و او را در هر بحث شامل نسازیم. بحث سر حجاب خانم خودت و لوچی یک زن غربی نیست. یقین کامل داشته باشی که زن شما در قبر خویش و زن لوچ غربی در قبر خود پوسیده خواهد شد. خوب است از زن خویش مضمون نسازیم. اسلام هم فقط به زن ربط ندارد.
تشکر از توجه تان و بامید توضیح بیشتر.


اسم: ولی احمد نوری   محل سکونت: پاریس    تاریخ: 27.03.2010

محترم و گرانقدر آقای هاشم سدید سلام !

ستایش از شما که با منطق بُران و شجاعت بی نظیر توانسته اید، به یک سؤال اساسی مردم که سال ها و قرن ها مطرح بوده و به آن جواب قناعت بخش داده نشده است، به وجه شایسته ای به آن پرداخته اید. و به کسانی به اعتراض پرسیده اند که چرا، اسلام در جوامع اسلامی نتوانسته انسان ها را به سمت و سوی ارزش های عالی انسانی بکشاند؟ نوشتۀ شما بطور مستدل به این اعتراضات پاسخ داده است.
چرا بسی مؤمنین مسلمان به شمول ملا و آخند حقوق برادران مسلمان هم کیش خود را نا دیده گرفته به هر نوع سوء استفاده مبادرت می ورزند، به زن و دختر و حتی دختر و پسر نا بالغ تجاوز می کنند ؟
و چرا گروه های اسلامی و دولت های اسلامی حقوق اساسی همدیگر را رعایت نکرده به جنگ های ویرانگر و خونین توسل می جویند؟ و چرا های دیگر، مگر آنهائیکه در تحت حاکمیت اسلام سیاسی منافع خود را می بینند و یا کسانیکه تحت تلقین آنها قرار گرفته اند، فقط این جواب را ارائه میدارند که :

(اسلام بذات خود نداردعیبی *** هرعیب که است در مسلمانی ماست)

شما در عرصه ای سخن رانده اید که بسیار تنگ است ولی زیبا درخشیده اید. بقول "شمس" بزرگ که گفته بود : « عرصۀ سخن، تنگ است! عرصۀ معنی فراخ است !
از سخن، پیش تر آ ! تا فراخی بینی و ، عرصه بینی ! » (خط سوم ص ش256
شما واقعا ً از سخن فراتر گام نهاده اید و معنی ارائه داده اید. مؤفق باشید.
گرچه امروز ، متأسفانه خوانندۀ چنین اندیشه ها قلیل است اما روشنگری شما نسل ها را رهنمائی خواهد کرد و بدل هائی که باید بنشیند خواهد نشست و به کسانیکه باید برسد خواهد رسید. بازهم به استناد گهرهای دریای "شمس"« چون گفتنی باشد، وهمه عالم، از ریش من، در آویزند، که مگر نگویم. . .، اگرچه بعد از هزار سال باشد، این سخن، بدان کس برسد که من خواسته باشم ! » (ش78)
بلی شما آقای سدید ، به این مسأله در نوشته تان با استدلال بسیار قوی روشنی انداخته اید و اگر کس و یا کسانی به ان بدیدۀ شک می نگرند به اصطلاح « دا گز او دا میدان» بفرمایند و به رد نظر تان عالمانه بپردازند.
درود بر پورتال بزرگ انترنتی افغان جرمن آنلاین و کار کنان آن ، که همچو مطلب مهم و حیاتی را دلیرانه به نظر خواهی گذاشته است و چنین میدان آزاد برای ارائـۀ نظرات ما فراهم ساخته اند.
امید وارم دانشمندان فرزانۀ کشور بدون هراس و بدون ملاحظات در این بحث روشنگرانه اشتراک نمایند واین امر حیاتی را بیشتر گسترش بخشند.


اسم: حقبین   محل سکونت: از کوچه منطق کل    تاریخ: 27.03.2010

جناب سپین از لندن:

جند مطلب در مورد نظر شما:
اول:
در مقدمه نوشته تان این باور شما که نقد دین در عام و اسلام بصورت اخص کار هر کس نیست، یک نظر غیر قابل قبول در عصر امروزیست که دموکراسی و سیکولاریزم حکومت میکند. خوب دقت کنید که من شخصا با نظر شما مخالف نیستم بلکه آنرا در میزان دموکراسی و سیکولاریزم قرار داده ارزیابی میکنم. شما منطق اسلام را با منطق دموکراسی و سیکولاریزم خلط میکنید و بعد نظر میدهید. امید است بر من حقیر فقیر عصبانی نگردید.

دوم:
وقتی شما می نویسید که روحانیون مسلمان که در برابر استدلال و منطق دگر اندیشان و جامعه شناسان کم می آورند فکر میکنم که شما خود معنی همین نوشته تانرا خوب درک نمیتوانید. بهتر بود واضحتر بنویسید که روحانیون مسلمان که در برابر استدلال و منطق دگر اندیشان بر میزان دموکراسی و سیکولاریزم جامعه شناسی کم می آورند ... درغیر آن گپ شما درست نیست. روحانیون مسلمان خوب میدانند که چه میکنند ولی شما مانند رفقای خلق و پرچم گپ و هدف شان را درک نمیتوانید.

سوم:
وقتی شما بحث عدالت را مطرح میسازید شما تلاش میکنید که دین اسلام را بر میزان دانستگی های شخصی خود ارزیابی کنید. وقتی شما عدالت را در چارچوب علمی مطرح سازید نظام اسلامی بهر شکلیکه بوده و است یا خواهد بود عدالت را مدنظر دارد ولی این عدالت اسلامی امروز در میزان دموکراسی و سیکولاریزم قبول نیست. در یک جمله مفاهیم گوناگون از قبیل عدالت، مساوات، انصاف ... و غیره پیش شما بحیث یک روشنفکرنما گدود شده است. اگر شما معنی و مفهوم عدالت را علمی تر ارزیابی کنید، به این شیوه نظر نخواهید داد. عین اعتراض شما در مورد دموکراسی و سیکولاریزم نیز مطرح است. در کشور هائیکه سیکولاریزم را پذیرفته و بر اساس دموکراسی عمل می نماید از جمله کشور محل زیست شما جناب عالی انگلستان نیز بهشت برین ایجاد نگردیده است و مطابق فهم شما از عدالت بی عدالتی های زیادی موجود است ولی شما جوهر مطلب را درک نمیتوانید و اگر هم میتوانید ممکن است آنرا ارائه نتوانید.

عدالت اسلامی چیست و در کدام کشور یافت می شود؟
درهر کشور اسلامی عدالت اسلامی به اشکال و انواع گوناگون اجرا میگردد و اینکه شما آنرا یافته نمیتوانید نقص در شماست نه در عدالت اسلامی و کشوریکه آنرا عملی میسازد اینکه این میزان اسلامی با میزان دموکراسی و سیکولاریزم فرق میکند، بکلی بحث و گپ دیگر است. مثلا حقوق زن مطابق دستورهای اسلامی رعایت میگردد ولی دستور مورد پذیرش دموکراسی و سیکولاریزم نیست. بهترین مثال افغانتسان است. چه در دوران مجاهدین کرام و چه در دوران طالبان معزز اسلام تطبیق شد اما اینکه شما آنرا قبول ندارید یا بی بی سی از لندن بر اساس منطق دموکراسی و سیکولاریزم آنرا رد میکند، بکلی بحث علیحده است.
مشکل در کجاست؟
در افغانستان جهالت منشاء تمام مشکلات است. روسنفکران افغانستان همیشه مذبوحانه تلاش دارند که یک دروغ شاخدار را اول نا فهمیده پذیرفته و بعد آنرا غیر آگاهانه تعمیم بخشند و آن اینکه سیکولاریزم و دموکراسی را اسلام معرفی نموده و مذبوحانه تلاش کنند که از یک گوسفند بز بدنیا ارائه کنند در حالیکه آنها به این منطق ساده نرسیده که زاده گوسفند گوسفند بوده و زاده بز بز!
مشکل افغانستان زمانی مضاعفتر گشت که نام افغانستان را به "جمهوری اسلامی افغانستان" مبدل کرد. من هزار در صد باور دارم که حتی کرزی رئیس این نظام معنی "جمهوری اسلامی" را نمیداند. درحالیکه مفهوم "جمهوری" بر اساس دموکراسی و سیکولاریزم با مفهوم "اسلامی" بر اساس دساتیر الهی و مطابق قرآن کریم دو مفهوم متضاد مانند دو قطب مقناطیس است که هیچوقت با همدیگر سازش نمیتواند. ثبوت این امر در ایران اسلامی بکلی ثابت گردید و بهمین علت است که آخوندهای ایران امروز نام حکومت شان را "نظام اسلامی" میخوانند نه جمهوری اسلامی! این گپ باین معناست که حتی خمینی وقتی موضوع جمهوری اسلامی را مطرح ساخت خود با معنی آن بیگانه بود.
امید است این توضیحات توانسته باشد تا حدی شمارا در درک مفاهیم کمک نموده باشد و امید است که دوستان ما در افغان جرمن آنلاین دست به سانسور نزده و بگذارند نظریات در عصر انترنت بشکلیکه دل تنگش میخواهد به پرواز در آید.


اسم: صالح محمد فطرت    محل سکونت: افغانستان عزیز     تاریخ: 27.03.2010

نخست سلام به همه انسان های اصیل و افغان جرمن انلاین

من به شکل خلاصه باید بنویسم اینکه:
همانگونه که امروز غربی ها به بهانه نابودی تروریزم هزاران انسان را به قتل میرسانند و شهر های زیبا را ویران مسیازند اینهمه را انها خود میکنند و اما هرگز عیسویت و یا کدام دین دیگری برای شان این حق را نداده است.
امروز که ملاهای عیسوی هم در کلیسا ها لواطت میکنند انها را نیز دین شان به چنین کار دعوت نکرده است.
امروز که زن ها را با نهایت شناعت وپستی از طریق ماهواره ها به همه جهان نشان میدهند در حالتیکه اگر سگها را خداوند زبان دهد من معنقدم که با زبان رسا اینهمه را نکوهش خواهند کرد و اما درعین زمان من معتفدم که هرگز نه عیسویت و نه هم هندوییزم انسان را به این کار حکم میکند و حتی حیوانیت هم این کار و این عمل شنیع را محکوم میکند.
ّپس برادران عزیز و ای نور چشمان من چرا خود در حالیکه خود را مسلمان مینامید همواره بر ضد اسلام مبارزه میکنید در حالیکه اسلام ما را به احترام همنوع امر کرده است و این اسلام است که راه درست زندگی را به انسان معرفی میکند. این اسلام است که بر ضد ظلم و ویرانی مبارزه میکند.
اینجا چون همه انچه در مورد اسلام باید گفت نمی گنجد اما فقط برای انعده برادران و خواهران ما که از اسلام بصورت درست اطلاع ندارند و اطلاعیکه دارند از طریق تلویزیون ها و رادیو های غرب است و یاهم آنها اسلام را در ملا ها میبینند من برایشان میگویم که مهربانی کنید اسلام را در قرآن عزیز و احادیث مقدس دریابید و اسلام را در اخلاق پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وسلم دریابید.
از خداوند متعال برای همه خواهران و برادرن ما که فریب غربی هارا خورده اند توفیق اعمال حسته را خواسته و توفیق آنرا خواهانم تا اسلام را در قرآن مطالعه کنند نه در آنچه اینجا میگذرد و همچنان غرب را و آنهای که مدعیان تساوی و احترام حقوق بشر اند در اعمال شان مطالعه کنند نه در گفتار شان و آنها این ادعای پوچ غربی ها را که مدعی حقوق زن اند در اعمال شان مطالعه کنند آنگاه خواهند دریافت که آیا اینکه وی زن خود را برهنه کرده و دیگران را قصدا وامیدارد که از زیبایی بدن زن شان لذت ببرند آیا وی حق زن را ادا کرده است و اما من که زنم را احترام کرده ام و دیگران را نگذاشته ام که به زن من توهین نمایند و زنم را نباید تحقیر نمایند آنگه من مرتکب جرم شده ام العیاذبالله.
من انجینیر هستم و در یکی از ممالک غربی تحصیل کرده ام نه در پاکستان و من آنچه درانجا بر سر زنان میگذرد بچشم سر دیده ام و اما آنهائیکه زن را مانند کالا استعمال میکنند آنها روشنفکر و اما من که به زن و مقام آن احترام دارم من همواره کور و کر خطاب میشوم پس لعنت بر چینین روشنفکری که از زن تاس حمام میسازند و همواره در دستان ناپاک دیگران.
تشکر


اسم: سپین   محل سکونت: لندن    تاریخ: 26.03.2010

سلام به روشنگرانی که دراین بحث مهم و ثقیل سهم میگیرند و براطلاعات ما خوانندگان می افزایند!

نقد دین و آنهم نقد از دین اسلام، کار آسان و کار هر کسی نیست. این کار اولاً معرفت دینی و بضاعت علمی میخواهد و دوماً شجاعت و از خود گذری می طلبد که این هم در وجود و توان هر کسی نیست. روحانیون مسلمان که در برابر استدلال و منطق دگراندیشان و جامعه شناسان کم می آورند، فوراً بر پشت این یا آن روشنفکر روشنگر روشن ضمیر تاپۀ کفر میزنند و با هزار و یک دلیل ناپخته و نقل قول های کهنه و خسته کن و بی محتوا میخواهند بر عقل و شعور و منطق انسانهای آگاه معاصر مهر سکوت بزنند. آقای سدید در گذشته نیز دراین زمینه از خود شهامت نشان داده و در مورد عدم سازگاری اسلام با دموکراسی و آزادیهای مدنی از جمله آزادی بیان و آزادی مطبوعات و آزادی عقیده، اشاراتی داشته است مگر این بار ، بجای شف شف گفتن، شفتالو گفته و عیب و ضرر این شفتالوی زهرناک را نیز بیان کرده است. این نقد حتماً مورد پسند افراد دگم اندیش و واقعیت گریز قرار نخواهد گرفت ، ولی بر روشنگران و طرفداران آزادی بیان و اندیشه است تا عادلانه و عالمانه در دفاع از حقیقت مسئله برخیزند.

همیشه از عدالت اسلامی و اخوت اسلامی سخن گفته شده و میشود، ولی آنهای که از تاریخ اسلام شناخت دقیق دارند، میدانند که این گفته هاحتی در عهد خلفای راشدین نیز کمتر مصداق خارجی و عینی داشته اند. از عدالت در عصر خلفای راشدین و منجمله از عدالت ورزی خلیفه دوم و چهارم، تا حد اغراق سخن زده شده، اما تاریخ گواهی میدهد که هر دو تن از این یاران پیغمبر و اعضای برجسته عشره مبشره، نه از سوی رقبای سیاسی خود و نه هم از سوی کسانی که کافر شمرده میشدند، بلکه از سوی کسانی که مسلمان راسخ بودند و هیچگونه ادعای رسیدن به خلافت نداشتند، بقتل رسیده اند. پس به نظر میرسد که عدالت، این گوهر نایاب حتی در صدر اسلام هم قابل دسترسی نبوده است و آنانیکه در حق شان از سوی همین ذوات کرام بی عدالتی صورت گرفته بود، مجبور شده اند دست به عمل قتل بزنند و بزعم خود عدالت را بکرسی بنشانند و خود را متسلی به گرفتن حق خود از رهبری جامعه اسلامی کرده باشند.

در هر حال این سوال در ذهن انسان خطور میکند که عدالت اسلامی چیست و در کدام کشور اسلامی یافت میشود؟ تقریباً در تمام کشورهای اسلامی عدالت در مورد زنان یک مفهوم دارد و آن فقدان تساوی حقوقی زن با مرد و محصور کردن زن در چاردیواری خانه و نرفتن زن به بیرون از منزل بدون محرم شرعی است. تلاش رهبران مذهبی و حاکمان اسلامی اینست که زن را از رفتن به مدرسه و کسب دانش محروم بسازند و به بهانه حجاب اسلامی، زن را در زیر پارچه یی سیاه و یا کفنی بنام چادری از تنفس آزاد و رشد فکری محروم و از وجود وی برای ارضای غرایز جنسی خود استفاده کنند و در بسا موارد اگر مثل یک حیوان با وی رفتار نمایند باکی نداشته باشند. ولی اگر زنی نخواهد با یک مرد مسن تر از خود زندگی نماید و در اثر توهین ها و بدرفتاری ها از سوی مرد خود بالاخره در این دوراهی قرار بگیرد که کدام راه را برای نجات خود برگزیند: آیا خود را بسوزاند، یا از خانه فرار کند ؟ و اگر خود را نسوخت و راه فرار را برگزید، همینکه دستگیر شد فوراً بجرم بداخلاقی محکوم به سنگسار میشود، تا عدالت اسلامی در حق وی اجرا شده باشد، ولی این عدالت در حق مردان متجاوز و کسانیکه زن را مجبور به فرار یا سوختاندنش کرده اند، هرگز تحقق نمی پذیرد؟


اسم: سید رحمن غور بندی   محل سکونت: پروان    تاریخ: 26.03.2010

به ادارۀ محترم پورتال افغان جرمن آنلاین سلام!
نوشتۀ محترم سدید صاحب در شرایط فعلی به مثابۀ شمع کوچکی است که خانه بزرگ را تنویر می کند. اگر در طول تاریخ دیده شود همین تیکه داران دین، دین را به بهانه های مختلف به نفع یک قوم ، یک زبان مورد سوءاستفاده قرار داده اند.
به نظر بنده قران به مثابه قانون کل اسلام است. شرایط امروزی ایجاب میکند بالای قوانین سختگیرانه اسلام، علمای اسلام یک بار دیگر نظر اندازی کنند.
حضرت محمد(ص) زمانیکه معاویه را بحیث والی شام تعیین میکرد از ایشان پرسیدند.؟
اگر شما در شام بیک مشکلی بر خوردید چطور آنرا حل و فصل می کنید.؟
حضرت معاویه جواب داد من به کلام خدا مراجعه می کنم.
رسول خدا پرسیدند اگر این مسئله در کلام خدا هم نیامده باشد چی؟
معاویه فرمودند به احادیث رسول خدا مراجعه می کنم.
پیغمر خدا فرمودند. اگر این مشکل در احادیث هم نبود چه؟
معاویه خاموش ماند.
حضرت پیامبر(ص) فرمودند. علما، ریش سفیدان و اهل خبره باید خواسته شود و پیرامون مشکل باید جر و بحث صورت گیرد و هر چه فیصله شد حکم قران را دارد.
از این پیام معلوم می گردد که انسان بحیث مخلوق بهتر ، میتوان در مورد آیندۀ خود، خود تصمیم بگیرد.
اینکه تیکه داران اسلام به خاطر قدرت سیاسی خود آیات قران را غرض استفادۀ سوء قرار میدهند. مثلا حضرت مجددی قاتل مردم افغانستان رشید دوستم را ناجی افغانستان می پندارد و او را خالد بن ولید افغانستان می نامد. ربانی، گلبدین، احمد شاه مسعود یک دیگر خود را یاغی و باغی می نامند هر کدام آنها شورای می سازند. باهمنظران خود یک دیگر را کافر خطاب می کنند.
از این جاست که علمای اسلام باید آیات خدا را دقیق ترجمه و نگذارند که دیگران از آیات خدا تفسیر من درآوردی به نفع خود بسازند.
¬


اسم: عبدالبصیر   محل سکونت: افغانستان    تاریخ: 26.03.2010

مقاله سدید نه نتنها احترام مرا در مقابل این نویسنده شجاع زیاد ساخت بلکه احترام من در مقابل افغان جرمن آن لاین هم دو چندان ګردید/ اګر مثل سدید راستګو باشم پس میګویم که تا حال به افغان جرمن آن لاین احترام نداشتم ، پس ازین بسیار آنرا دوست دارم


اسم: حقبین   محل سکونت: از کوچه منطق کل    تاریخ: 26.03.2010

جناب ع. محمد از آلمان:
در این هیچ جای شک و شبه نیست که "تمدن" غرب تکامل بشریت نیست و اگر شما باین گپ تلقین شده باشید، افسوس بر شما. پیشرفت بشری یک پروسه است نه یک حادثه. بشریت بسوی آزادی در حرکت است و تا بحال به این مامول نرسیده است. اسلام و تمدن غرب هر یک بحیث دو حادثه جداگانه نقش شان را در راه تمدن بشری ایفا کردند، باین معنی که اسلام حدود یک هزار و پنجصد سال قبل و تمدن غرب امروزی در قرن بیست و بیست و یک! اما باز هم این گپ قابل دقت است که دین مبین اسلام در مقایسه با یهودیت و عیسویت مترقی تر عمل کرد و تمدن غرب در مقایسه با اسلام! دلیل آنهم مثل آفتاب روشن است. شما به هیچصورت افغانستان اسلامی را با امریکای مدنی غربی مقایسه نمی توانید. بهمین علت است که شما زندگی در زیر تمدن غرب در آلمان را بر زندگی نکبت بار در ریاض سعودی، قم ایران، پشاور پاکستان ... ترجیح دادید. ولی باز هم تاکید می نمایم که تمدن غرب ختم کار نیست، صرف و صرف یک حادثه در کل پروسه می باشد.

تمدن غرب تا وقتی که نتوانست خود را از شرارت و لجاجت ملاهای عیسوی نجات دهد، غرب در بدبختی زیستند و تا وقتی که مسلمان ها خود را از لجاجت و شماتت تیکه داران دین مبین اسلام نجات ندهند، عین بدبختی نصیب آنها خواهد بود. این گپ حاجت به بحث نیست.


اسم: ع.محمد   محل سکونت: المان    تاریخ: 25.03.2010

سلام به هموطنان ، آقای سدید و پورتال.
از گرداننده گان پورتال که نظر م را تفتیش وتغیر داده اند جدا"منتقدم.امیدارم به این عمل دوباره دست نزنید.
1 - سلام به جاغوری صاحب.
بنده از جمله "خیره نگاهان بیشماری"هستم که "تمدن" غرب را در شکل و محتوای امروزیش نه تنها به عنوان تکامل بشریت نمیبینم بلکه مانع پیشرفت وآزادی بشریت میباشد.حتی در درون آن خطرنابودی همیشگی بشریت در حال قوام گرفتن است. اینجا جای این بحث نیست ولی عدم درک آن وتنزیل این موضوع به سطح بحث روی فحشا و فساد که این هم درست است ، نظره خبره نیست.
2 -قرن ما قرن نابودی ریشه ای هر نوع نیرنگ ،فریب وستم است.اسلام قطع نظر از اینکه لبرالیزه شده واز چنگال ارتجاع و جهانگشایان بایست نجات پیدا کند ،باید تکیه به آن به تصیمیم آزاد هر انسان تبدیل شود نه آنکه به جبر وزور به انسان ترذیق گردد.خداوند انسان را آزاد آفریده وباید آزاد تصمیم بگیرد که خدایش را چه نوع پرستش میکند.


اسم: سلیمان جاغوری   محل سکونت: هرات     تاریخ: 24.03.2010

سلام به اهل خبره !
شکستن سنت ها و تأبوهای تحمیل شده و نامناسب ، آغاز فصل جدیدی از بیداری جامعه را نوید میدهد. کسانیکه به این امر مبادرت می ورزند. روشن نگران و روشن ضمیران اند که گامها از کاروان جامعه و روشنفکر نماهای جامعه پیش میباشند. در جوامع پیشرفته همین بزرگان بودند که کاروان جوامع شانرا بی هراس ، از منجلاب ظلمت بیرون آوردند و به قله های رفیع دانش سوق دادند. تمدن امروزه حاصل روشنگری، روشن گویی و روشن کاری آنهاست.
جناب محترم هاشم سدید در نوشته شان به نکتۀ اشاره کرده است که درگوش جامعه منحیث للو للو برای خواب جامعه و تحمیق جامعه اذان گونه روزانه چندین بار تکرار می گردید و تکرار میشود.
بیان روشن محترم هاشم سدید هوشداریست مفید به جامعه ومردم. او خطر کرده بیان میدارد که یکبار هم اگر شده باشد مردم به عمق موضوع دقت کنند با مسؤلیت دقت کنند و با تحقیق دقت نمایند. تا بدانند چگونه از آنها سؤ استفاده شده است ، و از جانب دیگر بدبختی های تمام ناشدنی جامعه که روز بروز بیشتر میشود زادۀ همین عوامفریبی هاست.
جوامع مثل عربستان سعودی، ایران آخوندی، عراق، امارات متحده، و... و که از پول سرشار نفت برخوردار اند چه باعث شده که از لحاظ حقوقی و انسانی و تکامل، در سطح پاینترین جوامع جهان قرار دارند. نصف جامعه که زنان باشند از ابتدایی ترین حقوق بشری شان برخوردار نیستند و این جوامع هنوز هم چشم طمع به تکامل غرب دارند.
همچنان خیره نگاهان بیشماری اند که خود بدامن پر فیض تمدن غرب افتاده اند و اما تمدن غرب را از روی کم عقلی، تمدن و تکامل نمیدانند. آنها غرب را جامعۀ فساد و فحشا میشناسند. اگر اینها خود را زحمت بدهند و ریگی در کفش نداشته باشند، روسپی خانه های غرب را با جوامع فاحشۀ ایران عربستان پاکستان امارات متحده و...و مقایسه کنند هیچ قابل مقایسه نیست بخاطر که در جوامع غربی هر چیز جایگاهش تعیین شده است و کمیت آن آشکار. ولی در جوامع اسلامی که دارای بیشترین فساد جهان میباشند بنابه تعیین نبودن جایگاه ها بیشترین این جوامع به آن آلوده شده اند.
در پایان از تمام قلمداران صمیمانه و خاضعانه تمنا میکنم که:
بگذارید بخاطر سادۀ گی مقدس مردم (مظلوم ترین انسانها)، مقدسات نامقدس بر ملا شوند. و درین راه شجاعانه همکاری نمایند.
بگذارید پرنده های پاک برای هاشم های سدید نغمه سرایی کنند.
بگذارید راه شیادان و دکانداران دین را که عوامناس را میفریبند بسته شود.
بگذارید مجذوب شدگان ناآگاه بیدار شوند. هم خود را در یابند وهم سر زمین شانرا، هم بتوانند جهانرا آنطوریکه هست تماشاکنند نه آنطوریکه تحریف شده است.

هفت شهر عشق را عطار گشت * * * ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم


اسم: ع.محمد   محل سکونت: المان    تاریخ: 24.03.2010

سلام به محترم آقای سدید و هموطنان.

خیلی ممنون از شما آقای سدید که با طرح نظرتان ، بحثی را به راه انداختید که بخاطر سوء استفاده از آن هزار هاهزار انسان جان های شان را از دست داده اند.

مذهب در طول تاریخ بشریت متاسفانه همیشه وسیله ای در دست حاکمان برای تثبیت حاکمیت شان مورد استفاده، تغییر و تفسیر قرار گرفته و در قرن 21 به نقطۀ اوج خود رسیده است.

حالا وقت آن رسیده که بشریت آزاد تصمیم گیرد که چیز های خوب در اسلام را که خیلی زیاد اند بجان حفظ کنند و در بارۀ آنچه ضد انسانی است و مطابق ایجابات عصر و زمان نیست به کمک دانشمندان و علمای جید ترجمه جدید و تفسیر مجدد گردد. با عرض احترام


اسم: وحیدالله   محل سکونت: آلمان    تاریخ: 24.03.2010

محترم سدید،
بلی، ابراز نظر، انتقاد و پیشنهاد تغیر نباید موجب تعقیب نظردهنده و انتقاد کننده شود. ولی بهتر است، انتقادکننده در باره تاثیر ابراز نظراش اندکی مکث کند. شاید از بحثی در باره چگونگی انتقاد از اسلام در این اواخر در مطبوعات آلمان با خبر باشید. آیا معتقد هستید، نکات ذیل انتقاد شما، راه بحث سالم را در جوامع اسلامی - بخصوص افغانی - باز خواهد کرد؟ آیا افراد عوام و روشنفکران مسلمان از این انتقادات کلی استقبال خواهند کرد؟

‫-‬ شک به کردار منصفانه خلفای اسلام، چون علی و عمر؛ اختلافات مسلمین در آغاز اسلام
‫-‬ مخلوط کردن سیاست با پیامهای اصیل اسلام

جای انصاف نیست، از مراحل بحث آزاد در بین متفکرین مسلمان در دوره عباسی، تسلط مسلمانان در هسپانیه و آغاز قرن بیستم عیسوی خاموش بمانید. فکر نمیکنم از تاثیر عمده فلاسفه اسلام بالای متفکرین اروپایی، که به رنیزانس انجامید، بی خبر باشید.
بدون شک بعضی قوانین و واقعیتها در اسلام کنونی قابل بحث اند، ولی به طریقه دور اندیش و سالم. نه نظریات شوپنهور اساس نظام دیموکرات آلمان را تشکیل میدهند، بلکه پیشنهادات کانت ، که حتی در قانون اساسی کشور راه یافته اند. ممکن است دلتنگی از واقعیتهای منفی در جوامع اسلامی برایتان ایجاد شده باشد. ولی اظهارات شما به نظریات آنعده روشنفکر مسلمان مقیم غرب میمانند، که با تحیلات شان از امت اسلام فاصله گرفته، و تبادل نظر مفید و ضروری را در بین جوامع پیشرفته غربی و عقب افتاده اسلامی دشوار میسازد.


اسم: sami   محل سکونت: USA    تاریخ: 24.03.2010

Thank you for your great article. I am tired of all these so called Muslim theologist blaming individual actions for Islam shortcomings.
If you ask them to give an example of a real muslim then they say Mohammad.
Yes the person who lived 14 century ago and there is no way to verify all the stories from that period of time.


اسم: سپین   محل سکونت: لندن    تاریخ: 23.03.2010

مقاله آقای سدید را دو بار خواندم تا نقصی در استدلالش بیابم و آنرا نقد کنم، مگر موفق به کشف نقصی در متن مقاله نشدم، بجز در عنوان آن. عنوان طوری انتخاب شده که در نگاه اول ذهن خواننده را بسوی همان تعبیر معروف (بی عیب بودن اسلام) می برد و کدام سوالی را برای خواننده خلق نمیکند، ولی نویسنده با گذاشتن علامه سوالیه در آخر عنوان خواسته ، خوانندۀ دقیق النظر را به متن مقاله فرا بخواند.

شهامتی را که نویسنده در متن و ارائه این مقاله از خود بروز داده است ، این ضرب المثل معروف را در ذهن متبادر میکند که ( شتر دزدیدن با سینه خزیدن نمیشه) باید رک و راست و شجاعانه از همان اول عنوان مطابق متن بدین شکل مطرح میگردید که "آیا واقعاً همه عیب ها در مسلمانی ما است یا دراسلام؟" بدون تردید چنین عنوانی توجه بسیاری از خوانندگان را بخود جلب میکرد و ضرورتی نداشت تا هر خواننده بعد از خواندن مقاله بدوستان خود زنگ بزند و بگوید برو این مقاله را در بخش نظر خواهی افغان جرمن آنلاین بخوان!


اسم: محمد عارف   محل سکونت: پشاور    تاریخ: 23.03.2010

از کودتاه هفت ثور تا به حال بنده کم از کم ۱۴۵ هزار تبصره سیاسی را یا خواندم و یا شنیده ام که اکثرا بر عکس نظر صاحب نظران چیز دیګری اتفاق افتاده مثلا آمدن امریکا به افغانستان که هیچ عالم سیاسی آنرا پیش بینی نکرده بود. باید مشکلات سیاسی و اجتماعی ما از نګاه اسلامی هم باید از طرف علمای که فکر و عقیده وسیع به اسلام دارند تحت تبصره قرار ګیرد. چرا همه چیز از طرف خدا و به اراده خدا از آسمان ها رخ میدهد یعنی هر آفت و غم که که بر سر ما می آید نتیجه اعمال ما است. شخصا بنده که هم بسیار نواقص در مسلمانی خود می بینم از این بد را در بسیاری مردم عادی مشاهده میکنم. بعضی نماز زیاد می خوانند اما صرف یک عادت برایش شده و بعضی روشن فکران که خوب احساس وطن دوستی و بشری دارند بی نماز و یا بسیار سست اند. به نطر بنده ۸۰٪ عیب در مسلمانی ما هست و باقی در عدم رهبری ناقص.

تا که مردم ما عقلا ۵۰٪ خود را به قانون اسلامی تطابق ندهند این در بدری و غم ها ما را رها نمی کند. راجع به فضل و کرم الهی چیزی ګفته نمی توانم چرا خداوند بسیار مهربان هست می تواند با وجود این هم سر پیچی های ما برای ما خوشبختی را به بار بیاورد که هیچ در فکر ما هم نباشد. و یک سخن آخر یعنی هر قدر که خداوند یک قوم را سخت و محکم در مقابل مشکلات خلق می کند به همان اندازه امتحان او در این دنیا سخت هست.


اسم: افغان جرمن انلاین   محل سکونت: المان    تاریخ: 23.03.2010

افغان جرمن انلاین، از آن عده نویسندگانی که با نام و آدرس حقیقی خود در مسایل مطروحه ابراز نظر می نمایند، کمال امتنان را دارد. همچنان از آن عده نویسندگانی که به دلایل مختلفی نمی توانند، نام اصلی و آدرس خود را نشان دهند، ولی درنظرخواهی ها محترمانه سهم میگیرند، با اظهار امتنان ازایشان تقاضا می نمایم که با توجه به نکات ذیل مارا افتخاربخشند.

1- هر انسان با مسؤولیت که باعفت کلام و معیارهای برازندۀ نویسندگی، تحت نام مستعار، خطاب به نویسندگان ایکه بنام و آدرس اصلی رقم زده اند توجه و احترام مبذول میدارند بیشتر از همه مارا و جامعۀ قلمداران را ممنون می سازند. در درجه دوم نشان میدهد که بجای غضب و تعصب، روشنگری عالمانه را ترجیح داده و از حاشیه روی احتراز نموده اند. این چنین مستعار نویسان نه تنها که قابل ستایش بوده آنها برای خوانندگان پورتال، دارای پیام اجتماعی، تربیتی و فرهنگی نیز میباشند.

2- واضح است که وطندوستان ما نام مستعار را بنابه ضرورت انتخاب می کنند، نه اینکه با پوشاندن چهرۀ اصلی خود، عقده گشایی کرده کسانیرا که در راه بهبود وطن با نام و آدرس مشخص نظر داده اند مورد اهانت و تحقیر قرار دهند. اینچنین نوشته ها که از دیدگاه پورتال بی انصافی آشکار خواهد بود ایجاب می کند که در جمع باطله پنداشته شده از نشر آن بطور قطع صرف نظر خواهیم کرد.

3- از نظر دهندگان محترم خواهش میکنیم تا نوشته های خود را در صورت امکان با املا و انشاء درست به ما ارسال کنند، زیرا املاء و انشاء درست، نه تنها مبین سطح آگاهی نویسنده و نظر دهنده در موضوع است بلکه از زحمت ادمین پورتال نیز می کاهد.
باعرض حرمت.


اسم: حقبین   محل سکونت: از کوچه منطق کل    تاریخ: 23.03.2010

جناب سید هاشم سدید:
می گوم: خدا بر شیردهنده ات رحمت کند! کم گفتی و در سفتی و منطقی ارائه کردی که جقبین از کوچه منطق کل را خجل ساختی.



Copyright by AFGHAN GERMAN ONLINE all rights reserved